لطفا منتظر باشید

روز دوم، سه شنبه (10-7-1397)

(تهران مسجد رسول اکرم (ص))
محرم1440 ه.ق - مهر1397 ه.ش
8.99 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم ‌الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

هدایت با کتاب‌های آسمانی

یک نفر ما را آفریده و عهده‌دار خلقت ما بوده است. پیش از اینکه انسان بپرسد برای چه ما را آفریدی و به چه اهدافی ما را خلق کردی، خود او در کتاب‌هایی که نازل کرده، این سؤال را جواب داده است؛ نه فقط در قرآن، بلکه در همهٔ کتاب‌های آسمانی گذشته، سؤالات بشر را پاسخ داده است. حالا یا جواب ابتدایی داده یا مردم با حقی که برای پرسیدن داشتند، آمده‌اند و از پیغمبران روزگارشان پرسیده‌اند و پرسش‌ آنها هم درست و عاقلانه و حکیمانه بوده است. خداوند هم جوابشان را به‌صورتِ آیاتی در همان کتاب‌هایی که در روزگاران گذشته نازل کرده داده است.

 

پرهیز از سؤالات بیهوده 

اگر سؤالات مردم بی‌ربط و بیهوده بوده، چون دردی را دوا نمی‌کرده، آنها را جواب نداده یا دستور داده که سراغ این‌گونه سؤالات نباشید:«لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ»[1] بعضی چیزها را نپرسید که اگر پرده از روی پاسخش برداشته شود، جز رنج و ناراحتی برای شما محصولی ندارد. من هم دوست ندارم که شما ناراحت شوید. خیلی جالب است! این آیه در قرآن است که می‌فرماید سراغ سؤالاتی نباشید که نتیجه‌اش ناراحتی خود شماست. چرا می‌پرسید؛ اگر سؤال دارید، سؤالتان عاقلانه، حکیمانه و عالمانه باشد.

 

آفرینش انسان

یک سؤالی که همیشه در ذهن بنی‌آدم بوده، این است که ما خاک بودیم. درست است، قبل از اینکه خدا انسان را خلق کند، خاک بوده است. پروردگار مهربان عالَم، این خاک را با علم، عدل، حکمت، رحمت، رأفت و احسانش سفر داده است؛ یعنی این خاک را وارد یک مسافرت کرده که حالا شرح این مسافرت طولانی است. دانشمندان علوم طبیعی، نباتی، انسان‌شناسی، حیوان‌شناسی و گیاه‌شناسی این سفر را بیان کرده‌اند.

 

من توضیح مفصّل این سفر را به‌صورت‌های گوناگون، در تفسیر قرآنم که در حدود سی جلد است، آورده‌ام. فعلاً سی جلد است، اما شاید بیشتر هم بشود. البته کار من تمام شده و حدود دوازده سال طول کشید تا آن را نوشتم. خداوند با اسمای حُسنایش و با صفات اولیایش، خاک را سفر داده تا این مسافر سر از انسان درآورده است. اولین‌باری که سر از انسان درآورده، از رَحِم مادر بوده است. سپس از رحم مادر مسافرتش داده تا آمده و وارد این دنیا شده است. چند سالی هم او را در این دنیا، در معرض امرونهی قرار نداده و به‌قول شما، کاری به کارش نداشته است. گفته یکی‌دو سالی در آغوش مادر شیر بخورد، بعد هم که سیر شد، در گهواره بخوابد. دندان که درآورد، غذا بخورد و تا هفت‌سالگی هم بالا و پایین بپرد. هفت‌سالگی هم مدرسه برود و آهسته‌آهسته عقلش پخته شود. وقتی ده سال و سیزده سال و پانزده سالش تمام شد، الآن آمادگی دارد که مهمان دنیای تکالیف از جانب من شود.

 

سن تکلیف الهی، آغاز فصل شکوفایی

باز این جمله را تکرار کنم: الآن آمادگی دارد تا مهمان دنیای تکالیف از جانب من شود. این معنا را انبیا و اولیای الهی با عمق جانشان و همچنین عارفان به الله و اندیشمندان باایمان، لمس و درک کرده‌اند. لذا شخصیت‌های باعظمتی مثل سید‌بن‌طاووس، لحظه‌ای را که پانزده سالشان تمام شد و قدم در دقیقهٔ اول شانزده‌سالگی گذاشتند و مهمان حوزهٔ تکالیف الهیه و مسئولیت‌ها از جانب خدا شدند، جشن گرفتند. 

