شب چهارم شنبه (20-5-1397)
(مشهد حرم مطهر امام رضا(ع))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- نماز صحیح، شرط قبولی عمل انسان
- دعای بعد از زیارت امام رضا(ع) و ارزش گریستن در این دعا
- -چشم گریان، چشمهٔ فیض خدا
- -حکایت گریهٔ کودک حلوافروش و مرد نیکوکار
- -خدای غفورِ رحیم و پذیرش نماز بنده
- -ارزش سجده بر تربت ابیعبدالله(ع) در نماز
- نماز، مهمانی پروردگار برای بنده
- اسباب گرفتاری و دوزخی شدن بندگان
- الف) بینمازی و سبکشمردن نماز
- ب) بخل و خساست
- ج) فرورفتن در هر باطلی
- د) باور نداشتن قیامت
- اعتماد مؤمن به کلام خدا
- -بیگانگان روز قیامت
- -استخارهای که بد بود
- -ماجرای میرفندرسکی و اعتماد او به خدا
- کلام آخر؛ رفاقت داشتن با خدا و اهلبیت(علیهمالسلام)
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
نماز صحیح، شرط قبولی عمل انسان
حضرت رضا(ع) پدر بزرگوار شهید باعظمت امشب، حضرت جوادالائمه(ع)، نُه نشانه برای مرد و زن شیعه بیان کردند که انجام این نه نشانه، سخت، مشکل و خارج از گنجایش و طاقت انسان نیست، بلکه آسان است. در کنار این نه نشانه یقیناً خیر دنیا و آخرت انسان و سعادت ابدی او تأمین میشود. نشانهٔ اوّل نماز است، البته نماز با شرایطی که فقه اهلبیت(علیهمالسلام)، آن را نماز صحیحی میداند. نماز وقتی صحیح باشد، روز قیامت بهآسانی پذیرفته میشود. نماز هرکس را که در قیامت بپذیرند، بقیهٔ خوبیهای او را میپذیرند و اگر در خوبیهای او عیبی باشد، از برکت نمازش از آن عیب هم چشمپوشی میکنند.
دعای بعد از زیارت امام رضا(ع) و ارزش گریستن در این دعا
-چشم گریان، چشمهٔ فیض خدا
ما در دعای بعد از زیارت امام هشتم، دعایی که نه بعد از زیارت پیغمبر(ص) و نه بعد از زیارت ائمهٔ دیگر هست. خیلی جالب است که این دعای سه صفحهای مخصوص بعد از زیارت امام هشتم در این حریم مبارک و مقدس است. حتماً این دعا را بعد از زیارتتان کلمهبهکلمه و آرام بخوانید؛ اگر مفاتیح با ترجمه هم باشد، ترجمهٔ دعا را هم ببینید؛ اگر در هنگام زیارت گریه نکردید یا گریهتان نیامد، ولی با این دعا گریه کنید؛ چون این دعا زمینهٔ گریه را در قلب آدم فراهم میکند.
گریه بر هر درد بیدرمان دواست××××××××××چشم گریان چشمهٔ فیض خداست
تا نگرید ابر، کِی روید چمن؟ ××××××××××××××تا نگرید طفل، کی نوشد لبن
تا نگرید طفلک حلوافروش×××××××××× دیگ بخشایش نمیآید به جوش
-حکایت گریهٔ کودک حلوافروش و مرد نیکوکار
این خط سوم یک داستانی دارد و داستانش این است که عمر یک آدم بزرگواری سر آمد و از دنیا رفت. همسر جوانش و یک بچهٔ هشت-نه ساله ماند و ارثی از آن آدم بزرگوار نماند؛ چون فقیر بود و کسب ضعیفی داشت. مادر یک مقدار آرد و شکر خرید و مقداری حلوا درست کرد، در یک قابلمه ریخت و به بچهاش گفت: این قابلمهٔ حلوا را سر راه رفتوآمد مردم ببر و مقدار به مقدارش را بفروش. بچه هشت-نه صبح قابلمهٔ حلوا را سر راه مردم آورد، اما کسی تا ظهر نخرید. بچه داشت ناامید و ناراحت میشد که حالا ما امروز خرجی نداریم و سرمایهمان هم که این حلوا شده است، شروع به گریه کرد. اینطور گریهها گریههای با سوز، گریهٔ باحال، گریهٔ امید و گریهٔ مثبت است.
