لطفا منتظر باشید

جلسه پنجم جمعه (17-6-1396)

(تهران حسینیه محبان الزهرا (س))
ذی الحجه1438 ه.ق - شهریور1396 ه.ش
8.27 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

تهران/ حسینیهٔ محبان‌الزهرا(س)/ دههٔ دوم ذی‌الحجه/ تابستان1396هـ.ش./ سخنرانی پنجم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

شیعه در این روزگار باید آمادگی پاسخ‌گویی به شُبهات شُبهه‌اندازان را نسبت به مقام باعظمت امامت داشته باشد. این آمادگی از دو راه حاصل می‌شود: یا به قول امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)، انسان گوش خود را وقف شنیدن علم نافع بکند که علم نافع -که نفعش به دنیا و آخرت گسترده است- علم دین است. دین یعنی قرآن مجید و روایات اهل‌بیت که در کتاب‌های باارزش و ریشه‌دار شیعه نقل شده است. عالم‌شدنِ از راه گوش به شبهات و پاسخ‌دادن آنها منوط به این است که انسان سخنرانی‌های عالمانهٔ مُستدلِ استوار را بشنود و یادداشت کند؛ راه دیگرش هم مطالعهٔ مهم‌ترین کتاب‌هایی است که در همین زمان نوشته شده و شبهات دشمن را با کمال شجاعت نقل می‌کنند و متین و استوار جواب می‌دهند؛ به‌شکلی که شبهه‌انداز مبهوت می‌شود، ساکت می‌شود و از ادامهٔ شبهه‌اندازی بازمی‌ماند.

یک بخشی از این کتاب‌ها که فارسی است، کتاب‌هایی است که نوهٔ بزرگوار مرحوم آیت‌الله‌العظمی میلانی، آیت‌الله آقاسیدعلی میلانی مقیم قم نوشته که کتاب‌های بسیار عالمانه‌ای است و خیلی خوب از عهدهٔ جواب شبهات مخالفان امامت برآمده است. کتاب‌هایی که آیت‌الله سبحانی تبریزی نوشته و از همه مهم‌تر کتاب «المراجعات» آیت‌الله‌العظمی سیدشرف‌الدین است که به فارسی ترجمه شده و به نام مناظرهٔ دو رهبر مذهبی است. یک راه دیگری برای پاسخ‌دادن به شبهات، خواندن این کتاب‌هاست.

قرآن مجید هم برای گوش و شنیدن ارزش سنگینی قائل شده و هم برای مطالعه‌کردن و خواندن ارزش سنگینی قائل شده است. حالا آن مقداری که شما وقت دارید، همین مقداری است که در جلسات شرکت می‌کنید؛ به‌شرط اینکه کارگردانان جلسات، سخنرانی را به دست عالمان، تجربه‌دیدگان و مطالعه‌کنندگان بدهند. حالا امشب یک سؤالی را مطرح می‌کنم که ممکن است از شما بپرسند و نتوانید جواب بدهید. چه‌کسی گفته که علی‌بن‌ابی‌طالب باید امام باشد و بر امت واجب باشد که از او تا قیامت اطاعت کنند؟ این را دیگران به زبانشان زیاد جاری می‌کنند و می‌گویند که علی‌بن‌ابی‌طالب هم مثل یکی از اصحاب پیغمبر، شخصی عالم، آگاه، باایمان، زاهد و اهل ورع بوده است، اما اینکه شما شیعیان این‌گونه او را در مقام امامت و واجب‌الاطاعه‌بودن معرفی می‌کنید، از کجا می‌گویید؟ باید دوتا آیهٔ قرآن برایتان بخوانم و یک روایت از یکی از معتبرترین کتاب‌های اهل‌سنّت.

