شب ششم جمعه (6-11-1396)
(تهران حسینیه حضرت قاسم)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- مقدمۀ بحث
- -فلسفۀ نامگذاری سورۀ آلعمران
- -آلعمران، سرمشقی برای تمام خانوادهها
- شنوندگان صدای فرشتگان
- -اشتیاق در عبادت، خصلت اولیای الهی
- -جایگاه اهل نماز در قیامت
- -عبادت عاشقانه و براساس عبودیت
- بشارت فرشتگان بر بندگان خاص در دنیا و آخرت
- -بشارت به مریم(س) در عالم بیداری
- -بشارت به یوسف(ع) در عالم خواب
- حکایتی شنیدنی از صبوری در مشکلات
- اهلبیت پیامبر(ص)، بالاتر از آلعمران
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
مقدمۀ بحث
همانطور که در روایات اهلبیت(علیهمالسلام) به رذایل و حسنات اخلاقی پرداخته شده، در آیات قرآن هم به این دو بخش پرداخته شده است. قرآن هم حسنات اخلاقی و هم رذایل اخلاقی را بیان کرده و کاری که روایات کردهاند، هر دو بخش را توضیح مفصّل دادهاند. در سورهٔ مبارکهٔ آلعمران به چند فضیلت و حسنهٔ اخلاقی اشاره شده که دانستنش لازم است؛ چون اگر در زندگی (هم زندگی زن و شوهر، هم زندگی با اقوام، هم زندگی با دوستان و هم زندگی با مردم) عمل شود، بسیار مؤثر است.
-فلسفۀ نامگذاری سورۀ آلعمران
آنچه میخواهم برایتان بخوانم، حدود نصفهصفحه است که در سورهٔ آلعمران آمده است. نام آلعمران هم به تناسب آیاتی است که دربارهٔ خانوادهٔ مریم، مادر حضرت مسیح(ع) در این سوره است. پروردگار عالم، هم مادر مریم، هم پدر مریم، هم خود مریم و هم فرزند مریم را به زیباترین صورت مطرح کرده است. یک پدر بسیار باکرامت و یک مادر بسیار باارزش که نتیجهٔ ازدواج این زن و شوهر، حضرت مریم(س) شد. او تحت تربیت زکریای پیغمبر قرار گرفت و طبق آیات قرآن، کار این دختر به جایی رسید که گوشش برای شنیدن صدای فرشتگان الهی باز شد. حرفهایی که فرشتگان با مریم زدند، در قرآن مجید آمده که یک آیهاش این است: «وَ إِذْ قٰالَتِ اَلْمَلاٰئِکةُ یٰا مَرْیمُ إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفٰاک وَ طَهَّرَک وَ اِصْطَفٰاک عَلیٰ نِسٰاءِ اَلْعٰالَمِینَ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 42) ای مریم! بهخاطر همهٔ ارزشهایی که در وجودت هست، خدا تو را بهعنوان یک بندهٔ خاص انتخاب کرده و اجازه نداده است که آلودگیهای اخلاقی به تو حمله کنند. باز میگوید: خدا تو را بهخاطر ارزشهایی که داری، بهعنوان بندهٔ ویژه نسبت به زنان جهان انتخاب کرده است. به احترام این پدر، این همسر، این دختر و آن پسر، یعنی فرزندی که چهارمین پیغمبر اولوالعزم خدا شد، نام این سوره را آلعمران گذاشته است. عمران پدر مریم و شوهر مادر مریم است. مریم هم دختر این خانواده است که یک اهلبیت میشوند. یک گروه چهارنفره که در تاریخ بشر کمنمونه هستند؛ هم عمران، هم همسرش، هم دخترشان و هم نوهشان حضرت مسیح(ع). این فلسفهٔ نامگذاری این سوره بهنام آلعمران بود.
