با رحلت پيامبر(ص) طوفانهاى تازهاى از حوادث پيچيده و بحرانى وزيدن گرفت؛ احقاد و كينههاى بدر، خيبر و حنين كه در عصر پيامبر(ص) در زير خاكستر پنهان بود آشكار گشت؛ احزاب منافقين به جنب و جوش افتادند تا هم از اسلام انتقام بگيرند و هم از خاندان پيامبر(ص)؛ و فاطمه زهرا(س) در مركز اين دايره بود كه تيرهاى زهرآگين دشمنان از هر سو به سوى آن پرتاب مى شد.
مقدمه
دوران شيرين زندگانى بانوى اسلام فاطمه زهرا(عليها السلام) با رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله) به سرعت سپرى شد، هر چند به يك معنا در سراسر زندگى او، دوران شيرينى وجود نداشت، چرا كه پيوسته فشارها و جنگها و توطئه هاى دشمنان بر ضد اسلام و پيامبر آرامش روح فاطمه (عليها السلام) را بر هم مى زد.
با رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله) طوفانهاى تازهاى از حوادث پيچيده و بحرانى وزيدن گرفت؛ احقاد و كينههاى بدر، خيبر و حنين كه در عصر پيامبر (صلى الله عليه و آله) در زير خاكستر پنهان بود آشكار گشت؛ احزاب منافقين به جنب و جوش افتادند تا هم از اسلام انتقام بگيرند و هم از خاندان پيامبر (صلى الله عليه و آله)؛ و فاطمه زهرا (عليها السلام) در مركز اين دايره بود كه تيرهاى زهرآگين دشمنان از هر سو به سوى آن پرتاب مى شد.
فراق و جدايى دردناك پدر از يكسو، مظلوميت غمانگيز و جانكاه همسرش اميرمؤمنان على (عليه السلام) از سوى ديگر، توطئههاى دشمنان بر ضد اسلام از ديگر سو و نگرانى فاطمه (عليها السلام) از آينده مسلمين و حفظ ميراث قرآن، وسنت نبوي، دست به دست هم داده، قلب و روح پاكش را سخت مى فشردند.
فاطمه (عليها السلام) نمىخواهد با بيان غمهاى خود، روح پاك اميرمؤمنان على عليه السلام را كه سخت از آن اوضاع ناگوار و خلاف كارى هاى امت ضربه ديده، آزرده تر سازد؛ به همين دليل به كنار قبر پيامبر (صلى الله عليه و آله) مىرفت و با او درد دل مى كرد؛ و سخنان جانسوزى همچون اخگر آتش كه اعماق وجود انسان را مىسوزاند، بر زبان مى آورد.(1)
آنچه در اين مقاله به خوانندگان محترم ارائه مي شود نقل گوشه اي از روايات متعدد از متون اهل سنت پيرامون واقعيات تلخ بعد از رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله) ميباشد.
تذکر اين نکته نيز لازم است که بيان حقايق به شيوه علمي و منطقي و مستدل و خالي از هرگونه تعصب و توهين به مقدسات، منافات با وحدت اسلامي ندارد.
به قول استاد شهيد مرتضي مطهري: «مخالفين اتحاد مسلمين براى اينكه از وحدت اسلامى مفهومى غيرمنطقى و غيرعملى بسازند، آن را به نام وحدت مذهبى توجيه مى كنند تا در قدم اول با شكست مواجه گردد. بديهى است كه منظور علماى روشنفكر اسلامى از وحدت اسلامى، حصر مذاهب به يك مذهب و يا اخذ مشتركات مذاهب و طرد مفترقات آنها- كه نه معقول و منطقى است و نه مطلوب و عملى- نيست؛ منظور اين دانشمندان متشكل شدن مسلمين است در يك صف در برابر دشمنان مشتركشان.
از نظر اين گروه از علماى اسلامى، هيچ ضرورتى ايجاب نمى كند كه مسلمين به خاطر اتحاد اسلامى، صلح و مصالحه و گذشتى در مورد اصول يا فروع مذهبى خود بنمايند، همچنان كه ايجاب نمى كند كه مسلمين درباره اصول و فروع اختلافى فيما بين، بحث و استدلال نكنند و كتاب ننويسند. تنها چيزى كه وحدت اسلامى، از اين نظر، ايجاب مىكند، اين است كه مسلمين- براى اينكه احساسات كينه توزى در ميانشان پيدا نشود يا شعله ور نگردد- متانت را حفظ كنند، يكديگر را سبّ و شتم ننمايند، به يكديگر تهمت نزنند و دروغ نبندند، منطق يكديگر را مسخره نكنند )و به مقدسات يکديگر اهانت نکنند[ و بالاخره عواطف يكديگر را مجروح نسازند و از حدود منطق و استدلال خارج نشوند و در حقيقت- لااقل- حدودى را كه اسلام در دعوت غيرمسلمان به اسلام لازم دانسته است، درباره خودشان رعايت كنند: «اُدْعُ الى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتى هِىَ احْسَنُ»(2)
اين مقاله شامل بخش هاي ذيل ميباشد:
قطره اي از بحر فضائل زهراي مرضيه سلامالله عليهادرمنابع اهل سنت
نارضايتي حضرت زهرا عليها السلام از خليفه اول
تهديد به آتش زدن خانه حضرت توسط خليفه دوم
اثبات عملي شدن اين تهديد
قطره اي از بحرفضائل زهراي مرضيه سلامالله عليها در منابع اهل سنت
بعد از رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله) طوفان عجيبى در جامعه اسلامى بر سر مسأله خلافت در گرفت، طوفانى كه نتيجه آن تغيير محور خلافت از خاندان پيامبر (صلى الله عليه و آله) به سوى افراد ديگرى بود، آنها كه از سوى خدا به عنوان جانشينى پيامبر (صلى الله عليه و آله) معرفى شده بودند كنار زده شدند و ديگران جاى آنها را گرفتند.
