لطفا منتظر باشید

روز دوم، سه شنبه (10-7-1397)

(تهران حسینیه هدایت)
محرم1440 ه.ق - مهر1397 ه.ش
11.91 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

بهترین فرارها، فرار به‌سوی خدا

روایتی مورد بحث است که دارای یک مقدمهٔ بسیار مهم و هشت مسئلهٔ اخلاقی فوق‌العاده است. آراسته شدن به این هشت مسئلهٔ اخلاقی طبق آیات قرآن، در شأن همهٔ ماست و به کسی حق گریز از این مسائل داده نشده است. این مسائل با خلقت، فطرت و طبیعت ما هماهنگ و با بافت ما یکی است. دوستی داشتم که هم حال خوبی داشت و هم شاعر خوبی بود، خیلی هم با هم هم‌سفر بودیم. یک‌وقتی شعر زیبایی گفته بود که یک خط در آن شعر زیبایش بود:

اگر می‌گریزی ز بیگانه بگریز×××××××××چرا دیگر از آشنا می‌گریزی؟

ففروا الی الله فرموده یزدان×××××××چرا سوی نفس و هوا می‌گریزی؟

این جمله در قرآن است: فرار کن، اگر دوست داری فرار کنی، اما به‌سوی خدا فرار کن؛ داری به‌طرفی فرار می‌کنی که دهان حیوانات درّنده‌ای باز است و اگر در کام آن حیوانات بیفتی، از دوزخ سر درمی‌آوری.

 

مصالح ساختمان انسانیت

این حقایق را که قرآن بیان کرده است، انبیا و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بیان کرده‌اند، اینها مصالح ساختمانیِ ساختن ساختمان انسانیت است. تمام اولیای خدا از زمان آدم(ع) تا الآن -چه آنهایی که با اسم در قرآن ذکر شده‌اند یا در روایات از آنها نام برده شده است و چه با اوصاف نام برده شده‌اند- خودشان را با همین مصالح ساخته‌اند و بافت جدایی از جامعهٔ انسانی و بشری نبوده‌اند، بلکه آدم‌هایی بوده‌اند که دراین‌زمینه زحمت کشیده‌اند.

طفیل هستی عشق‌اند آدمی و پری××××××××ارادتی بنما تا سعادتی ببری

آنها یا به محضر انبیا یا محضر ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) می‌رفتند یا کتاب می‌خواندند یا در مجالسی شرکت می‌کردند که عالم ربّانی صحبت می‌کرد، حقایق را می‌گرفتند و این مصالح را در ساختن خودشان به‌کار می‌بردند، سپس به آنجایی می‌رسیدند که باید می‌رسیدند.

 

چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی

دو کار عمده‌شان هم در مسیر حرکت، جذب و دفع بود و در مسیر حرکت آشنا می‌شدند که پروردگار عالم چه اوصافی را دوست دارد. بالاخره خداوند متعال در قرآن به یک سلسله مسائل با کلمهٔ «محبت» اعلام محبت کرده است. کلمهٔ محبت از جانب خدا در خیلی از سوره‌ها آمده، در روایات هم همین‌طور است؛ مثلاً در همین سورهٔ سوم قرآن، سورهٔ آل‌عمران می‌خوانیم که خدا به پیغمبر(ص) می‌فرماید: همین مردمی که اطرافت هستند و اقرار دارند که ما مؤمن هستیم، ما متدین و مسلمان هستیم، کراراً هم به تو می‌گویند ما خدا را دوست داریم، به اینها بگو علامت نشان بدهید؛ مگر نمی‌گویید خدا را دوست دارید؟ علامت نشان بدهید که خدا هم شما را دوست داشته باشد و دوستی یک‌طرفه نباشد؛ چون دوستی یک‌طرفه کاری صورت نمی‌دهد که از اوّل حرف قرآن بوده، بعد به زبان شعرای عارف ما مخصوصاً به زبان باباطاهر هم کشیده شده است. باباطاهر واقعاً آدم عالمی بوده، من کتابی غیر از دیوان شعرش از او دارم که دریایی از علم و دانش است. بیست-سی نفر از گذشتگان هم این کتاب را که عربی است، شرح داده‌اند؛ اما به‌نظر من از عهده‌شان برنیامده، چون خیلی کتاب پیچیده و مبهم و مهمی است. ایشان به این کتاب شناخته‌شده نیست و به همین رباعیاتش شناخته‌شده است: «چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی» که همین آیهٔ سورهٔ آل‌عمران است. شعرای اهل حال و اهل دل ما خیلی تحت تأثیر قرآن بوده‌اند؛ چون اهل قرآن، اهل خواندن قرآن و اهل فهم قرآن بوده‌اند.

چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی××××××××که یک سر مهربونی دردسر بی

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت××××××××××××دل لیلی از او شوریده‌تر بی

 

اقتدای به رسول خدا(ص)، اثبات راستی ادعای ایمان

حالا آیه را عنایت کنید: یارسول‌الله! به همین‌هایی که دور و بر تو هستند و ادعای ایمان دارند، به اینها بگو: «قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللّٰهَ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 31)، اگر راست می‌گویید! آخر اثبات راست بودن ادعا باید همراه با دلیل باشد؛ راست می‌گویید خدا را دوست دارید؟ این را با دلیل ثابت بکنید و دلیلش هم زبانی و علمی نیست، بلکه عملی است: «قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللّٰهَ فَاتَّبِعُونِی» به من اقتدا کنید.

-شمار اندک اقتداکنندگان در زمان رسول خدا(ص)

شما سورهٔ احزاب، سورهٔ انفال و سورهٔ معارج را بخوانید، در این سوره‌ها می‌بینید که اهل مدینه، اینهایی که اطرافیان پیغمبر(ص) بودند، از اقتدای به رسول خدا(ص) بسیار فراری بودند. فکر نکنید اینهایی که در زمان پیغمبر(ص) بودند، خیلی آدم‌های ردهٔ بالایی بودند، پروردگار در قرآن از خیلی اینها شکایت دارد. اقتداکنندگان واقعی به رسول خدا(ص) در زمان حیاتش انگشت‌شمار بودند که برای فرار از زیر بار امر و نهی خدا دائماً بهانه‌تراشی می‌کردند و تخلفشان از آیات قرآن و خواسته‌های پیغمبر اکرم(ص) زیاد بود.

 

اتمام حجت خداوند با امت پیامبر(ص)

حالا خدا در این آیات اتمام حجت می‌کند: «إِنْ» در «إِنْ کنْتُمْ» شرطیه است، یعنی اگر خدا را دوست دارید و راست می‌گویید، این را ثابت کنید و اثبات درستی حرفتان هم به این است که «فَاتَّبِعُونِی» به پیغمبر اقتدا کنید؛ اگر به پیغمبر اقتدا کنید، «يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» در حوزهٔ محبت خدا وارد می‌شوید؛ اما اگر به پیغمبر(ص) اقتدا نکنید، خدا شما را برای چه و به چه علت دوست داشته باشد؟ شما اگر به پیغمبر(ص) اقتدا نکنید، با دیگران چه فرقی می‌کنید؟ خدا دیگران را دوست ندارد، برای چه دوست ندارد؟ چون به پیغمبر(ص) اقتدا نمی‌کنند. شما هم که دور و بر پیغمبر(ص) هستید و به ایشان اقتدا نمی‌کنید، شما را هم مثل دیگران دوست ندارد.

 

سلام خدا و فرشتگان بر بندگان محبوبش

اما آنهایی که به پیغمبر(ص) اقتدا می‌کردند، به‌شدت مورد محبت پروردگار مهربان عالم بودند تا جایی که ما در روایات مهم خودمان داریم که گاهی(حالا من نمونهٔ قرآنی هم برایتان می‌گویم) جبرئیل به پیغمبر(ص) عرض می‌کرد: آقا خدا می‌فرماید(حالا یا اسم سلمان در روایت آمده یا مقداد آمده یا امیرالمؤمنین(ع) آمده است؛ اسم چند نفر آمده و در خانم‌ها هم اسم خدیجه(س) آمده است): سلام من را به اینها برسان. سلام خدا به بهشتیان که در قرآن مجید خیلی روشن است: «سَلاٰمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ»(سورهٔ یس، آیهٔ 58)؛ اینکه روشن است. سلام فرشتگان به مردم مؤمن روشن است: «وَ اَلْمَلاٰئِکةُ یدْخُلُونَ عَلَیهِمْ مِنْ کلِّ بٰابٍ × سَلَامٌ عَلَيْكُمْ»(سورهٔ رعد، آیات 23-24)؛ این روشن است. «سَلَامٌ عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ»(سورهٔ صافات، آیهٔ 109)، «سَلامٌ عَلی نوحٍ فِی الْعَالَمین»(سورهٔ صافات، آیهٔ 79)، «سَلامُ عَلی آلِ یاسین»(سورهٔ صافات، آیهٔ 130)، اینها در قرآن است. خدا به بندگانی که محبوبش هستند، سلام می‌کند.

