شب اول پنجشنبه (5-11-1396)
(تهران مسجد جامع غدیر خم)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدتهران/ مسجد جامع غدیرخم/ دههٔ اوّل جمادیالاوّل/ زمستان1396ه.ش.سخنرانی اوّل
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
رحمت وجود مقدس پروردگار عالم 276بار در قرآن کریم مطرح است. کمتر موضوعی در قرآن مجید به این تعداد تذکر داده شده است. اگر این عدد را به عدد رحمت حق اضافه کنیم که در دعاها مطرح است، عدد قابلتوجهی خواهد شد. در دعای جوشنکبیر به هزار صفت از اوصاف حضرت حق اشاره شده است. آن اوصافی که خشم الهی را مطرح میکند، در این هزار وصف به پنج عدد نمیرسد؛ البته این سه-چهار باری که خشم الهی مطرح شده، بهمعنای عذابی است که خود مجرمان، تبهکاران، فاسقان، منافقان، مشرکان و کافران مسبب آن هستند؛ نه اینکه خشم در ذات حضرت حق باشد، بلکه این جریمه و عذاب است که در دعای کمیل با یک لحن بامحبتی به پروردگار عرض میکند: «فبالیقین اقطع لو لا ما حکمت به من تعذیب جاحدیک و قضیت به من اخلاد معاندیک»، اگر منکران و دشمنانت نبودند، «لجعلنا النار کلها بردا و سلاما»، این هفت طبقهٔ جهنم هم جزء بهشت بود. این هفت طبقه قبلاً زمین بهشت بوده، ولی سند آن را تبهکاران و معاندان و کافران با جرمهایشان جدا کردند و آن سرزمین به یک سرزمین پر از آتش تبدیل شد؛ آنهم نه آتشی که از بیرون تأمین بشود. طبق آیات قرآن، آتش مادهٔ سوزنده در دوزخ ندارد و عامل افروختهشدن آتش، نه بنزین، نه گاز، نه نفت کوره و نه نفت سیاه است. چندبار در قرآن مجید هشدار داده است: «فَاتَّقُوا اَلنّٰارَ اَلَّتِي وَقُودُهَا اَلنّٰاسُ»﴿البقرة، 24﴾، هیزم و آتشگیرهٔ دوزخ خود مردم هستند، از بیرون تأمین نمیشود. یک مقدار در سورهٔ نساء دراینزمینه صراحت بیشتری دارد: «إِنَّ اَلَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوٰالَ اَلْيَتٰامىٰ ظُلْماً»﴿النساء، 10﴾، همانوقتی که مال یتیم را به ستم میخورند، همانوقت و نه در آینده، «إِنَّمٰا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نٰاراً»، همانوقت دارند آتش میخورند؛ اما چون در دنیا هستند، لطف من اقتضا کرده که مال حرام را بهصورت آتش نبینند و حرارتی از آن حس نکنند. آن مال حرام را که آتش است، بهصورت لباس، خانه، ماشین و اثاث خانه ببینند؛ اما بهمحض اینکه خیمهٔ دنیا را جمع بکنند، از اعضا و جوارحشان که آتش در هر کدام با گناهان کبیره مثل مال حرام ذخیره شده است، این آتش در قیامت شعلهور میشود. آتش جهنم کار پروردگار نیست و در قرآن میگوید: «ان الله لا یرضی لعباده الکفر»، من به کفر بندگانم رضایت ندارم، کفر عامل آتش است و من خدای آتشافروزی نیستم. نتیجهٔ کفر آتش است، کفر برای کافر و هم زاییدهٔ کبر کافر و مادیگری کافر است. هرچه هم که کاوش و تحقیق بکنید که یک جرقهٔ آتش قیامت را از ناحیهٔ خدا پیدا بکنید، پیدا نمیکنید؛ چون آتشی در آن ناحیه وجود ندارد، تمام عالم را با رحمت شروع کرده و با رحمت هم ختم میکند. کتاب آسمانیاش را با رحمت شروع کرده و در سورهٔ ناس با بردن سه نامش، «قل اعوذ برب الناس، ملک الناس، اله الناس»، پناهگاه یعنی رحمت و خدا با رحمت ختم کرده، همهٔ انبیائش را به رحمت فرستاده، تمام اولیائش را بهعنوان جلوهٔ رحمتش در مردم جا داده است. حدوداً سه یا چهار وصف را که ریشهاش در خود مردم است، از دعای جوشنکبیر کنار بگذارید، از هزارتا حدود 997تا رحمت خدا را فقط مطرح میکند.
