روز دوم چهار شنبه (8-6-1396)
(قم بیت آیت الله بروجردی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
در جلد دوم کتاب باعظمت «اصول کافی»، دو روایت مختصر و مفصّل را از وجود مبارک حضرت باقر(علیهالسلام) نقل کرده است. زمان در اختیار نیست که آن روایت مفصّل را عرض کنم، اما روایت مختصر را که از روایات ناب اهلبیت است نقل میکنم. متن روایت را بارها مردم بزرگوار شنیدهاند و علمای بزرگوار هم این متن را حفظ هستند. از این روایت مختصر -اگر خداوند عنایت کند- من بخش آخر آن را با کمک کتاب باارزش «مجمعالبحرین» طُریحی برایتان توضیح میدهم.
امام(علیهالسلام) میفرمایند: «بُنی الاسلام علی الخمس»، بنای اسلام را پنج حقیقت تشکیل میدهد؛ اگر در فرمایش حضرت دقت بشود، تقریباً میخواهند بفرمایند که اگر هر خصلت و هر حقیقتی از این پنج حقیقت در وجود یکنفر مفقود باشد، هرکسی میخواهد باشد، بنای اسلام او بنای کاملی نیست؛ یعنی یک دیندار قابل قبول پروردگار عالم نخواهد بود! چون یک تهدیدی که قرآن به امت کرده و تهدید شدیدی هم است، این است که دین یا قرآن کریم را بخشبخش نکنید؛ کاری که یهود و نصاری کردند. بخشی از قرآن را زمین بگذارید و کاری به کارش نداشته باشید و بخشی را هم که خودتان دلتان میخواهد، وارد زندگی کنید، نه آنچه خدا میخواهد؛ آنچه را که خدا میخواهد، واردکردن تمام تکالیف قرآنی است که برعهدهٔ انسان میآید. حالا هر یک نفر ما که هیچوقت مکلف به ششهزاروششصدوشصتوچند آیهٔ قرآن نمیشود؛ مثلاً الآن در جمع ما حکومت دستمان نیست که آیات مربوط به حکومت شامل حال ما باشد. حاکمان وظیفهٔ واجب دارند که از طریق قرآن و تحت هر شرایطی، عدالت را در همهٔ امور مراعات بکنند و اولاً جلوی ظلم به عِباد را بگیرند و اگر ظلمی را فهمیدند، ظلم را برطرف بکنند؛ البته به قول امیرالمؤمنین(علیهالسلام) عدالت در معنا بسیار گسترده است و در عمل زیغ است، یعنی هرکسی انگار نمیخواهد زیر بار عدالت برود، چون به سود شخصی خودش نمیبیند. حکومتهایی که توانستند عدالت را در شعاع وسیعی پیاده بکنند، سه حکومت بوده است: حکومت وجود مبارک حضرت یوسف، سلیمان و چهارسال و چندماه هم حکومت امیرالمؤمنین(علیهالسلام).
یکوقتی حاکم این حکومت میشنود خلخالی را دشمن از پای یک خانمی بردهاند که مسلمان نبوده، شیعه نبوده، اهل کتاب بوده، در ذمهٔ اسلام بوده است، روی منبر میآید و صحبت میکند و چنان نگران حرف میزند که انگار جان امیرالمؤمنین به گلو رسیده است! یا وقتی که آن خانم بزرگوار میآید تا از بخش زندگیاش پیش امیرالمؤمنین شکایت بیاورد، حالا از دست فرماندار، بخشدار یا هرکسی بوده، امام در محراب آمادهٔ تکبیرة الاحرام بود که این خانم در آخر مسجد ناله میکند، امام تکبیرةالاحرام نمیگوید و برمیگردد و میگوید: خانم را راه بدهید تا جلو بیاید! سوده وقتی محضر امیرالمؤمنین میآید، چون آدم مطمئنی هم بوده، به حضرت عرض میکند: فرمانداری که برای ما آمده، به اینگونه، به این شکل، به این صورت دارد ظلم میکند؛ امیرالمؤمنین مینشیند و اشک میریزد، اول به پروردگار عرض میکند: الهی! من این آدم را برای خدمت فرستادم، حالا رفته و دارد ظلم میکند، به من نگیر. در جا هم نامهٔ عزلش را مینویسد و از بدنهٔ حکومت بیرونش میکند، نه اینکه جای بالاتری به او بدهد، مقام برتر بدهد و حقوق سه برابری هم برایش قرار بدهد. این سه حکومت به عدالت پایبند بودند.
