انسان، لذّتجو و تنوّعطلب است. اگر بهرهمندى از نعمتهاى مختلف و متنوع براى انسان فراهم باشد، تا جايى كه اين تنوعطلبى با مصالح ديگرى در تنافى نباشد، آموزههاى دينى با آن مخالفتى ندارد، اما اگر تنوعطلبى، مخاطرهآميز باشد و با مصالح بزرگترى سازگارى نداشته باشد، عقل سليم آن را تجويز نمىكند. ازاينرو بايد بكوشد ضمن دستيابى به لذّت بيشتر اما پاك، از مفسدهها و زيانها در امان بماند. در اين مسئله، پوشيده بودن زنان و مردان از يكديگر، امكان بهرهمندى را تا حدودى فراهم مى كند و مانع ابتلاى فرد و جامعه به مفاسدى همچون ناپاكى و بىعفتى مىشود. فرو بستن چشم از نامحرمان از راهكارهاى در امان ماندن از ناپاكى و بىعفتى، و از مصاديق حجاب و تفكيك زن و مرد بيگانه از يكديگر است.
یکی از سجایای بسیار مهم اخلاقی و از ارکان آن «عفّت» است؛ زیرا نتیجه آن کنترل قوه شهوت است. عالمان اخلاق قوای انسان را چهار نوع می دانند: عقلیه، وهمیه، غضبیه و شهویه. لذّت هایی که برای انسان متصور است نیز یکی از این قوا یا ذیل یکی از آنهاست. هر یک از این قوای چهارگانه نیازمند تهذیب و تربیت اند و با تهذیب هر یک، فضیلتی برای انسان حاصل می شود؛ از تهذیب قوه عاقله، صفت حکمت، از تهذیب قوه واهمه، صفت عدالت، از تهذیب قوه غضبیه، صفت شجاعت و از تهذیب قوه شهویه، صفت عفت حاصل می گردد.[1] ازاین رو، عفّت یکی از ارکان صفات اخلاقی به شمار می رود و زمینه ساز تحقق برخی صفات اخلاقی دیگر نیز می شود و بالاخره وجود و عدم یا ضعف و قوتش، در سعادت و شقاوت انسان نقش مهمی ایفا می کند.
عفّت و پاکدامنی در لغت و اصطلاح
«عفّت» در لغت به «خودداری» معنا شده است؛ خودداری از حرام،[2] چیزی که حلال نیست،[3] چیزی که شایسته نیست[4] و خودداری از سؤال و درخواست از مردم.[5] صاحبان تاج العروس و لسان العرب می نویسند: «عفّت یعنی خودنگه داری از چیزی که حلال و زیبا نیست و پست است».[6]با توجه به معانی لغوی، عفّت، روی گردانی از خواهش های نفسانی، پاکی تن، پاکدامنی و خودنگه داری از تمام افعال حرام و زشت و ناپسند است.
معنای اصطلاحی عفّت
در علم اخلاق، معنای عفّت، به وسعت معنای لغوی نیست و بیشتر به خویشتن داری از شهوت جنسی و نیز خودنگه داری از مال حرام اطلاق شده است. مرحوم نراقی عفّت را این گونه معنا می کند: عفّت، ملکه انقیاد و رام شدن قوه شهوت در پیشگاه عقل است به گونه ای که تحت امر و نهی آن قرار گیرد؛ یعنی آن جا که عقل مصلحت می داند اقدام کند و آن جا که عقل در آن مفسده می بیند پرهیز کند و هیچ گاه با اوامر و نواهی عقل مخالفت نکند.[7] وی در بخش دیگری به «رام ساختن قوه شهوت در موضوع خوردن و شهوت جنسی، چه از نظر کمیت و چه از نظر کیفیت» تصریح و اشاره می کند «مقصود از تابع عقل بودن، نگه داشتن جانب اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط است». در کتاب اخلاق اهل بیت (علیهم السلام) نیز آمده است: «عفّت، پرهیز و چشم پوشی از هر میل حرام و ناپسند مربوط به شکم و عورت، و رهایی از بندگی خوارکننده برابر شکم و شهوت جنسی است».[8] مؤلف این کتاب معتقد است عفّت از برترین خصایص انسانی است که به کمال ایمان و شرافت انسان برخوردار از آن دلالت می کند و عزّتمندی و کرامت او را آشکار می سازد. صاحب جامع السعادات با تصریح به این که معنای عفّت، اعتدال و میانه روی در قوه شهوت است، دو صفت «شره» و «خمود» را جانب افراط و تفریط قوه شهوت می داند و سپس مصداق اعتدال و میانه روی را در خوردن و غریزه جنسی به اختصار تبیین می کند. وی در خوردن، به دو اصل «رعایت لقمه پاک و حلال» و «پرهیز از پرخوری»، تأکید می کند و در غریزه جنسی رعایت دو اصل «فرو نشاندن میل جنسی از راه حلال» و «تکثیر نسل» را لازم می داند.[9]
كاربردشناسى عفّت در قرآن و حديث
عفّت در قرآن كريم و احاديث نيز همانند علم اخلاق، در دو بُعد جنسى و مالى مطرح شده است. از امام على (ع) نقل شده است: «هر گاه خداوند خوبى بندهاى را بخواهد، شكم و شرمگاه او را پاك نگه مىدارد».[10] از امام باقر (ع) روايت است: «خداوند به چيزى برتر از عفّت شكم و شرمگاه، عبادت نشده است».[11] اين دو روايت و روايات مشابه كه عفّت را به شكم و شهوت جنسى مرتبط كرده است، حاكى از آن است كه خويشتندارى و پاكدامنى در اين دو حوزه، عفّت خوانده مىشود. در ادامه، بر اساس كلام خداوند، عفّت در دو حوزه جنسى و مالى بررسى مىشود.
عفّت جنسى
يكى از ابعاد پاكدامنى، پاكدامنى در شهوت است. قرآن كريم در اين خصوص مىفرمايد: وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِي آتاكُمْ وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ.[12] پسران و دختران بىهمسر و نيز بردگان و كنيزان شايسته و درستكار را همسر دهيد و اگر تنگدست باشند خداوند از فضل خود آنها را بىنياز مىكند. خداوند گشايشدهنده آگاه است. آنان كه امكان ازدواج ندارند بايد عفيف باشند تا خداوند آنان را از فضل خود بىنياز كند و بردگانى را كه خواهان بازخريدن خويشند اگر خير و صلاح آنها را احساس مىكنيد بپذيريد و چيزى از مالى كه خدا به شما داده است به آنها بدهيد. و كنيزان خود را كه مىخواهند عفيف بمانند براى به دست آوردن مال دنيا به خودفروشى مجبور نكنيد. هر كس آنان را به زنا مجبور كند، خداوند براى آنان كه به اكراه وادار شدهاند آمرزنده مهربان است.
