قرآن کریم انسانها را درخصوص هدایتپذیری و قبول تکالیف و یا عدم پذیرش آن، به دو گروه تقسیم میکند:
گروه اول: آن دسته از مردمی هستند که در برابر دین و اندرز و موعظه پیامبر(ص) احساس مسئولیت نموده و تقوای الهی پیشه میکنند. آنها در مقابل عظمت خداوند متعال، خاشع هستند و در دل از خداوند پروا دارند:
سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشَى([1])؛ «کسی که [از خدا] میترسد بهراستی اندرز را میپذیرد.»
بهدرستی که تا روح خشیَت و ترس در وجود انسان شکل نگیرد و انسان، خداوند عالم را حاضر و ناظر بر اعمال خود نبیند، روح حقطلبی و حقجویی را ـ که مرتبهای از تقوای الهی است ـ نمیتواند درک کند. از اینرو توصیهها و پندهای پیامبران الهی: در آن گروه از انسانهایی مؤثر واقع میشود، که در برابر خداوند متعال خاشع بوده و قدرت پذیرش مواعظ انبیا و اولیا را در وجودشان مهیّا و آماده کرده باشند.
گروه دوم: افرادی هستند که در برابر هدایت و پند و اندرز پیامبر(ص) بیتفاوت بوده و از آن دوری میجویند. در حقیقت این گروه، افراد سختدل و بدبختی هستند که در مقابل مواعظ و دلسوزیهای پدرانه پیامبر(ص) جبهه میگیرند و در نتیجه بهرهای از تذکّرات نمیبرند:
وَيَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى([2])؛ «و بدبختترین [مردم] از آن کناره میگیرد.»
توضیح این نکته نیز مهم است که در آیه شریفه از کلمه «اشقی» به معنای «بدبختتر» و «دل سختتر» ـ که اسم تفضیل برای کلمه «شقی» میباشد ـ سخن به میان آمده است. از اینرو میتوان نتیجه گرفت که امیدی به بازگشت افراد «شقی» هست و عاقبت بهخیری و سعادتمندی برای این افراد، دور از انتظار نیست و در عالم افراد بسیاری بودهاند که از شقاوت به سعادت نائل شدهاند.
اما «اشقی» دشمنان و معاندان حق هستند، که پند و اندرز و تذکر در آنها هیچ تأثیری ندارد و همواره دینگریز هستند و با دین و دینداران میانهای ندارند. در حقیقت، شقاوت با آنان عجین شده و در وجودشان لانه کرده است و ایشان همیشه و همه جا با تحقیر و تمسخر به مؤمنان مینگرند.
خداوند در آیه بعد، سرنوشت گروه شقاوتمند را چنین بیان میکند:
الَّذِي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرَى([3])؛ «همانکسی که در بزرگترین وسوزانترین آتشِ [جاودانه] گرفتار میشود.»
برخی از مفسران درخصوص «النَّارَ الْکُبْرَى» آتش بزرگتر، گفتهاند منظور همان «اسفل السافلین» یعنی پایینترین مرتبۀ جهنّم است. چراکه این گروه بهسبب شقاوت و عنادی که نسبت به شریعت اسلام دارند، مستحق چنین عذاب هولناک و شدیدی هستند.([4])
علاوه بر اینکه چنین افرادی از ایمان و اعتقاد راستینی برخوردار نیستند، از سوی دیگر از نعمت زندگی خوب و سالم هم بیبهرهاند. چراکه رفتارهای عنادورزانه آنان نسبت به دین، زمینهساز اثراتی همچون اضطراب، ترس، نگرانی و افسردگی در آنان میگردد. باید دانست که اعراض و رویگردانی از یاد خداوند و دستورهای او، انسان را دچار تشویش و بیماری روحی کرده و سلامت روانیاش را در معرض خطر قرار میدهد. زیرا یاد خداوند رحیم موجب آرامش دل و روح و روان آدمی است.([5])
سهولت دستیابی به آسایش فردی و اجتماعی
بدیهی است هر اندازه از دین اسلام و قرآن غافل شویم، به همان میزان از گسترۀ محبّت و رحمت خداوند دور خواهیم شد. از سوی دیگر این امر سبب اخلال در روابط اجتماعی و فردی شده و چه بسا عقبماندگی جوامع اسلامی به دلیل فاصله گرفتن از دین مبین اسلام و دستورات کتاب آسمانی آن باشد.
