شب دوم، جمعه (2-6-1397)
(اصفهان بیت الاحزان)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- سبک زندگی دینی در قرآن
- -جلوهٔ رحمت پروردگار در وجود پیامبر(ص)
- -اثر رحمت الهی در وجود آدمی
- دستور رحمتی خداوند به پیامبر(ص)
- -پیامبر اکرم(ص)، سرمشق نیکوی امت
- -رفتار بیادبانهٔ اعراب با رسول خدا(ص)
- -گذشت و رفتار نرم، کمال اخلاق و مسلمانی
- -به بخشایندگی در وی نظر کن
- -انتقال محبت، گام نخست در جذب مردم
- -برخورد با مجرم براساس قوانین الهی
- گسترهٔ جذب و دفع در اسلام
- -بازگرداندن آرامش مردم با محبت به آنها
- -اثر جذبی محبت به مردم غیرشیعه
- -دعای عرفه، موجی از محبت و رحمت
- -خاطرهای شنیدنی از گذشت و بخشش
- -پیامد دفع در جامعه
- -تلخی و قهر، جرقهٔ آتش دوزخ
- حکایتی از جاذبهٔ رحمت الهی
- جلوهٔ رحمت الهی در انسان
- کلام آخر، بنبست در قیامت
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
سبک زندگی دینی در قرآن
-جلوهٔ رحمت پروردگار در وجود پیامبر(ص)
شنیدید که قرآن مجید 276 بار رحمت وجود مبارک پروردگار را مطرح کرده است. نکات بسیار مهمی در آیات در زمینهٔ رحمت وجود دارد و میتوان گفت آیات رحمت، روش زندگیِ با برکت را نشان انسان میدهد. یکی از آن آیات در سورهٔ مبارکهٔ آلعمران و خطاب به شخص رسول اکرم(ص) است: «فَبِمٰا رَحْمَةٍ مِنَ اَللّٰهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کنْتَ فَظًّا غَلِیظَ اَلْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اِسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شٰاوِرْهُمْ فِی اَلْأَمْرِ فَإِذٰا عَزَمْتَ فَتَوَکلْ عَلَی اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ یحِبُّ اَلْمُتَوَکلِینَ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 159)، این اخلاق و این نرمی و مدارای تو با مردم جلوهٔ رحمت خدا در وجود توست و به خاطر این رحمت نرمخو شدی؛ اگر آدم خشمگین و سختدلی بودی، بر اثر این حالت خشم و سختدلی، تمام مردم تو را رها میکردند و میرفتند. بهنظر میرسد معنیاش این است که مردم تحمل خشم، سختدلی و سنگدلی را ندارند و در برابر آدمهای خشمگین و سختدل پس میزنند؛ لذا در طول تاریخ -از زمان حضرت آدم تا امروز- ثابت شده که خشم و سنگدلی جواب نداده است.
-اثر رحمت الهی در وجود آدمی
نبودِ خشم و سنگدلی از آثار رحمت الهی در وجود انسان است. آنهایی که حالت خشم بر آنها حاکم است و در برابر همهچیز خشمگین میشوند، آنهایی که آدمهای سنگدل و سختدلی هستند، نشان میدهند که رحمت پروردگار نصیب آنها نشده است و خودشان هم باعث شدهاند که رحمت الهی نصیب آنها نشود؛ اگر درد خشم و سنگدلی را با تمرین درمان کنند، یقیناً تجلیگاه رحمت پروردگار میشوند.
دستور رحمتی خداوند به پیامبر(ص)
حالا رحمت خدا را ببینید که چه دستوراتی در این آیه به پیغمبر(ص) میدهد. خیلی عجیب است! آنهم دستوراتی که به حضرت میدهد، نسبت به عرب آن روز که اسلام وجودش نهالی بود و هنوز درخت ریشهداری نشده بود. عرب بی در و پیکر، بیاخلاق، تندخو، هیجاندار و هجوم کننده که پیغمبر عظیمالشأن اسلام هم از اخلاق آنها در امان نبود؛ یعنی هنوز حساب خاصی برای حضرت باز نمیکردند و آنگونه که باید، ادب را نسبت به او رعایت نمیکردند.