اما دو آیه:

 یک آیه در سورهٔ بقره است و یک آیه در سورهٔ انبیاء است. این دوتا آیه را کاملاً دقت بفرمایید! یکی از این آیات خیلی نکتهٔ مهمی دارد و آن آیهٔ سورهٔ مبارکهٔ بقره است. آیهٔ سورهٔ انبیاء یک مقدار روشن‌تر است، اما آیهٔ سورهٔ بقره که یکی از دلائل قوی ما بر امامت امیرالمؤمنین و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) است:

«اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما، قال و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین».

اثبات امامت الهی، نفی امامت کل ستمگران تاریخ، از بعد از مرگ پیغمبر تا قیامت، هرکسی که می‌خواهد باشد. نفی امامت ظالمان از بعد از مرگ پیغمبر در این امت تا برپاشدن قیامت و اثبات امامت الهیه برای شایستگان. تمام حرف آیهٔ شریفه همین دو بخش است: اثبات امامت از جانب پروردگار برای شایستگان و نفی امامت از کل ستمگران از روز رحلت پیغمبر تا روز قیامت. حالا کلمات آیه را دانه‌دانه دقت کنید: اولاً آیهٔ شریفه با ابتلاء شروع شده است: «اذ ابتلی ربه ابراهیم بکلمات»، «رب» یعنی مالک عالم، یعنی مدبر عالم، یعنی تدبیرکنندهٔ امور کل مخلوقات. آیه «اذ ابتلی ابراهیم الله، یا رحمان، یا رحیم، یا ملک، یا کریم» نمی‌گوید، بلکه «اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات» می‌گوید؛ یعنی تدبیر الهی، نقشهٔ الهی، که تدبیر صد درصد حکیمانه و عالمانه است، ابراهیم را با کلمات زلفشان را گره زد، یعنی ابراهیم را در معرض کلمات قرار داد.

خب وقتی ابراهیم در معرض کلمات قرار گرفت، چه‌کار کرد؟ پروردگار می‌فرماید: «فاتمهن»، کل کلمات را کامل، جامع و تمام از وجود خودش طلوع داد. کلمات چیست؟ خب این در آیه مبهم است و ما هزارسال هم بنشینیم و فکر بکنیم، نمی‌فهمیم کلمات چیست؟! شما می‌دانید چندبار پروردگار عالم در قرآن، پیغمبر را معلم قرآن معرفی کرده است، معنی‌اش این است که عرب‌ها که قرآن زبان مادری‌شان است و جد و آباد عرب هستند، قرآن را نمی‌فهمند و قرآن را باید معلمش به مردم یاد بدهد که آیه چه می‌گوید. هیچ عربی هم نیامده بگوید من عرب هستم و از «ب» در «بسم اللهِ» سورهٔ فاتحه را تا «من الجنة و الناس» می‌فهمم. مگر ما فارس نیستیم؟ جوان‌های ما حتی آنهایی که تا مرز دانشگاه هستند، همه گلستان سعدی را می‌فهمند؟ نه! گلستان معلم می‌خواهد. همه کلیله‌ودمنه را می‌فهمند؟ نه! معلم می‌خواهد. هرکسی تابع هر زبانی است، دلیل نیست که هرچه کتاب به آن زبان نوشته شده، برایش قابل فهم است. من خودم گلستان را کلاس ششم که بودم، پیش معلم خواندم؛ چون یک انشای سهل و ممتنعی است و کلماتی زیاد در آن به‌کار برده شده که معلم می‌خواهد تا به آدم بفهماند. شما همین اول گلستان را نگاه کنید(شما جوان‌ها را می‌گویم): منّت خدای را عزوجلّ، خب این منّت یعنی چه؟ منّت چندجور معنی دارد: یک معنی‌اش نعمت است، یک معنی‌اش این است که بر سر من منّت بگذارد که من بودم این کار را برایت کردم. خب این منّت کدام یکی از دو معناست؟ معلم می‌خواهد. منّت خدای را عزوجلّ، عَز یعنی چه؟ جلّ یعنی چه؟ که طاعتش موجب قربت است و نعمتی که به انسان عنایت می‌کند، نعمتش لازمه‌اش شکر است. بعد می‌گوید: در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب؛ نفسی که فرو می‌رود، مُمدّ حیات است. این یعنی چه؟ چون برمی‌آید، مُفرّح ذات، خب این یعنی چه؟ مگر هرکسی فارس است، گلستان هم می‌فهمد؟ مگر هرکسی عرب است، قرآن می‌فهمد؟