-آلعمران، سرمشقی برای تمام خانوادهها
البته آدم گاهی آرزوهایی دارد که این آرزوها ظاهراً قابلتحقق نیست؛ آدم میگوید ای کاش، ولی آن آرزو ظهور ندارد. ای کاش! این هفتادمیلیون مرد و زن ایرانی به همین مقدار آیات سورهٔ آلعمران دربارهٔ این زن و شوهر، دختر و نوهشان و لطایف آیات آگاهی داشتند و این خانه را اصل قرار میدادند و خانه و اهلبیت خودشان را شعبهٔ این خانه مینمودند. متأسفانه ظاهراً بیشتر مردم خیلی با قرآن یا اصلاً با قرآن ارتباطی ندارند؛ با اینکه قرآن مجید زیباترین درسها و عبرتها را برای همهٔ شئون زندگی دارد و در نشاندادن سرمشق، مثل همین خانواده، بهترین سرمشقها را نشان داده است. این خانواده یکی از بهترین خانوادههای تاریخ هستند که میتوان همهجوره از آنها درس زندگی گرفت؛ از مرد، زن، دختر و پسر خانه.
شنوندگان صدای فرشتگان
-اشتیاق در عبادت، خصلت اولیای الهی
حالا دربارهٔ پسر همین خانه، شما این آیه را ببینید؛ این هم حرف فرشتگان از جانب خداست. گوش مریم(س) هم باز شده و صدای فرشتگان را میشنود. البته من رفیقی داشتم که دو سال قبل از دنیا رفته است، او فرشته را نمیدید، اما صدایش را میشنید. یکوقت به مناسبتی اظهار کرد. اهل اظهار هم نبود، ولی حالا چه پیش آمد که این حرف را زد. این آدم، اولاً حافظ کل قرآن بود و تا نودسالگی هم هیچچیزی از قرآن را یادش نرفت. در نودسالگی هم هر روز تمرین قرائت قرآن داشت. خیلی آدم سالمی بود و چون با کل قرآن آشنا بود، به تناسب مسئولیتهایی که برایش پیش میآمد و قرآن راهنمایی کرده، عمل میکرد. من زمان خیلی طولانیای با او آشنا بودم و شاید تا آخر عمرش که به دیدنش رفتم، پنجاهسالِ عمرم را با او آشنا بودم و چیزهای خیلی زیادی هم از او یاد گرفتم. یک خصلتی که داشت، شاید این خصلت برای اوایل چهاردهپانزدهسالگی تا تقریباً شب مرگش بود، دو ساعت به اذان صبح مانده، بیدار و بدون بیمیلی مشغول عبادت بود. آدم یکوقت عبادت میکند، ولی با بیمیلی عبادت میکند. صبح بیدار میشود، دو رکعت نماز میخواند و وقتی سلام را میدهد، میگوید راحت شدم.
-جایگاه اهل نماز در قیامت
معلوم است که این نماز برای او بار سنگینی است و به این کار بیمیل است. حالا چون یکخرده باور دارد (البته کامل هم نه) که خدا در قرآن فرموده انسان بینماز در قیامت اهل دوزخ است. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: دوزخ هفت طبقه روی همدیگر است؛ ولی بهشت هشت مرحله است و طبقهبندی نیست. هر بهشتی در سطح بسیار وسیعی قرار دارد که پهنای مجموعهٔ این هشت بهشت (در همین سورهٔ آلعمران و سورهٔ حدید آمده)، به پهنای کل آسمانها و زمین است. هیچکس هم پهنای کل آسمانها و زمین را نمیداند. ما اصلاً خبر نداریم این چندهزار کتابی که راجعبه عالَم بالا نوشته شده، واقعاً عبور از آسمانِ اوّل شده است؟ هیچ دانشمندی ذکر نکرده است. خورشید و سیارات گردشکنندهٔ دور خورشید منظومهٔ شمسی ما هستند. حجم خود خورشید یکمیلیونودویستهزار برابر کرهٔ زمین است؛ یعنی یکمیلیونودویستهزار زمین بهراحتی در خورشید جا میگیرد، جایشان هم تنگ نمیشود. فاصلهها هم خیلی زیاد است؛ مثلاً کمترین فاصلهٔ بین سیاراتی که به منظومه مربوط هستند، فاصلهٔ مریخ و بعد هم فاصلهٔ زمین است. فاصلهٔ زمین تا خورشید، 150میلیون کیلومتر است و سالی یکبار به دور خورشید میگردد؛ ولی فاصلهٔ پلوتون اینقدر با خورشید زیاد است که زمین نسبت به پلوتون همسایهٔ خورشید است. وقتی پلوتون یکبار به دور خورشید بگردد، مطابق 83سال زمین ماست. در حقیقت، یک بچه که امروز در زمین بهدنیا بیاید و همان وقت هم یک بچه در پلوتون بهدنیا بیاید، این بچه که در زمین 83ساله بشود، او در پلوتون یکساله میشود. این حجم عظیم منظومه در گوشهٔ بازوی کهکشان، معروف به راه شیری است. از این کهکشانها تا الآن، سیصد میلیون عدد با دوربینهای نجومی کشف شده که منظومهٔ ما و کهکشانش برابر بعضی از آنها بهاندازهٔ یک تخممرغ مقابل یک هندوانه است. حالا فکر کنید که مساحت هشت بهشت چقدر است؟ امیرالمؤمنین(ع) میگوید: اینها روی هم نیست، ولی هفت جهنم روی هم است و هر کدام هم اسم معیّنی دارد؛ مثلاً اسم یک طبقهٔ جهنم، «سعیر» و اسم یک طبقهٔ جهنم هم «سَقَر» است. جای بینماز در سَقَر است که بهشتیها از اینها میپرسند: «مٰا سَلَککمْ فِی سَقَرَ»(سورهٔ مدثر، آیهٔ 42) چهچیزی باعث شد که شما به سَقَر آمدید؟ اینها چهار پاسخ میدهند که یکی این است: «لَمْ نَک مِنَ اَلْمُصَلِّینَ»(سورهٔ مدثر، آیهٔ 43) ما نمازخوان نبودیم.
-عبادت عاشقانه و براساس عبودیت
حالا من که نماز میخوانم یا بعضی از شما که مثل من نماز میخوانید، تقریباً باوری نسبت به قیامت داریم؛ البته نه بهاندازهٔ امیرالمؤمنین(ع)، بلکه باوری نسبت به بهشت و جهنم که در قلب ما بهاندازهٔ یک سرِ کبریت سوسو میزند. این باعث شده است که نمازمان را از ترس آن بخوانیم تا فردا ما را با کله در سَقَر نیندازند. این نماز، نماز عاشقانه و براساس عبودیت و بندگی نیست، بلکه یک معامله است. بنده میگوید: خدایا خواندم، مرا به جهنم نبر! البته خدا هم گوش میدهد و به جهنم نمیبرد؛ اما با این نماز به درجات عالی بهشت هم نمیبرد. من رفیقی داشتم که میگفت: اینقدر به ما سخت نگیرید! یک باغ دهبیستهزار متری هم گوشهٔ بهشت به ما بدهند، برای ما بس است؛ فقط ما را به جهنم نبرند، ما قانع هستیم.
