لطفا منتظر باشید

روز هفتم شنبه (28-11-1396)

(تهران حسینیه بنی الزهرا (مرحوم طریقت))
جمادی الاول1439 ه.ق - بهمن1396 ه.ش
11.43 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

پیوند ابدی پدر و مادر با فرزندان

پیغمبر(ص)، امام باقر و امام صادق(علیهماالسلام) در بحث پدر و مادر می‌فرمایند که حقوق آنها بر فرزند، حتی با مردن قطع نمی‌شود. نسب قابل‌حذف نیست؛ نه پدر را می‌‌توان از پدربودن سلب کرد، نه مادر را از مادربودن و نه اولاد را از اولاد‌بودن. این پیوند پیوندی ابدی است و قابل‌بریدن نیست. 

 

-پیوند زن و شوهر، پیوندی قابل‌بریدن

اما به قول پیغمبر اکرم(ص)، سایر پیوندها قابل‌بریدن است. خانم و آقایی که به جدایی اقدام می‌کنند و طلاق واقع می‌شود، آن زن نامحرم می‌شود و می‌تواند بعد از شرایطی که قرآن قرار داده است، دوباره شوهر کند. این مسئله در همه‌جا هم صدق می‌کند. همسران پیغمبر(ص) یا دیگر انبیا همسران ابدی نیستند؛ یا کل رابطه‌ با طلاق یا با مرگ قطع می‌شود و چنان‌که در قرآن است، تنها امتیازی که خداوند به پیغمبر(ص) داد، این است که ازدواج با همسران پیغمبر(ص) بعد از مرگ او، حرام و ممنوع است.

 

-خیانت دینی همسران نوح و لوح(علیهما‌السلام)

همسربودن امر ثابتی نیست تا آن منافعی که در زمان همسربودن داشته، با ثبوتش برقرار بماند. صریحاً در قرآن مجید می‌خوانیم که روز قیامت یا از اوّل مرگ به این دو زن، یعنی زن لوط و زن نوح، به هر دو خطاب می‌شود: «وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ»(سورهٔ تحریم، آیهٔ 10) با همهٔ جهنمی‌ها به جهنم بروید. این زن از حضرت نوح(ع) بریدهٔ کامل است و آن زن از حضرت لوط(ع) بریدهٔ کامل است. قرآن علتش را در یک کلمه می‌گوید: «فَخَانَتَاهُمَا» اینها به این دو پیغمبر خیانت کردند. پیغمبر اکرم(ص) می‌فرمایند: ذهنتان در کلمهٔ خیانت به رابطهٔ نامشروع نرود، چراکه آن دو پاک‌دامن بودند. پس معنی لغت خیانت در آیهٔ شریفه چیست؟ حضرت می‌فرمایند: اینها خائن دینی بودند؛ چون معجزه، آیه، دین و دیندار را دیدند، اما قبول نکردند و نپذیرفتند.

 

اتفاق هم می‌افتد و بالاخره همه می‌گویند، همه هم درست می‌گویند که پروردگار عالم انسان را در انتخابش آزاد آفریده است؛ یکی دین و یکی کفر را انتخاب می‌کند، یکی خوبی‌ها و یکی بدی‌ها را انتخاب می‌کند. حالا این دو نفر هم مثل بقیهٔ انتخابگرهایی هستند که انتخابشان خوب نبوده است. شوهر یکی‌ از آنها، اوّلین پیغمبر اولوالعزم بود؛ اما این سرمایه را غنیمت ندانست و عطای عظیمی را که خدا به این زن کرد، آن‌هم شوهری مثل حضرت نوح(ع) را برگرداند. در حقیقت، عملاً گفت شوهرم است، ولی نبوت و دینش را نمی‌خواهم. انبیا خیلی هم رحیم بودند و این‌جور نبود که در یک برخورد از قدرت معنوی یا اجتماعی‌شان استفاده کنند و بیرونشان کنند. عاطفهٔ‌ آنها خیلی شدید بود!

