جلسه بیست و چهارم چهارشنبه (23-3-1397)
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهلبیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
آیه شریفهای از سوره مبارکه انعام درباره رحمت پروردگار برایتان قرائت میکنم که اگر به جای گوش دادن دل بدهید، گوشهای اندک از حقیقت رحمت وجود مقدس او را با قلب احساس خواهید کرد «وَ إِذا جاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا»(انعام، 54) حبیب من از این مردم که در حد خودشان ایمان را پذیرفتند، خدا را باور دارند، قیامت را باور دارند، نبوت را باور دارند، قرآن کریم را باور دارند نزد تو آمدند، در محضر مبارک تو آمدند که با تو جلسه داشته باشند، حرفهایی دارند که میخواهند این حرفها را به محضر تو عرضه بدارند و از زبان تو هم مسائل لازم را بشنوند؛ در اولین برخورد با آنها این متن را برای آنها بگو.
معنای «سلام علیکم» در قرآن
آیه شریفه میخواهد بگوید قبل از اینکه آنها زبان به سخن باز کنند و حرفشان را شروع کنند شما شروع به حرف کنید، شما این مطلب را به این مردم بگویید. اولین مطلب که عجب مطلبی است و نشأت گرفته از عجب اخلاقی است و چه درس مهمی است که به تک تک ما مردان، زنان، پیران و جوانان داده شده «وَ إِذا جاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُم» یعنی اول به اینها سلام کن.
آیه به این باعظمت برای همین مسأله معمولی و عادی نازل شده؟ یعنی پیغمبری که تمام عمرش نسبت به هر کسی پیشقدم به سلام بوده الان امر لازم و فرمان لازم داشته؟ آیا ایشان دستور میخواسته که در برخورد اول سلام کند؟ این کار را که رسول خدا در منزل، در کوچه، در مسجد، در برخورد با افراد پیشقدم به سلام بوده است.
پیامبر روزی در مسجدالحرام نشسته بود ـ آیه سوره انعام نازل شده در مدینه است این یک مطلب دیگری است ـ در اوج آزار مشرکین یک آدم بیدینی اهل مدینه اما آدم با وقاری بود، آدم با ادبی بود، آدم جلفی نبود، آدم سنگین و رنگینی بود، آمد در حجر اسماعیل چون به او آدرس داده بودند شخصی که اوضاع مکه را از نظر فرهنگی به هم ریخته و با بتهای ما مخالف است روزها به حجر اسماعیل میآید.
وقتی وارد بر پیغمبر شد به رسم بتپرستان به حضرت گفت: «انعم صباحاً» صبح شما بخیر. پیغمبر اکرم فرمودند: ـ به این مضمون ـ من برای برخورد با مردم چنین دستوری ندارم که در برخورد اول بگویم صبحت بخیر، صبحت بخیر یعنی چه؟ من در برخوردم با مردم دستور دارم برخوردی آرامشبخش و دعائی اطمینانبخش داشته باشم.
شخصیت با عظمتی که از مکه تا مدینه سلام به احدی را در پیشقدمی فروگذار نکرده است واقعاً این را خدا باید به او سفارش بکند که مردم مؤمن آمدند پیشت «فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُم»؟ پیامبر که این کار را میکرده، این نه امر لازم داشت و نه تاکید، وجود مقدس او فراموشکار هم نبود که خدا به او سفارش کند مردم آمدند در محضرت جلسه کردند، یادت نرود سلام کنی؛ مثل اینکه ما به بچههایمان میگوییم: بابا جان میرویم خانه عمو خانه دایی خانه عمه خانه خاله، وارد شدیم سلام یادت نرود، یعنی آیه شریفه این را میخواهد بگوید؟ خدای با عظمت به پیغمبر کریم عزیز عظیم رئوف میخواهد بگوید مردم آمدند پیشت جلسه کردند سلام یادت نرود؟ اینها نیست.
ما باید برویم سراغ لغت عرب، دانشمندان بزرگ قابل اعتماد که کتابهای باعظمتی را نوشتند و این کتابها ابزار همه علمای اسلامی است. «فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُم» یعنی حبیب من اول به کسانی که مؤمن هستند نسبت به فضای دین، نسبت به آخرت، نسبت به دنیا امنیت بده، آرامش بده. قبل از اینکه حرفهایت را بزنی خیالشان را راحت کن و آنان را از اضطراب، دغدغه، ترس، وحشت اینکه آخر کار چه خواهد شد دربیاور.
سلام علیکم یعنی بر شما امنیت باد، یعنی خاطرتان جمع باشد، چرا؟ چون شرایط خاطر جمعی و امنیت و آرامش را دارند و آن شرایط هم ایمانشان است که واجد همه شرایط است. وقتی یک نفر مؤمن است دلیل بر مؤمن بودنش همین مقدار عملی است که انجام میدهد، همین.
آن ایمان واقعی، ایمان درست، ایمان ریشهدار آن ایمانی است که در حرکات و رفتار انسان تجلی دارد؛ من واقعاً از دستم برنمیآید مال مردم را بخورم برای ایمان است، از دستم برنمیآید خیانت بکنم برای ایمان است، از دستم برنمیآید به ناموس مردم بد نگاه بکنم برای ایمان است، از دستم برنمیآید ربا بخورم و ظلم بکنم برای ایمان است. ایمان یک حقیقت است و دارای دو روشنایی است؛ یک روشنایی در قلب است و یک روشنایی هم در عمل است، یعنی ایمان عمل را روشن میکند و عمل را بُروز و نشان میدهد.
کسانی که میآیند نزد تو و اهل ایمان هستند شرایط امنیت روحی، امنیت وقت مرگ، امنیت در برزخ و امنیت در قیامت را به ایشان اعلام کن، اول از دغدغه اضطراب ناراحتی، نا امنی، چه خواهد شد؟ چه کار بکنیم؟ فردا چه بلایی سر ما میآید؟ آنها را از این حالات دربیاور، آنان مؤمن هستند، مستحق هستند.
نشانههای مؤمن حقیقی
البته شما یقین بدانید ـ یقین صددرصد ـ اینهایی که در پستهای مختلف مملکتی مال مردم را میخورند، اختلاس میکنند، ظلم میکنند، جواب مردم را سربالا میدهند، جواب نمیدهند، وعده دروغ میدهند یقین صددرصد داشته باشید یک جو به خدا و قیامت ایمان ندارند. محال است انسان از طریق دل به پروردگار عالم پیوند داشته باشد، به قیامت پیوند داشته باشد و وارد چنین مالهای حرام و ظلمها و ستمها و تکبر و فخرفروشی بشود، محال است.
اگر حوصله دارید جلد دوم «اصول کافی» فقط بخشی که درباره مؤمن است را بخوانید، اگر حوصله دارید همین امشب خطبه هشتاد و ششم نهج البلاغه را ـ اگر در خانه دارید ـ درباره وابستگان به خداست، آن را بخوانید، طولانی هم نیست خطبه هشتاد و شش کمتر از دو صفحه است. من حدود هفتصد صفحه این خطبه را در فیضیه درس دادم و چاپ هم شده است. شما آن شرح را نمیخواهد ببینید همین خود خطبه را ببینید که وقتی خدا، پیغمبر، امیرالمؤمنین(ع)، امام صادق(ع)، امام باقر(ع)، حضرت رضا(ع) و امام عسکری(ع) در نامههایشان مؤمن را معرفی میکنند، مؤمن را پاک از این گناهان کبیره و اعمال فرعونها، اعمال نمرودها، اعمال امویها و عباسیها معرفی میکنند؛ اگر مؤمن هم مثل آنها باشد اموی است، فرعونی است و دیگر مؤمن نیست.
شیعهای از نسل بنیامیه
یک روایت عجیبی برایتان بخوانم. یک جوانی با اشک چشم آن هم پراشک آمد خدمت امام صادق(ع) نمیتوانست از گریه خودش را نگه دارد، امام صادق(ع) فرمود: چه شده؟ گفت: یابن رسول الله مگر در معارف شما اهلبیت این جمله نیامده «لعن الله بنیامیه قاطبه» خدا تمام امویها و نسلشان را تا قیامت لعنت کند؟ یابن رسول الله من از نسل این شجره خبیثه آلوده جهنمی هستم ولی شیعه شما هستم، من هم ملعون هستم؟
امام صادق(ع) به او فرمودند: ـ حالا با توضیح من ـ انگار تو یک طرف کتاب را خواندی و آن طرفش را نخواندی، فقط یک طرفش را خواندی که ما گفتیم «لعن الله بنیامیه قاطبه» اما ورق آن طرفی در قرآن است «فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي»(ابراهیم، 36) کسی که از من پیغمبر اطاعت و پیروی کند از من است. درست است تو زاده یک پدر و مادر اموی هستی ولی تو از ما هستی و این لعنت شامل حال تو نمیشود، تو از آن مدار بیرون آمدی.
آرامش دادن با حرف زدن
به مردم امنیت بده، آرامش بده، این درس عجیبی است. شما برادرانم در حرف زدن به همسرانتان آرامش بدهید. شما خانمها در حرف زدن با شوهرها آرامش بدهید. نوع حرف زدنها هم خانمها را در اضطراب و دغدغه و رنج روحی قرار میدهد هم آقایان را، خدایی نکرده بعد از هفتاد سال آدمی نباشم که هنوز حرف زدن را بلد نشدم که با مردم با زنم با بچهام با دامادم با نوهام با اهل مسجد با عالم چگونه حرف بزنم.
نوع سخن من نباید تبدیل به آتش بشود بیفتددر قلب طرف من، نوع سخن من نباید نوک خنجر باشد فرو برود در دل کسی که با او حرف میزنم، نوع حرف زدن من نباید حرفی باشد که پروردگار به احترام آن بندهای را که کنار من قرار داده حالا یا همسرم است یا بچهام است یا رفیقم است، متنفر از من بشود که این چطور حرف زدن با بنده من است مگر بردهات است؟
من از قرآن یعنی از این دستور زیبای خدا به پیغمبر یاد بگیرم حرف زدنم آرامشبخش باشد، حرف زدنم اطمینانبخش باشد، حرف زدنم دردی را از روی دل کسی بردارد، رنجی را پایان بدهد. یک آیه داریم در قرآن خدا به پیغمبر میگوید: گاهی این مستحقهایی که به تو مراجعه میکنند ممکن است روزی باشد که اتفاقاً هیچ چیزی در اختیارت نباشد به اینها کمک کنی، پول نداری، جنس نداری، حبوبات نداری، برنج و خرما نداری. حبیب من اینها را از خودت نران، به آنان نگو آقا مقداری ملاحظهکار باش، یک روز آمدی که ما هیچ چیزی نداریم چه خبرت است. به آنان نگو ندارم بفرمایید بروید، به آنان نگو زیاد ولنگاری نکنید.
خدا به پیغمبر یاد میدهد که با مستحق چطور صحبت کند، این روش صحبت با مستحق است: ناراحت هستم، اتفاق افتاده امروز دستم خالی است ولی به لطف و کرم پروردگار امید دارم انشاءالله بار بعد که مراجعه کردید خدا هم محبت میکند، من یک واسطه هستم از او رزق را میگیرم و به شما میپردازم. این روش حرف زدن با مستحق است.
آیا جامعه روش حرف زدن را خوب بلد است؟ دولتیها روش حرف زدن را خوب بلدند؟ ما هنوز در آیات اول قرآن، در اخلاق و ادب لنگ هستیم. ما در درس اول، در درس برخورد با یکدیگر لنگ هستیم.
خواندن آیات عذاب بالای منبر
مرحوم آخوند ملا عباس تربتی گاهی که نیاز داشت آیات عذاب را بخواند، آیات عذاب در قرآن است آنها را که نمیشود تعطیل کرد آیات عذاب بازدارنده است، یعنی اگر من باور بکنم که سوزاندن دل مردم با زبانم تبدیل به آتشی میشود، تبدیل به عقربی میشود، تبدیل به ماری میشود، تبدیل به رتیلی میشود که در جهنم دائم نوک زبانم را نیش میزند، اگر باور کنم آیه را خودداری میکنم.
آیات واجب است خوانده شود خصوصاً این زمان چون جنبه بازدارندگی دارد، الان که یک گوینده آیه عذاب را میخواند نمیخواهد بگوید همین الان مستمعین در جهنم را میخواهند باز کنند بریزند آنجا، این را که نمیخواهد بگوید، آیه شریفه جنبه بازدارندگی و تربیتی دارد.
من با کسانی آشنا شدم در تربت حیدریه که پنجاه سال پای منبر ایشان بودند آنها هم هیچکدامشان دیگر زنده نیستند، حالات ایشان را آنها برای من تعریف کردند؛ یعنی من به یک واسطه حالات را گرفتم. بعداً حالاتش را خود مرحوم آقای راشد که دانشمند بزرگی بود بیست و پنج سال شبهای جمعه پشت رادیو صحبت میکرد، نوشته به نام «فضیلتهای فراموش شده».
آخوند وقتی میخواست این آیات را بخواند روی منبر، نیاز پیدا میکرد یک آیه عذاب بخواند که بازدارنده است، همین آیه نوک زبانش بود اول با یک حالت محبتآمیزی گریه میکرد، مردم اصلاً گریه آخوند ملا عباس را که میدیدند خیلی حالت روحیشان تحت تأثیر قرار میگرفت. مردم میدیدند این شخص با محاسن سپید با این سن زار زار گریه میکند، چه شده؟
ماه رمضان یا محرم بود، بخاری هیزمی هم روشن بود، ایشان هم منبر بود، بخاری نزدیک بود و شعله آتش یک مقدار آن ورق بخاری را قرمز کرده بود. ایشان یک مقدار گریه میکرد و بعد به مردم میگفت: پدرانم، برادرانم، عزیزانم، بندگان خدا، اهل ایمان، یک چند لحظه نگاهتان را از چهره من بردارید با من همه این بخاری را نگاه کنیم، همه را متوجه بخاری میکرد و میگفت: ببینید در این بخاری هیزم است، آتش این هیزم ورق بخاری را قرمز کرده، برادرانم قدرت دارید نوک انگشتتان را روی این ورق قرمز شده بگذارید؟
مردم میگفتند: نه آخوند ملا عباس، نمیتوانیم. ایشان میفرمود: خدایی نکرده اگر آلوده به گناه باشید، آلوده به غصب زمینهای همدیگر باشید ـ چون منطقه کشاورزی بود ـ آلوده به این که نصف شب خرمن جمع کرده را در یک گونی ببرید یا سر دوست و دشمنی یک خرمنی را آتش بزنید و گناهتان را جبران نکنید، به نظر خودتان میرسد روز قیامت طاقت هفت طبقه عذاب الهی را داشته باشید؟
رحمت خدا یا غضب خدا؟
آیات عذاب هم واجب است با جهت زیبای بازدارندگی بیان شود؛ اما اگر آدم بیاید در یک جلسه یا در یک حسینیه بزن بکوب آیات را مطرح کند، مردم وحشتزده بشوند و اگر باور هم بکنند ممکن است سکته هم بکنند.
یکی از رفیقهایم میگفت دو تا واعظ در یک شهر شلوغی بودند؛ یکی آقا شیخ حسین بود که خیلی نرم در منبرها رحمت خدا را میگفت، یکی آقا شیخ حسن بود که خیلی تند آیات عذاب را میگفت طوریکه مستمع میپنداشت ما که جهنمی هستیم دیگر آب از سرمان گذشته، منبرش خیلی فشار داشت. در شهر هم هیچجا این دو نفر را با هم دعوت نمیکردند.
یک بزرگواری یکی از دهههای محرم و صفر خواست روضه بخواند، بیخبر از منبر هر دوی آنان را با هم دعوت کرد چون هر دو معروف بودند. هر دو روز اول نوبت برای آقا شیخ حسین بود، رفت منبر و خیلی نرم و لطیف و زیبا رحمت خدا را به صورت تشویقی گفت. نه اینکه به مردم بگوید خیالتان راحت باشد هر کاری کردید خدا میبخشد، بلکه تشویقی حرف میزد؛ اگر نماز بخوانید، اگر روزه بگیرید، اگر با هم خوب باشید، اگر مهر زنها را بالا نکشید، اگر شوهرهایتان را خانمها اذیت نکنید، اینها را خدا برایتان آماده کرده است. یک منبر تشویقی زیبایی از رحمت خدا را مطرح کرد.
آخر منبر به جای روضه خواندن گفت: مردم ـ چون دید آقا شیخ حسن هم در نوبت نشسته ـ اینهایی که من برایتان گفتم به حضرت عباس همه راست بود، به حضرت عباس حقیقت بود، اگر بعد از من این آقا شیخ حسن بگذارد.
انتظار مؤمنان از رحمت پروردگار
خدا به ما یاد میدهد که نوع زبانتان با مردم امنیتبخش باشد، آرامشبخش باشد، بندگان من را از فشار عصبی درآورید چون مؤمن هستند. چطور مردم را از فشار عصبی درآوریم؟ چطور از دغدغه و اضطراب و ترس درآوریم؟ چگونه از نگرانی نسبت به آینده درآوریم؟ خود پروردگار یاد میدهد و میگوید اینطور به مردم امنیت بده «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَة»(انعام، 54) به مردم بگو پروردگارتان هزینه کردن رحمتش را برای شما به خودش واجب کرده است.
شما منتظر هستید به انتظار یقینی یا نه؟ آرامش دارید یا نه؟ که فردا شب اول افطار، اول الله اکبر تمام درهای رحمتش را باز کند؟ خدا گفته واجب کردم بر خودم، خدا واجب را عمل میکند. خدا میگوید: بنده من، روز آخر ماه رمضان که مصادف با شب جمعه هم میشود، فردا تمام شد، ساعت رمضان تمام شد، فردا میخواهم به تو مغفرت، رحمت، لطف و احسان عیدی بدهم. این را باور دارید یا نه که آرامش داشته باشید؟ شما دستور دارید آرامش داشته باشید، شما دستور دارید به همه آرامش بدهید «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَة».
به بندگانم بگو من رحمتم را به خودم واجب کردم که هزینه کنم، اینجا دیگر اوج آرامشبخشی آیه است «أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهالَة» اگر برای شما هیجان شهوت پیش آمد، اگر برای شما طوفان احساسات و غریزه پیش آمد و شما را در یک هالهای قرار دارد که دیگر به گناه توجه نکردید، بیتوجه شدید، در آن هیجان و حال بیتوجه شدید؛ یعنی قبل از این هیجان میدانستید این کار گناه است اما در هیجان یادتان رفت و غفلت کردید، هجوم شدید بود و شما هم ضعیف بودید و کار زشت انجام دادید «أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهالَة»، حالا خوشگذرانی تمام شد، لذتت تمام شد، هیجان شهواتت فروکش کرد، «ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ» اگر توبه کنید، از من عذرخواهی کنید، پشیمان بشوید و خودتان را اصلاح کنید که دوباره گیر این هیجان نیفتید، سر و سامان بدهید به روحیه و به باطن خود، اگر در فضای هیجانات غرائض گناهی مرتکب شدید بعد که فروکش کرد دیدید بد کردید با من، دیدید نمک به حرامی کردید، حالا گذشته توبه کردید، سر و سامان به روحیه دادید بندگان من یقین بدانید ـ این یقین را از کجا میآورم؟ از «انه» آخر آیه ـ که بعد از آن هیجانات و اشتباهکاریها و خطاکاریها و توبه و اصلاح «فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيم» من بسیار آمرزنده هستم، غفور و بسیار مهربان هستم، این یکی از زیباترین آیات رحمت در قرآن مجید است.
یک جمله عربی رحمت بگویم که همه متوجه میشوید کجا رفتم، «یا رحمت الله الواسعه» دنبالهاش را هم بگویید «یا باب نجات الامه».