
جایگاه و ارزش هدایت

عناوین این مقاله
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدجایگاه و ارزش هدایت بسیار مهم، حیاتی و اساسی است. کسى که هدايت مىشود مؤمن، آرام، باادب، باوقار و باتربيت مىشود.
پيامبر(ص) مىفرمايد: انسانى که هدايت شده و از دنيا رفته است را غسل مىدهند، کفن مىکنند، در قبر مىگذارند و روی قبر را میپوشانند و مىروند. جبرئيل با صداى بلند مىگويد: خدايا! بنده مؤمن تو را تنها گذاشتند و رفتند! اگر اين مؤمن در برزخ چشمش را باز کند و ببيند تنهاست به وحشت مىافتد، اجازه مىدهى کنار او برويم؟
خطاب مىرسد: نه! بنده من هفتاد سال در دنيا بود، آيا او يکبار هم دست نياز به سوى تو جبرئيل دراز کرد؟ حاجتش را به تو گفت؟ ميکائيل هم همين جواب را مىشنود، اسرافيل هم همين جواب را مىشنود، بعد مىگويد: ملائکه ببينيد! خودش ميت را صدا مىزند: بنده من تنها شدى؟! غصه نخور! تا قيامت خودم مونس تو هستم.[1] این جایگاه هدایت الهی است که ارزش و جایگاه هدایت را تا عرش الهی پر میکند.
اگر خدا با انسان انس بگيرد چه حالى به انسان دست مىدهد، تا قيامت خدا با او هست و در روز قيامت به همين مؤمن (مرد يا زن) مىگويند: { سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِيمٍ }.[2]
با اینکه ما در مقابل خداوند بسیار کوچک و ناچیز هستيم، ما بايد به خدا سلام کنيم، اما خدا مستقيما به انسان سلام میکند اين صداى رب رحيم است که مىشنوى! من دارم به تو سلام مىکنم!
وجوب هدايت
آیا هدایت کردن انسانها امری واجب است یا مستحب؟ در پاسخ باید گفت از همهٔ واجبات، هدایت واجبتر است و اگر هدایت الهی نبود همه دچار زیان میشدید و هدایت از مهمترین کارهای خداوند است.
{ لَكُنتُم مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ }.[3]
در آيات قرآن مجيد مطلبى هست که فراوان به چشم مىخورد و کمتر سورهاى در قرآن هست که اين مطلب صريح در آن ذکر نشده باشد؛ البته اگر در قرآن مجيد هم نبود، هر انسانى آن را تأييد مىکرد.
خطرات فراوانى به صورت قوه و استعداد از درون انسان، بشر را به تخريب بناى شخصيت، کرامت، ارزش انسان و محروم شدن از سعادت و سلامت تهديد مىکند؛ چه در دنيا، براى آنهايى که فقط دنيا را قبول دارند و چه در آخرت، براى آنهايى که به آخرت ایمان دارند. از سويى در بيرون از وجود انسان نيز برنامهها و امورى است که مىتوانند خيلى آسان با خطرات فوق هم آغوش شوند و بشر را زير بار طاقت فرساى خود پايمال کنند و او را از اهدافى که پروردگار در خلقت او داشته دور کنند و نگذارند اين چند روزى که در دنيا به سر مىبرد، با پروردگار عالم ارتباط برقرار کند و زمينههاى ظهور حالات عاليه انسانى را در خودش فراهم کند.
آيا در بين همه مردان و زنان عالم، کسى هست که منکر غرور، حسد، بخل، هواى نفس، عناد و لجبازى شود؟ منکر کينه ورزى، دشمنى، بد دلى و سوءظن باشد؟ منکر ريا، نفاق، دورويى و کوردلى باشد؟ شما از هر انسانى که بپرسيد جواب مىدهد اينها يا در وجود بشر هست يا حداقل در کمين او هست.
الف) کبر
قوّه کبر در وجود انسان يا در کمين اوست. برخی نسبت به حقوق پروردگار و مردم متکبراند، یعنی با اینکه حق خداوند مطرح است ولى او خود را بزرگتر از آن مىبيند که حق خدا را ادا کند، يا خود را بزرگتر از مردم مىداند که حق آنان را ادا کند يا سلام مردم را عليک بگويد، با مردم معاشرت کند و به مردم تواضع کند.