راهكارهاى قرآنى عفّت از شهوت جنسى
فراهم نبودن لذّتجويى از غير همسر براى مردان، باعث مىشود زنان به كاميابى از همسران خود خشنود و به آنان حريص باشند. اين امر ميل به خودنمايى را در زنان مىكاهد و چون ارتباط با مردان بيگانه در سطح وسيع فراهم نيست، جسارت خودنمايى در برابر آنها نيز از او سلب مىشود. نتيجه اين دو نوع پيامد، دلبستگى بيشتر زن و شوهر به يكديگر، و محفوظ و مستحكم و گرم ماندن كانون خانواده است.
قرآن كريم اين راهكار را در جهان آخرت و بهشت نيز سارى و جارى دانسته است؛ يعنى علىرغم توصيف بسيار حيرتانگيز قرآن از زيبايى زنان بهشتى، محصور بودن در قلمرو همسر خويش و نيز مستور بودن از نگاه ديگران را شاخصه آنها مىداند. قرآن كريم در آيات مختلف، راهكارهايى را براى پاسدارى از پاكدامنى افراد از حيث شهوت جنسى ارائه مىكند. اين راهكارها عبارت است از:
1.چشم فرو بستن از نامحرم
قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ.[13]به مردان باايمان بگو چشمهاى خود را از نامحرمان ببندند، و دامنهاى خود را از آلودگى حفظ كنند. اين براى پاكيزه ماندن شما بهتر است؛ زيرا كه خداوند به آنچه انجام مىدهيد، آگاه است.
راهكار اول براى حفظ عفّت فرد و جامعه، فروبستن چشم از نامحرم است. انسان، لذّتجو و تنوّعطلب است. اگر بهرهمندى از نعمتهاى مختلف و متنوع براى انسان فراهم باشد، تا جايى كه اين تنوعطلبى با مصالح ديگرى در تنافى نباشد، آموزههاى دينى با آن مخالفتى ندارد، اما اگر تنوعطلبى، مخاطرهآميز باشد و با مصالح بزرگترى سازگارى نداشته باشد، عقل سليم آن را تجويز نمىكند. ازاينرو بايد بكوشد ضمن دستيابى به لذّت بيشتر اما پاك، از مفسدهها و زيانها در امان بماند. در اين مسئله، پوشيده بودن زنان و مردان از يكديگر، امكان بهرهمندى را تا حدودى فراهم مىكند و مانع ابتلاى فرد و جامعه به مفاسدى همچون ناپاكى و بىعفتى مىشود. فرو بستن چشم از نامحرمان از راهكارهاى در امان ماندن از ناپاكى و بىعفتى، و از مصاديق حجاب و تفكيك زن و مرد بيگانه از يكديگر است.
«غَضّ» روى هم نهادن پلكهاى چشم، و «أبصار» جمع «بصر» به معناى چشم يا عضوى است كه كار ديدن را بر عهده دارد. بنابراين معناى آيه اين است كه به مؤمنان امر كن چشم خود را از نگاه به اجنبى بپوشانند. اين آيه به جاى نهى از چشمچرانى، به پوشيدن و فروبستن چشم فرمان مىدهد و سپس به مؤمنان مىفرمايد عورت خودتان را هم از نگاه نامحرم بپوشانيد؛ يعنى به عورت يا اندامى كه نگاه كردن به آن حرام است نظر نيفكنيد. از سوى ديگر در آيه بعد نيز همين دو تكليف را بر عهده زنان مؤمن مىگذارد.[14] بنابراين در اين دو آيه، محافظت از فروج به معناى پوشاندن عورت است تا ديگرى به آن نظر نكند. اين معنا از حديث امام صادق (ع) روشن مىشود كه فرمود: «حفظ فروج در تمام آيات قرآن، به معناى خوددارى از زناست، مگر در اين آيه كه به معناى پوشش است تا هيچ كس به عورت ديگرى نگاه نكند؛ براى مرد حلال نيست كه به عورت مرد ديگرى نگاه كند و بر زن نيز جايز نيست كه به عورت زن ديگرى نظر كند».[15] پس اگر نگاه كردن به عورت همجنس، بر مردان و زنان حرام باشد، نگاه به عورت جنس مخالف به طريق اولى حرمت دارد. اين مسئله را علامه طباطبايى اين گونه بيان كرده است:
و چون اين فرمان مطلق است، نگاه به زن اجنبى را بر مردان، و نگاه به مرد اجنبى را بر زنان حرام كرده است.[16] و اما اين كه در آيه 31 فرمود: وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها كلمه «ابداء» به معناى آشكار ساختن است و مراد از «زينت زنان» مواضع زينت است؛ زيرا اظهار خود زينت از قبيل گوشواره و دستبند حرام نيست، پس مراد از اظهار زينت، اظهار محل آنها است؛ يعنى عضوى كه به زينت آراسته مىشود نبايد براى نامحرمان آشكار شود. البته خداوند متعال از اين حكم آنچه را كه به طور عادى آشكار است استثناء كرده است و در روايت است كه مقصود از «آنچه ظاهر است» صورت، دو كف دست و قدمهاست.[17]
در ادامه آيه آمده است: وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ. مقصود از اين جمله نيز پوشاندن سينهها با آن جامهاى است كه زنان سر خود را با آن مىپوشانند. به هر روى، پوشاندن بدن از نگاه نامحرم و فرو بستن چشم از نگاه به نامحرم، راهى مهم براى حفظ عفت و پاكدامنى افراد جامعه است كه مردان و زنان مسلمان بدان مكلف شدهاند.
2.ازدواج
دو آيه از سوره نور، ازدواج را يكى از مهمترين راهكارهاى عفّت و پاكدامنى به شمار آورده است. بر اساس اين آيات، غريزه جنسى تأييد و ناديده انگاشتن يا سركوب آن نفى شده است. در آيه نخست، از توصيه خدا به همسر دادن دختران و پسران يا مردان و زنان مجرد،[18] خواه آزاد يا برده، استفاده مىشود[19] كه بزرگترها و متمكنان جامعه[20] براى ازدواج كسانى كه بدون همسرند، مىبايست پيشقدم شوند و آنان را يارى كنند. در اين آيه بدان رو پسران و دختران مخاطب خدا نيستند كه اين گروه غالباً تمكن مالى بالايى ندارند و براى امور مهمى مانند ازدواج نيازمند كمك بزرگترها هستند.
