عجیب است که هارون نبی (علیه السلام) حفظ وحدت و دوری از تفرقه را آنچنان بزرگ می بیند، که حاضر است در برابر گوساله پرستی قوم خود صبوری کند، تا وقتی که ولیّ خدا خود از کوه طور بیاید.
پیامبر بین متفرق ترین قوم تاریخ وحدت ایجاد می کرد
دیر زمانی بود که بنی اسرائیل در انتظار نزولِ شریعت بودند. پس به موسی (علیه السلام) وحی رسید، که بر امت خود سی روز وعده کن و به سوی میعادگاه پروردگارت بشتاب. پس او نیز عازم شد و پیش از حرکت، برادرش هارون (علیه السلام) را وصی و خلیفه خود در میان امت قرار داد. ایام گذشت، لیکن سی روز، به چهل روز تمدید شد.
صحرای سینا- عصر زندگانی موسی (علیه السلام)
موسی (علیه السلام) که به میان قوم آمد، صحنهای حیرت آور دید. گوسالهای طلایی که بنی اسرائیل او را به عنوان خدایِ خود بندگی میکردند! پس برادرش هارون را مؤاخذه کرد، که ای برادر! بر سر این قوم، چه آمده؟ و در غیابِ من با این قوم چه کردی؟! پس هارون با چشمانی اشکبار و قلبی اندوهگین، و رویی شرمسار، رو به موسی (علیه السلام) عرضه داشت: «ای پسرِ مادرم! ای برادر! مرا سرزنش نکن که من هر چه از دستم برآمد انجام دادم. ولیکن سامری، امت را به گوساله پرستی فراخواند و بسیاری از کج راهه ی او پیروی کردند، پس شد، آن چه که می بینی![1] و من ترسیدم که بین بنی اسرائیل تفرقه بیافتد، و از بابت تفرقه مرا سرزنش کنی، و کار به جنگ و نزاع بکشد. پس صبر پیشه کردم».[2]
عجیب است که هارون نبی (علیه السلام) حفظ وحدت و دوری از تفرقه را آنچنان بزرگ می بیند، که حاضر است در برابر گوساله پرستی قوم خود صبوری کند، تا وقتی که ولیّ خدا خود از کوه طور بیاید. پس هنگامی که موسی (علیه السلام) سر رسید، عامل تفرقه را مجازات و امت را حول محور حق، متحد ساخت.
مدینه النبی – عصر زندگانی پیامبر
سالیانی چند بود که دو قبیله اوس و خزرج، به درگیری و نبرد و اختلاف با یکدیگر مشغول بودند. گاهی جرقهای و کمترین بهانهای کافی بود تا آتش نزاع دوباره شعله ور شود. تا آنکه پیامبر به مدینه وارد شدند، ندای ایمان و دعوت به توحید را سر دادند و پرچم عدل را برافراشته کردند. طلوع این ماه کافی بود تا آن غضبها و کینهها به دوستی و محبت مبدل شود. اوس و خزرج برادر شدند. نه فقط آنان، بلکه مهاجرین و انصار عقد اخوت بستند.[3]
این از معجزات پیامبر بود، که متفرق ترین قوم تاریخ، همان قومی که به قتل و غارتِ برادران خود افتخار می کردند را با هم متحد و زیر یک پرچم آورد. چنان عُلقه و پیوندی میان آنان برقرار کرد که در اندک زمانی، دو امپراتوری بزرگ تاریخ یعنی ایرانِ ساسانی و روم شرقی را از پای درآوردند. این ندای وحدت بخش اسلام و کلمهی توحید بود که چنین حرارت و نوری به جامعه مسلمین بخشید.[4]
در پرتو همین وحدت بود که اسلام (و نه دستگاه خلافت اموی و عباسی) در اندک مدتی شرق و غرب عالم آن روز را درنوردید و لرزه بر اندام پوسیدهی طاغوتیان انداخت. این کلام خدا بود که جامعه مسلمین را به وحدت، محبت و دوستی فرامیخواند تا قدرتِ مسلمین هر روز بیش از پیش افزوده شود.[5]
نه فقط وحدت میان مسلمین، بلکه قرآن، پیامبر را امر میکند که با اهل کتاب هم تا آنجایی که نقاط مشترک وجود دارد، اتحاد و همبستگی برقرار کند![6] عجیب است! همان اهل کتابی که بعضاً در قرآن به عنوان یکی از سرسختترین دشمنانِ پیامبر معرفی شده اند،[7] لیکن اگر نقطه اشتراکی با آنان پیدا شد، بر همان می توان وحدت کرد! آن هم علیه دشمنِ اصلی! منطق عجیبی است! اما این منطق پیامبر بود. این سیرت نبی اعظم بود. اگر در تاریخ ژرف اندیشی کنیم، میبینیم که پیغمبر تا آنجا که ظرفیت وحدت وجود داشت، با مسیحیان و یهودیان نیز پیمان دوستی و وحدت میبستند. اکنون هنگام آن هست که مسلمین، با اقتدا به سیرت نبی اکرم، دشمنِ اصلی را بشناسند و همّ و غمّ خود را صرف مبارزه و جهاد علیه سران کُفر و استکبار جهانی کنند.
پی نوشت ها:
[1]. سوره اعراف، آیه 142؛ سوره طه، آیه 86-93
[2]. «قَالَ يَبْنَؤُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتىِ وَ لَا بِرَأْسىِ إِنىِّ خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَينَْ بَنىِ إِسْرَ ءِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلى [طه/94] هارون گفت: اى پسر مادرم! مرا مؤاخذه نکن، من ترسيدم بگويى: ميان بنى اسرائيل تفرقه انداختى و سخنم را مراعات نكنى.»
[3]. منظور از مهاجرین، آنانی هستند که همراه پیامبر یا پس از ایشان، از مکه و اطراف آن به مدینه آمدند و منظور از انصار هم اهالی مدینه هستند که با پیامبر بیعت کردند.
[4]. دکتر زرینکوب در این باره نوشتند: «در همان هنگام که اهریمن نفاق و شقاق کشور ساسانیان را به ورطه ی مرگ و نیستی می کشانید، سروش خدایی بیابان نوردان عرب را از جاده کفر و نفاق به راه هدایت و نجات میخواند... پیام تازه ای که محمد خود را حامل آن میدانست همه جهان را به برابری و نیکی و برادری میخواند و از شرک و نفاق و جور و بیداد نهی میکرد. نه همان اعراب که زندگی شان یکسره در جور و تطاول و شرک و فساد میگذشت بلکه ایران و روم نیز که رسم و آیین دیرینشان دستخوش اختلاف و تعصب روحانیون گشته بود در آن روزگاران به چنین پیام دلنشینی نیاز داشتند و آن را مژده رهایی و نجات تلقی میکردند... پیروزی و کامیابی تازیان سببی جز وحدت و اتفاق و عشق و ایمان نداشت. این همه حاصل آیین تازهای بود که محمد مردم را به آن میخواند».عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۸۱. ص 59-60
[5]. «وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ [46 / انفال] و فرمان خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد! و نزاع نكنيد، تا سست نشويد، و قدرت شما از ميان نرود! و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است.»
[6]. آل عمران : 64
[7]. سوره مائده : 82 (لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا...)
منبع : پایگاه تبیان