چندبار خدا فرموده است: «یعلمهم الکتاب»، یک وظیفهٔ پیغمبر یاددادن قرآن به مردم است؛ یعنی مردم عرب، عجم، اروپایی، آفریقایی، آمریکایی، طلبه، قرآن من را به‌تنهایی نمی‌فهمی و باید پیغمبر یادت بدهد. خب حالا «کلمات» در «اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات»، کلمات جمع کلمه است، این یعنی چه؟ شما می‌توانید درک بکنید؟ نه من هم نمی‌توانم درک بکنم، چه‌کار بکنیم که معنی کلمات را بفهمیم؟ باید به سراغ پیغمبر برویم، باید به سراغ اهل‌بیت برویم. قرآن بدون اهل‌بیت، آدم را جهنمی می‌کند و اهل‌بیت هم بدون عمل به قرآن، آدم را نجات نمی‌دهند. پیغمبر به امت دوساعت به مرگش مانده، مصرّ و پافشاری داشت که «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض»، قرآن و اهل‌بیتم اینها هم از هم جدایی ندارند؛ اگر می‌خواهی به سراغ دین بروی، قرآن و اهل‌بیت؛ می‌خواهی به سراغ سعادت دنیا و آخرت بروی، قرآن و اهل‌بیت با هم، یکی‌اش نمی‌شود؛ چون قرآن بدون اهل‌بیت فهمیده نمی‌شود. من تفسیرهایی را دیده‌ام که برای غیرشیعه و بدون اهل‌بیت است، از سورهٔ حمد تا «من الجنة و الناس» بعضی‌هایش پر از کفر است. یک تفسیر پنج جلدی برایم آوردند که همه را پاره کردم و در یک رودخانه ریختم که کل آن کفر بود؛ اصلاً راه‌یابی به قرآن بدون اهل‌بیت محال است و بدون قرآن نمی‌شود از اهل‌بیت برای سعادت دنیا و آخرت بی‌نیاز شد.

خب کلمات یعنی چه؟ به سراغ روایات اهل‌بیت رفتم، روایتی را در مهم‌ترین کتاب‌هایمان از امام باقر(علیه‌السلام) نقل کرده‌اند که حضرت باقر سه‌تا آیه در سه سوره خوانده‌اند که در این سه آیه، سی نوع تکلیف الهی قرار دارد. حضرت باقر می‌فرمایند: «کلمات» یعنی سی نوع تکلیفی که خدا به ابراهیم ارائه کرد و زلف وجود ابراهیم را با این سی نوع تکلیف گره زد. «فاتمهن»، ابراهیم هم کل این سی‌تا را کامل، خالص، بی‌عیب و بی‌نقص انجام داد. فکر می‌کنید کار آسانی است؟ چرا ما امام نشدیم؟ برای اینکه ما در همین تکالیف جلوی دست و پایمان مانده‌ایم! گاهی منِ طلبه ساعت زنگ می‌زند و بیدار می‌شوم، می‌بینم اول اذان است، می‌گویم بخوابم، حالا یک‌ساعت، یک‌ساعت و ربع که وقت داریم؛ مثلاً اگر ساعت پنج‌و‌نیم است، می‌گویم حالا شش‌وربع بلند می‌شوم و نمازم را می‌خوانم، در کل ماه هم ده‌تا نماز صبحم را قورت می‌دهم و نمی‌خوانم. یک تکلیف خیلی ساده و کم‌وقت! از این سی‌تا تکلیفی که خدا به ابراهیم ارائه کرد، یک‌دانه‌اش که الآن در تمام عالم نداریم که خدا به کسی بگوید این کار را خالص برای من بکن، یکی‌اش این بود: حالا که در نودسالگی با زن بزرگوارت مثل هاجر بچه‌دار شدی و اسماعیل سیزده-چهارده‌ساله شده است، بردار و بِبَر، رو به قبله برای من ذبح کن و سرش را بِبُر. من و شما حاضر بودیم این کار را بکنیم؟ اگر ابراهیم اسماعیل را قربانی کرده بود و قربان‌کردن یک پسر جزء اعمال حج قرار می‌گرفت، همین امسال در مکه دو نفر حاجی نداشتیم! چه‌کسی حاضر است بچه‌اش را جلوی کعبه یا در منا بِبَرد و قربان بکند؟ این یک‌دانه از سی تکلیف بود. وقتی پروردگار می‌بیند که ابراهیم با اختیار خودش و نه اجبار، یک‌وقت خدا با قدرتش آدم را هل می‌دهد که یک کاری بکند، آن ارزش ندارد؛ اما خدا می‌بیند که ابراهیم با آزادی و با اختیار خودش تکالیف را قبول کرده و تسلیم شده و همهٔ این تکالیف را بی‌عیب، بی‌نقص، کامل و جامع انجام داده، حالا معلوم است که می‌شود ابراهیم را به‌عنوان سرمشق زندگیِ ایمانی، فکری، اخلاقی و عملی همهٔ جهانیان تا قیامت معرفی بکند و این معنی امام است.

«اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات»، در جا هم نه، اول خداوند صبر کرد تا ابراهیم به مقام «اتمهن» رسید، سپس به او خطاب کرد: «انی جاعلک للناس اماما»، «للناس» یعنی برای کل مردم عالم تا روز قیامت، تو را پیشوا و پیشرو و به عربی، امام قرار دادم که هرکسی می‌خواهد سعادت دنیا و آخرت را به‌دست بیاورد، به تو اقتدا بکند و راه دیگری برای به‌دست‌آوردن خیر دنیا و آخرت نیست. خب مسئلهٔ بین ابراهیم و حضرت رب تمام شد، «قال انی جاعلک للناس اماما»، ابراهیم در دنبالهٔ آیه به پروردگار می‌فرماید: «و من ذریتی»، این خیلی جملهٔ معجزه‌آوری است! خدایا! این امامت و این پیشواییِ بر کل، فقط برای من یک‌نفر است؟ دیگر بعد از من امامی وجود ندارد؟ «قال و من ذریتی»، در نسل من، امامی مثل من به‌وجود می‌آید؟ «قال»، پروردگار جواب داد: این مقام که بعد از «اتمهن» به تو دادم، این مقام -یعنی مقام امامت- که عهد من است و عهد من ارادهٔ من است، خواست من است، ابراهیم! این مقام «لا ینال عهدی الظالمین»، هیچ ستمگری تا قیامت به چنین مقامی نخواهد رسید. حالا اگر کسی در زمانی که خدا امام معیّن کرده، امام را کنار بزند و در صف مأمومین بفرستد، خودش جای امام بنشیند و بگوید من امام هستم، این بالاترین ستمگر است و بالاترین ستمش این است که امامِ به حق را کنار زده و خودش که با این کارش ظالم است، جای امام نشسته است. هرکسی تا روز قیامت به‌دنبال این آدم برود، گناهان کل دنباله‌روها به گردنش است. این برای آن‌کسی که می‌گوید من امام هستم و دروغ می‌گوید، ظالم است.

