انسان در سايه دانش گسترده خود بر بسيارى از مشكلات زندگى پيروز شده است.براى نمونه، با شناختن دشمن نامرئى اش، ميكرب، و راههاى مبارزه با آن، خود را از بسيارى بيمارىها رهانيده است و با استخراج منابع زيرزمينى و استفاده از نيروهاى طبيعت، وسايل رفاه خويش را فراهم آورده است، ولى در كنار اين پيروزى هاى چشمگير علمى، به سكون خاطر و آرامش روان، كه زيربناى زندگى سعادتمندانه است، نه تنها دست نيافته، بلكه با پيشرفتهاى مادى و افزايش وسايل رفاه جسمانى، مشكلات روانىاش افزون گرديده است. گواه آن، آمارهايى است كه مطبوعات صنعتىترين كشورهاى جهان در اين باره منتشر ساخته اند.
در بررسى اين مشكل بغرنج، به علّتهاى زير برمىخوريم:
الف- مادّه گرايى بى حد و حساب: كسانى كه معنويات را به دست فراموشى سپرده و جز مادّيات، هدفى ديگر ندارند، پيوسته براى ارضاى غرايز و اشباع اميال نفسانى خود تلاش مى كنند، ولى به يك دهم آنچه مى خواهند نمىرسند و نتيجهاى جز تشويش، اضطراب و ناآرامى فكرى نصيبشان نمىشود.
ب- انديشه فنا و مرگ: هر انسانى به يقين مى داند كه پس از مدتى خواهد مُرد و از آنچه به بهاى عمر خود گرد آورده است، دست خواهد شست. مرگ براى كسانى كه آن را پايان زندگى مى دانند و به جهان ديگرى براى ادامه حيات اعتقاد ندارند، چنان جانكاه و داراى فشار روانى است كه مجبورند عمر خويش را با تلخى سپرى سازند. امّا آنچه مى تواند به انسان آرامش بخشد و اضطراب را از ميان بَرَد، ايمان حقيقى به خداوند است.
آثار ایمان :
آثار سازنده ايمان، بسياراست كه در اين جا مهمترين آنها را بر مى شماريم:
1- كاهش بحرانهاى روحى
ايمان به خداوند متعال، اثر عوامل اضطراب آفرين را از ميان مى برد؛ زيرا اوّلًا، دين با دستورهاى اخلاقى و تعاليم حياتبخش خود، آتش حرص و آز و جاه طلبى و ثروت اندوزى را، كه از عوامل اضطراب روحى انسانند، به گونه اى درست فرو مىنشاند و او را به عزّت نفس، مناعت طبع و پرهيزكارى فرامى خواند. ثانياً، دين در سايه اعتقاد به معاد و روز رستاخيز، رشته زندگى را به دوران پس از مرگ متصل مىكند و مرگ را دروازه زندگانى جاويد مىداند و از اين گذر، به زندگى مادّى بشر، معنا و طراوت مىبخشد و بدين سان، دومين عامل اضطراب و نگرانى را از ميان برمىدارد.
2- آرامش روانى
انسان مؤمن، در مصائب و سختىها از آرامش روانى برخوردار است؛ زيرا از يك سو همواره خود را داراى تكيه گاهى محكم و پناهگاهى ايمن مىداند و از اين احساس، نيرو و نشاط مىگيرد:«الَّذينَ امَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللّهِ الا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» «1»آنان كه به خدا ايمان آوردهاند و دلشان با ياد خدا آرامش مىگيرد. آگاه باشيد! كه تنها با ياد خدا دلها آرامش مى پذيرد. و از سويى ديگر، در برابر پيشامدهاى ناگوار، شكيبايى مىكند و پاداش الهى را فراروى خويش مى بيند: «انَّما يُوَفَّى الصّابِرُونَ اجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ» «2» خداوند شكيبايان را بىحساب پاداش مى دهد. ديگر آن كه او اين سختىها را زودگذر مى داند و در انتظار سعادت حتمى و جاودانى به سر مى برد:«انَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ الَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ ابْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتى كُنْتُمْ تُوعَدُونَ» «1» آنان كه گفتند: «پروردگار ما اللّه است.» و استقامت ورزيدند، فرشتگان بر آنان نازل گردند كه نترسيدو غمگين مباشيد و مژده باد بر شما بهشتى كه بدان وعده داده مى شديد.
بنابراين شخص مؤمن در برابر هر پيشامد تلخ و ناگوارى خود را در پناه پناهگاهى ايمن مىبيند و به جاى پناه بردن به انواع اعتياد و دست زدن به جرم و جنايت و خودكشى و يا دچار شدن به بيمارى هاى روانى، به آن نيروى جاودانه و قادر، پناه مىبرد و به پيروزى و رستگارى خويش اميدوار مىگردد: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُانَّ اللَّهَ بالِغُ امْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَىْءٍ قَدْراً» «2»هر كس تقوا پيشه كند، خداوند راه هايى به رويش مى گشايد و از جايى به او روزى مىرساند كه بهخيالش نرسد، و هر كس به خدا توكّل كند، خدا براى او كافى است، كه خداوند، امرش [بر همه عالم] نافذ است و براى هر چيز قدر و اندازهاى مقرّر داشته است.
