جلسه دوازدهم چهارشنبه (9-3-1397)
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهلبیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
ریشهیابی گناهان در تعبیر ظریف پیامبر(ص)
کتاب خدا و روایات متین اهلبیت هشدار دادند که دشمنانی بیرحم و گمراهکننده در کمین همه شما هستند. آیات و روایات در این زمینه کم نیست، جالب این است که قرآن و روایات دشمنان را تقسیمبندی کردند: دشمنان باطنی، دشمنان ظاهری، دشمنان قدرتمند، دشمنان معمولی، دشمنان جسم و دشمنان روح. پیغمبر میفرماید: دشمنترین دشمنان شما یکی است که اگر بخواهیم ظریف از این دشمن حرف بزنیم دو کلمه دربارهاش میتوانیم بگوییم:
1ـ یکی اینکه مادر همه دشمنهاست، همه از این نشأت میگیرند، پیشوا و رهبر این است، جلودار این است، پرچمدار این است، اگر این شرّش برداشته بشود دشمنان دیگر زمینه ورود به زندگی شما را ندارند چون زورشان به شما نمیرسد، حتماً باید با کمک این مادر وارد بشوند.
2ـ مطلب دیگری که درباره این دشمن میشود گفت این است که این ریشه است و بقیه دشمنان تنه و شاخ و برگ هستند، اگر این ریشه را کسی بخشکاند تنه و شاخ و برگ خشک و نابود میشود.
تعبیر خود رسول خدا را ببینیم چیست، به نظر میرسد این تعبیر خودش یک هشدار فوق العادهای است. من نمونه این تعبیر را در روایاتی که دیدم (البته من همه روایات را که ندیدم) تا کنون برنخوردم، اغلب کتابهای معارفی ما نیز این روایت را نقل کردند. من این روایت را میخوانم ترجمه میکنم، شما عنایت میفرمایید که پیغمبر مهمترین عقل بوده برای جرمشناسی و مهمترین اندیشه بوده در روانکاوی انسان که عیب کجاست. عیب در دروغگویی و غیبت و تهمت و این حرفها نیست اینها همه فرع هستند، در جای دیگر ریشه دارند.
مبارزه با معلول یا علت
سید جمال الدین اسدآبادی یک جمله دارد میگوید: در ایران زمان قاجاریه آزادیخواهان، دلسوزان، رنج کشیدهها همه مبارزهشان با معلول است؛ یک مبارزه اشتباهی است، هدر دادن نیرو و پول است، هدر دادن جان است. باید با علت مبارزه کرد آن علتی که این فسادها را به وجود آورده، علتی که این خلأهای اخلاقی را به وجود آورده، علتی که این ظلم و ستمگری را به وجود آورده، باید سراغ آن رفت.
شما هر مدتی هم که با معلول مبارزه کنی، باز هم معلول زایش دارد، معلول ریشهکنکننده نیست؛ یک گوشه علاج میشود از ده تا گوشه دیگر رخ نشان میدهد ولی وقتی علتی در کار نباشد معلولی هم در کار نخواهد بود. من وقتی در را باز میکنم علت باز کردن در کلیدی است که دست من است، علت باز کردن صندوق کلید دست من است، کلید را بگیر در همیشه بسته است، صندوق همیشه بسته است.
پیغمبر عظیم الشأن اسلام میخواستند مردم را قبل از مفاسد و بیماریهای اخلاقی قرنطینه کنند. من به مردم میگویم دروغ نگویید من خودم هم میگویم، غیبت نکنید خودم هم غیبت میکنم، کار زشت انجام ندهید خودم هم انجام میدهم؛ چون آن علتی که در مردم است در خود من هم هست. خداوند به حضرت عیسی میفرماید: «عظ نفسک» اول خودت را اصلاح کن بعد برو دنبال مردم.