همچنين مخاطب آيه كه فرمود «و اگر تنگدست باشند خداوند از فضل خود آنها را بىنياز مىكند»[21] نيز دختران و پسران نيستند بلكه والدين آنان و يا ثروتمندان جامعهاند. با اين عبارت، بزرگترها بهويژه پدران خطاب قرار گرفتهاند و مكلف شدهاند كه نبايد تنگدستى خواستگار موجب ترس و واهمه آنان شود و به دنبال آن از ازدواج جوانانشان جلوگيرى كنند يا براى تحقق آن مانع ايجاد كنند؛[22] چرا كه خداوند در آينده آنان را بىنياز خواهد كرد. ازاينرو در اين آيه، والدين هم در جهت يارى رساندن به جوانان براى ازدواج و هم براى سختگيرى نكردن و نيز نترسيدن از فقر آنان در آينده، سفارش شدهاند. بنابراين خداوند وعده بىنياز ساختن جوانان را پس از ازدواج مىدهد، اما اين وعده مسئوليت بزرگترها را در كمك و يارى جوانان در امر ازدواج سلب نمىكند. توجه به ديانت جوان و سختگيرى نكردن در موضوع مالى براى ازدواج، در كلام پيامبر خدا اينگونه بازتاب يافته است (ص) اين گونه آمده است: «هرگاه كسى به خواستگارى نزد شما آمد و ديندارى و امانتدارى او را پسنديديد، با ازدواج او با فرزندتان موافقت كنيد؛ كه اگر چنين نكنيد، در روى زمين تبهكارى و فساد بسيار پديد خواهد آمد».[23] و نيز فرمود:[24] «هر كس از ترس فقير شدن ازدواج نكند، به خدا بدبين است؛ در حالى كه خداوند مىفرمايد:" و اگر تنگدست باشند خداوند از فضل خود آنها را بىنياز مىكند».[25]
به هر حال تأثير فراوان ازدواج در حفظ عفت و پاكدامنى فرد و به دنبال آن جامعه، دليل سفارش خداوند به ازدواج و تأكيد زياد پيشوايان دينى به اين سنّت حسنه است. از جمله، سخن پيامبر (ص) كه ازدواج را معادل نصف ايمان[26] و كلام امام صادق (ع) كه دو ركعت نماز متأهل را از هفتاد ركعت نماز مجرّد برتر مىداند.[27] همچنين پيامبر خدا (ص) فرمود: «بدترين مردگان شما آنهايى هستند كه مجرّد مردهاند».[28] اين احاديث و نيز احاديث فراوانى كه در باره اهميت ازدواج، ازدواج در عنفوان جوانى، آثار مادى و معنوى ازدواج، ثواب يارى رساندن به ازدواج دو جوان، فضيلت كم بودن مهريه و مذمّت تاركان ازدواج (جوانان عَزَب)، همگى از اهميت اين موضوع و تأثير آن در پاسدارى از عفت عمومى جامعه حكايت مىكنند.[29]
و در آيه بعد، روى سخن پروردگار ابتدا به جوانان، بهويژه مردان بىهمسر است و به آنها توصيه مىكند اگر توان مالى بالايى ندارند پاكدامنى بگزينند و ناتوانايى مالى را براى فحشا و پاره كردن پرده عفت و پاكدامنى، بهانه نكنند تا خدا آنان را از فضل خود بهرهمند سازد و توان مالى ازدواج و پرداخت مهريه و بر عهده گرفتن خرجى و نفقه برايشان حاصل گردد.[30] لذا پيامبر خدا (ص) جوانان را مورد خطاب قرار داده مىفرمايد: اى جوانان! هر يك از شما استطاعت ازدواج دارد همسر بگيرد و هر كس از اين كار ناتوان است روزه بگيرد. همانا روزه ميل به نياز جنسى را كم مىكند.[31]
بر اساس آنچه گذشت، آيه نخست، شانه خالى كردن از ازدواج را از ترس فقير شدن در آينده، رد مىكند و آنانى را كه از ترس فقير شدن در آينده ازدواج نمىكنند با وعده بىنيازى تسلّى مىدهد. سپس كسانى را كه در حال حاضر فقير و در امر ازدواج ناتوانند، تا زمان تمكّن مالى به صبر توصيه مىكند؛ زيرا ازدواج مسئوليتآفرين است و ازدواج بى آن كه مقدمات و زمينه مناسب آن فراهم باشد خردمندى نيست.[32] پس اين آيه شريفه اشاره دارد كه فقير بودن مجوّز منكرات و فحشا نيست و در هر شرايطى حدود الهى بايد رعايت شود. اما رعايت حدود الهى و مراقبت از عفّت و پاكدامنى با روزه، دشوار است و خداوند به دشوارى آن آگاه است، لذا از آن با وَ لْيَسْتَعْفِفِ كه به معناى تلاش و مجاهده براى عفيف ماندن است، تعبير فرمود.[33]
بديهى است مجاهده براى پاسدارى از پاكدامنى تا زمانى كه تمكّن مالى براى ازدواج فراهم شود بايد ادامه داشته باشد؛ اما مقصود از تمكّن مالى، توان بالاى مالى نيست، بلكه توان مالى در سطح پايين نيز كافى است. بنابراين، همان گونه كه در آيه قبل بيان شد، بايد از سختگيرى در امور مالى مربوط به ازدواج، مانند مهريه سنگين و مخارج بالا پرهيز كرد تا جوانان زودتر سامان يابند و از فحشا و منكرات در امان و پاكدامن بمانند.[34]
در ادامه آيه، موضوع ازدواج بردگان آمده است. امروز دوره بردهدارى گذشته است و اشاره به آن چندان سودمند به نظر نمىرسد ولى به دليل ارتباط با موضوع عفّت و اهميت آن در جامعه، به اختصار توضيح مىدهيم. در اين بخش از آيه، دو نكته درباره بردهدارى بيان شده است. نكته اول، توصيه به مكاتبه با بردههاست. مكاتبه، روشى براى آزادسازى بردهها بوده است. در اين روش، قراردادى با برده بسته مىشد و در مدّت قرارداد، آن برده كار مىكرد و پول خودش را به صاحبش مىپرداخت و سپس آزاد مىشد. البته در آيه شريفه توصيه به مكاتبه با بردگان با عبارت إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً مشروط شده است؛ يعنى اگر در آنها خيرى مىبينيد با آنان قرارداد آزادى ببنديد. مقصود از خير در اين آيه، چندان آشكار نيست. بعضى گفتهاند مراد كارى مفيد است، نه كسب درآمد از هر راه ممكن مانند سرقت، تكدىگرى يا فحشا. برخى نيز گفتهاند مقصود باقى ماندن بر ايمان است؛ يعنى اگر بخواهد پس از آزادى، به كفار و مشركان بپيوندد چنين كارى روا نيست.[35] البته با توجه به موضوع دو آيه كه پاكدامنى است، شايد اين شرط بيشتر ناظر به رعايت عفّت جامعه و كسب درآمد از راه مشروع باشد؛[36] يعنى اگر آنان پس از آزادى، فساد و فحشا نمىكنند، مىتوانيد با آنان قرارداد آزادى ببنديد.
