لطفا منتظر باشید

جلسه اول شنبه (28-5-1396)

(همدان مهدیه)
ذی القعده1438 ه.ق - مرداد1396 ه.ش
10.64 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

همدان/ مهدیهٔ عباس‌آباد/ دههٔ سوم ذی‌القعده/ تابستان1396هـ.ش./ سخنرانی اوّل

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سیدالانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

وجود مبارک رسول خدا که روزهای شنبه روز زیارت وجود مبارک اوست، یک موضوع بسیار مهم را در یک سخنرانی برای مردم بیان کردند: «ان الله لا ینظر الی صورکم و لا الی اجسادکم و لا الی اموالکم و لکن ینظر الی قلوبکم»، پروردگار عالم نگاهی و نظری به شکل شما ندارد، اگرچه طبق قرآن مجید، شکل همه‌تان و شکل همهٔ موجودات، شکل حَسَن و نیکویی است: «الذی احسن کل شیء خلقه». در تمام موجودات آفرینش -جماد، نبات، حیوان، جاندار، بی‌جان- نازیبا ندارد، بدشکل ندارد و اینکه مردم می‌نشینند و می‌گویند فلان حیوان زیباست، فلان حیوان قیافه ندارد، فلان انسان خوش‌صورت است، فلان انسان زیباییِ صورت ندارد، از نظر قرآن حرف‌های بی‌ربطی است؛ اینها یک سلسله مسائل اعتباری است و حقیقی نیست، این مردم نشسته‌اند و یک قواعدی را از پیش خودشان از قدیم ساخته‌اند. هرکسی با قواعد ساخت مردم تطبیق بکند، می‌گویند خوشگل است و اگر نکند، می‌گویند بدگل است؛ اما قرآن مجید می‌فرماید: کل خلقت، کل آفرینش، زیباست، «احسن کل شیء خلقه».

جهان چون چشم و خط و خال و ابروست

 که هر چیزی به جای خویش نیکوست

 با این‌همه که کل عالم، اجزایش، اشکالش و صورت‌هایش زیباست، ولی پروردگار عالم صورت شما را ملاک ارزیابی خودش قرار نداده و تعریف و تکذیب خدا به قیافهٔ شما هیچ ربطی ندارد. چهرهٔ یوسف و چهرهٔ بلال برای پروردگار عالم مساوی است و هر دو در آفرینش و در خلقت زیبا هستند. احدی را پروردگار در کتاب‌های آسمانی به‌خاطر قیافه‌اش، نه تعریف کرده و نه تکذیب، نه سرزنش کرده و نه ستوده است؛ این جملهٔ اول روایت رسول خداست: «ان الله لا ینظر الی صورکم»، هر صورتی که می‌خواهید داشته باشید، او زیبا آفریده است، ولی شما به هر تعریفی که می‌خواهید این صورت را ارزیابی کنید؛ ولی پروردگار عالم، شما را با صورت شما ارزیابی نمی‌کند، نه مارک خوب به شما می‌زند و نه مارک بد. مخلوق هستید، همین!

«و لا ینظر الی اجسامکم»، پروردگار مهربان عالم اصلاً به جسمتان نگاه ندارد که بگوید چون این موجود دو پاست، پس ممتاز است! این موجود چون روی شکم می‌خزد، پس ارزشی ندارد! این موجود روی چهار پا دارد راه می‌رود و دوتا از انسان اضافه‌تر دارد، نمره دارد! جسم شما هر قدی دارد، هر قواره‌ای دارد، هر وزنی دارد، برای پروردگار عالم ملاک ارزیابی نیست. پیغمبر داشتند رد می‌شدند، یکجا شلوغ بود و مردم جمع شده بودند، داد و فریاد می‌کردند و هورا می‌کشیدند، جلو تشریف آوردند و گفتند: چه خبر است؟ گفت: یک پهلوانی در حضور مردم وزنه برمی‌دارد و ده‌کیلو وزن را بلند می‌کند، بعد بیست‌کیلو پنجاه‌کیلو چهل کیلو می‌کند. فرمودند: خب حالا این کاری که می‌کند، شما درباره‌اش چه می‌گویید؟ گفتند: ما می‌گوییم پهلوان است، قدرتمند است. فرمودند: نه! بار بلند‌کردن پهلوانی نیست، قدرت نیست، بلکه قدرت آن است که کسی در برابر جاذبهٔ گناه قرار بگیرد و جاذبهٔ گناه را دفع بکند، قدرت برای اوست. قدرت برای آن جوانی است که «دعت امرأة ذات حسب و جمال، فقال انی اخاف الله». قدرت برای جوانی است که یک زن خوش‌چهره و خانواده‌دار به گناه دعوتش بکند و بگوید: من عاشق تو هستم، خانه هم دارم، جای خلوت هم دارم و پول هم نمی‌خواهم، دو ساعتی بیا و با من باش! و این جوان بیاید و برگردد بگوید: «انی اخاف الله»، من در پیشگاه پروردگار از گناه می‌ترسم؛ پهلوان این است! سنگینی بلند‌کردن که پهلوانی نیست، سنگین‌ترین بار را شتر بلند می‌کند و از همهٔ چهارپایان قدرت برداشتن بارش قوی‌تر است، پس این پهلوان‌ترین پهلوان‌هاست؟! این از یک‌میلیون رستم بالاتر است؟!

ملاک ارزیابی را خدا روی بدن‌ها نبرده است؛ بدن می‌خواهد بار بلند کند و می‌خواهد نکند، برای خدا مهم نیست! حالا یک بدنی در همهٔ عمرش بار بلند نمی‌کند، بار می‌خرد و بعد به یک کسی پول می‌دهد که این را تا در خانهٔ ما بیاور! این را در ماشین من بگذار! این ملاک ارزش نیست، مهم نیست. کسی بار بردارد، ارزش دارد و کسی نتواند بار بردارد، ارزش ندارد؛ این برای پروردگار ملاک نیست! هر جوری بدنتان می‌خواهد باشد، باشد؛ لاغر هستید، چاق هستید، بلندقد هستید، کوتاه‌قد هستید، مهم نیست. ارزیابی‌ها را خدا نه روی قیافه برده و نه روی بدن.

 «و لا الی اموالکم»، ارزیابی‌اش را برای قبول یا رد بر روی ثروتتان هم نبرده است؛ این‌جور نیست که اگر یک کاسبی خرج و دخلش در طول سال مساوی است، در سال بیست‌میلیون خرج دارد و بیست‌میلیون هم درآمد دارد یا سی‌میلیون خرج دارد و سیصدمیلیون درآمد دارد، پروردگار عالم نه آن که کم درآمد است، می‌کوبد که این که درآمد به دردخوری ندارد، در پیشگاه ما ارزشی ندارد؛ ولی این آدم تریلیاردر است، این قابل احترام است، این قابل اکرام است! اصلاً پروردگار عالم چنین ارزیابی ندارد! ثروت ملاک نیست! پس ثروت ملاک چیست؟ ثروت یا ملاک بهشت‌رفتن یا ملاک جهنم‌رفتن است؛ اگر من در کنار ثروتم جهنم بروم، معلوم می‌شود که در پیشگاه خدا خیلی پست هستم. من پست هستم و نه پول! به پول ربطی ندارد، پول ریشه‌اش دو فلز معدنی طلا و نقره است و طلا و نقره هم پشتوانهٔ اسکناس است و هیچ رنگی پیش خدا ندارند که پروردگار بگوید خوب است یا بد است. ملاک بر روی نوع برخورد مردم با مال آمده است؛ ثروتمند بخیل است، در سورهٔ آل‌عمران و توبه می‌گوید: قطعاً و بی‌برو و برگرد اهل جهنم است، هرکسی می‌خواهد باشد! قارون پسرعمهٔ موسی و مدیر هیئت مذهبی زمان خودش بود. من در روایت دیدم که آمده 25سال پشت رحل بود و به بنی‌اسرائیل تورات را تعلیم می‌داد و قاری تورات بود، ولی در کنار این ثروتی که از راه حلال هم به‌دست آورد و نه حرام، جهنمی شد! شاید خیلی‌ها ندانند که قارون حلال‌خور بوده است! خداوند هیچ‌وقت برای مال حرام نقشهٔ کار خیر نمی‌دهد. ما در سورهٔ قصص می‌بینیم مؤمنان واقعی زمان موسی که خدا قبولشان دارد و در آیات قصص تأییدشان کرده، به قارون گفتند: قارون! «و ابتغ فیما اتاک الله الدار الآخره»، با این ثروتت بیا و آخرت بخر! خب معلوم می‌شود که با ثروت می‌شود سعادت خرید، خوشبختی خرید، رضای خدا را خرید، بهشت را خرید، «و ابتغ فیما اتاک الله الدار الآخره»؛ اما با پول حرام که آخرت نمی‌شود خرید! می‌شود؟