گاهى هم مسائلى رخ مىدهد که براى پاکان عالم دردآور است؛ به عنوان مثال شخص خود را عزيز مىداند، ولى بىدليل و بىجهت توقع دارد همه انسانها غلام حلقه به گوش او باشند، اين حالتى است که در فرعون ايجاد شده بود. پروردگار در اوايل سوره قصص مىفرمايد: { إِنَّ فِرۡعَوۡنَ عَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ }.[4]
فرعون خود را از همه برتر مىدانست چون به خود باورانده بود که از همه برتر و بالاترست، پس بر همه انسانها واجب است که مطيع او باشند.
اين خطرات سنگين باطنى در کمين هدایت است، چون هنوز بعضی انسانها با مقوله بيرونى که بتواند با يکى از اين خطرات مواجه شود در تماس نبوده است؛ مثلاً با ماديات مواجه نشده است که بخل خود را نشان دهد، به محض اینکه شخص يک مقدار پول به چنگ مىآورد، خطر از کمين بيرون مىآيد و جلوى هر خرج مثبتى را حتى براى زن و بچه مىگيرد، همه در کنار او در تنگنا قرار مىگيرند، این از جمله چیزهایی است که غیرقابل انکار برای انسانهاست.
ب) شهوت
شهوت در باطن بچه به کمين مىنشيند و اگر پدر و مادر مراقب نباشند همين که کودک با مقولهاى جنسی در بيرون مواجه شود شهوت خودنمايى مىکند و وقتى بزرگتر شود، خودنمايى شهوت نيز قوىتر مىشود و اگر امکان داشته باشد، با نفرات زيادى ارتباط نامشروع برقرار مىکند و شهوت شروع به فعاليت و طغیان مىکند.
برخی به حرمت هم کارى ندارند که حالا ناموس اين انسان بر باد مىرود، اين دختر به آلودگى دچار مىشود که بعداً نمىتواند شوهر کند، ممکن است بعدها به خاطر حفظ آبرو خودکشى کند و این در حالى است که در توبه هم باز است؛ گاهی حتی اين زن شوهر دارد و امثال آن. حال آيا کسى منکر خطر شهوت است؟[5]
شهوت اگر مقولههاى بيرونى را نبيند در سنگر باطن تنها مىماند، بخل پنهان، حسد پنهان، رياى پنهان و اما وقتى که به يک مقوله مناسب برخورد کند از نهان در مىآيد و شروع به کار کردن مىکند.
ج . ريا و کينه
ریا يعنى نظر مردم را به خود جلب کردن. اينجا جايى است که ريا با مقوله بيرون دست به گريبان مىشود، حال ده نفر در نماز جماعت پشت سر من نماز مىخوانند، پس من صدايم را نازک کنم و حالت محزونى به خود بگيرم، گردن را کجتر کنم، تا آن ده نفر بگويند عجب نماز با روح و پر نشاطی مىخواند.[6]
ريا گرگ سنگرگرفته در باطن است، زمانى از سنگر بيرون مىآيد و شروع به فعاليت مىکند که با مقوله بيرون روبهرو و مواجه شود. کينه هم همينگونه است، هرگاه طرف مقابل نيست، آتش کينه خاموش است، طرف مقابل را جلوى مردم مىبيند کينه از سنگر باطن بيرون مىزند، رنگ صورت قرمز مىشود، حالت عصبانيت شعلهور مىشود، مىگويد: وقت آن است که آبرويش را ببرم، سيلى به او بزنم، ريشه او را بکنم، جلوى خير را نسبت به او بگيرم.