نكته دوم، دستور به پرهيز از وادار كردن كنيزكان به فساد و فحشاست. در اين فراز آمده است: «كنيزان يا فرزندان آنها را براى دستيابى به مال دنيا، به فحشا و زنا وادار نكنيد». كسى كه كنيز خود را به فحشا وادار مىكند در حقيقت زمينه را براى فحشا در جامعه فراهم مىآورد و اين كار با عفيف ماندن جامعه در تعارض است. البته نهى از اكراه به زنا، مشروط شده است به اين كه «اگر خودشان خواستند عفيف بمانند»، زيرا در غير اين صورت اكراه تحقق پيدا نمىكند؛ يعنى وقتى خودشان مايل به زنا باشند، ديگر اكراه صدق نمىكند.[37] نتيجه آن كه شرط مذكور به معناى آن نيست كه اگر خودشان مايل به فحشا بودند اشكالى ندارد و مجازند كه تن به فحشا دهند.
در پايان، آيه، كنيزانى را كه پيش از تشريع اين حكم، به زنا وادار شده بودند، به عفو و بخشش خداوند بشارت داده است. اين بشارت نيز در راستاى حفظ عفّت جامعه است؛ زيرا اگر چنين بشارتى به آنها كه پيش از تشريع حكم، به اين عمل ناپسند تن داده بودند، داده نمىشد، اميد به بخشش در آنها شكل نمىگرفت و در نتيجه به روش پيشين خود ادامه مىدادند و خود را از لذّت شهوترانى محروم نمىكردند. بديهى است تداوم اين روش با عفّت جامعه سازگار نبود. بنابراين يكى از راههاى مراقبت از سلامت جامعه در امر غريزه جنسى، ازدواج در صورت تمكن مالى است و براى ازدواج، تعاون و همكارى جامعه، اعتماد به خداوند براى آينده، پايين آوردن توقعات و تسهيل امر ازدواج، و صبر و شكيبايى در صورت عدم تمكّن مالى تا زمان دستيابى به آن، ضرورى است. البته بايد توجه داشت كه به دليل تقدم مسئوليت والدين و متمكنان جامعه، مسئوليت آنان سنگينتر است و در صورت رواج بىعفتى در جامعه، ابتدا ايشان از سوى خداوند بازخواست مىشوند.
پی نوشت ها:
[1] ر. ک: جامع السعادات، ج 1، ص 93 و 94؛ المحجة البیضاء، ج 8، ص 196.
[2] الصحاح، ج 4، ص 1406.
[3] العین، ج 1، ص 92.
[4] معجم مقاییس اللغة، ج 4، ص 3 و ج 6، ص 104.
[5] النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج 3، ص 264.
[6] تاج العروس، ج 12، ص 393؛ لسان العرب، ج 9، ص 253. جامع السعادات، ج 1، ص 88.
[7] جامع السعادات، ج 2، ص 12: «قد عرفت أن ضد الجنسین (العفّة)، و هو انقیاد قوة الشهوة للعقل فی الإقدام علی ما یأمرها به من المأکل و المنکح کمّاً و کیفاً، و الاجتناب عما ینهاها عنه، و هو الاعتدال الممدوح عقلًا و شرعاً، و طرفاه من الإفراط و التفریط مذمومان».
[8] اخلاق اهل بیت (علیهم السلام)، ص 60 «العفّة هی الامتناع و الترفع عمّا لا یحل أو لا یجمل، من شهوات البطن و الجنس، و التحرر من استرقاقها المُذِل».
[9] جامع السعادات، ج 2، ص 12. نیز، ر. ک: جامع السعادات، ترجمه: کریم فیضی، ج 1، ص 528. نیز، ر. ک: اخلاق اهل بیت (علیهم السلام)، ص 61: «لیس المراد بالعفّة حرمان النفس من أشواقها و رغائبها المشروعة فی المطعم و الجنس. و إنما الغرض منها هو القصد و الاعتدال فی تعاطیها و ممارستها، إذ کل إفراط أو تفریط مضر بالانسان، و داع إلی شقائه و بؤسه».
[10] ميزان الحكمة، ح 13266: «إذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيرا أعَفَّ بَطنَهُ و فَرجَهُ».
[11] همان، ح 13267: «ما عُبِدَ اللّهُ بِشَىءٍ أفضَلَ مِن عِفَّةِ بَطنٍ و فَرجٍ».
[12] نور: 32 و 33.
[13] نور: 30.
[14] نور: 31: وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ؛ و به زنان مؤمن بگو نگاه خويش را پائين آورند و عورت خويش را بپوشانند و زينت خود را آشكار نكنند مگر آنچه ظاهر است و مقنعههاى خود را بر روى سينههاى خود پايين بياورند.
[15] ر. ك: تفسير الصافى، ج 3، ص 429؛ ترجمه مجمع البيان، ج 17، ص 127.
[16] ر. ك: ترجمه تفسير الميزان، ج 15، ص 155 و 156.
[17] همان، ص 156.
[18] ر. ك: التبيان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 432؛ تفسير الكاشف، ج 5، ص 420؛ ترجمه تفسير الميزان، ج 15، ص 157.
[19] ترجمه جوامع الجامع: ج 4، ص 309.
[20] ر. ك: تفسير الكاشف، ج 5، ص 420: «الخطاب للمسلمين جميعاً، و الأمر هنا للاستحباب».
[21] نور: 32: إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ.
[22] ر. ك: التبيان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 432: «معناه لا تمتنعوا من إنكاح المرأة أو الرجل إذا كانوا صالحين، لأجل فقرهما، و قلة ذات أيديهما».
[23] ميزان الحكمة، ح 8035: «إذا جاءَكم مَن تَرضَونَ دِينَهُ و أمانَتَهُ يخطُبُ (إلَيكم) فَزَوِّجُوهُ، إن لا تَفعَلُوهُ تَكن فِتنَةٌ فى الأرضِ و فَسادٌ كبيرٌ».
[24] تفسير نور الثقلين، ج 3، ص 595، ح 131. إسحاق بن عمار قال: قلت لأبي عبد الله: الحديث الذي يرويه الناس ان رجلا أتى النبي فشكا اليه الحاجة فأمره بالتزويج ففعل، ثم أتاه فشكا اليه الحاجة فأمره بالتزويج حتى أمره ثلاث مرات؟ فقال ابو عبد الله: هو حق ثم قال: الرزق مع النساء و العيال.
[25] همان، ح 132.
[26] همان، ح 137: «من تزوج أحرز نصف دينه، و فى حديث آخر: فليتق الله فى النصف الاخر أو الباقى».
[27] همان، ح 136: «ركعتان يصليهما المتزوج أفضل من سبعين ركعة يصليها الأعزب».
[28] همان، ح 138: «رذال موتاكم العزاب».
[29] ر. ك: ميزان الحكمة: احاديث 7994- 8044، باب «ازدواج».
[30] التبيان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 433؛ ترجمه تفسير الميزان، ج 15، ص 157.
[31] تفسير الصافى، ج 3، ص 433: «قال النبى (ص): يا معشر الشبان من استطاع منكم الباءة فليتزوّج و من لم يستطع فعليه بالصوم فانّ له وجاء».
[32] ر. ك: تفسير الصافى، ج 3، ص 433.
[33] ر. ك: تفسير القرآن الكريم، شبّر، ص 341.
[34] ر. ك: اطيب البيان فى تفسير القرآن، ج 9، ص 526.