-پیامبر اکرم(ص)، سرمشق نیکوی امت
پیغمبر(ص) بین این مردم زندگی میکند، دستورات خدا را ببینید که چگونه با این مردم رفتار کن. این دستورات عام است و شامل حال تکتک مرد و زن امت هم میشود؛ چراکه خدا در سورهٔ احزاب پیغمبر اکرم(ص) را سرمشق نیکوی امت میداند، یعنی کارهایی که او میکند، برای شما حجت و سرمشق است و روشی که او با مردم بهکار میبرد، شما هم باید بهکار ببرید؛ البته اگر آخرت آباد را انتظار دارید و دلتان میخواهد یاد خدا در وجودتان جلوه کند. «لَقَدْ کٰانَ لَکمْ فِی رَسُولِ اَللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کٰانَ یرْجُوا اَللّٰه»(سورهٔ أحزاب، آیهٔ 21)، اگر میخواهید به خدا امید ببندید که خدا به شما رو کند، اگر آخرت آبادی را امید دارید و اگر میخواهید درونتان غرق یاد حق شود، به پیغمبر اقتدا کنید. این آیه در سورهٔ احزاب است، شوخی هم نیست و حقیقت است، همهٔ قرآن حق است.
-رفتار بیادبانهٔ اعراب با رسول خدا(ص)
حالا دستوراتش را در مقابل آن مردم ببینید؛ چه برسد به اینکه ما با خانوادهٔ مؤمن، زن و بچهٔ مؤمن، اقوام مؤمن و مردم مؤمن روبهرو شویم: «فَاعْفُ عَنْهُمْ»، اینها مردمی هجومی، هیجانی، خشمگین، تند تلخ هستند و تو هم در امان نیستی. ادب را رعایت نمیکردند و در روایات دارد که گاهی با همان حالت هیجان و تندخویی وارد مسجد میشدند و خیلی تند و تیز و تلخ میگفتند که محمد کدامیک از شماست؟ در کمال بیادبی از حضرت سراغ میگرفتند. پیغمبر اکرم(ص) هم به مردم یاد داده بودند که با واردین وارد مسئلهای نشوید تا خودم وارد شوم. میفرمودند کسی که سراغش را میگیرید، منم و جمعیت را میشکافت. مسجد هم سقف نداشت و هنوز تمام نبود، پول هم نداشتند که تمامش کنند. هوا گرم بود و مردم برای نماز ظهر میآمدند، نماز را میخواندند و میرفتند. منبرهای رسول خدا(ص) صبح بود و شب هم منبر نداشتند، چون هوای شبِ مدینه هم گرم بود. میگفتند آنکسی که سراغش را میگیرید، منم و جمعیت را میشکافت، جلو میآمد و سرش را روی دامن پیغمبر(ص) میگذاشت، با پایش هم مردم را به عقب هُل میداد که جای راحتی برای خودش باز کند، بعد با همان هیجان و خشم به پیغمبر(ص) میگفت برایم قصه بگو، شنیدهام تو خوشزبانی.
-گذشت و رفتار نرم، کمال اخلاق و مسلمانی
ببینید الآن ما با یک آدم محترم معمولی اینطور برخورد نمیکنیم! و پروردگار به حضرت دستور میدهد: «فَاعْفُ عَنْهُمْ» از آنها گذشت کن، موضعگیری و تلخی نکن، جواب هیجان را با هیجان نده، جواب خشم را با خشم نده، جواب بدی را با بدی نده. این آیه دوبار در قرآن تکرار شده است که اگر ما بتوانیم این آیه را عمل کنیم، دلیل بر این است که مؤمن واقعی هستیم. خیلی این دو آیه عجیب است و هر دو هم یک مطلب را میگوید: «وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ»(سورهٔ رعد، آیهٔ 22؛ سورهٔ قصص، آیهٔ 54)، بدی مردم را با نیکی جواب بده. در ضربالمثلهای ایران میگویند جواب و سزای بدی بدی است، اما آیهٔ شریفه میگوید نه، شما پاداش بدی دیگران را هم نیکی قرار بدهید. اینها کمال مسلمانی، کمال اخلاق و انسانیت است و این نیکیها، اخلاق خوش، رفتار نرم و این گذشت خیلی جواب میدهد.
