لطفا منتظر باشید

جلسه سوم چهارشنبه (15-6-1396)

(تهران حسینیه محبان الزهرا (س))
ذی الحجه1438 ه.ق - شهریور1396 ه.ش
7.06 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

تهران/ حسینیهٔ محبان‌الزهرا/ دههٔ دوم ذی‌الحجه/ تابستان1396هـ.ش./ سخنرانی سوم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

در جلسهٔ اول شنیدید که هم خداوند متعال در قرآن، جملهٔ خوش‌به‌حالت یا خوش‌به‌حالش دارد و هم ائمهٔ طاهرین و این جمله را چه برای حاضر و چه برای غایب به‌کار گرفته‌اند؛ البته این جملهٔ خوش‌به‌حالت یا خوش‌به‌حالش در ایران خیلی رواج دارد و معمولاً مردم یک کاری را که از یکی می‌بینند و می‌پسندند که آن کار انجام گرفته است، اگر آن شخص حاضر باشد، خوش‌به‌حالت می‌گویند و اگر غایب باشد، خوش‌به‌حالش می‌گویند؛ اما گاهی گفتهٔ مردم بنیان عقلی و دلیل و برهان ندارد. کاری را می‌بینند و قدرت ارزیابی ندارند که کار درست است یا نادرست و خوش‌به‌حالش یا خوش‌به‌حالت می‌گویند.

 به مناسبت ایام که به ولی‌الله الاعظم، صاحب ولایت کبرای الهیه متعلق است، چهار جمله در همان جلسهٔ اول از امیرالمؤمنین نقل کردم؛ چهار جملهٔ بسیار مهم و باارزش،که یقیناً اگر مرد و زنی به تحقق این چهار حقیقت در زندگی‌شان موفق بشوند، طبق آیات قرآن و روایات، سعادت دنیا و آخرت را نصیب خودشان کرده‌اند. گوینده دریای علم خداست، حجت خداست، معصوم است، امام است، واجب‌الاطاعه است، عقل کامل است، نور کامل است، وجود جامع است و جالب این است که حضرت این چهار جمله را در هنگام دفن یکی از عاشقان دلباختهٔ مؤمنِ کم‌نظیرش فرمودند که حالا آن عاشق هم یک داستان مفصّلی دارد و یک وقتی باید با لطف خدا برایتان بگویم که حضرت از او اسم هم می‌برد و نام‌بردن امام از او در «نهج‌البلاغه» در باب حکمت‌هاست.

