شب چهارم شنبه (8-7-1396)
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدتهران/ مسجد امیر(ع)/ دههٔ اول محرّم/ پاییز1396هـ.ش./ سخنرانی چهارم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
در فرمایشات الهی و ملکوتی حضرت حسین(علیهالسلام) در پنجماهی که مکه بودند و هشتروزی که در کربلا بودند، یک محور بسیار مهم و بیدارکننده، مسئلهٔ انتقال انسان به عالم بعد بود. کسی انتقال را شک ندارد و همهٔ انسانها گاهی که یاد خودشان بیفتند، میدانند میمیرند. قرآن مجید میفرماید: آنچه که در این انتقال برای بعضیها ناباورانه است، مسئلهٔ جریانات عظیم بعد از این انتقال است. پروردگار عالم از زمان آدم تا نزول قرآن، این ناباوریِ نسبت به جریانات بعد از انتقال را در 114 کتاب آسمانی علاج کرده و تحقق روز قیامت را کراراً در آیات قرآن و آیات کتب گذشته بیان کرده است.
ما مردم مؤمن به قسم خدا نیاز نداریم! پروردگار هر مطلبی را که نسبت به آینده به ما بگوید، ما راحت قبول میکنیم، باور میکنیم؛ چون او را شناختهایم! مالک ماست، مولای ماست، ربّ ماست، نسبت به ما محسن است، رحیم است، کریم است و ما در قبولکردن جریاناتِ بعد از انتقال گیری نداریم؛ اما یک عدهای لَنگ هستند و لَنگ بودهاند؛ هم در گذشته لنگ بودهاند و هم الآن لنگ هستند. باورشان نمیشود که بعد از انتقال، دو جریان ابدی خودش را نشان میدهد: یک جریان برای اهل ایمان است و یک جریان هم برای آنهایی است که کافر میمانند، مشرک میمانند، منافق میمانند؛ اگر نمانند، آنها هم جزء ما میشوند و تمام جریانات نیک آخرت برای آنها هم رخ نشان میدهد.
ما به قسم نیاز نداریم و نداشتهایم؛ اما برای آنها: من تعداد قسمهای مربوط به اتفاقافتادن قیامت را نشمردهام، ولی چندتا از سورههای قرآن که در ابتدا میخواهد مسئلهٔ قیامت و اتفاقاتش را بیان بکند، سهتا قسم، چهارتا قسم، پنجتا قسم، هم به جریانات طبیعی عالم میخورد که با این قسمها میخواهد بگوید من که این جریانات عظیم را در نظام هستی بهوجود آوردهام، بهنظر شما برای من سخت است که یک جهان دیگری را بعد از این جهان برای شما برپا بکنم؟ چه سختی دارد؟ من که هفت آسمان را با میلیاردها کهکشان آفریدهام، من که بعضی از ستارگانی که خلق کردهام و رصد هم میکنید و میبینید دهمیلیون برابر خورشید شماست، برای من سخت است که قیامت را برپا بکنم؟ «ان ذلک علی الله یسیر»، برپاکردن قیامت برای من بسیار آسان است، «یسیر» یعنی آسان.
عدالت اقتضا میکند که قیامت برپا شود؛ نمیشود هر کاری را با تکیهٔ بر این شعارِ دروغِ آزاد هستم، هر ظلمی را به مردم بکند، هر حقی را از مردم پایمال بکند، دلها را بسوزاند و مردم را گرفتار بکند و بعد بمیرد و برای او خاموشی بزنند؛ یعنی هیچ به هیچ! نمیشود افرادی مثل حضرت نوح 950 سال خدا را خالصانه عبادت بکنند، برای مردم دل بسوزانند، شبانهروز زیر کتک باشند، در معرض تهمت باشند و بعد از مُردنشان هم برای آنها خاموشی بزنند که هیچ به هیچ! اینکه خلاف عدالت است، خلاف رحمت است، خلاف لطف است، خلاف کَرَم پروردگار است.
این را شنیدهاید و شاید بسیاری از شما این قطعه را بدانید، اما گاهی در جلسات محرّم و صفر و ماه رمضان، بچههایی که به تکلیف رسیدهاند و هجده، بیست، نوزدهساله شدهاند، میآیند و تا حالا نیامدهاند، خب اینها را نشنیدهاند. ابوذر به دخترش گفت: بابا! در این بیابان ربذه و زیر این آفتاب داغ، نداشتنِ خانه، یار و یاور، من بهشدت گرسنه هستم؛ بلند شو و بگرد ببین چیزی که بشود خورد، پیدا میکنی؟! موادّشان تمام شده بود و اجازه هم نمیدادند که از بیابان ربذه بیرون بیایند؛ ورودالممنوعِ به مدینه بودند، تبعید بودند و باید در همانجا میماندند؛ حالا حکومت مدینه در قیامت میخواهد چه جوابی به ابوذر بدهد؟! جواب ابوذرها را بدهد! حکومتی که در حکومت اولی مؤمن را گرفتهاند و زندهزنده آتش زدهاند! من پدران داعش را میگویم! اسمهایشان را میدانید! اسمهای اینها را نمیدانید، ولی پدرانشان را میدانید که چه کسانی بودهاند! خب جواب چه میدهند؟ یک انسانی که زن و بچه داشته و آدم درستی بوده، چون موافق با شما نبوده، این را باید بیاورید و زندهزنده آتش بزنید؟ یک آدمی که به حقْ موافق شما نبوده، باید بیایید و درِ خانهاش را آتش بزنید، بعد به در لگد بزنید و بعد بچهاش را بین در و دیوار بکُشید؟ تنها به جرم اینکه موافق شما نیست! چون شما را غاصب میداند! شما را روز روشن سارق میداند، این جرم است؟
خب جواب خدا را میخواهید چه بدهید؟ ابوذری که خودتان در مدینه کراراً از پیغمبر شنیدهاید که به ابوذر فرمودند: جبرئیل به من نازل شده و به من گفته است: یارسولالله! خدا دستور داده به شما بگویم که سلام خدا را به چهارنفر برسانید: سلمان، ابوذر، مقداد و علیبنابیطالب. جرم این چه بوده که باید به بیابان خشک و بیآب و علف و بدون آبادی ربذه تبعید بشود؟ من یکروز به یک ماشین پول دادم(البته رفیقم نگذاشت) و به ربذه رفتیم، پنج دقیقه نتوانستیم سر قبر ابوذر و سر قبر بچهٔ بیستسالهاش که از گرسنگی مُرد، دوام بیاوریم!
دختر بلند شد و چهار طرف بیابان را تا جایی که میتوانست، رفت و برگشت، گفت: بابا! هیچچیزی گیر نمیآید؛ نه علف خشکی، نه پوستی و نه چیز قابلخوردنی. گفت: بابا! حبیب من به من خبر داده که تو در غربت، تنهایی و گرسنگی میمیری، درست است؛ سر من را روی دامنت بگذار، من دارم میروم؛ اما نگران جنازهٔ من نباش! من که مُردم، من را در این بیابان بگذار و سر جاده مکه به مدینه برو و بنشین؛ یک کاروانی میآید که رد بشود، یک افراد شایستهای در این کاروان هستند، اینها دارند از حج برمیگردند، فقط تو بلند شو و جلوی کاروان بگو پدر من مُرده است، بیایید و او را دفن کنید. ابوذر از دنیا رفت، دختر به لب جاده آمد. کاروانی که دارد به مدینه میرود، یک شخصیت عظیم الهی در این کاروان قرار دارد که امیرالمؤمنین در حق او فرمودهاند من تا قیامت یکدانه مادر سراغ ندارم که دیگر مثل این آدم را بزاید و همین یکی است! مالکاشتر بود. دیدند یک دختر در کنار جاده دارد زارزار گریه میکند، گریهٔ دختر خیلی دلسوزانه است! این مداحها گاهی میخوانند میکُشی مرا، این گریهٔ همین دخترها و بچههاست. در خانههای خودمان هم همینجور هستیم و نسبت به گریهٔ دختر کمطاقت هستیم. نمیدانم فردا این بچهها چهکار کردهاند! با چه سوزِدلی گریه میکردند! گریهشان یکطرف، آنها را با تازیانه میزدند و میگفتند: گریه نکنید! گریه برای دولت میمنت ندارد. نمیدانم گریهٔ برای یزید و بنیامیه میمنت ندارد، اما قطعهقطعهکردن ابیعبدالله میمنت دارد؟ نفهمها! بیشعورها! احمقها! بدتر از همهٔ حیوانات وحشی عالم! اینها هم پدران همین داعشیها بودهاند، اینهایی که در کربلا بودهاند. پدرهای آنها از سقیفه شروع شدهاند، پدر در پدر که حالا به آلسعود رسیده و مادرشان هم که پاکدامنترین مادر عالم، هلیا کلینتون است! این زنِ بدطینتِ پلیدِ زشتِ خائنِ سنگدلِ کمنظیرِ در جنایت.
خوشبهحالتان که خدا نسل پاکی در گذشته برای شما قرار داد! چه مادرانی داشتهاید و چه پدرانی داشتهاید! خوشبهحالتان! در زیارت جامعه میخوانیم و میگوییم: وابستگی به شما باعث شده که ولادت به پاکی انجام بگیرد، پاک! مادرِ پاک، پدر پاک؛ معصوم نمیگوییم، اما خوب بودهاند. الآن هم که شما اینجا نشستهاید، در برزخ به آنها حق میدهند و به پروردگار میگویند: بچههای ما را ببین که کجا هستند، یک سهمی هم به ما بده! میدهند، حتماً میدهند! پیغمبر از کنار قبرستانی رد شدند، قدمهایشان را سریع کردند و تند رد شدند؛ اما هفت-هشتروز بعد آمدند، قدمهایشان را خیلی کُند کردند، به ایشان گفتند: یارسولالله! داستان چیست؟ فرمودند: چندروز پیش که رد شدم، دیدم یکی از این صاحب قبرها در برزخ معذّب است و طاقت نیاوردم؛ اما امروز که برگشتم، دیدم او آزاد است، خوش است، راحت است. به جبرئیل گفتم: داستان این چیست؟ چندروز پیش که در عذاب برزخ بود، الآن خیلی راحت است! گفت: آقا! بچهاش مدرسهای شده بود، روز اول که مادرش به مدرسه آورد و او را به معلم داد، مثلاً گفت ظهر میآیم و میبرم. معلم این بچه را نشاند، اولین چیزی که به بچه یاد داد، این بود: «بسم الله الرحمن الرحیم»، خدا به مأمورین عذاب گفت: حیا میکنم بچهاش من را به رحمانیت و رحیمیت خواند و من عذابش را ادامه بدهم، آزادش کنید! یک بسمالله! آنوقت ده شب است(شما دهروز است) آمدهاید، سیاه پوشیدهاید، سینه زدهاید، گریه کردهاید، چیزی گیر پدر و مادرهایمان نمیآید؟ خیلی گیرشان میآید، خیلی گیرشان میآید!
مالک وقتی این دختر را دید، خیلی گریه کرد. آب زمزم با آنها بود، آمدند و بدن ابوذر را در بیابان غسل دادند و دفن کردند. ابوذر به دخترش وصیت کرد: دخترم کسانی که میآیند و من را غسل میدهند، کفن میکنند، دفن میکنند، اینها را مجانی حساب نکن! تو را که به مدینه بردند، از گوسفندهای من به اینهایی بده که من را غسل دادند و کفن کردند. این یک بندهٔ پروردگار در تبعید و در بیابان، به دخترش میگوید غسل و کفن من را مُفت حساب نکن! خدا یک عمر خوبیهای شما را مُفت حساب میکند، یعنی خدا از این بندهاش پایینتر است؟ خب باید قیامتی باشد که مزد شماها را بدهند، باید قیامتی باشد که داعش و آمریکا و انگلیس و این حیوانات وحشی را جریمه بکنند، عِقاب بکنند؛ نمیشود که نظام عالم را براساس ظلم بدانیم!
فردا صبح که هنوز جنگ شروع نشده بود، ابیعبدالله باز یک سخنرانی راجعبه مرگ کردند: یارانم! مرگ پلی بین ما و عالم بعد است و ما در این جنگ میخواهیم بهسرعت از این پل که یک سر آن دنیاست و یک سر آن آخرت است، رد بشویم. آنجا دیگر رنج، حسرت و ناراحتی نخواهید داشت که همین را در کنار بدن علیاکبر فرمودند: «استرحت من هم الدنیا و غمها»، یعنی داری به آنور میروی، آنجا چراغ خاموشی نمیزنند و داری در جای آسایش، جای راحت میروی؛ یعنی آسایش آخرت را با رفتنت لمس میکنی.
خب اصل مرگ را که همه میدانند، ولی نگرانی بعضیها و دغدغهٔ بعضیها برای جریانات مثبت و منفیِ بعد از مرگ است که خدا علاج کرده و گفته قبول بکنید من که این عوالم را برپا کردهام، این نظم را حاکم کردهام، میلیاردها ستاره را با اینهمه وزن دارم در فضا میچرخانم و تصادم هم نمیکنند، میلیاردها سال هم هست! خب من که این کار را کردهام و دنیا شده است، یک دنیای دومی بهنام قیامت هم برپا میکنم. چرا باور نمیکنید؟ من که این دنیا را با این عظمت برپا کردهام، خب یک دنیای دیگر هم برپا میکنم، دهتا دنیای دیگر هم میتوانم برپا کنم، دومیلیارد دنیای دیگر هم میتوانم برپا بکنم. آنجا فقط خانهٔ پاداش و کیفر است و کار دیگری با بندگانم ندارم؛ آنها را نه به عبادت، نه به خدمت و نه به کار خیر دعوت میکنم، «فان الآخرة دار حساب و لا عمل»، گفتار پیغمبر است! چون آنجا فقط محاسبهٔ کارهای شما و پاداشتان است و کیفر برای کافران است.
حالا آنچه که در گفتارهای ابیعبدالله باید خیلی قابلتوجه قرار بگیرد، این است که از این دنیا امام میگویند برای عالم بعد توشه بردارید، آنجا برای شما کویر است و از اینجا باید بهشت خودتان را بسازید. ابیعبدالله یک خطبه دربارهٔ همین انتقال به عالم بعد و توشهبرداری دارند که خیلی کوتاه است، چهار-پنج خط است و «تحفالعقول» نقل کرده، جلد هفتادوهشتم «بحارالأنوار» هم نقل کرده و کتابهای دیگرمان هم نقل کردهاند که حضرت میفرمایند: وسایل زندگی جهان بعد خودتان را از اینجا بردارید و اگر هیچ کاری نکنید، آنجا وارد یک کویر با چند طبقه روی هم میشوید که اسم ان جهنم است؛ اما اگر از اینجا تأمین توشه بکنید، وقتی وارد عالم بعد بشوید، مقدمات آن توشه را در برزخ به شما میدهند و اصل آن را هم در قیامت به شما میدهند. این آیه آخرین آیهٔ سورهٔ مزمل است، این را با دقت عنایت بفرمایید: «و ما تقدموا»، پیشفرستادن، جلوفرستادن، «و ما تقدّموا لانفسکم»، اسم این «لام» در «لانفسکم» در ادبیات عرب «لام منفعت» است، آنچه را که(این ما، حرفِ ما، میم و الف، اسم ما در عربی موصول است)، یعنی هرچه را که شما قبل از رفتن به جهان بعد به نفع خودتان پیش بفرستید، «ما تقدموا لانفسکم من خیر»، هر خیری! یک لیوان آب به یک تشنه بدهید؛ یک نگاه محبتآمیز به یک آدم غصهدار بکنید، اینها جزء همان «من خیر» است؛ یک دست بامحبت به سر یک یتیم بکشید، این جزء «من خیر» است؛ بچهات را بغل بگیری و ببوسی، این جزء «من خیر» است؛ به همسرت محبت کنی، جزء «من خیر» است؛ همینطور بالا بیا تا به عبادات، به خدمات، به خیرات، به گریهها، به نماز شبها، به خمسدادنها، به زکاتدادنها، برسد، همه خیر است، «ما تقدموا لانفسکم من خیر –گمشدنی نیست- تجدوه عندالله»، همهٔ خیرهایی که پیش میفرستید، پیش پروردگار مییابید؛ یعنی برای شما حاضر و آماده جهت پذیراییتان قرار داده است و همه را به شما پس میدهد؛ فقط شکل ظاهر خیرهایی را که فرستادهاید، عوض میکند و شکل باطن همان است؛ شکل آنهم بهشت میشود. در بهشت که هستید، یعنی در باطنِ نمازتان هستید، در باطنِ روزهتان هستید، در باطنِ حجاب زن و دخترتان هستید، در باطنِ خمس و زکاتتان هستید، در باطن کارهای خیرتان هستید. باطن اعمال خودتان است، ولی پردهٔ ظاهر اعمال، «جنات تجری من تحتها الانهار» است. کراراً هم به این معنا در قرآن اشاره کرده است. حالا امشب اگر اینجا بودید که قرآن مجید را بردارید و آیهٔ بیستوپنجم سورهٔ بقره را نگاه بکنید. این آیه را من در تفسیرم، سی-چهل صفحه بحث علمی و فیزیکی و طبیعی و با علوم جدید نوشتهام؛ اگر خانه هم تشریف بردید، در خانه آیهٔ بیستوپنجم سورهٔ بقره را نگاه بکنید.
«کلما رزقوا منها من ثمرة»، در قیامت هرچه که از محصولات قابلبهرهبرداری در بهشت به بندگانم میدهم، «کلما رزقوا منها من ثمرة»، وقتی قصر، حورالعین، درختها، رودها، چشمههای عسل، شراب طهور، شیر، آب(هر چهارتا را در قرآن بهصورت نهر، نهر از عسل، نهر از شیر، نهر از آب و سایر چشمهها اسم برده است) نگاه میکنند، هرچه که بخواهید، به شما در جا داده میشود؛ آنوقت شما در بهشت من به همهٔ اینها که نگاه میکنید، چشمه، رود عسل، رود شیر، رود آب، درختها، میوهها، چشمهسارها، گلها، حورالعینها، اینها را که نگاه میکنید، یک دفعه برمیگردید و به خودتان میگویید: «هذا الذی رزقنا من قبل»، همهٔ اینها را که خدا در دنیا به ما داده بود، اما شکل آن به این شکل نبود؛ آن چیزهایی که در دنیا روزیِ ما کرده بود، نماز بوده، روزه بوده، حج بوده، هزینهٔ خیر بوده، کار مالی الهی بوده، گریهکردن بوده، سینهزدن بوده، زنجیرزدن بوده، غذادادن بوده، اینها را که در دنیا به ما داده بود؛ اینجا را ببین که شکل آن چقدر عوض شده، یعنی ظاهر آن عوض شده، ولی باطن آن همان خوبیهایتان است. این متن قرآن است: «قالوا هذا الذی»، همین بهشت، «رزقنا من قبل»، یکبار دیگر در دنیا به ما داده شده بود. میارزد که آدم در این هفتاد-هشتادسال مؤمن باشد؛ میارزد آدم قرآنی باشد؛ میارزد آدم امام حسینی باشد؛ میارزد آدم گریه کند؛ میارزد آدم اگر یازده رکعت نماز شب را نخواند، پنج دقیقه قبل از اذان صبح بیدار شود و در تاریکی اتاق بگوید:
خدایا! من غلط کردم در اول بیشمار
اهرمن را راه دادم در حصار
یک نظر در کار این ویرانه کن
دشمن خود را برون زین خانه کن
میارزد! اصلاً بیدار شو، حالا وضو هم نگرفتی، نگرفتی! یک «یارب» بگو و یک استغفار بکن؛ قیامت است! «ارحم الراحمین» است! رسیدگیکنندگان به پرونده، پرونده را که میرسند، به پروردگار میگویند: یکخرده کم دارد، باید به بهشت برود، اما کم دارد؛ یعنی حرکت موتور آنجور نیست که او را به بهشت ببرد. کم دارد!
این را امام صادق میفرمایند و در مهمترین کتابهایمان است: بندهٔ من! اینجور نیست که حالا من همهٔ کارهای تو را داده باشم ثبت بکنند؛ فکر کن و ببین کاری در این دنیا خوب بوده باشد و انجام دادهای که وزن داشته باشد تا پروندهات را بالا ببرد و به بهشت بروی؟ یکخرده فکر میکند(وای، چقدر خوشبهحال ماست!) و میگوید: پروردگارم! من یک ظرف آب داشتم که یکی از بندگانت، تا این ظرف آب را دید، گفت آقا! من آب ندارم و نمازم دارد دیر میشود، به من میدهی تا من وضو بگیرم؟ گفتم: بفرمایید! خدا میفرماید: فرشتگان! پروندهاش کامل هست و به او بگویید به بهشت برود. راست میگوید! یک ظرف آب یکبار برای وضودادنِ یکنفر است، شما چندسال است دارید آب چشم به ابیعبدالله میدهید؟ یک ظرف آب برای یک وضو، چند سال است؟ یعنی با این آب چشم در قیامت برای قیمتگذاری چهکار میکنند؟ چه میکنند!