و اما مسئلهٔ رحمت در دعای کمیل امیرالمؤمنین دریاوار مطرح است؛ چون خیلی با کتاب، ترجمه و نوشتن سروکار دارم و پنجاهسال است جدای از کتاب نیستم، خودم هم دعای کمیل را در بالای هزار صفحه تفسیر کردم، ولی بهنظرم نمیآید که از زمان انشای کمیل تا امشب، کسی این جملهٔ اوّل دعای کمیل را فهمیده باشد: «اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شیء»، ما «کل شیء» را چطوری بفهمیم؟ ما خودمان تکتک یک شیء هستیم، یعنی یک انسان؛ شیء لغتی است که مصداق همهچیز قرار میگیرد. ما یک شیء، یکنفر و یک شخص واحد هستیم. دانشمندان فیزیولوژیست دنیا دربارهٔ ما نوشتهاند و دیگر این یک مسئلهٔ قطعی است که حسابگری آنهم خیلی آسان است. از اطبای بزرگوار بپرسید که تعداد سلول سرِ انگشت را چطوری دقیق حساب میکنند؟ آنها نوشتهاند: اگر هر انسانی بهتنهایی تعداد سلولهای ترکیبکنندهٔ بدنش، سلولهای پوستی، استخوانی، مغزی و غضروفیِ تمام سلولها بخواهد سلولهای بدن خودش را بشمارد، ثانیهای یعنی یکشصتم دقیقه(یک دقیقه شصت ثانیه است) هزار دانه بشمارد و هیچچیزی نخورد، نخوابد، هیچجا نرود و فقط کارش شمردن سلولهای بدن بشود که هر یک سلولش یک شیء است، شمارهٔ سلولها بعد از هزارسال، سههزار سال تمام میشود. این یک کل شیء و یک شعاع کل شیء است. کل شیء چه عددی است؟ کسی غیر از خودش نمیداند! چه کسی میداند؟ شما در کتابهای علمی ببینید که یک قطره آب، چه مقدار اکسیژن و هیدروژن دارد؟ اصلاً عددی را که دادهاند، عقل را دیوانه میکند. در یک قطره آب یک شعاع کل شیء است. حالا خود امیرالمؤمنین این را کاملاً درک میکرده و ما نمیفهمیم که رحمت تو فراگیر به کل شیء است، کل شیء چقدر است؟ چه عددی است؟ چه ترکیباتی است؟ شما از یک دانشمند خاکشناس بپرسید که در یک سانتیمترمربع خاک چه تحولات عظیمی صورت میگیرد؟ مگر میشود عدد اتمهای کرهٔ زمین را به این راحتی بهدست آورد؟ کرهٔ زمین و همهٔ کرات عالم مرکب از اتمها هستند، تازه خود اتمها ترکیبی هستند و یک هستهٔ مرکزی دارند که آنهم یک بخش مثبت و یک بخش منفی دارد. حالا چه کسی باید کل ساختمان آفرینش را حساب بکند که چند اتم دارد؟ رحمت به کل اینها فراگیر است، میشود همین جمله را فهمید؟ اصلاً نمیشود فهمید. ما یک معده داریم که(من در کتابهای دانشمندان اروپا خواندم) جدارهٔ این معدهٔ ما خیلی نازک است. معدهٔ گوسفند را دیدهاید که این جداره خیلی نازک است، ولی این معده از زمانی که ما بهدنیا آمدهایم تا حالا، در آن اسید دارد؛ اگر اسید نداشت، غذاهایی که میخوردیم، هضم نمیشد. شما اسید را روی آهن بریز و یکخرده صبر کن، آهن را میساید. اسید دارد نودسال کار میکند، اما این پردهٔ نازک معده را سوراخ نمیکند. کاری که معده در یک غذاخوردن میکند، یکمیلیون کار است؛ یعنی یک کارگاه شیمیایی است که یکمیلیون تکلیف به