 

حیا جزئی از ایمان

نمی‌دانم این مسئله را می‌دانید یا شنیده‌اید، در متن قرآن مجید است که وقتی فرشتگان الهی وارد منزل ابراهیم(ع) شدند، البته نه به‌ صورت اصلی‌شان. پروردگار این توانمندی را به فرشتگان داده بود که «یَتشَکَّلُ بِاشکَالِ مُختَلِفَه» هستند و می‌توانستند به هر صورتی ظهور بکنند؛ مثلاً به‌صورت انسان. در سورهٔ مریم هم خوانده‌اید که این دختر اصلاً با مرد نامحرمی هم‌زبان نشده و در گوشهٔ خلوتی از معبد درحال عبادت بود. «فَتَمَثَّلَ لَهٰا بَشَراً»﴿سورهٔ مریم، آیهٔ 17) جبرئیل را به‌صورت یک مرد دید که مریم(س) تکان خورد و گفت: من به خدا پناه می‌برم! مرد غریبه‌ای تا حالا با من روبه‌رو نشده است، تو چه کسی هستی؟ در واقع، مریم(س) ترسید. 

 

این ترس در خیلی از جنس زن‌ها هم در کرهٔ زمین ریخته و به جای آن ترس زیبا و خوف مثبت، شوق و ذوق منفی آمده است. اینها دوست دارند که با مرد غریبه روبه‌رو بشوند، حرف بزنند، بگویند و بخندند؛ ولی زنان و دخترانی که از ایمان درست برخوردار بودند، این حیا در آنها قوی بود. روایت خیلی جالبی در جلد دوم «اصول کافی» است که پیغمبر(ص) می‌فرمایند: «اَلْحَيَاءُ مِنَ اَلْإِيمَانِ». جالب اینکه پیغمبر(ص) علنی می‌گویند خانمی که حیا ندارد، دین ندارد. روایت در منبع معمولی نیست و اصلاً پیکرهٔ‌ این روایت نشان می‌دهد که ساختگی نیست.

 

روایات ساختگی در دستگاه سقیفه

روایات ساختگی برای دستگاه حدیث‌سازی بنی‌امیه و بنی‌عباس و ماشین تولید روایتِ سقیفه است. اوّلین کسی هم که روایت دروغ ساخت (پیش از او سابقه نداشت) و جاده بعد از او باز شد، شاه اوّل دستگاه سقیفه بود. کسی او را خلیفه نکرده بود که خلیفه بگوییم! علمای بزرگ اهل‌سنت خیلی کتاب نوشته‌اند، من کتاب‌های عمدهٔ آنها را دارم و دیده‌ام که در شرح حال سقیفه به‌عنوان شورای حل و عقد مؤمنین به‌طور مفصّل وارد شده‌اند. البته خود این هم دروغ خیلی آشکاری است. ملت اسلام در کجای آن شورا حضور داشتند؟ چهره‌های معروف مدینه در آن شورا نبودند؛ ابن‌عباس، سلمان، مقداد، عمار و ابوذر نبود. حتی امیرالمؤمنین(ع) هم نبودند. اینهایی که به‌عنوان حل و عقد جمع شدند، یعنی تصمیم‌گیری برای امت تا روز قیامت؛ اما اصلِ کاری‌ها در این شورا نبودند. این حل و عقد به چه دلیلِ شرعی و عقلی، شورای درستی بوده است؟ ولی حالا آن را جا انداخته‌اند.