حالا بنده و جنابعالی که یک دِه هم دستمان نیست، خب آیات مربوط به حکومت به ما کاری ندارد؛ یا ما در قم زندگی میکنیم، نه دهکیلو طلا داریم و نه سیکیلو نقره داریم که زکات طلا و نقره برعهدهٔ ما باشد و نه گاو و شتر و گوسفند داریم، نه باغستان خرما و تاکستان انگور داریم؛ اینکه روی منبر گفته میشود به قرآن عمل بکنید، معنایش این نیست که ما واجب است به همهٔ قرآن یا به همهٔ روایات عمل بکنیم. هر کدام از ما از طریق کتاب خدا و روایات اهلبیت تکالیفی داریم، آن تکالیف اگر بیستتاست، سیتاست، چهلتاست، قرآن مجید میگوید که آن را بخشبخش نکنید، تکهتکه نکنید! نگو خدایا در 24 ساعت هفدهرکعت نماز واجب است، من صدرکعت میخوانم، اما به من نگو که خمس بده! خدایا من برای تو کاری میکنم که دویستتا گرسنه سیر بشوند، اما به من نگو روزی شانزدهساعت روزه بگیر! این بازی است، این دین نیست؛ اگر دین بخشبخش بشود، «لا دین» میشود و نه دین.
این است که چه قرآن و چه روایات در زندگی ما نباید بخشبخش بشود و اگر بشود، امام عسکری میفرمایند: شما را هم مانند یهود و نصاری در قیامت به حساب خواهند آورد؛ اینکه شما امت پیغمبر هستید، این امتبودن برای پیغمبر مصونیتی برای شما ایجاد نمیکند که فردای قیامت قوم یهود را دستهدسته در آتش بریزند، قوم نصاری را بریزند و به شما دست به سینه و احترام بکنند و بگویند حالا نماز نخواندی، ولی روزه گرفتی؛ حج نرفتی، به فقیر کمک کردی؛ راست گفتی، ولی عرق هم خوردی؛ عیب ندارد، چون امت پیغمبر هستی، هشت درِ بهشت به رویت باز است! نه اینجور نیست!
من یک روایتی دیدم که بعداً در کتابهای خودمان هم دیدم. اولینبار در یک کتابی آمده بود که یک مصری در هشتاد نود سال پیش نوشته بود و کتاب خیلی خوبی بود، آیات قرآن کریم را نسبت به تاریخ تکالیف، اخلاق و اعمال، قسمتبندی زیبایی بهنام «دعوة الرسل» کرده بود که خیلی کتاب پاکیزهای بود! چیزهایی هم که ما به او انتقاد داریم و مطابق با مذاق اهلبیت نیست، من در آن کتاب ندیدم و خیلی کتاب فوقالعادهای بود. این روایت آنجا بود که بعداً من در کتابهای خودمان هم دیدم که یکروزی وجود مبارک رسول خدا به خانهٔ صدیقهٔ اطهر آمدند -واقعاً شیعه و فرهنگ شیعه چه فرهنگی است- و به صدیقهٔ کبری فرمودند(البته این در روایات ما در اصول کافی هم هست که ائمهٔ ما میگویند: گاهی روایات ما قالبش برای این موضوع است که من دارم به یکی دیگر میگویم، برای اینکه تو بشنوی و من به خود آن شخص کاری ندارم؛ «ایاک عنی»، با تو حرف میزنم، «ولی اسمعی یا جاره»، اما جناب همسایه منظورم تو هستی و دارم به تو میگویم، نه به این؛ اینگونه روایات که الآن برایتان عرض میکنم، از باب همین «ایاک اعنی و اسمعی یا جاره» است؛ یعنی صدیقهٔ اطهر دارای مقام عصمت است و این سفارش هیچ ارتباطی به او پیدا نمیکند، بلکه پیغمبر اکرم خطابشان به حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) هست، ولی نیتشان امت است): فاطمهٔ من! به اینکه دختر من هستی، برای قیامتت دلگرم نباش، بلکه آنچه در قیامت برای تو مطرح و ملاک است، پروندهٔ خودت است و نه اینکه دختر من هستی؛ یعنی امت من هستید، برای خودتان مصونیت قائل نباشید: «لکم اعمالکم و لنا اعمالنا» که شبیه این جمله چندبار در قرآن مجید آمده است.
