شب پنجم سه شنبه (1-12-1396)
(تهران حسینیه حضرت ابوالفضل (ع))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
نظر بر این بود که چهار خواسته مهم صدیقه کبری(س) را از پروردگار برای بعد از درگذشتشان برایتان توضیح بدهم که مقدمات شبها فرصت را از دست گرفت.
توضیح این چهار حقیقت میماند، اشعاری را که پیش از من شنیدید یک بخشی از آن درباره شیعه بود. ائمه ما از زمان حضرت زین العابدین(ع) تقریباً تا زمان حضرت رضا(ع) خودشان میدیدند خبردار میشدند که یک عدهای در هیچ شأنی از شئون زندگی تقوا را رعایت نمیکنند، گناه برایشان مهم نیست ظلم به دیگران برایشان مهم نیست، وقتی خوبان از شیعه به اینها تذکر میدادند میگفتند ما دلمان گرم به امامان است که قیامت به داد ما برسند ما را نجات بدهند. این یک فرهنگ صددرصد غلطی است، یک فرهنگ شیطانی است.
امامان ما از زمان حضرت سجاد(ع) تا امام هشتم و صریحتر امام هادی(ع) و حضرت عسکری(ع) با نامهنویسی جلوی این مسأله ایستادند، که شما انحراف فکری پیدا کردید. تقریباً این همان فرهنگی است که بر کلیسا حاکم است. از دوشنبه تا شنبه هر گناهی را دلشان میخواهد مرتکب میشوند، یکشنبه میروند کشیش را میبینند میگویند: ما از هفتهای که بر ما گذشته دل خوشی نداشتیم همش گناه کردیم، کشیش هم یک دستی میگذاشت روی سرشان و میگفت: شما را بخشیدم، تمام میشد.
واقعا بخشش گناه این است؟ یعنی اگر یک مسیحی ده میلیون مال مردم را خورده، کشیش دست روی سرش بگذارد و بگوید بخشیدمت، این دین، این بدهی به مردم، تمام میشود؟ نمیشود. این یک فرهنگ غلطی است.
امید غلط به اهل بیت
امام صادق(ع) بنا به نقل جلد دوم کتاب کافی شریف که هزار و دویست سال پیش نوشته شده، در محضر مبارکشان عرضه شد: یابن الرسول الله در این شهر مدینه عدهای آدمهای بیپروایی هستند، خلاف میکنند، گناه میکنند، معصیت میکنند، خطا میکنند، اذیت میکنند، ما میرویم نصیحتشان میکنیم به ما جواب میدهند: برو ما شیعه امام صادق(ع) هستیم، اینها به داد ما میرسند حل میکنند قضیه ما را، واقعا همین است؟!
این معنیش این است که ائمه اداره بیمه گناه هستند. شما هر چه گناه میکنید آنها شما را بیمه میکنند که جهنم نروید. در حالی که ائمه ما امام هدایت هستند، امام خیر هستند، امام کرامت هستند، امام تربیت هستند، امام ادب هستند، نه بیمهکننده گناه، نه بیمهکننده معصیت.
وقتی به محضر امام صادق(ع) عرض شد که اینها خیلی رها هستند، آلوده به هر گناهی هستند بعد هم که نصیحتشان میکنیم میگویند دل ما به ائمه گرم است، کار ما درست میشود. اصول کافی نوشته امام صادق(ع) در نشستن جابجا شدند چهرهشان درهم شد یعنی فشار بهشان آمد، غصه خوردند، ناراحت شدند که یک عدهای به نام شیعه دارند خودزنی میکنند، دارند خسارت به خودشان میزنند، ولی یک امید غلطی به ما اهل بیت دارند، این امید باید علاج بشود. این امید منفی باید درمان بشود. این حال درستی نیست.