درحالیکه بچه داشت اشک میریخت و ناله میکرد و میسوخت، آقایی آمد که رد بشود، ایستاد. این وظیفهٔ هر انسانی و وظیفهٔ شیعه است که کنار دردمند بایستد و سؤال کند چرا گریه میکنی؟ چه شده است که گریه میکنی؟ چه مشکلی داری؟ اگر خود آدم نتوانست مشکل را حل کند، این مشکل را با رفیقهایش در میان بگذارد و جمعی مشکل را حل کنند: «وَ تَعٰاوَنُوا عَلَی اَلْبِرِّ وَ اَلتَّقْویٰ»(سورهٔ مائده، آیهٔ 2). جمعی و با همدیگر مشکلات را حل کنید، چون گاهی یکنفر نمیتواند مشکل را حل کند. شما برادرت، بچهٔ برادرت، بچهٔ عمویت یا بچهٔ خواهرت، اگر مشکلی پیدا کرد و خودت نتوانستی بهتنهایی حل کنی، یک ناهار یا شام به قوموخویشهایی بده که دستشان به دهانشان میرسد و آنها را جمع کن، مشکل را با آنها در میان بگذار؛ چون برای خدا قدم برداشتهای، خداوند هم به دل آنها میاندازد که پول یا جنس بدهند و مشکل را حل کنند. این آدم بامحبت به بچه گفت: عزیز دلم، چرا گریه میکنی؟ گفت: پدرم مرده و چیزی از او نمانده، مادرم این حلوا را درست کرده است تا من بفروشم و خرجی امروز را تأمین کنیم. گفت: کل حلوا را به من بده و این هم پول آن.
تا نگرید طفلک حلوافروش××××××××× دیگ بخشایش نمیآید به جوش
-خدای غفورِ رحیم و پذیرش نماز بنده
خط به خط خود این دعای بعد از زیارت گریه میآورد، مخصوصاً اگر انسان مفهوم و معنای این دعا را بفهمد و دل به پروردگار بدهد. ما در آخرهای این دعا میخوانیم که سه بار هم تکرار شده است: «یا من یسمی بالغفور الرحیم»، «یا من یسمی بالغفور الرحیم»، «یا من یسمی بالغفور الرحیم» ای کسی که به غفور و رحیم نامگذاری شدهای، چه کسی این نام را برای تو برداشته است؟ خودت؛ خودش سههزار نام برای خودش برداشته، هزارتای آن را پیش خودش نگه داشته است و هیچکس نمیداند، به انبیا هم خبر آن هزارتا را نداده است که آنها را «اسماء مستأثره» میگویند. هزارتای آن را فقط به انبیا و ائمه(علیهمالسلام) یاد داده است که آنها هم به کسی یاد ندادهاند، چون اجازه نداشتهاند و من هم نمیدانم چرا. هزارتای آن هم در دعای جوشنکبیر است که مجانی در اختیار ما گذاشته است.
«غفور» یعنی بسیار آمرزنده و «رحیم» یعنی بسیار مهربان و هر دو بنا به ادبیات عرب، یا صفت مشبهه است یا صفت مشبهه نیست، بلکه ذاتی و واقعیت عجیبی است. خدا پروندهٔ نماز بندهاش را که در قیامت میبیند، میبیند قابلقبول است. وضوی بندهاش درست بوده، غسلش درست بوده، تیممش درست بوده، زمین خانهاش حلال بوده، لباسش حلال بوده، غذای شکمش پاک بوده، حمد و سوره را درست خوانده، رکوع و سجود و تشهد را با ادب و تربیت و باوقار انجام داده است. نماز قبول، اما بقیهٔ خوبیها یک عیبهایی دارد و این خدایی که بسیار آمرزنده و مهربان است، آن عیبها را بهخاطر این نماز میآمرزد، بندهاش را سرزنش نمیکند و به رخ او نمیکشد، او را رد نمیکند.