پیغمبر نمیخواست آدم درمانکنندهای باشد پیغمبر میخواست آدم جلوگیریکنندهای باشد که میکروب سراغ مردم نیاید، آن علتی که میکروب را میفرستاد در مردم آن را میخواست ریشهکن کند، تمام بیست و سه ساله بعثتش علت را گفته که چه علتی باعث ریشهکن کردن مفاسد فردی و خانوادگی و اجتماعی میشود. مبارزه با معلول تلف کردن نیرو است، با علت اصلی باید مبارزه کرد، با آن دشمن اصلی، با ریشه، با آن مادر مفاسد که تمام مفاسد اولاد او هستند.
مادری شر با دو فرزند
اگر این مادر را از میان برداری دیگر بچهای به وجود نمیآید چون مادرش مرده است. یک بچه از کجا به وجود میآید؟ مادر گناه باید باشد که آدم گناه کند، وقتی مادر گناه نبود کودک گناه هم به دنیا نمیآید چون مادر ندارد. «اعدا عدوک نفسک التی بین جنبیک» یک روحی بین دو پهلوی توست یک انرژی بین دو پهلوی توست، هر دو طرف را گرفته، این روح بین دو پهلوی تو، دو نیروی بسیار پرانرژی و خطرناک دارد که اگر میدان بازی دستش بدهی این دو تا فرزند را استخدام میکند و بدون این که احساس ناراحتی کنی به تمام گناهان وادارت میکند، ادامه هم که پیدا بکند گناه برایت میشود طبیعت ثانویه.
طبیعت ثانویه یعنی چه؟ یعنی ما نمیتوانیم به سادگی از نماز یا از روزه ببرّیم، تسلط این دو کودک و آن مادر بین دو پهلو نمیگذارد ما از گناه ببرّیم. مؤمن هستیم، گناه میکنیم، غیبت میکنیم، تهمت میزنیم، کار زشت میکنیم، یک غروری هم در وجودمان هست که حالا گناه کردم میروم به پروردگار میگویم: غلط کردم، دیگر نمیکنم. اما باز گناه انجام میدهیم چون آنها فعال هستند اگر فعال نباشند، دیگر آن گناه را انجام نمیدهند.
نعمت غریزه جنسی
وقتی دست من بین دست این دو کودکی باشد که مادرشان یک روحی است، رفعت ندارد، آقایی ندارد، بزرگواری ندارد. این روحیه ساخت خودم هست، تدریجی بین دو پهلوی من است یعنی یک طرفش وصل به شکم است و یک طرفش هم وصل به غریزه جنسی است.
غریزه جنسی خود به خود نعمت است، شکم هم خود به خود نعمت است؛ اگر شکم به موجودات زنده نمیداد که زنده نمیماندند، شکم نعمت خیلی بزرگی است، شهوت هم اگر به موجودات زنده نمیداد تولید نسلی نمیشد؛ هیچ موجود زندهای در کره زمین نبود، همه اینها محصول غریزه جنسی هستند، همه انبیا، ائمه، اولیا، علما، فقها، شعرا، حکما، فلاسفه، اینها قبلاً که نبودند یک جوانی آمده بود یک دختری را پسندیده بود، دیده بود مناسب ازدواج است و با او ازدواج کرد موسی به دنیا آمد، نوح به دنیا آمد، شیث به دنیا آمد، بالاخره امیرالمؤمنین محصول ازدواج ابوطالب و فاطمه بنت اسد است، آن عاملی که علی را وارد دنیا کرده نکاح یک زن و شوهر بوده، این شهوت خیلی نعمت است و اگر نبود که هیچ صنف زندهای تداوم پیدا نمیکرد.
نعمت شکم
در دنیا شکم هم نعمت است، خیلی نعمت است. پروردگار عالم به بندهاش میگوید: از شروع اذان که هنوز وارد فجر صادق نشدی تا اول اذان مغرب خودت را نگه دار نخور، نیاشام، به غریزه جنسیات کاری نداشته باش، زبانت را حفظ کن ولی عمده مسأله به عهده شکم است، میل به خوردن قوی است، میل به آشامیدن قوی است.