-سلام خدا، یعنی حصاری امن از همهٔ شرور

سلام خدا لفظی نیست، یعنی «سین» و «لام» و «میم» نیست؛ سلام خدا یعنی اعلام امنیت همه‌جانبه، یعنی به این بندگان من بگو که من برای شما یک حصار امنی از همهٔ شرور دنیا و آخرت قرار داده‌ام و به‌هیچ‌عنوان، هیچ شرّی در دنیا و آخرت به بندگان واقعی من زده نمی‌شود. دشمنان می‌توانند ضرر بدنی به بندگان من بزنند، اما نمی‌توانند ضرر عقلی، روحی، اخلاقی و ایمانی بزنند. امام صادق(ع) می‌فرمایند: مؤمنی -مثل شماها- که مورد قبول حق است(من یقین دارم که شما مورد قبول حق هستید)، اگر او را در راه خدا بخوابانند و زنده‌زنده گوشتشان را با قیچی ریزریز از بدن بِکَنَند که دست از محبوبشان بردارند، قبول نمی‌کنند. آن ریزریز شدن گوشتشان را قبول می‌کنند، اما دست از محبوبشان برنمی‌دارند.

-خندهٔ تمسخر اصحاب سیدالشهدا(ع) به پیشنهاد‌های دشمن

همین‌طور است و امام صادق(ع) درست می‌گویند. ما در اصحاب سیدالشهدا(ع) می‌خوانیم که دشمن انواع تشویق‌های مالی و مقامی را -چه از طریق شام، چه از طریق استاندار مدینه و چه از طریق کوفه- با نامه و پیغام به اینها پیشنهاد کرد، به پیشنهاد دشمن خندیدند و پیشنهاد دشمن را مسخره فرض کردند. از تهدیدهای دشمن هم که نشان دادند اصلاً نترسیدند! دشمن در تهدیدهایش توضیح هم داد که اگر خواسته‌های ما را قبول نکنید، دست قطع می‌شود، پا قطع می‌شود، سر قطع می‌شود، اثاثتان سوخته می‌شود و زن و بچه‌تان اسیر می‌شوند، اما اصلاً اهمیتی ندادند که همان حرف امام صادق(ع) است.

 

الهام هشت خصلت از جانب خدا به بندگان محبوبش

این هشت ارزش که از پیغمبر(ص) سؤال هم شد و در متن همین روایت است. من دیروز بعد از اینکه از اینجا رفتم، باز این روایت را در منابع مختلف بررسی کردم و دیدم که در یکی از منبع‌ ما -که نوشتهٔ دانشمند بسیار مهم شیعه، عالم بزرگ، «کراجکی» است- با یک تفاوت با دیگر منابع نقل شده، البته فقط جملهٔ اوّل آن که به‌نظرم آمد متن ایشان درست‌تر است. وقتی پیغمبر(ص) فرمودند(روایت در مسجد مدینه صادر شده است): «اذا احب الله عبدا الهمه ثمان خصال» زمانی که خدا عاشق بنده‌اش بشود، راه به‌سوی هشت خصلت را برای بنده‌اش باز می‌کند که پیغمبر(ص) به الهام تعبیر می‌کند.

-حقیقت معنایی الهام

الهام امری قلبی و یک حالت تشویق و آرامش قلبی است. یک حالتی به قلب است که آن حرکتی را که به او الهام می‌کنند، آدم بااطمینان خاطر انجام می‌دهد. نوع الهام و محصولش در قرآن مجید آمده است. من حالا یکی دو‌ آیه بدون توضیح برایتان بخوانم، چون توضیح آن هم مفصّل است. یکی در سورهٔ قصص و یکی هم در سورهٔ نحل است.

