سه شنبه (1-12-1396)
(تهران حسینیه هدایت)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
با همدیگر یک نگاهی به کلمه عهد در قرآن کریم میاندازیم ببینیم این عهدی که خدا فرموده و از وفاداران به این عهد بسیار تعریف کرده و آنها را یک انسانهای به تمام معنا ارزشی شناسانده. این عهد چیست، که وفادار به این عهد از عباد ممتاز پروردگار است؟
در سوره مبارکه بقره میخوانیم وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين (بقره، 124)
شما میتوانید به جای این یاء متکلم «عهدی» اسم اصلی را در ذهنتان بیاورید، لا ینال «عهدالله» این یاء مثل یای بیتی میماند وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ (بقره، 125) معنی خانه من این نیست که چهاردیواری کعبه سند دارد و سند ملکیش هم به نام من است. این بیتی اضافه تشریفی است؛ یعنی قبل از اینکه من بگویم بیتی این خانه هیچ ارزشی نداشت، چهار دیوار سنگی و یک طاق بود، اما اکنون که به ابراهیم و اسماعیل گفتم، «بیتی» شد «قبله»، شد «هدی للعالمین»، شد «فیه آیات بینات»، شد «مقام ابراهیم»، شد «و من دخله کان آمنا». همه اینها از برکت همین یاء متکلم است.
در اینجا به ابراهیم میفرماید پیمانم به ظالمین نمیرسد، این پیمان چیست؟
از خود آیه شریفه استفاده میشود که این پیمان «مقام نبوت و مقام امامت» است، چون وقتی که ابراهیم لایق بود که پیغمبر اولوالعزم باشد، پس لایق هم بود که پیشوای کل ناس بشود. وقتی خدا این مقام را به ابراهیم عطا کرد، عرض کرد: این عهد تو، این نبوت، این امامت، این ولایت عظمای الهیه در نسل من هم هست؟ خطاب رسید: لا ینال عهدی الظالمین، هیچ ظالمی لیاقت اینکه این عهد نبوت و امامت و ولایت من در او قرار بگیرد نیست. هیچ ظالمی لایق نیست.
ظالم کیست؟
اینجا محققین بزرگ و شخصیتهای نابی که فوق العاده هستند مثل آخوند خراسانی ـ و امثال ایشان که کم هم نیستند ـ میفرمایند: این که پروردگار به ابراهیم فرمود ظالمین، ظالم کلمه مشتق است جامد نیست. مشتق یعنی قابل تغییر به لغات مختلف است؛ ظالم، مظلوم، یظلم، ظلم، این مشتق است. ابراهیم کاملاً این را درک کرد که خدا فرمود پیمان من و عهد من در ظالم قرار نمیگیرد.
حالا سؤال این است، ظالم کیست؟ این کلمه مشتق است. کسی که بعد از تولد از مادر وارد تکلیف شده پنج دقیقه است مکلف شده یک دروغ گفت، چشم چرانی کرد، این ظلم به نفس است، از مقوله ظلمت بنفسی است. حالا حداقلش را عرض میکنم یک گناه صغیره انجام داد و تا آخر عمرش دیگر گناه نکرد ظلم نکرد، به اعتبار مشتق بودن کلمه ظالم کاملاً میشود گفت که این آیه شریفه به ابراهیم میگوید: «کسی که در کل عمرش یک لحظه ظلم کرد این مقام امامت و نبوت در او قرار نخواهد گرفت»
کسی که تا وسطهای عمرش معصوم بود، یک ظلم کرد لیاقت ندارد. کسی که لحظه آخر عمرش، دو دقیقه مانده به مردنش ظلم کرد لیاقت ندارد. این عهد من برای کیست، یعنی در چه کسی تجلی میکند، این خورشید عهد از چه افقی طلوع میکند؟ از افق وجود کسی که از مادر به دنیا آمده تا لحظه از دنیا رفتن حتی فکر گناه هم نکرده است.
معانی عهد خداوند
این عهد، عهد بسیار سنگینی است، میدانید سنگینیش چقدر است؟ از سوره مبارکه احزاب آیات آخر سنگینی آن را بگیرید إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسان (احزاب، 72) من این عهدم را، امانتم را، به کل آسمانها ارائه کردم ـ تا الان من عدد جدیدی خبر ندارم در همین فضای عالم بیش از سیصد میلیون کهکشان کشف شده ـ به کل کوهها ارائه کردم، به کل زمین ارائه کردم، ابینا ان یحملنها طاقت قبولش را نیاوردند، و حملها الانسان اما کسی در این بنی آدم بود که کاملاً طاقت قبولش را داشت، به او دادم. یکی از آنها ابراهیم است.
این یکی از معانی «عهد» است: «نبوت، امامت، ولایت» که هر سه در حقیقت یک حقیقت است با سه تجلی. باز میرویم سراغ قرآن مجید، البته با کمک روایات.
یک مصداق دیگر عهد «توحید» است، توحید مسأله سادهای نیست. بزرگان از اهل دل، عمرانه دنبال توحید تام بودند. این توحیدی که ما داریم توحید معمولی است؛ عالم خدا دارد، خدا بیعیب و نقص است، خدا پیغمبر دارد، خدا حلال و حرام دارد، ما هم باید عمل بکنیم این «توحید عام» است.
اما «توحید تام»، همه شما اسم مرحوم آیت الله العظمی آیت اکبر سید علی قاضی را شنیدید یا شرح حالش را خواندید. ایشان در این صد ساله اخیر، آدم یقیناً کم نمونهای بوده اگر نگوییم بینمونه. من یک استادی داشتم خارج فقه پیشش میخواندم، شاگرد خصوصی مرحوم قاضی بود، من هم یک شاگرد کوچکی بودم کنار ایشان، ایشان دریایی از دانش بود بالای سر حضرت معصومه دفن است، خود ایشان با گریه به من گفت، من گریه این استادم را کم دیده بودم، اما این قضیهای که برای من نقل کرد شدید گریه کرد ـ علت گریهاش هم میگویم چه بود ـ گفت: من و چهار پنج نفر دیگر یک شب چهارشنبه با مرحوم قاضی برای عبادت مسجد سهله آمدیم. چراغ نبود (مسجد سهله آن وقت برق نداشت) از این چراغهای پیه سوز روشن بود تا یک نصف شب عبادت میکردیم. عبادت مرحوم قاضی که جای خودش داشت میگفت ما نیز تحت تأثیر عبادت او بودیم، تمام شد، بنا شد پیاده برگردیم نجف. ورودی در مسجد صدای خش خش آمد، مرحوم قاضی جلو بود ما پنج شش تا پشت سر، یکی از رفقا دقیق شد دید یک مار کبری زهری بسیار خطرناک دارد از لای این شنها و رملهای مسجد به طرف ما میآید. همه فرار کردند، مرحوم قاضی برگشت گفت چه خبر است شلوغ میکنید؟ گفتیم: آقا برگردید ببینید چه چیزی دنبال ما میآید؟ مرحوم قاضی برگشت این مار عظیم الجثه را دید که زبان سیاه درآورده. آرام به این مار گفت که مت یا حی، عمرت را تمام کن، مار خشک شد و مرد. گفت: بروید.
(تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار / که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند) مرحوم قاضی به این شاگردهای خصوصیش که یکی از آنها استاد من بود، فرموده سالها بعد از این همه ریاضت و نماز شب و درس و گریه، سالها دنبال توحید تام میگشتم.
«توحید تام» یعنی چی؟ یعنی تخلیه شدن از ماسوی الله، پر شدن از خدا. این خیلی حرف سنگینی است، گفتم من که خودم توان کسب توحید تام را ندارم کمک لازم است. بالاترین یار برای این کار هم امیرالمؤمنین است، بهترین زمان هم شب جمعه است، بهتر هم این است که من از دوازده شب تا سحر بروم کنار حرم گریه کنم، التماس کنم، بنالم. چند هفته رفتم هیچ تغییری در حالم پیدا نشد.
گفتم که حالا از طریق علی(ع) نتوانستم توحید تام به دست بیاورم حضرت حسین(ع) حدش به شاهراه است، کار او است. شبهای جمعه از نجف میرفتم کربلا، در حرم ابی عبدالله(ع) هم کاری برای دلم صورت نگرفت. بعد به خودم گفتم سید مگر زور است توحید تام روزی تو نیست، برای چه دنبالش هستی، چرا مزاحم امیرالمؤمنین هستی، چرا مزاحم ابی عبدالله هستی؟ امشب کارت را خاتمه بده، زیارتت را بکن و برو. دیگر ناامید شدم، از سرازیری در ورودی حرم که میخواستم بروم، کسی از پشت سر زد به شانه راستم، برگشتم دیدم اصلاً تا حالا ندیدمش. لباسش کهنه بود، گفت که آقا سید علی کجا دنبال توحید تام میگردی؟ راه توحید تام نه حرم امیرالمؤمنین است، نه حرم ابی عبدالله، کلید توحید تام دست قمر بنی هاشم است، برو آنجا. رفتم و آنی که میخواستم تجلی کرد و خیالم برای دنیا و آخرت راحت شد.