 

تصرف فدک توسط حکومت سقیفه

وقتی به وجود مقدس صدیقهٔ کبری(س) خبر دادند که کارگران کشاورز فدک را بیرون کردند و فدک به تصرف حکومت همین شورا درآمد. اگر به ما بگویند که این فدک جزء غنائم جنگی در جنگ خیبر بوده، حق همهٔ مسلمان‌هاست و نباید در دست یک‌نفر باشد؛ یعنی درآمدش باید بین مسلمان‌ها تقسیم بشود و در بیت‌المال برود. البته نه اینکه حالا خرده‌خرده به نفرات بدهند، بلکه باید جاده، پل و حمام بسازند یا کارهای دیگر بکنند. ما طبق صریح قرآن جواب می‌دهیم: آن بخشی از فدک که دست دختر پیغمبر(ص) بود، «فِی» بوده و نه غنیمت؛ مثل اینکه کلمهٔ خمس با زکات فرق دارد. «فِی»، «خراج» و «غنیمت»، سه لغت هستند. 

 

ما در «نهج‌البلاغه» می‌بینیم که امیرالمؤمنین(ع) با خط خودشان به مالک نوشتند: مالک! الآن که تو را به مصر می‌فرستم، وقتی وارد این استان پهناورِ آبادِ بزرگ شدی، چهار کار مهم را باید انجام بدهی. این وظیفهٔ شخص مالک است! بعد حضرت برای تمام ادارات دولتی دستورالعملی نوشتند که دادگستری چه بشود، کشاورزی چه بشود، صنعت چه بشود، تجارت چه بشود، ارتش چگونه باشد. هنوز نظیر این عهدنامه و قوانینی که امیرالمؤمنین(ع) برای یک مملکت تعبیه کردند، در دنیا وجود ندارد و اصلاً نیست.

 

گسترهٔ تشیع در جهان

من یک‌وقت در شهر هامبورگِ آلمان با همین لباسم از کنار پارکی عبور می‌کردم که یک‌مرتبه یک جوان چشم زاغ آلمانی جلو آمد، با زبان آلمانی سلام کرد و به من احترام کرد. بعد به آن بزرگواری که با من هم‌سفر بود و خیلی به زبان آلمانی مسلط بود، گفت: این آقا اهل ایران است؟ گفت: بله! گفت: شیعهٔ دوازده‌امامی است؟ گفت: بله! گفت: از ایشان بپرسید آیا می‌تواند نیم‌ساعت یا یک‌ساعت به پارک بیاید، روی این صندلی‌ها یا نیمکت‌های پارک بنشینیم و با هم صحبت کنیم؟ ایشان به من گفت: این آقا چنین تقاضایی دارد. گفتم: بله، بگو می‌آییم! عکس ما هم در مجلات آلمان چاپ شد و بعد از اینکه چاپ شد، یک نمونه هم به من داد و من با خودم به ایران آوردم. معلوم می‌شد خبرنگاری که در پارک آمد و از ما دوتا عکس گرفت، او را می‌شناخت. 

 

با هم نشستیم، خیلی آدم باوقار آرامی بود! روح وحشی‌گری اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها ‌قوی‌تر از روح آرامش‌ آنهاست؛ اما این آدمِ آرام، باوقار و باادبی بود و محاسن هم داشت. بعد ما را به خانه‌شان برد. خانم او یک خانم سیاه آفریقایی بود، دو بچه هم داشت که این دو بچه سیاه و سفید بودند؛ یعنی رنگشان قاتی بود و یک بخش رنگ برای پدر، یک بخش رنگ برای مادر بود. کار پروردگار هم خاص است و بلد است چه‌کار کند. مرد آلمانی به من گفت: من شیعهٔ دوازده‌امامی هستم و این خانمم هم شیعهٔ دوازده‌امامی است. من از حالا این دو بچهٔ چهارساله و شش‌ساله را شیعهٔ اهل‌بیت(علیهم‌السلام) می‌سازم. حجت خدا در قیامت بر همه تمام است!