[35] همان.
[36] البرهان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 65، ح 7623: «امام صادق (ع) در باره قول خداوند كه فرموده است فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً يعنى: الخير أن يشهد أن لا إله إلا الله، و أن محمدا رسول الله (ص)، و يكون بيده عمل يكتسب به، أو يكون له حرفة».
[37] ر. ك: ترجمه تفسير الميزان، ج 15، ص 158.
منبع : قرآن، کتاب اخلاق، ص 154 , سبحانى نيا، محمد
یکی از سجایای بسیار مهم اخلاقی و از ارکان آن «عفّت» است؛ زیرا نتیجه آن کنترل قوه شهوت است. عالمان اخلاق قوای انسان را چهار نوع می دانند: عقلیه، وهمیه، غضبیه و شهویه. لذّت هایی که برای انسان متصور است نیز یکی از این قوا یا ذیل یکی از آنهاست. هر یک از این قوای چهارگانه نیازمند تهذیب و تربیت اند و با تهذیب هر یک، فضیلتی برای انسان حاصل می شود؛ از تهذیب قوه عاقله، صفت حکمت، از تهذیب قوه واهمه، صفت عدالت، از تهذیب قوه غضبیه، صفت شجاعت و از تهذیب قوه شهویه، صفت عفت حاصل می گردد.[1] ازاین رو، عفّت یکی از ارکان صفات اخلاقی به شمار می رود و زمینه ساز تحقق برخی صفات اخلاقی دیگر نیز می شود و بالاخره وجود و عدم یا ضعف و قوتش، در سعادت و شقاوت انسان نقش مهمی ایفا می کند.
عفّت و پاکدامنی در لغت و اصطلاح
«عفّت» در لغت به «خودداری» معنا شده است؛ خودداری از حرام،[2] چیزی که حلال نیست،[3] چیزی که شایسته نیست[4] و خودداری از سؤال و درخواست از مردم.[5] صاحبان تاج العروس و لسان العرب می نویسند: «عفّت یعنی خودنگه داری از چیزی که حلال و زیبا نیست و پست است».[6]با توجه به معانی لغوی، عفّت، روی گردانی از خواهش های نفسانی، پاکی تن، پاکدامنی و خودنگه داری از تمام افعال حرام و زشت و ناپسند است.
معنای اصطلاحی عفّت
در علم اخلاق، معنای عفّت، به وسعت معنای لغوی نیست و بیشتر به خویشتن داری از شهوت جنسی و نیز خودنگه داری از مال حرام اطلاق شده است. مرحوم نراقی عفّت را این گونه معنا می کند: عفّت، ملکه انقیاد و رام شدن قوه شهوت در پیشگاه عقل است به گونه ای که تحت امر و نهی آن قرار گیرد؛ یعنی آن جا که عقل مصلحت می داند اقدام کند و آن جا که عقل در آن مفسده می بیند پرهیز کند و هیچ گاه با اوامر و نواهی عقل مخالفت نکند.[7] وی در بخش دیگری به «رام ساختن قوه شهوت در موضوع خوردن و شهوت جنسی، چه از نظر کمیت و چه از نظر کیفیت» تصریح و اشاره می کند «مقصود از تابع عقل بودن، نگه داشتن جانب اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط است». در کتاب اخلاق اهل بیت (علیهم السلام) نیز آمده است: «عفّت، پرهیز و چشم پوشی از هر میل حرام و ناپسند مربوط به شکم و عورت، و رهایی از بندگی خوارکننده برابر شکم و شهوت جنسی است».[8] مؤلف این کتاب معتقد است عفّت از برترین خصایص انسانی است که به کمال ایمان و شرافت انسان برخوردار از آن دلالت می کند و عزّتمندی و کرامت او را آشکار می سازد. صاحب جامع السعادات با تصریح به این که معنای عفّت، اعتدال و میانه روی در قوه شهوت است، دو صفت «شره» و «خمود» را جانب افراط و تفریط قوه شهوت می داند و سپس مصداق اعتدال و میانه روی را در خوردن و غریزه جنسی به اختصار تبیین می کند. وی در خوردن، به دو اصل «رعایت لقمه پاک و حلال» و «پرهیز از پرخوری»، تأکید می کند و در غریزه جنسی رعایت دو اصل «فرو نشاندن میل جنسی از راه حلال» و «تکثیر نسل» را لازم می داند.[9]
كاربردشناسى عفّت در قرآن و حديث
عفّت در قرآن كريم و احاديث نيز همانند علم اخلاق، در دو بُعد جنسى و مالى مطرح شده است. از امام على (ع) نقل شده است: «هر گاه خداوند خوبى بندهاى را بخواهد، شكم و شرمگاه او را پاك نگه مىدارد».[10] از امام باقر (ع) روايت است: «خداوند به چيزى برتر از عفّت شكم و شرمگاه، عبادت نشده است».[11] اين دو روايت و روايات مشابه كه عفّت را به شكم و شهوت جنسى مرتبط كرده است، حاكى از آن است كه خويشتندارى و پاكدامنى در اين دو حوزه، عفّت خوانده مىشود. در ادامه، بر اساس كلام خداوند، عفّت در دو حوزه جنسى و مالى بررسى مىشود.
عفّت جنسى
يكى از ابعاد پاكدامنى، پاكدامنى در شهوت است. قرآن كريم در اين خصوص مىفرمايد: وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِي آتاكُمْ وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ.[12] پسران و دختران بىهمسر و نيز بردگان و كنيزان شايسته و درستكار را همسر دهيد و اگر تنگدست باشند خداوند از فضل خود آنها را بىنياز مىكند. خداوند گشايشدهنده آگاه است. آنان كه امكان ازدواج ندارند بايد عفيف باشند تا خداوند آنان را از فضل خود بىنياز كند و بردگانى را كه خواهان بازخريدن خويشند اگر خير و صلاح آنها را احساس مىكنيد بپذيريد و چيزى از مالى كه خدا به شما داده است به آنها بدهيد. و كنيزان خود را كه مىخواهند عفيف بمانند براى به دست آوردن مال دنيا به خودفروشى مجبور نكنيد. هر كس آنان را به زنا مجبور كند، خداوند براى آنان كه به اكراه وادار شدهاند آمرزنده مهربان است.
راهكارهاى قرآنى عفّت از شهوت جنسى
فراهم نبودن لذّتجويى از غير همسر براى مردان، باعث مىشود زنان به كاميابى از همسران خود خشنود و به آنان حريص باشند. اين امر ميل به خودنمايى را در زنان مىكاهد و چون ارتباط با مردان بيگانه در سطح وسيع فراهم نيست، جسارت خودنمايى در برابر آنها نيز از او سلب مىشود. نتيجه اين دو نوع پيامد، دلبستگى بيشتر زن و شوهر به يكديگر، و محفوظ و مستحكم و گرم ماندن كانون خانواده است.