یک عهد خدا «ولایت» است، و یکی «توحید تام» است، این دو تا. یک عهد پروردگار طبق آیات و روایات «قران کریم» است. قرآن عهدالله پیمان خدا بین بندگانش است. توحید تام، نبوت، امامت، قرآن، اینها همه از مصادیق عهدالله است.
یکی دیگر از عهدالله، مجموع احکام پروردگار است؛ نماز، روزه، حج، واجبات مالی، اینها عهد خداست. شل بیاییم از دستمان رفته، گیر کنیم به امور غلط مادی از دستمان رفته، گیر شکم، گیر شهوت، گیر نفس بد، گیر رفیق بد، اینها پریدنی است. مجموع احکام، ارزش است و خدا نمیگذارد پیش آلوده بماند، از او میگیرد. این معنی عهد: توحید تام، نبوت، امامت اولیاء الهی، قرآن.
حالا برویم سراغ وفاداران به این عهدها، اول یک آیه از سوره احزاب بخوانم. فدایش بشوم، فدای سخنش بشوم، فدای خاک کف پایش بشوم، یکی دو خبر از کوفه به ابی عبدالله(ع) رسید. در راه خبر شهادت قیص ابن مسحر صیداوی را شنید و به جای انا لله و انا الیه راجعون این آیه را خواند: مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ... (احزاب، 23) از مؤمنین ـ نه همه مؤمنین ـ اندکی از مؤمنان وفادار به عهدالله هستند. یک عده از این وفاداران رفتند فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ یکیشان همین جوان بیست و سه چهار ساله قیص ابن مسحر بود رفت. وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ یک عدهای هم به انتظارند، مثل من که عاشورا برسد انتظارم تمام بشود و به این وفاداران جلوتر رفته بپیوندم.
عجیب است که ابی عبدالله آرزو میکند شهید بشود و به این وفاداران پیمان بپیوندد. معلوم میشود وفاداران خیلی با ارزشند. چند تن از شهدا که ابی عبدالله آمد بالای سرشان همین آیه را خواند: مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ
یعنی به پیمانشان وفا کردند.
ویژگیهای اولوالالباب
حالا میآییم سراغ سوره مبارکه رعد، یک آیه دارد که مقدمهای است بر چند مسأله، أَ فَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمى إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْباب (رعد، 19)، آیا کسانی که عمیقاً فهمیدند آن چیزی که از خدا به تو نازل شده حق است، نه شک دارند، نه تردید دارند، نه وسوسه دارند، نه اضطراب دل دارند، عمیقاً فهمیدند آن چیزی که از خدا به تو نازل شده حق است کمن هو اعمی مانند مردان و زنان کوردل هستند؟ که برای نازل شده خدا ارزش قائل نیستند، میخندند مسخره میکنند، میگویند سحر است، میگویند افسانه است، میگویند اباطیل است، میگویند برای عربهای قدیم است، اینها اصلاً نمیفهمند.
أَ فَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمى إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْباب (رعد، 19) فقط اولوالالباب میفهمند. چرا نمیگوید اولوالعقل؟ لب از عقل مقامش بالاتر است، لب یعنی خرد خالص که چیزی قاطی ندارد، لب مغز. این اولوالالباب چه کسانی هستند؟ خصلتهایشان شمرده شده هفت هشت تا خصلت را میگوید من فقط ترجمه میکنم.
1ـ الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ (رعد، 20) اولوالالباب آنهایی هستند که به پیمانهای خدا تا لحظه مرگ وفادار بودند. از کجا میگویم تا لحظه مرگ؟ يُوفُون فعل مضارع است دلالت بر استمرار دارد یعنی اینها وفای به پیمان را یک چشم بر هم زدن قیچی نکردند، دائم در حال وفاداری بودند.
2ـ وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَل (رعد، 21) و آنچه را خدا امر به پیوند داشتن به آن کرده پیوند را تا آخر عمر نگه میدارند.
3ـ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ (رعد، 21) از عظمت خدا در واهمه هستند، متحیر هستند.
4ـ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِساب (رعد، 21) از سختگیری حساب قیامت میترسند. البته خدا در قیامت چند جور حساب دارد؛ حساب یسیر، حساب عسیر، حساب شدید، حساب بغیر حساب. اینان از سختگیری حساب در قیامت واقعاً میترسند، میترسند در قیامت از آنهایی باشند که به حساب سخت دچار بشوند. شما از دیوار کاه گلی مردم یک دانه کاه کندی، دندانت را خلال کردی، انداختی دور، باید جواب تصرف در ملک مردم را بدهی، این سختگیری در حساب است.