3- پرورش فضايل اخلاقى
ميل به فضايل اخلاقى و سجاياى انسانى، جزو سرشت ماست. عشق به خوبىها و تنفّر از بدىها، در ما ريشهاى فطرى دارد و كسى را نمىيابيم كه- مثلًا- وفاى به پيمان را زشت و پيمان شكنى را نيك بشمارد و يا امانتدارى را بد و خيانت را خوب بداند. دين آسمانى، با وعده پاداشها و كيفرهاى الهى، در پرورش گرايشهاى والاى انسانى، نقشى مؤثر دارد. دانشمندان، دين را پشتوانه اخلاق، و اخلاق غير متكى بر دين راست مي دانند؛ زيرا روشن است كه پايبندى به اصول اخلاقى، مانند عفت، امانت، راستى، درستى، فداكارى، دستگيرى از بينوايان و ... در بسيارى از مواقع با محروميتهاى مادّى همراه است و دليلى ندارد كه انسان بدون انگيزه روحى و معنوى، اين محروميتها را تحمل كند، مگر اين كه ايمان آورد كه فداكارى او در سراى ديگر با پاداش الهى جبران خواهد شد و يا آلودگى به كارهاى زشت و نامشروع، كيفرهاى سختى به دنبال خواهد داشت.
4- زمينه ساز عدالت اجتماعى
انكار خدا به معناى اعتقاد به بى شعورى جهان است. از ديدگاه كسى كه به خدا معتقد نيست، پديد آورنده جهان از شعور و آگاهى بى بهره است و بنابراين، داراى هدف نيز نيست؛ زيرا هدفمندى از لوازم شعور و آگاهى است. انسان نيز، كه جزئى از جهان است، بى هدف است و بدين سان، عدالت، برابرى، ايثار و به طور كلّى، همه بايدها و نبايدهاى اخلاقى پوچ و بىمعناست.
اگر جهان بى هدف و شعور است و خدا و حساب و كتابى در ميان نيست، چه تفاوتى است ميان خوبى و بدى، و ظلم و عدل؟! وقتى، عادل و ظالم، نيكوكار و بدكار، هر دو با مرگ به يك جا مى رسند، چه دليلى دارد كه من خود را فداى ديگران كنم، بلكه ديگران بايد فداى من شوند! چنان كه انكار خدا زمينه ساز فساد و ظلم است، اعتقاد به خدا، اين زمينه را از ميان مى برد و بر جايش عدالت اجتماعى مى نشاند. چون انسان باور مىكند كه جهان، با شعور و هدفمند است و نيكوكار و بدكار به يك جا نمىرسند، ظلم و عدل و بايدها و نبايدهاى اخلاقى اهميت مىيابند و همين است كه به انسان ايدئولوژى مى دهد و زمينهساز عدالت اجتماعى مىگردد؛ زيرا انسان باور مىكند كه كوچكترين عمل زشت يا زيباى او پيامدى خوشايند يا ناخوشايند دارد: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ» «1» هر كس به اندازه ذرهاى نيكى كند، آن را مى بيند و هر كس به اندازه ذرهاى بدى كند، آن را مى بيند.
5- خوشبينى به نظام هستى
ايمان دينى از آن رو كه بينش انسان را نسبت به جهان سامان مى دهد، آفرينش را هدفدار و هدف را خير و تكامل و سعادت معرفى مى كند. از اين رو، انسان را نسبت به نظام كلّى هستى و قوانين حاكم بر آن خوشبين مى سازد.انسان مؤمن در جهان هستى، مانند كسى است كه در كشورى زندگى مى كند كه قوانين و ارزشهاى آن را درست و عادلانه مى داند و به خيرخواهى گردانندگان كشور ايمان دارد و زمينه ترقى و تعالى را براى خود و ديگران، فراهم مى بيند و معتقد است تنها چيزى كه ممكن است موجب عقب ماندگى او شود سستى و كوتاهى خود اوست. از نظر چنين شخصى، هر نقصى كه هست، از آن جاست كه او و امثال او، وظيفه خويش را انجام نمى دهند. اين انديشه، او را به نشاط درمىآورد و با خوشبينى و اميدوارى، به حركت و جنبش وامىدارد. اما انسان بىايمان، نظام هستى و قوانين حاكم بر آن را درست نمىشناسد و آن را بهگونه نادرست توجيه و تفسير مىكند. از اين رو، به نظام هستى با بدبينى مىنگرد. او مانند كسى است كه در كشورى زندگى مىكند كه قوانين و ارزشهايش را نادرست و ظالمانه مىداند. درون چنين كسى، همواره پر از حقد و كينه است. او هرگز به فكر اصلاح خود نمىافتد، بلكه گمان مىكند كه سراسر هستى، ظلم و جور و نادرستى است، و اينك كه چنين است، پس درستى ذرهاى مانند من چه ارزشى دارد. چنين كسى هرگز از جهان، لذّت نمىبرد. جهان براى او همواره مانند يك زندان هولناك است. قرآن كريم در اين باره می فرمايد: «وَ مَنْ اعْرَضَ عَنْ ذِكْرى فَانَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً» «1» هر كس از ياد من روى برتابد، زندگى تنگ و سختى خواهد داشت.
منبع : پایگاه اهل البیت (ع)