روز ششم، شنبه (14-7-1397)
(تهران مسجد رسول اکرم (ص))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- معنای عبادت در قرآن
- تجارت و معامله با خدای متعال
- تجارت با خدا از طریق سرمایههای انسانی
- عالم سُبقه
- سودمندترین تجارت
- خسران از دیدگاه قرآن کریم
- خاسران در قیامت
- حوزه ها و دامنۀ عبادت
- معنای حقیقی تلاوت قرآن
- همراهی همیشگی مؤمن با قرآن
- انفاق در راه خدا، از ویژگیهای مؤمن
- معامله با خدا، تجارتی مطمئن و پرسود
- اهل یقینبودن مؤمن
- پاداش اهل ایمان و یقین
- اهمیت تجارت و معامله با خدا
- تأکید بر کیفیت اعمال و نه کمیت آنها
- عبادت، تجارت با پروردگار
- کلام آخر؛ فضیلت گریه بر امام حسین(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
معنای عبادت در قرآن
کلمهٔ عبادت با لغات مختلف و بهشکلهای گوناگون، از ابتدا تا انتهای قرآن، زیاد آمده است. اولین سورهٔ قرآن، سورهٔ «حمد» است. ما ده بار در شبانهروز، همین کلمهٔ عبادت را بهصورت واجب، به زبان جاری میکنیم و بهقول طلبهها، بهصورت متکلم معالغیر بیان مینماییم: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ».[1] در ترکیب «نَعْبُدُ»، «ع»، «ب» و «د» دیده میشود. به آیات دیگر که میرسیم، به همین «ع» و «ب» و «د» بهشکلهای دیگر برمیخوریم؛ مانند: «اَعْبُدُ»، «عابِدین»، «عَبَدْتُّمْ» و مانند اینها.
تجارت و معامله با خدای متعال
اگر مجموعهٔ آیاتی که این لغت را با شکلهای گوناگونش به کار بردهاند، کنار همدیگر قرار بدهیم، این حقیقت را استفاده میکنیم: عبادت یک تجارت است که عبد با پروردگار عالَم صورت میدهد. تاجر، انسان و عبد است. طرف تجارت انسان، پروردگار مهربان عالَم است و دهندهٔ ثمن یا بهتعبیر قرآن مجید، دهندهٔ بهشت و پاداش و مزد و ثواب و این لغاتی که در قرآن آمده، پروردگار است.
تجارت با خدا از طریق سرمایههای انسانی
انسان سرمایههایی مثل عقل، فطرت، جان، بدن و اعضای آن دارد که همهٔ اینها را وارد عبادت میکند. دو رکعت نماز که میخواند، عقل و جان و بدن و اعضا و جوارح، همه را وارد این تجارت میکند. هیچکدام از آنها را نمیتواند جدا بگذارد و بعد وارد عبادت شود. وقتی وارد عبادت میشود، دست و پا، عقل و هوش، چشم و گوش، زبان، صدا، هوش، حافظه و توجه را میآورد. اسم این مجموعه را «سرمایههای وجودی» گذاشتهاند. تا زمانی که در این دنیا هستیم و وجود داریم، این وجود ما مجموعهای از سرمایههاست. همینهایی که اول مطلب شنیدید، یعنی سرمایهٔ بدن، اعضا، جوارح، عقل، هوش و گفتار.
ما وقتی وارد عبادت میشویم، همهٔ این سرمایه را در عبادت میآوریم و هزینه میکنیم. وقتی نماز میخوانیم، با حواس جمع نماز را میخوانیم. در این نمازخواندن، عقل را هزینه میکنیم، هوش را هزینه میکنیم، بدن را با اسکلت و مفاصل آن هزینه میکنیم، دست و پا و چشم و گوش و زبان و صدا و همه را هزینه میکنیم. این از نظر قرآن مجید، تجارت با خدا میشود؛ یعنی طرف تجارت ما، پروردگار مهربان عالم است.
عالم سُبقه
ما بالاخره وجود داریم و فعلاً هستیم. روزی نبودیم و بعد به وجود آمدیم؛ یعنی الآن موجود هستیم. یک روز هم عمرمان تمام میشود و وارد عالَم بعد میشویم. عالم بعد هم دیگر، عالم عبادت نیست. امیرالمؤمنین(ع) در «نهجالبلاغه» میفرمایند: عالم بعد، عالم «سُبقه» است و خودشان هم سبقه را معنی میکنند. «السَّبْقَةُ الْجَنَّةُ»[2] سُبقه عالم بهشت است؛ البته برای شما و اهل عبادت.
سودمندترین تجارت
ما در عبادت، سرمایههای وجودی خودمان را به تجارت معالله تبدیل میکنیم. جایی که تجارت، کسادی و ضرر ندارد. تجارتی که سودش قطعی و برگشت سود آن هم به تاجری است که تجارت میکند و در جیب شخص دیگری نمیرود؛ یعنی سود تجارت، راه خودش را گم نمیکند. روز قیامت و در بین میلیاردها جمعیت، سود تجارت یک نفر در جیب یکی دیگر نمیرود. در پروندهٔ محاسبات قیامت، اشتباهی صورت نمیگیرد و پاداش جادهٔ خودش را گم نمیکند.
خسران از دیدگاه قرآن کریم
ما در قرآن مجید، در مقابل این تجارت، لغت دیگری هم میبینیم. این نکته هم جالب است که این لغت، وزن و حروفش با تجارت یکی است. تجارت از پنج حرف تشکیل شده: «ت»، «ج»، «ا» و «ت». خسارت نیز وزن و حروفش با تجارت یکی است.
از نظر قرآن مجید، خسارت یعنی چه؟ خسارت یعنی تلفکردن و به هوادادن تمام سرمایههای وجودی. این معنی خسارت است. اینکه وقتی من وارد قیامت میشوم، ببینم در مقابل کل سرمایههای وجودیام، هیچچیز به دست نیاوردهام و از پروردگار عالم نیز، زمینهٔ طلبکردن چیزی را ندارم. خودم هم میفهمم که نمیتوانم از پروردگار عالم، مزدی درخواست کنم. چرا؟ چون سرمایههای وجودی من در دنیا نابود شده است و هیچچیزی در اختیارم نیست که بگویم در برابر آن، به من پاداش بده. سرمایهٔ من وجود ندارد، بلکه تلف شده و از بین رفته است. پس من قیامت چه آوردهام ؟!
خاسران در قیامت
در سورهٔ جن یک آیه هست که به ما میگوید آنها چهچیزی به قیامت آوردهاند. وقتی انسان عمق آیه را دقت میکند، میبیند که آنها از نوک سر تا نوک پایشان، فقط یک اسکلت خشک استخوانی آوردهاند و بقیهٔ وجود انسانی آنها تباه شده است. این اسکلت خشک استخوانی هم فقط و فقط، چندکیلو هیزم برای سوختن در جهنم است. خداوند متعال همین تعبیر را در آیهٔ شریفه دارد: «فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا».[3] «حطب» یعنی هیزم. در سورهٔ مَسَد نیز راجع به زن ابولهب میخوانید: «وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ»[4] اینجا هم حطب یعنی هیزم. در روایات هم این کلمه آمده است: «اَلْحَسَدُ یَأْکُلُ الْحَسَنَاتِ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ»[5] یعنی حسادت آدم حسود، تمام خوبیهایش را میخورد؛ مثل آتش که هیزم را میخورد. این معنی خسارت است.
حوزه ها و دامنۀ عبادت
حالا برای اینکه بدانید عبادت تجارت است، به این دو آیۀ سورهٔ مبارکهٔ فاطر توجه کنید. در جلسات گذشته شنیدید که هر کار مثبت، خیر و درستی که برای خدا و به دستور او انجام میگیرد، عبادت است. شما وقتی سر سفره مینشینی و برای خدا نیت میکنی که لقمهٔ پاک بخوری؛ وقتی خسته شدهای و میخواهی بخوابی، نیت میکنی که برای خدا بخوابی؛ شما وقتی که با یک نفر معاشرت میکنی، نیت میکنی که خدایا، من با این شخص بهخاطر تو معاشرت میکنم و هدف دیگری ندارم؛ وقتی که یک قدم خیر را برمیداری، دو رکعت نماز میخوانی یا یک روز روزه میگیری، همهٔ اینها مارک عبادت دارد.
معنای حقیقی تلاوت قرآن
حالا آیه را گوش بدهید: «إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ»[6] آنهایی که قرآن مجید را قرائت میکنند، در حد خودشان در مقام فهم و عمل به قرآن هستند. همهٔ اینها در «يَتْلُونَ» است. «تِلو» یعنی دنبالکردن و «يَتْلُونَ» در آیهٔ شریفه، یعنی اقتداکردن. من وقتی میخواهم به قرآن اقتدا کنم، باید قرآن را بخوانم و بفهمم یا یکی برای من بخواند و به من بفهماند و بعد اقتدا کنم. این معنای تلاوت قرآن میشود.
همراهی همیشگی مؤمن با قرآن
«إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ»؛ این کار نباید نصفۀ راه رها شود. «يَتْلُونَ» فعل مضارع است که دلالت بر استمرار دارد؛ یعنی تا آخر عمرش، اقتدای به قرآن ادامه داشته باشد. قرآن گفته نماز بخوان، تا آخر عمر اهل نماز باشد. گفته روزه بگیر، تا آخر عمر اهل روزه باشد. تا آخر عمر، اهل اخلاق و زکات و خمس و کار خیر باشد؛ نه اینکه بگوید خسته شدم و نیمهکاره رها کند. اینکه تجارت نشد. این تجارت، بازنشستگی ندارد و تا لحظهٔ آخر عمر ادامه دارد. این بهترین، پرسودترین و پرمنفعتترین تجارت است.
انفاق در راه خدا، از ویژگیهای مؤمن
«إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ» اینها پروندهٔ نمازشان را هم کامل کردهاند. «وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً» اینها در راه خدا، چه در پنهان و چه در آشکار، اهل انفاق بودند.
حالا یکوقت در خلوت انفاق کردند و هیچکس هم ندید. این برای آنها مهم نبود. یکوقت هم در مسجد و جلوی جمعیت، دست کردند در جیبشان و دهمیلیون برای مسجد، برای روضه، برای ابیعبدالله(ع)، برای کار خیر و برای ایتام دادند و همه هم دیدند و شناختند؛ ولی باز برای آنها مهم نیست. مهم نیست که دیگران من را ببینند؛ چون طرف تجارت من، فقط یک نفر است. من با دههزار نفر که تجارت نکردهام، بلکه فقط یک نفر طرف من است. چون کلید پاداش، دست یک نفر است. حالا اینکه دیگران من را ببینند یا رادیو و تلویزیون اسم من را بگویند، مهم نیست. مؤمن، طرف تجارتش یک نفر است.
اگر قرآن مجید میگوید «وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً»، یعنی برای او، پنهان و آشکار تفاوتی ندارد؛ چون در پنهان و آشکار، طرف تجارت یک نفر است و اسم آن یک نفر هم، پروردگار است.
معامله با خدا، تجارتی مطمئن و پرسود
«إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ» اینها همهٔ امیدشان به تجارتی است که ضرر، زیان، کسادی و خسارت در آن وجود ندارد. چون طرف مقابل آنها خداست و آدم کنار خدا ضرر نمیکند. وقتی آدم با خدا معامله کند، خسارت نمیبیند و زمانی که جنسش را به خدا بفروشد، هدر نمیرود.
اهل یقینبودن مؤمن
خدا این حرفها را در قرآن، به شما ضمانت میدهد؛ آیا میشود شک کرد؟ به خدا و قرآنش که نمیشود شک کرد. اینجا دیگر از آن جاهایی است که باید به وجود مقدس او و قرآنش یقین کرد. آدم هرجای دیگری شک کند، اینجا دیگر جای شک نیست. این مدرکی الهی، عرشی و ملکوتی است که جای شک ندارد. «ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ»[7] اصلاً جای هیچ شکی نیست. مؤمن چطور مؤمن میشود؟ با شکنکردن مؤمن میشود. وقتی آدم شک نداشته باشد، مؤمن است. وقتی شک داشته باشد، دورو میشود و از خودش میپرسد که حالا این مطلب هست یا نه، درست است یا درست نیست و بعد یکخُرده بوی دورویی پیدا میکند. اما آنکسی که شک ندارد و حقیقت را باور دارد، او مؤمن است. جای شک هم نیست. شما باید آدمی را که شک میکند، بنشانید و به او بگویید که برای درستبودن شک خودت دلیل بیاور. اگر او همهٔ عالم را بگردد، نمیتواند دلیل پیدا کند؛ چون یاوه میگوید و حرف بیهوده و غلط میزند.
پاداش اهل ایمان و یقین
اینها یک عمر «يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ» و امیدوار بودند. حالا من با امیدشان چهکار میکنم؟ این امیدشان یک امید حقیقی و درست بوده است. «لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ»[8] یعنی پاداش این «يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً» را پُر و کامل میدهم و از آنها کم نمیگذارم. این معنی «لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ» است. من پیمانۀ آنها را سرخالی نمیدهم و فرقی هم نمیکند که چهکسی وارد این تجارت شده است. فرقی نمیکند که دهاتی آنطرف بندرعباس باشد یا آنکسی که در مرکز تهران زندگی میکند؛ باربر بازار باشد یا یک تاجر متدین بزرگوار که به این آیهٔ شریفه عمل کرده است؛ خانمی باشد که پشت کوهها و در روستایی که هنوز آب و برق ندارد، زندگی میکند یا خانمی که در خانهٔ چهارصدپانصدمتری زندگی میکند و همهچیز هم دارد. برای پروردگار فرقی نمیکند که تاجر در برابرش چهکسی بوده است، «لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ» او پیمانهاش را پر میدهد.
اهمیت تجارت و معامله با خدا
یک روز اواخر ماه ذیالقعده، در مدینه بودم. هوا خیلی گرم بود. مدینه هم شلوغ بود و همه بارشان را میبستند که بهطرف مکه بروند. کسی در مدینه به من گفت که میآیی تا به روضه برویم؟ گفتم: کدام کاروان؟ گفت: نه، روضه در کاروان نیست. داخل یک خانه است. گفتم: ایرانی اینجا خانه دارد؟ گفت: نه، خانهٔ ایرانی نیست، خانهٔ یک عرب شیعه است که شیعهٔ نابی است. گفتم: بله، میآیم. چهکسی روضه میخواند؟ گفت: خود او میخواند. گفتم بیا برویم و رفتیم. در زد. پنج بعدازظهر بود. آن شخص در را باز کرد. کل خانهاش هشتاد متر بیشتر نبود. حالا کنار آن همه کاخ و ساختمانهای چهلطبقه، خانۀ او تیرچوبی و کاهگلی بود. خانه را هم سیاهپوش کرده بود که تمام آن، سلام به پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و ابیعبدالله(ع) بود.
نشستیم. پیرزنی بود که حدود هشتاد سال داشت و خیلی هم باحجاب و باوقار و باادب بود. معلوم شد این دوست ما سابقه دارد و هر سال که مکه میآید، روضۀ اینجا را هم شرکت میکند. مستمع این روضه هم، ما دو نفر بودیم. قبل از روضه چای آورد. چای را خوردیم. همراه من به او گفت: این آقا دوست من و فرد مطمئنی است؛ یعنی جاسوس عربی نیست. ایرانی است. چون من لباس تنم نبود. گفت که شما روضهات را شروع کن.
این خانم هم روضه را شروع کرد. حالا ما دو نفر که گریه کردیم، ولی آن خانم خودش اندازهٔ بیست نفر گریه کرد و روضهٔ نابی خواند! فکر میکردی که در میدان کربلا ایستاده است و حادثه را تماشا میکند. چه گریهای میکرد و چه نالههایی میزد! انگار خودش داغ دیده است. عنایت دارید؟
برای خدا چه فرقی میکند که یک نفر در تهران و در خانهٔ پانصدمتری برای ابیعبدالله(ع) روضه بگیرد و ده روز، صدمیلیون خرج کند یا خانمی گوشهٔ مدینه، پنهانی بیاید و در را باز کند و اینطرف و آنطرف را بپاید که این قاتلان و جاسوسان آمریکایی، او و اتاق را نبینند تا بتواند روضه بگیرد. هر دو نفر با خدا تجارت میکنند و پروردگار عالم، در این آیه میگوید که کیل هر دو را پر میدهم.
او آن مقدار و این فرد هم این مقدار میتواند تجارت کند. برادران و خواهران، آن چیزی که خیلی مهم است، این است که از تجارت با خدا در هیچ موردی کم نگذارید. نگو ندارم. پنج تومان بده؛ اما کلمهٔ ندارم، نمیتوانم، نمیشود، فعلاً اقتضا ندارد و مانند آن را نگو. اینها همه، لغات شیطانی است که میخواهد ما را از تجارت با پروردگار باز بدارد.
تأکید بر کیفیت اعمال و نه کمیت آنها
نزد پروردگار، کمیّت مطرح نیست. من توان پرداخت پنج تومان دارم، یکی توان پرداخت پنجمیلیون، دیگری توان پرداخت پنجاهمیلیون و یک نفر دیگر هم، توان پرداخت پانصدمیلیون را دارد. مواظب باشم که کم نگذارم و تعطیل نکنم. یک مثال میزنم؛ البته به من نگفتهاند این حرف را بزن و هیچوقت هم به من نمیگویند. در جلسهٔ دههٔ عاشورای خودمان که خرج ما خیلی سنگین است و هزینۀ ده روز مراسم، بالای سیصدمیلیون میشود، آنجا هم به من نمیگویند که به این جمعیت عظیم، این حرف را بگو. من اگر یک روز بگویم، مردم بیستتا سیصدمیلیون تومان میدهند. اگر من اینجا میگویم، فقط برای مثال است.
عزیزان! کم نگذارید. گاهی از آقای میرحبیباللهی بپرسید که شما دههٔ عاشورا، دههٔ اربعین، دههٔ آخر صفر و فلان دهه، صبح یا بعدازظهر مشغول کار هستید. بیداری میکشید. جارو میکشید و تمیز میکنید. صبحانه و ناهار آماده میکنید. این خرج سنگین را برای تبلیغ دین، برای پیغمبر(ص) و ابیعبدالله(ع) هزینه میکنید. از کجا میآورید؟ کم نمیآورید؟ برایتان کمک میرسد؟ ما هم میتوانیم دومیلیون بدهیم؛ قبول میکنید؟ به تجارت الهی وصل شوید.
عبادت، تجارت با پروردگار
من در همین دههٔ عاشورای خودمان که هزینۀ سنگینی هم برای آن میشود، باربری را میشناختم که خدا رحمتش کند، با کولهپشتی در بازار تهران بار میبرد. اهل دهاتهای نور و کجور مازندران بود. میآمد و کنارم مینشست. خیلی هم پرگریه بود. وقتی میآمد که کنار من بنشیند، تمامقد برایش بلند میشدم. خیلی هم التماس میکرد که بنشین و بلند نشو، ولی من بلند میشدم. بعد به من دست میداد. من سریع، طوری که جلویم را نگیرد، دستش را میبوسیدم. طوری که کسی نبیند، یکخُرده با من حرف میزد، یکخُرده گریه میکرد و بعد کمی جلو میآمد و میگفت: من قبل از دههٔ عاشورا، از پول حمالیام یکخُرده برای این روضه جمع کردهام. میخواهم آن را به تو بدهم. قبول میکنی؟ به او میگفتم که من چهکسی هستم که پول تو را قبول کنم یا نکنم! پول تو را حضرت زهرا(س) قبول کردهاند که حالا آوردهای و به روضه میدهی.
این تجارت است. من باید در منبرها از او یاد کنم یا اگر حرفش را هم نزنم، در ذهنم هست. یکوقت که روضه میخوانم و گریه میکنم، با گریهٔ او گریه میکنم. او نیست، ولی من با گریهٔ او گریه میکنم. عبادت، تجارت است و طرفِ تجارت، پروردگار است.
کلام آخر؛ فضیلت گریه بر امام حسین(ع)
ساعت اول هفته است. چه خوب است که وارد تجارت بسیار مهمی بشویم. تجارتی که روایات ما میگویند برترین مایهٔ نزدیککنندهٔ شما به پروردگار است. این را یادتان میماند؟ «افضل القربات» برترین مایهٔ نزدیککردن شما به پروردگار، گریهٔ بر ابیعبدالله(ع) است.[9] آن هم روز شنبه و اول هفته. واقعاً چقدر خدا ما را دوست دارد! چقدر به ما لطف دارد که ما اول هفته را به مسجد بیاییم، نماز جماعت بخوانیم، پای عِلم و قرآن و درس دین بنشینیم و بعد هم برای ابیعبدالله(ع) گریه کنیم. از قول حضرت سجاد(ع) برایتان میگویم:
کسی گُل را به چشم تر نبوسید***کسی گل را ز من بهتر نبوسید
کسی چون من گلش نشکفت در خون***کسی چون من گل پرپر نبوسید
کسی غیر از من و زینب در آن دشت***به تنهایی تن بیسر نبوسید
به عَزم بوسه لَعل لب نهادیم***به آنجایی که پیغمبر نبوسید
[1]. سورۀ فاتحه، آیۀ 5.
[2]. نهجالبلاغه، خطبه 98
[3]. سورۀ جن، آیۀ 15.
[4]. سورۀ مسد، آیۀ 4.
[5]. المحجةالبیضاء، ج5، ص325.
[6]. سورۀ فاطر، آیۀ 29.
[7]. سورۀ بقره، آیۀ 2.
[8] سورۀ فاطر، آیۀ 30.
[9] کامل الزيارات، ص105.