-به بخشایندگی در وی نظر کن
من کراراً تذکر میدهم و میگویم که دفع در این چهلساله جواب نداده است. دفع چه جوابی داده است؟ جذب جواب میدهد، نه دفع؛ ولی ما با مردم بدی کنیم، مردم را بتارانیم، خشمگینانه با مردم برخورد کنیم، سر مردم داد بکشیم و دست روی مردم بلند کنیم، مردم نمیایستند و رها میکنند، بیتفاوت و مخالف میشوند؛ اما محبت تا حالا جواب داده است. این دو بیت سعدی خیلی باارزش است! این دو بیت را از قول یک گنهکار سروده است:
متاب ای پارسا روی از گنهکار***به بخشایندگی در وی نظر کن
اگر من ناجوانمردم به کردار*** تو بر من چون جوانمردان گذر کن
سزای بدی بدی نیست! ما دستور به خشم، دستور به مشت بلند کردن، دستور به داد کشیدن و دستور دست بردن به اسلحه هم داریم، ولی در مقابل دو طایفهٔ منافقین و کفار؛ اگر آنها با ما جنگ شروع کردند و اگر هم جنگ شروع نکردند که ما دستور برخورد با آنها را هم نداریم، یعنی جامعه باید پر از رحمت و نرمی پروردگار باشد.
-انتقال محبت، گام نخست در جذب مردم
من یک طرحی را همین سه روز پیش در قم به علمای قم برای مساجدی دادم که خلوت شده است و در آن طرح گفتم ما میتوانیم تمام مسجدهای خلوتشدهٔ ایران را پر کنیم. راه دارد و اکثراً این راه را بلد نیستند؛ راه دارد و خیلی هم ساده است. حالا بنا شد قم این پیشنهادهای من را تکمیل کنند، بلکه بتوانند دوباره مساجد را به روزگار گذشتهاش برگردانند. ما دستور جنگ با منافقینی داریم که شروع به جنگ با ما میکنند، با کفاری که شروع به جنگ با ما میکنند، ولی اگر در تمام قرآن و روایات بگردید، ما هیچجا نداریم که خودتان سرخود با مجرمی برخورد کنید. قرآن و روایات برای مجرم برنامه قرار دادهاند و اوّلین برنامهشان هم انتقال محبت است.
-برخورد با مجرم براساس قوانین الهی
یکی زنا کرده و حالا گیر افتاده است، اسلام به او یاد میدهد و میگوید اقرار به این جرم واجب نیست، هیچ واجب نیست؛ لازم نیست اقرار کنی، لازم نیست به کسی بگویی، لازم نیست خودت را به دادگاه معرفی کنی. یک جرمی بین خودت و من کردهای، آشتی کن و من هم میبخشم؛ اما خودت را به زحمت نینداز، خودت را دچار تازیانه و آبروریزی نکن. تمام موارد برخورد با جرم، ابتدا با محبت شروع میشود. بعد هم حالا یک مجرمی را گرفتند و جرمش هم ثابت شد، فقط باید براساس قوانین قرآن و اهلبیت(علیهمالسلام) با او رفتار شود. حق این را ندارند که یک چَک به او بزنند و اگر بزنند، باید از او حلالیت بطلبند؛ اگر زیر مشت و لگد زخمیاش کنند، باید دیه بدهند؛ اینها الحمدلله عمل نمیشود، یعنی جنبهٔ دفعی ما در این چهلسال خیلی شدید بوده و جنبهٔ جذبیمان که رحمتالله است، بسیار ضعیف بوده است.