اما این آدم و رفیق من، دو ساعت به اذان صبح مانده، بیدار میشد. عبادت مشتاقانه و عاشقانهای داشت؛ نه عبادت دفع دوزخ و نه عبادت جلب بهشت. آخر، من در مسیر بندگی حرکت میکنم و خودم هم میدانم که با بندگیام دوزخ را دفع و بهشت را جذب میکنم. فکر کنم علامهٔ طباطبایی اوّلین کسی است که به این نکته در «تفسیر المیزان» اشاره کرده است: من که خدا را برای دفع دوزخ و جذب بهشت عبادت میکنم، عبادت من مشرکانه است؛ یعنی عامل تحریک من، بهشت و جهنم است، نه خود خدا؛ اما عبادت عباد خالصش، هیچ گرهی نه به زلف جهنم دارد و نه به زلف بهشت. امیرالمؤمنین(ع) اعلام کردهاند: «اِلهی ما عَبَدْتُكَ خَوْفا مِنْ نارِكَ» خدایا! من تو را از ترس جهنم عبادت نمیکنم و کارم دفع جهنم نیست؛ چون مرا برای دفع جهنم نیافریدهای. «وَ لا طَمَعا فی جَنَّتِكَ» کارم هم در عبادت بهخاطر جذب بهشت نیست. «بَلْ وَجَدْتُكَ اَهْلاً لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُكَ» من یافتهام که تو شایسته هستی تا بندگی شوی و من فقط بهخاطر خودت بندگی میکنم. این بندگی برای جذب قرب خداست؛ اصلاً فاصلهٔ این عبادت با جهنم و بهشت خیلی زیاد است و بویی در این عبادت از جهنم و بهشت استشمام نمیشود.
این دوست من عبادت عاشقانه داشت، طولانی هم هست دیگر! مثلاً الآن که حدود ساعت شش اذان است، آدم ساعت چهار بلند شود و دو ساعت بیدار باشد، باحال هم باشد، عاشق و مشتاق هم باشد، کسل هم نباشد و در هفتادسال عبادت، دو ساعت به اذان صبح مانده، ساعت هم نداشته باشد. من با او زیاد بودهام. دو ساعت به اذان صبح مانده در تابستان، پاییز، زمستان و بهار با هم فرق میکند. الآن دو ساعت به اذان صبح مانده، ساعت چهار است؛ یکوقت دو ساعت به اذان صبح مانده، ساعت سهوده دقیقه است و یکوقت هم ساعت چهارونیم است. خود قرآن در سورهٔ مزمل میگوید که ساعات اختلاف دارد. این دوست من در چهار فصل، سرِ دو ساعت به اذان صبح مانده، چشمش را باز میکرد و اصلاً تغییر نمیکرد که تابستان زودتر یا زمستان دیرتر بیدار شود یا اینکه در برف و باران یکساعت دیرتر بیدار بشود و یکساعت به نماز صبح عبادت بکند. بالاخره خودش در طول جریانی به زبان آمد، اما سریع هم سکوت کرد! ایشان گفت: من مأموری بین فرشتگان دارم که دوستش دارم و او هم مرا دوست دارد، ولی او را نمیبینم؛ اما در طول سال، دو ساعت به نماز صبح و اذان مانده، مرا با اسم صدا میکند.
بشارت فرشتگان بر بندگان خاص در دنیا و آخرت
این مسئله در تاریخ سابقه دارد و سابقهاش هم در سورهٔ آلعمران است. کسی از جنس زنان بوده که گوشش صدای فرشتگان را میشنید؛ برای اینکه وجودش اینقدر از آلودگیها تصفیه بود که راهش به عالم ملکوت باز بود و مانعی نداشت. ممکن است الآن ده فرشته هم بالای سر ما باشند و ما را صدا کنند، اما ما نشنویم؛ چون صدجور حجاب بین گوشمان و ملکوت هست. این غیبتها، تهمتها و حرفهای زشتی که راجعبه دیگران شنیدهایم، اصلاً نمیگذارند آنتن گوش ما با فرشتگان در ارتباط باشد. امام صادق(ع) میفرمایند: کسانی هم هستند که در بیداری نمیشنوند و نمیبینند، اما در خواب میشنوند و میبینند. از این افراد هم بودهاند که قرآن در سورهٔ یونس میگوید. وقتی یکی از یاران امام پیش حضرت صادق(ع) آمد و گفت من این آیه را نمیفهمم که پروردگار عالم میگوید: «لَهُمُ اَلْبُشْریٰ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ فِی الآخِرَةِ»(سورهٔ یونس، آیهٔ 64) اینها هم در دنیا اهل بشارت هستند و به آنها مژده داده میشود و هم در آخرت. بنابراین یکی باید باشد که هم در دنیا و هم در آخرت به من مژده بدهد.