برادرانم خواهرانم، ما که میخواهیم اهل بیتی باشیم این یک جمله را از قرآن باید یاد بگیریم )الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِين... ، ناپاک برای ناپاک است، الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِين( (نور، 26) پاکان برای پاکان. هندوانه شیرین رسیده در بخش صیفیجات است اما هندوانه تلخ بدتر از زهر ابوجهل (که حالا نمیدانم ایران هم درمیآید یا نه) بخش صیفیجات نیست، حیوان هم نمیخورد چون بسیار تلخ است اما اسمش هندوانه است.
چقدر زیبا میگوید حافظ:
غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
نمیشود که من سراپایم آلوده باشد اما فردای قیامت تعارفم بکنند بگویند تشریف بیاورید کنار ابی عبدالله قرار بگیرید. اگر این کار را با من بکنند با شمر هم باید بکنند، حالا من آلودگیم بیست درجه است برای شمر صد درجه است، چه فرقی میکند که من آلوده هستم یا یزید یا شمر یا نمرود یا فرعون.
آیا من شیعه هستم؟
امام صادق(ع) با عوض کردن نشستنشان و چهره در هم شدنشان به این کسانی که برایشان تعریف کردند مدینه چه خبر است فرمودند: من یک میزان، یک معیار، به شما میدهم با این معیار شیعیان ما را شناسایی کنید. اگر اینگونه نیستند دروغ میگویند و بعد قسم خورد حضرت فرمود: والله کذبوا ائمه ما خیلی کم قسم میخوردند. والله کذبوا اینهایی که آلوده هستند و میگویند ما شیعه هستیم دروغ میگویند.
وقتی ائمه مرا قبول نداشتند، چطور خودم را به آنها اتصال بدهم و بگویم: نه، من شیعه هستم. دارد قسم جلاله میخورد میگوید والله شیعه نیستی. مگر به زور میتوانم خودم را به عنوان شیعه جا بیندازم؟ این معیار این است خیلی زیباست خیلی غصه میخورم، نمیگویم من آدم خوبی هستم، غصه میخورم من هم در همین جامعه هستم ولی همین اولیش یعنی این معیارهایی که امام ششم دادند آن هم در مهمترین کتابمان همین اولیش رعایت بشود، این کشور چه خواهد شد همین اولی رعایت بشود. بعد از اینکه من گفتم به معنیش فکر کنید.
به ما در طلبگی یاد دادند که حرف حصر است یعنی هر جای قرآن و روایات «انما» دیدید طلبهها معنیش این است این حرفی که میزنم دومی ندارد، همین است. دیگر دنبالش نگرد یک پنجره دیگری پیدا کنی، در دیگری پیدا کنی، نیست همین است. انما یعنی شیعه ما فقط همین است اولیش من عف بطنه. اول آمده سراغ شکم، بالاخره مردم شبانه روز با شکم سروکار دارند، شکم هم یک دروازه دارد به نام دهان، این دهان هم خیلی هنرمند است، هر جور لقمهای بهش بدهی میجود میدهد پایین. دهان خیلی آزاد و باز است، شکم هم که جا دارد. معیار شناخت شیعه ما اولیش این است من عف بطنه.
ائمه ما به قول قدیمیها تلگرافی حرف زدند، این بر عهده ماست که برای شماها توضیح بدهیم. اگر خوب توضیح بدهیم فقط همین است. شیعه ما از این دروازه شکمش که دهان است غصب، دزدی، تقلب در جنس، کم فروشی، بدفروشی، حرام، ارث پدر و مادر برادر و خواهر، رشوه، ربا، پایین نمیآید، شکم پاک است.
فکر کنید این مال حرامخوری از فردا صبح تعطیل بشود، یعنی هر جا قدم میگذارید رشوه بخواهید بدهید بگوید: نه، آقاجان من حقوق میگیرم، دولتی هستم، وظیفهام است. سی سال مشکل شما را حل میکنم، اگر حق با تو است امضا میکنم. حالا شهرداری است، دادگستری است، دادیاری است، ادارات دیگر است، وزارتخانههای دیگر است، هر جا بروید هیچکس دستش دراز نباشد و فقط دستش به قلم باشد، کارت را حل کند.
