شب دوم شنبه (8-2-1397)
(قم حرم حضرت فاطمه معصومه(س))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
شب قبل کیفیت هزینه شدن عمر حضرت علی اکبر بهصورت کلی بیان شد، دو مطلب را در مقدمه بحث امشب عرض میکنم که هر دو مقدمه از آیات کتاب خدا ـ قرآن کریم ـ گرفته شده است. پروردگار در قرآن مجید تمام انسانها را از نظر هزینه کردن عمر به دو گروه تقسیم کرده است:
1ـ گروهی که سرمایه عظیم عمر خداداده را با امور پست و بیارزش جابجا میکنند.
2ـ گروهی که عمر را با ارزشها و مسائل الهی معامله میکنند.
گروه اول در پرداخت عمر آنچه را که بهدست میآورند خزی دنیا و عذاب آخرت است یعنی این سرمایه بینظیر را به ذلت و پستی و تیرهبختی در دنیا و به عذاب روز قیامت تبدیل میکنند. علت اینگونه هزینه کردن عمر ارتباط نداشتن با وحی است، ارتباط نداشتن با انبیای الهی است، ارتباط نداشتن با اولیای پروردگار است، اندیشه نکردن است، تعقل نکردن است و دچار بودن به بیماری سنگین خود فراموشی است.
انسانی که معرفتی به خودش ندارد آگاهی به خودش ندارد، شناختی از خودش ندارد و به تعبیر قرآن در سوره حشر یاد خودش نمیافتد و در غفلت محض و بیخبری به سر میبرد ضرورتاً شبهایش را، روزهایش را، هفتههایش را، ماههایش را و سالهایش را میدهد و خزی دنیا و عذاب آخرت را میگیرد. این زشتترین تبدیل است، این بدترین جابجا کردن است، این زیانبارترین بِده بستان است. هفتاد سال، هشتاد سال، میلیونها دقائق و لحظات و ساعاتش را فروخته و چیز به دردخوری بهدست نیاورده، آنچه که بهدست آورده خزی دنیا بوده و عذاب آخرت.
کاسب کیست؟
ما یک روایتی داریم از قول رسول خدا که به نظر میآید این روایت را خیلی بالا باید معنی کنیم. روایت را وارد یک معنای معمولی و معنای عادی نکنیم و کلام پیغمبر را که مادون کلام پروردگار و مافوق کلام فرشتگان و جن و انس است عادی نگاه نکنیم و معمولی نبینیم. این روایت دو کلمه است یعنی کمتر از نصف خط است ولی پیغمبر اکرم در این روایتی که کمتر از نصف خط است یک معنای بلند آسمانی و ملکوتی و عرشی و عرفانی را جا داده است.
روایت این است: «الکاسب حبیب الله». خودمان فکر کنیم واقعاً کسی که روز تا غروب نخود و لوبیا میفروشد، قند و شکر میفروشد، خرما و کشمش میفروشد، برنج و عدس میفروشد این مقامش مقام «حبیب اللهی» است؟
در انبیای الهی مقام حبیب اللهی ویژه پیغمبر است، چنانکه مقام خلیل اللهی ویژه ابراهیم است، چنانکه مقام صدیقی ویژه حضرت یوسف است، چنانکه مقام بندگی به معنای واقعی مقام همه انبیای الهی است. پیغمبر اکرم «حبیب الله» را واقعاً به یک عطار و بقال و لبنیاتی گفته؟ یا نه، کاسب یعنی بهدست آورنده، کاسب یعنی تحصیلکننده. یک نوع کاسب است که این حبیب الله است، کیست این کاسب؟
انسانی که از اول تکلیف یا مقداری بعد از عبور از تکلیف با ارتباط با وحی که قرآن است، با ارتباط با نبوت که هدایتگری پیغمبران است، با ارتباط با امامت که رهبری دوازده امام است، با شوق، با ذوق، بدون پس رفتن، بدون به عقب برگشتن در حال پیشرفتن در حال کسب فیوضات الهیه است، یعنی با عبادت درست، با کار مثبت، با صحیح قدم برداشتن، با نیت پاک و سخن پاک رحمت خدا را، مغفرت خدا را، فضل خدا را، احسان خدا را، کرم خدا را، و نهایتاً بهشت خدا را کاسبی میکند. این انسان «حبیب الله» است.
همه انبیای خدا «الکاسب حبیب الله» بودند، همه اولیای الهی در حد گنجایش خودشان کاسب حبیب الله بودند، همه ائمه طاهرین کاسب حبیب الله بودند، همه عالمان واجد شرایط کاسب حبیب الله بودند، این نگاه و نظر پیغمبر است کسی که ارزش عمر را شناخته، کسی که یاد گرفته و فهمیده عمری که میپردازد در مقابلش چه دریافت کند این الکاسب حبیب الله است، میفهمد و میداند چه کار بکند.