قرآن كريم اين راهكار را در جهان آخرت و بهشت نيز سارى و جارى دانسته است؛ يعنى علىرغم توصيف بسيار حيرتانگيز قرآن از زيبايى زنان بهشتى، محصور بودن در قلمرو همسر خويش و نيز مستور بودن از نگاه ديگران را شاخصه آنها مىداند. قرآن كريم در آيات مختلف، راهكارهايى را براى پاسدارى از پاكدامنى افراد از حيث شهوت جنسى ارائه مىكند. اين راهكارها عبارت است از:
1.چشم فرو بستن از نامحرم
قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ.[13]به مردان باايمان بگو چشمهاى خود را از نامحرمان ببندند، و دامنهاى خود را از آلودگى حفظ كنند. اين براى پاكيزه ماندن شما بهتر است؛ زيرا كه خداوند به آنچه انجام مىدهيد، آگاه است.
راهكار اول براى حفظ عفّت فرد و جامعه، فروبستن چشم از نامحرم است. انسان، لذّتجو و تنوّعطلب است. اگر بهرهمندى از نعمتهاى مختلف و متنوع براى انسان فراهم باشد، تا جايى كه اين تنوعطلبى با مصالح ديگرى در تنافى نباشد، آموزههاى دينى با آن مخالفتى ندارد، اما اگر تنوعطلبى، مخاطرهآميز باشد و با مصالح بزرگترى سازگارى نداشته باشد، عقل سليم آن را تجويز نمىكند. ازاينرو بايد بكوشد ضمن دستيابى به لذّت بيشتر اما پاك، از مفسدهها و زيانها در امان بماند. در اين مسئله، پوشيده بودن زنان و مردان از يكديگر، امكان بهرهمندى را تا حدودى فراهم مىكند و مانع ابتلاى فرد و جامعه به مفاسدى همچون ناپاكى و بىعفتى مىشود. فرو بستن چشم از نامحرمان از راهكارهاى در امان ماندن از ناپاكى و بىعفتى، و از مصاديق حجاب و تفكيك زن و مرد بيگانه از يكديگر است.
«غَضّ» روى هم نهادن پلكهاى چشم، و «أبصار» جمع «بصر» به معناى چشم يا عضوى است كه كار ديدن را بر عهده دارد. بنابراين معناى آيه اين است كه به مؤمنان امر كن چشم خود را از نگاه به اجنبى بپوشانند. اين آيه به جاى نهى از چشمچرانى، به پوشيدن و فروبستن چشم فرمان مىدهد و سپس به مؤمنان مىفرمايد عورت خودتان را هم از نگاه نامحرم بپوشانيد؛ يعنى به عورت يا اندامى كه نگاه كردن به آن حرام است نظر نيفكنيد. از سوى ديگر در آيه بعد نيز همين دو تكليف را بر عهده زنان مؤمن مىگذارد.[14] بنابراين در اين دو آيه، محافظت از فروج به معناى پوشاندن عورت است تا ديگرى به آن نظر نكند. اين معنا از حديث امام صادق (ع) روشن مىشود كه فرمود: «حفظ فروج در تمام آيات قرآن، به معناى خوددارى از زناست، مگر در اين آيه كه به معناى پوشش است تا هيچ كس به عورت ديگرى نگاه نكند؛ براى مرد حلال نيست كه به عورت مرد ديگرى نگاه كند و بر زن نيز جايز نيست كه به عورت زن ديگرى نظر كند».[15] پس اگر نگاه كردن به عورت همجنس، بر مردان و زنان حرام باشد، نگاه به عورت جنس مخالف به طريق اولى حرمت دارد. اين مسئله را علامه طباطبايى اين گونه بيان كرده است:
و چون اين فرمان مطلق است، نگاه به زن اجنبى را بر مردان، و نگاه به مرد اجنبى را بر زنان حرام كرده است.[16] و اما اين كه در آيه 31 فرمود: وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها كلمه «ابداء» به معناى آشكار ساختن است و مراد از «زينت زنان» مواضع زينت است؛ زيرا اظهار خود زينت از قبيل گوشواره و دستبند حرام نيست، پس مراد از اظهار زينت، اظهار محل آنها است؛ يعنى عضوى كه به زينت آراسته مىشود نبايد براى نامحرمان آشكار شود. البته خداوند متعال از اين حكم آنچه را كه به طور عادى آشكار است استثناء كرده است و در روايت است كه مقصود از «آنچه ظاهر است» صورت، دو كف دست و قدمهاست.[17]
در ادامه آيه آمده است: وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ. مقصود از اين جمله نيز پوشاندن سينهها با آن جامهاى است كه زنان سر خود را با آن مىپوشانند. به هر روى، پوشاندن بدن از نگاه نامحرم و فرو بستن چشم از نگاه به نامحرم، راهى مهم براى حفظ عفت و پاكدامنى افراد جامعه است كه مردان و زنان مسلمان بدان مكلف شدهاند.
2.ازدواج
دو آيه از سوره نور، ازدواج را يكى از مهمترين راهكارهاى عفّت و پاكدامنى به شمار آورده است. بر اساس اين آيات، غريزه جنسى تأييد و ناديده انگاشتن يا سركوب آن نفى شده است. در آيه نخست، از توصيه خدا به همسر دادن دختران و پسران يا مردان و زنان مجرد،[18] خواه آزاد يا برده، استفاده مىشود[19] كه بزرگترها و متمكنان جامعه[20] براى ازدواج كسانى كه بدون همسرند، مىبايست پيشقدم شوند و آنان را يارى كنند. در اين آيه بدان رو پسران و دختران مخاطب خدا نيستند كه اين گروه غالباً تمكن مالى بالايى ندارند و براى امور مهمى مانند ازدواج نيازمند كمك بزرگترها هستند.