خدا میگوید: نخور و نیاشام، من نخوردم و نیاشامیدم چهارده روز است نمیخورم و نمیآشامم، تو برای من چه کار میکنی که حرفت را گوش دادم؟ میگوید: در خواب که آدم تکلیف ندارد خواب هستی، در خواب کار خیری نمیکنی که پایت بنویسم، ذکر نمیگویی که پایت بنویسم ولی همین نخوردن شکمت باعث شده خواب برایت عبادت الله است، این کار شکم است.
شکم کارهای دیگر هم دارد، اینکه سر سفره مینشیند سفره را نگاه میکند که آباد است، نان دارد، گوشت و برنج دارد، دوغ و نوشابه دارد، خرما و گردو دارد، میگوید: همسایههای دور و برمان هم همین سفره را دارند؟ پسرعموم، آن خالهزادهام، آن عمه پیرم، آن عموی پیرم آنها هم این سفره را دارند؟ ندارند. حق من هست که بنشینم و کاری نکنم؟ خیر، میگوید: افطارم را میکنم، حال که دارا هستم ده تا پاکت سفید میآورم یکی دو میلیون در آن میگذارم اسم هیچکس را هم نمینویسم، فقط روی آن مینویسم به حضرت عباس برای خودت است، دنبال این نگرد که چه کسی داده. پاکت را از لای در میاندازم و میروم، کار امیرالمؤمنین(ع) را میکنم، کار امام مجتبی(ع) را میکنم.
چرا به امام مجتبی(ع) میگویند کریم اهلبیت؟ تا روز شهادتش مستحقی در مدینه نگذاشت که یک صبحانهاش لنگ بشود. این کار شکم است، میبینم از این غذاها لذت میبرم ولی ناراحت هستم که چرا دیگران لذت نمیبرند، بروم شکم دیگران را هم سیر بکنم، شکم که خیلی نعمت است، شهوت هم خیلی نعمت است اما تا چه موقع؟ تا وقتی که «نفسک التی بین جنبیک» آن انرژی بین دو طرفت که دو طرف شکم و غریزه جنسی فعالیت دارد که به اصطلاح «روح طلب» و در فارسی به او «روح میخواهم» میگویند، آن روحیه اگر تسلط نداشته باشد شکم و غریزه جنسی من هم آرام است، تا آخر عمرم هم آرام است.
زور ابلیس به چه کسانی نمیرسد؟
اگر آن «میخواهمها» که حالا پروردگار اسمش را در قرآن گذاشته «هوا» سه تا حرف است «ه، و، ا» هوا یعنی مجموعه خواستههای نامشروع، نامعقول و غیرمنطقی؛ اگر این شکم بیفتد دست این قدرت «میخواهم» آن وقت دزدی، غصب، اختلاس، ربا، کمفروشی، تقلب در اجناس، گوشت خر را به جای گوسفند به خورد مردم دادن، یک وانت بزرگ گربه چاق مرده را منتقل کردن به تهران که کباب کنند بدهند به مردم اتفاقاً گیر میافتند در راه یکی از جادهها، وقتی بگوید میخواهم زورش هم به تو برسد، آن وقت شکم عامل بسیاری از گناهان مالی میشود.
وقتی من به «میخواهم» باطن گوش ندهم، ضعیف میشود، باز هم گوش ندهم باز هم ضعیف میشود، باز هم گوش ندهم اینقدر در گوش ندادن من ضعیف میشود تا بمیرد، آن وقت چه میشوم؟ جزء آنهایی که ابلیس به پروردگار گفت: برای گمراه کردنش زورم نمیرسد.
