روز جهانی بزرگداشت مساجد تالار فجر(30-5-1396)
(همدان مختلف)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدروز جهانی بزرگداشت مساجد/ تالار فجر همدان/ تابستان1396هـ.ش.
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
اولین جایگاهی که در کرهٔ زمین برای توجه به وجود مبارک حضرت حق ساخته شد، کعبه بود: «ان اول بیت وضع للناس للذی ببکهة مبارکا»، و همهٔ حرف اساسی آیه این بخش است: «و هدی للعالمین». یک محل بینالمللی، یک محل جهانی، یک محلی که به یک قاره و به یک ملت اختصاص نداشت. در ساختن این مرکزِ توجه به پروردگار، نفع عموم انسان در نظر بود: «للناس»؛ «لام»، لام انتفاع است و هدف هم این بود که از این منطقه، از این محل هدایت، به تمام جهانیان برسد: «هدی للعالمین»، «هدی» مصدر است، یعنی همهٔ هویت این محل هدایتگر است، اما طراح این محل و نقشهدهندهٔ این محل طبق روایاتی که در قدیمیترین کتابها و تفاسیر ما آمده است، شخص پروردگار بود و وقتی امین وحی میخواست به بنّای این بنا نشان بدهد که دومین پیغمبر اولواالعزم پروردگار بود، حدود را -روایات میگویند- با نور تعیین کرد و نه با خطکش، نه با سنگچین! و خود تعیین حدود این محل با نور خیلی پیام دارد؛ یعنی جایی که برای توجه دلها به خدا ساخته میشود و حالا اسمش به مسجد معروف است، باید بهگونهای ساخته شود، با پولی ساخته شود، با مهندس و بنّایی ساخته شود که تولید روشنایی کند، تولید نور کند.
حدود که تعیین شد، بنّایی بهعهدهٔ پدر همهٔ انبیا قرار داده شد. دستی که میخواهد محل را بسازد، باید یک دست جامع، یک دست کامل، یک دست انسان کامل باشد. کارگری را هم که این بنّا انتخاب کرد، خودش دارای مقام نبوت بود و پدر رسول خدا و ائمهٔ طاهرین و همهٔ سادات عالم بود که از نسل او هزاران دانشمند، فقیه، مرجع، شاعر، مدرّس و اندیشمند بهوجود آمد؛ یعنی باید معنویت استادِ بنّا در یک مرتبهای باشد و معنویت عَمَلهٔ این بنا باید در یک مرحلهای باشد که معنویت بنّا و کارگر در بدنهٔ مسجد وارد بشود. شخصیت معنوی بنّا و کارگر به در و دیوار و زمین و شکل بنا انتقال پیدا بکند. این کار هم تحقق پیدا کرد و در کنار این قبلهٔ توجه، یک حدودی را هم بعداً معلوم کردند که این حدود مسجدالحرام شد که ریشهٔ همهٔ مساجد دنیاست؛ بهگونهایکه باید همهٔ مساجد جهان شعبهٔ آن مسجد باشند و خداوند متعال شرایطی را برای مسجد و واردشوندهٔ به مسجد قرار داد: «طائفین»، «عاکفین»، «رکع»، «سجد»، «راکعین»، «ساجدین» و جلوی ورود دست ناپاک و پول ناپاک را هم برای بنای مساجد بست: «ما کان للمشرکین ان یأمروا مساجدالله»، چرا؟ «شاهدین علی انفسهم بالکفر»، باطن خبیث اینها نباید به مسجد انتقال پیدا بکند. «انما یأمر مساجدالله من آمن بالله و الیوم الآخر»، چنین کسانی حق مسجدسازی دارند؛ البته هر دو آیه در مقام خبر است، اما بهنظر میآید که معنای انشا میدهد، یعنی مؤمنین باید ورود به ساختن مسجد پیدا بکنند؛ مؤمنینی که به پروردگار ایمان دارند و به روز قیامت یقین دارند. مسئلهٔ پولش و مصالحش هم با توجه به بنّا و آن نقشهدهنده هم معلوم است که باید در چه مرحلهای باشد و با چه پولی باید مساجد ساخته بشود.