جمعیت زیادی برای تشییع جنازه و دفن آمده بود، وقتی دفنش کردند، یک مطالب مهمی بر سر قبر او برای شخص او گفت و بعد هم به تشییع‌کنندگان رو کرد و این چهار مطلب را به آنها گفت: «طوبی -این "طوبی" همین خوش‌به‌حال فارسی است- لمن ذکر المعاد»، خوش‌به‌حال آن که در زندگی‌اش، نه پای منبر، نه یک شب در مسجد، بلکه خوش‌به‌حال آن که در زندگی‌اش، خانه، کسب، مغازه، معاشرت و مهمانی، قلباً به روز قیامت توجه داشته باشد. «ذکر» معانی متعددی دارد که یک معنی آن گفتن است. «ذکر الحدیث» یعنی آمد و برای مردم روایت گفت؛ یک معنی ذکر گفتن «الله‌اکبر»، «لا اله الا الله» و «الحمدلله» است؛ یک معنی ذکر که از امام صادق در جلد دوم «اصول کافی» نقل شده، این است که هنگام پیش‌آمدن واجبات الهیه، آدم انجام بدهد و هنگام پیش‌آمدن معاصی سنگین، آدم اجتناب بکند که چنین آدمی را در روایات «ذاکر» می‌گویند؛ یعنی وقت نماز صبح شد، او مُردهٔ روی تشک نیست! واجب الهی پیش آمده، بلند می‌شود و انجام می‌دهد؛ در خانه تنهاست، می‌تواند دستش برود و یک ماهواره‌ای را روشن کند و آلوده‌ترین فیلم‌ها را ببیند، اما این کار را نمی‌کند؛ این را ائمهٔ ما «ذاکر» می‌گویند؛ یک معنی ذکر هم توجه قلبی به یک حقیقتی مثل معاد است که آن که قلباً همه‌جا به معاد توجه دارد، این «ذاکر» است و اگر ما بخواهیم آثار توجه به معاد را برای مردم بگوییم، خیلی زمان سنگینی لازم دارد؛ چون باید همهٔ اولاً 1400تا آیه را تفسیر بکنیم، چون حدود 1400 آیه از شش‌هزاروششصدوشصت‌وچند آیه در قرآن به معاد مربوط است؛ اگر بخواهیم بگوییم، باید هزار صفحه روایاتی را که مرحوم فیض کاشانی و علامهٔ مجلسی نقل کرده‌اند، اینها را برای مردم بگوییم؛ حالا دانشمندان و علمای بزرگ ما می‌گویند که به این شرح و بسط نیازی ندارد برای مردم حرف بزنید، چون مردم این‌قدر وقت ندارند. آنچه که خیلی مهم است، این است که من قلباً به این معنا توجه داشته باشم که خدا، انبیا، ائمه و اولیا خبر یقینی و خبر راست و درست داده‌اند که قیامت انسان از هنگام مرگ تا ابد شروع می‌شود. اصلاً این‌همه خبر را از این‌همه راستگو نمی‌شود گفت که دروغ است! خدا بیاید و در 1400 آیه در قرآن(حالا 113 کتاب دیگرش که یک بحث دیگری دارد)، همهٔ انبیا و ائمهٔ طاهرین از یک جهانی خبر بدهند که جهان بررسی اعمال است و قاضی دادگاه آن بررسی اعمال هم -طبق قرآن مجید- شخص پروردگار است. حالا دو-سه‌تا آیه دربارهٔ این مسئله می‌خوانم که قاضی در عالم قیامت، خود حضرت حق است. باباطاهر همدانی هم که به معارف وارد بود، خیلی با مسائل الهی آشنا بود و آشنایی‌اش هم از آن رسالهٔ عربی‌اش به‌دست می‌آید. یک رساله‌ای غیر از این رباعیاتش دارد که عربی است و حدود سیصد جملهٔ بسیار پرمغز در آن رساله‌اش ثبت شده، چاپ هم شده و من آن رساله را دارم؛ ولی مردم خیلی  از این رسالهٔ باباطاهر خبر ندارند، ولی به معارف الهیه وارد بود. براساس همین آیات که قاضی در قیامت خداست، این رباعی را سروده است:

 امان وقتی که قاضیمون خدا بو

 «خدا باشد! خدا بو تقریباً یک لهجه‌ای بین همدان و خرم آباد برای قرن چهارم است؛ امان یعنی ای داد! ای وای!».

 امان وقتی که قاضیمون خدا بو

 سر پل صراطم ماجرا بو

 به نوبت بگذرند پیر و جوانان

 امان وقتی که نوبتْ آنِ ما بو

این رباعی براساس همان آیات است که قاضی دادگاه پروردگار است. خب بعد از شنیدن این مسئله که خدا، انبیا، ائمه و اولیای خاص الهی خبردهندهٔ از برپاشدن قیامت هستند، حالا دلی که به چنین واقعهٔ عظیمی توجه داشته باشد، صاحب این توجه بسیار مواظب زندگی می‌کند. یک روایت از حضرت صادق برایتان دربارهٔ آدم‌هایی بخوانم که هیچ به فکر قیامت نیستند و به آن روزگار توجهی ندارند. امام صادق می‌فرمایند(این خیلی روایت وحشتناکی است و من خیلی کم بر روی منبرها روایت یا آیهٔ وحشتناک را گفته‌ام، ولی این روایت جزء روایات خیلی وحشتناک است): کسی که کاسب است، زارع است، تاجر است، صنعتکار است و برای معاش و برای زندگی‌ش پول درمی‌آورد، اگر این کاسب به حلال خدا قناعت نکند و به سراغ حرام برود، یکبار حرامی را در خانه‌اش ببرد، حالا با پول حرام، پول ربا، پول رشوه، پول غصب، پول تقلب، پول جابجاکردن سند، پول ظلم، این را به خانه‌اش ببرد و زن و بچه‌اش هم خبر ندارند که این چه لقمهٔ حرامی است، اولاً امام صادق می‌فرمایند: در روز قیامت همهٔ لقمه‌های حرامی که این در خانه برده، خدا نشان می‌دهد و زن و بچه‌اش هم می‌فهمند؛ زن و بچه‌اش به پروردگار می‌گویند که داد ما را از این شوهر ما و از این پدر ما بگیر، چون تو ما را خلق نکرده بودی که حرام بخوریم و این حرام در خانه آورد. ما که نمی‌دانستیم! حضرت می‌فرمایند: آن که حرام برمی‌دارد و در خانه‌اش می‌برد، این جای روایت را نگه دارید تا من یک مطلبی را برایتان بگویم که این مطلب از قرن نوزدهم به بعد، خیلی علمی و واقعیتی شد و امروز دانشمندان بزرگ شرق و غرب عالم دراین مسئله هیچ شکی ندارند. این برای اوائل قرن نوزدهم به بعد است، اینها آمدند و گفتند: وقتی انرژی به مادّه تبدیل می‌شود، مثلاً نور و هوا با ترکیباتی که در نور و هوا هست، اینها انرژی هست، وقتی به مادّه تبدیل می‌شود، یعنی به سیب و گلابی و هندوانه و گرمک تبدیل می‌شود و مردم می‌خورند، این مادّه‌ای که از انرژی به‌وجود آمده است، این مادّه دوباره عیناً می‌تواند به انرژی برگردد؛ یعنی می‌آیند در آزمایشگاه، جلوی روی شما در آب ولرم شکر می‌ریزند و با قاشق شدید هم می‌زنند، آبْ صافِ صاف است و یک‌ذره از یک‌دانه شکر پیدا نیست و شکر رفته است! دانشمندان شکر آب‌شده را از آب جلوی چشم شما، بدون اینکه وزنش کم بشود، دوباره برمی‌گردانند؛ یعنی این تحول و تغییر در جهان روی چرخهٔ هستی است و کاملاً انرژی قدرت دارد که به مادّه تبدیل بشود و مادّه قدرت دارد که به انرژی تبدیل بشود. درست؟