یکی در مسجد خواب بود، یک چشمداری ابلیس را دید که در شبستان را باز میکند و میبندد، دوباره باز میکند و میبندد، این چشمدار آمد به او گفت: ملعون گذرت به مسجد افتاده؟ گفت: در شبستان یک عابدی عبادت میکند و یک خالصی هم خواب است، تا این خواب است من میترسم بروم کلاه سر این عابد بگذارم چون اگر بیدار بشود آن را از چنگ من درمیآورد. میروم و میآیم بلکه این خالص بیدار شود برود و جا باز شود تا من بروم پدر این عابد را درآورم.
نیروهای ورزیده شیطان
ای کاش این هفتاد و پنج میلیون ملت ایران مرد و زن یک کاری میکردند ابلیس و ابلیسیان از ایشان بترسند و نیایند سراغشان؛ ولی هم نمیترسد هم خوشش میآید چون نیروی بسیار ورزیده، مطیع و گوش بدهای در اختیار دارد. تعبیر آن لامذهب ملعون است که بیشتر نیروهای من در کره زمین حتی در ایران شیعه مثل بره هستند، یک برگ سبز شیرین نشانشان بدهم میدوند و میمانند برای اینکه برگ دوم را به آنها بدهم به حرفم گوش میدهند، مطیع من هستند.
خیلی دل کارگردانها خوش نباشد به جامعه، در جامعه «وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُور»(سبأ، 13)، «أَكْثَرَهُمْ لا يَشْكُرُون»(یونس، 60)، همه شما هم با معلول مبارزه میکنید مبارزه شما درست نیست، با علت باید مبارزه کنید یعنی باهوای نفس.
رها به دست هوای نفس
این حیوان خطرناک را در باطن مردم با چه چیزی باید مهار کرد؟ در این زمینه به نظر من مدرسهها، دانشگاهها، صدا و سیما، مراکز دیگر که خیلی کم کار کردهاند و کم هم میگذارند باید با هنرمندی، با ظرافت، با محبت، با عاطفه، ایمان مردم را به خدا و روز قیامت تقویت کنند. مردم اگر خداخواه و قیامتخواه بشوند دیگر هواخواه نیستند ولی ورود به این کار یک سرمایه عظیم محبتی و عاطفی میخواهد؛ نماز جمعهها از محبت به مردم کم دارند، از مطالبی که مردم را وصل به پروردگار و قیامت بکنند کم دارند، بیشتر منبرها هم همینطور است، بیشتر محرابها هم همینطور است.
اغلب مردم رهای به دست هوای نفس (خواستههای نامشروع) هستند. آنقدر عامل در بیرون زندگی برای تحریک هوای نفس مردم فراوان است که حساب ندارد؛ یکی صورت زیبا و موی زیبا و لباسهای زیبای زنان و دختران جوان است که همه جا پر هستند. من امروز یک آزمایش در یک بیمارستانی داشتم حدود دو ساعت طول کشید، کلی از خدا و انبیا خجالت کشیدم و آمدم بیرون بدتر مریض شدم، جوانها همه بیکار (میگویند سه میلیون بیکار است) اما دختران زیبای با لباسهای زیبا، با انرژی تحریکآمیز همه جا سرکار هستند و پر هستند.
این یک آزمایش خیلی سختی بود خدا را شکر دو سه طبقه هم من را بردند و آوردند یک مرد نبود همه زن بودند، من نزدیک بهشت زهرا هستم، من در حال رفتن هستم، روزی پانصد تا مرد زندار جوان، جوان بیزن به اینها مراجعه میکنند شکم و شهوتشان تحریک نمیشود؟ با علت مبارزه کنید. به جوان میگویی حرام نخور، در ربا را ببند، در دزدی و اختلاس را ببند، این همه مال این ملت را بردند خوردند، دزدهایی که روز روشن مال یک مملکت را بردند چه کارشان کردید؟ تا اینکه دل مردم خوش باشد.