 پیغمبر اکرم روی منبر فرمودند: کسی که شب به خانه برود، اینها را الآن مردم جدی نمی‌گیرند؛ یک زمانی خیلی جدی می‌گرفتند. میرزای شیرازی به‌خاطر نجات ایران و اسلام از اژدهای استعمار انگلستان، فتوا به حرمت تنباکو داد. تنباکو حرام نبود، ولی تنباکو یک چهره‌ای پیدا کرد که انگلستان از طریق گرفتن انحصار توتون و تنباکو به کل کشور مسلط شد، جامعهٔ ایران را داشت مسلوب‌الاختیار می‌کرد و مملکت و ملت را به یک لقمه برای انداختن در دهان انگلستان تبدیل می‌کرد و ایشان این را درک کرد؛ یعنی خدا به درکش داد، چون پروردگار یار مؤمنان است و این را بدانید که پروردگار عالم اگر تمام جهان برای بندهٔ مؤمنش بن‌بست ایجاد بکنند، تمام بن‌بست‌ها را می‌شکند. این ثابت شده و یک چیز هوایی نیست! «و من یتق الله یجعل له مخرجا»، مؤمن تقوا دارد، تقوا موانع را خراب می‌کند و راه بیرون‌رفت را در برابر مؤمن باز می‌کند. همیشه همین‌طور بوده است.

خب گفت: توتون و تنباکو خریدش، فروشش، کشیدنش، بسته‌بندی آن و بارکردنش حرام است و جنگ با امام زمان می‌باشد. فتوایش هم در همهٔ کتاب‌ها هست، در کتاب‌های انگلیسی‌ها هم هست: «الیوم استعمال توتون و تنباکو در حکم محاربه با امام زمان است». مردم عجیب به فتوای مرجع تقلید ایمان داشتند! مردم مؤمن بودند و مؤمن بازیگر با فتوا نیست! مردم فتوای مرجعیت شیعه را شوخی نمی‌گرفت! یک تاجر شیرازی تنباکوی زیادی کاشته بود و قبل از این فتوا تنباکو را چیده و در یک زمین پهن کرده بود که خشک بشود، با مسافر تیزرو به میرزا در سامره نامه نوشت که آیا اگر من سر زمین بروم و چادرشب رختخواب‌ها را که برگ توتون و تنباکو رویش است، جمع بکنم و توتون و تنباکو را ببرم و در بیابان آتش بزنم، این تصرف من که جمع بکنم و ببرم، این هم یک کاری روی تنباکوست و این هم حکم جنگ با امام زمان است؟ این‌قدر مردم احتیاط داشتند!

