شب هشتم شنبه (28-11-1396)
(تهران حسینیه سیدالشهداء)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- پیوند ذاتی نماز با حقایق الهی
- دخالت امور درونی و بیرونی در سلامت نماز
- قدرت لقمهٔ حرام در بازگرداندن رحمت پروردگار
- -سختی تحمل آتش دوزخ بر حرامخوار
- -رابطهٔ عمیق ائمه با آیات قرآن
- تکلیف انسان در حدّ استطاعت و توان
- پیوند نماز با مبدأ عالم و قیامت
- -قویترین اتصال در نماز
- اشعار ناب باباطاهر در ذکر خداوند
- گونههای مرگ در انسان
- الف) مرگ اکبر، مرگی پرفشار
- ب) مرگ احمر
- ج) مرگ از هوای نفس، سودمندترین مرگها
- قدرت نماز در احیای انسان
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
پیوند ذاتی نماز با حقایق الهی
نماز بنا به فرمودهٔ اهل دل، اهل تحقیق، اهل حال که این راه را با معرفت، محبت و همت طی کردهاند و مزهٔ شیرین این عبادت ناب را چشیدهاند، عبادت جامع و کاملی است که پیوند آن با بسیاری از حقایق، پیوندی ذاتی است. ممکن است آدم به این پیوند توجه نداشته و کسی برای او نگفته باشد؛ ولی وقتی این عبادت را انجام میدهد، آن پیوندها خودبهخود ظهور و تحقق پیدا میکند. نمونهای برایتان عرض بکنم؛ کتابهای معتبر ما روایت بسیار مهمی را از وجود مبارک رسول خدا(ص) نقل کردهاند که حضرت در این روایت میفرمایند: «كَفي بِالْمَوْتِ وَاعِظاً وَ بِالْعَقْلِ دَلِیلًا وَ بِالتَّقْوَی زَاداً وَ بِالْعِبَادَهِ شُغُلًا وَ بِاللَّهِ مُونِساً وَ بِالْقُرْآنِ بَیَاناً». این روایت، روایت بسیار محکم، استوار و حاوی بهترین مسائل است که ترجمهٔ سادهٔ ظاهر روایت این است: اگر بنا باشد پند بگیرید، مرگ برای شما در پندگرفتن بس است؛ اگر بنا باشد برای زندگیتان یک راهنمای باطنی انتخاب بکنید، عقل برای راهنمایی شما بس است؛ اگر بنا باشد زادوتوشهای از زندگی بردارید که این زادوتوشه ماندگار باشد، تقوا برای توشهٔ شما بس است؛ اگر یک شغل جامعِ کاملِ پرمنفعتی بخواهید، عبادت خدا برایتان بس است؛ اگر یک منبع روشنگری میخواهید که همهچیز را برای شما روشن کند و هیچ ابهامی در زندگی دنیا و آخرتتان نگذارد، قرآن برایتان بس است؛ اگر یک مونس، انیس و همدم حسابی میخواهید که واقعاً بتوانید همهجا، در همه حال و همه وقت با او انس برقرار بکنید، خدا بس است.
دخالت امور درونی و بیرونی در سلامت نماز
شما میتوانید تحقق این متن زیبای الهی را در نماز ببینید؛ یعنی کسی که میخواهد نماز واقعی بخواند که خدا دستور داده و اولیای الهی هم میخواندند. ما هم میتوانیم بخوانیم؛ اما به قول معروف، بهوجودآوردن نماز قابلقبول، مقداری حواسجمعی میخواهد. یک حواسجمعی میخواهد که امور پیش از نماز و داخل نماز را رعایت کند که در سلامت نماز دخالت دارند. شما اینها را میدانید؛ مثلاً یک امری که از درون در سلامت نماز دخالت دارد، اخلاص است که من نمازم را بریدهٔ از زن و بچه، مردم، اقتصاد، کار و شغل، فقط برای خدا بخوانم. این جمله در قرآن هم کم نیست: «دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ»(سورهٔ عنکبوت، آیهٔ 65) دعا بکنید و برای مستجابشدن آن، اعمال دینتان را خالص قرار بدهید. این یک امر درونیِ مربوط به نماز که حافظ سلامت نماز است. امر بیرونی که حافظ سلامت نماز است، بیشتر روی لقمه و مال تکیه شده که الآن رعایت این مسئله نسبتاً کم شده است.