عظمت مسجد در حدی بود که وقتی رسول اسلام در روز اول ورودشان به سرزمین قبا در هجرتی که داشتند، آنجا زمینی را گرفتند و میدانید که خودشان لخت شدند و برای مسجد به تأسی از جدشان حضرت ابراهیم عملگی کردند؛ گِل آوردند، سنگ آوردند، خودشان بنّایی کردند و اولین نماز جماعت را آنجا خواندند؛ درحالیکه مسجد چهارتا دیوار کوتاه بود و چیز دیگری نبود. ظاهراً سهروز در قبا بودند تا امیرالمؤمنین و اهلبیت پیغمبر انتقال پیدا کردند و همه باهم به مدینه آمدند و به دلالت مَرکب، خانهٔ ابوایوب انصاری محلّ پیغمبر قرار گرفت. همان روزهای اول، بالای 1200متر، اینطور که در کتابها هست، زمین انتخاب کردند و مسجد را با کمک مردمی ساختند که قرآن شرایطشان را بیان کرده بود. میدانید که یک مسجد خیلی زیباتر، بزرگتر، بهتر، پرمصالحتر، با در و پنجرهٔ زیبا و سقف در مدینه ساخته شد که پروردگار در جا مارک مسجد زرار به آن زد و محلی که محل کفر و نفاق و تفریق بین امت اسلام و وحدتشکن بود که پروردگار دستور تخریبش را داد، با بیل و کلنگ ریختند و مسجد را خراب کردند؛ یعنی پروردگار به همه سرمشق داد که اگر محل عبادتی برای تفریق بین مسلمین و نفاقافکنی بود، با اینکه عنوان مسجد دارد، خراب بکنید و در و پنجره و ستونهایش را هم بسوزانید.
مسجد باید عامل وحدت یک مملکت باشد، عامل وحدت یک شهر باشد، عامل وحدت یک محل باشد. این مسجد را مسجد زرار گفت، یعنی مسجد زیانآور؛ اما مسجدی را که در دِه ساخت که جمعیتی هم آنجا نبود، گاهی پیغمبر به یاد آن مسجد به ده قبا میرفتند و یک نماز جماعتی میخواندند و برمیگشتند، آنجا را قرآن مجید برایش تابلو درست کرد: «لمسجد اسس علی التقوی من اول یوم احق ان تقوم فیه فیه رجال»، مردم مسجد چه کسانی بودند؟ «یحبون ان یتطهروا»، چنین مردمی در آن مسجد شرکت داشتند که عاشق طهارت همهجانبه بودند. «یحبون ان یتطهروا» در باب تفعیل است، یعنی طهارت ظاهر، طهارت نیت، طهارت اندیشه، طهارت اخلاق، طهارت عمل و با همین «ان یتطهروا» دارد به همهٔ امام جماعتها درس میدهد که شرکتکنندگان در مساجد را به این نقطه جهت بدهید تا مردم عاشق طهارت همهجانبه بشوند؛ البته هنر میخواهد، زبان نرم میخواهد، دنبال مردم رفتن میخواهد، دنبال نسل رفتن میخواهد، دنبال جوانها رفتن میخواهد. امروز دیگر نمیشود که ما کنار محراب بنشینیم و مردم به سراغ ما بیایند، مردم که میدانید نمیآیند! مردم هم که میدانید یک تعدادی بییقهٔ ریشدار و یک تعدادی روحانی بیتقوا، گریز از دین را به آنها انتقال دادهاند. فراریها که خب فرار کردهاند و فعلیها را هم تبلیغات دشمن بیحوصله و بدبین کرده است. نهایتاً ما باید همهٔ هنرمان، زبانمان، قیافهمان، رفتارمان و کردارمان را بهکار بگیریم و خودمان مشتری بیاوریم و این امکان دارد.
من سفر اولی که دهه آخر برای سخنرانی در لندن دعوت داشتم، حدود پانزدهسال پیش بود و خیلی هم مصرّ شدند که من به لندن بروم. از طرف بیت هم اصرار بود و من رفتم. روز اول، آنهم در دههٔ آخر صفر، با توجه به اینکه خب منبرها را در تلویزیون دیده بودند یا از دور میشناختند، مجموعاً بیستنفر پای منبر آمده بودند که من همان منبرِ باحال و بانشاطم را با مطالب مهم را رفتم و به بیستنفر کاری نداشتم؛ ولی بعد از تمامشدن منبر به آقای اراکی عرض کردم، آنوقت ایشان آنجا بود، گفتم: اینجا شیعه کم است؟ گفت: نه خیلی هست. گفتم: چرا نیامدهاند؟ گفت: منبر شما شلوغترین منبر بود، خیلی خدا را شکر کن! بیستتا خیلی است. گفتم: عیبی ندارد! اینهایی که پای منبر میآمدند، روز اول، روز دوم، روز سوم، بهخصوص جوانهایشان را من بعد از منبر مینشستم و صدا میکردم، میگفتم و میخندیدم، شوخی میکردم و بعد میگفتم شما رفیق ندارید؟ چرا داریم! میگفتم: سلام من را به آنها برسانید و بگویید فردا پای منبر بیایند و اگر هم نمیآیند، من خودم بهدنبالشان بیایم. خب روز سوم پنجاهتا شدند و روز چهار هفتادتا شدند. بعد از منبر که میآمدم، در خیابان میآمدم، بچهها دورم را میگرفتند و ایرانیهایی که رفتوآمد داشتند، آنها هم قاتی جمع میآمدند که ببینند این آخوند دارد در خیابان چهکار میکند! بالاخره ما از طریق همین بچهها با دیگران رفیق شدیم؛ دیگرانی که کابارهای بودند و خانم نیمهعریان داشتند، با آنها هم نشستوبرخاست کردیم و دو سهروز آخر صفر، ما غذای بیستنفر را به چهارصدنفر رساندیم؛ یعنی باید بهدنبال مردم رفت و مردم نمیآیند؛ هم آنهایی که براثر اشتباهات داخلی گریز از دین دارند، خیلی زیاد هستند و هم دیندارهایی که هنوز دینشان مانده، اعتماد خیلی خوبی به ما ندارند و شوخی هم ندارد، اما ما میتوانیم این اعتماد را برگردانیم.
ما با این آقای رئیسجمهور پنجسال در قم همدرس بودیم، همکلاس بودیم؛ البته در دور اول که هنوز تنفیذ نشده بود، با هم تماس داشتیم، همان یکبار هم بود که تماس داشتیم و دیگر تا حالا به حضرت عباس تماسی نداشتیم. در تماسی که با ما داشت، من پنجتا پیشنهاد به او کردم: اولین پیشنهادم این بود که آقا پیش خدا مسئول هستی، چون یک قدرتی به تو داده و میتوانی کار بکنی، مسئول هستی که این آبرویی که از روحانیت بردهاند، هم ماهوارهها بردهاند و یک عدهایمان هم بیتقصیر بودهایم، آبروی ما را هم در جنب آنهایی بردهاند که عامل آبروریزی بودهاند، چون خودت هم آخوند هستی، آن هویت و آبرو و اعتبار و عظمت روحانیت شیعه را در این دورانی که بر سرِکار هستی، برگردان. این مسئولیت است، یعنی بهنوعی خودت و روحانیونی که با تو همکار هستند، بهگونهای عمل بکنید، چون همهاش جلوی چشم هستید، در فیلم هستید، این آبروی ضربهخورده برگردد. خب همهچیز قابل برگشت است و توبه یعنی مایهای که میتواند برگرداند؛ حر را توبه خیلی زیبا برمیگرداند، فضیل عیاض را توبه برمیگرداند، آن دزد روزگار اسمعی را توبه برمیگرداند، بشر حافی را توبه برمیگرداند. راه بازگشت برای هر نوع فراری باز است، ما باید دستمان را دراز بکنیم و دست فراری را بگیریم و با محبت، با صحبتکردن، با واسطه فرستادن برگردانیم و مساجد را پر بکنیم؛ هم صبح ممکن است، هم ظهر و هم شب.
من یک مسجدی در تهران منبر میرفتم که خیلی شلوغ میشد. اولین سالم هم بود رفتم، به پیشنماز گفتم: مسجدت خیلی جوان دارد، اینها بهخاطر منبر من آمدهاند؟ گفت: نه، غریبهای که بهخاطر منبر تو آمده، کم است. تمام این جوانها برای مسجد هستند. گفتم: چطوری اینها را جلب کردی؟ گفت: من دو ساعت به اذان مغرب و عشا مانده، میآیم و همه را برمیدارم و به پارک میبرم، همهجور ورزشی با آنها میکنم؛ ورزش دو، ورزش نرمش، ورزش پینگپنگ، غروب که میشود، میگویم به مسجد برویم، میگویند نوکرت هم هستیم و همه میآیند. گفتم: ظهرها چه؟ گفت: ظهرها بچهها نیستند و مدرسه هستند، ولی مسجد پر است. گفتم: صبحها چه؟ گفت: صبحها اقلاً صدتا جوان دارم که بعد از نماز برای دو میرویم، توپبازی میرویم، والیبال میرویم. نماز صبح هم خیلی چاقوچله است، این هنر است! این دنبال مردم رفتن است! ما نباید مثل دکترها در مطب بنشینیم، حالا یکی مریض بشود و بیاید و از ما نسخه بخواهد. ما باید روش پیغمبر اکرم را بهکار بگیریم: «طبیب دوار بطبه»، امیرالمؤمنین که خودشان شاهد نبوت بودهاند، میگویند: پیغمبر دکتر دورهگرد بودند؛ از این کوچه به آن کوچه، این خیابان به آن خیابان، این محل به این محل، اصلاً بهدنبال مریض میرفت، میدوید تا مریضها را جمع بکند و به مسجد بیاورد؛ یقیناً اگر بعد از حیات پیغمبر، اگر بعد از درگذشت پیغمبر، پای سقیفه به میان نیامده بود، کرهٔ زمین الآن هم مسجد خدا و هم نمازخوان برای خدا بود؛ اینکه مسیحیت ماند، یهودیت ماند، زرتشتیت ماند، فرقههای مختلف بهوجود آمدند، بوداییسم ماند و صدسال پیش هم مرام سوسیالیستی بهوسیلهٔ مارکس و هگل یهودی و این رئیس شوروی یهودی بهوجود آمد، همهٔ اینها به سقیفه مربوط است؛ یعنی اگر این مانع جلوی این مسجد(مسجدالنبی) و جلوی نبوت پیغمبر و ولایت امیرالمؤمنین قد عَلَم نکرده بود، الآن جهان به قول امیرالمؤمنین، «مسجد احباء الله» و «متجر اولیاء الله» بود؛ ولی خب یک چنین مانعی پیش آمد و چرخ دین را کُند کرد و حرکت دین را خیلی کُندتر کرد و پای احزابِ دشمن خدا را از بعد از درگذشت پیغمبر تا الآن بتونآرمه کرد. خب حالا این یک مقداری که بهنام شیعه مانده، همین یک مقدار، چیزی دیگر نمانده است و از نبوت انبیا و ولایت اهلبیت، همین یک مقدار شیعه مانده است؛ بقیهٔ یکمیلیارد مسلمان که اسلامشان زمینی و سقیفهای و بتپرستی مدرن است. یهودیت هم که هست و مسیحیت کاتولیک و ارتودکس و غیر این هم که هست، زرتشتیت هم که هست، آتشش هنوز در کشور ما در یزد روشن است و هزار سال است نگذاشتهاند که آن منقل خاموش بشود؛ اینها که همه از مدار با سقیفه بیرون ماندهاند، از دین واقعی خدا و متدینین به دین واقعی، یکمشت شیعه مانده است. الآن وظیفهٔ ما آخوندها دربارهٔ این شیعه چیست؟ چقدر باید کار بکنیم؟ چقدر باید زحمت بکشیم؟