منزوى شدن اهلبيت (عليهم السلام) سبب شد كه مقامات حاكم آنچه از فضايل و مناقب در شأن آنها بود و طبعاً شايستگى و اولويت آنها را براى مسأله خلافت اثبات مىكرد، سانسور كنند؛ زيرا ذكر اين مناقب و فضايل براى همه سؤال انگيز بود كه اگر آنها داراى چنين مقاماتى بوده اند پس چرا ديگران پيشى گرفتند؟!(3)
اما از آنجا که خواست پرودگاربر باقي ماندن اين فضائل بود، فضائل ومناقب اهل بيت (عليهم السلام) بطور کلي از بين نرفت وبه راستي که ذکراحاديث فضائل ومناقب اهل بيت (عليهم السلام) درکتب مخالفان وعبور آن از کانال زمان ومحيطي که نهادن نام "على" بر فرزند جرمى نابخشودنى محسوب مىشد، خود معجزه است؛ آري آنها مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند؛ ولى خدا جز اين نمىخواهد كه نور خود را كامل كند، هر چند كافران ناخشنود باشند! «يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرهَ الْكافِرُونَ»(4)
شيعه وسني روايات بسياري از پيامبر اعظم صليالله عليه وآله در شأن ومنزلت حضرت زهراء سلامالله عليها بيان نقل نموده اندکه نشان از جايگاه ويژه وبالاي حضرت صديقه طاهره دارد ما نيز قبل از ورود به اصل بحث تنها چند روايت از بحر بيکران فضائل برترين بانوي جهان از منابع معتبر اهل سنت نقل ميکنيم.
1. قالَ رسولالله: «فاطمةُ سَيّدَة نِساءِ اَهلِ الجَنّة»(5) فاطمه (سلامالله عليها) سرور زنان اهل بهشت است.
2. آلوسی که از استوانه های علمی اهل سنت است در تفسير روح المعانی در مورد مقام والای حضرت زهراء سلام الله عليها می گويد:
«وَ الَّذِي أَمْيَلُ إِلَيْهِ - أَنَّ فَاطِمَةُ الْبَتُولُ أَفْضَلِ النِّسَاءِ المتقدمات والمتأخرات مِنْ حَيْثُ إِنَّهَا بَضْعَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ بَلْ وَ مَنْ حيثيات أَخَّرَ أَيْضاً ، وَ لَا يعكر عَلَى ذَلِكَ الْأَخْبَارِ السَّابِقَةِ لِجَوَازِ أَنْ يُرَادَ بِهَا أَفْضَلِيَّةِ غَيْرِهَا غليها مِنْ بَعْضِ الْجِهَاتِ وبحيثية مِنْ الحيثيات - وَ بِهِ يُجْمَعُ بَيْنَ الْآثَارُ - وَ هَذَا سَائِغُ عَلَى الْقَوْلِ بِنُبُوَّةِ مَرْيَمَ أَيْضاً إِذْ البضعية مِنْ رَوْحِ الْوُجُودِ وَ سَيِّدُ كُلِّ مَوْجُودُ لَا أَرَاهَا تُقَابِلُ بِشَيْءٍ وَ أَيْنَ الثُّرَيَّا يَدٍ»(6) نظر من اين است كه فاطمه بتول أفضل از تمام زنان اولين و آخرين است از جهت اينكه او پاره تن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) است و از ساير جهات هم همينگونه است و ... حتي اگر ما قائل شويم كه حضرت مريم نبي بوده باز هم فاطمه أفضل از او است؛ زيرا پاره تن روح وجود عالم هستي و پاره تن سيد تمام موجودات است [يعني رسول الله (صلي الله عليه و سلم)] و با هيچ چيزي قابل مقايسه نيست. چه زماني ميتواند اين دستهاي بشري به ستاره ثريا برسد؟
3. قالَ رسولالله (صليالله عليه وآله): «اِنّمَا فاطُمَة بَضعَة مِنِّي يُوذِينِي ما آذاها»(7) فاطمه (سلامالله عليها) پاره تن من است هر چه او را آزار دهد مرا مىآزارد.
آري آزار فاطمه (سلامالله عليها) آزار رسول اکرم صلوات الله عليه وآله است؛ و جزاي آزار رسولالله صليالله عليه وآله نيز در قرآن کريم آمده است.
در دو آيه از آيات قرآن کريم جزاي آزار دهندگان رسولالله صليالله عليه وآله را عذاب الهي ودوري از رحمت پروردگاربيان مي داردآنجا که مي فرمايد: «إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهيناً»(8) آنها كه خدا و پيامبرش را آزار مىدهند؛ خداوند آنان را از رحمت خود در دنيا و آخرت دور ساخته و براى آنها عذاب خواركنندهاى آماده كرده است. درآيه اي ديگرنيزمي فرمايد: «الَّذينَ يُؤْذُونَ رسولالله لَهُمْ عَذابٌ أَليم»(9) آنها كه رسول خدا راآزار مىدهند، عذاب دردناكى دارند.
4. «كانَ رسولالله (صليالله عليه وآله) اذا سافَرَ كانَ آخِرُ عَهْدِهِ بِانْسانٍ مِنْ اهْلِهِ فاطِمَةَ (س) وَ اوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْهِ اذا قَدِمَ فاطِمَة»(10) هر زمان پيامبر (صليالله عليه وآله) به سفر مىرفت آخرين كسى را كه خداحافظى مىكرد دخترش فاطمه (سلامالله عليها) بود و هنگامى كه از سفر باز مىگشت نخستين كسى را كه ديدار مىكرد زهرا (سلامالله عليها) بود.