 و اما آن که می‌تواند ده‌دقیقه با یک عالم بنشیند و امام را بشناسد، می‌تواند دوتا کتاب با بنیان بخواند و امام را بشناسد و نمی‌رود و به‌دنبال امامی غیر از امام انتخاب‌شدهٔ خداست، در روایات تکلیفش را این‌جوری معلوم کرده‌اند: اگر کسی به امامی غیر از انتخاب‌شدهٔ خدا اقتدا بکند و دنباله‌رو او باشد و فرهنگ او را متابعت بکند، حالا این امامی که غیرحق است، می‌خواهد لنین باشد، می‌خواهد مارکس باشد، می‌خواهد نیچه باشد، می‌خواهد معاویه باشد، می‌خواهد یزید باشد، می‌خواهد هارون باشد، می‌خواهد آن سه‌تا باشند، می‌خواهد سلمانِ ملعونِ بدتر از خوکِ عربستان باشد، کسی که به‌دنبال امامی غیر از امام انتخاب‌شدهٔ خدا برود، اگر تمام عمر روزگار را خدا به او بدهد و بین رکن و مقام، مقام ابراهیم و رکن، تمام روزگار را روزه بگیرد و تمام شب‌ها را به عبادت تا صبح بیدار بماند، پیغمبر می‌فرمایند: با رو در قیامت به جهنم خواهد افتاد! تخلف از خواست خدا گناه کمی است؟ خدا می‌گوید: امام واجب‌الاطاعه ابراهیم است و دنبال نمرود رفتن جنگ با خداست. خدا به ابراهیم وعده داد که امامت به تو تمام نمی‌شود، تو یک‌نفر هستی و «اتمهن» شدی که بر اثر «اتمهن» امام شدی؛ در آینده هم در نسل تو کسانی همین مقام «اتمهن» را پیدا می‌کنند که یکی‌اش پیغمبر است که به مقام نبوت می‌رسد و دوازده امام بعد از او هستند که به مقام امامت الهیه می‌رسند. آن که به مقام امامت الهیه می‌رسد، اطاعتش بر همه تا قیامت واجب است و چون هیچ‌کس تا قیامت بالاتر از او نمی‌شود، همه تا قیامت مأموم می‌مانند و نمی‌توانند امام بشوند. هرکسی هم ادعای این مقام را بکند، همانی که پیغمبر گفتند: عمر روزگار را بین رکن و مقام روزه بگیرد و شب‌ها هم تا صبح به عبادت بیدار باشد، یقیناً اهل جهنم است.

اگر مردم مدینه دوماه بعد از مرگ پیغمبر، امامِ تعیین‌شدهٔ فردا را کنار نمی‌زدند و در صف مأمومین نمی‌گذاشتند که او حقش نبود مأموم باشد، او حقش بود که امام باشد، اگر این کار را نمی‌کردند، الآن در کرهٔ زمین ادیان وجود نداشت، مسلک‌ها وجود نداشت، ایسم‌ها وجود نداشت، قادیانی وجود نداشت، بهائیت وجود نداشت، وهابیت وجود نداشت، یهودیت وجود نداشت، مسیحیت وجود نداشت، بودائیت وجود نداشت، کمونیستی وجود نداشت. گناه کل اینها از بعد از مرگ پیغمبر تا قیامت به گردن آنهایی است که امام را در صف مأمومین آوردند و خودشان آمدند و گفتند: ما امام هستیم. اینها را بفهمید! این آتش‌ها در تاریخ از گور چه کسانی بلند شده است. اگر امیرالمؤمنین در همان‌وقت، امامتشان، خلافتشان و حکومتشان از روز بیست‌وهشتم صفر ادامه پیدا می‌کرد، این‌قدر در او جاذبهٔ عقلی، علمی، اخلاقی و ایمانی قوی بود که اصلاً غیرشیعه تا حالا در دنیا نمی‌ماند. شما فقط امشب بدانید که بعد از غدیر، بعد از دو ماه که از غدیر گذشته، این چرخ را چگونه متوقف کردند که تا الآن این چرخ برای شیعه درست‌شدن از لای تبعید و زندان و کشته‌شدن و سوختن و غارت‌شدن عبور کرده است. امشب شما به‌عنوان شیعه در اینجا راحت نشسته‌اید، می‌دانید چقدر خون ریخته‌اند؟ می‌دانید چقدر شیعه‌ها را در زندان برده‌اند و کشته‌اند؟ می‌دانید چقدر شیعه را لای دیوار گچ گرفته‌اند؟ می‌دانید چقدر عالم شیعه را کشته‌اند و جنازه‌شان را سوزانده‌اند و ما از آنها قبر نداریم؟ این‌جور دین را نگه داشته‌اند! اگر ولایت ائمهٔ هدی و ولایت امیرالمؤمنین روی روال خودش حرکت می‌کرد که امروز دنیا مرکز فساد و ربا و زنا و قتل و سوزاندن و غارت و جنایت نبود.