خب ما مکلف به اسلام کامل و به اسلام جامع هستیم و آنچه که از اسلام شامل حال ما میشود، بخشبخش کردنش حرام است و به خودمان و به قیامتمان هم ظلم است که بگویم من این قطعه از دین را قبول دارم و عمل هم میکنم، اما این قطعه از دین را نه قبول ندارم و عمل هم نمیکنم. کسی یکوقتی پیش من آمد و گفت: من دیگر نزدیک رفتنم است، نزدیک هشتادسال دارم و میخواهم از گذشتههایم پاک بشوم، هنوز هم نگفته بود که گذشتههایم چه بوده و من هم نپرسیدم، چون وظیفه هم نداشتم. گفت: هرچه به من پیشنهاد میکنی، مالی نباشد! ولی هر پیشنهاد دیگری داری، بگو تا من از گذشتهام پاک بشوم. گفتم: حالا چرا مالت را نگویم؟ وقتی مالش را برای من تعریف کرد، دیدم یک مغازه در بازار تهران دارد، یک خانهٔ حسابی در خیابانهای بالای تهران دارد، دوتا خانهٔ حسابی به دخترش داده و خانهٔ خیلی حسابی به پسرش داده که مجموعهاش هم حرام بوده است. از کجا آورده بود؟ یک کارمند جزء دولت قبل بوده که همه را اختلاس کرده بود، گفت: به پولم دست نزن، اما به هر چیز دیگر که بگویی، من عمل میکنم تا پاک بشوم! گفتم: مشکلی ندارد، چایتان را میل کنید، میوهتان هم بخورید و به سلامت تشریف ببرید؛ من هیچ پیشنهادی به حضرتعالی ندارم. تکهتکه بکنم که دین نشد، اسلام نشد!
حالا برای نورانیت مجلس، متن روایت حضرت را بخوانم(واقعاً دل آدم در جلسهای که تشکیل میشود، با شنیدن روایت نور ایجاد میشود، نور ظهور میکند، نور طلوع میکند): «بنی الاسلام -این الفاظ حضرت باقر(علیهالسلام) است- علی خمس»، ساختمان دین خدا بر پنج حقیقت بنا شده است؛ بنا شده یعنی کار تمام شده، «بنی» میفرماید، نه اینکه میخواهد بنا بشود! ساختمان را معمار دین، وجود مقدس پروردگار اینگونه بنا کرده است؛ چون حق تشریع، ابتدائاً حق پروردگار است و اگر اراده کند که این حق را به پیغمبری و به امامی عنایت بکند، خب عنایت میکند؛ چنانکه پیغمبر و اهلبیت هم حق تشریع به اذنالله داشتند، وگرنه ما اینهمه ما نداشتیم. خدا دین را در این پنج حقیقت بنا کرده است:
«علی الصلاة»، یک بخش بنای دین خدا نماز است، اما من حال ندارم، خسته میشوم، دوست ندارم، نماز را نمیخواهم و بقیهٔ چیزها را میخواهم، این دیگر دین نیست! این انتخاب خود است! یعنی یک جادهٔ انحرافی است که بهوسیلهٔ قدرت شیطانِ درون خودم، نفس اماره و هوا انتخاب میکنم. خب اگر صلاة نباشد، جهنمرفتن حتمی است! «فی جنات یتسائلون»، این آیه هم خیلی تهدید است و هم سنگین است. آنهایی که در بهشت هستند، خدا آنها را به دوزخیان مُشرِف میکند که در هفت طبقه هستند، «فی جنات یتسائلون» از جهنمیها: «ما سلککم فی سقر»، چهچیزی شما را در سقر آورده است؟ سقر یکی از هفت طبقهٔ جهنم است و در فرمایشات امیرالمؤمنین دیدم جغرافیای بهشت را که بیان میکنند، میفرمایند هشت قسمت است، ولی روی سطح صاف است؛ یعنی یک قسمت، بعد قسمت دیگر، قسمت دیگر، در سطح صاف هفت درجه است. آدرس بهشت را هم پروردگار عالم داده است: «عند سدرة المنتهی» که ما نمیدانیم این «سدرةالمنتهی» چه عالمی است؟ چه سیارهای است؟ چه ستارهای است؟ چه کرهای است؟ هرچه که هست، اگر سدرةالمنتهی یک سیاره باشد، یک ستاره باشد که خیلی بیرون از سرزمین محشر است، اینقدر وسیع است که بهشتهایی که عرضش و پهنایش عرض همهٔ آسمانها و زمین است، یک گوشهاش جا داده شده است. رسول خدا در شب معراج «عند سدرة المنتهی» بهشت را دید؛ اما جهنم -امیرالمؤمنین میفرمایند- روی همدیگر است و حالا طبقهٔ اول چه فشاری به دوم دارد، دوم چه فشاری به سوم، تا دَرَک اَسفَل که محل منافقین است؛ سقر یکی از این هفت طبقهٔ روی هم قرارگرفته است که عذابش هم به همهجای این هفت طبق وصل است. چرا شما دوزخ آمدید؟ چهچیزی شما را به سقر آورد؟ اینها چهارتا جواب میدهند که یکیاش این است: «لم نک من المصلین»، ما اهل نماز نبودیم! حالا بقیهاش هم تکالیف دیگر الهیه است، آنهایی که به سقر رفتهاند، حذفش کردهاند و این حذف حقایق الهیه متأسفانه در کشور ما خیلی گسترده شده که یکی مسئلهٔ حلال و حرام مالی است. حلال و حرام مالی حذف شده، یعنی بیشتر مردم نه به حلال مقیّد هستند و نه به حرام. یک درِ آزادی به روی زندگیشان باز کردهاند و کانال زدهاند که اسکناس از هرجا میشود، بهطرفشان بیاید و دیگر برایشان هم فرقی نمیکند که دزدی است، غارت است، اختلاس است، بندبازی است، تقلب است، سندسازی است، رشوه است، رباست، اَکْل به باطل است، خب این مسئله حذف شده و خیلی هم خطرناک شده است! چون پیغمبر اکرم یک روایتی دارند که به قول یکی از روحانیون پیرمرد تهران که من ده-دوازدهساله بودم و پای منبرش میرفتم، اینگونه روایات را که میخواست بخواند، قبل از اینکه بخواند، میگفت: مردم! همهتان در دلتان بگویید که خدا کند این حرف پیغمبر نباشد، خدا کند دروغ باشد، خدا کند این را ساخته باشند، این روایت دربارهٔ حرام این است که قبل از اینکه بخوانم، یک وقتی در تحقیقات دانشمندان آلمان دیدم کسانی که عادت به مشروبخوری دارند و آنها حالا عادت به الکل نوشته بودند، آنهایی که عادت به خوردن الکل دارند، الکل خسارتهایش تا هفت نسلشان ادامه پیدا میکند و جلویش را هم نمیشود گرفت؛ تا هفت نسل، یعنی نه قرصی، نه کپسولی، نه شربتی و نه آمپولی، هیچچیزی نیست که جلوی این خسارت را بگیرد که در هفت نسل جاری میشود؛ ولی پیغمبر اکرم دیگر عدد هفت ندارند و در روایت میفرمایند: حرام در نسل انسان ظهورش قطعی است! شما جنایات بنیعباس ببینید، گاهی بدتر از بنیامیه بوده، خیلی بدتر! حدود ششصدسال بر گُردهٔ امت اسلام سوار بودند. بنیامیه چهارتا امام را کشتند: امیرالمؤمنین، امام مجتبی، حضرت سیدالشهدا و زینالعابدین و هفتتا امام دیگر ما را بنیعباس کشتهاند و دستشان به آخری نرسید، پروردگار او را غایب کرد که اگر او را هم میدیدند، قطعاً میکشتند.