-ارزش سجده بر تربت ابیعبدالله(ع) در نماز
حالا اگر میخواهید نمازتان هم قیمت بیشتری پیدا کند، کار زینالعابدین(ع) را باید انجام بدهید و آنهم شدنی است؛ اینکه وجود مقدس زینالعابدین(ع) بعد از دفن ابیعبدالله(ع) یکمُشتِ پر از کنار قبر خاک برداشتند و با خودشان به مدینه آوردند، چهل سال نمازهای یومیه، نمازهای شب و نمازهای مستحبی را روی خاک ابیعبدالله(ع) سجده میکردند. در روایت دارد که وقتی پیشانیات را روی خاک ابیعبدالله(ع) قرار میدهی، عیبهای معنوی نماز گرفته میشود، نمرهٔ نماز بیست میشود و این نماز را پروردگار قبول میکند.
نماز، مهمانی پروردگار برای بنده
نماز از نشانههای شیعه است و بنا به فرمایش امام هشتم، نمازش هم دائمی است و نمیگذارد قضا شود، نمیگذارد از دستش برود و تا آخر عمرش، نمازش را ایستاده، نشسته و خوابیده میخواند. دکتر میگوید ایستاده نماز نخوان، برای پا و زانو یا برای چشمت ضرر دارد، نشسته نماز بخوان، پیش خدا با ایستاده یکی است؛ نمیتواند بنشیند و باید به پشت بخوابد، میگوید بخواب که نمازت با ایستاده یکی است؛ نمیتواند به پشت بخوابد، میگوید به پهلوی راست یا پهلوی چپ یا به هر شکلی نماز بخوان که میتوانی؛ هواپیما خدایی نکرده دارد سقوط میکند و خلبان میگوید مشکل ما حل نمیشود، الآن اوّل اذان ظهر است، میگوید نیّت نماز ظهر را بکن و سقوط کن، والّا یک نماز ظهر به گردن توست. به هیچ شکلی به ما اجازهٔ ترک نماز را ندادهاند، چرا؟ چون خدا عاشق بندهاش است و دوست دارد که صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشا، پنجبار بندهاش را مهمان کند؛ دوست دارد، عشق دارد، محبت دارد. این مهمانی هم به نماز است و پنج بار دعوت داریم: «حی علی خیر العمل» بشتابید بهسوی بهترین عمل و این دعوت پروردگار است. خداوند متعال برنمیتابد که 24 ساعت به بندهاش بگذرد و بندهاش را در مهمانی خودش نبیند.
اسباب گرفتاری و دوزخی شدن بندگان
یک آیهٔ قرآن هم در محضر امام هشتم بخوانم که صدایمان را میشنود و جای ما را هم در محضر پروردگار در روز قیامت میبیند. قرآن میفرماید: «فِی جَنّٰاتٍ یتَسٰاءَلُونَ»(سورهٔ مدثر، آیهٔ 40)، آنهایی که در بهشت هستند، سؤال میکنند. از چه کسانی؟ از جهنمیها؛ چه میپرسند؟ چون در قرآن مجید است که خدا بهشتیها را در قیامت مُشرِف به دوزخیان میکند و از مقامات بهشت تا آخر جهنم را میبینند؛ اولاً شادی و خوشحالیشان بیشتر میشود که اهل عبادت بودند و گرفتار جهنم نشدند. خدا اجازه میدهد که بهشتیان با دوزخیان حرف بزنند: «مٰا سَلَککمْ فِی سَقَرَ»(سورهٔ مدثر، آیهٔ 44)، چهچیزی شما را به جهنم آورده است؟ میگویند چهار چیز:
الف) بینمازی و سبکشمردن نماز
«لَمْ نَک مِنَ اَلْمُصَلِّینَ»(سورهٔ مدثر، آیهٔ 43)، اهل نماز نبودیم. از آنهایی بودیم که به قول امام صادق(ع)، نماز را سبک شمردیم. نماز چیست، برای چه بخوانیم، به چه علت بخوانیم، حالش را ندارم بخوانم! یک علت دوزخی شدن ما بینمازی ماست.
ب) بخل و خساست
«وَ لَمْ نَک نُطْعِمُ اَلْمِسْکینَ»(سورهٔ مدثر، آیهٔ 44)، علت دوم بخیل بودن ما بود؛ ما پول داشتیم، نان داشتیم، خانه داشتیم، ثروتمند بودیم و میتوانستیم به نیازمندان کمک کنیم، اما کمک نکردیم.