همچنين مخاطب آيه كه فرمود «و اگر تنگدست باشند خداوند از فضل خود آنها را بىنياز مىكند»[21] نيز دختران و پسران نيستند بلكه والدين آنان و يا ثروتمندان جامعهاند. با اين عبارت، بزرگترها بهويژه پدران خطاب قرار گرفتهاند و مكلف شدهاند كه نبايد تنگدستى خواستگار موجب ترس و واهمه آنان شود و به دنبال آن از ازدواج جوانانشان جلوگيرى كنند يا براى تحقق آن مانع ايجاد كنند؛[22] چرا كه خداوند در آينده آنان را بىنياز خواهد كرد. ازاينرو در اين آيه، والدين هم در جهت يارى رساندن به جوانان براى ازدواج و هم براى سختگيرى نكردن و نيز نترسيدن از فقر آنان در آينده، سفارش شدهاند. بنابراين خداوند وعده بىنياز ساختن جوانان را پس از ازدواج مىدهد، اما اين وعده مسئوليت بزرگترها را در كمك و يارى جوانان در امر ازدواج سلب نمىكند. توجه به ديانت جوان و سختگيرى نكردن در موضوع مالى براى ازدواج، در كلام پيامبر خدا اينگونه بازتاب يافته است (ص) اين گونه آمده است: «هرگاه كسى به خواستگارى نزد شما آمد و ديندارى و امانتدارى او را پسنديديد، با ازدواج او با فرزندتان موافقت كنيد؛ كه اگر چنين نكنيد، در روى زمين تبهكارى و فساد بسيار پديد خواهد آمد».[23] و نيز فرمود:[24] «هر كس از ترس فقير شدن ازدواج نكند، به خدا بدبين است؛ در حالى كه خداوند مىفرمايد:" و اگر تنگدست باشند خداوند از فضل خود آنها را بىنياز مىكند».[25]
به هر حال تأثير فراوان ازدواج در حفظ عفت و پاكدامنى فرد و به دنبال آن جامعه، دليل سفارش خداوند به ازدواج و تأكيد زياد پيشوايان دينى به اين سنّت حسنه است. از جمله، سخن پيامبر (ص) كه ازدواج را معادل نصف ايمان[26] و كلام امام صادق (ع) كه دو ركعت نماز متأهل را از هفتاد ركعت نماز مجرّد برتر مىداند.[27] همچنين پيامبر خدا (ص) فرمود: «بدترين مردگان شما آنهايى هستند كه مجرّد مردهاند».[28] اين احاديث و نيز احاديث فراوانى كه در باره اهميت ازدواج، ازدواج در عنفوان جوانى، آثار مادى و معنوى ازدواج، ثواب يارى رساندن به ازدواج دو جوان، فضيلت كم بودن مهريه و مذمّت تاركان ازدواج (جوانان عَزَب)، همگى از اهميت اين موضوع و تأثير آن در پاسدارى از عفت عمومى جامعه حكايت مىكنند.[29]
و در آيه بعد، روى سخن پروردگار ابتدا به جوانان، بهويژه مردان بىهمسر است و به آنها توصيه مىكند اگر توان مالى بالايى ندارند پاكدامنى بگزينند و ناتوانايى مالى را براى فحشا و پاره كردن پرده عفت و پاكدامنى، بهانه نكنند تا خدا آنان را از فضل خود بهرهمند سازد و توان مالى ازدواج و پرداخت مهريه و بر عهده گرفتن خرجى و نفقه برايشان حاصل گردد.[30] لذا پيامبر خدا (ص) جوانان را مورد خطاب قرار داده مىفرمايد: اى جوانان! هر يك از شما استطاعت ازدواج دارد همسر بگيرد و هر كس از اين كار ناتوان است روزه بگيرد. همانا روزه ميل به نياز جنسى را كم مىكند.[31]
بر اساس آنچه گذشت، آيه نخست، شانه خالى كردن از ازدواج را از ترس فقير شدن در آينده، رد مىكند و آنانى را كه از ترس فقير شدن در آينده ازدواج نمىكنند با وعده بىنيازى تسلّى مىدهد. سپس كسانى را كه در حال حاضر فقير و در امر ازدواج ناتوانند، تا زمان تمكّن مالى به صبر توصيه مىكند؛ زيرا ازدواج مسئوليتآفرين است و ازدواج بى آن كه مقدمات و زمينه مناسب آن فراهم باشد خردمندى نيست.[32] پس اين آيه شريفه اشاره دارد كه فقير بودن مجوّز منكرات و فحشا نيست و در هر شرايطى حدود الهى بايد رعايت شود. اما رعايت حدود الهى و مراقبت از عفّت و پاكدامنى با روزه، دشوار است و خداوند به دشوارى آن آگاه است، لذا از آن با وَ لْيَسْتَعْفِفِ كه به معناى تلاش و مجاهده براى عفيف ماندن است، تعبير فرمود.[33]
بديهى است مجاهده براى پاسدارى از پاكدامنى تا زمانى كه تمكّن مالى براى ازدواج فراهم شود بايد ادامه داشته باشد؛ اما مقصود از تمكّن مالى، توان بالاى مالى نيست، بلكه توان مالى در سطح پايين نيز كافى است. بنابراين، همان گونه كه در آيه قبل بيان شد، بايد از سختگيرى در امور مالى مربوط به ازدواج، مانند مهريه سنگين و مخارج بالا پرهيز كرد تا جوانان زودتر سامان يابند و از فحشا و منكرات در امان و پاكدامن بمانند.[34]
در ادامه آيه، موضوع ازدواج بردگان آمده است. امروز دوره بردهدارى گذشته است و اشاره به آن چندان سودمند به نظر نمىرسد ولى به دليل ارتباط با موضوع عفّت و اهميت آن در جامعه، به اختصار توضيح مىدهيم. در اين بخش از آيه، دو نكته درباره بردهدارى بيان شده است. نكته اول، توصيه به مكاتبه با بردههاست. مكاتبه، روشى براى آزادسازى بردهها بوده است. در اين روش، قراردادى با برده بسته مىشد و در مدّت قرارداد، آن برده كار مىكرد و پول خودش را به صاحبش مىپرداخت و سپس آزاد مىشد. البته در آيه شريفه توصيه به مكاتبه با بردگان با عبارت إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً مشروط شده است؛ يعنى اگر در آنها خيرى مىبينيد با آنان قرارداد آزادى ببنديد. مقصود از خير در اين آيه، چندان آشكار نيست. بعضى گفتهاند مراد كارى مفيد است، نه كسب درآمد از هر راه ممكن مانند سرقت، تكدىگرى يا فحشا. برخى نيز گفتهاند مقصود باقى ماندن بر ايمان است؛ يعنى اگر بخواهد پس از آزادى، به كفار و مشركان بپيوندد چنين كارى روا نيست.[35] البته با توجه به موضوع دو آيه كه پاكدامنى است، شايد اين شرط بيشتر ناظر به رعايت عفّت جامعه و كسب درآمد از راه مشروع باشد؛[36] يعنى اگر آنان پس از آزادى، فساد و فحشا نمىكنند، مىتوانيد با آنان قرارداد آزادى ببنديد.
نكته دوم، دستور به پرهيز از وادار كردن كنيزكان به فساد و فحشاست. در اين فراز آمده است: «كنيزان يا فرزندان آنها را براى دستيابى به مال دنيا، به فحشا و زنا وادار نكنيد». كسى كه كنيز خود را به فحشا وادار مىكند در حقيقت زمينه را براى فحشا در جامعه فراهم مىآورد و اين كار با عفيف ماندن جامعه در تعارض است. البته نهى از اكراه به زنا، مشروط شده است به اين كه «اگر خودشان خواستند عفيف بمانند»، زيرا در غير اين صورت اكراه تحقق پيدا نمىكند؛ يعنى وقتى خودشان مايل به زنا باشند، ديگر اكراه صدق نمىكند.[37] نتيجه آن كه شرط مذكور به معناى آن نيست كه اگر خودشان مايل به فحشا بودند اشكالى ندارد و مجازند كه تن به فحشا دهند.