حدود چهل سال پیش مقالهای از دانشمندی فرانسوی خواندم، که هم برایم جالب و شگفتانگیز و هم بسیار دردناک بود. این دانشمند فرانسوی نوشته بود من از ابتدا تا انتهای قرآن مجید را با تمام دقت مطالعه کردم و بعد از سیر مطالعات و پژوهشهایی که در 6236 آیۀ آن داشتم، به این نتیجه رسیدهام که اگر پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) تا به امروز، مسلمانان فقط به یک آیه از قرآن و آن هم آیۀ نود سورۀ نحل عمل میکردند، همین یک آیه برای تسلط آنان بر تمام مذاهب و فرق از جمله آیین یهود، مسیحیت و زرتشت کافی بود.
این، تنها نشانهای کوچک از تأثیرگذاری قرآن (بهعنوان کتاب آسمانی مسلمانان) بر دلهای انسانهای آزاده و حقیقتطلب است. اگر قرآن سرلوحه و سرمشق حکومتی و رفتاری جوامع اسلامی و تمامی مسلمانان جهان میبود، امروز جامعۀ مسلمانان به چنین سرانجامی گرفتار نمیآمدند و در اجتماع آرامش، رفاه و امنیت و راحتی حاکم بود. خداوند میفرماید:
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ([6])؛ «بهراستی خدا به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان میدهد و از فحشا و منکر و ستمگری نهی میکند. شما را اندرز میدهد تا متذکّر [این حقیقت] شوید [که فرمانهای الهی، ضامن سعادت دنیا و آخرت شما است].»
این آیۀ شریفه جامعترین برنامههای اجتماعی، انسانی و اخلاقی را برای بشر بیان میکند. در ابتدا آیۀ مبارکه به شش اصل مهم اشاره مینماید، که سه اصل آن جنبۀ امری و سه اصل دیگر آن جنبۀ نهی دارد. در این نوشتار فقط به توضیح اصول امری میپردازیم و این اصول مهم را برای نیل به رفاه و زندگی فردی و اجتماعیِ توأم با آسایش بیان میکنیم. آن اصول عبارتند از:
الف. عدالت و انصاف
در بدو آیه، خداوند متعال به عدل فرمان میدهد:
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ([7])؛ «بهراستی خدا به عدالت [و احسان و بخشش به خویشاوندان] فرمان میدهد.»
و در ادامۀ آیه بهعنوان مثال دربارۀ سخن گفتن، چنین میفرماید:
وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا([8])؛ «هرگاه سخن بگویید عدالت [در گفتار] را رعایت کنید.»
رعایت عدالت و تعادل در سخن، دوری از غیبت و دروغ، بهتان و افتراء، دشنام و نفرین، طعن و شماتت، تمسخر و استهزاء، مدح نابهجا و تملّق همه از جمله مواردی است که هنگام سخن گفتن باید رعایت شود. خداوند متعال در سورههای قصص، طه، یونس و نیز در جزء آخر قرآن، حتی دربارۀ فرعون به عدالت و بدون افراط و تفریط سخن گفته است.
گفته شده ابوجهل در جنگ بدر به دست عبداللّهبنمسعود کشته شد. پس از اتمام جنگ ابن مسعود نزد پیامبر(ص) آمد و خبر کشته شدن ابوجهل را به حضرت داد. پیامبراکرم(ص) فرمودند: ابوجهل از فرعون زمان موسی(ع) بدتر بود؛ چون فرعون در حال غرق شدن گفت: «وَحَّدَ اللَّه؛ به خدا ایمان آوردم»، ولی ابوجهل تا آخرین لحظات مرگ به لات و عزّیٰ (دو بت مشرکین) قسم میخورد و حتی لحظهای هم ایمان نیاورد.([9])
امام خمینی; بهمثابۀ سرمشق و الگویی برای جهان اسلام، در طول هشت سال جنگ تحمیلی، در تمامی سخنرانیهای خود حتی یکبار هم دربارۀ صدام ناسزا و کلامی خلاف آداب اسلامی بر زبان نیاوردند.