قدرت لقمهٔ حرام در بازگرداندن رحمت پروردگار
رسول خدا(ص) روایتی دارند که به قول بعضی از قدیمیها، وقتی میخواستند روایت پرفشاری را برای مردم بگویند، میگفتند خدا کند این روایت صادر نشده باشد و پیغمبر(ص) یا ائمه(علیهمالسلام) نگفته باشند! این روایات به نفع بنیامیه و بنیعباس نبوده که آخوندهای آنها بسازند و پول بگیرند. روایاتی که آنها ساختهاند، همه در فضائل خلفا و حاکمان بنیامیه و بنیعباس و ساختگی است که معلوم است. یک سلسله روایات ساختگی هم در فقه دارند که آنها هم برای ما روشن است؛ ولی در روایات اخلاقی و مالی، هیچکس به این دقت واردِ ساختن آن نشده است و ائمه گفتهاند.
پیغمبر(ص) میفرمایند: کسی که از محل کسبش به خانه میآید و یکدرهم (اگر به پول گذشتهٔ ایرانمان مثال بزنم، یک قِران) به خانه بیاورد و این یکدرهم حرام باشد؛ حالا یا رشوه یا تقلب یا غصب یا دزدی یا خیانت یا کلاهبرداری است، این طرق حرامی که هست؛ تا زمانی که این یکدرهم در این خانهٔ هزار، دوهزار، صد یا پانصد متری باشد، پروردگار نظر رحمت به آن خانه نمیکند. در حقیقت، زور یک قِران حرام اینقدر قوی است که رحمت خدا را از آن خانه برمیگرداند. اینقدر یک قِران حرام زور دارد!
-سختی تحمل آتش دوزخ بر حرامخوار
حالا این حرفها به گوش همه نمیرسد؛ ایکاش آنهایی که دستشان در پول، صندلی و مقام است، به گوش آنها میخورد که زور یک قِران حرام دفع رحمت قدرت بینهایت است. حالا زور سههزار میلیارد، دوهزار میلیارد و چندهزار میلیارد چقدر است، برای ما که در روایات دقیق میشویم، قابلدرک نیست؛ یعنی نمیتوانیم بفهمیم کسی که هزار میلیارد تومان به حرام برداشته و سندسازی کرده است، خود پروردگار این را در قرآن میفرماید: «فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 175) چهچیزی میخواهد در قیامت به اینها کمک بدهد که بر آتش دوزخ من تحمل بکنند؟ اوصاف آتش جهنم در قرآن مجید بیان شده است.
-رابطهٔ عمیق ائمه با آیات قرآن
من چون در این پنجاهسال منبرم، خیلی به خواندن آیات دوزخ یا روایات مربوط به دوزخ عادت نکردهام، به زبانم نمیآید. قرآن در زمان ما ترجمههای خوبی در این پنجاهساله شده است. قرآن با ترجمه، ترجمهٔ هر کسی از این چهرههای علمی که میخواهید، بگیرید و خودتان آیات عذاب را ببینید. فکر میکنید ائمهٔ ما چقدر قدرت روحی داشتند؟ نهایتی نداشته است! اصلاً ائمهٔ ما یکمیلیاردم ارزن به خودشان نمیدیدند که در قیامت اهل جهنم باشند؛ اما در احوالاتشان بخوانید، مخصوصاً حضرت رضا(ع) که صبحها قرآن را با صدا میخواندند و صدایشان تا کوچه میآمد و وقتی به آیات عذاب میرسیدند، مثل مادر داغدیده گریه میکردند. هیچ احتمال عذاب به خودشان نمیدادند، ولی قرآن است و باید مرا تکان بدهد و آیات آن باید در من اثرگذاری کند. وگرنه بعد از چهلسال معلوم میشود که من نتوانستهام با قرآن رابطهای بگیرم. وقتی آیات قرآن مرا تکان ندهد و دلم را زیرورو نکند و نلرزاند، نشان میدهد که رابطهٔ من با قرآن، یک رابطهٔ بسیار معمولی است.