چرا اینقدر اینها ستمگر درآمدند؟ در آنها متوکل، هارون خبیث، مأمون خبیثتر از منافق بیرون آمد؛ چون ریشهٔ اینها عباس عموی پیغمبر تا حجةالوداع از درجه یکترین رباخوران مکه بود! یعنی عباس عموی پیغمبر، شمشیر و خنجر و نیزه برداشت و با شادی با قریشیان در جنگ بدر برای کشتن برادرزادهاش پیغمبر آمد، ولی اسیر شد و بعد هم آزاد شد، بعد هم مسلمان شد؛ اما تا حجة الوداع هنوز پولهایش در ربا کار میکرد و این پول حرام ششصدسال به جان مردم افتاده بود. مردم هم این چیزها را دیگر اکثرشان اهمیت نمیدهند، از خودتان بگذرید که هیئتی و مسجدی و مقلد مرجع تقلید هستید، بدنهٔ مهم کشور از دین خدا جدا شده و گسسته شده است.
خب یک بخش از بنای اسلام که خدا بنا کرده، نماز است و همین یکدانه نماز است که جلوی فحشا و منکرات را میگیرد. خود نماز، نه اینکه خدا به نمازگزار کمک بدهد تا وارد فحشا و منکرات نشود، بلکه فاعل نهیازمنکر و فحشا خود نماز است و قرآن میفرماید: «ان صلاة تنهی عن الفحشا و المنکر». درست هم هست، چرا؟ من میخواهم دورکعت نماز صبح بخوانم، نماز درست! نماز صحیح! نماز قرآن! خب تمام لباسهایم باید مباح باشد؛ فرشی که میخواهم روی آن بایستم، باید مباح باشد؛ زمینی که خانه خریدهام و ساختهام، باید مباح باشد؛ اینها را بگذرم، آب وضو، آب غسل و خاک تیمم باید مباح باشد؛ اینها هم به کنار، رسول خدا میفرمایند(مرحوم علامهٔ خبیر، حکیم بزرگ و فیلسوف الهی، فیض کاشانی نقل میکند): اگر یک لقمهٔ حرام در شکم نمازگزار باشد -پیغمبر میفرمایند-، تا از این بدن پاک بشود، حالا چهلروز، پنجاهروز، هفتادروز در آن مدتی که آثار این حرام بهصورت سلول است، بهصورت گلبول است، بهصورت ناخن و پوست است، در بدن باشد، خدا نماز را قبول نخواهد کرد. خب من میخواهم دورکعت نماز درست بخوانم، همین نمازم چقدر فحشا و منکر را جلویش را میگیرد و «تنهی -باز میدارد- عن الفحشا والمنکر».
اگر خداوند لطف کرد و دههٔ عاشورا، دههٔ دوم، دههٔ آخر صفر به تبلیغ رفتید، این آیه را برای مردم موشکافی بکنید که خیلی لازم است! مردم نماز میخوانند، اما رعایت حرام را نمیکنند؛ به آنها بفرمایید: شما که دارید زحمت میکشید، شما که دارید صبح بیدار میشوید، شما که ظهر دارید نماز میخوانید، خب یک نمازی بخوانید که شما را از فحشا و منکرات بازبدارد و این یک بخش دین است و یک بخش دیگر دین هم بر زکات است. این هم نکتهٔ خیلی مهمی است که حضرت باقر میفرمایند: آدم بخیل «لا دین» است، یعنی آن اسلام واقعی را ندارد! آن که دلش نمیآید از خرمایی که چندتُن چندتُن چیده، یک بخش مختصرش را بهعنوان زکات بدهد؛ یک بخش کمی از گندم را زکات بدهد؛ جو را زکات بدهد؛ طلا و نقره را زکات بدهد؛ گاو و گوسفند و شتر را زکات بدهد؛ این بخیل است، این بخیل است و یک بخش از دین را ندارد!