سرمنشأ طلاق در جامعه این است که یا زن و شوهر هر دو ظالماند و یا یکی از آن دو در حق دیگری ظلم میکند. اگر هر دو عادل باشند، بحث و مجادلهای پیش نمیآید و زندگی آنها سرشار از محبّت و عشق خواهد بود.
همچنین تقلّب در اجناس نیز معلول عدم انصاف و عدالت است. خداوند تبارک و تعالی در قرآن مجید میفرماید:
وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ([10])؛ «و پیمانه و ترازو را براساس عدالت و انصاف کامل و تمام بدهید.»
این آیه شامل تمام کسانی است که معاملههای وزنی و پیمانهای دارند. خداوند میفرماید: داد و ستدهای خود را براساس عدالت و انصاف قرار دهید و تقلب نکنید. از اینرو هرگونه افراط و تفریط و تجاوز به حقوق دیگران برخلاف اصل عدالت است.
عبیداللّهبنحرّ جعفی از مردان شجاع و اشراف کوفه بود. اگرچه او در ظاهر از شیعیان امیرمؤمنان علی(ع) بود، اما چون دل در گرو عثمانبنعفّان داشت، به بهانۀ خونخواهی عثمان به معاویه پیوست و در جنگ صفین در سپاه شام و در برابر امام(ع) ایستاد. وی پس از پایان جنگ صفین، مدتی طولانی به کوفه نیامد و در شام میزیست و چون همسرش گمان میکرد که عبیداللّه از دنیا رفته است، با عکرمة بنخبیص ازدواج کرد و از او حامله شد.
هنگامی که عبیداللّه با خبر شد همسرش ازدواج کرده است، با شتاب خود را به کوفه رسانید و خدمت امام علی(ع) رسید، تا تقاضای بازگشت همسرش را نماید. امیرمؤمنان(ع) پس از مواجهه با وی فرمودند:
آیا تو همان کسی هستی که در جنگ صفین دشمن ما را یاری نمود؟ عبیدالله بدون آنکه پاسخی در این باره بدهد، گفت: «أیَمنَعُنی ذلکَ مِن عَدلِک»؟ آیا این کار من مانع از اجرای عدالت شما خواهد شد؟ امام(ع) فرمودند: هرگز! سپس عبیدالله داستان ازدواج همسرش را با عکرمه مطرح کرد. حضرت علی(ع) دستور دادند که همسرش به او بازگردد؛ اما چون وی حامله بود، ایشان دستور دادند که همسرش تا زمان وضع حمل، نزد شخصی امین و مورد وثوق بماند و با هیچیک از همسران به سر نبرد. زمانی که فرزند به دنیا آمد، حضرت نوزاد را به عکرمه ـ شوهر دوم که اولاد از او بود ـ داد و زن را به عبیدالله سپرد. عبیدالله نیز همسرش را به شام برد و پس از شهادت امیرمؤمنان(ع) به کوفه بازگشت.([11])
شاهد این سخن اینجاست که حضرت(ع) حتی با دشمن خویش از راه عدل و انصاف وارد شده است.
ب. احسان و بخشش
واژۀ احسان از ریشۀ «حُسن» به معنای زیبایی و نیکی میباشد.([12]) در ادامۀ آیه خداوند کریم، به بخشش و نیکی به دیگران امر میکند و میفرماید:
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ([13])؛ «همانا خداوند به عدالت و نیکوکاری [و انفاق به خویشاوندان] فرمان میدهد.»
امیرمؤمنان علی(ع) در این رابطه میفرمایند:
«الْعَدْلُ الْإِنْصَافُ وَالْإِحْسَانُ التَّفَضُّل([14])؛ عدل آن است که حق مردم را به آنها برسانی و احسان آن است که بر آنها تفضّل کنی.»
در دین مبین اسلام، احسان تکلیفی الهی برای کسب کمال و خشنودی پروردگار است و عمل به این دستور الهی موجب آرامش و امنیت روحی و روانی در خود محسِن (احسانکننده) و دیگران میشود.
ج. نیکی به نزدیکان
در قرآن کریم میخوانیم:
وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى([15])؛ «[همانا خداوند] به انفاق به خویشاوندان فرمان میدهد.»
نیکی به خویشاوندان، امری است که خداوند متعال بارها در قرآن بدان سفارش نموده است. دیدگاه اسلام مبنی بر توجه و محبّت به خویشاوندان و نزدیکان، نشان از این واقعیت دارد که انسجام و آسایش اجتماع کوچکی همچون بستگان، به امنیت و اعتماد کل جامعه میانجامد. بنابراین، احسان و بخشش به بستگان توصیهای از جانب خداوند رحیم است، که انسانها را به عزّت و برتری میرساند. مساعدت و دستگیری از فقرای فامیل و تهیه جهیزیه دختران و یا پرداخت هزینه برگزاری جشن عروسی پسران، اموری است که به انسان آرامش و عزّت میدهد.
یکی از دوستان قدیمی و متدیّن بنده در یکی از خیابانهای شهر تهران مغازه پارچهفروشی داشت. از میدان قیام تا میدان گمرک مغازهای شهره به مشتری زیاده، و به همین دلیل درآمد خیلی خوبی داشت. بیشتر متدیّنان و افراد مذهبی بازار تهران به دلیل منصف بودن و کیفیّت خوب اجناس، از مغازۀ ایشان خرید میکردند.
ایشان در سن 85 سالگی فوت کرد. چند سال بعد نوۀ ایشان را در مسجد گوهرشاد مشهد دیدم. پس از احوالپرسی، راجع به آن مرحوم سوال کرده و گفتم: پدربزرگ شما برای ثروت و اموالش چه وصیّتی کرده است؟ او گفت: ایشان در زمان حیات خود به زندگی تمام فرزندانش رسیدگی کرد و به پدرم و عموهایم خانه و مغازه و سرمایه داد و اجازه نداد بعد از مُردنش کسی نیازمند به ارث باشد و اصلاً ارثی هم باقی نگذاشت. حتی خانهای که مادربزرگم در آن ساکن است و مغازهای که در اختیار یکی از عموهایم هست، جزء ورثۀ آن مرحوم نیست. زیرا بعد از مرگ پدربزرگم، شبی همه فرزندان و ورثۀ ایشان جمع شدند و درب صندوق مدارک و اسناد ایشان را بازکردند و برگۀ وصیتنامهای با این مضمون یافتند:
«بسم الله الرحمن الرحیم؛ من سپردهای نزد هیچ بانکی نداشته و هیچ پولی در خانه یا به دست شخصی ندادهام. از سی سال پیش تاکنون که وصیتنامهام را مینویسم، نزدیک حرم حضرت رضا(ع) نوَد یا صد باب [تردید از نقلکننده] خانه صدمتری ساختهام و وسایل آن را نیز مهیاکردهام و هرجا مطلع میشدم جوان متدینی میخواهد ازدواج کند، بدون اینکه خودش متوجّه شود، کار سامان دادن به زندگیش را به دوستی امین میسپردم، تا پس از ازدواج، خانه را در اختیار او قرار دهد و به دوست خود گفته بودم هرکسی از تو پرسید این خانه را چه کسی داده است؟ بگو خداوند مهربان! من ثروت پنجاه سالهام را به حسنه تبدیل کردهام و با خودم به سرای باقی میبرم.»
این عمل، احسان به نزدیکان و تفضّل و بخششِ بیمنّت به مردم است. چنانکه خداوند متعال میفرماید:
الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا يُتْبِعُونَ مَا أَنْفَقُوا مَنًّا وَلَا أَذًى لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ([16])؛ «آنانکه اموالشان را در راه خدا انفاق میکنند آنگاه به دنبال انفاقشان نه منّتی [بر نیازمند] میگذارند، و نه کاری که سبب آزار و رنج اوست انجام میدهند، برای آنان نزد پروردگارشان پاداشی شایسته است، نه بیمی بر آنان است، و نه اندوهگین میشوند.»
انفاق بدون منّت و آزار، سبب آمرزش گناهان و مصداق تجارت پرسود است. اگر انسان توانایی انفاق را دارد، باید به این عمل خیر اقدام نماید و پیش از فرارسیدن روزی که نه امکان خرید و فروش است و نه رابطۀ دوستی به آدمی سودی میرساند، سعادت خود را فراهم آورد. سعادت و نجات از عذاب الهی تنها در سایۀ عمل نیک و شایسته ممکن است. البته آثار انفاق و عمل خیر تنها جنبۀ اخروی ندارد، بلکه در این دنیا نیز چنین افرادی از سود سرشاری برخوردار خواهند شد و زندگی خود را شایسته، برتر و بهتر میسازند. چراکه انگیزه احسان، بخشش و نوعدوستی و برادری، روح انسان را بزرگ میکند و برای تکامل روحی و پرورش شخصیّت انسان نیز مفید است.