سورهٔ نحل: «وَ أَوْحیٰ رَبُّک إِلَی اَلنَّحْلِ أَنِ اِتَّخِذِی مِنَ اَلْجِبٰالِ بُیوتاً وَ مِنَ اَلشَّجَرِ وَ مِمّٰا یعْرِشُونَ × ثُمَّ کلِی مِنْ کلِّ اَلثَّمَرٰاتِ فَاسْلُکی سُبُلَ رَبِّک ذُلُلاً»(سورهٔ نحل، آیات 68-69)، ما به زنبور الهام کردیم که این کار را بکن، این کار را بکن و راه پروردگارت را ادامه بده، او هم همه را گوش داد و محصول الهام این شد: «یخْرُجُ مِنْ بُطُونِهٰا شَرٰابٌ». شراب یعنی آشامیدنی؛ شراب در عرب به‌معنی مشروبات مست‌کننده نیست. آن کلمه در عرب، «خمر» است و غیر از لغت ایرانی است. شراب در عرب یعنی نوشیدنی. «یخْرُجُ مِنْ بُطُونِهٰا شَرٰابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوٰانُهُ فِیهِ شِفٰاءٌ لِلنّٰاسِ» این محصول آن الهام است.

سورهٔ قصص: یک رشتهٔ دیگر دربارهٔ یک مادر است که درس هم نخوانده، ولی یک مادر پاک‌دامن، باوقار، باادب، پیرو آیین ابراهیم(ع) دومین پیغمبر اولوالعزم الهی، دچار حکومت فرعون، فرعون هم آدم‌کش، این مادر در خانوادهٔ سِبطی‌ها حامله شده، در وحشت شدید است و عجیب هم به بچهٔ در رحم علاقه دارد، بچه هم صد درصد در معرض خطر است، نزدیک زایمانش هم هست و خودش یقین دارد که سر این بچه به دست مأموران فرعون بریده می‌شود. این الهام قلبی است: «وَ أَوْحَینٰا إِلیٰ أُمِّ مُوسیٰ أَنْ أَرْضِعِیهِ»(سورهٔ قصص، آیهٔ 7)، این یک رشته الهام است. ما به او الهام کردیم که به او شیر بده، «فَأَلْقِیهِ فِی اَلْیمِّ» یا نه، اگر نمی‌خواهی شیر بدهی، ببر و در دریا بینداز. کدام مادر حاضر است که بچه‌اش را در دریا بیندازد؟ اما ما پشتوانه‌ای به او دادیم و گفتیم: «وَ لَا تَخافی» الهام کردیم از این نترس که بچه را در دریا بیندازی. وقتی خدا به قلب مادر می‌گوید نترس، ترس برداشته می‌شود و غیر از این است که من و شما به همدیگر بگوییم نترس. خدا می‌گوید نترس، این تکوینی است و ترس می‌رود. «وَ لَا تَحْزَنی» اصلاً غصه هم نخور که غصه می‌رود، «إِنّٰا رَادُّوهُ إِلَیک» من این بچه را از دل دریا به خودت برمی‌گردانم که این مادر اطمینان پیدا کرد؛ غیر از اینکه به آغوش خودت برمی‌گردانم، «وَ جٰاعِلُوهُ مِنَ اَلْمُرْسَلِینَ» این بچهٔ تو سومین پیغمبر اولوالعزم من است. این الهام آرام‌بخش است.

-الهام آرامش‌بخش

در اینجا هم پیغمبر(ص) از لغت الهام استفاده کرده است: کسی که خدا عاشقش بشود، هشت خصلت را به قلب او الهام می‌کند که این آدم برای به دست آوردن این هشت خصلت آرامش پیدا می‌کند؛ یعنی می‌فهمد و درک می‌کند که پشتوانه و یار دارد، کمک دارد و او هم پروردگار است که به‌دنبالش راه می‌افتد.

 

هشت خصلت الهام‌شده

الف) چشم‌‌پوشی از محارم الله

من امروز متن را برایتان بخوانم، باز توضیح مقدمه باقی می‌ماند؛ اگر خدا لطف کند، فردا توضیح مقدمه را باز ادامه می‌دهم که ما چگونه می‌توانیم در حوزهٔ محبوبیت خدا قرار بگیریم تا خدا عاشق ما بشود؟ و این کار شدنی است. «قیل و ما هی یا رسول الله» این هشت خصلت چیست؟ آنچه من دیروز در کتاب‌های متعدد دیدم، به‌نظرم این درست‌تر از آن است که دیروز خواندم. همین اوّلی چقدر عالی است! همین اوّلی می‌تواند خیر دنیا و آخرت را تأمین بکند: «غض البصر عن المحارم الله» اینکه به بنده‌اش که مورد محبتش قرار گرفته است، الهام می‌کند که از هرچه خدا حرام کرده، چشم بپوش، مقام کمی نیست. خیلی مقام است که این حسینیه را از کف تا سقفش دلار بچینند و من بدانم حرام است، به من بگویند برو پنج‌تا تریلی بیاور، کرایه‌اش هم می‌دهیم، دلارها را برای خودت بردار و ببر، من هم می‌خواهم دوتا نان سنگک برای ظهر بخرم، نان ندارم؛ اما به آنها بگویم من یک‌دانه از این دلارها را تصرف نمی‌کنم، چون محبوبم، یعنی خدا راضی نیست. این خیلی مقام است و خیلی ارزش والایی دارد.

-سفارش امام صادق(ع) به شیعه

اینکه پروردگار عالم مرا ببیند، این را امام صادق(ع) می‌فرمایند، کاری بکنید که خدا شما را در هیچ حرامی نبیند. حرام که در دنیا پهن است، سفرهٔ هر حرامی که افتاده و همه‌جور حرامی هم در همه‌جای تهران پیدا می‌شود، مُفت هم پیدا می‌شود؛ اما شیعهٔ ما کاری بکن که خدا تو را در کنار هیچ حرامی نبیند. این اولین خصلت: «اذا احب الله عبدا الهمه ثمان خصال، قیل: یا رسول الله و ما هی؟ قال: غض البصر عن محارم الله».

-مؤمنین راسخ چون کوه در برابر حرام

یک‌نفر گرسنه بود و دیگر داشت ضعف می‌کرد، دوتا نان خاص را که برای هارون می‌پختند، به درِ خانه‌اش آوردند. این شخص از دوستانِ عاشق امام صادق(ع) بود، دشمنان گفتند: حالا این دو نان را بخورد، تاریک که شد، او را می‌خریم. دشمن آدم را راحت با حرام می‌خرد؛ با حرام، با پول، با زن، با صندلی. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «المال مادة الشهوات»، با پول می‌شود تمام خواسته‌های انسان را خرید. پیغمبر اکرم(ص) می‌فرمایند: شیطان از هر بندی که ناامید شد، راحت از طریق زنان بی‌دین می‌تواند شما را به اسارت دربیاورد؛ و باز پیغمبر(ص) می‌فرمایند: هیچ‌جا که نتوانند شما را به جهنم بکشند، آخرین بندی که می‌توانند شما را به جهنم بکشند، با صندلی است؛ اما مؤمن، امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «کالجبل الراسخ» عین کوهی است که تمام وجودش زیر زمین است و باد تکانش نمی‌دهد. به مأمور هارون گفت: نمی‌خواهم! گفت: من نمی‌توانم برگردانم. گفت: بده! نان‌ها را گرفت، بغداد بود، دم دجله آمد و نشست، دوتا نان‌ را در دستش گرفت(مؤمن کاربرد دارد)، ماهی‌ها جمع شدند و او این نان‌ها را روی دست نگه داشت، ماهی‌ها که کنار آب ریختند، دوتا نان را در آب پَرت کرد و گفت: ماهی‌ها! این نان‌ها برای هارون‌الرشید است، اگر خوردید، خودتان جوابش را به خدا بدهید؛ چون این لقمه نجس‌ترین لقمه‌هاست. ماهی‌ها هم سرشان را پایین انداختند و رفتند و نان‌ها را هم آب برد. «غض البصر عن المحارم» یک کمک خدا به بنده‌اش که او را دوست دارد، این است: او را کمک می‌دهد تا از حرام خدا چشم بپوشد. این یک خصلت که تازه مادر همهٔ خصلت‌هاست.