رسول خدا طواف میکردند، روایت در یکی از عالیترین کتابهایمان یعنی «جامعالسعادات» است که تألیف وجود مبارک مرحوم ملامهدی نراقی است. طلبهشدن ایشان هم شبیه به معجزه است، من احوالاتش را که میخواندم، فکر میکردم اگر یکمیلیون در آن چهارچوب بسیار زیغ ملامهدی بودند، طلبه نمیشدند و یک معجزهای است طلبهشدن این آدم! خب پسرش ملااحمد دیگر در مهد علم تربیت شد و این پدر و پسر بهنظرم از آنهایی هستند که خدا به آنها کلی قسم خورده است: «و والد و ما ولد»، قسم به ابراهیم و اسماعیل، قسم به یعقوب و یوسف، قسم به پیغمبر و صدیقهٔ کبری، قسم به امیرالمؤمنین و حسن و حسین و قسم به آن پدر و پسری که وجودشان، ذاتشان، قلمشان و قدمشان وارد بدنهٔ اسلام شد. روایت در «جامعالسعادات» است که خیلی کتاب خواندنی است! این کتاب باید در حوزهها درسی بشود، خیلی جامعتر از «معراجالسعاده» است و «معراجالسعاده» ترجمهٔ مختصر جامعالسعادات پدر است. مرحوم آخوند همدانی(اعلیاللهمقامهالشریف) که از ردهٔ اول مراجع بود، اما رساله نداشت، ایشان برای من فرمودند: وجود مقدس بحرالعلوم که از خاندان طباطبایی بوده و از اعمام آیتاللهالعظمی بروجردی در پدران که بارها هم خدمت امام عصر مشرف شده بود، ملأ احمد از ایشان نقل میکرد که کتابی در اسلام و در اخلاق به این بنیان نوشته نشده است و این روایت در آنجاست.
پیغمبر دارد طواف میکند و یک شخصی چِفت درِ خانهٔ خدا را گرفته، دارد گریه میکند و میگوید: خدایا! به حرمت این کعبه مشکل من را حل کن. پیغمبر در طواف بودند، ایستادند؛ یعنی رویشان را از مطاف برنگرداندند و بغل گرفتند و روی شانهٔ این دعاکننده زدند؛ یعنی دست گذاشتند، پیغمبر مثل ما اهلِ زدن نبود! او مهر خالی بود، عدل خالی بود! مرد روی خود را برگرداند، حضرت فرمودند: شما چرا خدا را برای حل مشکلت به کعبه قسم میدهی؟ گفت: پس به چهچیزی قسم بدهم؟ فرمودند: اگر خود را مؤمن میدانی، خدا را به حق خودت قسم بده! «فان المؤمن اعظم حرمة من الکعبه»، مؤمن حرمت و شخصیت و ارزشش از این خانه بالاتر است. حالا به قول ما یکخرده مِنمِن کرد، پیغمبر اکرم فرمودند: چیست؟ گفت: آقا من یک مشکل باطنی دارم. مشکل چیست؟ گفت: من بخیل هستم! حضرت خیلی آرام رهایش کردند و راه افتادند، طواف را ادامه دادند و فرمودند: «البخل فی النار»، این حاجی در قیامت اهل جهنم است! من نماز را میخوانم و زکات نمیدهم، این دین نشد! یک بخش آیین الهی بر کَرَم، آقایی، جود، سخاوت و کرامت نفسی است که پول، گاو و گوسفند، طلا و نقره و زراعت جلویم را نگیرد و نگذارد به دین عمل بکنم، بلکه آزاد باشم و از آنهایی باشم که:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد، آزاد است
