روز چهارم، جمعه (23-6-1397)
(تهران حسینیه هدایت)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهلبیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.
نور عینیهای قرآن
کتاب خدا به همه خطاب میکند: ـ به تک تک مرد و زن ـ «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِينا»(نسا، 174) نور روشنگر به سوی شما فرستادم؛ از باب رحمت، از باب لطف، از باب محبت و به قول اهل دل از باب عشق خلق کرد و از باب محبت و عشق هم قرآن مجید را فرستاد که این نور هر چه ظلمت در برابر عقل و جان و قلب و باطن انسان قرار میگیرد فراری بدهد، محیط عقل را نورانی کند تا انسان نسبت به خودش، نسبت به هستی، نسبت به مردم و نسبت به نعمتها اندیشه صحیحی داشته باشد، غلط فکر نکند تا روح او نور باشد، قلب او روشنایی محض باشد تا نور عقل، نور روح، نور جان، نور دل، اعضا و جوارح را تحت تأثیر قرار بدهد و همه حرکات انسان نور باشد؛ این کار قرآن است.
خدا در کنار قرآن انسانهایی را قرار داد که به تمام معنا معصوم هستند؛ معصوم فکری، روحی، عقلی، قلبی، عملی، آنها هم یکپارچه نور هستند و جدای از قرآن کریم نیستند. آنان نور عینی قرآن هستند، قرآن نور علمی است و اینان نور عینی هستند با اسم دیگر؛ شما بگو قرآن یا بگو پیغمبر، قرآن یا بگو صدیقه کبری(س)، قرآن یا امیرالمؤمنین(ع)، قرآن یا حضرت مجتبی(ع)، قرآن یا ابیعبدالله(ع) و دیگر ائمه طاهرین.
قرآن ناطق و قرآن علمی
از معصومین به قرآن ناطق و از این قرآن نازل شده به قرآن علمی تعبیر کنید، از آنها به قرآن عینی تعبیر کنید، آنها قرآن فعلی حق هستند و کتاب قرآن علمی حق است. این قرآن نازل شده را با قلم علم نوشت و این چهارده قرآن را با قلم فعل نوشت.
این کلام رسول خدا در لحظات آخر عمرش است: «لن یفترقا» بین قرآن و بین اینان ابداً جدایی وجود ندارد، با این دو قرآن علمی و عینی، با این دو قرآن علمی و فعلی شما روی گمراهی را نخواهید دید، منهای این دو تا قرآن شما در تاریکی محض خواهید بود و خروج شما هم از تاریکی محال است.
در سوره انعام خدا میفرماید: «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ» آیا کسی که میت است یعنی هیچ ندارد، فقط قابلیت دفن و دور انداختن دارد لطف من، رحمت من، کرم من، اقتضا میکند زندهاش کنم، «فاحییناه وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ»، برایش نوری قرار بدهم که با آن نور در بین مردم عالم زندگی کند، از تمام تاریکیها به سلامت عبور بکند و خودش را با کمک این نور به مغفرت و رضوان و رحمت و کرامت و بهشت و سعادت برساند، «كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ» این مانند کسی است که در انواع تاریکیها قرار دارد «لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها»(انعام، 122) نمیتواند درآید؛ چون این نور است که انسان را از تاریکیها درمیآورد.
خلقتی از جنس نور
این بزرگواران چون عقلشان نور است، روحشان نور است، قلبشان نور است، هویتشان نور است، ظاهر و باطنشان نور است، با دلیل میگوییم و دلیلمان هم کلام معصوم است که میفرماید: «خلقکم الله انوارا» شما را پروردگار عالم نور آفریده است.
در زیارت وجود مبارک ابیعبدالله(ع) میخوانیم: «اشهد انک کنت نوراً فی الاصلاب الشامخه» از زمان آدم تا وقتی که در صلب امیرالمؤمنین(ع) قرار گرفتی صلب به صلب نور بودی. «و الارحام المطهره» در رحمهای پاک نور بودی، در دورانهای جاهلیت «لم تنجسک الجاهلیه بانجاسها» آلودگیهای روزگارهای جاهلیت به تو نرسید، «و لم تلبسک من مدلهمات ثیابها» لباس تاریکی به تو پوشانده نشد چون همه شما نور آفریده شدید و آفرینش شما هم قبل از آفرینش آسمانها و زمین بود.
زمانی که آدم آفریده شد، شما بودید ولی بهصورت نور و به آدم هم بهصورت نور ارائه شدید. همه هویت شما نور است و «کلامکم نور» مثل قرآن «أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِينا»، چنانکه کل قرآن مجید نور است، کل سخن شما هم نور است. «کلامکم نور» یعنی حسین جان در پنجاه و هفت سال عمرت، هر سخنی که گفتی برای عالمیان نور است، از پرداخت نورت به جهانیان هیچ بخلی نداشتی، عاشق بودی که نور وجود خودت را هزینه کنی برای همه، برای عقل همه، برای قلب همه، برای وجود همه. اهل طرد نبودی، اهل رد کردن نبودی، اهل سرزنش نبودی، کارت دستگیری بود، کارت نجات بودی، کارت بیدار کردن بود مانند پدرانت، امیرالمؤمنین(ع)، پیغمبر و فرزندانت. نه نمیگفتی در محبت و عشقورزی، بینمونه بودی.
حل کردن کار دشمن در عاشورا
لحظات آخری که روی اسب نشسته بودی و دیدی که یک شجاعی از دشمن خیز برداشت برای حمله کردن به تو و به قصد کشتن تو، آماده دفاع شدی، در دفاع از خودت پای این دشمن قطع شد، دشمن از اسب افتاد زمین و تو هم دنبالش از اسب پیاده شدی؛ کسی دیگر بود مینشست روی سینهاش سرش را میبرّید و یک لگد هم به بدن نجسش میزد و پرتش میکرد ـ در دنیا همین رسم است ـ اما پیاده شدی آمدی بالای سرش و با یک دنیا محبت گفتی: ببرمت در خیمههای خودم و بگویم پایت را ببندند.
شما مرد و زن! با یک چنین نورهایی سروکار دارید، اینها نگاهشان به دشمن این است، نگاهشان به شما چیست؟(دوستان را کجا کنی محروم/ تو که با دشمنان نظر داری) گفت: یابنرسولالله! من را نبر به خیمهها، برو جلوی لشگر قوم و خویشهای من در لشگر هستند، صدایشان کن آنها بیایند من را ببرند. فرمود: میروم صدایشان میکنم. نور است، دنبال حل کار دشمن میشود، بچههایش از تشنگی دست و پا میزنند ولی دنبال کار دشمن راه میافتد چون نور است و دنبال روشن کردن است.
انعکاس حسین(ع) باشیم
ما باید آئینه باشیم و این نور را در خودمان منعکس کنیم، این قابلیت را پروردگار به این نور داده که ما این نور را در خودمان منعکس کنیم که وقتی روز قیامت وارد بشویم نور حسینی که به عقل و به روح و به قلب و به جان و به اعمال ما تابیده در قیامت آشکار بشود و میشود؛ دلیلش در قرآن است سوره مبارکه حدید به پیغمبر میگوید: «يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنات»(حدید، 12) حبیب من! قیامت همه مردان مؤمن را میبینی، همه زنان مؤمن را هم میبینی، این مدرک خیلی روشن و دلیل خیلی روشنی است.
یقین پیدا کردن به ایمان خود
شما بگو من مؤمن هستم، خانمها بگویند ما مؤمن هستیم. دیروز گفتم امیرالمؤمنین(ع) دلیل قطعی به شما داده که شما مردان و شما خانمها مؤمن هستید، آن هم در کتاب معتبری مثل «کامل الزیارات» که هر وقت در خانه، در خیابان، در مسجد، در کوچه چشم امیرالمؤمنین(ع) که چشم الهی بوده ـ این لقب برای امیرالمؤمنین است عین الله، اذن الله، یدالله، علم الله ـ هر وقت چشم علی که چشم خداست به چهره ابیعبدالله(ع) میافتاد ـ بچههای دیگر هم داشت امام حسن(ع) و زینب و قمربنیهاشم هم بودند ـ میگفت ای کسی که سبب گریه هر مؤمنی هستی «یا عبرة کل مؤمن».