گسترهٔ جذب و دفع در اسلام
-بازگرداندن آرامش مردم با محبت به آنها
مرا همین چند وقت پیش در یک جلسهٔ بسیار مهمی دعوت کرده بودند که بعضی از سران مملکت هم بودند؛ حالا شما بین مردم هستید و همهٔ شهرها، حتی تا دهاتها میروید، نظرتان دربارهٔ مردم چیست؟ باید با مردم چهکار کرد که آرام باشند و مردمی که قهر کردهاند، برگردند؟ گفتم من یک نظر بیشتر ندارم و آن هم محبت کردن به مردم است. محبت کردن به مردم هم کم کردن بار و درد مردم است. شما میتوانید خیلی چیزها را از روی دوش مردم بردارید که امکان هم دارد. حالا پنج پیشنهاد به آنها دادم که فعلاً دستور دادهاند یکی از آنها در یک گسترهٔ محدودی عملیاتی شود؛ نمیدانم عملیاتی هم شده یا نشده است. یک پیشنهادی که دادم، این بود: که امامجمعههای تلخ و تیز و تند را در شهرهای پرجمعیت عوض کنید. این هم یک پیشنهادم بود؛ چون دفع خیلی خطرناک است! جذب رحمت الهی است، مردم را دور هم جمع میکند، ایجاد محبت میکند؛ بنابراین خداوند در قرآن مجید اجازه دادهاند که با دو طایفهٔ منافقین و کفار بجنگید، اگر با شما جنگیدند و اگر کاری به کار شما نداشتند، شما هم کاری به کارشان نداشته باشید. همین محبت پیغمبر(ص) و همین رحمت الهی در وجود پیغمبر(ص) بود که مردم را جمع کرد. چه مانعی دارد که آدم در هیچ موردی عصبانی نشود؟ چه مانعی دارد که آدم در همهٔ موارد محبت کند؟
-اثر جذبی محبت به مردم غیرشیعه
من تا حالا چند مسیحی و فکر میکنم یک یهودی به من برخوردهاند، فقط با محبت با آنها برخورد کردهام و اینها شیعه شدهاند؛ حتی دو-سه مهندس و دکتر باسوادِ غیرشیعه. غیرشیعه که میگویم، میدانید یعنی کدام طایفه! ما دو گروه هستیم: یک گروه شیعهایم و یک گروه هم غیرشیعه. یک مهندس شیعه در یک استان غیرشیعه، یک دکتر باسواد شیعه در یک استان مخلوط با غیرشیعه و همینطور یک فرد دیگری به من برخوردند و شیعه شدند. یکی از آنها قبل از برخورد به من شیعه شده بود که او هم دکتر و رئیس بهداری مرکز استان بود. گفتم کدامیک از کتابهای ما را خواندهای؟ گفت: هیچکدام. گفتم: پس چه شد که شیعه شدی؟ گفت: من در قرآن مجید دیدم که خدا به پیغمبر(ص) میگوید: «فَبِمٰا رَحْمَةٍ مِنَ اَللّٰهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کنْتَ فَظًّا غَلِیظَ اَلْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک»، اتفاق افتاد و به مکه رفتم، دیدم که آخوندهای عربستان از زهرمار هم تلخترند! گفتم اگر دین این است، من این دین را نخواستم و همانجا در خانهٔ کعبه و مسجدالحرام شیعه شدم؛ بعد هم کنار شماها آمدم. امسال هم اتفاقی به من گفتند که شما برای منبر به شهر ما میآیی، هر شب میآیم. شما آخوندهای شیعه(حالا آخوند شیعه را کم دیده بود؛ مرا آن چند شبی دید که آنجا بودم و یک آخوند دیگر هم در همان منطقه بود که او هم هر شب پای منبر میآمد و خیلی آدم خوشاخلاقی بود) از عسل شیرینتر هستید. شما اسلام را نشان میدهید و آنها ما را از اسلام دفع میکنند. چه عیبی دارد که آدم در همهجا گذشت نشان بدهد؟ چه عیبی دارد که آدم در همهجا محبت نشان بدهد.
-دعای عرفه، موجی از محبت و رحمت
در مؤسسهام که در شهر قم هست، با بسیاری از کشورها از طریق سایت در ارتباطیم و شبانهروز با ما تماس دارند. تا حالا نزدیک چهارصد هزار سؤال از خارج و داخل کشور از ما کردهاند. خیلی از بهاصطلاح نامههایی که برای ما بر روی سایت میآید، خواندنی است که بر اثر همین محبت است. یک نامه در بایگانیمان داریم که از یک استاد دانشگاه مصر است و این نامه را حدود ماه ذیالقعده برای من فرستاده است. من او را نمیشناسم، ولی نوشته بود و ایمیل زده بود که من استاد دانشگاهی در مصر هستم و با شنیدن دعای عرفهٔ شما شیعه شدم؛ چون دیدم همهٔ این دعا محبت و رحمت است. فارسیهایش را که نمیفهمیدم، ولی آن تُن خواندن و حرفزدن معلوم بود که موج فقط موج محبت است و ما نمونهٔ این دعا را در دین خودمان نداریم. نوشته بود من شیعه شدم و خدا در روز یازدهم ماه، یعنی روز ولادت علیبنموسیالرضا(علیهالسلام) اولادی به من داده است که اسم او را علی گذاشتم. شما از امام زمان(عج) بخواهید که به این بچه دعا کند و این بچه شیعهٔ ناب از آب دربیاید. این محبت است! من که او را ندیدم تا خودم رودررو محبت کنم و دعا موج محبت و دریای محبت بود.