حالا یک مطلب قرآنی بگویم، پروردگار در سورهٔ نحل می‌گوید: این شیری که من از گاو و گوسفند و بز و شتر به شما می‌دهم، مادّهٔ اولیهٔ این شیر شِکَمبه و خون است؛ یعنی آنچه که در معدهٔ شتر و گاو و گوسفند هضم شده است. وقتی گوسفند را می‌کشند، معده‌اش را درمی‌آورند، پاره می‌کنند و شکمبه را بیرون می‌ریزند، همه‌مان درِ دماغمان را می‌گیریم که چه بوی متعفنی می‌دهد! شکمبه و خون که بسیار قرمز است، این دوتا را من در دستگاه وجود گاو و شتر و بز و گوسفند قاتی می‌کنم و «لبنا صاعقا مریعا» شیر خوش‌گوار قابل نوشیدن به شما می‌دهم. حالا شما بیا و یک کارخانه‌ای را در آمریکا یا آلمان پیدا کن، بگو ما ده‌کیلو شکمبه به تو می‌دهیم، دو لیتر هم خون بیرون ریخته، این را برای ما شیر درست کن؛ اصلاً امکان ندارد!

خب این قدرت حق است، وما هم شگفت‌زده هستیم، چون نمی‌فهمیم و نمی‌دانیم؛ اگر بیرون می‌شد درست بکنند که دم قصاب‌خانه‌ها تریلی شکمبه بار می‌کرد، خون هم بار می‌کرد و در یک کارخانه می‌برد تا برای ما شیر درست کنند. شیر از کجا آمده است؟ شیر قبلاً انرژی بوده، یعنی نور خورشید بوده، هوا بوده، اکسیژن بوده، ازُت بوده، عناصر آزادِ در عالم بوده و اینها به مادّهٔ علف تبدیل شد، حیوانات علف را خوردند و شکمبه و خون شد، بعد شیر شد و الآن شیر مادّه است، انرژی تبدیل‌شدهٔ به مادّه است. ما می‌آییم این شیر را می‌خوریم، شیر در بدن ما هضم می‌شود، پخش می‌شود و همهٔ جاهایی که باید برود، بلد است کجا برود. شیری که هضم می‌شود، پخش می‌شود و به هر عضوی می‌رساند؛ مثلاً به چشم که می‌رساند، همان شیر سیاهی چشم درست می‌شود؛ به ماهیچه که می‌رساند، گوشت قرمز درست می‌شود؛ به گوش که می‌رساند، غضروف درست می‌شود؛ به دندان‌ها که می‌رساند، دندان‌ها را قوی می‌کند؛ ما نمی‌دانیم این کارخانه‌های تجزیه در کجای بدن ماست و اعضای ما چه شعوری دارند که غذای گوش را چشم نمی‌گیرد، غذای گوش را ناخن نمی‌گیرد، غذای ناخن را مو نمی‌گیرد و این چه تقسیم‌بندی در بدن ماست؟ چه‌کسی دارد این تقسیم‌بندی را انجام می‌دهد؟ بگوییم 99درصد جنس دوپا نمک‌خورِ نمک به حرام است؟ بله! نمک‌خورِ نمکدان‌شکن است؟ بله! تازه از خدا طلبکار هم هست، تازه غیبت خدا را هم می‌کند، از پروردگار گله هم دارد. خب این شیر را که ما می‌خوریم، قبل از اینکه شیر را بخوریم، مدام به خانواده‌مان می‌گفتیم ضعف دارم، یک‌خرده تحلیل رفته‌ام، انگار مدام خوابم می‌گیرد و شیر را که می‌خورم، توان یعنی انرژی پیدا می‌کنم و شیر انرژی می‌شود. خدا صریحاً تبدیل انرژی به مادّه، تبدیل مادّه به انرژی را 1500سال قبل در آیهٔ 25 سورهٔ بقره بیان کرده است؛ یعنی 1300سال قبل از دانشمندان اروپا!