 

انسان، خلیفۀ الهی

به‌عبارتِ ساده‌تر، آن لحظه گفتند: حالا خدا ما را آدم حساب کرده که امرونهی و تکلیف و مسئولیت متوجه ما کرده است و ما را لایق دانسته و با نبوت، امامت، قرآن، عبادت و امرونهی پیوند داده است. حالا باید جشن بگیریم که خدا ما را فقط بخور و بخواب نمی‌داند و از گروه حیوانات به‌حساب نمی‌آورد. الآن دیگر ما همانی هستیم که به فرشتگان فرمود: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً».[2] حالا که ما خلیفهٔ خدا و مُکلف شده‌ایم، پس باید جشن بگیریم.

 

هدف از خلقت جن و انس

ما همهٔ این حرف‌هایی که الآن شنیدید، از دل یک آیه درمی‌آوریم. آیه‌ای که حتی یک خط را پُر نمی‌کند و نصف خط هم نمی‌شود: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ».[3] اگر از من بپرسید که این جن و انس یا این خاک را با قدرت، رحمت و لطفت، به چه هدفی آفریدی، جواب می‌دهم که در اصل آفرینش‌تان، جلوه‌های اسما و صفات به‌کاررفته است.

 

اسما و صفات الهی در آفرینش انسان

من شما عزیزان و برادران و خواهرانم را به دقتِ در این مسائل دعوت می‌کنم. چون ما هرچه در اسما و صفات خدا می‌گردیم، می‌بینیم هیچ‌جا بوی نقص، کمبود، ظلم و ستم استشمام نمی‌شود تا مچ‌گیری کنیم. از هر دانشمند باانصافی بپرسید که آقا، کل ترکیب وجود ما را تعریف عالمانه کن، البته نمی‌خواهیم استخوان‌بندی، رگ و گوشت، اعصاب و مغز ما را بگویی؛ به‌قول دانشمندان، نمی‌خواهیم فیزیولوژی بدن ما را بگویی، بلکه می‌خواهیم ترکیب حکیمانهٔ وجودمان را بگویی و اینکه چه چیزهایی در اصل آفرینش ما به‌کاررفته است.

 

در خلقت خودمان می‌بینیم پروردگار جواب می‌دهد که در اصل آفرینش‌تان، جلوه‌های اسما و صفات به‌کاررفته است: «حِکمةُالله، اِرادَةُالله، قدرةُالله، عِلمُ‌الله، رحمةُالله، اِحسانُ‌الله، عَدلُ‌الله و رزقُ‌الله». اینها در خلقت تو به‌کاررفته است. همین الآن اگر کسی قدرت داشته باشد و فقط بخش حکمت‌الله را از ساختمان وجود تو بگیرد، از کارگاه وجودت یک کارخانهٔ ناقص باقی می‌ماند که تو در این دنیا، یک‌لحظه هم نمی‌توانی یک زندگی درستی داشته باشی.

 

حکمت در خلقت اعضای بدن انسان

اگر این رطوبتِ بینی‌ات را بگیرد و بینی‌ات خشک بشود یا نرمی گوشَت را بگیرد و این گوشت استخوانی بشود و دیگر حالت غضروفی نداشته باشد، همین امشب که می‌خوابی، چون خوابی متوجه هم نمی‌شوی، در خواب اولین غلتی که می‌زنی، گوشت می‌شکند و از کلّه‌ات جدا می‌شود!

 

فکر کن اگر فقط بخشِ حکمت وجودت را بگیرد، از تو چه می‌ماند! خود خدا نه، بلکه یک نفر بتواند بخش حکمت وجودت، مثلاً بخش حرکات مَفصَل را بگیرد، تمام ده‌ انگشتت مثل چوب خشک می‌ماند. آن وقت برای خوردن صبحانه، باید دراز بکشی و یکی که انگشت‌هایش کار می‌کند، سفره را جلو بیاورد، نان را لقمه‌لقمه کند، پنیر را روی نان بمالد و جلویت بگذارد. تو هم کلّه و گردن بِکشی، لقمه را برداری، بِجَوی و همین‌طوری که روی سینه خوابیده‌ای، به زور لقمه را قورت بدهی. اما الآن که نشسته‌ای، فکر کن که با انگشتانت چه کارهای مهمی را برای یک لقمه‌خوردن انجام می‌دهی. 

 

مراحل خلقت انسان در قرآن

اینهایی که می‌خواهم بگویم، همه در قرآن است. اگر بخواهم آیاتش را بخوانم، طول می‌کشد، ولی در ذهنم هست. خداوند با ارادهٔ حکیمانه‌اش، قدرتش، رحمتش، احسانش، لطف و خبیربودنش، خاک را هُل داد و به خاک جنبهٔ نباتی، یعنی جنبهٔ نِمُو داد. بعد آن جنبهٔ رشد و نمو و نباتی را جنبهٔ حیوانی بخشید؛ یعنی به آن حیاتِ بالاتر از نباتی داد و بعد اینها را هُل داد تا این خاکِ نباتیِ حیوانی را به صلب پدر و رحم مادر رساند. حالا بخواهم اصطلاح خارجی‌اش را بگویم، چون شما این اصطلاحات را بلدید، این دو را به «اسپرم» و «اوول» تبدیل کرد. یکی را در صلب پدر و یکی را هم در رحم مادر قرار داد. اگر بخواهم عربی‌اش را بگویم، «علق» را در صلب پدر و «نطفه» را در رحم مادر قرار داد.

 

این دو را در تاریک‌خانهٔ رحم مادر، با همدیگر آشتی داد. این دو نر و ماده (اسپرم و اوول) که عاشقانه جفت همدیگر شدند، ده‌بیست روز بعد، این خانم بزرگوار به مادرش می‌گوید که انگار من ویار دارم؛ یعنی مادر، من به‌زودی بچه‌دار می‌شوم. همین‌طور این نطفه را عَلَقه، مُضغه، استخوان‌بندی و گوشت‌بندی کرد. بعد قرآن مجید می‌گوید که خداوند آخرین مرحلهٔ خلقتش را ادامه داد تا تبدیل به یک انسان کامل در رحم مادر شد. آنگاه یک بارک‌الله خلقتی هم به خودش گفت: «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ».[4] این را فقط برای من و تو گفته است. کجا بوده‌ایم و به کجا آمده‌ایم! مراقب باشیم شیطان ما را داخل گونی نکند، درِ گونی را ببندد و بعد درِ جهنم باز کند و ما را بیرون بیندازد. خیلی‌ها را داخل گونی کرده است!

 

گمراه‌کردن انسان‌ها توسط شیطان

هشت‌میلیارد جمعیت در کرهٔ زمین وجود دارد. شیطان غیر از چهار شیعهٔ مؤمنِ عاقلِ عالمِ دانا، خیلی‌ها را داخل گونی کرده است. به‌قول ائمهٔ ما، خیلی‌ها اسم‌شان شیعه است؛ «لَا يَبْقَى مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُه»[5]‏ اسمشان شیعه است، ولی شیعه نیستند. شیطان اکثر این هفت‌هشت‌میلیارد نفر جمعیت زمین و حتی خیلی از مسلمان‌ها و کسانی که اسماً شیعه هستند، داخل گونی کرده است. کِی در گونی را باز می‌کند؟ قرآن مجید را بخوانید: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَمِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ»[6] داخل جهنم، درِ گونی را باز می‌کند و این‌قدر از این گونیِ شیطان، جنس دو پا بیرون می‌آید که خدا می‌گوید هفت طبقۀ جهنم پُر می‌شود! آن وقت این چهار شیعهٔ متدینِ فهمیدۀ عاقل که گول مکتب‌ها، شرق و غرب، ماهواره‌ها و بی‌دین‌های داخلی و خارجی را نخورده‌اند، اهل بهشت هستند. من اطمینان دارم شما جزء آنهایی هستید که گول نخورده‌اید و این از رفتارتان پیداست.

 

گناهکاران در خواب غفلت

همین الآن، خیلی‌ها در ایران و خارج از ایران، خواب هستند. ‌بس ‌که دیشب مشروبات الکلی خورده‌اند، نمی‌شود بیدارشان کرد و بیدار هم نمی‌شوند. زن و مرد تا چهار صبح، به قمار و موسیقی بیدار بوده‌اند و نمی‌شود بیدارشان کرد. خیلی‌ها به‌قول سیدالشهدا(ع)، «مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَام‏»[7] هستند و نمی‌شود بیدارشان کرد. 

 

خیلی‌ها دین ندارند؛ آدم سراغشان برود و بیدارشان کند که چه چیزی به آنها بگوید. اینها اصل دین را قبول ندارند. حالا ما برویم و پنج صبح بیدارشان کنیم و بگوییم آقا، نزدیک خانه‌تان روضه است؛ دههٔ سوم محرم و دههٔ ابی‌عبدالله(ع) است؛ بلند شو و به مجلس روضه بیا. می‌گوید که من اصل خدا و پیغمبر و قیامت را قبول ندارم، بعد تو آمده‌ای و می‌گویی بیا روضه برویم؟ مگر دیوانه‌ای؟!

 

ساکنان بهشت

خدا در سورهٔ اعراف می‌فرماید: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَمِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ».[8] «لَأَمْلَأَنَّ» یعنی پُر؛ خدا قسم می‌خورد که هفت طبقۀ جهنم را از ابلیس) و آنهایی که از او پیروی کرده‌اند، پر کند. کلِ هفت طبقه را که پر می‌کنند، «وَقَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ»[9] فقط یک مُشت شیعهٔ عاقلِ دانای فهمیده می‌مانند. آن هفت طبقۀ جهنم که پر است و طبق آیات قرآن کریم، این یک مشت شیعهٔ عاقلِ دانای فهمیده، اهل بهشت هستند.

 

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: بهشت مانند جهنم، طبقه‌طبقه و روی هم نیست. هشت‌ بهشت است که در سطح صاف قرار دارد و طبقه‌طبقه نیست. طول و عرضِ این بهشت‌هایی که در سطح صاف است، برای اَحدی در این عالَم روشن نیست. 

 

زیبایی و عظمت بهشت

نوشته‌اند جبرئیل، قدرت پروازی‌اش از همه بالاتر است. ائمهٔ ما فرموده‌اند که یک بار جبرئیل به پروردگار گفت: به من اجازهٔ پرواز می‌دهی تا این بهشت را بپَرم و مساحتش را ببینم؟ خطاب رسید: بپَر، ولی باید قدرت پرشَت را چندبرابر کنی. جبرئیل گفت: عنایت کن. 

 

پروردگار به قدرت ملکوتی، قدرت پرشَش را نهصد‌هزار برابر بالا برد؛ نه به قدرت موتورهای هواپیماهای اینجا، بلکه به قدرت پرش ملکوتی که اصلاً برای ما قابل درک نیست. قرآن مجید قبل از اینکه این قدرت را بالا ببرد، از او به «شَدِيدُ الْقُوَىٰ»[10] تعبیر کرده است. خود «الْقُوَىٰ» جمع است و «شَدِيد» هم یعنی بسیار قوی. حالا این نهصدهزار برابر شده، آن هم قدرت ملکوتی!

 

پروردگار گفت: بپَر. طول بهشت را شروع به رفتن کرد. به سال‌های آنجا، نهصدهزار سال پرید. گفت: اندازهٔ لازم را رفتم؟ خطاب رسید: نه، باز هم برو. به سال‌های آنجا، نهصدهزار سال دیگر هم رفت. من بخشی را برایتان محاسبه کنم که دستتان بیاید. واقعاً عقل را مات و مبهوت می‌کند! جبرئیل گفت: آیا رفتم؟ خطاب رسید: یک سفر دیگر برو. به سال‌های آنجا، سه‌تا‌ نهصدهزار سال شد با نهصدهزار برابر قدرت پرش. جبرئیل گفت: چقدرش را رفته‌ام؟ یکی از خادمان بهشت سرش را بالا آورد و گفت: هنوز از ناحیه‌ای که دست من است، بیرون نرفته‌ای! گفت: خدایا! مرا برگردان. این‌طور که معلوم است، اگر تا قیامت هم راه بروم، طول یک بهشت تو را هم نمی‌توانم طی کنم.

 

پیغمبر(ص) می‌فرمایند: آن‌کسی که در بهشت از همه کمتر گیرش آمده، محل اسکانش از کل کرۀ زمین بیشتر است. حضرت محل اسکان او را می‌فرمایند، نه نعمت‌هایی که نصیبش شده است. پیغمبر(ص) چیز محسوسی را ترسیم می‌کنند تا انسان بتواند ارزیابی کند که چه خبر است. آن چیزی که به شما کمترینش را می‌دهند و می‌شود گفت که این از همه کمتر گیرش آمده، جای زندگی‌اش از کل کرهٔ زمین بیشتر است!

 

عبودیت، هدف از خلقت انسان

این بهشت را با چهل‌پنجاه سال می‌شود به دست آورد. با چهل‌پنجاه سال انجام چه‌کاری؟ با تحقق‌دادن هدف خدا از خلقتمان. بگذارید او جواب ما را بدهد: خدایا، برای چه ما را خلق کرده‌ای؟ «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»[11] من شما را خلق کردم که در این عالم، خرج خودم شوید و خودتان را مراقبت کنید تا دشمن من و شما، شما را داخل گونی نکند و سرش را ببندد و بعد در جهنم باز کند. آن وقت، آنجا که شما را بیرون انداخت، ببینید تمام درهای نجات به رویتان بسته است. مواظب باشید!

 

کلام آخر

حرف امروزم تمام. خیلی حرف یادداشت کرده بودم که برایتان بگویم، اما زمان خیلی سریع می‌گذرد. 

 

شب است. تاریک است. ماه قدرت نشان‌دادن در حد شب چهاردهم را ندارد. بیابان است. خانم‌های ما تحریکمان کردند که بیاییم و این بدن‌ها را دفن کنیم. اما این بدن‌ها سر و لباس ندارند. ما که می‌خواهیم روی قبرها علامت بگذاریم، چه‌کار کنیم؟ اصحاب کدام هستند؟ علی‌اکبر(ع) کدام است؟ قمربنی‌هاشم(ع) کدام است؟ ابی‌عبدالله(ع) کدام است؟ اینها را که ما نمی‌شناسیم. ناگهان دیدند یک شترسوار آرام می‌آید. فکر کردند مأمور است. می‌خواستند فرار کنند که شترسوار از روی شتر آرام فرمود: فرار نکنید؛ من همهٔ این بدن‌ها را می‌شناسم.

 

ایشان پیاده شدند. خودشان را معرفی کردند. اول بدن یاران ابی‌عبدالله(ع) را دفن کردند. بعد کنار نهر علقمه آمدند و بدن قطعه‌قطعهٔ عمو را دفن کردند. بعد آمدند زیر پای بابا و بدن علی‌اکبر(ع) را دفن کردند. آخرین بدن، بدنِ ابی‌عبدالله(ع) بود. به بنی‌اسد فرمودند از خیمه‌های نیم‌سوختهٔ ما یک قطعه حصیر بیاورید. فکر می‌کنید حصیر را برای کفن می‌خواستند؟ نه، شهید که کفن ندارد. امام دیدند این بدن را نمی‌شود بلند کرد؛ این بدن را از هرکجا حرکت بدهند، یک قطعه‌اش ممکن است جدا شود. حصیر را آوردند. حضرت آن را آرام‌آرام زیر بدن کشیدند. اول میان قبر رفتند و بعد دو دستشان را زیر حصیر بردند و بدن را وارد قبر کردند. حضرت می‌خواهند عمل اسلام را انجام بدهند و صورت مِیت را رو به قبله بگذارند، اما بابا سر در بدن ندارد. گلوی بریده را رو به قبله گذاشتند.

 



 
[1]. سورۀ مائده، آیۀ 101.
[2]  سورۀ بقره، آیۀ 30.
[3]. سورۀ ذاریات، آیۀ 56.
[4]  سورۀ مؤمنون، آیۀ 14.
[5]  بحارالانوار، ج36، ص284.
[6]. سورۀ ص، آیۀ 85.
[7]. بحارالانوار، ج45، ص8.
[8]. سورۀ ص، آیۀ 85.
[9]. سورۀ واقعه، آیۀ 14.
[10]. سورۀ نجم، آیۀ 5.
[11]. سورۀ ذاریات، آیۀ 56.

برچسب ها :