تکلیف انسان در حدّ استطاعت و توان
اگر عامل درونی و بیرونی برای نابودی و باطلکردن نماز نباشد؛ یعنی من حواسم جمع است و نگذاشتهام عامل بیرونیِ تخریب نماز حمله بکند، عامل درونیِ تخریب نماز هم حمله بکند؛ البته در حدّ خودم! به قلبتان فشار نیاید که نماز ابراهیم(ع) را از ما میخواهند! نماز ابراهیم(ع) و موسیبنعمران(ع) را از ما نمیخواهند. درست است که موسی(ع) در جوانی، اوّلینبار است که وارد کوه طور شده و اوّلینبار است که یک انسان صدای خدا را مستقیماً میشنود. خدا در اوّلین حرفزدن چهچیزی به موسی(ع) گفته است؟ اصلاً شروع حرفزدن خدا به موسی(ع) چه بوده است؟ قرآن میفرماید: «إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي»(سورهٔ طه، آیهٔ 14). این «لِذِكْرِي» دوسه جور معنی دارد که یک معنی ذکر در لغت، گفتار است. موسی نماز را برپا بدار، برای اینکه راه پیدا کنی و با من حرف بزنی. موسی نماز بخوان، برای اینکه تمام وجودت غرق یاد من بشود. این نماز را که از ما نخواستهاند! نماز امیرالمؤمنین(ع) هم از ما نخواستهاند؛ چون ما نمیتوانیم. ما قدرت تحقق چنان نمازی را نداریم، پس طبق قرآن، مکلف به آن نماز نیستیم: «لاٰ یکلِّفُ اَللّٰه نَفْساً إِلاّٰ وسعها»(سورهٔ بقره، آیهٔ 286﴾ من تکلیف را بهاندازهٔ طاقت مکلف به مکلف ارائه دادهام. تکلیف مرا بهاندازهٔ ابراهیم ارائه ندادهاند؛ چون من آن ظرفیت را ندارم و نمیتوانم. البته قرآن مجید میفرماید: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ»(سورهٔ تغابن، آیهٔ 16) آن مقداری که توان دارید، تقوا را به میدان بیاورید. بالاخره مقداری تقوا دارید، تکلیف خودتان را بهاندازهٔ استطاعت و توان ادا بکنید.
پیوند نماز با مبدأ عالم و قیامت
من عامل تخریب بیرونی ندارم و درِ آن را به روی نمازم بستهام که لقمهٔ حرام نمازم را خراب نکند؛ عامل تخریب درونی، یعنی ریا هم ندارم. من میدانم کلید بهشت و جهنم به دست یکنفر نیست که من جلوی او خیلی باحال نماز بخوانم و او بگوید بهبه! مگر کلید به دست این شخص است یا به دست آنهایی است که پشتسرم اقتدا میکنند؟ دست هیچکس نیست! به مرحوم حاج شیخعباس قمی التماس کردند که ماه رمضان در مسجد گوهرشاد نماز بخوان. بیشتر متدینهای نمازخوان مشهد فهمیدند که حاج شیخعباس میخواهد نماز بخواند، راه نبود! یک شب در آن شبهای اوج ماه رمضان به محراب آمد و آمادهٔ تکبیرةالاحرام هم شد، اما مردم دیدند که از محراب برگشت، کفشهایش را برداشت و رفت. هنوز نماز را نبسته بودند، دونفر بهدنبال او رفتند و گفتند: حاجشیخ، این مردم به عشق نماز جماعت شما آمدهاند، کجا میروید؟! گفت: وقتی در محراب بلند شدم و همهمهٔ جمعیت را شنیدم که پشتسرم شلوغ است، انگار خوشم آمد. این نماز مرا به جهنم میبرد؛ به یکنفر دیگر بگویید نماز را بخواند.
-قویترین اتصال در نماز
من وقتی جلوی عامل تخریب بیرون را بگیرم، همچنین جلوی عامل تخریب درون را هم که ریاست، بگیرم؛ حالا نماز درستی میخوانم. همچنین تجلی این شش حقیقتی را که در اوّل منبر برایتان از قول رسول خدا(ص) گفتم، «كَفي بِالْمَوْتِ وَاعِظاً وَ بِالْعَقْلِ دَلِیلًا وَ بِالتَّقْوَی زَاداً وَ بِالْعِبَادَهِ شُغُلًا وَ بِاللَّهِ مُونِساً وَ بِالْقُرْآنِ بَیَاناً»، در نمازتان میبینید. چقدر حرفها بالاست! ممکن است که این ششتا را نمیدانستید، ولی آنکه دو رکعت نماز درست میخواند، نماز او با این شش حقیقت پیوند دارد؛ مثل اینکه دیشب گفتم که نماز یک پیوند با مبدأ عالم و یک پیوند با قیامت دارد. اتفاقاً در حمد هم این پیوند دیده میشود؛ نماز از یکطرف به حق و از یکطرف به قیامت وصل است که این قویترین اتصال است. اگر نماز درستی باشد، تمام شیاطین دنیا هم جمع بشوند، نمیتوانند این اتصال را ببرّند. خیلی قوی است! یکطرف نماز را خدا از نمازگزار به دست گرفته و یکطرف نماز را بهشت به دست گرفته است و کسی نمیتواند نماز را از دست این دو قدرت درآورد؛ چون اینجور نمازگزار هم یار دارد. در قرآن میخوانیم: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ»(سورهٔ محمد، آیهٔ 7).
اشعار ناب باباطاهر در ذکر خداوند
این رباعی چقدر زیباست! من گاهی در تنهایی میخوانم، در ماشین هم میخوانم؛ همینجوری تا یادم میآید، میخوانم. رباعی برای باباطاهر است؛ نمیدانم بیشتر رباعیات باباطاهر چطوری است که به گریه وصل است. آن حقیقت وجود آدم را در شعرهایش آورده است. این استاد ما، مرحوم الهی قمشهای، این انسان والا را خدا رحمت کند! خیلی جوان بودم که برای تفسیر قرآنش میرفتم. در خانهاش تفسیر میگفت؛ گاهی هم یکربع، بیستدقیقه که تفسیر میگفت، یکمرتبه شروع به خواندن بعضی از شعرها میکرد و به پهنای صورتش اشک میریخت، دیگر نمیتوانست درس را ادامه بدهد و میگفت برای جلسهٔ بعد باشد. ایشان میفرمود: هرچه شاعر در ایران است، از قرن سوم (زمان فرخی) که فارسیگویی شروع شده تا زمان ما، تمام دیوانهای شعرا فدای چهار دیوانِ سعدی، نظامی، حافظ و سنایی شوند و کل این چهار دیوان هم فدای دیوان باباطاهر شوند. کل شعرهای باباطاهر هم فدای این رباعی که نمونهاش در کرهٔ زمین در حال هم نیست! آنوقت میخواند و اشک میریخت. من منظورم این رباعی نیست، میخواستم باباطاهر را یکخرده معرفی کنم. آن رباعی که مرحوم الهی میگفت، این بود:
خوشا آنانکه الله یارشان بی ××××××××××××× که حمد و قل هو الله کارشان بی
«خوشا آنانکه الله یارشان بی» یعنی همین «بِاللّهِ مونِسا» که یکی از آن شش حرف پیغمبر است.
خوشا آنانکه دائم با تو باشند ×××××××××× بهشت جاودان بازارشان بی
خدا در قرآن میفرماید: «الَّذِينَ هُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ»(سورهٔ معارج، آیهٔ 23)؛ کسی پرسید: استاد معروف است که میگویند «خوشا آنانکه دائم در نمازند»، شما این بیت را عوض کردید و میگویید: «خوشا آنانکه دائم با تو باشند». گفت: یک روز بعدازظهر در صحن کهنهٔ حضرت رضا (صحن نو آنجایی است که مرحوم آیتاللهالعظمی میلانی نماز میخواندند که درِ مقبره شیخ بهایی هم در همان صحن نو قرار دارد) در حال خودم بودم، از بالای سرم شنیدم که کسی این رباعی را میخواند. وقتی بالای سرم را نگاه کردم، خوانندهای نبود و تنها صدایی میآمد که اینجوری میخواند:
خوشا آنانکه دائم با تو باشند ×××××××××× بهشت جاودان بازارشان بی
حالااین رباعی را میگویم، نمازگزار واقعی یارانی دارد که یکی پروردگار است. باباطاهر میگوید:
خداوندا به فریاد دلم رس ××××××××××××× کس بیکس تویی، من مانده بیکس
همه گویند طاهر کس ندارد ××××××××××××× خدا یار من است، چه حاجت کس
آنوقت خود مرحوم الهی سر این شعر، قطعهٔ خیلی نابی دارد که آخر قطعهاش این است:
یا رب جز تو یاور و یاری ندارم ×××××××××××× با یاریات حاجت به دیّاری نداریم
و بعد خیلی عاشقانه ادامه میدهد.
گونههای مرگ در انسان
الف) مرگ اکبر، مرگی پرفشار
وقتی نمازگزار چنین یاری دارد، نمازش از یکطرف به مبدأ وصل است و در دست قدرت خداست، از یکطرف هم به بهشت وصل است؛ پس عمل چطوری تا قیامت حرکت میکند و از بین نمیرود؟ اگر عمل به دست قدرت خدا و بهشت وصل نباشد، چطوری ماندگار است؟ به این شکل ماندگار است. چنین نمازی که در طاقت ما هم هست، میتوانید این شش مطلب را در آن ببینید: «كَفي بِالْمَوْتِ وَاعِظاً». ما چندجور مرگ داریم که در روایاتمان بیان هم شده است. «مَوْت» یعنی مرگ اکبر که خیلی مرگ پرفشاری است. مرگ اکبر یعنی فقر اقتصادی که خیلیها در این کشور به آن دچار هستند. یکی از ثروتهای انبوه جهان بالای زیر پایشان و زیر قدمهایشان موج میزند. زیر پای ملت ایران و کنار بدنشان، یعنی انفالی که در ایران هست، کشور ما را در ردههای اوّل ثروت جهان قرار داده است؛ اما نمیدانم چرا رو به فقر و مشکلات میرویم و نمیتوانند حل بکنند! نمیشود گفت نمیخواهند حل بکنند، این خیلی حرف سنگینی است؛ ولی پیغامی به این بزرگواران دارم که در معتبرترین کتابهایمان است، پیغمبر(ص) میفرمایند: کسی که توان انجام کاری را ندارد و میداند کسی هست که توان انجام آن کار را دارد، اگر منصب را اشغال بکند تا به دست آنکسی نرسد که توان کار دارد، لعنت خدا و پیغمبر و تمام مسلمین تا قیامت بر او باد.
ب) مرگ احمر
یک موت هم داریم که موت احمر، یعنی قرمز است. در رختخواب افتادهام و توانم کم میشود، یکمرتبه چشمم به ملکالموت میافتد، جانم را میگیرد و تمام میشود.
ج) مرگ از هوای نفس، سودمندترین مرگها
یک موت هم داریم که این موت، عبادت بسیار عجیبی است! با اختیار خودم میمیرم و کاری به ملکالموت، اقتصاد و... ندارم. آن موت، موت از هوای نفس و خواستههای نامشروع است؛ اگر خودم را رها بکنم، این خواستههای درون من میگویند که صبح از رختخواب گرمت بلند نشو! هوا سرد، بارانی یا برفی است و خواب خیلی میچسبد، حالا میخواهی بلند شوی، دم روشویی بروی، شوفاژ هم خراب شده و آب هم یخ است، وضو بگیری و بعد بایستی؛ ولش کن، فردا قضایش را بخوان! اینکه من هوا و آن لذتخواهی جسم را کنار میزنم و بلند میشوم، شوق هم دارم که وضو میگیرم و نماز میخوانم، این موتِ هوای نفس است.
قدرت نماز در احیای انسان
برای تو «كَفي بِالْمَوْتِ وَاعِظاً» این مرگ بس است که عبرت باشد و تو با مرگ هوای نفس خود عروج کردی؛ امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ»، نماز نزدیککننده و مقربکنندهٔ هر پرهیزکاری است و تو مُردی که آن بار سنگین هوا را گذاشتی و توانستی حرکت عروجی بکنی. همانا «الصّلاةُ معراجُ المؤمِن» نماز معراج مؤمن است. این مرگ برای تو در منفعت داشتن بس است. مرگ نفْس مرگ بسیار سودمندی است که تو را از زمین کَند و تا بارگاه ربوبی بهوسیلهٔ قدرت نماز پیش برد. البته اگر مرگ در نماز خیلی قوی بشود، تمام حس آدم هم تحت تأثیر پروردگار قرار میگیرد و انگار حس دنیایی ندارد. به مرگ هوا مُرده، به حقیقت نماز زنده شده و کل احساسات در حق غرق شده است؛ حالا انگار هیچچیزی از امور دنیا در آن اثر ندارد.
شیر خدا شاه ولایت علی ×××××××××× صیقلی شرک خفی و جلی
روز احد چون صف هیجا گرفت ×××××××××× تیر مخالف به تنش جا گرفت
من این نماز را از دوتا از عالمان بزرگ اهلسنت نقل میکنم که یکی برای قرن هفتم و یکی هم برای همان حدودهاست، ولی برای هفتم نیست. هر دو نقل کردهاند که یکی به نثر و این یکی به نظم است. به پیغمبر(ص) گفتند: تیزی تیر در عصب و استخوان ساق پا رفته است. جراح هم به پیغمبر(ص) گفت: میتوانم دربیاورم، اما وقتی به تیر دست میزنم، علی(ع) ناله میکشد و خیلی درد دارد. چهکار کنیم؟ فرمودند: بگذار وقت نماز بشود و علی بهسراغ نماز برود، ساق پای او را هنگام نماز جراحی کن.
روی عبادت سوی محراب کرد ×××××××× پشت به درد سر اصحاب کرد
خنجر الماس چون بنداختند ××××××××××× چاک به تن چون گلش انداختند