-بشارت به مریم(س) در عالم بیداری
آنگاه به حضرت گفت: ما در دنیا چه مژدهای را شنیدهایم؟ حضرت فرمودند: عدهای در همین دنیا مژده را در عالم خواب میشنوند، اما عدهای کلاسشان مثل مریم(س) بالاتر است و مژده را در عالم بیداری میشنوند. در قرآن میخوانیم: «إِذْ قٰالَتِ اَلْمَلاٰئِکةُ یٰا مَرْیمُ إِنَّ اَللّٰهَ یبَشِّرُک بِکلِمَةٍ مِنْهُ اِسْمُهُ اَلْمَسِیحُ عِیسَی اِبْنُ مَرْیمَ وَجِیهاً فِی اَلدُّنْیٰا وَ الآخِرَةِ وَ مِنَ اَلْمُقَرَّبِینَ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 45) مریم هنوز اصلاً بچهدار نشده، شوهر هم نکرده و بچهاش هم بدون شوهر بهدنیا آمده است، فرشتگان به او مژده دادند که خدا میخواهد پسری به تو بدهد، اسم او مسیح است. «وَجِیهاً فِی اَلدُّنْیٰا وَ الآخِرَةِ وَ مِنَ اَلْمُقَرَّبِینَ» همانا او آبرودار واقعی در دنیا و آخرت و از بندگان مقرب خداست. مریم این بشارت را در بیداری شنید.
-بشارت به یوسف(ع) در عالم خواب
امام ششم میفرمایند: عدهای تحقق همین بشارت را یا در خواب میبینند یا میشنوند. نمونهاش هم در قرآن است: یوسف(ع) هفتساله بود. یکروز بیدار شد و به پدرش گفت: «إِذْ قٰالَ یوسُفُ لِأَبِیهِ یٰا أَبَتِ إِنِّی رَأَیتُ أَحَدَ عَشَرَ کوْکباً وَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ رَأَیتُهُمْ لِی سٰاجِدِینَ»(سورهٔ یوسف، آیهٔ 4) من در عالم رؤیا دیدم که یازده ستاره و یک خورشید و ماه به من سجده کردند. یعقوب(ع) پیغمبر است، میفهمد که این خواب راست است و در این خواب، بشارت و خبر عظیمی به این بچه دادهاند؛ به بچهاش گفت: «وَ کذٰلِک یجْتَبِیک رَبُّک وَ یعَلِّمُک مِنْ تَأْوِیلِ اَلْأَحٰادِیثِ وَ یتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیک»(سورهٔ یوسف، آیهٔ 6) خواب تو به من میگوید که در آینده بهوسیلهٔ خدا انتخاب میشوی، دانش باطننگری به تو داده شده و نعمت خدا برای تو تمام میشود. این خواب چه موقع خودش را در بیداری نشان داد؟ چهلسال بعد تحقق یافت.
حکایتی شنیدنی از صبوری در مشکلات
ما برخلاف انبیا و ائمه خیلی عجول هستیم، اما آنها عجله نداشتند. آنها در استجابت دعا هم عجول نبودند که مثلاً امشب یعقوب(ع) گریه کرده، ناله زده، اشک ریخته و بچهاش را از پروردگار خواسته است، ولی عجله نداشته که شب صبح بشود، بعد از اینهمه گریه و دعا بچهاش را صبح به او نشان بدهند. دعای یعقوب(ع) چهلسال بعد مستجاب شد. آنها عجول و شتابزده نبودند. گاهی تحقق بشارتی پنجسال، دهسال، بیستسال یا چهلسال طول میکشد؛ گاهی هم تحققش تا قیامت زمان میبرد و آنجا تحقق پیدا میکند.
