شب ششم یکشنبه (22-5-1396)
(شیراز حرم مطهر احمد بن موسی(شاهچراغ))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدشیراز/ شاهچراغ/ دههٔ دوم ذیالقعده/ تابستان1396هـ.ش./ سخنرانی ششم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
کلام به اینجا رسید که وجود مبارک حضرت ارحمالراحمین، ما انسانها را بهخاطر عقلی که به ما عطا کرده، بهسبب اختیار و آزادی که به ما مرحمت فرموده و بهسبب تکالیف حکیمانهای که بهعهدهٔ ما گذاشته است، ما را مورد اکرام و محبت و لطف و احسان خودش قرار داده است؛ کاری که به این کیفیت، نه با فرشتگان داشته، نه با طایفهٔ جن و نه با طوایفی که ما آنها را نمیشناسیم و به ما معرفی نشدهاند. امام صادق(علیهالسلام) دربارهٔ ارزش عقل و سود عقل میفرمایند: عقل است که شما را هدایت میکند به اینکه تمام نعمتهای الهی را سپاسگزاری کنید. سپاس نعمت خدا عبادت خداست، نه تنها با زبان الحمدللهگفتن؛ الحمدلله ستایش حق به زبان است و ایمان شُکر قلب است، عباداتْ سپاس اعضا و جوارح است و اگر شکر غیر از این انجام بگیرد، شکر نیست. بزرگان دین، صاحبدلان و شخصیتهای عظیم علمی و قرآنی، امثال خواجهنصیرالدین طوسی با استفادهٔ از روایات و آیات فرمودهاند: شکر یک واقعیت ترکیبی است و این نیست که من در کنار این نعمتهای عظیم الهی، زبانم در دهانم به یک لغت عربی مثل الحمدلله بچرخد. این را که میشود به طوطی هندوستان هم یاد داد که در قفس روزی دهبار وادارش کرد که الحمدلله بگوید، به کاسکو هم میشود یاد داد!
الحمدلله مرتبهٔ خیلی پایین شکر است، اما شکر قلب این است که آدم برود و تحصیل ایمان به مبدأ و معاد کند. وقتی انسان خدا را باور کرد، این قلب با عظمتش شاکر میشود؛ وگرنه اگر خدا و معاد و انبیا را باور نکند، دل کافر است، چون کفر و ایمان از خصلتهای قلب است؛ اگر قلب با زحمت صاحبش، با درسخواندن، با مطالعه، با گوشدادن به مبدأ و معاد یقین پیدا کرد، قلب شاکری دارد؛ اگر اعضا و جوارح را انسان خالصانه وارد عبادت کند، شکر اعضا و جوارح میشود. قلب عبادت بسیار عظیمی دارد: ایمان؛ زبان عبادت پرثوابی دارد: الحمدلله؛ اعضا و جوارح عبادت باارزشی دارند و عقل هر کسی هم او را راهنمایی میکند که نعمتها را شکر کن. عقل چه کسی به او میگوید در برابر نعمتهای خدا سینهات را سپر کن و یاوه بگو؟ هیچ عقلی چنین حکمی نمیکند! عقل احکامش مثبت است، چون خود عقل یک عنصر ملکوتی است، یک عنصر الهی است، یک حقیقت است و همراه با پروردگار است، شعاعی از عقل کلی جهان هستی است و هیچوقت نمیآید منفی به ما حکم بکند؛ بلکه میگوید: در مقابل نعمت سپاسگزار باش. سپاسگزاری را قرآن تعیین میکند که چیست و بعد از اینکه انسان سپاسگزار شد، اهل نجات و اهل بهشت میشود. این یکی از روایات زیبای نقلشده در جلد اول اصول کافی است: «العقل ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان»، عقل است که شما را به شکر هدایت میکند، عقل است که قدرت دارد بهشت را برای شما تحصیل کند؛ خب اگر این عقل نبود، ما هم یک حیوانی بودیم، ولی دوپا و امتیاز دیگری نداشتیم! اکرام پروردگار به ما بهخاطر عقل است، بهخاطر آزادی است؛ اگر این آزادی مثبت و نه این آزادی که غرب میگوید! آن آزادی اسارت است و دروغی میگویند آزادی! کسی که خود را در چنگال خطرناک خواستههای نامشروع رها میکند و به ربا، به زنا، به دروغ، به جنایت و قتل و غارت کشیده میشود، این آزادی نیست و این اسارت است. غربیها مِنهای وقتی که در چهارچوب قوانین راهنمایی و رانندگی یا قوانین دولتی برای کارهایشان هستند، در خارج از این دو مرحله، هر کاری که دلشان میخواهد میکنند. یک دریایی از فساد است؛ فساد در اقتصاد، فساد در اجتماع، فساد در اندیشه، فساد در غریزهٔ جنسی و اسمش را آزادی گذاشتهاند و جای کلمهٔ اسارت و آزادی را عوض کردهاند. کسی که اسیر مال حرام، شهوت حرام، زبان حرام و نگاه حرام است، اینکه آدم آزادی نیست. این آزادی که پروردگار به ما عنایت کرده، این سبب بعثت انبیا و امامت امامان و بهشت و جهنم شده است؛ اگر ما این آزادی الهی را نداشتیم، نبوت نداشتیم، امامت نداشتیم، بهشت نداشتیم، دوزخ نداشتیم.
تکالیف، یک سلسله برنامههای مثبت، استوار و بامنفعت بهخاطر سعادت ما به ما عطا شده و همین هم عاملش ارزشداشتن ما در پیشگاه پروردگار عالم بوده است. ماحصل پنجشب گذشته این چند جمله بود، حالا با همدیگر به سراغ کتاب خدا میرویم: در سورهٔ مبارکهٔ توبه، دوتا آیه را در آنجا میبینیم که خداوند متعال هفتتا تکلیف را بهدنبال هم مطرح کرده و در آیه اول از مؤمنان و مؤمناتی خبر داده که این هفتتا تکلیف را تا آخر عمرشان انجام میدهند و تعطیل نمیکنند. از کجا میگویم تا آخر عمرشان؟ از کجا میگویم تعطیل نمیکنند؟ از فعلهایی که در قرآن مجید در این آیهٔ شریفه بهصورت مضارع ذکر شده است. فعل مضارع در بسیاری از آیات قرآن و روایات و دعاها بر استمرار دلالت دارد و در کمی از آیات و روایت دلیل بر حال است، یعنی فعلاً و اکنون. تفاوت این دوتا معنا را خب درسخواندهها میدانند، عالمان میدانند و اینگونه نیست که هرچه فعل مضارع در قرآن است، بر الآن دلالت داشته باشد یا هرچه فعل مضارع در قرآن است، بر استمرار دلالت داشته باشد. ما در همین سورهٔ توبه یک آیه داریم که فعلش مضارع است، ولی دلالتش حال است و خیلی هم آیهٔ فوقالعادهای است! دلالت آیهٔ شریفه بر الآن است، بر اکنون است و لازم است من این آیه را هم برایتان بخوانم؛ چون مرد و زنی که به حقیقت و به جدیّت به این آیه توجه داشته باشند، نمیگویم اصلاً لغزش پیدا نمیکنند، نه این را نمیگویم! ولی امیرالمؤمنین میفرمایند: اگر هم لغزش پیدا بکنند، اندک است، کم است. چند ماهی بگذرد و آدم آیه را یادش برود و بلغزد، آنهم نه لغزش بهمعنای گناهان کبیره، نه! از آیاتی است که فعل مضارعش بر حال دلالت دارد و همین الآن را دارد میگوید، همین لحظه را دارد میگوید و اصلاً به آینده کاری ندارد. اگر آیه را به آینده معنی کنیم، غلط است، اشتباه است! آن آیه این است و علاوهبر اینکه فعلش مضارع است، حرف «سین» هم به فعل چسبیده که دانشمندان علم نحو میگویند: سین بر استقبال و آینده دلالت دارد و بعضی جاها هم بر مسلّمبودن دلالت دارد که تفاوت سینها را هم اهل قرآن میفهمند.