سود و منفعت آسان در سایۀ قرآن
کسانی که قرآن را با تدبّر و تفکّر در مفاهیم و معانی بلند آن تلاوت میکنند، با خداوند وارد تجارتی سودمند شدهاند. در حقیقت این تجارت نه ضرر و خسارتی در پی خواهد داشت و نه مفسدهای متوجّه تاجر خواهد شد. خداوند متعال میفرماید:
إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ([17])؛ «بهراستی کسانی که همواره کتاب خدا را تلاوت میکنند و نماز را [با شرایط ویژهاش] میخوانند، و از آنچه روزی آنان کردهایم در نهان و آشکار انفاق میکنند تجارتی را امید دارند که هرگز کساد و نابود نمیشود.»
بدیهی است که مراد از تلاوت کتاب الهی که انسان را وارد تجارتی پرسود و بدون کساد میکند، قرائت بدون تأمل آن نیست؛ بلکه منظور تلاوتی است که باعث ایجاد فکر و اندیشهای شود و آن اندیشه و تفکّر، عملی را به دنبال داشته باشد؛ عملی که از یک سو انسان را به خداوند نزدیک میکند (اقامه نماز) و از سوی دیگر موجبات ارتباط با خلق خدا را فراهم میکند[که مظهر آن انفاق است]. بهراستی چه تجارتی را میتوان این چنین یافت که ورشکستگی، خسارت و خرابی در پی نداشته باشد؟! چه اینکه خداوند آن را ضمانت کرده است.
بارها در اخبار و رسانهها شنیدهایم که یک کارخانه یا شرکت بزرگ، در فلان کشور با زیان چند میلیاردی ورشکست شد. این خود دلیلی بر این مطلب است که هیچ تجارتی وجود ندارد که ضمانت قطعی برای سوددهی داشته باشد و به خسارت و خرابی و نابودی نینجامد. پس برای اینگونه تجارتها، ضمانت سوددهی دائمی ممکن نیست. تنها تجارتی که در این عالم خسارت ندارد، فهم قرآن و عمل به قرآن مجید است. این نکته نیز قابل توجه است که در آیۀ شریفه:
يَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ([18])؛ «تجارتی را امید دارند که هرگز کساد و نابود نمیشود.»
«تبور» از ماده «بوار» به معنی شدت کسادی است([19]) و از آنجا که شدّت کسادی موجب فساد میشود؛ خداوند میفرماید تجارت خالی از بوار، تجارتی است که فساد و کسادی ندارد.
[1]. أعلی(87): 10.
[2]. أعلی(87): 11.
[3]. أعلی(87): 12.
[4]. روم(30): 10؛ )ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ(؛ «آنگاه فرجام کسانی که مرتکب زشتیها شدند این بود که آیات ما را انکار کردند.»
[5]. رعد(13): 28؛ )الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ(؛ «[هدایتیافتگان] آنان [اند] که مؤمنند، و دلهایشان به یاد خداوند آرامش مییابد، آگاه باشید! دلها فقط به یاد خدا آرامش میگیرد.»
[6]. نحل(16): 90.
[7]. انعام(6): 152.
[8]. انعام(6): 152.
[9]. الامالی«طوسی»: 310.
[10]. انعام(6): 152.
[11]. الکامل«ابن اثیر»: 3/24.
[12]. لغتنامه دهخدا: واژه حسن؛ تاج العروس: 18 / 140؛لسان العرب: 13 / 114؛ النهایة: 1 / 387.
[13]. نحل(16): 90.
[14]. نهج البلاغه: حکمت 231.
[15]. نحل(16): 90.
[16]. بقره(2): 262.
[17]. فاطر(35): 29.
[18]. فاطر(35): 29.
[19]. مفردات الفاظ القرآن: ذیل واژه تبور.
برگرفته شده از کتاب اسلام دین آسان نوشته استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان