جلسه بیست و سوم سه شنبه (22-3-1397)
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهلبیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
کلام در رحمت وجود مقدس پروردگار به اینجا رسید که صریحاً از قرآن کریم استفاده میشود مجموع اخلاق رفتاری پیغمبر اکرم با خانوادهاش، با یارانش و با مخالفینی که سر جنگ با اسلام نداشتند تجلی رحمت خداوند بوده است.
خوش اخلاقی پیامبر
در قرآن مجید در سوره آلعمران به او خطاب میکند: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُم» به سبب رحمت خدا که از افق وجود تو طلوع دارد نسبت به همه مردم نرمخو هستی «وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك»(آلعمران، 159) اگر دچار خشم و سختگیری بودی، اگر دچار سنگدلی و بیرحمی بودی، تمام آنهایی که کنارت بودند پراکنده میشدند میرفتند و هیچ نیرویی برایت نمیماند، یک نیروی متدین و یا یک نیروی مبلغ دین تحملت را نمیآوردند، رنج میکشیدند و پراکنده میشدند؛ اما این رفتار نرم تو، خوش اخلاقی تو، آرام بودن تو و رقّت قلب تو سبب شده که مؤمن بشوند، همراهت بمانند، از تو اطاعت کنند، فرمانهایت را اجرا کنند و از همه بالاتر به خاطر این روش رفتاری تو که تجلی رحمت خداست از جان و مالشان هم بگذرند.
قانون اول: گذشت و عفو
بعد از مقدمه این آیه چهار دستور بسیار مهم هم به پیغمبر داده که اجرای این دستورها ریشه در همان نرمخوئی و اخلاق او داشت؛ فرمان اول: «فَاعْفُ عَنْهُم» از لغزش اینان، اشتباه اینان، رنج و آزاری که به تو دادند گذشت کن و چشم بپوش.
مسأله اخلاق او و نرمی پیامبر در حدی بود که وحشی قاتل عمویش که حالا کشتن تنها هم نبود از فاصله دور حمزه را با یک اسلحه هدف گرفت که درجا حمزه شهید شد، یک پشت و پناه دین، یک پشت و پناه قرآن، یک پشت و پناه مردم مؤمن که شهادتش هم اینقدر ناب بود اولین کسی که در اسلام ملقب به سیدالشهدا شد او بود؛ البته سرور شهیدان جنگ احد نه سرور همه شهیدان عالم.
پیغمبر اکرم میفرمایند: سرور همه مردم جهان شهیدان هستند، سرور همه شهیدان عالم شهدای کربلا هستند، سرور همه شهیدان کربلا حسین(ع) است یعنی شهیدی برتر از همه شهیدان جهانیان. در یک روایت بسیار مهمی که زین العابدین میفرماید این روایت از روایات نخبه و با ارزش ما اهلبیت است، چهار پنج صفحه است، امام چهارم از ام ایمن نقل میکند که میگوید: من در آن مجلس حضور داشتم که جبرئیل تمام حوادث کربلا را برای رسول خدا توضیح داد.
برخورد پیامبر با قاتل وحشی حمزه
حمزه شهید شد اما قاتل بدن او را رها نکرد، آمد کنار بدن چون دیگر جنگ به گریز رسیده بود، مسلمانها هم بر اثر یک غفلت بد مادی شکست خورده بودند، شیرازه لشکر از هم پاشیده بود، فراری داشتند، به ترس افتاده بودند، وسط میدان خالی مانده بود، حدود هفتاد تا جنازه با ارزشترین مردم روی خاک بود. قاتل که وحشی بود آمد کنار بدن حمزه، دو تا چشمش را درآورد بینیاش را برید لبهایش را برید انگشتهایش را برید انگشتهای پایش را برید پهلویش را شکافت و جگر شهید را درآورد و تکه تکه کردند، نخ در آن کردند و گردنبند زن ابوسفیان مادر معاویه شد، این کار این قاتل.
قاتل سال هفتم به پیغمبر نامه نوشت، پیش از این نامه رحمت خدا را ملاحظه کنید، پیغمبر وقتی آمد بدن عمویش را دید اینقدر سینه پیغمبر سوخت که پیغمبر اکرم فرمود: عموجان اگر من به سردمداران کفر دست پیدا کنم، هفتاد نفر را به جای تو میکشم چون خیلی خون تو با ارزش است. همان وقت که این تصمیم را اعلام کرد جبرئیل نازل شد آیه آورد «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُم»(نحل، 126) یک نفرت را کشتند چرا شصت و نه تا را اضافه میخواهی بکشی؟ شما هم یک نفر را بکشید و حبیب من اگر پای گذشت در کار باشد، گذشت بهتر است. این رحمت خداست.
درک این مسائل برای ما خیلی مشکل است چون بیشتر ما حالت عصبانیت و خشم داریم، حالت کینه داریم، نه اینکه یکی از نزدیکان ما را بکشد و اعضای بدنش را تکه تکه کند، شخصی یک تلنگر به ما بزند حالا حالاها یادمان نمیرود و از دلمان بیرون نمیرود؛ ولی این اخلاق خداست یک نفر از شما را کشتند، یک نفرشان را بکش. خداوند در آیات دیگر میگوید: اگر گذشت کنید برایتان بهتر است چون نزد من اجر بیشتری دارید.
قاتل حمزه بعد از چند سال نامه نوشت من از گذشتهام پشیمان هستم و میخواهم مدینه بیایم و مسلمان بشوم، از ترس جانم نمیآیم. پیامبر فرمود به او بنویسید بیاید. دو سه بار نامهنگاری شد و آمد، پیغمبر اکرم با آغوش باز قبول کرد و اسلام را هم از او پذیرفت. «فَاعْفُ عَنْهُم» یعنی از مقصر و خطاکار گذشت کن، وقتی گذشت کنی او در درون خودش میجوشد، ناراحت میشود که من ستم کردم این محبت کرد، تغییر پیدا میکند و عوض میشود.
توبه زندانی به خاطر محبت
من تعدادش را نمیدانم اما حدود سال شصت یا شصت و یک با نزدیک چهار هزار زندانی من برخورد داشتم، میآمدند من را میبردند زندان معروف تهران، زندان معروف کرج و مینشستم با این زندانیها صحبت میکردم و به حرفهایشان هم گوش میدادم، به گونهای اینها تغییر کردند که نزدیک سه هزار نفرشان ـ رؤسای زندان آن وقت میگفتند ـ واقعاً توبه کرده بودند، حتی در آنها اعدامی هم بود و آزادشان کردند.
محبت، نرمی، گذشت و بخشش اخلاق الهی است و اثر هم دارد. این یک فرمان بود که اگر رحمت خدا در وجود پیغمبر اکرم موج نمیزد اجرای این فرمان خیلی سخت بود ولی خیلی راحت گذشت میکرد پیغمبر، چرا؟ چون اخلاقش وصل به اخلاق الهی بود «یا سریع الرضا» خدا خیلی زودگذشت است.
قانون دوم: طلب مغفرت
فرمان دوم «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُم» حبیب من اینهایی که از خطاها، اشتباهات و برخوردهای نامناسبشان گذشت میکنی اگر از من طلب مغفرت کنند ممکن است دعایشان مستجاب نشود، مانع داشته باشند، اما تو که دعایت مستجاب است یقیناً برای آنها از من درخواست آمرزش کن، نه برای خودت، برای اشتباههای در حق دین، این فرمان دوم خدا بود. پیغمبر اکرم این فرمان را چند بار اجرا کرد؟ اینطور که نوشتند تا آخر عمرش یعنی از آن وقتی که این آیه در مدینه نازل شده تا پایان عمرش شبانه روز برای خطاکاران هفتاد بار از پروردگار طلب آمرزش میکرد.
اگر به ما بگویند از فلان خطاکار در حقت گذشت کن، میگوییم دلم راضی نمیشود، چرا راضی نمیشود؟ خدا که دوست دارد گذشت کنی دوست دارد برای طرفت طلب مغفرت کنی چرا دلت راضی نمیشود؟
مادربزرگ ما خیلی زن متدینهای بود، به او گفتیم بهطور یقین روزه گرفتن در این سن هشتاد سالگی بر شما حرام است، پزشکی به شما اجازه نمیدهد روزه بگیرید. گفت: دلم راضی نمیشود، برای چه دلت راضی نمیشود؟ به حکم خدا راضی نمیشود؟ دو سه روز اول ماه رمضان را گرفت و بعد هم مُرد. برای چه دلت راضی نمیشود؟ خیلی از موارد باید دلمان راضی بشود، دلم نمیآید... دلم راضی نمیشود... سختم است... اینها اخلاق مؤمن نیست.
دستور دین برای کسانی که ما را آزردهاند
شما ممکن است به من بگویید خودت که این حرف را میزنی، برای خطاکار نسبت به خودت اهل استغفار هستی؟ میگویم: بلی، مقداری. یک گروه هفت هشت نفره بودند، یک دو سال بیعلت شرعی و بیدلیل عقلی خیلی من را آزار دادند، دو تا تهمت سنگین هم به من زدند البته برای آنهایی که نزدشان رفتند و گفتند که قابل باور نبود، زحمات دو ساله آنها هم در آزردن من به باد رفت و نتیجهای نداد.
در اوج آزار و ظلمشان بود که خداوند متعال نصیبم کرد بروم مکه، محرم از مدینه حرکت کردم تقریباً نزدیک اذان صبح رسیدم مسجدالحرام، خیلی شلوغ بود، نماز صبحم را خواندم و نشستم. آنهایی که در نماز شرکت کرده بودند زیاد بودند چون ایام حج بود و خیلی شلوغ بود، منتظر شدم جمعیت مسجدالحرام در حدی بشود که طواف کرد.
وقتی خلوت شد، میخواستم از روبروی حجرالاسود طوافم را شروع بکنم که صدای قرآن از درونم به گوشم میخورد «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُم»(آلعمران، 159)، «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُم»(نور، 22) دوست ندارید من شما را از گناهان پاک کنم؟ اگر دوست دارید، از آنهایی که شما را ناراحت کردند گذشت کنید. «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا»(بقره، 109) اگر دوست دارید شما را بیامرزم این دو تا کار را بکنید: گذشت کنید و به رخشان هم نکشید.
این آیات با من حرف میزدند، من آمدم روبروی حجر که نیت کنم طواف اول را شروع کنم، گفتم خدایا در قرآنت فرمودی: دوست ندارید گناهان شما را ببخشم از دیگران گذشت کنید تا ببخشم، من همین الان اینجا قبل از شروع طواف از آن هفت هشت نفر ظالم بیتقوای ستمگر قلباً گذشتم، دو دقیقه ایستادم و گفتم من را هم که به کل آمرزیدی، حالا پاک طواف را شروع میکنم.
دلم راضی نمیشود یعنی چه؟ مگر در قرآن مجید نمیگوید: «إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا»(حج، 38) شما اگر قدرت جریمه کردن افرادی که شما را اذیت کردند ندارید، من دفاعکننده از بندگان مؤمنم هستم و دفاعم هم دائمی است، من بلد هستم آنها را چه کار کنم، شما کاری نداشته باشید. خدا خودش در قرآن میگوید: از آنها میگذرم یا آنها راجریمه میکنم و یقیناً بیشتر هم میل پروردگار عزیز عالم به گذشت است.
این دو تا دستور است: «فَاعْفُ عَنْهُم وَ اسْتَغْفِرْ لَهُم». چقدر زیباست اگر اینها در جامعه پیاده شود، چه جامعه با ارزشی پیدا خواهد شد.
قانون سوم: مشورت در تصمیم
قانون سوم: «وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْر» به شخصیت مردم احترام بگذار حبیب من، تصمیمهایت را برای ملت در اتاق دربسته نبر در حالیکه از گرفتاریهای ملت، مشکلات ملت، رنجهای ملت خبر نداری. در جهل به وضع مردم چه قانونی را برای حل مشکلات مردم وضع میکنی؟ باید آگاه به وضع مردم باشی تا قانون به نفع مردم و قانون مشکلشکن و قانون مشکلبرطرفکن ارائه کنی، نه اینکه بنشینی در اتاق دربسته با دو تا سه نفر قوانینی را وضع بکنی یا با پنجاه شصت نفر یا با صد نفر یا با دویست نفر بعد قانون را بدهی بیرون، قانون هم هزار جا به بن بست بخورد و مردم را در منگنه قرار بدهد، هر چه مردم ناله کنند مدام بگویی قانون است.