پیغمبر روی منبر فرمودند، الآن باور مردم نسبت به این مسائل کم شده و برای یک عده‌ای هم زمینهٔ مسخره‌کردن است، ولی خب این‌گونه روایاتی که ما نقل می‌کنیم، بی‌ملاک نقل نمی‌کنیم. ما همیشه یعنی ماها که یک‌خرده در قم درس خوانده‌ایم، چیزی را می‌خواهیم برای مردم بگوییم، سراغ اصلی‌ترین کتاب‌ها می‌رویم و از کتاب‌های کوچه و بازار برای مردم نمی‌گوییم. این روایت در کتاب‌های مهم ماست! رسول خدا فرمودند: کسی که شب به خانه برود و یک‌درهم مال حرام در آن خانه ببرد و این مال حرام در این خانه بماند؛ حالا جای خرجش را ندارد و در صندوق یا در طاقچه گذاشته است، تا زمانی که این یک‌درهمِ حرام در آن خانه است، خدا نماز و روزهٔ اهل آن خانه را قبول نمی‌کند و دعایشان را هم مستجاب نمی‌کند! چون زن وبچه‌ای هم که فهمیدند این مالْ مال نامشروع است، این را باید برمی‌داشتند و می‌بردند به صاحبش پس می‌دادند، آنها هم شریک شوهر و پدر هستند. ما خیلی آیات در اسلام داریم که مردم را شریک جرم معرفی کرده است! خودش جرمی نکرده و شریک جرم است؛ یا با نیتش یا با تشویقش. اینکه ما می‌نشینیم و می‌گوییم که یا ابی‌عبدالله، لعنت خدا بر کشندگانت، بر مشایعت‌کنندگان، بر تشویق‌کنندگان و بر آنهایی که دهانهٔ اسب دوختند، زین اسب درست کردند، «اسرجت الجمت تنقبت شایعت بایعت لقتالک یا اباعبدالله» کربلا هم نیامده بودند! خیلی دین دقیق است! ما دین خدا و اسلام خدا را شل نداریم، اسلام گشاد نداریم، اسلام باری به هر جهت نداریم!

خداوند متعال به اموالتان نگاه نمی‌کند، چون اموال یک فلزات معدنی هستند و هیچ رنگی ندارند؛ نه پیش خدا خوب هستند و نه پیش خدا بد هستند. طلا طلاست و نقره هم نقره است، حُسن و قبحی ندارد. خدا به شما نگاه می‌کند که این مال را از کجا درآورده‌اید، کجا خرج کرده‌اید و کجا انبار و ذخیره کرده‌اید و به مال کاری ندارد! «و لا ینظر الی اموالکم» اصلاً! مال چیست که ملاک خدا قرار بگیرد؟! چون ندارد، پس عزیز نیست و چون دارد، پس عزیز است. شما را نه به قیافه‌تان، نه به بدنتان و نه به مالتان ارزیابی نمی‌کند. «ان الله لا ینظر الی صورکم و لا الی اجسادکم و لا الی اموالکم». اینها را دور بریزید! من خوشگل هستم و او بدگل است، من زیبایی اندام دارم و او ندارد، من ثروتمند هستم و او فقیر است؛ اینها یک چیزهای یاوه و باطل و پوک و پوچ و اعتبارات ابلیسی است.

«انا خیر منه»، چرا بر آدم سجده نکردی؟ ملاک ارزیابی را روی ظاهر خودش برد و گفت: «انا خیر منه»، من خیلی بهتر از این جنس دوپا هستم، برای چه به او سجده کنم؟ با اینکه تو گفتی، سجده نمی‌کنم! «خلقته من طین»، این یک موجود پستی است، چون از خاک خلق کرده‌ای و من یک موجود مافوقی هستم، چون «خلقتنی من نار»، من از یک انرژی حرارتی آفریده شده‌ام. من کجا و آدم کجا! با اینکه امر به سجده می‌کنی، سجده نمی‌کنم! من بهتر هستم را دور بریز! من از چه‌کسی بهتر هستم؟ مگر من باطن مردم را می‌دانم؟ مگر من پروندهٔ مردم را می‌دانم؟ مگر من خوبی‌های باطن مردم را می‌دانم؟ مگر من اندازهٔ عقل مردم را می‌دانم؟ مگر من عبادات و گریه‌های شبانهٔ مردم را می‌دانم؟ مگر من هزینه‌هایی را که مردم در خلوت برای خدا می‌کنند، می‌دانم؟ چه دلیلی داری که من از اینها بهتر هستم؟ من از اینها بالاتر هستم، اصلاً دلیلی نداری! دلیلی نداری!

