لطفا منتظر باشید

شب نهم، جمعه، میلاد امام موسی کاظم(9-6-1397)

(اصفهان بیت الاحزان)
ذی الحجه1439 ه.ق - شهریور1397 ه.ش
8.4 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

چگونگی گذران عمر، نخستین سؤال در قیامت

برای هزینه کردن عمر، بیش از یک‌بار در اختیار کسی قرار نمی‌دهند و قرار هم نداده‌اند، ازدنیارفته را هم به دنیا برنگردانده‌اند. وجود مبارک موسی‌بن‌جعفر(ع) طرح جامع و کاملی را ارائه کردند که عمل به این طرح، از اینکه عمر هدر برود، ضایع و تباه شود، جلوگیری می‌کند. ظاهراً در روایات پیغمبر عظیم‌الشأن‌اسلام(ص) است، اوّلین مسئله‌ای که در قیامت از مردم سؤال می‌شود، دربارهٔ عمر است: «فیما افناه» عمر خود را در کجا هزینه کردی؟ چه کردی و کجا خرج کردی؟

 

اسارت ابدی در قیامت

خوب است که آدم با پیروی از اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، جواب قابل‌قبولی برای قیامتش داشته باشد تا در آنجا اسیر نشود. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: اگر کسی در آنجا اسیر شود، «لا یفک اسیرها» آزاد نمی‌شود و آنجا غیر از دنیاست که آدم اسیر می‌شود و بعد آزاد می‌شود؛ ولی نظر امیرالمؤمنین(ع) این است که اسیر در قیامت آزادی ندارد و حیف هم هست که آدم برای پنجاه-شصت سال، بعد از ورود به قیامت، الی‌الأبد اسیر شود و نجات هم نداشته باشد.

 

راحت‌ترین مردم در قیامت

امروز در فرمایشات امیرالمؤمنین(ع) می‌دیدم که حالا قبل از بهشت و جهنم، راحت‌ترین انسان -عموم مردم- در قیامت(حالا مسئلهٔ انبیا و ائمهٔ طاهرین و اولیا پروندهٔ خاصی دارد، ولی آدم می‌فهمد. امیرالمؤمنین راجع‌به عموم مردم می‌فرمایند)، کسی است که یک جای بازی را برای دو کف پایش به او بدهند تا فقط بتواند راحت بایستد. این راحت‌ترین مردم است، و الّا تراکم در قیامت به حدّی است که باز امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: گرمای قیامت و عرق کردن مردم، کار را به جایی می‌رساند که عرق تا زیر چانهٔ مردم می‌آید و می‌ایستد.

 

همان‌گونه که گفتم، پروندهٔ عباد صالح خدا و مقرّبان الهی و سابقون اصحاب یمین، پروندهٔ خاصی است و ما باید کاری کنیم که در کنار آنها قرار بگیریم و همراه آنها باشیم. آن‌وقت این مشکلات و سختی‌ها هم واقعاً برای ما پیش نمی‌آید. در برزخ هم همین‌طور است و من خبرهای خیلی جالبی از برزخ دارم؛ هم در کتاب‌ها دیده‌ام، هم به یک واسطه شنیده‌ام و هم از آنهایی که رفته‌اند، نشانه‌هایی از برزخ برای خودم نمایان شده است. برزخ مقدمهٔ قیامت و مؤخر از دنیاست؛ دنیایی است ترکیبی از این دنیا و از روز قیامت که خیلی عجیب است.

 

عالم برزخ، مقدمه‌ای برای قیامت

عالم بزرگی در تبریز بود که نزدیک بیست جلد هم کتاب علمی دارد. کسی که نقل کرده، با این عالم مربوط بوده و ناقل هم از شخصیت‌های بزرگ شیعه است که کتابی پرقیمت و خواندنی هم به‌نام «ریحانة‌الادب» دارد. حالا به درد ما طلبه‌ها هم بیشتر می‌خورد، البته به درد شما هم می‌خورد. نکات عجیبی در این کتاب است و مؤلفش مدرّس تبریزی است. سال‌ها هم در تهران بود، بعد به تبریز برگشت. ایشان این مرد را دیده بود که حاج سید محمود شیخ‌الإسلام نام داشت. این شخص انسان بزرگواری بوده است و من شرح حالش را خوانده‌ام؛ مثلاً حدّش در تبریز، حدّ مرحوم آیت‌الله‌العظمی حاج سید علی نجف‌آبادی در اصفهان بوده که در تخت‌فولاد دفن است. شرح حال مفصّلی هم از ایشان در کتاب‌هایی نوشته شده که مربوط به مدفونین در تخت‌فولاد است. ایشان چنین شخصیتی بود.

 

-آخرین سفر حج و دیدار معبود

در هفتاد سالگی مستطیع می‌شود که به مکه برود. در آن‌وقت هم حداقل در ایران، هنوز هواپیما و ماشین و این حرف‌ها نبوده است و دو-سه ماه طول می‌کشید که بروند تا از طریق آب یا خاکی به مکه برسند. تعدادی هم از تبریزی‌ها با ایشان هم‌سفر می‌شوند. اعمال حج تمام می‌شود، منا هم تمام می‌شود، به مکه می‌آیند و سه-چهار شبی هم می‌مانند، بعد رفقای هم‌اتاقی‌اش می‌گویند: حاج میرزا‌محمود! ما بارهایمان را بسته‌ایم که فردا صبح به‌طرف ایران حرکت کنیم. ایشان فرموده بود: شما بروید، من حالا قصد دارم که اینجا بمانم. مسجدالحرام و کعبه و این محیط، به قول ما، خیلی مرا گرفته است و دلم می‌خواهد بمانم. به او می‌گویند: فرزندان، دامادها، عروس‌ها و نوه‌ها منتظرتان هستند. می‌گوید: دیگر این‌طور تصمیم گرفته‌ام که بمانم. رفقای هم‌اتاقی‌اش که سحر برای نماز شب بلند می‌شوند، می‌بینند ایشان که همیشه زودتر بیدار می‌شد، خواب است؛ صدایش می‌زنند، اما می‌بینند از دنیا رفته است. تازه می‌فهمند دیشب می‌گفت من دوست دارم در اینجا بمانم، یعنی چه!

 

من در آن‌وقتی که آزاد بود، خیلی سال پیش، شاید سال پنجاه رفته‌ام؛ همین شیعیان تبریز، او را در پایین پای قبر خدیجهٔ کبری(س) دفن کرده‌اند. ایشان امروز در مکه از دنیا می‌رود، خبر مرگ او کِی باید به تبریز برسد؟ دو ماه یا دو ماه و نیم بعد که زائرها از مکه برگردند، به تبریز بروند و به خانواده‌اش خبر بدهند که ایشان از دنیا رفته است. ایشان امروز دفن می‌شود، شب همان روز، یکی از علمای مورد توجه تبریز، مرحوم مدرّس که آن عالم را هم دیده بود، می‌نویسد: من در عالم رؤیا دیدم در منطقه‌ای قدم می‌زنم که هیچ شباهتی به مناطق دنیا ندارد. درِ یک باغ باز بود، دمِ در ایستادم و باغ را نگاه کردم، دیدم این باغ به هیچ باغی در دنیا شباهت ندارد. گفتم حالا که در باز است، حتماً اجازهٔ ضمنی داده‌اند، داخل بروم و در این باغ گشتی بزنم. وارد باغ شدم و دیدم یک ساختمان بسیار عالی است که تعبیر قرآن از این ساختمان‌ها این است: «وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ»(سورهٔ صف، آیهٔ 12؛ سورهٔ توبه، آیهٔ 72). اگر برسم، در جلسهٔ بعد دو آیه بخوانم که این «مَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ» را برایتان توضیح بدهم؛ البته اگر خدا بخواهد!

 