ما باید «هدی للعالمین» باشیم، هدی للعالمین! ما الآن میتوانیم خیلی هم راحت و با یک هزینهٔ اندک «هدی للعالمین» باشیم. ما الآن در قم، مؤسسهای که داریم، بالای 160کشور با ما رابطه دارند و حدود پانصدهزار سؤال را ما در دنیا جواب دادهایم، چندتا کشیش را خود من بلند شدم و به فرانسه و جاهای دیگر رفتم و شیعه کردم، چون از سایت ما با ما در ارتباط بودند؛ همینطور اساتید دانشگاهی در مصر و در سوریه اینها شیعه شدند و فیلمهای بعضیها، پروندهٔ بعضیها، نامههای بعضیها، همه بهطور منظم در اختیار ما هست. «هدی للعالمین» فعلاً کار ماست، یعنی کار ما آخوندهاست و دیگران نمیتوانند این کار را بکنند؛ ولی این «هدی للعالمین» و این پخش نور از مساجدمان، حالا تا جایی که قدرت داریم، پول داریم، میدان داریم، مشتری داریم، خب باید انجام بدهیم؛ اگر دیر بجنبیم، این یکخردهای هم که ماندهاند، دزدان اینقدر قوی هستند که اینها را هم از ما میگیرند و مسجدهایمان را همینطور که طلیعهاش پیداست و دارند خلوت میکنند، خدایینکرده به جایی میرسد که ما بمانیم و چندتا پیرمرد و چندتا پیرزن!
گفتند پیشنماز دیر آمد، مکبر گفت: آقا یکربع از نماز گذشته، کجا بودی؟ گفت: والله ما که از مردها سهنفر به ما اقتدا میکنند و خانمها هم که دوتا، یکدانه از این پیرزنها پایش شکسته بود و نمیتوانست به مسجد بیاید، خودم رفتهام و کولش گرفتهام و آوردهام که حالا پنجتایمان چهارتا نشود! خیلی مسئولیت ما سنگین است! نمیدانم شما از اوضاع دنیا، سایتها، ماهوارهها و جنایاتی که صهیونیسم دارد نسبت به شیعه میکند و در این واتسآپها، در این موبایلها کار را به جایی رساندهاند که قرآن را خیلی عَلَنی قطعهقطعه میکنند، آتش هم میزنند و نشان هم میدهند. باوسوسههای دریاواری که دارند در مغز جوانها میریزند، خب مساجد ما باید پاسخ به سؤالات قوی داشته باشد، جاذبهٔ ساختمانی آن باید قوی باشد؛ قوی یعنی مسجد باید زمینش الآن کمتر از دوهزار متر نباشد، باید حوض داشته باشد، گل داشته باشد، دارودرخت داشته باشد، نیمکتی داشته باشد، کتابخانهای داشته باشد، سایتی داشته باشد و افراد کارگردان هم باید بهشدت متخلق به اخلاق، به مهربانی، به کرامت، به حلم، به صبر و به حوصله باشند تا این یک مقداری که از آثار رسالت و ولایت برای ما مانده، بتوانیم حفظشان بکنیم.
من نکات دیگری را هم دربارهٔ مسجد و امام جماعت و پسنماز و پیشنماز یادداشت کرده بودم که خب فرصت من را به جایی دیگر دادهاند. باید به اینجا خیلی بیشتر فرصت میدادند، اما نشد؛ این است که خیلی اولاً خوشحال شدم خدمتتان رسیدم؛ از برادر بزرگوارمان هم که عنایت کردند، خیلی تشکر میکنم و از عمق دل دعا میکنم که خدا شما را دنبالهٔ ابراهیم و اسماعیل و پیغمبر اکرم برای کارگردانیِ کامل و جمعکردن مردم و نسل، توفیق بیشتر و روزافزون عنایت بکند؛ بلکه در هر شهری با این روشی که عرض کردم، ما بتوانیم باقیماندهٔ نبوت و ولایت را که همین مردم شیعه -زن و مرد و جوان- هستند، حفظ بکنیم.