-خاطرهای شنیدنی از گذشت و بخشش
کارگردانهای سایت مؤسسه یک روز نشسته بود و با همدیگر مشورت میکنند که این ایمیلی را که آمده است، دست ایشان بدهیم یا ندهیم؟ عدهای میگویند ندهیم، اما یکنفر میگوید نه، بدهیم؛ این نامه خطاب به ایشان نوشته است. بالاخره تصمیم بر این شد که نامه را به من بدهند. نامه از آمریکا بود و اسم من را نوشته بود، بدون سلام و هیچچیزی، فقط شروعش با اسم من بود و نوشته بود: یقین دارم که شخص جنابعالی، آقای حسین انصاریان، یک الاغ بیشتر نیستید! آدرس هم داده بود و معلوم بود آدم شجاعی است؛ البته میدانست فاصلهٔ ما تا آمریکا خیلی زیاد است و نمیتوانیم با او رودررو شویم. گفتند چنین ایمیلی برای شما آمده است، گفتم: بدهید تا من جواب بدهم؛ چون ما 48ساعته ایمیلها را به همهٔ دنیا جواب میدهیم. نوشتم:
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»؛ یک، از اینکه از من خبر گرفتید، خیلی ممنون و متشکرم؛ دو، از اینکه یک رفیق به رفیقهایم اضافه شد، من خدا را شکر میکنم؛ سه، من از شما تقاضا میکنم که رابطهات را با من قطع نکن و باز هم برای من ایمیل بده. امضا کردم.
«فَاعْفُ عَنْهُمْ» دستور است! گذشت مردم را جذب میکند، زنِ خانواده را برای شوهر حفظ میکند، شوهر را برای زن حفظ میکند، بچهها را در دامن پدر و مادر نگه میدارد و نمیگذارد بچهها دچار دزدان روز در بیرون شوند. نرمی و رحمت خدا و اینها همه یعنی رحمت خدا. جواب ایمیل رفت و 48 ساعت بعد هم جوابش آمد، نوشته بود: از جوابی که به من دادید، متشکرم و من جواب شما را خواندم، برایم ثابت شد که الاغ خودم هستم، من را ببخش! بعد هم دیگر با سایت ارتباط داشت و مسائلش میپرسید و بالاخره جزء شما شد. حالا من هم میخواستم یک جواب بدهم و دهتا فحش روی آن یک فحش بگذارم، یک نیرو را برای اسلام از دست داده بودیم.
-پیامد دفع در جامعه
دفع حرام و خطرناک است، نیروها را کم و مردم را بدبین میکند؛ ای کسانی که از دولت و آخوندها کارگردان مردم هستید، جاذبه و محبت داشته باشید، دفع را رها کنید که کاری ظالمانه و بد است؛ اگر هم جُرم مجرمی ثابت شد، قرآن مجید و روایات برنامهریزی دقیقی کردهاند که به مجرم ظلم نشود، چون ظلم حرام است.
-برنامهٔ قرآن دربارهٔ قاتل
یکنفر قتل میکند و قاتل را میگیرند، طرف را بیگناه کشته است. قرآن مجید چه نظری دربارهٔ این قاتل دارد؟ به خانوادهٔ مقتول میگوید که من تو را بین سه کار مخیّر میکنم:
الف) قصاص: اگر خیلی دلت سوخته است، قاتل را بکشند؛ البته نه اینکه فقط روی این یک حکم اصرار دارم، بلکه یک مورد آن قصاص است.
ب) دیه گرفتن: اگر قاتل پول دارد، پول دیه را بگیرید و رهایش کنید.