این قانونی که ظلم به مردم است، جگر مردم را میسوزاند، این قابل پیروی است؟ مدام در سر مردم زده بشود قانون است، میخواهی بخواه، نمیخواهی نخواه، ما اجرا میکنیم. قوانین قرآن اینطور نیست، قوانین روایات اهلبیت اینگونه نیست.
چهار نفر به نمایندگی از مردم آمدند نزد امام نهم حضرت جواد(ع) میگویند: یابن رسول الله سال نیاری بوده، خشکسالی بوده، خرید و فروش خوب نبوده، امسال خمس به ما باز هم واجب است؟ فرمود: نه. این قانون است، این قانون ریشه در رحمت دارد، ریشه در وضع مردم دارد، ریشه در سال مردم دارد. گاهی ائمه ما به شیعه میگفتند: نصف خمس خود را بدهید چون وضع خوب نیست اما میتوانید حدود نصف بدهید، گاهی هم میگفتند شش درصد بدهید کم بدهید، گاهی هم چهره نگران مردم را از وضع اقتصادی میدیدند میگفتند ما خمس را به شما بخشیدیم، این قانون مردمی است.
قانون مطابق با درد مردم است، قانون مطابق با مشکلات مردم است، قانون حلکننده رنج و درد مردم است؛ اما قانون در اتاق دربسته، بیارتباط به حال و وضع مردم است. قانون میآید ایجاد بن بست میکند، ایجاد مشکل میکند. خدا به پیغمبر میگوید: تصمیمات تک نفره ممنوع، تصمیم در اتاق دربسته بدون مردم ممنوع، تصمیم بدون ارتباط با مردم و بدون افکار زنده مردم ممنوع، «وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْر» با اینکه تو عقلت از همه کاملتر است، علمت ملکی و ملکوتی است، به جوانب تمام امور احاطه داری ولی حبیب من بیرون در مسجد، جلوی روی مردم، آنها را جمع کن کاری که میخواهی پیشنهاد کنی به مشورت بگذار چون عقلها که همه میآید روی هم راههای خوبی را نشان میدهند و قوانین خوبی را ارائه میکنند این احترام به شخصیت مردم است.
قانون چهارم: توکل
قانون چهارم: «فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّه» و وقتی تصمیم به اجرا گرفتی، من را به عنوان وکیل و مجری انتخاب کن که رحمت و قدرت و اراده من کار اجرایی شما را بدرقه کند و کار به ثمر برسد، آخر کار تصمیم بر اجرا را به من گره بزن. خدا را هم وارد کارتان کنید «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِين» من عاشق کسانی هستم که من را پناه و وکیل و مدافع و گماشته خودشان انتخاب میکنند که من کمک کنم کارشان به ثمر و به نتیجه برسد.
«فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّه» و پایان آیه چقدر زیباست «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِين» من عاشق مردمی هستم که من را در زندگی خودشان وکیل گرفتند، همه کارها را روبه راه میکنند بعد میگویند خدایا دیگر نوبت توست که به ما کمک بدهی، ما قدرت به ثمر رساندن کار را نداریم.
استاد انصاریان در کابین خلبان
من مسیر خیلی دوری منبر دعوت داشتم. با هواپیما از تهران حرکت کردم، یک ربعی از حرکت هواپیما گذشته بود که مهماندار آمد به من گفت: در باند فرودگاه خلبان شما را دیده و میگویند بفرمایید در کابین. گفتم: جایم خوب است، من نیایم جای خلبان و مهندس پرواز و کمک خلبان را تنگ کنم. گفت: خیر، جای آنها تنگ نمیشود، آنها سر جای خودشان هستند، صندلی داریم، ایشان هم مصرّ است شما بیایی در کابین، من هم رفتم و تا در فرودگاه آن شهر پایین آمد نگذاشت من بلند شوم، میگفت نشستن طیاره را هم ببین.
در راه به خلبان گفتم که برخواستن هواپیما را با این همه مسافر و با این همه بار و رفتنش در هوا و با این وزن پایین آمدنش را روی باد برای من توضیح بده. گفت: چشم، من فکر کردم سه ربعی توضیحات علمی دارد، توضیحات فنی دارد، همه دستگاهها را هم من میدیدم، گفتم الان اشاره میکند اینطور هواپیما روی باند حرکت میکند، این سرعت را میگیرد، این دسته را اینطور میکشیم، دماغ هواپیما بلند میشود بعد هواپیما میرود بالا سی و پنج هزار پا بعد هم اینطور فرود میآید، با خودم گفتم الان همه اینها را توضیح میدهد.
خلبان گفت: میدانی این هواپیما یک مشت لاستیک و مس و روی و سیم و برق و این حرفهاست؟ گفتم: بله میدانم. گفت: اینها قدرت دارند روی باند به این سرعت بیایند و بعد بلند شوند و بعد روی هوا بروند و بعد به مقصد که رسیدیم فرود بیاید در آن باند؟ از اولی که من استارت میزنم تا وقتی در باند مقصد مینشینم کار فقط با یک نفر انجام میگیرد، آن هم پروردگار است «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِين».
خلبان اضافه کرد: من از هر باندی بلند میشوم و میخواهم بروم باند دیگر میگویم: خدایا من هیچکاره هستم، جان این مسافرها، بار این مسافرها و خود من در اختیار توست. اگر علی ساربان است بلد است شتر را کجا بخواباند، گفت ما همین را به خدا میگوییم.
این رفتار پیغمبر، رفتار الهی او و رفتار بر مبنای رحمت الله است. اگر ما هم به اندازه ظرفیت خودمان رفتار رحیمانه، گذشت کریمانه و دعاگوی افراد باشیم بوی عطر اخلاق پیغمبر از گُل وجود ما هم بین خانواده و مردم پخش میشود، حرفم تمام.
عطر شهدای کربلا
ما همه جنازه شهید دیدیم، تقریباً همه ما جنازه مرده هم دیدیم، سردخانه برای چه درست کردند؟ در دنیا و در کشور ما هم این همه بیمارستانها و گورستانها برای چیست؟ چون هیچ اعتمادی به بدن نیست، اگر بماند بیرون ممکن است باد کند و بو بگیرد و متعفن بشود، هر کسی میخواهد باشد؛ اما شما حساب کنید در گرمای پنجاه درجه مهر عراق، یعنی محرم مساوی با مهرماه ایران بیابان خاک، بدنهایی که یک جای سالم ندارد، هفتاد و دو بدن که زین العابدین(ع) میگوید من خودم با چشم خودم دیدم تمام این بدنها به خون آغشته بود، تمام این بدنها در خون تپیده بود، غیرآغشته بودن اصلاً انگار یک دریاچه خون درست کردند و دانه دانه این جنازهها را در این دریاچه خون انداختند.
هوا پنجاه درجه بود، سه شبانه روز خاک و بدن قطعه قطعه و آغشته به خون بود. شب سیزدهم محرم بنیاسد زین العابدین(ع) را شناختند و حضرت فرمود این بدنها را تک تک میشناسم، با من بیایید بگویم کجا قبر بکَنیم، چگونه قبر بکنیم، چگونه دفن کنیم. در گیر و دار دفن شهدا بنیاسد به زین العابدین(ع) گفتند: آقا چیز عجیبی در این بیابان ما دیدیم، بدن باید ورم کند، آن هم روی خاک و در این آفتاب باید بدبو بشود، ولی سه شبانه روز است از این بیابان بوی عطری میوزد که مست میکند!
بدبختها خیال کردید این شیشههای عطر را در کربلا شکستید تمام شد؟ شما کاری کردید که عطر تمام کره زمین را گرفت. گفت: بیایید شما را ببرم کنار آن جنازهای که این عطری که در بیابان پراکنده است برای اوست. همه را آورد کنار بدن غلام سیاه ابیعبدالله(ع)، پدرم وقتی سرش را به دامن گرفت دو تا دعا کرد: «اللهم بیض وجهه» خدایا او را جزء سپیدرویان عالم قرار بده، «و طیب ریحه» خدایا بوی او را بوی خوشی قرار بده.
برادرانم خواهرانم درست است اگر کسی بغل ما بنشیند از ما بوی عطر استشمام نمیکند، اما قیامت ما که حسینی هستیم بوی عطر ما تمام محشر را پر میکند. همه هم میفهمند این عطر عطر ابیعبدالله الحسین(ع) است.