-پاداش صبر بر آزارها و تهمت‌های مردم در برزخ

این ساختمان هم به هیچ ساختمان دنیا نمی‌ماند، ولی باغ کناری اصلاً یک‌جور دیگری است و قابل‌مقایسه با این باغ نیست. حالا نمی‌دانم باغ کناری برای چه کسی و این باغ برای چه کسی است؟! دیدم در ساختمان هم باز است، گفتم داخل بروم. رفتم و دیدم حاج میرزامحمود شیخ‌الإسلام تک‌وتنها و آرام آرام روی تخت نشسته است. حالا من تبریزم و ایشان در مکه‌اند. مسافرها کِی می‌آیند؟ دو ماه دیگر؛ عرض کردم: آقا، شما را خیلی خوشحالم می‌بینم‌، کِی به ایران برمی‌گردید؟ گفت: ما دیگر به ایران برنمی‌گردیم؛ ما به این طرف آمده‌ایم. گفتم: کدام طرف؟ گفت: دنیای بعد، عالم برزخ که خدا در سورهٔ مؤمنون اسم برده است: «وَ مِنْ وَرٰائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلیٰ یوْمِ یبْعَثُونَ»)سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 100)، برزخ پیش روی مردم است که زمانش تا برپاشدن قیامت طول می‌کشد. گفتم: آقا، این باغ؟ گفت: ملک من است. گفتم: ساختمان؟ گفت: ملک من است. گفتم: این را از کجا به شما داده‌اند؟ گفت: من هفتاد سال در تبریز زندگی ‌کردم، دروغ‌هایی که پشت سر من گفتند، تهمت‌هایی که زدند و آزارهایی که به من دادند، من همه را برای خدا صبر کردم و این باغ و ساختمان فقط برای صبرم است. حالا عبادات هفتاد ساله و حج و زیارت ابی‌عبدالله(ع) که پروندهٔ دیگری دارد، اینها برای صبرم بر زبان و آزار مردم است.

 

چیز جالبی است که من از مردم غیبت کنم، آبروی مردم را ببرم و به مردم آزار بدهم، مردم هم بی‌گناه باشند و در برزخ و قیامت به بهشت بروند، اما من را به‌خاطر او داخل عذاب ببرند. این خیلی درد است! لذتی هم از غیبت، تهمت، ریختن آبروی مردم و آزار به مردم نبرده‌ام؛ چون لذتی هم نداشته است. حالا زنا یک‌خرده لذت دارد، عرق یک‌خرده آدم را از حال‌وهوای این مشکلات بیرون می‌برد؛ البته برای آنهایی که می‌خورند، من و شما که گیرمان نمی‌آید و گیرمان هم بیاید، اهل آن نیستیم. حالا اینها یک‌ذره لذت دارد، اما بعضی گناهان چه لذتی دارد؟

 

-راحتی در برزخ به‌خاطر هزینهٔ درست عمر

ایشان یک شب بعد از مردن حاج میرزامحمود در تبریز فهمید که از دنیا رفته است. بعد به او گفتم: این باغ کناری با باغ شما فرق می‌کند، یعنی بالاتر و برتر است و درخت‌ها به‌گونه‌ای دیگر است، ساختمانش هم یک ساختمان دیگر است. این باغ برای چه کسی است؟ گفت: برای علامهٔ مجلسی است. گفتم: همدیگر را می‌بینید؟ گفت: اینجا تمام خوبان امت، همدیگر را می‌بینند و به زیارت و دیدار همدیگر می‌روند. گفت: وضع من با علامهٔ مجلسی فرق می‌کند. آدم طوری عمرش را هزینه کند که در برزخ راحت باشد و در قیامت هم اسیر نشود. اسیر قیامت آزاد نمی‌شود و امام(ع) صادق فرموده‌اند: کسی به داد گرفتار در برزخ هم نمی‌رسد، حتی ما هم به داد گرفتار در برزخ نمی‌رسیم؛ مگر موقعیتی در قیامت برای او باشد که به شفاعت ما وصل شود؛ اما اگر بخواهید با صدتا گرفتاری وارد برزخ شوید، ما اجازه نداریم به سراغ‌ شما بیاییم.

 

طرح جامع موسی‌بن‌جعفر(ع) در تباه نشدن عمر

امام هفتم این طرح بسیار جالب را برای هزینه کردن عمر داده‌اند: عمرتان را چهار بخش کنید؛ نه اینکه حالا 24 ساعت را روی کاغذ به چهار قسمت کنم، بلکه معنی‌‌اش این است که عمرتان را در چهار چیز هزینه و خرج کنید. حالا ترتیب روایت را ببینیم چه شکلی است؛ یعنی آنهایی که اولویت داشت، ائمه در روایاتشان مقدّم می‌انداختند.

الف) هزینهٔ عمر برای مخارج زندگی

بخشی از عمرتان را «لامر المعاش» هزینه کنید؛ برای درآمد زندگی‌، برای مخارج زندگی‌ و برای هزینه کردن زندگی‌تان. بالاخره خانه می‌خواهید، مَرکب می‌خواهید، لباس می‌خواهید، غذا می‌خواهید. زندگی ما از چهار چیز دیگر خارج نیست و پیغمبر(ص) می‌فرمایند: یا مرکب است یا ملبس است یا مطعم است یا مسکن.

