مسجد امام جواد(ع) شب شهادت (30-5-1396)
(همدان مختلف)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدهمدان/ مسجد امام جواد(ع)/ شب شهادت امام جواد(ع)/ تابستان1396هـ.ش.
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
یکی از راویان روایات اهلبیت، وجود مبارک حضرت عبدالعظیم حسنی است که در شهر ری، نزدیک به تهران مدفون است و نَسَبش به وجود مبارک حضرت مجتبی میرسد. این چهرهٔ برجسته عالِم بود، راوی حدیث بود، شاگرد سه امام بود و از محضر ائمهٔ طاهرین، استفادههای بسیار شایان علمی و اخلاقی و دینی کرد. امامانی که حضرت عبدالعظیم آنها را دیده بود، بهشدت به او علاقهمند بودند و دین او را دین کامل، دین درست و دین جامع میدانستند. این بزرگوار از وجود مبارک حضرت جوادالائمه، مطلب بسیار مهمی را نقل میکند که حضرت جواد، این مطلب را از پدر بزرگوارشان حضرت رضا نقل کردهاند، حضرت رضا از حضرت موسیبنجعفر.
حضرت موسیبنجعفر میفرمایند: روزی یک پیرمردی حدوداً در سن نودسالگی که از علمای شهر بصره بود، خدمت پدرم امام صادق میآید و به پدرم میگوید: یابنرسولالله! من از بصره تا مدینه با این سن، با این وضع بدنی آمدهام، بهخاطر اینکه نصف یک آیهٔ قرآن را نمیفهمم و کسی هم نبوده که این نصف آیه را به من حالی کند. میدانستم تنها کسی که میتواند این نصف آیه را به من بفهماند که خدا چه میگوید، شما هستید. بهنظر شما کار این پیرمرد نودساله برای همهٔ ما درس نیست؟ در جادههای 1500سال پیش، از بصره تا مدینه تقریباً دوهزار کیلومتر است، یعنی دو برابر تهران تا مشهد با مَرکبهای حیوانی بلند میشود و به مدینه میآید، برای اینکه یک نصف آیه را که حالیاش نبوده، بپرسد.
این خیلی خصلت عالی است که چیزی را که آدم در امور دین، در امور آخرت، در امور حلال و حرام، در مسائل اخلاقی، در مسائل معاشرتی و خانوادگی نمیداند، بلند شود و برود از آن که میداند، بپرسد و این خیلی خصلت باارزشی است! بالاخره اینجور نیست که ما به عالم دسترسی نداشته باشیم. الآن که دیگر دسترسی خیلی آسان شده و آدم با یک تلفن با یک عالِم تماس میگیرد، با قم تماس میگیرد، با تهران تماس میگیرد، با دفتر مراجع تماس میگیرد و مسئلهاش را میپرسد؛ چون امام صادق میفرمایند: اگر کسی در زندگی و حرکاتش از روی جهل قدم بردارد، فسادش قابل مقایسه با صلاحش نخواهد بود. جاهلانه قدمبرداشتن -قرآن میگوید- یعنی رفتن بهسوی جهنم! این متن قرآن است.
کجاست؟ در سورهٔ «تبارک الذی بیده الملک» است. کتاب خدا میفرماید: جهنمیها در هفت طبقهٔ جهنم در قیامت عذاب میکشند. جهنم فرشتگانی دارد که کارگردان جهنم هستند و جنسشان هم یک جنسی است که نمیسوزند، مأمور خدا هستند، گماشتگان پروردگار هستند، کارگردانان دوزخ هستند، خدا از این فرشتگان در کجا اسم میبرد؟ در سورهٔ تحریم، چه میگوید؟ «علیها ملائکة غلاظ شداد لا یعصون الله ما امرهم»، فرشتگان جهنم بسیار عصبانی هستند، بسیار هم سختگیر هستند! چرا عصبانی هستند؟ برای اینکه با یکمُشت عوضی و ناپاک و ناسالم و گنهکار و پَست و زناکار و رباخوار و افراد ظالم و ستمگر روبرو هستند. دیدن اینها که لذتی ندارد! دیدن اینها که آدم را شاد نمیکند! خب معلوم است آدم این چهرهها را ببیند، خیلی تلخ میشود، خیلی عصبانی میشود، خیلی ناراحت میشود و اگر بخواهیم یک مقدار علمی حرف بزنیم، مطلب خیلی بالاتر از این حرفهاست که فرشتگان جهنم یک عصبانیت معمولی داشته باشند. عصبانیتشان و خشمشان بهگونهای است که تمام اهل جهنم را اذیت میکند. حالا در روایات ما، پروردگار عالم در آیات قرآن، شکل اینها را بیان کرده و یکی هم خیلی سختگیر هستند. غلاظ یعنی بهشدت خشمگین و «شداد»، شدت، شدید، یعنی سختگیر.
خب این فرشتگان با جهنمیها صحبت میکنند، حرف میزنند، اینجوری حرفشان شروع میشود: به جهنمیها میگویند که «الم یأتکم نذیر»، شما در دنیا که بودید، هیچکس نیامد که به شما چنین اوضاعی را هشدار بدهد؟ یعنی اصلاً نفهمیدید؟ به گوشتان نخورد که در قیامت یک جهنمی هست، یک کیفری هست، یک عذابی هست، یک دوزخ هفت طبقهای هست، هیچکس نیامد که بگوید؟ چرا ما چندتا هشداردهنده داریم: یکی خود خداست که در قرآن هشدار داده، در تورات و انجیل هشدار داده است؛ یکی انبیائش هستند، یکی ائمهٔ طاهرین هستند، یکی اولیائش هستند، یکی همین مردم مؤمنِ پاکی هستند که امربهمعروف میکنند، نهیازمنکر میکنند؛ هیچکدام اینها هم که نباشد، عقل خود آدم است. کسی که میخواهد رابطهٔ نامشروع حرامی برقرار بکند، ولو دین نداشته باشد، عقلش که به او میگوید کار بدی داری میکنی! یکی که دارد دزدی میکند، هیچکس هم نباشد به او بگوید که کارت بد است، خودش که در درون خودش میفهمد کارش بد است! شما هر گنهکاری را ببینی، بپرس و بگو گناهت کار خوبی است؟ میگوید نه!
پس یک هشداردهنده هم عقل است و ما الآن در هفتمیلیارد کرهٔ زمین کسی را نداریم که صدای هشداردهنده را نشنود، گرچه فقط عقل خودش باشد؛ حالا ملائکه به اینها میگویند: واقعاً هشداردهنده برایتان نیامد؟ «قالوا بلی»، میگویند: چرا! خب اگر هشداردهنده برایتان آمد و هشدار داد که به چنین عاقبت خطرناکی برخورد میکنید، چرا گوش ندادید؟ چرا به جهنم آمدید؟ جهنمیها جواب میدهند: «لو کنا نسمع»، خیلی جلسه در کشور و در شهر و در تلویزیون و در رادیو بود، گوش ندادیم! تا چشممان به تلویزیون میافتاد و یک عالمی میخواست صحبت کند، به بچهمان میگفتیم: خفهاش کن! رادیو را میگرفتیم و میدیدیم یک عالمی میخواهد صحبت کند، میبستیم! مجلس در محلهمان خیلی بود، ماه رمضان، محرّم و صفر و فاطمیه، نرفتیم! اگر ما گوش میدادیم، «او نعقل»، یا به حرف عقل تسلیم میشدیم، «ما کنا فی اصحاب السعیر»، الآن جزء اصحاب جهنم نبودیم. ما دوتا گناه بزرگ داشتیم: یکی گوشندادن و یکی به ندای عقل و دعوت عقل پاسخنگفتن. این جاهلانه حرکتکردن است. وقتی آدم نرود گوش بدهد، خب نمیفهمد چطوری زندگی درستی داشته باشد؛ وقتی عقل را بهکار نگیرد، قدمهایش همه قدمهای نفهمی است و قدمی که به نفهمی برداشته میشود، بعد از هفتادسال صاف به جهنم میرسد. این حرف آیات قرآن و روایات اهلبیت است.
شما همهتان کمیلبنزیاد نخعی را میشناسید. این اهل یمن بود، همین یمنی که دوسال است این سعودیِ اسرائیلی که اجداد ششمشان یهودی(آلسعود) بودند، دارند اینها را بمباران میکنند و میکشند؛ با میکروبِ بمبهایی که میاندازند، وبا را در کشور پخش کردهاند؛ جلوی آب و نان را گرفتهاند؛ جلوی دوا را گرفتهاند و خادمالحرمین هم هستند، خیلی عجیب است! این کوسه و ریشپهنی که میگویند، این حراملقمههای اسرائیلیمسلک هستند. کمیل اهل همین یمن، یعنی اجدادش در یمن بودند و خیلی از اولادش هم الآن در یمن پخش هستند، حالا شناخته نیستند. امیرالمؤمنین عاشق این آدم بود، یکروز به او فرمودند: «یا کمیل! ما من حرکة الا و انت تحتاج الیها بمعرفة»، ای کمیل! هیچ قدمی را برنمیداری، مگر اینکه محتاج هستی و بفهمی قدمی که برمیداری، درست است یا غلط؛ لذا قرآن مجید امر واجب میکند: «فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون»، چیزهایی را که نمیدانید، واجب است بروید و بپرسید.
حالا این پیرمرد نودساله که حضرت جواد میفرمایند، واقعاً چه درسی به ما داده است؟ شیعه هم نبوده، یعنی تابع مکتب اهلبیت هم نبوده و برای یک مدرسهای دیگر بوده، برای یک مسلک دیگر بوده است؛ ولی عالم بوده، دانشمند بوده، در بصره کلاس داشته، شاگرد داشته، ولی آدم باانصافی بوده و با اینکه شیعه نبوده، فکر کرده من نصف این آیه را نمیفهمم، چهکسی این را میفهمد؟ امام صادق!
امام جواد برای حضرت عبدالعظیم میگوید: بلند شد و از بصره به مدینه آمد؛ اینهمه راه، آنهم جادههای خاکی پر از دزد، ولی بالاخره خودش را رساند و گفت: یابنرسولالله! یک آیه در سورهٔ نساء است، من یک بخشی را اصلا نمیفهمم. فرمودند: آیه را بخوان! خواند: «ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم»، من این یک تکه را نمیفهمم که خدا میگوید: اگر خودتان را از گناهان کبیره نگه دارید و زلفتان را با گناهان کبیره گره نزنید، به سراغ گناه کبیره نروید و به گناهان بزرگ آلوده نشوید، من تمام گناهان پیش پاافتاده و کوچکتان را میبخشم، ولو اینکه توبه نکنید! هرچه گناه کوچک دارید، با ترک گناهان بزرگ، من آنها را میبخشم؛ یعنی ربا پیش آمد و گفتی من نیستم؛ زنا پیش آمد، نیستم؛ گناه بزرگ دیگری، عاق والدین پیش آمد، نیستم؛ مال حرام و رشوه پیش آمد، نه من نیستم؛ به تمام گناهان بزرگی که سراغت میآیند، بگویی نه! من تمام گناهان کوچکت را میبخشم و هیچ هم لازم نیست گریه کنی و کمیل بخوانی، حرم ابیعبدالله بیایی، مکه بروی. تو گناهان بزرگی که در شهر خودتان به تو رو میکند، با آن پیوند نخور، من همهٔ گناهان کوچکت را میبخشم و این یک قرارداد الهی است. حضرت فرمودند: حالا کجای آیه را بعد از نودسال نمیفهمی؟ گفت: یابنرسولالله! گناهان کبیره را، چون خدا میگوید: «ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه»، اگر از گناهان کبیره دست برداری و دوری کنی، گناهان کبیره کدامهاست؟ حالیام نمیشود!
خب امام به این شخص میگویند، این امام است که کل قرآن مجید، رموزش، اسرارش، دقائقش، لطائفش، حقایقش، ظاهرش، باطنش، مطلقش، مقیّدش، عامش و خاصش را میفهمد. ما یک آیهٔ قرآن را که میخوانیم، هی باید به خودمان فشار بیاوریم و زیر آیه ببینیم چهکسی ترجمه کرده و ترجمهاش خوب است، لغت به لغتش را با ترجمه بفهمیم؛ اما همهٔ اینهایی را که من گفتم، کار ما نیست و کار امام است که چه رموزی، چه اسراری، چه لطائفی، چه اشاراتی، چه حقایقی، چه واقعیاتی، چه اموری از ملکوت و چه اموری از مُلک در این یک آیه قرار دارد. هر یک آیه خزانهٔ الهی است و پر از گنج است، سرخالی نیست. این فهمیدنش کار من و شما نیست، کار استاد دانشگاه هم نیست، کار یک آخوند درسخواندهٔ چاقوچلهٔ قم هم نیست. ما از قرآن، تودهٔ مردممان ترجمهاش را میفهمند و آخوندها هم یکخرده بالاتر از ترجمهاش، خیلی که سواد داشته باشند، یکخرده بالاتر از آن بالاتر، تفسیرش را و دیگر تمام.
چطوری ما بفهمیم؟ ولی همین مقداری که میفهمیم، برای بهشتیشدن ما و جهنمنرفتن ما بس است. پیغمبر میفرمایند: هر یک آیهٔ قرآن هفتاد معنا دارد و هر یک معنایش هم هفتاد معنا دارد؛ مثلاً «اولئک الذین اشتربوا الضلالة بالهدی فما ربحت تجارتهم و ما کانوا مهتدین»، این یک آیه را پیغمبر میگویند 4900 رشته معنا دارد، حالا ما چندتای آن را میفهمیم؟ قرآن در زندگی ما کتاب سرِ عقد و کتاب «الرحمن» خواندن برای مردهها نشود، پدرمان را در قیامت درمیآورند! چون پروردگار خیلی برای این قرآن هزینه کرده است! 124هزار پیغمبر مقدمهٔ قرآن بودهاند. بعد از قرآن مجید تا حالا، ما خبر نداریم که بهخاطر قرآن چندمیلیون نفر به زندان رفتهاند، بهخاطر قرآن تبعید شدهاند، به خاطر قرآن سرِ دار رفتهاند، بهخاطر قرآن در سوریه و عراق کشته شدهاند، بهخاطر قرآن در جنگهای پیغمبر و امیرالمؤمنین کشته شدهاند؛ خدا کم هزینهٔ این کتاب نکرده است!
ما یک کتابمان که بالاترین کتاب علمای ماست، کتاب «اصول کافی» است که ده جلد است، پنجهزار صفحه است. در این کتاب اصوال کافی از پیغمبر روایت شده و من عین آن را در کتابهای سنیها هم دیدهام؛ یعنی یک روایت نصف صفحه است که هم ما نقل کردهایم و هم سنیها، بی کم و زیاد و یکجور هم نقل کردهایم. آنها با راویان خودشان و ما هم با راویان خودمان. ما آخرین راوی را از مقداد نقل میکنیم و آنها از امیرالمؤمنین که این هم خیلی برای من جالب است! سنیها روایت را از امیرالمؤمنین نقل میکنند و ما شیعهها از مقداد نقل میکنیم. یکتکهٔ آن روایت، این است که پیغمبر میفرمایند: قرآن اگر از کسی شکایت کند که خدایا، من در خانهٔ این آدم بودم، در زندگیاش بودم، در مسجد محل بودم، در حسینیه بودم، به حلال و حرام من عمل نکرد، خدا شکایت قرآن را قبول میکند و به طرف میگوید: محکوم به جهنم هستی! سرت را پایین بینداز و برو گمشو! قرآن به این سادگی نیست.
گفت: یابنرسولالله! کبائر چیست؟ گناهان کبیره چیست؟ حالا اگر این مرد بصری میآمد و از من میپرسید، میگفتم: ببخشید من بیستسال در قم درس خواندهام، اما من هم حالیام نمیشود و مثل تو هستم. واقعاً هم حالیام نمیشود! اما وجود مقدس امام صادق، به قول ما امروزیها، یکدانه کد به او داد که اگر بخواهی گناهان کبیره را از سورهٔ حمد تا «من الجنة والناس»، در سی جزء قرآن بشناسی که گناه کبیره چیست، یکدانه کد دارد. گفت: یابنرسولالله چیست؟ فرمودند: هر آیهای در سی جزء قرآن که یک گناه یا دوتا یا سهتا را مطرح کرده است، خدا در بعضی از آیات، پشت سر هم سهتا گناه را مطرح کرده و در بعضی از آیات چهارتا را مطرح کرده، اما بیشتر یکدانه، دوتا. فرمودند: هر آیهای که از گناه کبیره سخن بهمیان آورده و پشت سر گناه به گناهکارش وعدهٔ عذاب داده، این گناه کبیره است؛ یعنی در پنجدقیقه، امام این است! در پنجدقیقه گناهان کبیره را از کل قرآن به این آدم نودساله با یک کد فهماند! این مرد نودساله گفت: آقا! خدا میداند که مقام رسالت را در چه خانوادهای قرار بدهد. منِ نودساله تا حالا اصلاً این مطلب را نفهمیده بودم.
خب این نقل حضرت عبدالعظیم از حضرت جواد؛ حالا راجعبه این آتشی که خدا به گناه کبیره وعده داده، این هم از ذات خود قرآن و از عمق خود قرآن، چون من پنجاهسال است که با قرآن سروکار دارم و علاوهبراینکه قرآن را روی منبرهای پنجاه سالهٔ این مملکت و بیستتا کشور خارجی گفتهام، قرآن را ترجمه هم کردهام که تا حالا دهمیلیون نسخه چاپ شده و سهبار ترجمهٔ برتر کشور هم شناخته شده است؛ علاوهبراینها تا الآن، حدود شانزدههزار ورق «آ چهار» را من از مسائل قرآن پر کردهام؛ یعنی در کنار آیات جان کندهام! این آتشی که خدا میگوید چیست؟ از کجا میآید؟ یعنی جهنم با گازوئیل میسوزد؟ با نفت است؟ با نفتِ کوره است؟ با بنزین است؟ چون جهنم در روی همین زمین است، یا خدا یک دو سههزارتا لولهای که جیپ از آن رد میشود، از گاز زمین به زمین وصل کرده، گاز در جهنم میآید و آتش شعلهور است. این آتش از کجاست؟ طبق آیات قرآن از نفت که نیست، از گاز هم که نیست، از مازوت هم که نیست، از نفتِ گاز و گازوئیل هم که نیست، از بنزین هم که نیست، از زغال سنگ هم که نیست، پس این آتش در این شش طبقه با چهچیزی شعلهور است؟ سراغ قرآن برویم و ببینیم قرآن چه میگوید؟
چقدر این مطلب قرآن وحشتناک است! پروردگار عالم میفرماید: کل آتش شش طبقهٔ جهنم از خود گناه مردم است. یک آیهاش را من میخوانم(حالا پنجاهتا آیه در ذهنم هست و یکیاش در سورهٔ نساء است). یکی از گناهانی که خدا وعدهٔ آتش داده، خوردن مال یتیم است. عمو میآید و سندسازی میکند، کل اموال یتیم را به نام خودش میکند؛ دایی، ننه، برادر. خوردن مال یتیم از گناهان کبیره است، وعدهٔ آتش هم داده شده و پروردگار هم صریح میگوید: «ان الذین یأکلون اموال الیتامی»، «یأکلون» نه بهمعنی این است که پول یتیم را چلوکباب میخرد یا نان سنگگ یا ماست و دوغ، یأکلون یعنی مصرفکردن. کسانی که مال یتیم را مصرف میکنند، خانه میخرند، زمین میخرند، مغازه میخرند، جنس میخرند، میخورند، «انما یأکلون فی بطونهم نارا»، همان وقتی که دارند لقمهٔ حرام میخورند، دارند آتش میخورند، ولی چون پردهٔ دنیا بر روی شکمشان است، اینها نه آتش را میبینند و نه آتش را حس میکنند؛ بهمحض اینکه وارد عالم دیگر شدند، پرده کنار میرود و از شکمشان آتش میزند، از چشمچرانیشان آتش میزند، از گوشِ شنیدن غنای حرام آتش میزند، از زبانِ غیبت و تهمت و افترایشان آتش میزند، از دستِ تقلب در جنس و امضاهای خائنانهکردن آتش میزند و آتش جهنم عین خود گناهان مردم است و از جای دیگر نیست. حالا این آیه را بشنوید و حرفم تمام، در سورهٔ بقره است: «و اتقوا النار التی»، خودتان را از آتشی که «وقودها الناس»، آتشگیرهاش، نفتش، زغالش و گازوئیلش خود انسان است، بپرهیزید و خودتان را حفظ بکنید.