ب) خوف از پروردگار

خصلت دوم: «الخوف من الله عز و جل» همه‌جا از پروردگار عالم حساب می‌برند. مرحوم آیت‌الله‌العظمی اصفهانی به یکی از شاگردهای درسش گفت: دو سال است که تو را در محرّم و صفر به هند می‌فرستم، امسال هم برو. گفت: حضرت آیت‌الله، اجازه بدهید نروم! گفت: چرا؟ آدم باسوادی هستی و منبرهای خوبی داری. گفت: آن دو سال برای خدا رفتم، امسال هرچه خودم را وادار می‌کنم که برای خدا بروم، نمی‌توانم؛ یکی را پیدا کن که برای خدا برود، من نمی‌توانم خدا را ملاحظه کنم!

ج) حیای از خداوند

سوم: «الحیاء» رودربایستی داشتن از خدا که اینها همه توضیح دارد.

د) تخلق به اخلاق صالحین

چهارم: «و التخلق باخلاق الصالحین» این چهارمی ده تا توضیح دارد که توضیحش هم برای شیخ بهایی است.

ه‍) الصبر؛

و) «اداء الامانه»؛

ز) «صدق»؛

ح) سخاء؛ تا زمانی برای توضیح اینها.

 

گدایان درگاه الهی

خدایا! خودت صریحاً در قرآن فرموده‌ای: «وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ»(سورهٔ ضحی، آیهٔ 10)، گدا را رد نکنید، به ما هم نگفته‌ای که تحقیق کن و او را ردّ نکن. گفته‌ای؟ اگر گدا به درِ خانه‌تان آمد، یکی را بفرست و ببین راست می‌گوید یا دروغ می‌گوید، بعد یک چیزی به او بده تا برود، نگفته‌ای تحقیق کن، گفته‌ای؟ نگفته‌ای، فقط گفته‌ای گدا را رد نکن.

خدایا! ایام محرم است و ما گدا هستیم، می‌خواهی چه تحقیقی در حق ما بکنی که ما گدا هستیم یا نیستیم؟ دست ما خالی است، تحقیق ندارد! پیغمبرت گفته این هشت خصلت علامتِ این است که عبد محبوب توست؛ خدایا! دل ما، جان ما، عقل ما و وجود ما را تا نمرده‌ایم، به‌طرف این هشت خصلت کمک بده؛ بمیریم، دیگر چه فایده دارد! ای خدا، ما را گدا از دنیا نبر، ما را دست خالی نبر، ما جوری از دنیا نرویم که خودمان گریان باشیم و ملائکه به ما بخندند.

 

یا اهل‌ العالم! هذا قبر حسین بن‌ علی(ع)

بنی‌اسد همه به هم نگاه کردند و گفتند: ما نمی‌توانیم اینها را دفن کنیم، ما که اینها را نمی‌شناسیم! اینها یا باید از لباس یا از صورت شناخته بشوند؛ دیگر آماده بودند که برگردند، دیدند شترسواری می‌آید، خواستند فرار بکنند که آرام صدا زد: فرار نکنید، من همهٔ اینها را می‌شناسم. پیاده شد و همه را دفن کرد، نوبت بابا که رسید، دید نمی‌تواند بدن را حرکت بدهد! هر جای بدن را بلند کند، یک‌جای دیگر جدا می‌شود؛ به این خاطر دستور داد یک حصیر بیاورید! آرام‌آرام زیر بدن کشید، در قبر رفت و حصیر را جلوی قبر کشید، سرازیر میان قبر کرد، حالا می‌خواهد صورت بابا را رو به قبله کند، صورت که نبود، گلوی بریده را رو به قبله گذاشت: «ابتا اما الدنیا فبعدک مظلمه فاما الاخره فبنور وجهک مشرقه». بیرون آمد، لحد را چید و خاک ریخت، با آن انگشت الهی نوشت: «یا اهل العالم! هذا قبر حسین ابن علی ابن ابی‌طالب»؛ کدام حسین؟ «الذی قتلوه عطشانا».

 

تهران/ حسینیهٔ هدایت/ دههٔ سوم محرّم/ پاییز1397ه‍.ش./ سخنرانی دوم

 

 

برچسب ها :