گردن اوست. ما حالا ناهاری یا شامی میخوریم و میخوابیم، نمیدانیم پروردگار با رحمتش برای هضم غذای تنهای ما چهکار میکند! یعنی یکمیلیون کار برای یک معده و آنهم سوراخ نشود. حاکمیت معده هم دست خودش است. یک غذای خوشمزه برای نهنگ گوشت و استخوان است، قورتش میدهد و کِیف میکند، ولی نهنگ حضرت یونس را قورت داد و خدا به معدهاش گفت: یونس را حذف نکن، اما غذایت را طبیعی بخور و غذاها را هضم کن؛ یعنی معدهٔ نهنگ در آنِ واحد، دو کار میکرد: غذا را هضم میکرد و به ترکیب یونس دست نمیزد. قرآن میگوید: اگر در شکم ماهی از مُسبحین نبود، «لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ»﴿الصافات، 144﴾ تا روز قیامت، هم نهنگ و هم یونس را زنده نگه میداشتم، نهنگ هم غذایش را طبیعی میخورد.
اصلاً رحمت خدا در جملهٔ اول کمیل قابلمعنا کردن نیست. حالا من چیزی نوشتهام، اما چهچیزی؟! «أین التراب و رب الارباب»، اینکه به ما یاد دادهاند و چقدر هم زیبا یاد دادهاند که شبانهروز پنجبار، یکی نماز صبح، یکی ظهر، یکی عصر، یکی مغرب و یکی عشا بهصورت واجب بگو «اللهاکبر». از ائمهٔ ما پرسیدند این اللهاکبر را برای ما معنی کنید؛ مگر چهچیزی در کنار او صغیر است که او کبیر است؟ ائمهٔ ما فرمودند: اصلاً معنی اللهاکبر این نیست که خدا از همهچیز بزرگتر است؛ همهچیز یعنی چه؟ همهچیز چیزی نیست که خداوند از آنها بزرگتر باشد. امام هشتم به راوی فرمودند: معنی آن این است که «الله اکبر ان یوصف» بزرگتر از این است که بتوانید وصفش بکنید. چهچیز او را وصف کنید؟ یکی رحمتش است که در «کل شیء»، کُمیت همهٔ شما و همهٔ انبیا لَنگ است. چهچیز او را وصف بکنید؟ و ایکاش معرفت به خدا در این ملت یک چراغ روشنی داشت؛ ایکاش مردم مالک و خالقشان را میشناختند؛ ایکاش مساجد در ماه رمضانها، محرّم و صفرها به گویندگان باسوادی که دعوت میکنند، پیشنهاد میکردند که فقط دوشب از دهشب را به معرفت الله اختصاص بدهید که افضل علوم است؛ آنهم معرفت عاطفی. خدا در قرآن مجید بر وجود خودش هیچ دلیلی نیاورده و یکبار در قرآن گفته است: «افی الله شک»، کسی در من شک دارد؟ هیچکس شک ندارد. شما کمونیستی را بیاور که کمونیست بهدنیا آمده باشد و به او بگو: عالم ساخت کیست؟ طبق درسی که به او دادهاند، میگوید: زیربنای عالم مادهٔ اولیه است. به او بگو: مادهٔ اوّلیهای که دیالیکتیک میگوید، این مادهٔ اولیه قابلدیدن است؟ میگوید: نه، رنگ دارد؟ میگوید: نه، بو دارد؟ میگوید: نه، به او بگو: ابتدا دارد، یعنی یک روزی نبوده است؟ میگوید: نه، انتها دارد؟ میگوید: نه، خب این مادهٔ عالم چیست؟ میگوید: به ما گفتهاند که مادهٔ ازلی و ابدی رنگ و شکل و بو ندارد و زیربنای تمام عالم خلقت است. همین را قرآن میگوید: «الحمدلله الذی فاطر السماوات و الارض»، اراده و قدرت او زیربنای عالم است. دعوای ما با کمونیستها روی اسم است و جنگ لفظی داریم. ما میگوییم الله است و او میگوید ماده است، ما میگوییم ازلی است و او میگوید ماده ازلی است، ما میگوییم خدا ابدی است و او هم میگوید ماده ابدی است، ما میگوییم خدا شکل، رنگ و بو ندارد و او هم میگوید ماده شکل و بو و رنگ ندارد؛ پس هیچ شکی در وجود خدا در هیچ دلی پیدا نمیشود، یعنی بشر فطرتاً میداند جهان زیربنایی دارد و کاری که انبیا کردهاند، این زیربنا را معرفی کردهاند. قرآن، دعای کمیل، عرفه، ابوحمزه و جوشنکبیر، زیربنا را معرفی کرده و به ما هم که میگویند اللهاکبر، یعنی او بینهایت است و وصفش به حدود درنمیآید؛ ولی عاطفی خداشناس شو؛ ده بند، پنج بند، دو بند از جوشنکبیر را بفهم، «الحمدلله رب العالمین» را بفهم. ما سنیها را بینور میدانیم، اما همین سنی بینور، فخر رازی که از دانشمندان بزرگ تفسیر و از علمای بزرگ اهلسنت است، در جلد اوّل«تفسیر کبیر»ش راهنمایی میکند که فقط دربارهٔ «الحمدلله رب العالمین» میگوید: طبق بررسی من که من هم محدود و کوچک هستم، «الحمدلله رب العالمین» در اوّل نماز با یکمیلیون معنا در ارتباط است. رأی مجتهدین واقعی و بسیار قدرتمند استان اصفهان(در آن زمان که پهلوانهای عجیبی در علوم اهلبیت داشتیم) در هشتاد-نودسال پیش، آنهایی که انصاف و روح پاک داشتند و به حسد آلوده نبودند، متفقاً این بود که مرحوم سید علی نجفآبادی اعلم علمای شیعه است؛ البته ایشان حاضر نشد که رساله بدهد. پالتویی که میپوشید، تا سر زانویش بود و عمامهاش اندازهٔ یک دستمال بزرگ بود که گاهی برمیداشت و در جیبش میگذاشت. جوراب پای او نبود و محاسنش کم بود، قیافهٔ آنچنانی از خودش نشان نمیداد. در احوالاتش نوشتهاند: گاهی در راه که میرفت، یک دهاتی او را میدید، نمیدانست که این دریای علم است و دو ریال یا یک قِران به او میداد و میگفت فاتحهای برای بابای من بخوان. میگفت: مانعی ندارد و پول را میگرفت؛ اصلاً از سهم امام مصرف نمیکرد و با آن عظمت علمیاش منبر را در طول سال ترک نمیکرد. پای پلهٔ اوّل منبر مینشست و اول یک فصلِ مُشْبِعی گریه میکرد و بعد منبر را شروع میکرد. در منبر تا به روضهٔ ابیعبدالله برسد، خودش را از گریه میکشت و ارادتش نسبت به ابیعبدالله شبیه ارادت زینب کبری بود. ایشان در بیشتر منبرهای اصفهان، هم به علما و هم به طلبهها خطاب میکرد که عالمان و طلاب دین، بر شما مسئولیت شرعی است که معنای نماز را به مردم یاد بدهید تا مردم خدا را بفهمند، اللهاکبر را بفهمند، «بسم الله الرحمن الرحیم» را بفهمند؛ نه الفاظ، بلکه خدا را بفهمند که «بسم الله الرحمن الرحیم» یک جهت بهطرف اوست. او کیست؟ الله است، مستجمع جمیع صفات کمال است. او کیست؟ رحمان است، یعنی مهر بیاندازه است، او کیست؟ رحیم است، یعنی رحمت غیرقابلقطع شدن است؛ حالا «الحمدلله رب العالمین عالمین» را باید چهکار کرد؟ خود رب را باید چهکار کرد؟ من در فیضیهٔ قم درس داشتم، فقط پانزده جلسه رب را میگفتم، اما در آخر دیدم که اگر بخواهم بمانم، ممکن است طلبهها خسته بشوند و دیگر سر پانزدهروز قطع کردم؛ البته همه را از اوّل قرآن که در فیضیه درس میدادم، نوشتهام و الآن دیگر قرآنم تمام شده، چهل جلد شده و هر جلدی هفتصد صفحه است؛ ولی من این چهل جلد تفسیر را که نگاه میکنم، میبینم والله قسم! یک صفحه از این آیات خدا کشف نداشتهام. نمیدانید خدا چه خبر است! ایکاش منبرها پیوند مردم را با خدا قوی میکرد؛ ایکاش منبرها از تملقات غیرشرعی خالی میشد؛ ایکاش منبرها به عالمان گذشته برمیگشت و بیسوادها با منبر خداحافظی میکردند؛ ایکاش قرآن و اهلبیت دوباره به منبر شیعه برمیگشت. شما «نهجالبلاغه» را ببینید(خطبهها یعنی منبرهای امیرالمؤمنین)، چه درصدی از خطبهها راجعبه پروردگار است؟ همین خطبهٔ اول را که آدم میخواند، دیوانه و عاشق میشود. شما فهرست «نهجالبلاغه» را ببینید، کراراً در فهرست میبینید. خطبهٔ امیرالمؤمنین در ستایش پروردگار یا خطبههای پیغمبر یا این دعای عرفهٔ ابیعبدالله یا ابوحمزهٔ وجود مبارک زینالعابدین، اینها همه توحید در آن موج میزند.
در هر صورت، رحمت 276 بار در قرآن مطرح است و دریاوار هم در دعاها مطرح است. طرح رحمت برای انبیا یا ائمه یک پرونده دارد و برای ما طرح پروندهٔ دیگر دارد. انبیا معصیت نداشتند و در اطاعت طمع نداشتند، نمیدانم طرح رحمت برای انبیا و ائمه بر چه اساسی است، حالیام نمیشود؛ اما برای چه اینهمه رحمت را برای ما مطرح کرده است؟ برای اینکه میدانسته که ما بیمار گناه، هم بیمار گناه باطنی و هم بیمار گناه ظاهری، میشویم؛ میدانسته که ممکن است ما دچار بخل بشویم؛ بعد هم در آیهٔ 180 سورهٔ آلعمران آمده است: ثروتی حلالی که خودم به بندهام عطا میکنم، به آن آدم متدینی که عطا کردم، ولی این آدم متدین ثروت عطایی من را «یبخلون بما یبخلون» به آن ثروتی که به او دادهام، بخل میکند و فقط خودش میخورد. من در قیامت با او چهکا رمیکنم؟ این یک آیه است: کل ثروتش را در قیامت به یک گردنبند آتشین تبدیل میکنم و به گردنش میاندازم، دیگر هم درنمیآورم. مؤمن را میگوید! خدا میدانسته که منِ مؤمن بیماری درونی و بیرونی پیدا میکنم. یک علت طرح رحمت این است که اگر آلوده شدی، با این رحمتی که من دارم، از من ناامید نباش؛ با این رحمتی که من دارم، بیا و خودت را معالجه کن و جهنم نرو، بیا مورد خشم قرار نگیر و منفور من نشو. تو قابلمعالجه هستی؛ وقتی توبه کردی، رحمت من هم باطنت را شستوشو میدهد و باطن و ظاهر پاک میشود، در قیامت که وارد شدی، «و الجنة لا یدخلها الا الطیب»، اینجا جای پاکان است و من راهی برای آلودهها برای بهشت قرار ندادهام. این یک علت طرح رحمت است که طرح علاجی و درمانی است.