الآن خیلیها در این دنیا هستند که وجودشان انبار آتش است، ولی خدا محبتی که به آنها کرده، چون در دنیاست، این آتش ظهور ندارد و نمیبینند، سوزش هم ندارد، اما تا مردند، پیغمبر میفرمایند: تابوتشان، قبرشان، آب غسلشان، کفنشان و برزخشان به کل آتش میشود.
خب امام جواد جوانترین امام ما بودند. خیلی آدم جگرش میسوزد که یک عالم بینظیر، یک معصوم، یک پسر فاطمه، پسر پیغمبر، جگرگوشهٔ حضرت رضا را یک زن با پدرش همدست بشود و او را در سن 25سالگی شهید کند و بعد هم نگذارد که شیعهها بیایند و جنازه را تحویل بگیرد! بدن مطهر را سه شبانهروز بر روی بام خانه بگذارد و بعد دیگر بسپارد برای اینکه ببرند و کنار موسیبنجعفر دفن بکنند. باز ما میتوانیم به حضرت هادی بگوییم که شما طبق اعتقاد ما که امام را باید امام غسل بدهد، کفن کند و دفن کند، یابنرسولالله، امام هادی! شما به هیچ جای بدن پدرتان یکدانه زخم دیدید؟ نه! شما یکجای پوست بدن بابا حضرت جواد را آزرده دیدید؟ نه! شما یکجای بدن بابایت را خونآلود دیدی؟ نه! پدرت هم 25سالش بود، شما دوتا گریه داشتی: یک گریه بر کشتهشدن پدر و یک گریه هم بر جوانی پدر؛ اما یابنرسولالله! جدّت ابیعبدالله وقتی به کنار بدن علیاکبر آمد، چهکار کرد؟ دید یکجای بدن بچهاش سالم نیست و تمام بدن را با شمشیر خرد کردهاند، قطعهقطعه کردهاند. یابنرسولالله، ای امام هادی! شما راحت بدن پدر را برداشتی و وارد قبر کردی، بدن بابا را راحت روی دست بلند کردی؛ اما ابیعبدالله دید این بدن را نمیتواند تکان بدهد و اگر بخواهد از روی زمین بردارد، هر جایش را بگیرد، جای دیگرش روی زمین میماند، لذا بلند شدند و عبایشان را برداشتند، آرام زیر بدن عزیزشان کشیدند و بعد به جوانان بنیهاشم گفتند: من که دیگر طاقت ندارم بچهام را بردارم، شما بیایید به منِ داغدیده کمک کنید! بدن عزیزم را بردارید و از وسط میدان به کناری بیاورید. بدن را دارند میآورند، ابیعبدالله پشت بدن میگویند: پسرم! من دیگر بعد از تو با هیچکس حرف نمیزنم؛ من اگر بنا باشد حرف بزنم، همهاش علیعلی میگویم.