من با یک دکتری رفیق بودم که باعث خجالت بنده، واقعاً باعث خجالت بنده! دکتر کراواتی، درسخواندهٔ دروس امروزی، دانشگاهدیده و در شهری که بود، بسیار محترم و مراجعهکنندهاش هم زیاد بود. من هر سالی که در آن شهر برای سخنرانی میرفتم، یک ناهار، خودش و پدرزنش من را دعوت میکردند و من هم با شوق میرفتم. خیلی مطبش شلوغ بود و روزی سی تا 35 مریض میدید؛ ولی خجالت بنده: اول برج تا آخر برج، مخارج زندگیاش را -امروزی هم بود، کراواتی هم بود- از همین ویزیت اداره میکرد و در ضمن جزء افراد بیمهٔ اجتماعی هم بود و صبح تا دو بعدازظهر هم در آن اداره بود، یکمیلیون، دومیلیونی هم آنوقت در آنجا به او میدادند. اینقدر این آدم بیدار بود که تا تقویم تیک میزد که برج تمام شد، نه اداره میرفت و نه پول مطب را برمیداشت، پیش یک عالم ربانی آن شهر میآورد که من میشناسم و میگفت خمس اینها را جدا کن! من امشب میخواهم نان حلال به زن و بچهام بدهم؛ من دارم و باید بدهم! من نمیخواهم، نه مهلت میخواهم، نه زمان میخواهم و نه اجازه میخواهم، فقط خمسش را جلوی چشمم کنار بگذار تا من امشب با خیال راحت یک نان سنگگ بخرم و برای زن و بچهام ببرم. دین یک حقیقت جامع است!
«علی الصلاة و الزکاة و الحج»، یک پایهٔ دین خدا هم حج است؛ البته همین تعبیری که در کشور ما سیوچند سال است شعار شده، حج ابراهیمی که این هم برای مردم توضیح داده نشده است. شما آیات حج قرآن کریم را ببینید: سورهٔ بقره، سورهٔ مبارکه حج و خیلی جالب است که پروردگار به ابراهیم میگوید: «اذن فی الناس»، در تمام بشریت اعلام بکن که بیایند، کجا؟ مسجدالحرام؟ نه! صفا و مروه؟ نه! عرفات؟ نه! مشعر؟ نه! منا؟ نه! کجا بیایند؟ «یأتوک»، بهطرف امام هدایت بیایند؛ اول پیش دینشناسی مثل تو بیایند که به اینها راهنمایی بکنی چه حجی را انجام بدهید تا حج آنها حج بنیامیه و سقیفه نشود! «یأتوک»، تمام آنهایی که میخواهند حاجی بشوند و مستطیع میشوند، «یأتوک»، بهطرف تو بیایند.
این هم یک بخش بنای دین، بخش دیگرش «صیام» است که خدا میداند روایات دربارهٔ روزه چهکار کردهاند! من حالا شاید شوخی باشد، یک روایتی رسول خدا دربارهٔ ماه رمضان دارند که دوازده بخش است. من چهار-پنج سال در ماه رمضان این روایت را بحث کردم و دیگر به بخش پنجم که رسیدم، پروندهاش را بستم و دیدم خیلی گسترده است. این هم یک بخش دین است و پنجمین حقیقتی که دین بر آن بنا شده، ولایت است. حالا ببینید امام باقر دربارهٔ ولایت چه میگویند؟ ببینید دربارهٔ نماز، دربارهٔ زکات، دربارهٔ حج، دربارهٔ روزه، امام معصوم که علمالله، خزینةالله، محبة وحیالله است، این حرف را نزده و فقط دربارهٔ ولایت فرموده است: «و لم یناد بشیء کما نودی بالولایه»، چیزی را برایش بهاندازهٔ ولایت، نه خدا و نه پیغمبر و نه پدرانم فریاد نکشیدهاند؛ چون ولایت را از شما بگیرند، کل دین را گرفتهاند و حالا هرچه میخواهید نماز بخوانید، هرچه میخواهید روزه بگیرید! متأسفانه وقت امروز هم دیگر دارد تمام میشود و خیلی به شما زحمت دادم! اجازه بدهید بحث ولایت را که فردا روز عرفه است، با کمک متنی که «مجمعالبحرین» دارد و چه متن عالی است، توضیح بدهم: «و لم یناد بشیء کما نودی بالولایه».