5. قال رسولالله: «اِنّ الله يَغضِبُ لِغَضَبكِ و يَرضَي لِرِضَاكِ»(11) خداوند بخاطر خشم تو خشمگين مىشود و به خاطر رضاى تو راضى مي شود
ما در شبانه روز حداقل ده مرتبه دعا مي کنيم از کساني که مورد غضب الهي قرار گرفته اند، نباشيم «اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و الضالين» از جمله کساني که در زمره مغضوبينند کساني هستند که باعث خشم و غضب و نارضايتي فاطمه زهراء سلام الله عليها شده اند.
6.عَن زَيدِ بن اَرقَم: اِنَّ رسولالله (صليالله عليه وآله) قالَ لِعَلي وَ فاطمَة و الحَسَنِ وَ الحُسَين: «اَنا حَربٌ لِمَن حارَبتُم وَ سِلمٌ لِمَن سالمتُم»(12) زيد بن ارقم از نبي مکرم اسلام [صليالله عليه وآله] نقل ميکند که حضرت به علي و فاطمه و حسن و حسين [عليهم السلام] فرمودند: من با كسى كه با شما جنگ كند اعلان جنگ مىكنم و با كسى كه با شما صلح كند اعلان صلح مىكنم.
7. «عَن عائِشَه اُمُ المُومِنِين اَنَّهَا قالَت: مَا رَأَيتُ اَحَدَاً أَشبَه کَلامَاً و َحَدِ يثَاً مِن فاطمة بِرسولالله (صليالله عليه وآله) و کانَت اذا دَخَلَت عَلَيهِ رَحَّبَ بِها و قَامَ اِلِيها، فَاَخَذَ بِيدَها فَقَبَّلَها، وَ اَجلَسَها فِي مَجلِسِه»(13) عائشه ام المومنين نقل ميکند که: «من هيچ كس را در سخن گفتن از فاطمه شبيه تر به رسول خدا (صليالله عليه وآله) نديدم، هنگامى كه وارد بر پدر مىشد به او خوش آمد مىگفت و در برابر دخترش فاطمه بر مىخاست، دست او را مىگرفت و مىبوسيد و او را در جاى خود مى نشاند».
منابع معروف و مشهور اهل سنت پر است از احاديثي که مناقب حضرت زهراء سلام الله عليها را بيان ميکند ما در اين بخش تنها به ذکر چند روايت از منابع معتبر اهل سنت اکتفا نموديم. در باب مناقب حضرت زهراء سلام الله عليها برخي از اهل سنت حتي کتاب مستقل نگاشته اند بنابراين مقام ومنزلت والاي دخت نبي مکرم اسلام (صلى الله عليه و آله) بر هيچ کس پوشيده نيست.(14)
آيا حضرت زهرا سلامالله عليها از خليفه اول راضي بودند؟
بر اساس آنچه در معتبرترين متون اهل سنت آمده است ميتوان به يقين بيان کرد که حضرت زهراء سلام الله عليها از خلفاء رضايت نداشته اند. البته اين عدم رضايت و غضب حضرت فاطمه عليها السلام قطعا بدون دليل نميباشد علت غضب حضرت زهراء سلام الله عليها نيز در متون اهل سنت آمده است که به آن اشاره خواهيم کرد.
براي اثبات عدم رضايت حضرت صديقه طاهره از خلفاء ما در اين بخش تنها به چند روايت از کتب معتبر اهل سنت استناد مي کنيم و قضاوت را برعهده و جدان هاي منصف و آگاه مي سپاريم.
1. صحيح بخاري(15) وصحيح مسلم(16) دو کتاب معتبر اهل سنت روايتي را از عايشه نقل مي کنند متن روايت به شرح زير است «عَنْ عَايشَه: انَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ النَّبِيِّ أَرْسَلَت الي أَبِي بَكْرٍ تساله مِيرَاثَهَا مِنْ رسولالله مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْهِ بالمدينه وَ فَدَكَ وَ مَا بَقِيَ مِنْ خُمْسِ خَيْبَرَ فَقَالَ ابوبكر انَّ رسولالله قَالَ: لا نُورِث مَا تَرَكْنَا صَدَقَةَ أَنَّما ياكل آلِ مُحَمَّدٍ فِي هَذَا الْمَالُ وَ أَنِّي وَ اللَّهِ لَا أُغَيِّرُ شَيْئاً مِنْ صَدَقَةِ رسولالله منْ حَالِهَا الَّتِي كَانَ عَلَيْهَا فِي عَهْدِ رسولالله وَ لاعملن فِيهَا بماعمل رسولالله فابي ابوبكر ان يَدْفَعُ الي فاطمه مِنْهَا شَيْئاً فَوَجَدت فاطمه عَلِي أَبِي بَكْرٍ فِي ذالك فَهِجرتهُ فَلَمْ تُكَلِّمُهُ حتي تُوُفِّيَتْ وَ عَاشَتْ بعدالنبي ستةَ أَشْهُر فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ دَفَنَها زَوْجُها عَلِيّ لَيْلًا وَ لَمْ يُؤذن بِهَا ابابكر وَ صُلِّيَ عَلَيْهَا»؛
(عايشه نقل ميکند که فاطمه شخصي را نزد ابوبکر فرستاد و ارث خود را که از رسولالله برايش بود از فيء و فدک و مابقي خمس خيبر از ابوبکر طلب کرد. ابوبکر گفت پيامبر فرموده است ما ارث نمي گذاريم هر آنچه از اموالمان باقي بماند صدقه است! آل پيامبر هم از آن سهم دارند [مانند ساير مسلمين] و به خدا قسم صدقه پيامبر را تغيير نخواهم داد و به همانگونه که در زمان حيات پيامبر عمل مي شده عمل خواهم کرد، بنابراين ابوبکر از دادن چيزي از آن ارثيه به فاطمه امتناع ورزيد.