پس آیهٔ اول دارد به ابراهیم بشارت می‌دهد که از نسل تو حتماً امام به‌وجود می‌آید، ولی نه امام ظالم، بلکه مثل خودت. این یک آیه که استدلال بر امامت است. حالا ممکن است یکی بگوید: آقا اگر یک ظالمی آمد و گفت من امام هستم، خب توبه کرده است. ما در جا گریبانش را در بحث علمی مشتق می‌گیریم، به او می‌گوییم: خدا به کسی ظالم می‌گوید که اولِ تکلیفش یک ظلم کرده و تا آخر عمرش دیگر هم ظلم نکرد، ولی با همان یک‌دانه ظلم مصداق ظالم است؛ سی‌سال هیچ ظلمی نکرد، وسط‌های عمر یک ظلمی کرد و توبه کرد، این هم مصداق ظالم است؛ تا روز آخر عمرش هیچ ظلمی نکرد، الا روز آخر عمرش پنج‌تومان از مال مردم را قورت داد و به حق ظلم کرد، این هم ظالم است. امام عادل یعنی امامی که از ولادت تا شهادت یک‌ذره ظلم مرتکب نشده باشد و مثل ابراهیم «فاتمهن» بشود.

خب آیهٔ دوم در سورهٔ انبیاء:

 خیلی این آیه جالب است و مسئولیت امام انتخاب‌شده از جانب خدا را بیان می‌کند. چقدر این آیه زیباست! قرآن می‌خوانید یا نه؟ قرآن نور است، قرآن دل را صفا می‌دهد، قرآن جانِ مرده را زنده می‌کند، آدم گاهی دین را با یک آیهٔ قرآن می‌فهمد، با یک آیهٔ قرآن چنان ثابت قدمی در دین برایش درست می‌شود که تا آخر عمرش دیگر نمی‌توانند او را به شک بیندازند. «جعلناهم»، «هم» اسمش ضمیر جمع است. با روایات، یعنی همهٔ انبیا و اهل‌بیت، «جعلناهم»، اینها را ما «ائمة» به مقام امامت رساندیم؛ اگر ما به کسی نظر نداشته باشیم، ظالم هم باشد، امام نمی‌شود و تا قیامت مأموم است. مسئلهٔ امامت از شئون توحید است و انتخاب حق مردم نیست؛ لذا فردا پیغمبر به ملت نگفت که رأی بدهید! امامِ انتخاب‌شدهٔ از جانب خدا که برای او رأی‌گیری نمی‌شود و تنها حرفی که پیغمبر زد، گفت: به او دست بدهید و متعهد بشوید که خیانت نکنید. خدا اسم این را بیعت گذاشته است؛ رأی نیست، صندوق نیست، وزارت کشور نیست و همه‌چیز امامت الهی پای خود پروردگار است.