نه گفتن به «میخواهمها»
«اعدا عدوک نفسک التی بین جنبیک» دشمنترین دشمنانت مجموع خواستههای آزاد بین دو پهلویت است نمیگوید خواستههای بغل گردنت چون اینجا جای عقل است جای مخ است، جای مخچه است، آن که به دام نمیافتد، آنی که یک چشم به هم زدن به دام میافتد وجود مقدس حضرت شکم و وجود مبارک حضرت شهوت جنسی است. کله من که به دام نمیافتد، هوای نفس با کله من چه کار دارد؟ چه راهی میخواهد به عقل من نشان بدهد که من با انجام یک کاری عقلم مثل انجام زنا لذت ببرد؟ چرا پیغمبر میگوید پایین است این هوا اینجاست؟ یعنی دو طرف شکم و شهوتت است با دو تا دست مهار این دو تا را هر جا خاطرخواهشان است میکشند؛ زنا، زنای محصنه، گناه بالاتر از این دو تا گناه و ... شکم را هم هر جا میخواهند میکشند.
اینطور که تلویزیون میگفت برای ماه رمضان سه میلیون بسته فراهم کردیم؛ برنج و گوشت و مرغ و نخود و لوبیا که بدهیم به سه میلیون که ماه رمضان نمیتوانند از عهده سفرهشان بربیایند. سه میلیون از عهده یک سیب زمینی و گوشت و مرغ برنمیآیند؟ چند صد هزار نفر ثروتشان قابل محاسبه نیست؟ علت این اختلافات طبقاتی چیست؟ با آن علت باید مبارزه کرد، عجب دشمنی است این خواستههای آزاد، عجب دشمنی است.
«اعدا عدوک نفسک التی بین جنبیک» در راه نه گفتن به دلم میگویم: بیخود میخواهی، دل که نه همان هوا، میخواهم، بیخود میخواهم. پیغمبر میفرماید: در مسیر مبارزه با این دشمن که میجنگی که دنبال ربا، دنبال غصب و دنبال دزدی نمیخواهی بروی، در حال جنگ با این دشمن درونی اگر بمیری شهید مردی؛ چون این جبهه بسیار جبهه با ارزشی است، بسیار پرقیمت است.
گهواره جنبان حسین(ع)
امیرالمؤمنین میفرماید: مقام و رتبه چنین افرادی «اعلی من الملائکه» از فرشتگان بالاتر است؛ چون فرشتگان بیشکم و شهوت خدا را عبادت میکنند، تو داری با شکم و شهوتی که دو طرف هر دویشان هوا قرار دارد خدا را عبادت میکنی. تو کجا ملائکه کجا؟ ملائکه دعاگویت هستند، ملائکه خدمتگزار تو هستند.
سنیها هم نوشتند حالا من از شیعه نگویم، سلمان به پیغمبر گفت: فاطمه زهرا (س) خواب است، خسته بوده از کار، خواب است اما با اینکه مادر خواب بود گهواره حسین(ع) میجنبید، کسی هم آنجا نبود، پیغمبر فرمود: گهوارهجنبانش هر وقت فاطمه خواب است جبرئیل است. فرشته خادمت میشود چون با شکم و شهوت عبدالله شدی خیلی کار مهمی کردی، بسیار کار با ارزشی کردی، در این غوغای شکم در این مملکت و غوغای شهوت خودت را سالم نگه داشتی از گرگ هوای نفس و لقمه او نشدی شکم و شهوتت هم لقمه او نشد خیلی کار مهمی کردی، کار عظیمی کردی.
«افضل الجهاد، جهاد النفس» عزیزان با چنین کار بسیار پرمشقتی که به «میخواهمها» گوش ندهم خیلی سخت است چون آدم باید از خیلی لذتها، پولها، صندلیها چشم بپوشد، قیمت این کار اینقدر زیاد است که یک کسی که نیم ساعت از شکم، غریزه، ثروت، صندلی، شهر، خانه، نیم ساعت گذشت کرد شد حرّ بن یزید ریاحی. یک اربعین بیست و دو میلیون نفر است، طول سال را نمیدانم چند نفر کربلا هستند، این آدمیزادها، مراجع تقلید، بزرگان بروند کنار قبر شهدای کربلا بگویند: «یا اولیاء الله و احبائه» بروند گردن کج کنند و بگویند: «یا لیتنی کنت معهم» ای حر کاش که ما هم عاشورا کنار تو بودیم، ای حبیب، ای زهیر، اینها شکم نداشتند؟ شهوت نداشتند؟ آدمهای صد سالهای بودند؟ به «هوا» گوش ندادند.