پس فاطمه بر ابوبکر غضب کرد و از او دوري کرد و با ابوبکر ديگر تکلم نکرد تا زماني که ازدنيا رفت و فاطمه بعد از پيامبر شش ماه زندگي کرد و زمانيکه از دنيا رفت نيز همسرش علي او را شبانه دفن کرد وبراي تدفين و نماز ابوبکر را خبر نکرد). اين روايت از عايشه ام المؤمنين است در دو کتاب صحيح اهل سنت که از معتبرترين کتاب ها نزد عامه اهل سنت ميباشد نقل شده است. از اين عبارت «فاَبي ابوبكر ان يَدْفَعُ الي فاطمه مِنْهَا شَيْئاً فَوَجَدْت فاطمه عَلِي أَبِي بَكْرٍ فِي ذالك فَهِجرتهُ فَلَمْ تُكَلِّمُهُ حتي تُوُفِّيَتْ» چند نكته از اين روايت ميتوان فهميد:
الف - وجود اختلاف و نزاع ميان حضرت زهرا سلامالله عليها و ابوبكر
ب- غضب حضرت زهراء عليها السلام بر ابوبكر
ج- تداوم اين غضب تا زمان شهادت حضرت زهراء سلامالله عليها
2. ابن قتيبه (17)روايتي را نقل ميکند که نشان دهنده پشيماني عمر و ابوبکر از رفتارشان با حضرت زهراء سلامالله عليها دارد لذا براي رضايت گرفتن از حضرت به خانه ايشان مي روند
فَقَالَ عُمَرُ لَا بِي بَكْرِ انْطَلِقْ بِنَا الي فاطمه فانا قَدْ اغضبنا هَا فَانْطَلَقَا جَمِيعاً فاستاذنا عَلِي فاطمه فَلَمْ تاذن لَهُمَا فاتيا عَلِيّاً فَكَلَّمَاهُ فادخلهما عَلَيْهَا فَلَمَّا قَعَدَا عِنْدَهَا حَوَّلْت وَجْهِهَا الي الْحَائِطِ فَسَلِّمَا عَلَيْهَا فَلَمْ تَرُدّعَلَيْهِمَا السَّلَام فَتَكَلَّمَ ابوبكر فَقَالَ يَا حَبِيبَةَ رسولالله وَ اللَّهِ انَّ قَرَابَةُ رسولالله أُحِبُّ الي مِنْ قرابتي وانک لَا حَبُّ الي مِنْ عايشه ابنتي وَ لَوَدِدْتُ يوم مَاتَ ابوک اني مِتُّ ولااَبقي بَعْدَهُ افتراني اَعرفکِ وَ اعْرِفُ فضلکِ وشَرَفکِ واَمنعک حقک وميراثک مِنْ رسولالله ؟ الا أَنِّي سَمِعْتُ أَبَاكَ رسولالله صلِّيَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَا نُورِّث، مَا تَرَكْنَا فَهُوَ صَدَّقَه فَقَالَتْ: ارايتكما انَّ حدثتكما حَدِيثاً عَنْ رسولالله تَعرفانه وَ تَفعَلانِ بِهِ؟ قَالَا نَعَمْ فَقَالَتْ نَشَد تكلما اللَّهِ الم تسمعا رسولالله يَقُولُ رِضا فاطمه مِنْ رِضَايَ وَ سَخِطَ فاطمه مِنْ سخطي فَمَنْ أَحَبَّ فاطمه فَقَدْ احْبنِي وَ مَنْ ارْضَي فامه فَقَدْ ارضاي وَ مَنْ أَسْخَطَ فاطمه فَقَدْ أَسْخَطَنِي قَالَا نَعَمْ سَمِعْنَاهُ مِنْ رسولالله قَالَتْ فاني اشْهَدِ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ أَنَّكُمَا اسخطتماني وَ مَا ارضيتماني وَ لَئِنْ لَقِيتُ النَّبِيَّ لاشكو نكما اليه فَقَالَ ابوبکر: انا عائذ بالله تعالي مِنْ سَخَطِهِ وسخطک يا فاطمه ثُمَّ انْتَحَبَ ابوبکر يبکي حتي کادت نَفْسِهِ انَّ تَزْهَقَ وهي تَقُولُ: وَ اللَّهُ لادعون اللَّهِ عليک في کل صَلَاةِ اصلّيها»(18)
عمر به ابوبکر گفت: بيا با هم به پيش فاطمه برويم؛ زيرا ما او را غضبناک کرديم، پس به را ه افتادند و از فاطمه اذن ورود خواستند، ولي او اجازه نداد. به نزد علي رفته و با او سخن گفتند، او آنها را به داخل خانه آورد و چون نزد فاطمه نشستند، آن حضرت صورتش را به طرف ديوار برگرداند و جواب سلام آنان را نداد.
پس ابوبکر گفت: اي محبوب رسول خدا به خدا سوگند خويشاوندي رسول خدا نزد من دوست داشتني تر از خويشاوندي خودم ميباشد و من تو را از دخترم عايشه بيشتر دوست دارم، روزي که پدرت وفات کرد دوست داشتم من هم مي مُردم تا بعد از او باقي نمانم، آيا گمان مي کني من با اين که تو را مي شناسم و فضل و شرف تو را مي دانم تو را از حق و ميراثت محروم مي کنم؟ امّا از پدرت رسول خدا شنيدم که مي گفت: ما ارث بجا نمي گذاريم و هر چه از ما باقي بماند صدقه است؛ در اين هنگام فاطمه فرمود: اگر حديثي از رسول خدا براي شما نقل کنم آيا آن را تأييد مي کنيد و به آن عمل مي کنيد؟
گفتند: آري! فرمود: شما را به خدا سوگند مىدهم آيا شما دو نفر از رسول خدا نشنيديد که فرمود: خشنودى فاطمه خشنودى من و ناراحتى او ناراحتى من است، هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد و احترام کند مرا دوست داشته و احترام کرده است و هر کس فاطمه را خشنود نمايد مرا خشنود کرده است و هر کس فاطمه را ناراحت کند مرا ناراحت کرده است؟! ابوبکر و عمر هر دو اعتراف کرده و گفتند: آرى ما از رسول خدا اين گونه شنيديم. سپس فرمود: پس من خدا و فرشتگان را شاهد مىگيرم که شما دو نفر مرا اذيت و ناراحت کردهايد و رضايت مرا بدست نياورده ايد و در ملاقات با پدرم از شما دو نفر شکايت خواهم کرد. ابوبکر گفت: من از خشم او (پيامبر) و خشم تو اي فاطمه به خدا پناه مي برم... . سپس حضرت فرمود: به خدا قسم پس از هر نماز بر تو نفرين خواهم کرد.