من این مطلب را از سهنفر از علمای بزرگ و فوقالعادهٔ شیعه، یعنی شیخ طوسی، مرحوم سیدبنطاووس و یکی از علمای کمنظیر دیگر نقل میکنم. اسم شیخ طوسی که الآن هر روز در درسهای مراجع تقلید قم، مشهد و نجف برده میشود؛ چون تمام حوزهها سر سفرهاش هستند. سیدبنطاووس، چهرهٔ برجستهٔ الهی و عالم بزرگی بوده و بیشتر روضههای درستی که منبریها و مداحها میخوانند، برای کتاب سیدبنطاووس است. کتابی بهنام «ملهوف» دارد که مصائب ابیعبدالله(ع) را در قرن هفتم نوشته و یکی از بهترین کتابهاست. به عربی نوشته شده و ترجمه هم شده است.
آدمی بود که مشکل اقتصادی خیلی زیادی داشت. این شخص کل کارهایش از نظر اقتصادی قفل بود و هرچه هم فعالیت کرد، قفل کار اقتصادی او باز نشد. البته آدم کمظرفیتی هم نبود که به پروردگار بگوید حالا که درِ حلال به رویم باز نیست، من هم از لج تو به کاهدان حرام میزنم و میلیونی گیر میآورم. یک خصلت زیبای انسانهای مؤمن که از حسنات اخلاقی محسوب میشود، صبر است. اینها از آینده خبر هم ندارند، ولی امیدوارند که مشکل حل بشود. شما میگویید فلانی چرخ ماشینش نمیچرخد؛ دیگران هم همین ماشین را دارند و ماهی پنجمیلیون درآمد دارند، ولی به زور ماهی دومیلیون بار به او میخورد. این آدمی که همهٔ راههای اقتصادی بر او بسته بود، تصمیم گرفت که برای تأمین ناهار، شام و صبحانه (محصّل درسخوانی هم بود)، در ایام محصول سرِ زمینها در عراق برود و بگوید یک داس هم به من بدهید تا من محصول درو کنم؛ ارزن، گندم، جو، علف و یونجه درو میکرد.
منطقههای کشاورزی عراق خیلی آباد است. بعد از مدتی با خودش گفت که چرا اینقدر در این مشکل دستوپا میزنم و اینقدر به خودم سخت میگیرم؟ هم درس بخوانم، هم کارگری بکنم و پولی هم که به من میدهند، حسابی شکم مرا سیر نمیکند! چهلشبِ چهارشنبه از نجف به مسجد کوفه بروم و عبادت کنم تا پرده کنار برود و امام دوازدهم را ببینم. در چهلمین شب چهارشنبه (هر ماه چهارتا شب چهارشنبه دارد و ده ماه است که میآید)، هوای کوفه سرد بود. ایشان هم مقداری سرفه میکرد و گاهی یکذره خون در سرفهاش بود. گفت داخل مسجد نروم (نجسکردن مسجد حرام است) و روی سکوی بیرون مسجد بنشینم. یک منقل گِلی و یک قوری گِلی کهنه داشت، یکخرده آتش روشن کرد، مقداری قهوه با خودش آورده بود، آب را جوش آورد و قهوه را در آن ریخت. وقتی قهوه پخت و اندازهٔ دوسه استکان شد، میخواست تا نصف شب چهارپنجبار بخورد که خوابش نبرد. یکدفعه دید که انسان حدود چهلسالهای با چهرهای خیلی نورانی آمد و سلام کرد، بعد روی سکوی آنطرف مسجد نشست. او هم تا حالا ندیده بود، یکدفعه دید که این عرب با یک زبان بامحبتی گفت: شیخ آلرحیم، حالت چطور است؟ این شخص تعجب کرد که او مرا از کجا میشناسد و اسمم را میداند؟! قرآن مجید میگوید: «وَ کلَّ شَیءٍ أَحْصَینٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ»(سورهٔ یس، آیهٔ 12) امامانی که برایتان قرار دادهام، پروندهٔ کل حوادث عالم هستند. گفت: همینطوری که احوالپرسی میکرد، پیش خودم گفتم خدا کند نگوید یک استکان قهوه بریز و به من بده. مقدار کمی قهوه در این قوری است که آن را هم میخواهم خودم بخورم. یک استکان قهوه ریختم و گفتم حالا تعارفش میکنم، شاید نخورد؛ اگر نگیرد، خوشحال میشوم. گفتم: آقا بفرمایید. گفت: بده! اینکه قهوه را الآن تا آخرش هم میخورد و من هم پول ندارم! اما او فقط لبش را به قهوه تر کرد و اصلاً نخورد؛ یعنی استکان گِلی را تا کنار لبش آورد و تر شد، بعد برگرداند و گفت: شیخ حسین بخور، سینهات امشب تا آخر عمرت خوب میشود. من قهوه را خوردم، انگار فضای بازی در سینهام پدید آمد و حالم مثل زمان بهدنیاآمدنم از مادرم شد. گفتم: این آقا که لبش را با این قهوه استکان گِلی من تر کرد و بیماری ریهای من که خون بیرون میزد، سریع خوب شد؛ ایکاش کلید بازشدن درهای اقتصادی را هم به ما میگفت. خودش بدون اینکه من چیزی بگویم، گفت: مسئلهٔ سختی معیشت و کارگریات تا آخر عمرت با تو هست و خدا اراده ندارد که درهای اقتصادی را به روی تو باز بکند؛ اما اقتصادی برای تو در قیامت قرار داده که قابلتوصیف نیست. گاهی بشارت در دنیا تحقق پیدا میکند و گاهی هم زمانش در قیامت است؛ ولی ما باید حوصله و صبر داشته باشیم و از کوره در نرویم.
اهلبیت پیامبر(ص)، بالاتر از آلعمران
در هر صورت، امشب بحث دربارهٔ علت سورهٔ آلعمران زمان را پر کرد و خوب هم بود. نکات خیلی باارزشی گیرمان آمد. این خانواده خانوادهای هستند که میتوان اینها را کاملاً الگو و سرمشق قرار داد. البته خدا خانوادهٔ بالاتر از اینها را هم در سورهٔ احزاب آدرس داده است: «إِنَّمٰا یرِیدُ اَللّٰه لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً»(سورهٔ احزاب، آیهٔ 33) آن خانواده و آن سوره دو مرد دارند: یکی عمران و یکی عیسی نوهٔ عمران؛ دوتا هم زن دارند: یکی زن عمران که مادر مریم است و یکی هم مریم؛ ولی این خانواده یک زن بهنام فاطمهٔ زهرا(س) دارد که بالاتر از تمام زنهای دنیا و آخرت است. این فاطمه یک شوهر بهنام امیرالمؤمنین(ع) دارد. این زن و شوهر هم دو پسر دارند که فعلاً حسن(ع) و حسین(ع) هستند. حالا ازدواج بعدی امیرالمؤمنین(ع) و گل این ازدواجش، قمربنیهاشم(ع) شد؛ ولی آنهایی که خدا اهلبیت میداند، یک پدربزرگ هم دارند که پیغمبر عظیمالشأن اسلام است. این پدربزرگ، داماد، شوهر، آن همسر و دو نوه، بهترین سرمشق پاکی زندگی در همهٔ شئون برای همهٔ امت هستند. متأسفانه گوشبده کم است که دقت کنند و خانمی بگیرند که در طول حضرت زهرا باشد؛ یا زن یک شوهری پیدا بکند که در طول داماد پیغمبر باشد؛ یا دو بچه پیدا بکنند که در طول حسن(ع) و حسین(ع) باشند؛ ولی شدنی است. تشکیل یک خانواده و پیداکردن اولاد پاک در حد ظرفیت هر انسانی یقیناً شدنی است.