«و سیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون».
«سین» یعنی تحقیقاً و اصلاً معنی آینده ندارد، چون با شأن پروردگار نمیسازد. خیلی آیهٔ عجیبی است! ما در مکه و مدینه با همین آیه، متعصبانِ احمقِ نفهمِ جاهلِ وهابیت را محکوم میکردیم؛ با همین آیه! چون من در سفرهایی که بودم، با آیات قرآن مجید از آنها مچگیری کردم و محکومشان کردم، جواب نداشتند که بدهند. وقتی در کنار حرم پیغمبر به زائر میگویند: برای چه داری پیغمبر را زیارت میکنی؟ «پیغمبر ماتَ»، نه گوش دارد که بشنود، نه چشم دارد که ببیند و مرده است، از آثار حیات خالی است! آنها دروغ میگویند و ضد قرآن مجید حرف میزنند! آیهٔ شریفه میگوید: محققاً، قطعاً، «یری الله و رسوله و المؤمنون عملکم»، تمام اعمال 24 ساعتهٔ شما در برابر نگاه خدا و پیغمبر و ائمهٔ طاهرین است. «و المؤمنون» ما نیستیم، ما الآن در این جایگاه معنوی و کنار حضرت احمدبنموسی نشستهایم و از پشت دیوارها هیچ خبری نداریم که الآن در خیابانهای اطراف چهکسی دارد رانندگی میکند؟ چهکسی دارد دستفروشی میکند؟ چهکسی دارد با حجاب راه میرود؟ چهکسی دارد بدحجاب راه میرود؟ چهکسی دارد با خدا مخالفت میکند و چهکسی دارد موافقت میکند؟ ما نمیبینیم! ما نمیفهمیم!
آیه میگوید: خدا و پیغمبر، «سیری الله عملکم و رسوله»، واو عاطفه بر سر رسول و «المؤمنون»، یعنی همان واقعیتی که برای خدا هست و آن دیدن شما و اعمالتان است -میخواهید در خلوت باشید، میخواهید در آشکار- عین این حقیقت را «واو عاطفه» سراغ پیغمبر میآورد و عین آن را سراغ ائمهٔ طاهرین میآورد؛ یعنی همین الآن که ما اینجا نشستهایم، در معرض دید خدا و پیغمبر و ائمهٔ طاهرین هستیم. این یک اعتقاد جدای شیعه نیست، قرآن است! نه اینکه اعتقاد جدای ما باشد و برای پیغمبر و ائمهٔ طاهرین نشستهایم اینقدر شأن درست کردهایم که هر جا باشیم و در هر کاری؛ ما را پیغمبر و ائمه میبینند، این قرآن است!
فردای قیامت هم اگر بنده بخواهم بگویم: خدایا! ربا نخوردهام، زنا نکردهام، چشمچرانی نکردهام، دروغ نگفتهام، تهمت نزدهام، آبرو نبردهام، پروردگار عالم میگوید: غیر از اعضا و جوارحت، سهتا شاهد حاضر داری که تو را میدیدند؛ خودم، پیغمبر و ائمهٔ طاهرین. این قدرت معنوی را خدا به پیغمبر داده، به ائمهٔ طاهرین داده است. در جلد دوم اصول کافی است که مردی آمد و به امیرالمؤمنین گفت: «احبک»، عاشقت هستم؛ اینکه حرف خیلی زیبایی است! خب علیجان، عاشقت هستم. امیرالمؤمنین فرمودند: دروغ میگویی، تو اصلاً من را دوست نداری. گفت: از کجا میگویی؟ چون محبت یک امر قلبی است و چشمی که نیست تا آدم ببیند محبت در قلب کسی هست یا نه! ما که در قلب کسی را نمیبینیم و خدا میبیند: «علیم بذات الصدور»، پیغمبر میبیند، ائمهٔ طاهرین میبینند. گفت: علی از کجا میگویی که من تو را دوست ندارم؟ از کجا میگویی که من دروغ میگویم؟ عرض کردم روایت در کافی شریف است و ناقلش هم امام صادق است، سند هم دارد، سند درست! امیرالمؤمنین فرمودند(خوب دقت بفرمایید! به این خاطر است که اینها امام هستند و اگر این نبودند که مثل ما مأموم بودند. امتیازات امام باعث شده که امام پیشرو و جلوی تمام انسانها تا قیامت باشد، وگرنه اگر این امتیازات را نداشت که مثل بنده و جنابعالی بود): من ارواح کسانی را که از زمان آدم تا قیامت عاشقم هستند، همین الآن نگاه کردم و تو بین آنها نبودی، دروغ میگویی!