یک کسی در کوچه با حضرت سیدالشهدا برخورد کرد، عرض کرد: «یا بن رسول الله، کیف اصبحت؟»، حالتان چطور است؟ امام شش‌تا جواب به او دادند که من این شش‌تا جواب را پنج سال در تهران بحث کردم و پنجاه تا سخنرانی شده و چاپ می‌شود. آخرین حرف حضرت این بود: می‌خواهی حال من چگونه باشد؟ چه‌کسی دارد این را می‌گوید؟ وجود مبارک ابی‌عبدالله‌الحسین! فقط فکر بکنید چه‌کسی دارد این حرف را می‌زند! یک انسانی که سراپایش صدق است، سراپایش راستگویی است، سراپایش صداقت است، صفاست، درستی است. کتاب‌هایی هم که نقل کرده‌اند، از هزارسال پیش است و من این روایت را در کتاب‌های هزارسال قبل تا همین روزگار خودمان دیده‌ام. حالا یک کتابی که نقل کرده، «تحف‌العقول» است که برای هزارسال پیش است و یکی «بحار‌الأنوار» است که برای حدود پانصدسال پیش است. آخرین مطلبی که در جواب احوالپرسی فرمودند، این بود: می‌خواهی حالم چگونه باشد؟ «و انا افقر الفقراء الیه»، تهی‌دست‌تر از من در این عالم پیش خدا کسی نیست! از کجا می‌گویی من بهتر هستم؟ من که از مردم کاملاً بی‌خبر هستم، چطور خودم را ارزیابی می‌کنم که من بهتر هستم؟ بهتر هستم واقعاً؟ ممکن است بگویم علم من از همه بیشتر است، اتفاقاً علم من از همه بیشتر نیست؛ چون یک کسی که علمش از درصد بالایی از عالمان شرق و غرب، دانشگاهی و حوزه‌ای بیشتر بوده، شیطان است. شما آیات مربوط به خلقت آدم را بخوانید و آگاهی و علم شیطان را به آینده در همان آیات ببینید؛ معلوم می‌شود که شیطان از علم بسیار گسترده‌ای برخوردار بوده است؛ مثلاً یک علم یقینی به توحید داشته که بعد از مخالفتش با فرمان خدا می‌گوید: «فبعزتک»، یعنی بالاترین قسم را خورده، آن‌هم به پروردگار! معلوم می‌شود معرفتش به خدا بسیار قوی بوده است! «الا عبادک منهم المخلصین»، معلوم می‌شود همان‌وقت که تازه یک‌دانه آدم آفریده شده بود و هنوز حوا را خدا خلق نکرده بود، به همهٔ انبیا و ائمه آگاه بوده است، چون از آنها تعریف کرد و گفت: «مخلصین»! اصلاً هنوز آدمیزادی نبود! علمش به قیامت هم بسیار قوی بود و به پروردگار گفت: «انظرنی الی یوم یبعثون»، تا قیامت به من مهلت بده که زنده بمانم و عزرائیل را به سراغ من نفرست. این علم به این گستردگی!