-معاملهٔ با خدا از اضافهٔ درآمد

یکی به پیغمبر(ص) گفت: این چهارتا را که درست کردیم؛ خانه را سرپا کردیم، معاشمان را هم تأمین کردیم، لباسمان هم با همان درآمد مغازه تأمین می‌کنیم و غذایمان را هم تأمین می‌کنیم. اضافه که می‌آید، چه‌کار کنیم؟ فرمودند: اضافه‌ها را با خدا معامله کنید. می‌توانی یک درمانگاه بسازی، می‌توانی یک بیمارستان بسازی، می‌توانی در جای محرومی یک مسجد بسازی، می‌توانی ده‌تا مدرسه بسازی، می‌توانی مثل بعضی از رفیق‌های من در تهران(که حالا آن بعضی‌ها هم مرحوم شده‌اند)، هزارتا خانه در چهل سال پیش، خانهٔ خوب هم ساختند که هرکدام صد متر بود و دقیقاً در دفترها ثبت شد که هر خانه‌ای چقدر در آمده است. آن زمان هر خانه‌ای حدود یک‌میلیون تومان در آمده بود. بی‌خانه‌ها را با تحقیق به محضر آوردند و اقساطی به‌نام‌ آنها کردند و گفتند: این خانه را ما ساخته‌ایم و یک میلیون هم هزینه شده است. ما برای استفاده کردن نساخته‌ایم، ولی شما هم پول ما را نخورید. ما خانه را به‌نام‌ شما می‌کنیم، شما هم ما را اذیت نکنید و این یک میلیون را که به ما قسطی دادید یا هر چقدر آن را دارید، بدهید تا ما به محضر بیاییم و به‌نام‌ شما کنیم. پیغمبر(ص) می‌فرمایند: آگاه باشید که اضافهٔ پولتان را چه‌کار می‌کنید؛ این‌قدر کار خیر هست که شما می‌توانید اضافهٔ درآمد را روی هم انباشته نکنید که در فردای قیامت به‌عنوان تکاثرچی اسیرتان نکنند. تکاثر در قرآن است، یعنی آن‌کسی که دائماً ثروت را افزون می‌کند و روی همدیگر می‌چیند تا بمیرد. این اهل تکاثر است که خدا او را دوست ندارد و مورد نفرت پروردگار است.

-مردی که چشمهٔ خیر بود و گیر او در برزخ

من یک پامنبری داشتم که قبل از انقلاب از دنیا رفت. مردم -نه دولتی‌ها- هیچ مسجد و درمانگاه و بیمارستانی در تهران نساختند که این در ساختمان آن مدرسه و درمانگاه و مسجد پول نداده باشد. خدا هم خیلی به او رسانده بود و خیلی هم به مستحق‌ها کمک کرد، خیلی جهیزیه داد، خیلی افراد را سر کار گذاشت. اصلاً چشمهٔ خیر بود! ایشان از دنیا رفت و ختم او را هم منبر رفتم؛ با اینکه من منبر ختم بلد نیستم، ولی چون پامنبری من بود و من هم به برادرها، خواهرزاده‌ها و بچه‌هایش -که خیلی متدین بودند- علاقه داشتم، برای او به منبر رفتم. خیلی آدم بزرگواری بود.

آن‌وقت یک دوست دیگر داشتم که در دو قدمی ضریح حضرت عبدالعظیم(ع) دفن است و او هم زبانش برای به چر‌خ‌آوردن چرخ خیر، غیر از اینکه خودش هم پول می‌داد، خیلی کار می‌کرد؛ اگر آدم ندارد، با زبانش کمک کند. بعضی‌ها زبانشان شیرین است و آبرو هم دارند، مردم حرفشان را قبول می‌کنند. ایشان می‌گفت که آن روز در ختم بود: خیلی مترصد بودم که ایشان با این‌همه کار خیر، حالا چه برزخی دارد! بالاخره یک شب خواب او را دیدم(اسمش را هم برد، حالا من اسم نبرم) و گفتم: در برزخ چه خبر؟ گفت: ناراحت یک کلمه‌ام که به من می‌گویند چرا به مقداری که به تو داده‌ بودیم، کار خیر نکرده‌ای؟ این گیرها گیرهای خوبی نیست که آدم گیر آن بیفتد.