آیهٔ 25 سورهٔ بقره، این را امشب به خانه‌تان بروید، اگر قرآن با ترجمهٔ درست و حسابی دارید، بخوانید. تبدیل انرژی به مادّه، من در تفسیر قرآنم برای این آیه بیش از چهل صفحه مطلب علمی نوشته‌ام، از معجزات قرآن است. خب این را که شنیدید؛ تبدیل انرژی به مادّه و مادّه به انرژی، حالا روایت را گوش بدهید که این روایت وحشتناک است! امام صادق می‌فرمایند کسی که از آن کارخانهٔ ‌تر و تمیزش، پاساژش، مغازه‌اش پول حرام به‌دست آورده، این را می‌رود چلوکباب می‌خَرد و می‌گوید امشب با زن و بچه‌ام یک شکم سیر بخوریم، می‌فرمایند: پرده را از روی این چلوکباب که بردارید، امشب کار این کاسب این بود: در جنگل رفته و گوشت مَیْتهٔ یک حیوان نجس‌العین را برای خودش و زن و بچه‌اش آورده است که این تجسم مال حرام است. ظاهرش که خیلی خوشگل است! کباب سلطانی در دیس جا نمی‌گیرد، بوی کباب کوبیده دارد تا خانهٔ همسایه می‌رود، برنج دانهٔ ایرانی به این تمیزی دارد، اما امام ششم می‌گویند: این مَیْتهٔ بدنِ حیوانِ نجسِ افتاده در جنگل است، بنشینید و بخورید، ببینید کارتان به کجا می‌رسد؟! مردم می‌گویند: آقا حال نداریم برای نماز صبح بلند شویم! بیدار می‌شویم، اما بلند نمی‌شویم؛ جوان‌ها می‌آیند و می‌گویند: آقا، ما اصلاً حالِ نمازخواندن، مسجدرفتن، پای منبر رفتن، روزه‌گرفتن نداریم. الآن می‌گویی حالش را ندارم -قرآن می‌گوید-، یک‌خرده جلو بروی، کل اینها را انکار می‌کنی: «ثم کان عاقبة الذین اسائوا السوای ان کذبوا بآیات الله»، یعنی کارت با این حرام‌خوری‌ها به جایی می‌رسد که می‌گویی این نماز را این آخوندها به زور بر گردن ما گذاشته‌اند. ما آخوندها که الآن سال 1396 است، خیلی‌هایمان متولد هزاروسیصدوبیست، هفده و هجده هستیم. قبلی‌ها، قبلی‌ها، قبلی‌ها، زمان عیسی که آخوند نبوده است! عیسی در گهواره گفت: خدا به من «اوصانی بصلاة» سفارش نماز را کرده است. در زمان عیسی که آخوند نبوده که به مردم تحمیل کند تا نماز بخوانند! زمانی که وجود مبارک حضرت ابراهیم کعبه را ساخته، هیچ‌کس هم در آنجا غیر از هاجر و اسماعیل نیست، به دیوار کعبه تکیه می‌دهد، دستش را بلند می‌کند و به جانب حق می‌گوید: «رب اجعلنی مقیم الصلاة و من ذریتی»، خدایا! من را پایبند به نماز قرار بده و نسلم هم پایبند کن تا در نسل من بی‌نماز پیدا نشود، آن‌وقت کدام آخوندی بوده که نماز را به ابراهیم تحمیل کرده باشد؟ ولی آدم بعد از حرام‌خوری طولانی به دری‌وری می‌افتد و آخرین دری‌وری‌اش هم این است که می‌گوید: این عالَم خدایی ندارد و اینها را ساخته‌اند؛ اگر عالَم خدا ندارد، پس تو از کجا آمده‌ای؟ تو الآن داری با قدرت چه‌کسی حرف می‌زنی؟ اگر عالم خدا ندارد، پس کل این موجودات از کجا آمده‌اند؟ یعنی درخت‌ها خودشانْ خودشان را ساخته‌اند؟ کرهٔ ماه خودش خودش را ساخته است؟ خودش خودش را ساخت، یعنی نبوده و بعد خودش را ساخته است! خب آن‌وقتی که می‌خواست خودش را بسازد که بوده، چه نیازی داشته که خودش را بسازد؟

ولی آدم به این دری وری‌ها کارش می‌رسد! کارش به جایی می‌رسد که در دههٔ عاشورا، اولین کسی که طبق مهم‌ترین کتاب‌هایمان روضه خوانده، اولین کسی که برای ابی‌عبدالله روضه خوانده، پروردگار است. برای جبرئیل خوانده و به جبرئیل هم دستور داده که برو و این روضه را برای آدم بخوان، تمام انبیا برای ابی‌عبدالله گریه کرده‌اند، تمام اولیا گریه کرده‌اند، ائمهٔ بعد از ابی‌عبدالله گریه کرده‌اند، زین‌العابدین فرموده‌اند: درخت‌ها، ماهیان دریا، پرندگان هوا، سنگ‌ریزه‌ها، کوه‌ها، بهشتی‌ها و تمام کارگردانان جهنم برای پدرم گریه کرده‌اند؛ حالا کار این حرام‌خور به جایی رسیده که می‌گویی عاشورا شروع شده، یک روز بیا برویم، می‌گوید: اینها را آخوندها برای پرکردن جیب خودشان ساخته‌اند؛ دین که دین گریه نیست! پس دینْ دین چیست؟ دین رقص است؟ دین دین خوش‌گذرانی است؟ چرا این حرف‌ها را می‌زنند؟ خود ابی‌عبدالله خیلی صریح فرمودند، وقتی که زین‌العابدین گفت: بابا کارتان با اینها به کجا کشید؟ فرمودند: جنگ! گفت: بابا یارانت کجا هستند؟ فرمودند: همه کشته شدند. دانه‌دانه را پرسید، تا به برادرها رسید، به عموها رسید، همه را حضرت فرمودند کشته شدند. گفت: بابا چرا اینها امام‌کُش شدند، سؤال کرد که چرا اینها عباس‌کُش شدند، اکبرکُش شدند؟ اصغرکُش شدند؟ حضرت فرمودند: «ملئت بطونکم من الحرام»، حرام‌خوری، حرام‌خوری آدم را به انکار خدا، انکار نبوت، انکار امامت، انکار قرآن و آخرش هم به انکار خدا می‌رساند.

 اما کسی که توجه قلبی به معاد دارد، همین دوتا آیه را به یک خطاط می‌دهد که روی تابلوی کوچک می‌نویسند، نه خیلی بزرگ که مغازه یا اتاق را بگیرد و در محل کسبش می‌گذارد. آهن، میل‌گرد، ورق، یخچال، تلویزیون بفروشد، اما خدا گفته برو مال حلال به‌دست بیاور و گاهی هم یک زیرچشمی تابلو را در خانه، در مغازه یا در کارخانه نگاه کند. «فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره»، تجسم تمام خوبی‌هایتان در قیامت جلوی چشمتان مجسم می‌شود و حرام‌ها همه به‌صورت گوشت مَیْته در بازار قیامت جلوی پایتان است، خدا می‌فرماید: تو را آفریدم که اینها را بخوری؟ پس من انبیا را برای چه فرستادم؟ ائمه را برای چه قرار دادم؟ «و من یعمل مثقال ذرة شرا یره»، چه‌کار باید کرد؟

امیرالمؤمنین یک جمله در «نهج‌البلاغه» دارند که فردوسی این را یک خط شعر کرده است:

 میازار موری که دانه‌کِش است

 «یک پوست جو یا یک کاه را در دهانش گرفته و دارد به لانه‌اش می‌برد»

 میازار موری که دانه‌کِش است

 که جان دارد و جان شیرین خوش است

 «اگر کسی بیاید و لقمهٔ دهان تو را بگیرد و ببرد، چه می‌شود؟ خب مورچه، هم جان دارد و شعور دارد، همان حالی که به تو دست می‌دهد، به او هم دست می‌دهد».

 جنگ خیبر تمام شد، پیغمبر فرمودند: همهٔ غنائم جنگی را بیاورید و یک‌جا دسته کنید تا من بین رزمندگانی که در خیبر بودند، تقسیم کنم. همه را آوردند و ریختند، حضرت فرمودند: چیزی پیش کسی نیست؟ یک‌نفر بلند شد و گفت: آقا من از قلعه‌های خیبر یک جفت بند پوتین برداشته‌ام و در جیبم گذاشته‌ام، آن‌هم باید بیاورم؟ فرمودند: در آن بند پوتین حق کل رزمندگان است و ما باید همه را روی هم بریزیم تا مطابق فکر من تقسیم بشود. رفت و یک جفت بند پوتین نخی را آورد و روی غنیمت‌ها گذاشت. پیغمبر فرمودند: چه کار خوبی کردی! اگر نیاورده بودی و به مدینه برده بودی، بند کفش خودت یا زن و بچه‌ات کرده بودی، خدا در قیامت هر دو پایت را با بند آتشین می‌بست. مال حرام است! الآن که ماشاءالله به این مردم ایران! به‌به! نمونه ندارند! اکثریت این مردم در حرام‌خوری نمونه ندارند؛ یعنی مردم در حرام‌خوری بیشترشان اخلاق یهود را پیدا کرده‌اند. قرآن را بخوانید، یهود خورندهٔ مال حرام بودند. عجیب است روی یک مالی دست می‌گذارند، می‌بینند نمی‌توانند غارت کنند، به دادگاه می‌روند و شکایت می‌کنند، یک وکیل زرنگ هم می‌بینند و می‌گویند این سیصد-چهارصد-هشتصدمیلیون را بِکِش، ما صدمیلیونش را به خودت می‌دهیم؛ خیلی از وکیل‌ها هم که شیطان فدایشان بشود، این‌قدر زرنگی دارند و لایحه را خوب می‌نویسند که قاضی بدبخت می‌گوید: واقعاً چه کمکی به من کرد تا من حق را به جانب این بدهم، حالا این کیست؟ دزد است، غاصب است؛ حالا اگر دمِ قاضی را نبینند و اگر قاضی هم تقوایش ضعیف باشد که او هم با دزد قافله شریک می‌شود و حق را به آدم ناحق می‌دهد و طرف مقابل هم مظلوم باید نابود بشود.

یک روایت هم از رسول خدا بخوانم که نقل‌کننده‌اش مرحوم ملامحسن فیض کاشانی است که من عاشق این مرد هستم. چهارصدسال پیش در کاشان زندگی می‌کرده و سیصد جلد کتاب علمی نوشته است! بعضی از کتاب‌هایش، یعنی یک‌دانه‌اش 25هزار صفحه است. پیغمبر می‌فرمایند: کسی که در دکان قصابی برود و بی‌اجازهٔ قصاب، بی‌رضایت قصاب، نوک انگشتش را روی ماهیچه، روی ران گوسفند، روی دست بگذارد و بگوید: جناب! دوکیلو از این به من بده و قصاب هم ناراحت بشود که بابا، مردم بهداشتشان باید رعایت شود و در دلش بگوید این چه کاری بود که کردی و انگشت به گوشت من مالیدی، پیغمبر می‌فرمایند: قیامت در دادگاه پروردگار، آن مقدار چربی که روی انگشت این آدم آمده، پای او محاسبه می‌کند و محکومش می‌کند.

 خب روز تولد بود و فردا شب هم شب جمعه است، ذکر مصیبت به مناسبت شب جمعه طلبتان؛ به حقیقت ابی‌عبدالله، ما را از حرام‌خوری حفظ کن؛ به حقیقت امیرالمؤمنین، قدم ما را به‌طرف حرام متوقف کن؛ به حقیقت صدیقهٔ کبری، زنان و دختران ما را در حجاب قرآن حفظ کن؛ به حقیقت علی‌اکبر، جوان‌های ما را از بی‌دین‌شدن حفظ کن و امام زمان را در این لحظه دعاگوی همهٔ ما قرار بده.

برچسب ها :