خب خیلی حرف‌ها امروز برایمان روشن شد! پیغمبر می‌فرمایند: خداوند به قیافه‌هایتان نگاه نمی‌کند، چون ملاک ارزیابی نیست! به اندام و جسمتان هم نگاه نمی‌کند، چون بدن برای او ملاک ارزیابی نیست! به اموالتان هم نگاه نمی‌کند، چون ملاک ارزیابی نیست! پس خدا به چه‌چیزی نگاه می‌کند؟ چقدر این جمله عالی است! الله‌اکبر! از همهٔ وجود شما، اموال شما، جسم شما، جسد شما، قیافهٔ شما، فقط به یک عنصر نگاه می‌کند: «و لکن ینظر الی قلوبکم»، ملاک ارزیابی او برای اینکه شما را بگوید بد هستید یا خوب هستید، درست هستید یا نادرست هستید، اهل مغفرت هستید یا اهل لعنت هستید، اهل سعادت هستید یا اهل شقاوت هستید، اهل بهشت هستید یا اهل دوزخ هستید، ملاک فقط قلب شماست و دلتان را نگاه می‌کند که این دل بت‌خانه است یا نه! خیلی از دل‌ها بت‌خانه است، بدتر از بت‌خانهٔ بودائیان و مشرکان مکه، بعضی‌ها خانهٔ دل را به بت‌خانه تبدیل کرده‌اند؛ بت شهوات! شهوات یعنی چه؟ شهوات جمع شهوت است و اصلاً این لغت در قرآن مجید آمده است: «و اتبع الشهوات»، شهوات یعنی چه؟ شهوات یعنی خواسته‌های نامشروع که کسی این خواسته‌ها را معبود خودش قرار داده و بت در قلبش است. «افرأیت من اتخذ الهه هواه و اضله الله علی علم»، بت خواسته‌های نامشروع، بت دنیاپرستی، بت پول‌پرستی، و همین‌طور برو بالا تا بدترین بت که در روزگار ما هم بسیار بت پرقدرتی است، بت صندلی است! به دلیل اینکه پیغمبر می‌فرمایند: «آخر ما یخرج من قلوب الصالحین حب الجاه»، همه‌چیز از دل شایستگان عالم به‌تدریج بیرون می‌رود و هی دل پاک می‌شود، پاک می‌شود، خالص می‌شود، خالص می‌شود و آخرین چیزی که از دل بیرون می‌رود، عشق به صندلی است، عشق به مقام است؛ چه یقه‌ای را برای گیرآوردن صندلی پاره می‌کنند! چه دینی را برای گیرآوردن صندلی معامله می‌کنند! چه آبروهایی را برای گیرآوردن صندلی معامله می‌کنند و این آخرین بتی است که قلب را رها می‌کند؛ مگر به این راحتی رها می‌کند! و این بت در روزگار ما چه می‌کند! از آمریکا گرفته، از این بت‌پرست دیوانهٔ در آمریکا که رئیس آمریکا شده، تا کشورهای آفریقایی و کشورهای شرقی و تا این بت صندلی در عربستان که برای نگه‌داشتنش دوسال است چند صدهزار زن و بچه و کودک را زیر بمب‌های خوشه‌ای و میکروب‌زا در یمن کشته و نزدیک هجده‌میلیون را تا مرز گرسنگی مرگ کشانده و نگه داشته است! اینکه دیگر بت زن نیست، بت پول نیست، پول را که دارد خرج می‌کند، چرا؟ چون ارباب گفته است که اگر می‌خواهی صندلی‌ات بماند، باید یمن را بکوبی؛ اگر می‌خواهی بماند، باید با ایران درگیر شوی؛ اگر می‌خواهی بماند، باید خرج این حیوانات وحشیِ بی‌نظیرِ تاریخ –داعش- را بدهی؛ اگر صندلی‌ات را می‌خواهی! اگر بخواهی بگویی نه، صندلی‌ات را خیلی راحت می‌گیرم.

«و لکن ینظر الی قلوبکم»، دلتان را نگاه می‌کند که دل در چه حال است و با دلتان شما را ارزیابی می‌کند! چرا در مدینه این‌همه رسول خدا را آزار دادند، حتی بیش از مکه و همه خیال می‌کنند بیشترین آزار را پیغمبر در مکه دیده است! در ده سال مدینه دید! آیات سورهٔ توبه و احزاب را بخوانید، ببینید چه حیواناتی در مدینه بودند و چه وحشی‌گری‌هایی علیه پیغمبر در پنهان و در آشکار داشتند! چرا این کارها را کردند؟ خدا می‌فرماید: «فی قلوبهم مرض».

 «و لکن ینظر الی قلوبکم»، خب با دل باید چه‌کار کرد؟ ان‌شاءالله در جلسهٔ فردا می‌گوییم که با دل چه‌کار باید بکنیم که دل ما وقتی ملاک ارزیابی خدا قرار می‌گیرد، خدا به ما نمرهٔ قبولی بدهد.

می‌خواهید از آن دل‌هایی خبردار شوید که خدا عاشق آن دل‌ها بود، یعنی دل‌ها معشوق خدا بودند؟! می‌توانیم دل‌های خودمان را شعبه‌ای از آن دل‌ها قرار بدهیم؛ می‌توانیم و راه دارد! هوا تاریک شده بود و به آن صورت هم چراغی نبود، احتمالاً دو سه‌تا شمع در گوشه و کنار خیمه روشن بود، تشکیل جلسه داد و 71 مستمع را دعوت کرد که سخنرانش هم خودش بود. برگشت به آنها گفت: تمام این لشکری که می‌بینید آمده، هدفشان فقط من هستم و به شماها هیچ‌کس کار ندارد؛ اگر با شما کار داشته باشد، چون با من هستید! جاده باز است و شب تاریک است، بیعتم را از شما برداشتم که قیامت گیر نباشید، بلند شوید و بروید.

باید در فرمایشات امام زمان ببینید که اینها چه جواب‌هایی داده‌اند! یکی‌شان بلند شد و گفت: حسین‌جان! اگر پیاده، در تمام کرهٔ زمین، در دره‌ها، تپه‌ها، روی کوه‌ها، روی تیغستان‌ها و خارستان‌ها در کل زمین، من را پیاده و کَت‌بسته بدوانند و به من بگویند از حسین دست‌بردار، من از پیش تو نمی‌روم! این دل است، این دلی که حاکم بر این دل ابی‌عبدالله است، ایمان است، نبوت است، توحید است!

 امام زمان می‌گوید: یکی‌شان بلند شد، به ابی‌عبدالله رو کرد و گفت: آقا اگر ما بمانیم، فردا چندبار ما را می‌کُشند؟ فرمودند: یکبار، دوبار که آدم را نمی‌کشند! گفت: یابن‌رسول‌الله! بر فرض که فردا من را هزاربار بکشند؛ اول، دوم، هر بار که من را می‌کشند، قطعه‌قطعه کنند و قطعات بدنم را جمع کنند و آتش بزنند، خاکستر کنند و خدا دوباره من را زنده کند، می‌گویم حسین را می‌خواهم! این دل است! هرکدام بلند شدند و یک چیزی گفتند، ابی‌عبدالله جواب دادند؛ نه، سکوت کردند! دیگر نمی‌گفتند برو! فقط دربارهٔ یک‌نفر حرف نزد، آن‌هم بچهٔ سیزده‌ساله بود، از جا بلند شد و گفت: عمو دربارهٔ من هیچ‌چیزی نمی‌گویی؟ گفتند: عموجان، مرگ در ذائقهٔ تو چه طعمی دارد که دربارهٔ تو بگویم؛ اول بگو مرگ در ذائقه‌ات چه مزه‌ای دارد؟ گفت: عمو، «احلی من العسل»! من در راه تو جان بدهم، برایم از عسل شیرین‌تر است! فرمودند: عموجان، فردا تو را هم می‌کشند، اما کشتن تو با همه فرق می‌کند! شب عاشورا نگفت که چه فرقی می‌کند، ولی در روز عاشورا وقتی وارد میدان شدند و دیدند که قاتل بر روی سینهٔ قاسم نشسته، به قاتل حمله کردند و اقوام قاتل هم به ابی‌عبدالله حمله کردند، جنگ در گرفت، امام یک مرتبه شنیدند که با ناله دارد می‌گوید: عمو! همهٔ استخوان‌های بدنم خرد شد.

 

برچسب ها :