هر کس با اندک سوادى مىداند صفر به علاوه صفر، مساوى با صفر است، بنابر آيات قرآن مجيد، تمام خطراتِ کمينکرده در باطن به صورت قوه، به صورت فعل، وقتى در پيشگاه پروردگار عالم ارزيابى مىشود، به عنوان هيچ مطرح است، هيچ هم نيست، يک عمر پرونده اين گونه افراد، با اين همه خطرات در کمين و در فعاليت، چه پروندهاى است؟
خداوند دربارهٔ روز قيامت در سوره کهف مىفرمايد:
{ فَلَا نُقِيمُ لَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَزۡنٗا }[7]
ترازويى براى کشيدن اين پرونده قرار نمىدهند، چون اين پرونده چيزى ندارد که محاسبه شود، ببينيد چقدر بىارزش است. اين سلسله خطرات که حالا خيلىها خوشحالند خودستایی و منيت دارند و چيزهايى از بيرون به خودشان اضافه مىکنند، پول ما، کارخانه ما، صندلى، وکالت، وزارت و دانش ما، اين اضافهها در مقابل آيات قرآن خيلى بیارزش است؛ زيرا قرآن مىفرمايد:
{ أَنَّ ٱللَّهَ لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ }[8]
{ وَلِلَّهِ مِيرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ }[9]
يک مالک اصلی در عالم وجود دارد. مىگويد: مالک همه ملکها يک نفر است، بقيه به اجازه او اگر صددرصد حلال باشد داراى ملکيت اعتبارى هستيد، نه ملکيت ذاتى، يعنى ملکيتى که اگر به محضر برويد، مىتوانيد به فرد ديگرى واگذار کنيد، اگر هم محضر نرويد و بميريد، کل ملکيت شما باطل مىشود؛ بنابراين نمىتوانى چيزى را در عالم به ملکيت خود اضافه کنى که اصلاً واقعيت و حقيقت ندارد.
خطر بزرگ موانع هدایت
مطابق آیات قرآن اضافه شدن اين مايه هاى غريزى، شهوانى، حيوانى و درونى با مقولات همسنگ خودش در بيرون ـ مثل اضافه شدن شهوت به زنا که شهوت امرى درونى است و زنا، مقوله بيرونى اضافه شدن «هوى» به پول حرام، ربا، غصب، رشوه، دزدى و مال ظلم، اضافه شدن هواى نفس به نگاه به نامحرم، اضافه شدن شهوت به لمس بدن نامحرم، اضافه شدن ريا به نماز، روزه، ساخت درمانگاه و بيمارستان و منبر ـ بدتر از اضافه شدن صفر به صفر است. چون اگر صفر به صفر اضافه شود، مىشود صفر، اما وقتى اينها به مقولات بيرون اضافه مىشود، مىشود دو سر قيچى، يک سر درون و يک سر مقولات بيرون که در نتيجه رابطه انسان را با پروردگار قيچى مىکند، انسان مىشود مفسد، فاسد، شيطان، ظالم، خناس، خائن، غاصب، منافق، مشرک و کافر؛ پايان کار هم پرونده قابل وزن کردن نيست و براى اینکه زودتر زمين محشر را از اين نجاستها پاک کند فرمان مىدهد:
{ أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ }[10]
سريع اين نجسها را از سرزمين محشر به جهنم ببريد که يک نفر باقى نماند، اين از اضافه شدن صفر به صفر است که بسیار خطرناک است.
بحث در باب هدايت بود، اين بدنه مسأله هم در قرآن مطرح است و هم در روانشناسى، روانکاوى، مسائل تربيتى و اخلاقى، در مدرسهها، در ادارهها و کوچه و بازار؛ يعنى اگر بتوانيم آمارى از اين شش ميليارد نفر و از حرف زدن روزمره ايشان بگيريم، مىبينيم بسيارى از اين شش ميليارد جمعيت روى زمين در باب خطراتى که در ديگران ديدهاند يا از سوى ديگران به آنها ضربه زده، سخن مىگويند.
در دادگسترىها سخن اصلی درباره چيست؟ آيا در دادگسترىهاى ايران بحث درباره خدا، عدالت، کرامت و تفسير قرآن است؟ يا اینکه يک خانم مىگويد: اين ورقه پزشک قانونى است، شوهر من استخوان من را شکسته، دندانم را خرد کرده، يا مردى مىگويد: زنم زندگى مرا به آتش کشيده است؛ يا يک تاجر مىگويد: سى مورد چک برگشتى دارم، يا مىگويد: زمين مرا غصب کردهاند، يا مىگويد: خانه مرا دزدیدهاند، يا مىگويد: سيلى به گوش من زدهاند. يک بخش از تمام صحبتهاى اين شش ميليارد نفر مربوط به اين خطرات است که حکايت خطرهاى اتفاق افتاده از ديگران را تعريف مىکنند، يا داستان ضربههايى که از اين مايههاى خطر و موانع هدایت از طرف ديگران به آنها خورده است.
مفید بودن حيوانات
حيوانات چه کردهاند؟ غير از این است که گوشت، شير، پنير، چرم، معده، روده، جگر سفيد و جگر سياه دادهاند؟ غير از اینکه عقربها و مارها شبانه روز نفس کشيدهاند تا سموم هوا را تصفيه کنند؟ تمام حيوانات در خدمت مردم هستند نه در خيانت انسانها! کدام حيوانات در حال خيانت هستند؟ اين شعرهاى ما در مورد حيوانات نيز اشتباه است:
نيش عقرب نه از ره کين است اقـتضـاى طبيعتـش ايـن است
(سعدی شیرازی)
روز قيامت اين عقرب ما را محاکمه مىکند که خدا در طبيعت من ضربه زدن به کسى را نگذاشته بود. نيش من، اسلحه من دربرابر خطر بوده است، ميليونها نفر از شما در بيابانها از کنار من گذشتيد و من به شما نيش نزدهام؛ زيرا اقتضاى طبيعت من اين نيست.
زندگى گرگ را فيلم بردارى کردهاند، گرگ وقتى گرسنه مىشود، دنبال يک حيوانى که روزى الهى اوست مىرود. اما همين گرگ طبيعتش عجيب است، وقتى گوسفندى را مىخورد به يک وعده بسنده مىکند و باقیماندهٔ غذای خود را رها مىکند تا ديگر حيوانات گرسنه از آن بخورند، اين قدر رحمش بالاست.
هشدار پیامبر(ص) در مورد موانع هدایت
اين خطرات قطعى و سنگين است که اميرالمؤمنين(ع) مىفرمايد: در سختترين جنگها، وقتى هجوم و آتش جنگ شديد مىشد ما به پيامبر(ص) پناه مىبرديم،[11] اين پيامبر متين و شجاع، اين پيامبرى که در رأس همه است، بالاى منبر مدينه فرمود: ترسناکترين چيزهایی که من پيامبر را نگران کرده و دلم را در امواج ترس فرو برده است دو چيز است که بعد از مرگ من بر امتم وارد مىشود:
اول: هوای نفس[12]
طغيان خطرات درون که اين مايههاى خطر شروع به طغيان و فعاليت مىکنند و فرد و خانواده و جامعه را به فساد مىکشانند.
دوم: آرزوهاى دور و دراز
گاهی انسان جوان 22-23 سالهای را میبیند که دنبال زمین میگردد تا برج بسازد. این جوان که سن و سالی ندارد، سرمایهای ندارد. چگونه و با کدام سرمایه میخواهد برج بسازد؟ وقتی انسان پیگیر میشود، متوجه میشود دنبال افراد مسئول و با نفوذی میگردد تا درصدی از سود را به آنان بدهد و کار خود را پیش ببرد. اینها همگی برگرفته و نشأت گرفته از هوای نفس، شهوت و تکبر است، تمام این خیانتها و هوای نفسها محصول آرزوهای دور و دراز است.
سعدى مىگويد: در شيراز کسى ما را شام دعوت کرد، به خانهٔ او رفتيم و ديديم کمرش خميده، يک موى سياه در سر و صورت نيست، با عصا به زحمت راه مىرود، صاحب خانه بود، نشست، احترامش کرديم، گفتم: پیرمرد حالت چطور است؟ گفت: خوبم، کارى را مىخواهم به خواست خدا انجام بدهم.
سعدى مىگويد: به او گفتم چه کارى را میخواهی انجام دهی؟ گفت: مىخواهم از شيراز جنس ببرم به چين تا بفروشم، از بازار چين نيز چينى بخرم و به شام ببرم، شنيدهام آنجا چينى خوب مىخرند، و از آنها ديباى رومى بخرم و در حلب ببرم، شنيدهام ديباى رومى را در حلب خيلى خوب مىخرند و از آنجا نيز گوگرد احمر بخرم، ان شاء الله بعد از سفر به اين کشورها جنسها را که خريدم و فروختم به شيراز بيايم و بقيه عمر را عبادت کنم.
سعدى مىگويد: وقتى به او نگاه مىکردم بوى مرگ مىداد، اما مىگفت: بروم و بيايم و بقيه عمر را به عبادت مشغول شوم! بعد سعدى در جواب تاجر گفت:
آن شنـيدسـتم در اقصاى غور[13] بار سالارى بـيـفتاد از ستـور[14]
گفـت چشـم تنـگ دنيا دار را يا قناعت پر کند يا خاک گور
سعدى گفت: من جز اين نمىدانم که تو را اگر بخواهند ساکت کنند بايد خاک گور بر دهانت بريزند، و الا اگر رهايت کنند، مىخواهى همه دنيا را بگيرى، بعد مىخواهى بيايى عبادت کنى.
آثار پذيرش هدايت الهى
خطرها قطعى و يقينى است، نيمى از اين خطرها در باطن سنگر گرفته و نيمى ديگر از مقولات بيرون است تا زمانى که اين مقوله فعال نشود خطرهاى ديگر ساکتند، چشم خطرها که به مقولات بيرونى بيفتد طغيان مىکنند، شروع به فعاليت مىکنند؛ اينجاست که پروردگار در قرآن مىفرمايد:
من خالقى هستم که به موجودم عشق مىورزم، عاشق نگران محبوب خويش است، عاشق خطر را نمىخواهد، عاشق رنج معشوق را نمىخواهد:
{ وَلَا يَرۡضَىٰ لِعِبَادِهِ ٱلۡكُفۡرَۖ }[15]
من يقينا هيچ خطرى را براى بندگانم نمىپسندم، براى آنکه آنها دچار خطر و ضرر و زيان نشوند، من هدايت آنها را به طرف حقايق بر خود واجب کردم:
{ قُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ مِنۡهَا جَمِيعٗاۖ فَإِمَّا يَأۡتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدٗى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ }[16]
اگر هدايت مرا قبول کنيد، از همه اين خطرات در امان مىمانيد، چون نور هدايت من، همه مايههاى خطر را تعديل مىکند و همه را به مايههاى مفيد تبديل مىکند؛ بدن، روح، گوش، چشم، شکم و شهوت سودمند مىشوند. اگر هدايت مرا قبول کنيد، همه اين خطرها را در آغوش خود تعديل مىکند، همه چيز را به سر جاى خود بر مىگرداند.
اين آتش، باطن نمرود را به گلستان تبديل مىکند و اين بتخانه وجودتان را با نور هدايت مىشکند، چنان که پيامبر(ص) وارد کعبه شد 360 عدد بت بود و با رفتن پيامبر(ص) همه شکسته شد،[17] با آمدن هدايت، تمام بتها سرنگون مىشوند و باطن خانه توحيد، ايمان، محبت، انکسار و تواضع مىشود و بيرون تو هم خانه عبادت و خدمت به خلق مىشود.
گسترهٔ هدایت الهی
خداوند مىفرمايد: بر من واجب است هدايت را به سمت شما ارسال کنم که شما دچار خطر در دنيا و آخرت نشويد، اما چه وقت مسئله هدایت تعطیل میشود و خداوند ما را رها میکند؟
قرآن میفرماید: من هيچ وقت درب را نمىبندم، مگر با مردن انسان، دربهای هدایت و رحمت بسته مىشود، وقتى خطرها با انسان باشد و ادامه بدهد تا بميرد، خودش دربهاى رحمت را بسته است، من دربهاى هدایت را بر روى تو نمىبندم، تا نفس دارى درب توبه من به روى تو باز است. من درب را نمىبندم، من بخيل نيستم که درب را ببندم.
عاشورا و هدایت انسان
لحظات آخر عمر ابىعبدالله(ع) بود که از جنگ دست کشيدند، ديگر هم نمىخواستند به خيمهگاه برگردند، خسته، تشنه، گرسنه، داغ ديده، نوک نيزه را محکم در زمين فرو کردند، چند قدمى در زمين راه رفتند، همينطور که روى اسب نشسته بودند براى رفع خستگى به نيزه تکيه داد، لشکر هم آرام شد، امام در حالى که تکيه داده بود، صداى گريه زنها و دخترها را شنيدند.
دو برادر نيز جلوى لشکر کنار عمر سعد بودند، اين دو برادر ابوالحتوف بن حرث انصارى و سعد بن حرث انصارى که بالاى پنجاه سال سنشان است بودند، در تمام شب و روز، جنگ نهروان را به قصد کشتن اميرالمؤمنين(ع) با او جنگيدند. زمانى هم که اميرالمؤمنين(ع) شهيد شد، ده سال با امام مجتبى(ع)مخالفت کردند و ده سال نيز با ابىعبدالله(ع) مخالفت کردند تا خبردار شدند که امام حسين(ع) به کربلا آمده است، پس آنها نيز به کربلا آمدند تا امام حسين(ع)را به شهادت برسانند، از صبح عاشورا 71 نفر کشته شدهاند و اين دو نفر هم در کشتن آنها دخيل بودهاند، يا تير زدهاند يا نيزه به سمت لشکر امام حسین پرتاب کردند يک مرتبه امام از آن حالت تکيه درآمدند و فرمودند:
«الا ناصر فينصرنا الا من ذاب يذب عن حرم رسول الله»[18]
[يعنى امام غرق اميد است که من تنها نيستم] باز هم هستند کسانى که مرا يارى کنند؟
برادر کوچک به برادر بزرگتر نگاه کرد، گفت: چرا ايستادى؟ گفت: چه کار کنم؟ گفت: هنوز خجالت نکشيدى، صداى اين مظلوم و پسر پيامبر(ص) را شنيدى، باز هم ايستادى؟ گفت: چه کار کنم برادر؟ گفت: برگرد به اين نامردها حمله کن و بگو که اشتباه کردى. حمله کردند، مدتى گذشت، دو تا برادر از اسب به زمين افتادند، يک لحظه ديدند پسر فاطمه بالاى سر آنها رسيد و به آنها لبخند مىزند و مىگويد: خدا شما را مشمول رحمت خود قرار دهد.[19]
14 قرن است که در همه دنيا رو به قبله مىنشينيم و گريه مىکنيم و مىگوييم: «السلام عليكم يا انصار دين الله»، آيا درب رحمت و هدايت بسته است؟ چه کسى درب را بسته است؟ آيا خداى کريم درب را بر کسى مىبندد؟ نه، من با ادامه گناهانم درب را مىبندم و این مسئله، به خدا هیچ ربطى ندارد.
---------------------------------------------------------------
[1] . تفسير کبیر منهج الصادقين: 1/13 [سوره فاتحه: آيات 1 تا 7 ] ؛ «چنان که در آثار آمده که چون بنده مؤمن را به قبر در آورند و سر قبر را استوار کرده دوستان و مصاحبان همه باز گردند و او را در کنج لحد تنگ و تاريک تنها بگذارند حق سبحانه و تعالى از روى لطف و بنده نوازى خطاب کند به او که «عبدى بقيت فريدا وحيدا» اى بنده من در اين کنج لحد تنها مانده آن دوستان و ياران که از براى ايشان در حق من عصيان مىکردى و رضاى ايشان را برضاى من اختيار مىکردى تو را اينجا تنها بگذاشتند «فانا رحمك اليوم رحمة تتعجب الخلائق منها» امروز تو را برحمت شامله خود بنوازم چنان که همه خلايق از آن تعجب نمايند پس خطاب فرمايد به فرشتگان که اى ملائکه من اين غريبى است بىکس و بىيار و از وطن و ديار خود جدا افتاده و از همنشينان خود دور شده و الحال در اين کنج لحد مهمان من است آنچه مقدور شما مىشود به روى کرم و احسان نمائيد و درى از جنت بر او گشائيد و قبر او را موسع و منور سازيد و انواع رياحين و موايد نزد او حاضر کنيد و بعد از آن او را بمن واگذاريد که بمقتضاى «اللَّه مونس کل وحيد» مونس و همنشين او خواهم بود تا روز قيامت.»
[2] . يس (36) : 58 ؛ «با سلام [ى پرارزش و سلامتبخش] که گفتارى از پروردگارى مهربان است .»
[3] . بقره (2) : 64 ؛ «قطعاً از زيانکاران بوديد.»
[4] . قصص (28) : 4؛ «همانا فرعون [در سرزمين مصر] برترىجويى و سرکشى کرد.»
[5] . وسائل الشيعة: 15/209، باب 9، حديث 20297؛ «عَنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فِي حَدِيثِ الْمَنَاهِي قَالَ مَنْ عَرَضَتْ لَهُ فَاحِشَةٌ أَوْ شَهْوَةٌ فَاجْتَنَبَهَا مَخَافَةَ اللَّهِ U حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ النَّارَ وَ آمَنَهُ مِنَ الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ وَ أَنْجَزَ لَهُ مَا وَعَدَهُ فِي كِتَابِهِ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ أَلاَ وَ مَنْ عَرَضَتْ لَهُ دُنْيَا وَ آخِرَةٌ فَاخْتَارَ الدُّنْيَا عَلَى الآْخِرَةِ لَقِيَ اللَّهَ U یَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَيْسَتْ لَهُ حَسَنَةٌ يَتَّقِي بِهَا النَّارَ وَ مَنِ اخْتَارَ الآْخِرَةَ وَ تَرَكَ الدُّنْيَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ غَفَرَ لَهُ مَسَاوِيَ عَمَلِهِ.»
همان: 15/309، باب 42، حديث 20601؛ «قَالَ أَمِيرُالْمُؤمِنِينَ(ع) تَرْكُ الْخَطِيئَةِ أَيْسَرُ مِنْ طَلَبِ التَّوْبَةِ وَ كَمْ مِنْ شَهْوَةِ سَاعَةٍ أَوْرَثَتْ حُزْناً طَوِيلاً وَ الْمَوْتُ فَضَحَ الدُّنْيَا فَلَمْ يَتْرُكْ لِذِي لُبٍّ فَرَحاً.»
[6] . الکافى: 2/293، باب الرياء، حديث 1 ؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَنَّهُ قَالَ لِعَبَّادِ بْنِ كَثِيرٍ الْبَصْرِيِّ فِي الْمَسْجِدِ وَيْلَكَ يَا عَبَّادُ إِيَّاكَ وَ الرِّيَاءَ فَإِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِغَيْرِ اللَّهِ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى مَنْ عَمِلَ لَهُ.»
همان؛ «أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ اجْعَلُوا أَمْرَكُمْ هَذَا لِلَّهِ وَ لاَ تَجْعَلُوهُ لِلنَّاسِ فَإِنَّهُ مَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِلَّهِ وَ مَا كَانَ لِلنَّاسِ فَلاَ يَصْعَدُ إِلَى اللَّهِ.»
همان؛ «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) كُلُّ رِيَاءٍ شِرْكٌ إِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِلنَّاسِ كَانَ ثَوَابُهُ عَلَى النَّاسِ وَ مَنْ عَمِلَ لِلَّهِ كَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّهِ.»
[7] . کهف (18) : 105؛ «پس روز قيامت ميزانى براى [محاسبه اعمال] آنان برپا نمىکنيم .»
[8] . بقره (2) : 107؛ «فرمانروايى و حکومت آسمانها و زمين فقط در سيطره اوست.»
[9] . آلعمران (3) : 180؛ «و ميراث آسمانها و زمين فقط در سيطره مالکيّت خداست.»
[10] . غافر (40) : 46 ؛ «[ندا رسد:] فرعونيان را در سختترين عذاب در آوريد .»