3. بيهقي نيز تصريح دارد که حضرت زهراء سلامالله عليها از ابوبکر ناراضي بود و تا آخر عمر شريف خود با ابوبکر تکلم نکرد. «فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ عَلي أَبِي بکر وَ هجرَتْهُ فَلَمْ تکلمْه حتي مَاتَتْ فَدَفَنَهَا عَلِيٌّ لَيْلًا»(19) حضرت فاطمه بر ابوبکر غضب کرد و از او اعراض نمود و با او صحبت نکرد تا اينکه وفات يافت پس علي شبانه او را دفن کرد.
آيا تهديد به آتش زدن خانه حضرت زهراء سلامالله عليها توسط خليفه دوم صحّت دارد؟
حوادث تلخ و ظلم هاي بسياري بعد از رحلت پيامبر عظم الشأن اسلام صليالله عليه وآله در حق اهل بيت او شد همان اهل بيتي که پيامبر صليالله عليه وآله مدام بر محبت و مودت به آنها تاکيد مي ورزيد و در قرآن کريم از آن به عنوان اجر رسالت پيامبر صليالله عليه وآله ياد شده است.
«ذلِكَ الَّذي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى» (20) اين همان چيزى است كه خداوند بندگانش را كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند به آن نويد مى دهد! بگو: من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمىكنم جز دوست داشتن نزديكانم.
تهديد به آتش زدن خانه دختر پيامبر مکرم اسلام(صلى الله عليه و آله)
تنها بعد از اندک زماني بعد از رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله) يکي از واقعيات تلخي است که در متون اهل سنت نيز به آن اشاره شده است ما در اين بخش نيز به ذکر چند روايت از کتب معتبر اهل سنت اکتفا مي کنيم.
1. ابن ابى شيبه در کتاب المصنف خود اين گونه نقل ميکند:
«حَدَّثَنَا زَيْدِ بْنِ أَسْلَم عَنْ أَبِيهِ أَسْلَم انهَ حين بُويِعَ لَا بِي بَكْرٍ بَعْدَ رسولالله (صليالله عليه وآله) كَانَ عَلِيُّ وَ الزُّبَيْرُ يَدْخُلَانِ عَلِي فاطمة بِنْتَ رسولالله (صليالله عليه وآله) فيشاورونها وَ يَرْتَجِعُونَ فِي أَمْرِ همْ فَلَمَّا بَلَغَ ذالک عُمَر بن خَطَّابٍ خَرَجَ حتي دَخَلَ عَلَي فاطمة فَقَالَ: يابنت رسولالله (صليالله عليه وآله) وَ اللَّهِ مَا أَحَدُ أَحَبَّ الينا مِنْ أَبِيكَ وَ مَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ الينا بَعْدَ أَبِيكَ منك وَ ايْمُ اللَّهِ ماذالك بِمَانِعِي انَّ اجْتَمَعَ هولاء النَّفْرِ عِنْدَك ان أَمَرتهُمْ ان يُحْرَقَ عَلَيْهِمُ الْبَيْتُ قَالَ: فَلَمَّا خَرَجَ عُمَرَ جاءوها فَقَالَتْ «تَعْلَمُونَ انَّ عُمَر قدجاءني وَ قَدْ حَلَفَ بِاللَّهِ لَئِنْ عُدْتُمْ ليَحرقن عَلَيْكُمْ الْبَيْتِ وَ ايْمُ اللَّهِ ليمضين لِمَا حَلَفَ عَلَيْهِ... .»(21)
زيد بن اسلم به نقل از پدرش ميگويد: هنگامى كه مردم بعد از پيامبر (صلی الله علیه وآله) با ابى بكر بيعت كردند، على و زبير بر فاطمه عليهاالسلام وارد شدند و با ايشان به مشاوره مى پرداختند، به کار خود [استکناف ازبيعت] ادامه مي دادند زمانيکه اين خبر به عمر بن خطاب رسيد. او بيرون آمد و نزد فاطمه رفت و گفت: اى دختر رسول خدا، هيچ کس براي ما محبوب تر از پدر تو نيست و پس از پدرت نيز هيچ کس نزد ما محبوب تر از تو نيست، و سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند دستور دهم خانه را بر سرشان به آتش کشيده شود.
راوي ميگويد وقتي عمر بيرون رفت آنها [تحصن کنندگان] نزدحضرت آمدند آن حضرت فرمود: دانستيد که عمر پيش من آمد و به خدا قسم خورد که اگر نزد من بازگرديد خانه را برسرتان به آتش مي کشد و قسم به خدا که او آنچه را که برايش سوگند خورده انجام مي دهد.» اين روايت را سيوطي در جامع الاحاديث خود و ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه و تعداد ديگري از اهل سنت نقل کرده اند.(22)
2. طبري در تاريخ خود در نقل حوادث سال 11 هجري به اين تهديد اشاره دارد(23) قَالَ : اتي عُمَر بْن خَطَّابٍ مَنْزِلِ علي و فيه طلحه وَ الزبير وَ رِجَالٌ مِنَ المهاجرين فَقَالَ وَ اللَّهِ لاَحرُقَنّ عليکم أَوْ لتخرجنّ الي البيعة زيادبن کليب مي گويد: عمر به منزل علي آمد و در حاليکه آنجا طلحه و زبير و عدهاي از مهاجرين تحصن کرده بودند عمر گفت: به خدا سوگند يا بيعت کنيد و يا خانه را آتش مي زنم.