یک عدهای هم بدون حساب هستند، امیرالمؤمنین(ع) از کربلا که رد میشدند پیاده شدند، خاک را برداشتند، بو کردند فرمودند: واها ایتها التربه، خوش به حالت خاک ـ نه آدمیزاد ـ یخرجون منک اقواما یدخلون الجنه بغیرحساب، قیامت کسانی از تو بیرون میآیند که پرونده ندارند. یکی بغل دست ایشان گفت: آقا اینها چه کسانی هستند که اصلاً حساب ندارند؟ فرمود: حسین من و یارانش، حساب ندارند.
5ـ وَ الَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ (رعد، 22) چقدر این آیات عجیب است، کسانی هستند که در برابر تمام حوادث برای به دست آوردن رضایت کامل پروردگار صبر میکنند، از کوره در نمیروند، دین را رها نمیکنند، عبادت را رها نمیکنند، صبر میکنند.
6ـ وَ أَقامُوا الصَّلاة (رعد، 22) نماز را با شرایط به جا میآورند.
7ـ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَة و در پنهان و آشکار انفاق میکنند.
8ـ وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ اَلسَّيِّئَةَ هر کسی به آنها بدی کند با خوبی تلافی میکنند. مگر میشود کسی به آدم بدی کند بعد آدم بیاید باخوبی تلافی کند؟ بله میشود. دست ابن ملجم را بسته بودند کنار بستر حضرت آوردند. حضرت دو کلمه با او صحبت عاطفی کرد. او را به اتاق دیگری بردند. از فرق امام، خون میآید. یک سینی صبحانه برای امام آوردند، نان بود و شیر، به امام مجتبی گفت: این مهمان شما است، مسافر است، بردار ببر بده به او، بدیها را با خوبی تلافی کنیم.
أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّار(رعد، 22) آن حقیقت آخرت، ملک اینان است، چه چیزی است؟ جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِم وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ باب (رعد، 23) آیه را ببینید و ازواجهم اینها روز قیامت خودشان، پدرانشان، همسرانشان، بچههایشان با هم وارد بهشت میشوند.
وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ باب از روبرویشان، بالای سرشان، پشت سرشان، طرف راستشان، طرف چپشان فرشتگان رحمت من بر آنان وارد میشوند، زیارتشان میآیند. سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُم (رعد، 24) سلام بر شما به خاطر صبری که در دنیا کردید فنعم عقبی الدار عجب آخرتی گیرتان آمد.
حضرت زهرا(س) مصداق آیات عهدالله
خب کل این آیات را وفای به عهد، یصلون ما امرالله یخشون ربهم، یخافون سوء الحساب، ابتغاء وجه ربهم، اقاموا الصلاة، انفقوا مما رزقناهم سراو علانیه، اولئک لهم عقبی الدار و الملائکه یدخلون علیهم شما را به پروردگار قسم بی رودربایستی بگویید این چند تا آیه به صورت اتم اگر تطبیق به فاطمه(س) نمیکند، تطبیق به کدام زن میکند؟
وفاداری زهرا(س) را به توحید، وفاداری زهرارا به پیغمبر، الله اکبر وفاداری فاطمه را به علی(ع) در سختترین حوادث به امامت، وفاداری زهرا را به قرآن، وفاداری زهرا را به احکام الهی، چه کسی داشته؟ صبرش را چه کسی داشته؟ ایشان که میتوانست یک لحظه نفرین کند مدینه را زیر و رو کند، چرا نکرد؟ وظیفه نداشت، پس وظیفهاش چه بود؟ صبر بود. وظیفهاش، الله اکبر از صبرت ما دیوانه شدیم، از این اوصاف تو.
دعای آخر
دو نفر به خانهات هجوم کردند، در خانهات را آتش زدند، در به پهلویت زدند، بچهات را کشتند، اینها بعد از ایجاد این همه حوادث تلخ که جلوی چشمت طناب به بازوی همسرت زدند و کشیدند به طرف مسجد، حالا در کوچه آمدند به شوهرت میگویند ما میخواهیم بیاییم عیادت! حوصله چقدر، صبر چقدر، امیرالمؤمنین فرمود: به ایشان بگویم اگر اجازه دادند بیایید. کنار بستر زهرا نشست گفت: اینها میخواهند بیایند عیادت، صبر را ببینید گفت: یا علی البیت بیتک، خانه که خانه من نیست خانه تو است، نه این مهم نیست خب بله خانه خانه علی بود. دومی، ـ یا رب ـ و انا امتک من کنیز تو هستم.