سه مورد کمرشکن برای انسان
من در این تفسیرم (32 جلد است) کتابهای مختلفی را دیدم، وقتی به سوره یوسف رسیدم با همه جستجویی که کردم بهدست نیاوردم که وجود مبارک یوسف از سن دوازده سیزده سالگی تا وقتی که با قدرت شیطانی زن نخست وزیر به زندان افتاد، چند سال ایشان در اوج جوانی در حالی که کپسول شهوت بود با زلیخا برخورد داشته است. شاید شش یا هفت یا ده سال در اوج جوانی بوده که کم نیست. در سه جا کمر انسان میشکند، زانوی انسان خم میشود، اغلب مردم در سه جا دینشان را میبازند، اغلب مردم در سه جا خدا را از دست میدهند، اغلب مردم در سه جا ملعون میشوند: 1ـ مسأله شهوت جنسی 2ـ مسأله قدرت 3ـ و در کنار پول.
«صندلی» این موجود بسیار خطرآفرین البته برای آن شخصی که خطرپذیر است، خیلیها مقام دستشان آمد مانند سلیمان، داود و امیرالمؤمنین اینها خطرپذیر نبودند، اینها در مقابل خطرات صندلی و حکومت و قدرت ضدضربه بودند، سپر عجیبی برای برگرداندن خطرات صندلی و قدرت بودند،.
خیلیها با وعده صندلی، فقط وعده، به ایشان نداده بودند یعنی صندلی را زیر پایشان نگذاشته بودند، فقط گفته بودند صندلی را به شما میدهیم، خیلیها برای پول، درهم و دینار، خیلیها هم چنانکه از کلمات حضرت ابیعبدالله به دست میآید برای شهوت جنسی آزاد اعلام پیروی از یزید و ابن زیاد کردند و کربلا آمدند. به عشق پول، به عشق صندلی، به عشق میدان آزاد شهوت با زنان هر جایی هفتاد و دو نفر را بین دو نهر آب سر بریدند و رفتند، هیچکدام هم گیرشان نیامد.
وعدهای که به عمرسعد و شمر و خولی دادند که اگر بروید و برگردید صندلی به شما میدهیم، استاندار بشوید، فرماندار بشوید، رئیس یک منطقه بشوید، نه به آنها صندلی دادند و نه به آنهایی که وعده پول کلان داده بودند. یکی از آنهایی که وعده پول به او داد بودند آدم جنگجویی بود، وقتی از کربلا برگشت به ابنزیاد گفت تا رکاب من را طلا و نقره بچین چون من رفتم به دستور تو عزیزترین انسان را از نظر پدر و مادر و جد و عمو، خاله، عمه، خانواده کشتم. گفت: خیلی غلط کردی این کار را کردی زمانیکه حسین ابنعلی را اینگونه میشناختی، و او را بیرون کرد.
پولیها را پول ندادند، خواهندگان صندلی را صندلی ندادند، خواهندگان میدان آزاد شهوت را هم هزینهای برای آنان نکردند، دو سال نشد که هر سی هزار نفر را مختار کشت، آنهایی هم که در این دو ساله مرده بودند از قبر درآورد جنازهها و استخوانهایشان را آتش زد. این عمری که هزینه خزی دنیا و عذاب آخرت شد که خودشان بعد از برگشتن از کربلا و پَست دیدن اوضاع که به وعدهها عمل نمیشود، صندلی نمیدهند، دینار و درهم نمیدهند، میدان شهوت جنسی نمیدهند، این آیه را مرتب میخواندند: «خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِين»(حج، 11)یعنی یک عمر گرانبهای پرارزش بیمانندی را پرداخت کردند خزی دنیا و عذاب آخرت را دریافت کردند.
مقام صبر یوسف در برابر عشق زلیخا
یوسف هفت سال، ده سال، فکر نمیکنم جوانهای امروز و مردان امروز یکی هم خود من در مقابل زن زیبای جوان عشوهگر در خلوت با درهای بسته ده دقیقه بتوانند دوام بیاورند، به زانو در میآیند اما ده سال در برابر خواستههای زلیخا که با زیباترین لباس جلو میآمد، با بهترین آرایش جلو میآمد و از یوسف با التماس و گریه درخواست کامجویی میکرد. در این ده سال این زن یک جواب بیشتر نگرفت «معاذ الله» پروردگار من راضی به زنا، راضی به رابطه با زن نامحرم نیست، معطل من نشو.