ج) اگر قاتل را ببخشید، برای شما خیلی بهتر است؛ یعنی هماخلاقِ با منِ خدا شدهاید. مگر من وحشی -قاتل حمزه- را که مسلمان شد، نبخشیدم؟ مگر من بتپرستان مکه را بعد از مسلمان شدن نبخشیدم؟ مگر من قاتلهای عمار و سمیه را بعد از مسلمان شدن نبخشیدم؟ مگر من هر قاتلی را به دار کشیدم؟ شما میتوانید سه کار در حق قاتل بکنید: قصاص، دیه و گذشت. این سومی را میگوید بهتر، عالیتر و پسندیدهتر است، یعنی بگذارید رحمت خدا در خانوادهتان، وجود خودتان، مردم، مدرسهها، دولت، نماز جمعهها و امامجمعهها جریان داشته باشد.
-تلخی و قهر، جرقهٔ آتش دوزخ
تلخی برای شیطان است! تلخی برای آدمی است که کم دارد، تلخی برای آدمی است که روحیهٔ ناقصی دارد و روان درست و حسابی ندارد. پیغمبر(ص) میفرمایند: تلخی جرقهای از آتش دوزخ در وجود افراد خشمگین، تلخ، سنگدل، عصبانی و هجومکنندهٔ به مردم است. این یک دستور است، میتوانیم عمل کنیم؟ اگر مایهٔ ایمانیمان بالا نباشد، نمیتوانیم عمل کنیم؛ حالا خواهرم یک اشتباه کرده است، با او قهر میکنم تا هر دو بمیریم؛ با برادرم قهر میکنم تا هر دو بمیریم. قهر جرقهٔ آتش دوزخ است که پیغمبر(ص) فرمودهاند بیش از سه روز نگه ندارید! حالا سه روز قهر باشید، یکخرده آرام بگیرید و دوباره به همان محبت و رابطهٔ اوّل برگردید. همه باید نمایندهٔ رحمت خدا باشیم!
حکایتی از جاذبهٔ رحمت الهی
خدا رحمتش کند! آخوندی در تهران بود که اصالتاً هم نیشابوری بود و مُرد. من از مُردن او خیلی حیفم آمد! به قول بچهها، خدای اخلاق، خوشرویی و محبت بود. منبرهای خوبی هم داشت، اما معروف نشد؛ حالا هرکسی یک سهمی دارد. یکی مثل من که سوادش کم است، همهجا معروف میشود؛ اما کسی هم خیلی ملاّست، در شهر خودشان هم معروف نمیشود. باید به تقدیرات الهی رضایت داد.
این آخوند میگفت: منبر داشتم و از کرج به تهران میآمدم، یک ماشینی که در آینه میدیدم و پشت سر من بود، از شکل نشستن راننده و حالاتش فهمیدم این لات است. چهار-پنج بار بغل گرفت که حالا چون من آخوند بودم، مرا در پشت فرمان بترساند و دلهره ایجاد کند. این شخص چهار-پنج بار را رفت و آمد، ما را نزدیک به تصادف برد و بعد هم رفت. من هم گاز ماشین را گرفتم و رفتم، پنجاهمتر جلوتر یک ویراژ دادم. این یک ترمز قوی کرد، ماشین کشید و صدای ترمزش هم آمد. شیشههای من هم پایین بود، کنار من آمد و گفت: الاغ این چه وضع رانندگی است؟ من هم ترمز کردم، او هم ترمز کرد. من پایین آمدم، عمامهام را از صندلی عقب برداشتم و سرم گذاشتم(حالا آنوقتها پرستیژ آخوندها خیلی بالا بود و همه حساب باز میکردند، هنوز فحش شروع نشده بود). این قیافه و هیکل من را دید، فکر کرد که من یک شخصیت مملکتی یا یک قاضی دادگاه یا یک دادستانم. گفتم: با چه کسی بودی؟ سرش را پایین انداخت. گفتم: برای چه سرت را پایین میاندازی؟ به چه کسی الاغ گفتی؟ گفت: آقا ببخشید! گفتم: تو را نمیبخشم تا بگویی چطوری من را شناختی و اسمم را از کجا بلد بودی؟ در ماشین را باز کرد، پایین آمد و مرا بغل کرد، بوسید و گفت: نوکرت هستم، قربانت بروم! گفتم: من این کارها را نمیخواهم، من فقط به تو گفتم چطوری مرا شناختی که اسمم را بردی؟ گفت: حالا من را ببخش. گفتم: تا یک شب من و زن و بچهام را برای شام به خانهتان دعوت نکنی، نمیبخشم. گفت: نوکرت هستم؛ این کارت، تلفن و آدرس خانهٔ من، شب جمعه بیا.