در پايان، آيه، كنيزانى را كه پيش از تشريع اين حكم، به زنا وادار شده بودند، به عفو و بخشش خداوند بشارت داده است. اين بشارت نيز در راستاى حفظ عفّت جامعه است؛ زيرا اگر چنين بشارتى به آنها كه پيش از تشريع حكم، به اين عمل ناپسند تن داده بودند، داده نمىشد، اميد به بخشش در آنها شكل نمىگرفت و در نتيجه به روش پيشين خود ادامه مىدادند و خود را از لذّت شهوترانى محروم نمىكردند. بديهى است تداوم اين روش با عفّت جامعه سازگار نبود. بنابراين يكى از راههاى مراقبت از سلامت جامعه در امر غريزه جنسى، ازدواج در صورت تمكن مالى است و براى ازدواج، تعاون و همكارى جامعه، اعتماد به خداوند براى آينده، پايين آوردن توقعات و تسهيل امر ازدواج، و صبر و شكيبايى در صورت عدم تمكّن مالى تا زمان دستيابى به آن، ضرورى است. البته بايد توجه داشت كه به دليل تقدم مسئوليت والدين و متمكنان جامعه، مسئوليت آنان سنگينتر است و در صورت رواج بىعفتى در جامعه، ابتدا ايشان از سوى خداوند بازخواست مىشوند.
پی نوشت ها:
[1] ر. ک: جامع السعادات، ج 1، ص 93 و 94؛ المحجة البیضاء، ج 8، ص 196.
[2] الصحاح، ج 4، ص 1406.
[3] العین، ج 1، ص 92.
[4] معجم مقاییس اللغة، ج 4، ص 3 و ج 6، ص 104.
[5] النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج 3، ص 264.
[6] تاج العروس، ج 12، ص 393؛ لسان العرب، ج 9، ص 253. جامع السعادات، ج 1، ص 88.
[7] جامع السعادات، ج 2، ص 12: «قد عرفت أن ضد الجنسین (العفّة)، و هو انقیاد قوة الشهوة للعقل فی الإقدام علی ما یأمرها به من المأکل و المنکح کمّاً و کیفاً، و الاجتناب عما ینهاها عنه، و هو الاعتدال الممدوح عقلًا و شرعاً، و طرفاه من الإفراط و التفریط مذمومان».
[8] اخلاق اهل بیت (علیهم السلام)، ص 60 «العفّة هی الامتناع و الترفع عمّا لا یحل أو لا یجمل، من شهوات البطن و الجنس، و التحرر من استرقاقها المُذِل».
[9] جامع السعادات، ج 2، ص 12. نیز، ر. ک: جامع السعادات، ترجمه: کریم فیضی، ج 1، ص 528. نیز، ر. ک: اخلاق اهل بیت (علیهم السلام)، ص 61: «لیس المراد بالعفّة حرمان النفس من أشواقها و رغائبها المشروعة فی المطعم و الجنس. و إنما الغرض منها هو القصد و الاعتدال فی تعاطیها و ممارستها، إذ کل إفراط أو تفریط مضر بالانسان، و داع إلی شقائه و بؤسه».
[10] ميزان الحكمة، ح 13266: «إذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيرا أعَفَّ بَطنَهُ و فَرجَهُ».
[11] همان، ح 13267: «ما عُبِدَ اللّهُ بِشَىءٍ أفضَلَ مِن عِفَّةِ بَطنٍ و فَرجٍ».
[12] نور: 32 و 33.
[13] نور: 30.
[14] نور: 31: وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ؛ و به زنان مؤمن بگو نگاه خويش را پائين آورند و عورت خويش را بپوشانند و زينت خود را آشكار نكنند مگر آنچه ظاهر است و مقنعههاى خود را بر روى سينههاى خود پايين بياورند.
[15] ر. ك: تفسير الصافى، ج 3، ص 429؛ ترجمه مجمع البيان، ج 17، ص 127.
[16] ر. ك: ترجمه تفسير الميزان، ج 15، ص 155 و 156.
[17] همان، ص 156.
[18] ر. ك: التبيان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 432؛ تفسير الكاشف، ج 5، ص 420؛ ترجمه تفسير الميزان، ج 15، ص 157.
[19] ترجمه جوامع الجامع: ج 4، ص 309.
[20] ر. ك: تفسير الكاشف، ج 5، ص 420: «الخطاب للمسلمين جميعاً، و الأمر هنا للاستحباب».
[21] نور: 32: إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ.
[22] ر. ك: التبيان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 432: «معناه لا تمتنعوا من إنكاح المرأة أو الرجل إذا كانوا صالحين، لأجل فقرهما، و قلة ذات أيديهما».
[23] ميزان الحكمة، ح 8035: «إذا جاءَكم مَن تَرضَونَ دِينَهُ و أمانَتَهُ يخطُبُ (إلَيكم) فَزَوِّجُوهُ، إن لا تَفعَلُوهُ تَكن فِتنَةٌ فى الأرضِ و فَسادٌ كبيرٌ».
[24] تفسير نور الثقلين، ج 3، ص 595، ح 131. إسحاق بن عمار قال: قلت لأبي عبد الله: الحديث الذي يرويه الناس ان رجلا أتى النبي فشكا اليه الحاجة فأمره بالتزويج ففعل، ثم أتاه فشكا اليه الحاجة فأمره بالتزويج حتى أمره ثلاث مرات؟ فقال ابو عبد الله: هو حق ثم قال: الرزق مع النساء و العيال.
[25] همان، ح 132.
[26] همان، ح 137: «من تزوج أحرز نصف دينه، و فى حديث آخر: فليتق الله فى النصف الاخر أو الباقى».
[27] همان، ح 136: «ركعتان يصليهما المتزوج أفضل من سبعين ركعة يصليها الأعزب».
[28] همان، ح 138: «رذال موتاكم العزاب».
[29] ر. ك: ميزان الحكمة: احاديث 7994- 8044، باب «ازدواج».
[30] التبيان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 433؛ ترجمه تفسير الميزان، ج 15، ص 157.
[31] تفسير الصافى، ج 3، ص 433: «قال النبى (ص): يا معشر الشبان من استطاع منكم الباءة فليتزوّج و من لم يستطع فعليه بالصوم فانّ له وجاء».
[32] ر. ك: تفسير الصافى، ج 3، ص 433.
[33] ر. ك: تفسير القرآن الكريم، شبّر، ص 341.
[34] ر. ك: اطيب البيان فى تفسير القرآن، ج 9، ص 526.
[35] همان.
[36] البرهان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 65، ح 7623: «امام صادق (ع) در باره قول خداوند كه فرموده است فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً يعنى: الخير أن يشهد أن لا إله إلا الله، و أن محمدا رسول الله (ص)، و يكون بيده عمل يكتسب به، أو يكون له حرفة».
[37] ر. ك: ترجمه تفسير الميزان، ج 15، ص 158.
منبع : قرآن، کتاب اخلاق، ص 154 , سبحانى نيا، محمد
منبع : پایگاه حوزه