[11] . نهج البلاغه: فصل نذکر فيه شيئا من غريب کلامه المحتاج إلى التفسير، حديث 9؛ «كُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ(ص) فَلَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ». امام على(ع): چنان بوديم که چون جنگ سخت و خونريز مىشد، و نبرد صورت مغلوبه پيدا مىکرد، به پيامبر خدا پناه مىبرديم، و در چنين احوالى هيچ يک از ما به دشمن نزديکتر از او نبود.»
[12] . الخصال: 1/52 ؛ بحار الأنوار: 70/90، باب 122، حديث 63 ؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِيَ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ أَمَّا الْهَوَى فَإِنَّهُ يَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الآْخِرَةَ وَ هَذِهِ الدُّنْيَا قَدِ ارْتَحَلَتْ مُدْبِرَةً وَ هَذِهِ الآْخِرَةُ قَدِ ارْتَحَلَتْ مُقْبِلَةً وَ لِكُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا بَنُونَ فَإِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الآْخِرَةِ وَ لاَ تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا فَافْعَلُوا فَإِنَّكُمُ الْيَوْمَ فِي دَارِ عَمَلٍ وَ لاَ حِسَابَ وَ أَنْتُمْ غَداً فِي دَارِ حِسَابٍ وَ لاَ عَمَلَ.»
[13] . غور: بیابان.
[14] . ستور: چهارپا.
[15] . زمر (39) : 7 ؛ «و کفر را براى بندگانش نمىپسندد.»
[16] . بقره (2) : 38 ؛ «گفتيم : همگى از آن [مرتبه و مقام] فرود آييد؛ چنانچه از سوى من هدايتى براى شما آمد، پس کسانى که از هدايتم پيروى کنند نه ترسى بر آنان است و نه اندوهگين شوند.»
[17] . الإحتجاج: 1/214 ؛ «قَالَ عَلِيٌّ(ع) لَقَدْ كَانَ كَذَلِكَ وَ مُحَمَّدٌ(ص) قَدْ نَكَسَ عَنِ الْكَعْبَةِ ثَلاَثَمِائَةٍ وَ سِتِّينَ صَنَماً وَ نَفَاهَا عَنْ جَزِيرَةِ الْعَرَبِ وَ أَذَلَّ مَنْ عَبَدَهَا بِالسَّيْفِ.»
[18] . بحار الأنوار: 98/361، باب 31، حديث 1.
[19] . مع الرکب الحسينى: 232 [الخوارج]؛ پژوهشى پيرامون شهداى کربلا: 179 [سعد بن حارث انصارى]؛ «ورد في أكثر كتب المقاتل والتراجم أنّ سعد بن الحرث الأنصاري العجلاني وأخاه أبا الحتوف كانا من الخوارج المحكّمة وخرجا مع ابن سعد إلى قتال الحسين(ع)، ولمّا قُتل أصحاب الحسين(ع)، و جعل يقول: «الا ناصر فينصرنا الا مِن ذاب يذب عن حرم رسول اللَّه(ص)فسمعن النساء والأطفال نداء الحسين(ع)» و سمعته النساء و الأطفال فتصارخن، و سمع سعد و أخوه أبوالحتوف النداء من الحسين(ع) والصراخ من العيال، فمالا مع الحسين(ع)على أعدائه حتّى استشهدا بين يديه.
سعد بن حارث انصارى و [ابو] الحَتُوف از شهداى نيکفرجام کربلايند. اين دو برادر که بر مذهب خوارج بودند، با لشکريان عمر سعد، از کوفه به کربلا آمدند. بعد از ظهر عاشورا، با شنيدن نداى استغاثه امام حسين(ع) و صداى گريه کودکان و زنان اهل بيت ^، هدايت الهى نصيب آنان گرديد، از گمراهى نجات يافته، به يارى حقّ شتافتند و با دشمنان امام(ع) به جنگ برخاستند. اين دو، پس از کشتن ومجروح کردن جمعى از افراد دشمن، خود نيز به شهادت رسيدند.»
برگرفته شده از کتاب هدایت تکوینی و تشریعی نوشته استاد حسین انصارین