پیرمرد محاسن سفید نزدیک نود ساله که با دستمال ابروهایش را بسته بود در چشمش نریزد، خداحافظی قطعی کرد در جنگ تن به تن، ابیعبدالله(ع) بغلش گرفت گریه کرد و پیرمرد گریه کرد، خداحافظی مسلم شد، رفت یک تعدادی را کشت و پیاده برگشت؛ تشنه، گرد و غبار، گرم، خسته جنگ برگشت. امام کنار خیمه بود، آمد روبهروی ابیعبدالله(ع) گفت: حسین جان برای دو کار آمدم؛ یکی جدت فرموده ـ من جدت را دیده بودم ـ زیارت حسین من ثواب هزار حج و عمره دارد، تا من را نکشتند یکبار دیگر تو را زیارت کنم، این نور است که از ابیعبدالله(ع) تابیده، یکی هم آمدم تا کشته نشدم برایت گریه کنم.
حالا یقین کردید مؤمن هستید؟ شما خانمها یقین کردید مؤمن هستید؟ گریه زهرا(س) نبود که حسین را شهید کردند، نبود اما در روایاتمان دارد که قیامت پروردگار به زهرا(س) میگوید هر حاجتی داری از من بخواه، هر چه میخواهی. زهرا میگوید: من که زنده نبودم کربلا را ببینم، بگو یک خیمه برای من بزنند و من بنشینم برای حسینم گریه کنم، من هم میخواهم جزء گریهکنها باشم، خدا عجب مقامی به شما داده است!
خوب است ما ندیدیم، قیامت هم نمیگذارند ما ببینیم؛ اما پرده خیمه را کنار میزنند و زهرا(س) میبیند حسینش را وارد خیمه میکنند و سر بریدهاش روی دستش است، چه کار میکند مادر؟
قرآن در این آیه شما را میگوید، به قرآن قسم شما را میگوید: «يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِم» پیغمبر میبینی نور مردان و زنان مؤمن را پیشاپیششان در حرکت است «نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِم» این نور حرکت میکند «بُشْراكُمُ الْيَوْمَ» و به ایشان میگویند: بشارت باد بر شما «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيم»(حدید، 12) این کامیابی بزرگی است. این نور شما نور حسین است، نور قرآن است، نور گریهتان است، این نور شیعه بودنتان است، این نور ایمانتان است. «کلامکم نور و امرکم رشد و فعلکم الخیر و وصیتکم التقوی و عادتکم الاحسان» شما ای انوار مقدسه عادتتان نیکوکاری است، «و سجیتکم الکرم» اخلاقتان کرم است.
کم طاقت شدم ولی میخوانم. سیشب ماه رمضان خیلی از شما بودید، یکی از دعاهایم این بوده که با گریه و زاری برای همتان هم دعا کردم و برای خودم هم دعا کردم، با التماس میگفتم: خدایا مرگ ما را در حال گریه بر ابیعبدالله(ع) قرار بده، در حال گریه بمیریم مهم نیست.
استغفار موسی و فردی که هرگز بخشیده نخواهد شد
موسیبنعمران ـ کلیم الله ـ به کوه طور میرود. یک مردی را دید با چهره زرد، بدنی ضعیف و میلرزید، گفت: موسی گناه خیلی سنگینی مرتکب شدم، فقط از خدا بخواه من را ببخشد، من طاقت این که این گناه در پروندهام بماند را ندارم، مگر ما طاقت داریم گناهانی که کردیم در پروندهمان بماند؟ آن مرد که حسین را نداشت، گریه نداشت، ما سرمایهمان خیلی زیاد است.
موسی گفت: باشد. در مناجاتش گفت: « یا رب العالمین اسئلک و انت العالم قبل نطقی به» پیش از اینکه به تو بگویم وضع آن مرد را خبر داری، هر کاری میخواهی در حقش بکنی، در آمرزش و رحمت بکن. «فقال تعالی یا موسی، ما تسئلنی اتیتک» هر چه میخواهی به تو میدهم، «و ما ترید ابلغک» هر چه میخواهی تو را به آن میرسانم، بگو و به زبان بیاور. «قال رب فلانا عبدک الاسرائیلی اذنب ذنباً و یسئلک العفو» آن بندهات گناهی کرده و درخواست بخشش دارد، برای او چه کار میکنی؟ «قال موسی اعفوا عن من استغفرت بی» برای هر کسی بخشش میخواهی بخواه، من قبول میکنم «الا قاتل الحسین» من یک نفر را بنا دارم نبخشم.
مگر شمر چه دلهایی را سوزاند؟ مگر پیغمبر و علی(ع) و زهرا(س) و امام حسن(ع) بالای گودال بودند؟ که خدا میگوید من شمر را نمیبخشم. «قال موسی یا رب و من الحسین؟» حسین کیست؟ «قال له الذی مر علیک ذکره بجانب الطور» یک بار اسمش را در کنار طور بردم «قال یا رب و من یقتله» چه کسانی او را میکشند؟ «قال یقتله امت جده الباغیة الطاغیه» یک مشت یاغی طاغی پست، جدای از همه ارزشها میریزند سرش و او را میکشند «فی ارض کربلا».
سوگواره
این «فی ارض کربلا» را که میگویم واقعاً دلم آتش میگیرد، دو سه روز پیش در این فضای مجازی یک بچه هفت هشت ساله را کربلا یا نجف بود نشانم دادند، چه صدایی هم داشت، خدا چه گلویی به این بچه داده بود، برای هفت هشت تا بچه داشت نوحه میخواند، این هفت هشت تا بچه لخت شده بودند سینه میزدند، بعضیهایشان هم با همین پوششهای بچهگانه بودند، کوچولو بودند و درست نمیتوانستند بایستند، داشتند سینه میزدند. بچه میگفت: حرمله خیلی ظالم هستی، حرمله برای چه نی نی را کشتی؟ حرمله تو جهنم میروی، چرا نی نی را در بغل پدرش کشتی؟ تکرار هم میکرد و میگفت: «ارض کربلا».
موسی اسبش به شدت میرمد، صدای اسب در گلویش میپیچد و شیهه میکشد، معنی ناله اسبش این است: «الظلیمة الظلیمه، مِن امة قتلت ابن بنت نبیها، موسی! فیبقی علی الرمال» تک و تنها با بدن قطعه قطعه روی خاک میافتد.
امروز جمعه است. خدا روضه میخواند، موسی! هیچکس نیست، نمیگذارند بیایند با یک دستمال، با یک پنبه خونهایش را بشویند، موسی! این بدن قطعه قطعه در آفتاب یک پیراهن دارد که میخواهند ببرند. خدا روضه میخواند، موسی! آن زنان با عزتش، خواهران با کرامتش، دختران محترمش را شهر به شهر به اسارت میبرند، انگشتنمای مردم میکنند. حسین جان!
این حرف امام زمان است: سلام بر کسی که شخصیتش را شکستند. حسین جان!
موسی! هر چه کمک دارد میکشند، خیلی عجیب است روضه خدا، موسی! اینهایی که کشته روی زمین افتادند هفتاد و یک نفر خدا استثنا نکرده، یک سر را نمیگذارند به بدن بماند، همه را جدا میکنند و به نیزه میزنند.
بچه شیرخواره دارید؟ نوه شیرخواره دارید؟ بچه یک سال دو ساله دارید؟ خدا روضه میخواند، موسی! نه یک بچه، نه دو تا، نه برای یکی از آنها، بچههایشان را عطش میکشد. جلوی زن و بچه، بچهها میافتند روی خاک، حسین جان! «و کبیرهم جلده منکمش» اما بزرگها پوست ماهی را دیدید چقدر لیز است، چقدر صاف است، در ماهیتابه که میگذارند، سرخ میشود چه میشود؟ موسی! از تشنگی پوست بزرگها پلاسیده میشود، موسی! خودش در گودال که افتاده دیگر چشمش جایی را نمیبیند.
تهران ـ حسینیه هدایت ـ دههٔ اول محرم 97 جلسهٔ چهارم