لعنت خدا بر رشوه
یک جمله راجع به رشوه بگویم. اگر اداری اینجا هست پاک است ولی میداند رفیقهایش رشوهبگیر هستند به آنها بگوید ما اینگونه نباشیم که «دل هر میز را که بشکافیم/ با اشاره به مشتری اسکناسش در میان بینی» رشوه ده بالغدو و الاصال ـ غدو یعنی روز اصال یعنی شب ـ خفه شو بالعشی و الابکار، حرف نزن پول را بده وگرنه پنج ماه کارت را عقب میاندازم یا اصلا رأی نمیدهم، پول رابده وگرنه پدرت رادرمیآورم، تو فکر میکنی که قلم من قلم روانی است، قلم من برای راه افتادن روی کاغذ یک ماشین گران میخواهد. اینگونه نباشیم. این اسمش رشوه است، بده قلم را سوارش کنم بنویسد برایت.
من میخواهم خودم را عادت بدهم این بار این گونه مباحث را که مطرح میکنم مهمترین کتابهایمان را هم بیاورم روی منبر که بزرگان دین ما نوشتند مثل شیخ طوسی، مثل صدوق، مثل شیخ مفید، مثل مرحوم کلینی، اینها حدشان به شاهراه است. پیغمبر(ص) میفرماید: لعن الله راشی این نفرین پیغمبر است خدا پیغمبرش را رد نمیکند که بگوید حالا نفرین کردی شوخی است، نه پیغمبر با پروردگار جدی است، پروردگار هم با پیغمبر جدی است. لعن الله راشی و المرتشی و المراشی خداوند از رحمت خودش دور بدارد رشوهدهنده، رشوهگیر و دلال رشوه را.
حالا اسم این دلال را امروز میگویند کار چاقکن. بیرونهمه جا هستند، آقا پروندهات کجا گیر است؟ اینجا، دارد گریه هم میکند چند وقت است میروی و میآیی؟ پنج سال است. چطور اینقدر خودت را معطل کردی؟ سی میلیون بده من تا دو روز دیگر مشکل را حل میکنم، پنجاه میلیون بده، صد میلیون بده. شیعه ما لقمه حرام از گلویش به طرف شکمش راه نمیافتد.
از میان رفتن برکت ها از زندگی
به خدا بچهها، بزرگان، مادرها، خواهران، در دوره عمر چهل به قبلم ـ الان نه نمیبینم ـ در چهل به قبلم رفیقهایی را داشتم در حلالخوری حرف اول را میزدند. خیال نکنید زرنگ نبودند، خیلی هم زرنگ بودند. پنجاه سال پیش میتوانستند با یک بالا پایین کردن صد هزار تومان به جیب بزنند. شما جوانها آن وقت نبودید، پیرمردها میدانند در همین تهران نو تهرانپارس نیروی هوایی با صد هزار تومان بیست تا خانه هفتاد هشتاد متری میتوانستی بخری. پدر من اولین خانهای که در تهران خرید شصت متر بود، دو تا اتاق داشت حیاط و حوض داشت، خیلی جای خوبی بود، چهار هزار و هفتصد تومان. بعدا یک خانهای به او پیشنهاد کردند سیصد متر بود، دو طبقه در خیابان خراسان. ما بچه بودیم آمد به مادرم گفت یک خانه خوبی به من پیشنهاد شده دو طبقه، حیاط سیصد متر با درخت اما گران میگوید حاج خانم. مادرم هم اصلاً در این دنیا نبود مادرم اصلاً جای دیگر بود. پرسید: چقدر بهت گفتند؟ گفت: هشت هزار تومان. یعنی ده هزار تومانی که الان میرویم دو کیلو سبزی و یک خرده ماست میخریم و بقال میگوید بقیش را فردا بیاور. دو تومن هم از این ده تومان کمتر، هشت هزار تومان.
الان پول خیلی بدبخت شده، اولها پول خیلی عزیز بود. سنگک خاش خاشی در این تهران سه زار بود. روغن کرمانشاهی خالص ـ آن وقتها تقلب نبود ـ کیلویی دو تومان، دو تا یک تومانی بود. بهترین برنج شمال کیلویی یازده قِران بود. این پولهایی که من میگویم الان نیست. از خدا دور شدیم قرآن هم میگوید با دور شدنتان هم گرانی میآید بالای سرتان هم کمبود جنس. هی دور بشوید. اتوماتیک است، گناه مشکل میسازد.
شما میگویید اروپا که خیلی سرسبز است، سرسبزی چه کار به بدن دارد؟ مردمی که ایدز دارند مشکل روانی دارند، عقد و ازدواجشان از بین رفته، با زنا بچهدار میشوند اینها که خیلی بلای بدتر از بلای ماست که جنسهایمان گران است یا رکود اقتصادی است. ما را یک طور و آنها را طور دیگر جریمه میکند. جریمههای خدا رنگارنگ است. در آثارمان دارد الوان عذاب، عذابهای رنگارنگ.
فساد در اروپای زیبا
دانش در اروپا موج میزند اما مریضی را میبرند بیمارستان بعد از ده روز میگویند: خانم، آقا این بیماری بچهات در کره زمین ناشناخته است، ببر تا بمیرد.
من بخش مهمی از اروپا را بودم مثلاً برای منبر در سوئیس که زیباترین کشور است، حضور داشتم. سوئیس از استان خراسان کوچیکتر است، صد و هفتاد دریاچه طبیعی دارد، پاکترین خیابانها را دارد، پاکیزهترین اتوبوسها را دارد، مترو دارد. سوئیس بیشتر پولهای این کله گندههای دنیا، دزدها و رئیس جمهورهای کشورهای دزد پولشان آنجاست. بعد از مرگشان هم پولها را نمیدهند، آنها میخورند. چون به کافر اعتمادی نیست خدا میفرماید )لا أَيْمانَ لَهُم( (توبه، 12) اصلاً متعهد به پیمان نیستند.
همین چند وقت پیش یکی از این شاهزادههای سعودی مُرد، زن و بچه نداشت، نود میلیارد پول در بانک سوئیس داشت. عربستان گفت: پول برادرم را بده. گفت: وارثش بیاید ما به شما پول نمیدهیم. خورد و برد، پول چی بدهیم؟
در این سوئیس در ژنو، یک بیمارستان است چند طبقه، بهترین دکترها را دارد. کار این بیمارستان این است که دختر از چهارده سالگی، هجده سالگی، بیست سالگی، زن از سی سالگی، سی و پنج سالگی، مرد از بیست، بیست و پنج، پانزده، چهارده، میآیند آنجا پرونده تشکیل میدهند، بیمارستان کارت میدهد که نوبت خودکشیت چهار ماه دیگر است. چهار ماه دیگر میرود روی تخت میخوابد، چیزی به او تزریق میکنند و او را میکشند، این دنیای غرب است.
فساد هم که غوغایی است. یک شب خوابم نمیبرد با یکی از رفیقهایمان که خیلی زبانش قوی بود آمدم بیرون. جوان دانشجویی بود در دانشگاه که فوق لیسانس میخواند. گفتم: این جوان را صدا کن ببین حاضر است با من حرف بزند. همین لباس تنم بود، صدایش کرد گفت این درسش خیلی بالاست. به او گفتم من با احترام میخواهم با شما ده دقیقه صحبت کنم، میخواستم آن حقیقت غرب را از او بیرون بکشم که زندگی بر چه مبنایی است.
این مترجم به من گفت: میگوید من با این آقا حرف نمیزنم. پرسیدم چرا؟ گفت شرط دارد، همین الان یک کنیاک و یک پاکت سیگار مارگارت برای من بخرد، رایگان که من نمیتوانم حرف بزنم. فکر کنم قبلاً طلبه بوده داشت طی میکرد. من به این مترجم گفتم: کنیاک خریدش حرام است اما سیگار عیبی ندارد، به او بگو ما قول میدهیم حرفهایمان که تمام شد چهار پنج پاکت سیگار برایت بخریم، گفت باشد.