ج) فرورفتن در هر باطلی
«وَ کنّٰا نَخُوضُ مَعَ اَلْخٰائِضِینَ»(سورهٔ مدثر، آیهٔ 45)، ما جلسات شبانه داشتیم، زن و مرد تا صبح کوبیدیم و خوردیم و مست کردیم، صبح هم از خستگی گناه مثل مُردهها در رختخواب افتادیم.
د) باور نداشتن قیامت
و چهارمین گناه، ما به آخرت یقین نداشتیم. حالا که آمدیم، میبینیم آخرت درست و راست بوده و 124هزار پیغمبر میگفتند آخرت، راست میگفتند؛ چهارده معصوم میگفتند آخرت، راست میگفتند؛ علمای ربانی و اولیای خدا میگفتند آخرت، راست میگفتند.
اعتماد مؤمن به کلام خدا
برادران و خواهران! به حرفهای پروردگار در قرآن اعتماد کنید، به حرفهای انبیا اعتماد کنید، به حرفهای ائمه (علیهمالسلام) اعتماد کنید، به سخنان عالمان واجد شرایط شناختهشده که اهل دنیا و بندبازی و اهل مادیگری نیستند، عالم دلسوزند و برای شما ناراحتند، برای شما دغدغه دارند و دلشان نمیخواهد آخرت شما از دست برود، اعتماد کنید. به این آیهٔ شریفه کاملاً اعتماد کنید که خدا دربارهٔ نماز در سورهٔ مبارکهٔ نور فرموده که خیلی آیهٔ عجیبی است! شاید بعضی از شما بعد از اینهمه عمر، امشب شب اوّلی باشد که این آیه را میشنوید: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَللّٰه یسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَلطَّیرُ صَافّٰاتٍ کلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاٰتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ بِمٰا یفْعَلُونَ»(سورهٔ نور، آیهٔ 41)، حبیب من، پیغمبر من! آیا ندانستهای، «أَ لَمْ تَرَ» چرا میدانی؛ اگر همه ندانند، تو پیغمبر باعظمت من این مسئله را میدانی. آیا ندانستهای، یعنی چرا دانستهای و خبرش را به تو دادهام که هرکس در تمام آسمانهاست و هرکس از کل موجودات در زمین است، «مَن» در اینجا معنی جمعی دارد، و تمام پرندگان بالگشاده، ما چقدر پرنده داریم! دانشمندان میگویند فقط این پروانههای ابریشم سههزار نوع مختلف هستند. چقدر گنجشک، چقدر کلاغ، چقدر کبوتر، چقدر پرندههایی مثل عقاب و کرکس و دیگر پرندگان داریم که کسی تعدادش را نمیداند. چقدر ما پرندگان ریز داریم که بال میگشایند و حرکت میکنند.
خدا میگوید آنکه در آسمانها و آنکه در زمین است و تمام پرندگان بالگشوده، خدا را از هر عیب و نقصی ستایش میکنند؛ یعنی همهٔ آسمانیان و زمینیان و پرندگان شعور دارند، یعنی همه خدای خود را میشناسند، یعنی همهشان میدانند خدا هیچ عیبی ندارد، همهشان میدانند خدا هیچ نقصی ندارد و این ستایشگریشان هم دائمی است تا وقتی بمیرند؛ یعنی تا زندهاند، در حال ستایشاند؛ چون شعور دارند و پروردگار را میشناسند.
در بخش بعدی آیه میگوید: «قَدْ عَلِمَ صَلاٰتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ»، تمام آسمانیان، تمام موجودات زمین و تمام پرندگان اهل نمازند و به نمازشان شعور دارند، اهل ستایشاند و به ستایش خودشان شعور دارند و خدا میداند چه میکنند! یکبار دیگر آیه را بخوانم، مجلس نورانیتر میشود: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَللّٰه یسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَلطَّیرُ صَافّٰاتٍ کلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاٰتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ بِمٰا یفْعَلُونَ».