مردی به غسل جنابت نیاز داشت و به در خانهٔ حضرت صادق آمده بود. گفته بروم مسئلهام را بپرسم و امام را زیارت کنم، وقت که دارم، عصری به حمام میروم. آمد و در زد، امام ششم خودشان پشت در آمدند، در را باز نکردند و فرمودند: اول برو پاک بشو و بعد پیش ما بیا! این امام است؛ اگر من و شما بودیم که خب در را باز میکردیم.
خب این یکی از آیاتی است که فعل مضارعش بر حال دلالت دارد و معنی «سیری الله» اینجور نیست که شما هر کاری بکنید، بکنید و بعداً خدا میبیند، یعنی الآن خدا نمیبیند؟ خدا که در سورهٔ یس میفرماید: «ان کل جمیع لدینا محضرون» الآن مبدأ جهان تا ابدیت پیش من حاضر است، همین الآن! برای خدا گذشته و حال و آینده وجود ندارد و جهان هستی از ابتدا تا ابدیتی که در قیامت مُهر ابدیت به آن میخورد، در پیشگاه وجود مبارک او حاضر و معلوم است. اصلاً برای خدا مجهولی وجود ندارد و همین نگاه را به پیغمبر داده، چون لایق بوده است؛ اگر بندهٔ لایق بودم، خب به من میداد؛ همین نگاه را به ائمهٔ طاهرین هم داده است.
در اصول کافی وقتی داشتم ترجمه میکردم، حدود چهارهزار روایت است و چه کتابی است! در بیشتر خانهها که نیست و خواننده هم ندارد؛ اما چه کتابی است! معجزهٔ عقلی ائمهٔ طاهرین در این کتاب است و از نظر علم و حکمت و بصیرت و بصائر غوغاست! عرفان خالص الهی در این کتاب است. وجود مقدس امام صادق یک فرزند بهنام علی داشتند، بعد از شهادت امام صادق، برادر کوچکتر –موسیبنجعفر- از طرف خدا به امامت انتخاب شده بود و این علیبنجعفر تمام دوران امامت موسیبنجعفر تسلیم محض برادر کوچکش بود و میگفت: من مأموم هستم و برادرم با اینکه از من کوچکتر است، امام من است و اطاعت از او بر من واجب شرعی است. این ایمان است و اگر ایمان نبود، چیز دیگری پیش میآمد. موسیبنجعفر در زندان شهید شد و ایشان هنوز عمرش به دنیا بود که حضرت رضا امام شد، علیبنجعفر عین زمان موسیبنجعفر تسلیم حضرت رضا بود، با اینکه عموی امام هشتم بود. امام هشتم هم از دنیا رفت و بچهٔ هفتسالهٔ حضرت رضا امام زمان خودش شد. تعجب که نمیکنید؟ این قرآن است: عیسی هنوز بدنش از ولادت مادر گرم بود، در گهواره بود، یهودیها وقتی کنار گهواره آمدند، به مریم گفتند: «ما کان ابوک امرأ سوء و ما کانت امک بغیا»، پدرت که آدم بدی نبود، مادرت هم که دامن آلوده نداشت، بچه را از کجا آوردی؟ یکساعت است که به دنیا آمده! این قرآن است و دیگر روایت نیست که یکخرده بلغزیم. قرآن است! از گهواره صدا بلند شد: «انی عبدالله اتانی الکتاب و جعلنی نبیا»، همه فعل مضارع است! عیسای دو ساعته گفت: من به پیغمبری مبعوث به رسالت شدهام، نه اینکه در آینده میشوم! امام جواد که هفتسالش بود و بچهٔ گهواره نبود. این علیبنجعفر دیگر حدود نودسالش است، تسلیم محض این کودک هفتساله بود که امام بود. یک روزی در مسجد پیغمبر، علیبنجعفر که روایات زیادی از وجود مبارکش نقل شده، رو به درِ ورودی نشسته بود و داشت درس میداد، یکمرتبه شاگردها دیدند که مثل اسفند از جا پرید، جلسهٔ درس را ترک کرد و دارد به عجله بهطرف درِ ورودی میرود. آنجا یک بچهٔ هفت ساله را در آغوش گرفت، احترام کرد و ایستاد تا آن بچه رد بشود و به زیارت برود، بعد دنبال ادامهٔ درس آمد. شاگردها به او گفتند: کار عجیبی کردی که با این سن نودسالگی جلوی یک بچه رفتی و دستش را بوسیدی و احترام کردی و اکرام کردی! فرمود: این بچه امام واجبالاطاعهٔ من است و من مأموم هستم. به خدا هرکسی مأموم بشود، اهل نجات است و سینه سپرکردن آدم را جهنمی میکند! بعد به شاگردها فرمود: اگر خداوند در این محاسن سپید منِ نودساله لیاقت میدید که منصب امامت به من بدهد، منصب امامت به من عطا میکرد.
خب آیهٔ شریفه که میخواهم بخوانم و به شرحش هم نمیرسم، راجعبه انجام و عمل به هفتتا تکلیف از سوی مردان و زنان خبر میدهد و چه هفت تکلیفی! فعلها همه مضارع است، یعنی این مردان و زنان مؤمن بهخاطر حرارت ایمانشان، تا لحظهٔ مرگشان یکدانه از این تکلیفها را تعطیل نمیکنند. آیه را بخوانم که مجلس روشنتر بشود و دلهایمان نورانیتر بشود. من تکلیفها را با انگشتم میشمارم:
«و المؤمنون و المؤمنات»، هم صحبت مردان باایمان است هم زنان باایمان، «بعضهم اولیاء بعض»، یک؛ «یامرون بالمعروف»، دو؛ «ینهون عن المنکر»، سه؛ «یقیمون الصلاة»، چهار؛ «و یؤتون الزکاة»، پنج؛ «و یطیعون الله»، شش؛ «و رسوله»، هفت؛ این هفتتا تکلیف را اینها تا آخرین لحظهٔ عمر انجام میدهند. خب من با اینها چهکار میکنم؟ من هیچ بندهای را به بیگاری نمیکشم! من پلکزدن بندهٔ مؤمنم را هم ثواب میدهم، من لقمهلقمه خوردن بندهٔ مؤمن را هم پاداشش را به او میدهم و در قیامت به بندهام میگویم(روایت مرحوم حاجملاهادی سبزواری در یکی از کتابهایش نقل میکند) که قیامت به بندهام میگویم: از اول تکلیفت تا روز مرگت، مثلاً دومیلیون لقمه خوردهای و زحمت کشیدهای نعمت من را خوردهای، این هم پاداشت! خدا این است.
چرا مردم بیشتر از خدا فراری هستند؟ جهل است؟ ماهواره است؟ شهوات است؟ اشتباهات منِ بییقهٔ ریشدار است؟ نمیدانم علتش چیست که خدا را چرا رها کردهاند! ائمهٔ طاهرین را چرا رها کردهاند! من با اینها چه میکنم:
«اولئک سیرحمهم اللهان الله عزیز حکیم»
یقیناً این مردان و زنانی که این هفت تکلیف را عمل کردهاند، در رحمت خودم غرقشان میکنم. رحمت خدا کم است؟!