به او گفتم زندگی را برای من تعریف کن. خدا شاهد است، گفت: زندگی یعنی منهای آینده، اصلاً فکر آینده را نکن که فردا چه میخواهد بشود، زندگی یعنی لذت الان، همین الان لذت ببر این یعنی زندگی. کاری به فردا نداشته باش، کاری به مردن و بعد از مردن هم نداشته باش.
گفتم: خیلی خب زندگی در غرب یعنی لذت الان، چه لذتی؟ گفت: هر چه که بدنت از آن میتواند لذت ببرد. گفتم: این هر چه که میگویی چیست؟ گفت: اگر ازدواج با سگ را لذت میبری برو ازدواج کن. اگر روزی پنج بار باید مشروب بخوری برو بخور. اگر لذتت در همجنسگرایی است برو همجنسگرا شو. گفتم: اینها هیچکدام بد نیست؟ گفت: نه چه بدی دارد؟ گفتم: همین همجنسگرایی که میگویی در دنیا ثابت شده ایدز میآورد. گفت: بیاورد... الان که نیاورده، بعد میخواهد ایدز بیاورد، حالا من به خاطر اینکه بعداً ایدز میگیرم، الان لذت نبرم؟
این عذاب الهی است، عذاب از این بالاتر؟ عذاب از این بالاتر که آخرت را فراموش کردند، خدا را فراموش کردند. مگر عذاب فقط زلزله است یا کمبود باران و برف است، بدترین عذاب فراموشی خدا است. عشق به انواع گناهان، عقیده ندارم به اعتقاد انبیاء که در قیامت به خاطر گناهان به جهنم بروم، خب این هم یک عذاب است. همش میگویند اروپا خیلی قشنگ است، خب خیلی جاهای ایران ما هم قشنگ است. مگر شمال ما قشنگ نیست، مگر لب دریاهای ما قشنگ نیست، مگر جنگلهای ما قشنگ نیست، مگر کل کشور ما کویر است؟ اتفاقاً اروپا به خاطر یکنواختی آدم را خسته میکند، اینجا خوب است کشور چهار فصل.
اما سرسبزی چه کار به این مشکلات روحی و روانی مردم آنجا دارد؟ خودکشیها، دیوانه شدنها، روانی شدنها، آلوده بودن به انواع گناهان با انواع بیماریها. خب شیعه ما رشوه نمیخورد، شیعه ما ربا هم نمیخورد.
شیعه و رباخوری!
کتاب وسائل الشیعه کتاب فقهی اهل بیت است، این روایت را من خودم در آنجا دیدم چون کتاب را دارم ـ دو جور چاپ از کتاب هم هست ـ به امیرالمؤمنین(ع) فرمود یا علی درهم من ربا، یک قِران پول رباخوری اشد من عشرین زنیه کلها بذات محرم، هر یک لقمه ربا از گلو پایین دادن از بیست بار زنای با محرم گناهش سنگینتر است. من کاری به این سپردهها ندارم که با شما قرارداد شرعی میبندند میگویند پشت ورقه را بخوان که ما نمیخواهیم حرام بخوریم. حالا راست هم میگویند، حرام نمیخواهند بخورند اما اصل و فرع پولهایتان را که خوردند ولی حرام نمیخورند، آن ربا نیست. ولی ربا که الان رواجش خیلی زیاد شده است.
من وقتی میروم پیش رئیس بانک یک عدد برگه خرید میبرم میگویم من صد تا یخچال، پنجاه تا تلویزیون، شصت تا چرخ گوشت خریدم و پولش را ندارم. این هم صورت حساب که از فروشگاه گرفتم، پول به من میدهی تا بروم این جنسها را بخرم؟ بانک میبیند روی برگه مهر فروشگاه خورده، تحقیق هم نمیکند ـ رئیس بانک که باید بکند ـ میگوید: بله، پول چقدر میخواهی؟ دویست میلیون، میگوید: ما دویست میلیون را میدهیم و با تو شریک میشویم. مثلاً بیست و دو درصد، هفده درصد، هجده درصد برای بانک، تو باید بابت این وام به ما بدهی. صورت حساب هم قلابی است.
به حضرت عباس این قرض، قرض ربایی است و حرام است، چون جنسی پشتش نیست، معاملهای نشده. این منصرف به قرض میشود. شیعه ما ارث خواهر برادرش را نمیخورد جزء )وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلًا لَمًّا( (فجر، 19) نیست، ارثخوری گناه بزرگی است. شیعه ما در جنس تقلب نمیکند که به جای یک تومان شش تومان گیرش بیاید. چایی داخلی را با خارجی قاطی نمیکند. برنج کیلو چهار تومانی تایلندی را با برنج چهارده پانزده تومانی شمالی قاطی نمیکند، بفروشد. روغن کرمانشاهی را با روغن نباتی قاطی نمیکند. این قاطی کردنها غش در معامله است، خرید و فروشش حرام است، پولش حرام است. ولی شیعیان ما نمیخورند طول میکشد بقیه معیار را هم بگویم.
انما شیعة جعفر من عفو بطنه و فرجه، شیعیان ما اهل زنا و گناهان شبیه زنا نیستند، شجاع هستند، حاکم بر غریزه جنسی هستند. اگر ازدواج میسر است ازدواج میکنند، اگر پول نیست مثلاً برادران پولدار کمک نمیکنند که جوان عروسی بگیرد، قرآن میگوید )وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحا( (توبه، 33) عفت شهوت به خرج میدهد تا من خودم برایش زندگی را فراهم بکنم و زنش بدهم، خود خدا.
و عمل لخالقه شیعیان ما اهل ریا نیستند هر کاری میکنند میگویند خدایا طرف ما تو هستی.
سخنی در باب لات های قدیم
شما بچهها و جوانها لاتهای قدیم تهران را ندیدید لاتهای الان آشغال هستند، لاتهای زمان جوانی ما خیلی مرد بودند خیلی. عجیب است برای من خال کوبیده بودند، قمه میکشیدند، میزدند، چاقو میکشیدند، کافر را به هم میریختند اما به قدری برای ابی عبدالله(ع) احترام قائل بودند که دو ماه محرم و صفر کافه نمیرفتند، مشروب نمیخوردند، کار بد نمیکردند. تمامشان هم موفق به توبه شدند.
من آن لاتها را دیده بودم، من بالای سر مرگ بعضیها از آنها بودم، چه مردنهایی. یکی از آنها ساعت دوازده شب در حال جان دادن بود، میگفت: من نمیمیرم، من منتظر ابی عبدالله هستم تا چشمم به او نیفته نمیمیرم. یک دفعه سرش را تکان داد گفت السلام علیک یا ابی عبدالله حسین جان آمدی اینجوری بودند. با معرفت بودند با کرامت بودند. بزرگوار بودند بزرگوار.
کلی کار خیر برای خدا میکردند، خیلی از آنها کارهایشان را به کسی نشان نمیدادند. به خدا بعضی از آنها تک و تنها در خیابان من را دیده بودند دست میکردند در جیبشان شش میلیون هفت میلیون ـ سی و پنج سال پیش ـ میگفتند این حاصل عمر ماست، حلال هم هست، این را بگیر برای ما کار خیر بکن ما داریم میرویم، کار برای خدا میکردند.
رجا ثوابه، خیلی هم امید به خدا داشتند. آی گریه میکردند، میآمدند پای منبر من زمزمه میکردند میگفتند آخرش خدا ما را میبخشد، راست هم میگفتند. و خاف عقابه از جهنم هم میترسیدند معلوم میشود اینها خدا را باور کرده بودند، بهشت را باور کرده بودند، جهنم را باور کرده بودند که اینطور بودند.
این شیعه ما، معیار را دیدید؟ حرام در شکم نمیریزند، حرام به شهوت جنسیشان تغذیه نمیکنند، برای خدا قدم برمیدارند، امید به بهشت خدا دارند، از عذاب جهنم هم میترسند، این شیعه اهل بیت.