-سنگ تمام اسلام در زمینهٔ راه‌های کسب حلال

بخشی از عمرتان، یعنی یک‌چهارم، خرج معاش کنید. من برای توضیح معاش باید روی منبر چه‌کار بکنم؟ آقای جلوانی باید این منبر را دو سال به‌طور دائم هر شب بگیرد و من هم دو جلد «وسائل‌الشیعه» را بیاورم و هر شب روایات باب کسب و معاش و حلال و حرام را برایتان بخوانم؛ یعنی اسلام دراین‌زمینه که دنبال پول حلال برو، سنگ تمام گذاشته است و خدا می‌داند که قرآن و روایات چه مسائل پر فشاری را در باب مال حرام مطرح کرده‌اند. من یکی از آنها را بگویم.

«وسائل‌الشیعه» به چاپ زمان ما سی جلد است و صاحبش روبه‌روی پنجرهٔ فولاد در صحن قدیم دفن است. شیخ حرّ عاملی از احفاد حرّبن‌یزید ریاحی است که در آنجا داخل خود صحن برای خودش حرم و ضریح دارد. شاید خیلی‌ از شما ندیده باشید، ولی بزرگان دین ما که به مشهد می‌رفتند، بعد از زیارت حضرت رضا(ع)، به زیارت شیخ حرّ می‌آمدند؛ چون خیلی به گردن شیعه و دین حق دارد. من کتاب را گفتم که اعتبارش را بدانید. این کتاب هم دائم روی منبرهای درس خارج مراجع در کنار منبرشان است؛ یعنی با خودشان از خانه می‌آورند و مسائلی را که می‌خواهند فتوا بدهند، کتاب را باز می‌کنند، روایات را بررسی می‌کنند و به فتوا که می‌رسند، اعلام می‌کنند که روایت در آنجاست.

-گناه ربا بالاتر از زنای با محارم در خانهٔ کعبه

پیغمبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند(حالا یک قران به پول امروز ما؛ یک قران که پیدا نمی‌شود و ما که سِنی از ما گذشته است، می‌دانیم یک قران یعنی چه): علی جان! بار گناه خوردن یک درهم یا یک قران ربا با بیست‌مرتبه زنای با مَحرم در خانهٔ کعبه مساوی است است. امر معاش، اما چه معاشی؟ اینکه حق یک مورچه در درآمدم پایمال نشود و اینکه دل کسی در درآمدم نسوزد. خیلی چیزها در این کشور ما و در این چهار-پنج ماهه برای زمین خودمان است، برای درخت‌های خودمان است، برای محصولات خودمان است، برای آب قنات و رودخانه و کانال‌های آب‌رسانی است و اصلاً ارتباطی به خارج و دلار ندارد؛ اما دلال! چرا محصول را می‌چینی و داخل بازار می‌آوری، از دست اصل کاری می‌گیری و به ده برابر می‌فروشی؟ این هم معاش حلال است که مردم نتوانند بخرند؟ خیلی‌ها زن و بچه‌شان سه ماه است میوه و گوشت ندیده‌اند. اینها هم به دلار و بانک مرکزی مربوط است؟ گران کردن یا پنهان کردن اجناس درست است؟ مردم بمیرند، آن‌وقت انباری در فلان محلی که ده و دور از شهر است، پیدا کنند! داروهای خاص در آنجا تا طاق چیده شده و بیرون نمی‌دهند، خرده‌خرده با ده برابر قیمت بعد از مردن چند هزار مریض می‌دهند. این چه امر معاشی است؟ واقعاً این پول خوردن دارد؟ چه پولی است؟

-دستمالی پر از مار و عقرب

یکی از مراجع تقلید خودش نقل کرد(از دنیا رفته است، حالا منتظر اسمش نباشید) و فرمود: شبی خواب دیدم که تاجر شهرمان یک دستمال بزرگ گره‌زده آورد و جلوی من گذاشت. گره دستمال را که باز کرد، کلی مار و عقرب از داخل دستمال بیرون ریخت و من از وحشت بیدار شدم. فردا ساعت ده دیدم که همان تاجر با همان دستمالی که در خواب دیده‌ام، پر از پول جلوی من گذاشت و گفت: این پول متعلق به امام زمان(عج) است. گفتم: من جای خرج و هزینه‌اش را ندارم و قبول نکردم.

-سهم امام از درآمدی پاک و حلال

محمد‌بن‌ابراهیم نیشابوری همراه سی‌هزار دینار، یعنی پول طلا و پنجاه‌هزار درهم، یعنی پول نقره با یک‌مشت پارچه، دوهزار کیلومتر از نیشابور به مدینه آمده است تا به امام صادق(ع) بدهد. به مدینه رسید، دید حضرت از دنیا رفته است. یکی آمد و گفت: سهم امام آورده‌ای؟ گفت: بله. گفت: بیاور، امام زمانت فلان‌کس است. من اصلاً نتوانستم باور کنم و گفتم: حالا فکر می‌کنم و به تو خبر می‌دهم. در کاروان‌سرا نشسته بودم، یکی آمد و گفت: محمدبن‌ابراهیم نیشابوری! سی‌هزار دینار و پنجاه‌هزار درهم و عمده‌ای پارچه برای امامت آورده‌ای. امام صادق(ع) از دنیا رفته و جانشین او موسی‌بن‌جعفر(ع) است. حضرت فرمودند: نامه‌هایی هم که آوردی، جواب آنها هم داخل پاکت‌هاست، سی‌هزار دینار و پنجاه‌هزار درهم و کل پارچه‌ها را به نیشابور برگردان و به صاحب‌هایش پس بده؛ اینها پاک نیست و به درد ما نمی‌خورد. فقط و فقط دو درهم سهم امام شطیطه خانم نیشابوری را بیاور که پول پاک است. دو درهم را دوتا نان هم در مدینه نمی‌دادند. وقتی گفت: من ماتم برد و دیدم امام همین است. دو درهم را برداشتم و به موسی‌بن‌جعفر(ع) دادم. حضرت فرمودند: برگشتی، سلام من را به آن خانم برسان و این پول را به او بده و بگو تو شانزده روز دیگر بیشتر زنده نیستی و این مخارج این شانزده‌روزه‌ات، این پارچه‌ای هم که به تو می‌دهم، برای زمین مادرم زهراست که پنبه می‌کاریم، می‌ریسیم و این را بافته‌ایم. کفن خودم است، این را برای آن خانم ببر؛ وقتی مُرد، به اهلش بگو او را داخل این پارچه کفن کنند و خودم هم برای نمازش می‌آیم. تو من را می‌بینی، اما حق نداری به کسی بگویی و اصلاً من را نشان نده. من خودم نمازش را می‌خوانم. این زندگی راحت، برزخ راحت، قیامت راحت. یک بخش از عمرتان را صرف معاش، ولی معاش حلال کنید.

ب) هزینهٔ عمر در عبادت خدا

«و الساعة لمناجات الله»؛ یک بخش هم در عبادت خدا، یعنی نماز، روزه، حج واجب، خمس و زکات صرف کنید. همین‌هایی که جزو واجبات است.

ج) هزینهٔ عمر در شناخت عیب‌ها

«زیارة الاخوان و سقاط الذین یخلصونکم فی الباطن و یعرفون عیوبکم»؛ بلند شوید و به دیدن برادران دینی به‌دردبخور و و مطمئن خود بروید که باطنشان با شما صاف است و ثابت هم کردند که پیش‌ آنها می‌نشینید، عیب‌هایتان را به شما بگویند که این عیب‌ها در شما نماند تا بخواهید در قیامت حساب پس بدهید.

د) هزینهٔ عمر در خوشی‌ها و لذت‌های حلال

«للذاتکم فی غیر محرّم»؛ جمعه است و می‌خواهی با زن و بچه به باغی بروی، می‌خواهی ده روز به مشهد بروی، یا می‌خواهی به سفر دیگر بروی، برو؛ اما حرام نباشد.

 

کلام پایانی؛ آمرزش گناهان، عیدی روز ولادت موسی‌بن‌جعفر(ع)

خدایا! توفیق عمل به این طرح را به همهٔ ما مرحمت فرما؛

خدایا! دوری از اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را نصیب ما نکن؛

خدایا! شوق عمل به قرآن و فرهنگ اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را در ما زیاد کن؛

خدایا! به حقیقتت قسم، ما را در دنیا و آخرت با اهل‌بیت(علیهم‌السلام) محشور کن؛

خدایا! امام زمان(عج) را دعاگوی ما و زن و بچه‌ها و نسل ما قرار بده؛

خدایا! عیدی ولادت موسی‌بن‌جعفر(ع) را آمرزش گناهان و تقصیرات گذشتهٔ ما قرار بده.

 

اصفهان/ بیت‌الأحزان/ دههٔ دوم ذی‌الحجه/ تابستان1397ه‍.ش./ جلسهٔ نهم

برچسب ها :