ده سال عمر را هزینه صبر در برابر لذیذترین گناهان کرد، این گناه که لذتش از شراب و از تریاک و از هروئین و از شبنشینیها و از شرکت در مطرببازیها و شرکت در سینما و در تئاتر بیشتر بود. یک خانم جوان زیبا، پولدار، قدرتمند و مفت، یک وقت کسی میخواهد زنا کند دو میلیون باید خرج کند، آن هم کل عمل ده دقیقه طول بکشد ولی ده سال آن شخصی که خودش را شناخته، آن شخصی که پروردگار را شناخته، آن شخصی که جهانی که در آن زندگی میکند شناخته که همه اینها محصول معرفت است، در مقابل دعوت این زن گفت «معاذ الله» معطل من تا آخر عمرت نشو، من با تو ارتباط برقرار نمیکنم، من یک ارتباط دائمی با محبوبم پروردگار عالم دارم با قیچی زنا این رابطه را نمیبرّم.
درباریها قدرت دارند و دین ندارند، بیشتر صندلیدارها قدرت دارند دین ندارند، بیشتر مقامداران قدرت دارند دین ندارند، هیچچیز جلودارشان نیست. حالا یک جوان پاکدامن بیگناه بسیار درستکاری که نخواسته به زن شوهردار خیانت بکند، بیشوهر هم بود خیانت نمیکرد، تهدید شد بیفتد در بدترین زندان اما اولیای خدا را ببینید با عمرشان چه کار میکنند؟ رو کرد به پروردگار خیلی حرفش زیباست نگفت یا الله، نگفت یا رحمان و یا رحیم، نگفت یا ارحم الراحمین، گفت: «رب» ای مالک من، ای همه کاره من، ای تدبیرکننده دنیا و آخرت من که من مملوک تو هستم «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْه»(یوسف، 33) زندان با آن بدی، با شکنجههایش، با تاریکیاش آن هم زندان فرعونیان مصر برای من قبولش عاشقانهتر از دعوت این زن ناپاک است و به زندان افتاد.
این هزینه کردن عمر است. اگر این عمر را هزینه معاشقه با این زن میکرد، ده سال کنار هم در آغوش هم بودند، یوسف نبود که یک آدم زناکاری بود اسمش هم در قرآن نمیآمد، در تاریخ روشنایی نداشت، از بین رفته بود اما این آدم با معرفت، این آدم اهل شناخت ده سال بخش عمدهای از وقت شب و روزش را صرف صبر، استقامت در راه خدا، یاد خدا، متذکر بودن به پروردگار عالم کرد و شد یوسف.
در سفر سوم برادرها وقتی او را شناختند چون دیگر چهل سالش شده بود، قیافه تغییر کرده بود، محاسن درآورده بود، شکل صورت و جمجمه بر اثر عمر زیادتر تغییر کرده بود نشناختند ولی وقتی قرآن مجید میگوید با سؤالی که خود یوسف کرد در روشنایی آن سوال او را شناختند، تو یوسف هستی؟ «قالَ أَنَا يُوسُف»(یوسف، 90) بله من یوسف هستم. ما که تو را در هشت نه سالگی انداختیم در چاه و یقین کردیم نابود شدی هفت تا کفن پوساندی، چه شد از اعماق چاه ای ماه در محاق رفته در مملکت مصر و آسمان مصر به صورت ماه شب چهارده درآمدی؟ چه شد؟
چقدر زیبا جواب داد: «إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِين» برادرانم کسی که وقت و عمرش را هزینه تقوا کند، عمرش را هزینه استقامت در برابر دعوت شیاطین کند، خداوند کوشش او را، فعالیت او را، رفتار و کردار او را تباه نمیکند. من از ته چاه کنعان در آسمان مملکت مصر به صورت ماه شب چهارده میدرخشم و این نتیجه تقوا و صبرم است. عمرم را دادم تقوا گرفتم، عمرم را هزینه کردم استقامت گرفتم.
عدهای عمر را تبدیل به رحمت خدا، مغفرت خدا، فضل خدا و بهشت خدا میکنند و عدهای عمر را تغییر میدهند و تبدیل به دعوت شکم و غریزه جنسی میکنند. اگر دنبال کاسبی و کارخانه و پاساژ هم هستند برای این است که بیشتر به شکم و شهوتشان غذا بدهند، این دو تا را از خودشان راضی کنند حالا خدا ناراضی بشود، دل انبیا به درد بیاید، امام زمان در پس پرده غیبت پروندهها را روزهای جمعه ببیند اشکش بریزد.
چند قطعه ناب میخواستم راجعبه عمر علی اکبر و هزینه شدنش بگویم، انشاءالله فردا شب خواهم گفت.
دعای آخر
خدایا ما را نسبت به خودمان به خودت، به انبیا، به ائمه، به جهانی که در آن زندگی میکنیم بیدارتر فرما.
خدایا به ما توفیق هزینه کردن عمرمان را در ارزشها عنایت کن.
خدایا دین ما، کشور ما، مرجعیت ما، رهبریت ما، مراجع ما، حوزههای ما، محراب و منبر ما، رمضان ما را از خطرات حفظ کن.
خدایا امام زمان را دعاگوی ما و زن و بچهها و نسل ما قرار بده.