 

وجود مشکلات اقتصادی در کشور

کسی که در ایران زندگی می‌کند، با این‌همه مشکلات که خود دولت و رهبری می‌گویند خیلی مشکل داریم و مردم هم در مصاحبه‌ها می‌گویند در این کشور مشکل داریم. حالا با جمع این مشکلات در این کشور، زن و شوهری با بچه‌هایشان به‌خاطر فشاری که می‌کِشند؛ البته همهٔ ما هم زیر فشار هستیم، نه اینکه من جدای از شما باشم. آن‌ورقه‌هایی که برای عوارض شهرداری در خانهٔ شما می‌آید و هر سال هم گران‌تر می‌شود، برای ما هم می‌آید؛ پول آب و برق و گاز گران برای ما هم می‌آید و گاهی خیلی عجیب و غریب هم می‌آید؛ مثلاً چندوقت پیش یک‌ ورقهٔ آبِ هفتصدهزار تومانی برای ما آمد، ورقه‌های قبلی را که برای سه‌چهار دوره بود، به ادارهٔ آب بردیم و گفتیم که این آب منزل ما ماهی پنجاه‌شصت‌هزار تومان بوده و الآن هفتصدهزار تومان شده است. خیلی بامحبت گفتند: حاج‌آقا نوشته‌اند و دیگر نمی‌شود کاری کرد!

 

همهٔ ما الآن در مشکل هستیم و پول‌های مختلفی را غیرمستقیم هم از همهٔ ما می‌گیرند؛ مثلاً از کارخانه‌دار دست اوّل، ارزشِ افزوده می‌گیرند و مغازه‌داری هم که به آن می‌فروشد، یک ارزش افزوده به دولت می‌دهد. این یک ارزش افزوده از خریدار دست اوّل می‌گیرد و خریدار دست اوّل که جنس را پخش می‌کند، یک ارزش افزوده از سومی می‌گیرد. وقتی نوبت من و شما می‌آید، ما باید چهاربرابر ارزش افزوده را بپردازیم؛ چون می‌گوید کارخانه‌دار و فروشنده این را گرفته، از من هم گرفته‌اند و من هم باید از تو بگیرم.

دل هر میز را که بشکافی ×××××××××× اسکناسی در میان بینی

می‌گویم این پول برای من سنگین است، چه‌کار بکنم؟ می‌گوید: خفه شو! «بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكارِ» هم صبح دهانت را ببند و هم شب پول را بده. سنگین یا سبک است، به من چه! امسال کاسبی نکردی، ده‌میلیون مالیات توست؛ می‌دهی که داده‌ای، وگرنه خروجت ممنوع است. یک‌خرده هم طول بکشد، مأمور می‌آید و دستبند می‌زند، به زندان برو! به من چه که کاسبی نکرده‌ای.

 

سفارش امیرالمؤمنین(ع) به مالک در تجارت

امیرالمؤمنین(ع) در بحث تجارت به مالک می‌گویند: مالک! در سالی که برای مردم سال نَیار است، مالیات از مردم نگیر؛ حرام است! سال نَیار است و کاسبی نشده، رکود بوده و خرید و فروش نشده است. از کشاورزها و دامدارها در سالی که باران و برف نبوده و آب نبوده، دو هکتار گندم کاشته و باید صد خروار برداشت کند؛ اما گندم‌ها تُنُک درآمده، خوب نشده و به‌اندازهٔ نان زن و بچه‌اش گندم درآمده است. این زکات ندارد و حرام است، مأمورت را به‌سراغش نفرست. اگر اسلام عمل بشود، همه‌جا بهشت می‌شود و همه آرام زندگی می‌کنند! اگر اسلام عمل بشود، وقتی آدم از خانه بیرون می‌آید، کل این مردم را در حالت اوقات تلخی نمی‌بیند. چرا چهره‌ها شاد نیست؟ مگر خدا ما را برای غم و غصه آفریده است؟ مگر خدا در قرآن نمی‌فرماید: «فَإِمّٰا یأْتِینَّکمْ مِنِّی هُدی فَمَنْ تَبِعَ هُدٰای فَلاٰ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لاٰ هُمْ یحْزَنُونَ»﴿سورهٔ بقره، آیهٔ 38﴾ من شما را برای غصه‌خوردن و ترسیدن نیافریده‌ام؟

 

مسئولیت‌های حاکم از نگاه امیرمؤمنان(ع)

امیرالمؤمنین(ع) به مالک می‌گویند که مسئولیت مستقیمِ چهار کار با توست:

 

الف) جمع‌آوری مالیات

«جِبَايَةَ خَرَاجِهَا» جمع‌کردن مالیات کسب و کار، اما به شرطی که چرخ زندگی و اقتصاد کاسب‌ها و تاجرها بچرخد. اگر رکود بود، نمی‌توانی مالیات بگیری! اگر مالیات نگیریم، چه‌کار بکنیم؟ نباید که پول حرام بگیریم! یک‌سال که رکود است، پروژه‌های گران‌قیمت ساختمانی و جاده‌سازی را به نفع مردم تعطیل بکنید، دوباره خدا لطف می‌کند و چرخ راه می‌افتد. 

 

ب) ساخت‌وساز فرهنگی

«وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا» فرهنگی را برای مردم بساز؛ مدرسه، جلسه، حسینیه یا مسجد است که مردم با صلاحیت و خوبی بار بیایند.

 

ج) آبادسازی شهر و روستاها

«وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا» تمام شهرها، بخش‌ها و دهات‌ها را که مردم در آن زندگی می‌کنند، آباد کن؛ جاده بکش، پل بزن، باغ درست کن، حمام بساز، شهرها را تمیز کن. بچه‌هایی که از دین خبر ندارند، فکر می‌کنند که قوانین شهرسازی و زیباسازی برای اروپاست و آنها برای ما هدیه داده‌اند که شهرهایتان را این‌جوری بسازید تا آباد باشد. این حرف برای پانزده قرن قبل است که امیرالمؤمنین(ع) به استاندارش وظیفهٔ واجب کرده تا شهرها، دهات‌ها، بخش‌ها و مرکز مردم‌نشین را آباد کند.

 

د) آماده‌باش در برابر حملهٔ دشمن 

«وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا» آمادگی داشته باش، چون ما مسلمان‌ها همیشه دشمن داریم. آماده باش تا اگر دشمن حمله کرد، با کمک مردمی که تو را می‌خواهند، جهاد کنی. اگر تو را نخواهند که حرفت را گوش نمی‌دهند! تو این کارها را بکن، مردم برایت جان می‌دهند، سر دشمن را به سنگ می‌کوبند و از ذهن دشمن برای همیشه می‌رود که ظلم نکند.

ما با این‌همه مشکلات، اگر بخواهیم بی‌دین بشویم و با زن و بچه‌مان از خدا، پیغمبر(ص) و ائمه(علیهم‌السلام) قطع کنیم، فردای قیامت این آلمانی با زن و دو بچه‌اش را (تقریباً 35-36 سال از ملاقات من با او گذشته است و حتماً الآن بچه‌هایش زن و بچه دارند) می‌آورد و به رخ ما می‌کشد که اینها در مملکت کفر به این خوبی شیعه شدند و تو برای خاطر یک مشکل اقتصادی یا اینکه به دو‌تا اداره رفته‌ای و تحویلت نگرفته‌اند یا سر تو داد کشیده‌اند، برای چه دین مرا رها کردی؟

 

هنرمندی پیغمبر اسلام(ع) در ساخت امیرالمؤمنین(ع)

به آن مرد آلمانی گفتم: جناب! انقلاب ایران که مثلاً تازه پیروز شده، آیا اخبار انقلاب تو را شیعه کرد؟ گفت: نه! پس چه شد که شیعه شدی؟ گفت: من یک‌بار کتابی را در کتابخانه دیدم، اسمش را که به آلمانی ترجمه کرده بودند، به زبان ما آلمانی‌ها، «راه درست سخن‌گویی» می‌شد؛ عربی آن، «نهج‌البلاغه» می‌شود. «نهج» یعنی جاده و «بلاغت» یعنی گویایی روان و درست.

گفت: ما هم تا حالا این کتاب را ندیده بودیم و گفتیم که این گفتنِ خوب را یاد می‌دهد، برداریم و بخوانیم تا ما هم گویایی خوب پیدا کنیم. آمدم و فهرستش را دیدم، یک‌جا در فهرست نوشته بود: «پیمان علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) با مالک‌اشتر نخعی». این عهدنامه را طبق آن شمارهٔ صفحه آوردم و تا آخر خواندم، حس کردم که دینم باطل و روشم ناحق است و من در این دنیا حرام می‌شوم! به‌سراغ این رفتم که علی چه کسی است؟ او کیست که 1500 سال پیش همهٔ تراوشات فکری‌اش در رأس همهٔ معارف و علوم انسانی است! او کیست و در کجا درس خوانده است؟ ما به‌دنبال زندگی امیرالمؤمنین(ع) رفتیم و دیدیم تازه علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) خودش ساخته‌شدهٔ پیغمبر اسلام(ص) است! او دیگر کیست که این‌قدر هنر داشته و علی(ع) را ساخته است؟!

 

-امیرمؤمنان(ع)، فرزند معنوی پیامبر اکرم(ص)

بحث‌ ما راجع‌به پدر و مادر است، پیغمبر(ص) می‌فرمایند: «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة» امیرالمؤمنین(ع) نسبت به خودش از وجود پیغمبر(ص) احساس پدری می‌کرد؛ یعنی خودش را فرزند معنوی پیغمبر(ص) می‌دانستند. آنچه این پدر به این فرزند انتقال داده، صد درصد گرفته و این پسر با همهٔ وجود مورد رضایت پیغمبر(ص) بوده است. احترامی که امیرالمؤمنین(ع)، فرزند معنوی پیغمبر(ص)، به پیغمبر(ص) گذاشته‌اند، هیچ اولادی در این دنیا به پدرش این‌جوری احترام نکرده است. مطلب هم در جلد دوم «اصول کافی» است و در کتاب زیر دست‌وپاافتاده‌ای نیست. این کتاب 1200 سال پیش و در غیبت صغری نوشته شده، یعنی صاحب کتاب نزدیک خود چشمه بوده و زمانش چهل‌پنجاه‌سال با امام عسکری(ع) فرق می‌کرده و روایات را از چشمه گرفته است؛ نه اینکه چشمه دو قرن راه افتاده و ممکن است در آب آن دستکاری شده، از آنها گرفته باشد که ما را به زحمت بیندازد تا تحلیل بکنیم و ببینیم این روایت درست است یا نه! اخباریون بزرگ شیعه می‌گویند: ما دربارهٔ روایات «اصول کافی» اصلاً نظر منفی نداریم، روی روایات هم فتوای فقهی می‌دهیم و بررسی هم نمی‌کنیم. البته اصولیون می‌گویند: ما بررسی هم داریم. بحث هم دراین‌باره شده که حق با کدام‌یک از این دو طرف هست. در هر صورت، حدّ کتاب برای اصولیون و اخباریون شیعه، حدّ خیلی بالایی است.

 

-خداوند، معلم قرآن پیغمبر(ص)

این مطلب را از قرآن بگویم که خیلی وقت پیش دیدم؛ فکر می‌کنم روایتش از حضرت رضا(ع) باشد که آیه را توضیح می‌دهد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» یعنی رحمت گسترده فراگیر، «الرَّحْمَٰنُ × عَلَّمَ الْقُرْآنَ»(سورهٔ رحمن، آیات 1-2) پس انسان در این وسط کجا رفت؟ بعد می‌گوید: «خَلَقَ الْإِنْسَانَ × عَلَّمَهُ الْبَيَانَ»(سورهٔ رحمن، آیات 3-4) این قرآن را به چه کسی یاد داده، این وسط که انسان حذف است! در آیهٔ بعد می‌گوید: «خَلَقَ الْإِنْسَانَ».

«الرَّحْمَٰنُ × عَلَّمَ الْقُرْآنَ» شاگردی که خدا قرآن را به او تعلیم داده و او تعلیم گرفته، کیست؟ معلم «الرَّحْمَن» است، اما «متعلم» کیست؟ خدا قرآن را مستقیم به چه کسی یاد داده است؟ «متعلم» پیغمبر اسلام(ص) است. خداوند مصالح صد درصد کاملی برای ساختن انسان‌ها به پیغمبر(ص) داد؛ اما پیغمبر(ص) «خَلَقَ الْإِنْسَانَ». فاعل «خَلَقَ» در اینجا به تأویل حضرت رضا(ع)، پیغمبر(ص) است. در قرآن می‌گوید: «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ»(سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 14) خالق به‌معنای نظام‌دهنده است، نه به‌معنای به‌وجودآورنده و ابداع. «عَلَّمَ الْقُرْآنَ» ما قرآن را به پیغمبر(ص) تعلیم دادیم و پیغمبر(ص) با این قرآن، «خَلَقَ الْإِنْسَانَ» علی(ع)، یعنی انسان کامل را به‌وجود آورد.

 

-امیرالمؤمنین(ع)، تربیت‌شدهٔ پیامبر(ص)

حالا پیغمبر(ص) می‌گویند: من پدر امت هستم و یکی از فرزندان این امت هم امیرالمؤمنین(ع) است. پدربودن معنوی‌ پیغمبر(ص) شامل امیرالمؤمنین(ع) می‌شود و ایشان تربیت‌شده، آفریده‌شده و خلقت‌شدهٔ پیغمبر اسلام است. خدا رحمت فراگیر قرآن را به پیغمبر(ص) تعلیم داد و پیغمبر(ص) با این قرآن، علی(ع) را ساخت که توضیح حضرت رضا(ع) از آیات «اَلرَّحْمٰن» است.

 

-رسالت ویژهٔ پیامبر(ص) برای تربیت علی‌(ع)

یک روایت هم دیدم که خیلی شگفت‌زده شدم و برایم عجیب بود. بعضی از روایات، آدمی را که پنجاه‌سال در روایات است، در بُهتی فرو می‌برد که از آن درنمی‌آید! پیغمبر(ص) می‌فرمایند: «أرسلتُ إلىَ النّاس عامةً» خدا به من برای کل انسان‌ها تا روز قیامت وظیفهٔ نبوت داد، «وَ أُرْسِلْتُ إلَی عَلیٌّ خٰاصَّة» و به من گفت هرچه نیروی پیغمبری داری، برای علی(ع) هم ویژه فرستادم. علی(ع) جزء عموم نیست، ما جزء عموم هستیم. آن‌وقت احترام این فرزند معنوی، یعنی امیرالمؤمنین(ع) را به پیغمبر(ص) ببینید که تا چه حد است! پدر و مادر یعنی چه که امیرالمؤمنین(ع) به نقل «اصول کافی» می‌گوید: «اَنَا عَبْدٌ» من فرزندش هستم. او کجا و من کجا! من بنده‌ای از بندگان پیغمبر(ص) هستم.

 

پدر و مادر، بهشت و جهنم فرزندان

یک روایت هم راجع‌به پدر و مادر بخوانم که روایت غوغایی است! شخصی از محضر مبارک رسول خدا(ص) سؤال می‌کند: یا‌رسول‌الله! «مَا حَقُّ الْوٰالِدَیْنِ عَلَی الْوٰلِد» حق پدر و مادر برعهدهٔ اولاد چیست؟ به خدا اصلاً قلب را می‌خواهد از جا بکَند! پیغمبر(ص) فرمودند: «هُما جَنَّتُک وَ نٰارُک» پدر و مادرت یا بهشت تو هستند یا جهنم، سومی هم ندارد. مواظب باش که با نردبان وجود پدر و مادرت می‌توانی به بهشت بروی و با سرسرهٔ وجود پدر و مادرت می‌توانی به ته جهنم بروی؛ بدان که با چه کسانی روبه‌رو هستی!

برچسب ها :