«جعلناهم ائمة»، جعل امامت وقف حریم ماست و ما اینها را امام قرار دادیم. چه شد که اینها را امام قرار دادیم؟ مثل ابراهیم «فاتمهن» بودند و تمام تکالیف الهیه را عمل کردند، کم نگذاشتند، خلوص و عیارشان بالای بالاست. پیغمبر فرمودند(سنّی‌ها هم بیشترشان نوشته‌اند و من کتاب‌هایشان را دارم): «ضربت علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین»، یک شمشیر، «ضربت»، یعنی یک‌دانه شمشیر، یک شمشیر هم بیشتر به عمرو‌بن‌عبدود نزد. مالک‌اشتر هم شمشیر زد، حبیب هم شمشیر زد، مسلم‌بن‌عوسجه هم شمشیر زد، قمربنی هاشم هم شمشیر زد، اما پیغمبر فرمودند: یک‌دانه شمشیرزدن علی در سن 23سالگی از عبادت کل جن و انس وزنش سنگین‌تر است که به‌خاطر عیار اخلاصش است. نه من و نه جد و آباد من هم عیار آن اخلاص را نمی‌فهمند. امام این است و من باید انتخاب بکنم، چون من باطن همهٔ مردم را می‌دانم، من می‌دانم چه‌کسی لایق امامت است؛ نه اینکه شما زیر یک سایبانی به‌نام سقیفه جمع بشوید و هرکسی را عشقتان بکشد و به نفع شکم و شهوتتان است، حکومت بع دستش بدهید.

«جعلناهم ائمة» که چه‌کار بکنند؟ «یهدون بامرنا»، که به دستور ما راه و مقصد را نشانتان بدهند که راه صراط مستقیم است و مقصد «رضایت‌الله»، «لقاءالله» و «جنت‌الله» است. این آدرس را کسی غیر از امام هدایت ندارد و اگر آنهایی که بعد از مرگ پیغمبر امام تراشیدند، این راه و مقصد را بلد بودند که الآن کل مردم دنیا بهشتی بودند و همه هم آدم‌های خوبی بودند، یک‌نفر هم نه عرق می‌خورد، نه زنا می‌کرد و نه کار دیگری؛ آنها راه را بلد نبودند که نشان بدهند. راه را باید راه‌بلد نشان بدهد و به مردم هم اطمینان بدهد که جاده به کجا ختم می‌شود، «یهدون بامرنا»، خب این کار امامان است.

و این جملات بعد به خود امامان هدایت مربوط است: «و اوحینا الیهم»، به همهٔ امامان هدایت وحی کردم که هرچه کار خیر است، در دنیا انجام بدهید و هیچ خیری را تعطیل نکنید، «و اقام الصلاة»، همه‌تان نماز را به‌پا بدارید، «و ایتاء الزکاة»، دست به جیب باشید و اضافهٔ مالتان را در راه خدا بپردازید، «و کانوا لنا عابدین»، و همهٔ این امامان، بندگان واقعی من بودند. این دوتا آیه که گفتم.

 اما روایت:

در جلد اول کتاب «ینابیع‌المودة» از چهار جلدی که شیخ‌سلیمان بلخی حنفی نوشته است، افغانی بوده و به ترکیه رفته و مقیم شده است. حدود نزدیک دو قرن قبل، این کتاب را در استانبول ترکیه نوشته، در ایران هم، چاپ جدید در چهار جلد چاپ کرده است. در جلد اول این کتاب، راویان اهل‌تسنن نقل می‌کنند که جابر‌بن‌عبدالله می‌گوید: من پیش پیغمبر آمدم و گفتم: یک آیه در قرآن است(مثل اینکه تازه نازل شده بود) که من دو بخشش را می‌فهمم و یک بخش را اصلاً حالی‌ام نمی‌شود جابر ایرانی بود؟ نه عرب بود؛ عبدالله پدرش هم عرب بود، پدر پدرش هم عرب بود، جد و آبادش هم عرب بودند، ولی به پیغمبر گفت: من یک تکهٔ یک آیه را نمی‌فهمم. فرمودند: بخوان! این را ما شیعه‌ها نقل نکرده‌ایم، این را غیرشیعه نقل کرده و دارد دل ما را استوار می‌کند که به چه کسانی اقتدا بکنید! آنها دارند ما را تشویق می‌کنند که به چه امامانی اقتدا بکنید! خب معنی‌اش همین است دیگر.