شب جمعه با زن و بچه رفتیم. چه سفرهای هم انداخته بود! گفت: اجازه میدهید شام بکشم؟ گفتم: نه، میخواهم یک فضولی بکنم(چون دیگر در جاذبه افتاده بود و جذب در رحمتالله افتاده بود) گفت: آقا بفرمایید، چرا فضولی؟ گفتم: تو از اینهمه نعمتی که خدا به تو داده است، طبق سورهٔ انفال، خمس مال خود را سر سال میدهی؟ گفت: نه! گفتم: من و زن و بچهام اجازه نداریم از لقمهٔ تو بخوریم. گفت: آقا چهکار کنم؟ گفتم: قلم و کاغذ بیاور و بگو چه داری؟ من الآن هم از تو پول نمیخواهم، خودم هم نمیخواهم. من حساب مالت را میکنم، برو و به هر روحانی که اطمینان داری یا هرکسی از این مراجع را که دوست داری، به او بده. خمس و سهمش را هم حساب کردیم، شام را هم خوردیم و دیگر رفیق خانوادگی شدیم.
جلوهٔ رحمت الهی در انسان
این رحمت خداست! فَبِمٰا رَحْمَةٍ مِنَ اَللّٰهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کنْتَ فَظًّا غَلِیظَ اَلْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اِسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شٰاوِرْهُمْ فِی اَلْأَمْرِ فَإِذٰا عَزَمْتَ فَتَوَکلْ عَلَی اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ یحِبُّ اَلْمُتَوَکلِینَ». این جلوهٔ رحمت الهی در وجودت است که آدمی نرم، با مدارا، خوشاخلاق و خوشبرخورد هستی و اگر این رحمت خدا نبود، همه از دور تو پراکنده میشدند. حالا این دستورات را نسبت به مردم عملی کن:
الف) «فَاعْفُ عَنْهُمْ»، از آنها بگذر؛
ب) «وَ اِسْتَغْفِرْ لَهُمْ»، و تو به جای آنها برایشان طلب مغفرت کن و بگو: خدایا! اینها را بیامرز، من هم میبخشم. تو بگو: خدایا! این اشتباهکارها را بیامرز، من هم میبخشم.
ج) «وَ شٰاوِرْهُمْ فِی اَلْأَمْرِ»، حبیب من! در امور امت با آنها مشورت کن. در اتاق دربسته ننشین و برای مردم تصمیم بگیر، برای مردم مالیات وضع کن، برای مردم بیمه درست کن، برای مردم ارزش افزوده درست کن، در اتاق دربسته باری روی دوش امت نگذار! آنها را جمع کن، از هر صنفی دهتا را بخواه، بیستتا از چهرههای ریشسفید بخواه و بگو چهکار کنیم تا امور امت بهآسانی و خوبی بگذرد؟ همان در اتاق دربسته، نشناخته و نفهمیده برای خودت قانون درست میکنی، به مردم فشار میآید. «وَ شٰاوِرْهُمْ فِی اَلْأَمْرِ»، امر در اینجا یعنی در کل امور زندگی مردم با مردم مشورت کن.
د) «فَإِذٰا عَزَمْتَ»، وقتی تصمیم به انجام کار بعد از مشورت گرفتی، «فَتَوَکلْ عَلَی اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ یحِبُّ اَلْمُتَوَکلِینَ». این یک آیه از دو آیهای که دیشب دربارهٔ رحمت خدا وعده دادم. آیهٔ دوم در سورهٔ مائده است که انشاءالله فردا شب میگویم.
کلام آخر، بنبست در قیامت
خدایا! ما خیلی تلخی، هیجان، خشم و از کورهدررفتن داشتهایم و همهٔ اینها هم به پای ما ثبت شده است؛ چون دل دیگران در این امور از دست ما سوخته و رنجیده شده است؛ خدایا! ما خیلیهایشان را نمیبینیم و اگر تو ما را نیامرزی، ما در قیامت به بنبست میخوریم.
اصفهان/ بیتالأحزان/ دههٔ دوم ذیالحجه/ تابستان1397ه.ش./ جلسهٔ دوم