خب شب عرفه هم هست، شب حال است، شب گریه است، شب توبه است و از همه مهمتر شب وجود مقدس ابیعبداللهالحسین(علیهالسلام) است. من اینگونه روایات راجعبه سیدالشهدا را کاملاً قبول دارم، چون روایات در «کاملالزیارات» است. «کاملالزیارات» کتاب فوقالعادهای است و فکر نکنم در این سیزده قرنی که این کتاب نوشته شده، هیچ مرجعی و فقیهی نظر منفی به جایی از آن داشته باشد. بسیار کتاب مهمی است! یکوقتی درس مرحوم آیتالله العظمی فاضل بود که من یک بخشی از درسهایم را خدمت ایشان بودم، میخواستند یک روایت از «کاملالزیارات» شاهد بیاورند، فرمودند: نه سند میخواهد که بررسی بشود و نه این در و آن در زدن! همین که در «کاملالزیارات» است، طلبهها قبول بکنید و یقین بکنید که درست است. واقعاً هم درست است! حدّ ابیعبدالله به شاهراه است و آنچه که خدا برای او قرار داده، برای هیچکس قرار نداده است. مرحوم مجلسی نقل میکند:
باران نیامد، همه سهروز در بیابان بروید و لباسهایتان هم برعکس بپوشید و گریه کنید، صورت روی خاک بگذارید و تا باران بیاید، نماز استثغاء بخوانید. تمام نمایندگان، باغدارها و کشاورزها به درِ خانهٔ امیرالمؤمنین در کوفه آمدند و گفتند: کم مانده که زراعتها بسوزد، نخلها هم خشک بشود، یک کاری بکنید! خب باید حضرت میگفت: مهیا بشوید، من هم میآیم و برویم نماز باران بخوانیم؛ روز اول نیامد، روز دوم میرویم، اگر نیامد، روز سوم میرویم؛ بالاخره خدا جواب میدهد! اما سرشان را داخل خانه کردند و صدا زدند: یا اباعبدالله! حسین من! بابا بیا؛ نمایندههای کشاورزها را نشانش دادند و فرمودند: اینها دارد باغهایشان میسوزد، درختهایشان نابود میشود، حسینجان! از خدا باران میخواهی؟ عرض کرد: بله بابا! همانجا دمِ در سرش را بلند کرد و چهار پنج جمله به پروردگار نگفته بود که تمام کوفه را باران گرفت. این حد ابیعبدالله است.
خب شب عرفه است و فردا که روز عرفه است، خدا چقدر مهمان دارد! چقدر «ضیوف الرحمان» دارد؟ خب اول صاحبخانه باید به مهمانهایش نگاه بکند، اما روایت دارد که اول به زوّار ابیعبدالله نظر میکند و نه به مهمانهای خودش، پس میگوید: شما سر جایتان، من بالاتر از شما را دارم و باید اول به آنها نظر رحمت بکنم که آن هم زائران ابیعبدالله هستند. شب ابیعبدالله است و منزل منزلی است که علم، دانش، حلال و حرام، احکام خدا و قرآن از اینجا به همهٔ دنیا پخش شده است؛ منزل نور است، عرفه شب نور است و جلسهای که برای اهلبیت تشکیل میشود، نور است؛ یعنی امید ندارید که خدا الآن گناهانمان را بیامرزد؟ قطعاً میآمرزد! امید ندارید که گریهٔ بر ابیعبدالله پرونده را پاک کند؟ قطعاً پاک میکند!
گفتن بعضی حرفها یکخرده طاقت میخواهد! دید حسینش را زیر اسلحه دفن کردهاند؛ یعنی قبل از اینکه زینالعابدین برای ابیعبدالله قبر درست بکند، دشمن برایش قبر درست کرده است. دختر امیرالمؤمنین نشست، امام باقر خودش در کربلا بوده و کارهای عمه را دیده است. یک جمله برای حضرت باقر است: نیزهشکستهها را کنار زد، شمشیرها را کنار زد، سنگ و چوب را کنار زد و دوتا دستش را به دو طرف بدن گذاشت و خم شد...