آیه را بخوان! گفت: «اطیعوا الله»، اینکه برایم روشن است، یعنی واجب است از خدا اطاعت کنید و حرف‌های خدا هم در قرآن است، «و اطیعوا الرسول»، واجب است از پیغمبر هم اطاعت بکنید و حرف‌های شما هم که روشن است، «و اولی الامر منکم»، و واجب است در مقام بعد از پیغمبر و بعد از خدا از اولی‌الامر اطاعت بکنید. ببینید با «واو» عاطفه است: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»، شما یک سَری به قم بروید و به یک طلبهٔ تازه درس‌خوانده بگویید که کار «واو» عاطفه چیست، می‌گوید: حکم «معطوفٌ علیه» را روی معطوف می‌آورد؛ یعنی «واو»، وجوب اطاعت خدا را به پیغمبر کشانده و واجب است از پیغمبر مثل خدا اطاعت کرد، و «واو» دوم هم اطاعت از خدا و پیغمبر را کشانده و روی دوش اولی‌الامر آورده است؛ یعنی اولی‌الامر در کنار خدا و پیغمبر هستند که اطاعتشان واجب است. گفت: آقا! این اولی‌الامر چه کسانی هستند؟ من آیه را درک نمی‌کنم.

دست مبارکش را -فدای آن دستت بشوم- روی شانهٔ امیرالمؤمنین -فدای علی هم بشوم- گذاشت و گفت: جابر! ارادهٔ خدا از اولی‌الامر در این آیه، این است و اطاعت این مثل اطاعت از خدا و پیغمبر واجب است. جابر! بعد از این، اطاعت از حسن و حسین واجب است، زین‌العابدین که در دنیا نبود و امام حسن و امام حسین هم در آن‌وقت زن نگرفته بودند و اصلاً بچه نداشتند؛ چون امام حسن در مرگ پیغمبر هفت‌ساله یا هشت‌ساله بودند و امام حسین هم هفت‌ساله بودند. جابر! بعد از حسین، علی‌بن‌الحسین است و بعد باقرالعلوم است که تو او را می‌بینی، بعد امام صادق است، بعد موسی‌بن‌جعفر است، بعد علی‌بن‌موسی است، بعد محمد‌بن‌علی، بعد علی‌بن ‌محمد، بعد حسن و بعد از او هم پسرش که از نسل من است، دوازدهمین از این اولی‌الامر است؛ اگر عمر دنیا بخواهد تمام بشود و یک روز بیشتر نماند، این‌قدر خدا آن روز را طولانی می‌کند تا او را از غیب بیرون بیاورد و دنیا را پر از عدل‌وداد کند. این هم راهنمایی علمای سنّی به ما که به چه‌کسی اقتدا بکنیم.

حرفم تمام! این دوتا آیه و روایت را مخصوصاً جوان‌ها که در معرض شبهات هستند، حفظ کنند؛ به خانه که می‌روند، بنویسند تا بتوانند جواب بدهند و از امیرالمؤمنین دفاع بکنند.

من از برادر خیلی قدیمی‌ام حضرت حجت‌الاسلام‌والمسلمین جناب آقای نجفی که خیلی حق منبر و امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر به این منطقه دارند، اجازه گرفتم و به منبر آمدم. دوست ندارم وقتی عالم سیدی قبل از منبر من در مجلس است، من به منبر بروم؛ اما ایشان من را به منبر فرستادند؛ در هر صورت، امشب این قرعه به‌نام من افتاده است، اما دوست داشتم ایشان به منبر می‌رفتند.

خدایا! ما و زن و بچه‌های ما و نسل ما را تا روز قیامت از اهل‌بیت جدا مکن.

خدایا! ما را شیعهٔ اهل‌بیت حفظ کن.

 خدایا! دنیا و آخرت ما را دنیا و آخرت اهل‌بیت قرار بده.

 خدایا! اهل‌بیت را به ما و به جوان‌های ما بشناسان.

 خدایا! به حقیقتت، امام زمان را امشب امر کن که به ما و به زن و بچه‌ها و به نسل ما دعا کند و دعای او را در حق ما مستجاب کن.

 

برچسب ها :