من عبد حسین(ع) هستم
اسم اصحاب را بردم چه انسانهایی، نمونه ندارند و نداشتند، نمونه آنها نیست. امام این دنیای محبت و عاطفه کنار خیمه به حبیب بن مظاهر فرمود: مسلم بن عوسجه (پیرمرد هفتاد و چند ساله در معرض قتل قرار گرفت) میخواهم بروم بالای سرش، حبیب هم دنبال ابیعبدالله(ع) راه افتاد راهی هم نبود، خیمهها تا میدان صد و پنجاه قدم بود صد قدم بود، دوتایی پیاده شدند امام حسین(ع) و حبیب، یعنی یک چنین لحظهای برای ما هم وقت مرگمان میآید؟ اگر بیاید که خیر دنیا و آخرت نصیب ما شده است.
ابیعبدالله آمد نشست روی خاک، برای مسلم باید آدم بنشیند روی خاک، آن هم امام حسین؟ بله، ارزش مسلم را حساب کن، چرا میروی سراغ عظمت ابی عبدالله؟ عظمت ابیعبدالله که کل عالم را پر کرده، امام آمده نشسته روی خاک، عالم نشسته روی خاک، مگر در زیارتهایش کربلا نخواندی که آسمانها و زمین برایت گریه کرد، آسمانها و زمین هم بر قاتلت لعنت کرد خب معلوم است امام حسین از آسمانها و زمین بزرگتر است، بزرگتر است که امیرالمؤمنین گاهی که میدید میگفت: پدرم و مادرم فدایت بشوند.
امام حسین از آسمانها بزرگتر است که حضرت ولی عصر(ع) در نامهاش به علی بن مسیب همدانی روز سوم شعبان مینویسد: امروز روز ولادت مولای من است، من عبد حسین(ع) هستم امام زمان نوشته، معلوم است که بزرگتر از عالم است چرا میروی سراغ او؟ او را که نمیشود ارزیابی کرد، ببین شخصی که الان کشته میشود چقدر با ارزش است که یک چنین جهان با ارزشی آمده روی خاک نشسته.
سر عاشق در دامن یار
امام یک تکه فرش یا یک تکه حصیر هم با خودش نیاورده، با همان لباسهایش که ساعات آخر لباسهای پیغمبر تنش بود، با آنها نشست روی خاک، سر مسلم را بلند کرد گذاشت روی دامنش، این اتفاق برای ما هم میافتد، جلوی شکم و شهوتت را بگیر به حضرت عباس این اتفاق برای من و تو هم میافتد.
مسلم هنوز جان نداده بود، حبیب رفیق اوست؛ کوفه با هم بودند، با هم آمدند، حبیب گفت: مسلم من هم یکی دو ساعت دیگر کشته میشوم اما همین فرصتی که هست وصیتی داری انجام بدهم؟ گفت: آری حبیب بیا جلوتر، آن دست خونآلودش را از زمین بغل بدنش بلند کرد و اشاره کرد به ابیعبدالله گفت: «حبیب اوصیک بهذا الرجل» همه وصیت من همین است، دست از دامن ابیعبدالله برنداری. حرفش با رفیقش تمام شد، دیگر سکوت کرد راحت این صورت را روی دامن گذاشت و زار زار شروع کرد گریه کردن، ابیعبدالله فرمود: مسلم چرا گریه میکنی؟ گفت: برای تو گریه میکنم تو بودی بیایی سر ما را به دامن بگیری اما یک ساعت دیگر چه کسی میخواهد سر تو را به دامن بگیرد؟