3. ابن قتيبه يکي ديگر از علماي اهل سنت است که در کتاب الامامه و السياسه خود اشاره به اين تهديدات مي نمايد.(24) و ان ابابكر تفقد قوما تخلفوا عن بيعة عند علي كرم الله وجهه فبعث الهيم عمر فجاء فناداهم و هم في دار علي فابوا ان يخرجوا فدعا بالحطب و قال: و الذي نفس عمر بيده لتخرجن او لاحرقنها علي من فيها فقيل له: يا اباحَفض اِنْ فيها فاطمه فَقالَ: و اِنْ... .»؛ ابوبکر جوياي کساني شد که از بيعت با او سرپيچي کرده بودند و در خانه علي کرم الله وجهه اجتماع کرده بودند عمر را به سوي آن ها فرستاد، عمر آنان را فراخواند آنها از منزل علي خارج نشدند عمر هيزم طلبيد و گفت: قسم به کسي که جان عمر در دست اوست يا خارج شويد و ياخانه را براهلش آتش مي کشم.
به عمرگفته شد: اي اباحفض در خانه فاطمه است. عمر گفت: گرچه فاطمه باشد... .
آيا اين تهديدات عملي شد؟
امّ سلمه مىگويد: هنگامى كه بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله به ديدن بانوى اسلام فاطمه عليها السلام رفتم و جوياى حال او شدم، در پاسخ اين جمله هاى پر معنا را بيان كرد: «اصْبَحْتُ بَيْنَ كَمَدٍ وَ كَرْبٍ، فَقْدِ النَّبِىِّ صلى الله عليه و آله وَ ظُلْمِ الْوَصِيِّ، هُتِكَ وَاللَّهِ حِجابُهْ ...، وَ لكِنَّها احْقادٌ بَدْرِيَّةٌ، وَ تِراتٌ احُدِيَّةٌ، كانَتْ عَلَيْها قُلُوبُ النِّفاقِ مُكْتَمَنَةً»(25)
از حالم چه مىپرسى اى امّ سلمه، من در ميان اندوه و رنج بسيار بسر مى برم، از يكسو پدرم پيامبر صلى الله عليه و آله را از دست دادهام و از سوى ديگر [با چشم خود مىبينم كه] به جانشينش [علىّ بن ابىطالب] ستم شده است، بخدا سوگند كه پرده حرمتش را دريدند ...، ولى من مى دانم اينها كينه هاى بدر و انتقامهاى احُد است، كه در قلوب منافقان پنهان و پوشيده بود
چقدر زود فراموش شد آنهمه توصيه به مودّت ومحبّت به اهل بيت عليهم السلام! چه خوب مزد زحمات و تلاش ها، و اجر رسالت پيامبر صليالله عليه وآله داده شد اجري به سود خود مؤمنان بود، نه به سود پيامبر صلى الله عليه و آله، اجري که به تعبير قرآن وسيله اى بود براى هدايت يافتن به راه خدا. «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبيلا»(26) «بگو:من در برابر آن (ابلاغ آيين خدا) هيچ گونه پاداشى از شما نمى طلبم؛ مگر كسى كه بخواهد راهى بسوى پروردگارش برگزيند (اين پاداش من است).
غاصبين خلافت با هجوم به خانه حضرت زهراء(سلامالله عليها) دختر پيامبر عظيم الشأن اسلام(صليالله عليه وآله) و هتک حرمت آن، اجر رسالت پيامبر صليالله عليه وآله را ادا کردند.
تلخ ترين واقعيت اين است که آنها متاسفانه به تهديد اکتفا ننمودند و جنايتي تلخ درصدر اسلام رقم خورد، جنايتي که صفحه تاريخ را سياه کرد و اتفاق افتاد آنچه نبايد اتفاق مي افتاد، حادثه اي که اوج مظلوميت اهل بيت(عليهم السلام) را بعد از رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله) نشان مي دهد، حادثه اي که زهراي مرضيه(عليها السلام) را خانه نشين کرد و موجب بستري شدن بي بي دو عالم و نهايتا شهادت مظلومانه حضرت زهراء(سلامالله عليها) در سن جواني شد، جنايتي که باعث شهادت محسن بن علي(عليهالسلام) شد. برخي از اهل سنت خواسته اند تا براين واقعيات تلخ سرپوش بگذارند و منکر اصل اين قضايا شوند و حتي عده اي آنرا افسانه ناميده اند، اي کاش، اي کاش افسانه بود... .
براي اثبات عملي شدن تهديدات مي توان به سه دسته از روايات در متون اهل سنت استناد نمود:
1. رواياتي که صراحتا به بيان اصل ماجرا پرداخته اند.
2. رواياتي که اشاره به سقط شدن حضرت محسن عليه السلام دارد.
3. رواياتي که اشاره به اظهار ندامت ابوبکر از کار خود در پايان عمر خود دارد.
دسته نخست: رواياتي صراحتا اشاره به اصل ماجرا دارد
1. جويني (امام الحرمين)(27) در فرائدالسمطين نقل مي کند: روزي پيامبر نشسته بود و امام حسن وارد شد ديدگان پيامبر كه بر او افتاد، ديدگانش اشك آلود شد. سپس امام حسين وارد شد و باز هم گريست. علي و فاطمه هم وارد شدند و باز هم پيامبر گريست. وقتي از پيامبر علت گريه را پرسيدند، اين چنين فرمود: «قال رسولالله (صليالله عليه وآله): «وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ في بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا [وَ كُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ ... فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة. فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِين». (28)
(وقتي فاطمه را ديدم، به يادم افتاد آنچه كه بعد از من، امت من در حق فاطمه ميكنند. گويا ميبينم كه ذلت وارد خانه او شده، حرمت او را پايمال كردهاند، حقش را غصب كردهاند، ارث او را منع كردهاند، پهلويش را شكستهاند، جنين او را سقط كردهاند در حاليكه دخترم فرياد ميزند يا محمدا! ولي كسي او را جواب نميدهد. هر چه کمک می خواهد کسی به داد او نمی رسد. اول كسي كه از أهل بيت من به من ملحق مي شود فاطمه است. پيش من خوهد آمد در حاليكه ناراحت و غمگين و حقش غصب شده و شهيد شده است. پيامبر دستش را بلند كرد و گفت: خدايا! لعنت كن هر كس به فاطمه ظلم كرده؛ و مجازات كن كسي كه حقش را غصب كرده؛ و ذليل كن هر كس كه زمينه ذلت او را فراهم كرده و در آتش خودت جاودانه نگهدار كسي را كه بر پهلوي فاطمه زد و فرزندش سقط شد. در اين هنگام ملائكه گفتند: آمين).
2. ابن قتيبه نيز درکتاب «الامامه و السياسه» اصل ماجرا را اين گونه نقل کرده است(29)
«ثم قام عمر مشي معه جماعه حتي اتو باب فاطمه (سلام الله علیها) دقوا الباب فلما سمعت اصواتهم نادت باعلي صوتها يا ابت يا رسولالله ما ذا لقينا بعدك من ابن الخطاب و ابن ابي قحافه فلما سمع القوم صوتها و بكائها انصرفوا باكين و كادت قلوبهم تنصدع و اكبادهم تنفطر؛ و بقي عمر و معه قوم فاخرجوا عليا فمضوا به الي ابي بكر»؛
(آنگاه عمر برخاست و با گروهي به درب خانه فاطمه (سلامالله عليها) رفت در ب را کوبيد وقتي فاطمه سلامالله عليها صدايشان را شنيد با صداي بلند فرياد زد اي پدر جان اي رسول خدا ببين ابن خطاب و ابن ابي قحافه بعد از تو چه بر سر ما ميآورند؟ وقتي مردم صداي گريه فاطمه سلامالله عليها راشنيدند با گريه برگشتند نزديک بود قلب و جگرشان پاره شود اما عمر و گروهي باقي ماندند و سرانجام علي عليهالسلام را به زور از خانه بيرون کشيدند و او را نزد ابوبکر آوردند).
3. ابن تيميه نيز نميتواند منکر اصل ورود به خانه حضرت زهراي مرضيه شود بلکه براي اين عمل توجيهي بسيار خنده دار ميآورد. او در نقد حديثي که اشاره به اظهار ندامت ابوبکر از کار خود در پايان عمر خود دارد(30) ميگويد: «غاية ما يقال انه كبس البيت لينظر هل فيه شيء من مال الله الذي يقسمه و ان يعطيه لمستحقه ثم رأي أنه لو تركه لهم لجاز فانه يجوز أن يعطيهم من مال الفيء»(31) (نهايت چيزي که ميتوان گفت اين است که آنها وارد خانه ايشان شدند ميخواستند ببينند كه آيا در خانه فاطمه اموالي از بيت المال هست كه ذخيره كرده باشند تا آنها را مصادره كنند و ميان مردم توزيع كنند!!)
دسته دوم: رواياتي که اشاره به سقط شدن حضرت محسن عليه السلام دارد
شهادت حضرت محسن عليه السلام گواه ديگري بر حرمت شکني غاصبان خلافت ميباشد اين واقعيت تلخ نيز در کتب اهل سنت بيان شده است ما به عنوان نمونه به برخي از اين اسناد اشاره ميکنيم.
1. مسعودي شافعي در "اثبات الوصيه" مينويسد: «فوجهوا الي منزله فهجموا عليه و احرقوا بابه و استخرجوه منه كرها و ضغطوا سيدة نساء العالمين بالباب حتي اسقطت محسنا»(32) به سوي منزلش [حضرت علي عليهالسلام] رفته و بر آن هجوم آوردند درب خانهاش را آتش زدند و او را به زور از خانه بيرون آوردند و سرور زنان بهشت را پشت در چنان فشردند تا محسن سقط شد.
2. شهرستاني در کتاب ملل و نحل خود از قول نظام معتزلي بيان مي کند که: «ان عمر ضرب بطن فاطمه يوم البيعه حتي القت الجنين من بطنها و كان يصيح عمر: احرقوا دارها بمن فيها و ما کان بالدار غير علي و فاطمه و الحسن و الحسين»(33) در روز بيعت، عمر به شکم فاطمه زد و در اثر اين ضربه جنين از شکم فاطمه افتاد و عمر فرياد ميزد: خانه را بر اهل آن بسوزانيد، و در خانه به غير از علي و فاطمه و حسن و حسين کسي نبود!
ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه ج 14 داستاني را نقل ميکند که عدهاي از مشرکان ازجمله هبار بن اسود، ناقه زينب، ربيبه پيامبر اکرم صليالله عليه وآله را تعقيب مي کردند، وقتي هبار به خيمه زينب رسيد نيزه اي به طرف هودج او پرتاب کرد زينب حامله بود از اين حمله ترسيد وقتي به مدينه آمد بچه اش سقط شد پيامبر صليالله عليه وآله دستور دادند که هر جا هبار را ديديد او را به قتل برسانيد بعد استادش اين گونه نقل ميکند که:
«فَقَالَ إِذَا كَانَ رسولالله ص أَبَاحَ دَمُ هبار بْنِ الْأَسْوَدِ لِأَنَّهُ رَوَّعَ زَيْنَبَ فَأَلْقَتْ ذَا بَطْنِهَا؛ فَظَهَرَ الْحَالِ أَنَّهُ لَوْ كَانَ حَيّاً لأباح دَمُ مَنْ رَوَّعَ فَاطِمَةَ حَتَّى أَلْقَتْ ذَا بَطْنِهَا. فَقُلْتُ: أَروِي عَنْكَ مَا يَقُولُهُ قوم إن فَاطِمَةَ رَوْعَةِ فَأَلْقَتْ الْمُحْسِنُ؟ فَقَالَ لَا تَرْوِهِ عَنِّي وَ لَا تَرْوِ عَنِّي بُطْلَانه».(34) زماني که رسول الله خون هبار بن اسود را به خاطر اينکه او با ترساندن موجب سقط شدن جنين زينب شد، مباح ميشمرد اگر هنگامي كه اين مردم به خانه فاطمه هجوم آوردند و او را ترساندند تا آنچه در شكم داشت سقط شد، رسول خدا زنده بود حتماً به مهدور الدم بودن كسي كه فاطمه را ترسانده بود حكم مي فرمود... . ابن ابي الحديد مي گويد به استاد خود اَبي جعفر گفتم: آيا ميتوانم اين خبر که عدهاي فاطمه را ترساندند تا اينکه فرزندش محسن سقط شد را از شما نقل کنم؟ گفت: از من نقل نکن و بطلان اين خبر را نيز از من نقل نکن.
دسته سوم: رواياتي که اشاره اظهار ندامت خليفه اول از کار خود دارد
به اعتراف تاريخنويسان اهل سنت ابوبکر سرانجام از آنچه نسبت به حضرت زهراء سلامالله عليها روا داشته بود پشيمان شد و درصدد جلب رضايت حضرت زهراء سلامالله عليها برآمد و براي عذرخواهي و اظهار ندامت به عيادت حضرت فاطمه عليها السلام آمد.
1- طبري در تاريخ الامم و الملوك خود در بيان حوادث سال 13 هجري اين گونه آورده است:
«قال ابوبكر رضي الله عنه: اَجل، اني أَجَلْ إِنِّي لا آسَى علي مِنَ الدُّنْيَا إِلا عَلَى ثَلاثٍ فَعَلْتُهُنَّ وَوَدِدْتُ أَنِّي تَرَكْتُهُنَّ، وَثَلاثٍ تَرَكْتُهُنَّ وَوَدِدْتُ أَنِّي فَعَلْتُهُنَّ، وَثَلاثٍ وَدِدتُ أَنِّي سَأَلْتُ عَنْهُنَّ رسولالله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أَمَّا اللاتِي وَدِدْتُ أَنِّي تَرَكْتُهُنَّ، فَوَدِدْتُ أَنِّي لَم اكشف بَيْتَ فَاطِمَةَ علي شَيْءٍ، وَإِنْ كَانُوا غلقوه عَلَى الْحَرْبِ ...»؛ (ابوبکر روزهاي آخر عمرش ميگفت: من بر هيچچيز از اين دنيا حسرت نميخورم مگر بر سه کار که دوست داشتم اي کاش آنها را انجام نداده بودم و سه کار که ترک کردم اي کاش انجام ميدادم و سه سئول که اي کاش از رسولالله صليالله عليه وآله ميپرسيدم اما سه کاري که اي کاش ترک ميکردم، اي کاش درب خانه فاطمه را باز نمي کرد اگرچه عليه من پيمان جنگ بسته بودند ...).(35)
2- متقي هندي در كنز العمال ج 5 كتاب الخلافه باب خلافه ابي بكر از عبدالرحمن بن عوف نقل ميکند:
«عن عبدالرحمن بن عوف اَنّ ابابكر الصديق قال له في مرض موته: اني لا آسي علي شيء الا علي ثلاث فعلتهن وددت اني لم افعلهن وثلاث لم افعلهن وددت اني فعلتهن وثلاث وددت انّي ساَلتُ رسولالله (صليالله عليه وآله) عنهن فاما اللاتي فعلتها وددت انّي لم افعلها فوددت اني لم اکن اكشف بيت فاطمه وترکته و ان كانوا غلقوه علي الحرب ...»؛ (ابوبکر روزهاي آخر عمرش به عبدالرحمن بن عوف گفت: من بر هيچچيز از اين دنيا حسرت نميخورم مگر بر سه کار که انجام دادم و اي کاش آنها را انجام نداده بودم و سه کار که انجام ندادم و اي کاش انجام ميدادم و سه سؤال که اي کاش از رسولالله صليالله عليه وآله ميپرسيدم اما سه کاري که انجام دادم واي کاش انجام نداده بودم، اي کاش بازکننده درب خانه فاطمه را باز نميبودم و ترک ميکردم اين کار را اگرچه عليه من پيمان جنگ بسته بودند ...). (36)
اين روايت را برخي ديگر از علماي اهل سنت نيز با همين مضمون نقل کردهاند.(37)
در پايان متذکر مي شويم اسناد هتک حرمت زهراي مرضيه سلامالله عليها در متون اهل سنت خيلي بيشتر از آن چيزي است که در اين مقاله به آن اشاره شده است ما در اين مقاله جهت اثبات اين واقعيت تلخ تنها به ذکر برخي از اين روايات اکتفا کرديم البته تذکر اين نکته نيز لازم است که جزييات ماجراي هجوم به خانه وحي در منابع اهل سنت نيامده است.
براي انکار اين واقعيات عده اي از راههاي گوناگون استفاده نموده و مي نمايند و يکي از حربههايي که در اين رابطه به کار بردهاند مطرح کردن شبهاتي پيرامون اين ماجرا است از آنجا که اين مقاله در صدد اثبات اصل هجوم به خانه وحي بوده، در آن به شبهات پرداخته نشده است البته زماني که اصل اين واقعيت تلخ بر اساس متون معتبر اهل سنت به اثبات رسيد ديگر آن شبهات پايه استواري نخواهند داشت.
منبع : سایت آیت الله مکارم شیرازی