-بیگانگان روز قیامت
خدا میداند همه دارند نماز میخوانند، بینماز فقط انسانهای متکبرند، بینماز فقط انسانهای مغرورند، بینمازها از غافلهٔ آسمانیان، از غافلهٔ زمینیان و از غافلهٔ پرندگان بیگانه و غریبهاند. فردای قیامت هم، نه انبیا، نه ائمه، نه اهل ایمان و نه فرشتگان به آنها نگاه میکنند؛ چون با اینها آشنا نیستند و اینها غریبههای روز قیامتاند. بینمازها بیگانههای روز قیامتاند و قرآن دربارهٔ بینماز میگوید: «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ»(سورهٔ مدثر،آیهٔ 48)، تمام انبیا غیر از بینماز را شفاعت میکنند، تمام ائمه غیر از بینماز را شفاعت میکنند، قرآن غیر از بینماز را شفاعت میکند، علمای ربانی غیر از بینماز را شفاعت میکنند، مؤمنین غیر از بینماز را شفاعت میکنند چرا؟ خدا اجازه نمیدهد! بینماز در قیامت غریبه است، از رحمت خدا غریبه است، از انبیا بیگانه است، از ائمه بیگانه است، از بهشت بیگانه است، از آمرزش خدا بیگانه است، از رحمت پروردگار بیگانه است.
-استخارهای که بد بود
به محضر مبارک امام صادق(ع) گفت: یابنرسولالله! یک استخاره برای من میگیرید؟ فرمودند: بله. من خبر ندارم که استخارهٔ امام صادق(ع) چگونه بوده است. امام فرمودند: خوب نیست، رفت و سه ماه بعد آمد، گفت: آقا یادتان هست برای من استخاره گرفتید؟ فرمودند: بله. گفت: آقا یادتان هست فرمودید خوب نیست؟ فرمودند: بله. گفت: اتفاقاً من به استخارهتان گوش ندادم. استخاره کردم که از مدینه برای یک تجارت به شام بروم و رفتم. رفتوآمدم و تجارتم و خرید و فروشم سه ماه طول کشید، دههزار درهم -حالا به پول زمان ما دهمیلیون- استفاده کردم. امام صادق(ع) فرمودند: باز هم میگویم استخارهای که کردم، خوب نبود. گفت: آقا دیگر کجای آن خوب نبود؟ ما که راحت سفرمان را رفتیم، خرید و فروشمان را کردیم و دهمیلیون هم گیرمان آمد! امام صادق(ع) فرمودند: در این سه ماهی که رفتی و آمدی، یک روز نماز صبحت دیر شد و از وقتش گذشت، آفتاب زده بود. تمام دنیا را هزینه کنی که این نماز ازدسترفتهات جبران شود، جبران نمیشود. استخارهات خوب نبود.
-ماجرای میرفندرسکی و اعتماد او به خدا
من به مرحوم ملااحمد نراقی خیلی ارادت دارم؛ اولاً از علمای کمنظیر ماست و من از دانش او و کتابهایش خیلی بهره بردهام. انسان فوقالعادهای بوده و من داستانهای عجیبی از ملااحمد نراقی دارم. ایشان در دو کتابش، یکی کتاب «خزائن» و یکی کتاب «طاقدیس»، مینویسد: فندرسکی از علمای بزرگ زمان صفویه و عالم به زبان هندیها بوده است؛ یعنی زبان و ادبیات سانسکریت را خیلی خوب وارد بود. سفری به هند میرود و با زبان هندی خوب هم حرف میزده است. وارد شهری میشود که یک بتخانهٔ خیلی باعظمتی در آن شهر بود. دمِ در بتخانه تصمیم میگیرد که وارد بتخانه شود و بتخانه را تماشا کند. با لباس عالمان شیعه بود و وقتی وارد بتخانه میشود، جمعیتی داخل بتخانه بودند. وقتی چشم برهمن رئیس و مرجع تقلید برهمنیها به میرفندرسک میافتد و میبیند قیافه قیافهٔ عالمان اسلامی را دارد، جلو میآید و با صدای بلند که همهٔ برهمنها بشنوند، میگوید آقا شما از مسلمانها هستی؟ میگوید: بله. میگوید: از عالمان مسلمانها هستی؟ میگوید: از جاهلها و نادانان نیستم. میگوید: میدانی این بتخانهٔ ما چند سال است که ساخته شده؟ میگوید: خودتان بفرمایید. میگوید: امسال دوهزارمین سال ساخت این بتخانه است. شما کاملاً این بتخانه را بررسی کن، خرابی و تَرَک ندارد. این بتخانه دوهزار سال است که سرپاست، اما شما در مملکت خودتان و ممالک دیگر مسجد میسازید، پنجاهسال، شصتسال، هشتادسال، صدسال میگذرد و خرابی بهبار میآورد. معلوم میشود دین ما حق است و دین شما باطل است؛ اگر دین شما حق بود، مسجدهایتان دوام زیادی میآورد و خراب نمیشد. از این ساختمان دوهزار ساله معلوم است که دین ما حق است. میر به او میگوید: این دلیل حقانیت دین شما نیست و خرابی مساجد ما هم دلیل باطل بودن دین ما نیست. ما در مسجدهایمان میرویم و یک حرفهایی میزنیم که در و دیوار مساجد ما طاقت این حرفها را ندارند! آیه در سورهٔ حشر است: «لَوْ أَنْزَلْنٰا هٰذَا اَلْقُرْآنَ عَلیٰ جَبَلٍ لَرَأَیتَهُ خٰاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیةِ اَللّٰه»(سورهٔ حشر، آیهٔ 21). حبیب من، اگر این قرآن را بر کوهها نازل میکردم، درهم فرو میریخت و گرد و غبارش به باد میرفت. میر این را با اعتمادی که به این آیه داشت، به رئیس برهمنها گفت: اگر اجازه بدهی آن حرفهایی که ما در مسجدهایمان میخوانیم، من فردا در اینجا بخوانم و شما هم هرچه میتوانی، جمعیت دعوت کن؛ اگر من خواندم و این بنا سالم ماند، دین شما حق است و دین ما باطل است، من همدین شما میشوم و اگر خراب شد که معلوم میشود، دین شما باطل است. رئیس برهمنها میگوید بیا.
چقدر اعتماد به خدا! شب آنجایی آمد که مسافرخانهاش بود یا خانه گرفته بود، نیمهٔ شب(مرحوم نراقی مناجات نیمهٔ شب او را بهقدری زیبا بیان میکند که آدم میخواهد بخواند و زار زار گریه کند) به پروردگار میگوید: من از طرف خودم به اینها تعهد ندادم، همانطوری که به مادر موسی(ع) الهام کردی بچه را داخل دریا بینداز، من به تو برمیگردانم و او را به مقام نبوت میرسانم؛ من از طرف تو به من الهام کردی که به اینها قول دادم و خودت باید به قول خودت عمل کنی. من که کارهای نیستم، چیزی نیستم. قصد داشت یک-دو رکعت نماز در این بتخانه بخواند، فردا آمد. جهت قبله آمد و بیتالله را پیدا کرد، ایستاد. بتخانه از جمعیت پر بود، قبل از اینکه تکبیرةالإحرام را بگوید، با آن حال، با آن خلوص، با آن اشک و با آن اعتمادش به پروردگار، این آیه را شروع کرد: «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِی لِلَّذِی فَطَرَ»(سورهٔ أنعام، آیهٔ 79). آیه تمام نشده بود که تمام ساختمان شروع به لرزیدن کرد و همه فرار کردند. آخرین نفری که بیرون آمد، خود میر بود. ساختمان با خاک یکسان شد و تمام شهر مسلمان شدند. چهارصد سال است که آن شهر شهر مسلمانهاست، آنهم با یک آیهٔ قرآن و هنوز وارد نماز نشده بود؛ اگر وارد نماز بهمعنای واقعی شوی، چه خواهد شد؛ اگر آن نماز الهی را بخوانیم، چه خواهد شد!
در نمازم خم ابروی تو تا یاد آمد×××××××× حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
کلام آخر؛ رفاقت داشتن با خدا و اهلبیت(علیهمالسلام)
برادرانم، خواهرانم و جوانان عزیز که شما را نمیشناسم، ولی من عاشق جوانان این مملکتم. رفتوآمدی هم ندارم، از بس که کار تألیفی دارم! مرید ندارم و اهل مرید و مریدبازی نبودهام. با لطف خدا غایبانه به شما عشق میورزم، بیایید همهمان، مرد و زن و جوان، با پروردگار، با پیغمبر(ص)، با قرآن و با ائمه(علیهمالسلام) رفیق شویم؛ در رفاقت است که فیوضات خدا، رنگ وجود پیغمبر و رنگ ائمه به ما انتقال پیدا میکند. به خدا قسم و به پیغمبر و ائمه سوگند، با این معاشرت و اثرگیری، سر ما به عرش میرسد.