لشکر عمر سعد و یزید در واقعة كربلا بسیار عجله ميكردند تا نبرد هر چه سريعتر پايان پذيرد و آنان به ثروتها و مقامهايي كه عبيدالله بن زياد به آنان وعده داده بود برسند؛ از اين رو آنان ميخواستند در روز تاسوعا به خيمههاي حضرت سيّدالشهدا(ع) حمله كنند. عمر بن سعد[1] به سربازان خود فرمان داد: «به لشكر مقابل يورش بريد و مردانشان را به قتل برسانيد، زنان و كودكان را اسير كنيد تا امشب به كوفه بازگرديم[2].»
نداي حمله دشمن به گوش حضرت زينب(س) رسيد. ايشان وارد خيمه حضرت سيّدالشهدا(ع) شده و قصد داشت اين خبر را به برادر بزرگوارشان برساند؛ امّا مشاهده كرد حضرت سيّدالشهدا(ع) سر را به زانو گذاشته و در عالم رؤيا به سر ميبرد، پس اندكي صبر نمود؛ ولي از آن جايي كه خبر مهمّي بود، ناچار شد حضرت را بيدار كرده و اين خبر را به ايشان بفرمايد. وقتي حضرت چشمان مبارك شان را گشود به حضرت زينب(س) فرمود: «در عالم رؤيا، رسول خاتم(ص) ، حضرت زهرا(س) ، اميرمؤمنان(ع) ، حضرت امام حسن مجتبي(ع) و فرشتگان الهي را مشاهده كردم كه همه آغوشهاي خود را گشوده و به من ميفرمودند: حسين جان! وقت بازگشت فرا رسيده است! سپس خود را تنها در بياباني يافتم، مشاهده كردم كه سي هزار حيوان درّنده در اطراف من هستند و به من حمله ميكنند. در ميان آنان موجود قوي هيكلي كه دندانهای پیشینش، برآمدگي داشت مرا كشت.[3]»
در اين خواب اسرار و حقايق زيادي نهفته شده است. در عالم برزخ، اعمال انسان، به صورتهاي حقيقي در مقابل او قرار ميگيرد و آن شخص ميفهمد كه آيا به صورت انسان در روز قیامت محشور ميشود و يا به صورت حيوان درّنده و یا بدتر از آن:
(كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ)[4]
امّا لشكريان يزيد و شمر ملعون مرتكب اعمال قبیحی شدند كه به صورت موجودات درّنده محشور خواهند شد! گناهان زياد موجب ميشود انسان از حقيقت انساني خود فاصله بگيرد و كارش به جايي برسد كه دستش به خونِ یکی از والاترين انسانهای عالم آفرينش يعني حضرت سيّدالشهدا(ع) آلوده شود.
اين نكته تذكّر مهمي براي افراد بیتوجه به معارف دینی، زنان بيحجاب و جوانان گنهكار است. آنان بايد به تجزيه و تحليل منابع تاريخي بپردازند تا هشیار گشته و بدانند کسانی كه امامان معصوم: را به شهادت رسانده چه ويژگيهايي داشتند و كساني كه حامي مقام ولايت و امامت بودند، چه اوصافی و ویژگیهایی را در زندگی داشتند.
پی نوشت ها:
[1]. عمر بن سعد: فرماندة سپاه ابن زياد در كربلا بود كه با امام حسين(ع) جنگيد و دستور داد پس از شهادت آن حضرت، اسب بر بدن او تاختند و اهل بيت او را اسير كرده به كوفه بردند. عمرسعد، پسر سعد بن وقاص از سرداران صدر اسلام بود. وى قبل از حادثة عاشورا آماده حركت به سوى رى بود كه حكمرانى آنجا را به او داده بودند، ولى به دستور ابن زياد همراه با سپاهى مأمور جلوگيرى از ورود امام حسين(ع) به كوفه و وادار كردن او به بيعت با يزيد و يا جنگ و كشتن او در صورت امتناع شد و برای مقابله با حسين بن على8به كربلا رفت. عمر سعد، در ايام قيام مختار از كوفه گريخت، اما وقتى مردم كوفه دوباره بر ضدّ مختار خروج كردند، بازگشت و رهبرى را به عهده گرفت، ولى باز هم به سوى بصره گريخت و سپس دستگير و نزد مختار آورده شد. در مجلس مختار، به دستور وى او را كشتند و سرش را به مدينه نزد محمد حنفيه فرستادند(فرهنگ عاشورا، با تلخیص).
[2] . انساب الاشراف 3/391؛ تاریخ الامم و الملوک، 5/418؛ الارشاد 2/90 الاخبارالطوال256.
[3] . الاخبار الطوال: 256.
[4]. أعراف(7): 179؛ آنان مانند چهارپايانند بلكه گمراهترند.
منبع:
کتاب:آیین اشک و عزا در غم سیدالشهدا (ع)
نوشته: استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان