لطفا منتظر باشید

روز نهم سه شنبه (17-7-1397)

(تهران حسینیه هدایت)
محرم1440 ه.ق - مهر1397 ه.ش
10.53 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

خطر دنیا و آخرت در ارتکاب گناه

دربارهٔ محرّمات که بخش اوّل روایت رسول خداست و خدا توفیق چشم‌پوشی از محرّمات را نصیب محبوب پروردگار می‌کند، نکات مهمی در قرآن کریم آمده است که این نکات، حقیقت و ذات و واقعیت و ماهیت باطنی محرّمات را بیان می‌کند. بعضی از این نکات، خیلی سنگین است و اگر اتفاق بیفتد، خطر دنیا و آخرت برای انسان اتفاق افتاده که یک نکته‌اش این است. یک‌وقت انسانی به خطا، غفلت، جهل و به ضعف دچار گناه و یک حرامی -حرام مالی، حرام بدنی، حرام اخلاقی- می‌شود. مالی را از راه نامشروع -غصب، رشوه، کم‌فروشی و تقلب در جنس- به‌دست می‌آورد، گنهکاری است که قصد مبارزهٔ با خدا و قرآن و نبوت و امامت را ندارد و به تعبیر فقهای بزرگ شیعه، اهل جرئت و سینه‌سپر کردن در برابر خداوند یا پیغمبر یا قرآن مجید یا ولیّ معصوم نیست و این حال را ندارد.

-جسارت در ارتکاب گناه

آن‌کسی که اهل جرئت است، با این فرق می‌کند و فقهای شیعه می‌گویند کسی که اهل جرئت است، ظرف آبی را می‌بیند و نمی‌داند آب است و به این نیت برمی‌دارد و می‌خورد که مشروب است، چون جرئت خوردن مال حرام را دارد؛ ولی حالا این ظرف را برداشت و کل آن را خورد، آب از آب درآمد؛ این گناهی در پرونده‌اش ثبت می‌شود یا نمی‌شود؟ می‌گویند قطعاً ثبت می‌شود! ملاک ثبت ان هم خوردن آب نیست، بلکه آن حالِ جرئتش است که می‌گوید می‌خورم، هرچه می‌خواهد بشود، حرام یا حلال باشد! این گناه ناشی از جرئت است. یک‌وقت کسی بر پروردگار جرئت ندارد و اهل جسارت و قد عَلَم کردن نیست؛ به قول معروف، ظرف آب را می‌بیند و آن را به این خیال بلند می‌کند که مشروب است و می‌گوید حالا یک‌بار می‌خوریم، دیگر طوری نیست و می‌خورد، آب از آب درمی‌آید که گناهی برای او نوشته نمی‌شود.

-پشیمانی از گناه، یعنی توبه

عمدهٔ بار گناه و سنگینی گناه به همین جرئت و همین روحیهٔ کبر در برابر پروردگار عالم مربوط است. کسی به خطا و اشتباه گناه می‌کند(نه دائمی)، ولی کار و حرفه‌ و پیشه‌اش گناه نیست؛ گناه می‌کند، در حال گناه غفلت دارد و خواب است و به پروردگار و قیامت توجهی ندارد یا از روی ضعف اراده گناه می‌کند، ولی دائمی نیست؛ یقیناً گناه این آدم به آمرزش پروردگار نزدیک است؛ اگر گناهش که دائمی هم نیست و روی اشتباه، غفلت و جهل در ارتباط با مردم باشد، مثلاً مالی را از مردم برده است و وقتی به گناه توجه کرد، پشیمان شد و مال مردم را به مردم برگرداند، همین حال حال پشیمانی که چرا این کار را کردند و همین برگرداندن مال، طبق آیات قرآن و روایاتمان، توبه حساب می‌شود؛ دیگر گریه و گفتن کلمات خاصی ندارد. در فرمایشات امیرالمؤمنین(ع) است: «النَدَمُ توبةٌ» خود آن پشیمانی توبه است؛ یا باز در فرمایشات امیرالمؤمنین(ع) در باب حکمت‌های «نهج‌البلاغه»، یعنی بخش سوم «نهج‌البلاغه» نقل شده که برگرداندن مال مردم به مردم، خودش توبه است.

-ضمانت قرآنی خداوند در بخشش گناه توبه‌کننده

یک‌وقت گناه بین انسان و پروردگار است که آن هم فرق می‌کند. من گناهی را مرتکب شده‌ام که هیچ راهی جز ترک گناه برای توبه ندارد که حالا از این بعد و در فرصت عمری که دارم، مرتکب نشوم و ترک کنم: «وَ لَمْ یصِرُّوا عَلیٰ مٰا فَعَلُوا»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 135)، گناهی را مرتکب شده‌ام و پافشاری و اصراری ندارم دوباره مرتکب شوم. همین که حالا قلباً، زباناً، حالاً و نیتاً با پروردگار مهربان عالم قرارداد ترک می‌بندم که دیگر انجام نمی‌دهم، البته لازم نیست به زبان جاری کنید، همین «وَ لَمْ یصِرُّوا عَلیٰ مٰا فَعَلُوا» اصراری به انجام دوباره‌اش ندارم و به‌دنبالش نیستم. خدا اینجا در آیهٔ شریفه می‌فرماید: طلب مغفرت می‌کنند، «وَ مَنْ یغْفِرُ اَلذُّنُوبَ إِلاَّ اَللّٰه»، چه کسی اینها را غیر از خدا بیامرزد؟ مگر اینها کس دیگری را دارند که گناهشان را ببخشد؟ فقط من هستم که من هم می‌بخشم. این خیلی آیهٔ جالبی است! چه کسی غیر از من باید گناهشان را ببخشد؟ «وَ مَنْ یغْفِرُ اَلذُّنُوبَ إِلاَّ اَللّٰه»، کسی غیر از من آمرزندهٔ گناه نیست. همین نیت ترک، توبه است و بخشش هم که ضمانت قرآنی دارد. نیازی نیست خدا با ما تماس مستقیم بگیرد و بگوید حالا که گناه را ترک کردی و اصرار بر تکرارش هم نداری، تو را بخشیدم. خدا ضمانت داده، آیه نازل کرده، عهد کرده و با گنهکار قرارداد بسته که گناهت را با ترک می‌بخشم.

-جبران خلأ برخی از گناهان

یک‌وقت گناهی بین من و پروردگار است که قابل‌جبران است، نه با ترک. ترک برای بعضی از گناه‌ها توبه است، ولی بعضی از گناهان که خلأ ایجاد کرده است؛ مثلاً دو سال نماز نخوانده‌ام و الآن پرونده‌ام دو سال از نماز خالی دارد که این خلأ با پشیمانی پر نمی‌شود، با گریه پر نمی‌شود، با «استغفرالله ربی و اتوب الیه» گفتن هم پر نمی‌شود. اینجا خالی است، چه‌چیزی باید آن را پر کند؟ پروردگار عالم و پیغمبر(ص) بیان کرده‌اند که جای خالی نماز و روزه، نماز و روزه است و من این دو سال را باید قضا کنم تا جای خالی پر شود.

-رحمت واسعهٔ خداوند بر بندهٔ خطاکارِ پشیمان

اینجا باز باید به سراغ رحمت واسعهٔ پروردگار برویم؛ اگر من چهل سال نماز نخوانده‌ام و روزه نگرفته‌ام. حالا یا وارث ندارم، اصلاً ازدواج نکرده‌ام، بچه ندارم و پشتوانه‌ای هم ندارم، هیچ‌کس را ندارم که به دادم برسد و یا بچه هم دارم، در یک محلی بیدار شده‌ام و به پروردگار و قیامت توجه کرده‌ام، تصمیم جدی و قطعی گرفتم که تا هستم، نمازهای ترک‌شده را بخوانم و روزه‌های ترک‌شده را بگیرم، خلأ پرونده را پر کنم؛ اگر خواستم به خطر بیماری غیرقابل‌علاج برخورد کنم، در وصیت‌نامه‌ام(وصیت‌نامهٔ قطعی) بنویسم که بعد از من انجام بدهند. اینها در طول هفت-هشت دقیقه انجام می‌گیرد که من پشیمان می‌شوم، تصمیم قطعی می‌گیرم تا سر پا هستم، خودم نمازها را بخوانم و روزه را هم بگیرم؛ در ضمن، در وصیت رسمی بنویسم که چهل سال هم برای نماز و روزه بدهید. این تصمیم من قطعی شد و از محل حرکت کردم که به خانه‌ام برسم، مسئلهٔ نماز و روزه را شروع کنم و وصیتم را هم کتبی کنم، به خانه نرسیده‌ام و مُردم؛ حالا فرض زن و بچهٔ من هم خبر خلأ پروندهٔ من را ندارند، خودم هم که زنده نمانده‌ام، تکلیف من در قیامت چیست؟ مرا به‌عنوان بی‌نماز و روزه‌خور می‌گیرند و بازداشت می‌کنند؟ اینجا از آیات و روایاتمان استفاده می‌شود: کسی که چنین نیت جِدّی‌ای کرده، ولی عمرش وفا نکرده است، خدا کل نمازهای نخوانده را خوانده حساب می‌کند و روزه‌های نگرفته را هم گرفته حساب می‌کند؛ اگر معنی رحمت غیر از این است، بفرمایید چیست؟ عبد که مصمم بود این کار را بکند و مهلت پیدا نکرد.

-نیت پاک و خیر در توبه

روایات زیادی که در باب نیت پاک و خیر داریم، این مطلب را تأیید می‌کند. در جلد اول کتاب «وسائل‌الشیعه»(بیست جلد است و در بعضی چاپ‌هایش هم سی جلد است) و در باب نیت، روایاتی که از اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نقل شده، یک روایتش که از وجود مقدس رسول خدا نقل شده، این است: «لکل الإمرإ ما نوی» همانی را برای انسان قرار می‌دهند که نیت کرده است. یک نیت هم همین نیتی است که امروز برایتان گفتم؛ کسی نیت می‌کند نمازهای نخوانده‌اش را بخواند و روزه‌ها را بگیرد، وصیت هم بکند که اگر تمام نشد، برای او انجام بدهند؛ اما مرگش می‌رسد، نه به خانه می‌رسد، نه به قضا کردن نماز و روزه و دیگر عبادات و نه به نوشتن وصیت، ولی این نیت تمام گذشتهٔ او را طبق روایت جبران می‌کند. «لکل الامرإٍ ما نوی» آنچه نیت کرده است، برای او خواهد بود؛ البته همین یک روایت نیست و روایات دیگری هم در باب نیت داریم که این مطلب را تأیید می‌کند.

-فرجام دنیوی جسوران به گناه

این یک نوع گنهکار است که ملاحظه کردید با توجه به آیات و روایات، به مغفرت خدا و رحمت پروردگار نزدیک است؛ اما کسی هست که بر محرّمات الهیه جرئت و جسارت دارد، برای انجامش تکبر دارد، حالت کینه و مخالفت با حلال و حرام دارد و اصلاً ارتکاب محرمات کار اوست، یعنی عادت و رسمش است؛ ببینید قرآن دربارهٔ این آدم چه می‌گوید که نتیجهٔ این تداوم گناه و حال جرئت نسبت به خودش چیست: «ثُمَّ کٰانَ عٰاقِبَةَ اَلَّذِینَ أَسٰاؤُا اَلسُّوای»(سورهٔ روم، آیهٔ 10)، فرجام و پایان کار کسی که پیوسته شغلش در مال، بدن، اخلاق، رفتار و کردار، انجام حرام بوده است، چه می‌شود؟ نه عاقبت قیامتی‌اش! از آیه صریحاً استفاده می‌شود که عاقبت دنیایی‌اش، نه عاقبت قیامتی‌اش؛ عاقبت قیامتی‌اش که مصیبتی است! آیه عاقبت دنیایی‌اش را می‌گوید «ثُمَّ کٰانَ عٰاقِبَةَ اَلَّذِینَ أَسٰاؤُا اَلسُّوای أَنْ کذَّبُوا بِآیٰاتِ اَللّٰهِ» عاقبتش این است که تمام آیات خدا را منکر می‌شود و می‌گوید من نه نبوت را قبول دارم، نه امامت را قبول دارم، نه قرآن را قبول دارم و نه حالا و حرام را قبول دارم. این تکرار جرم با جرئت است.

-شیطان و جسارت او بر نافرمانی

اتفاقاً پریروز یکی از همین مستمعین به من گفت: کسی هست که ما با او کار می‌کنیم، اول آدم خوبی بوده، نماز می‌خوانده و روزه می‌گرفته(حالا من به ایشان نگفتم که علتش چیست، این علتی است که قرآن بیان می‌کند)، اما الآن منکر همه‌چیز است؛ یعنی می‌گوید من هیچ‌چیز را قبول ندارم و راست هم می‌گوید، چون ارتکاب گناه به‌طور پیوسته کار دل را به انکار حقایق عالم می‌رساند و گاهی هم این افراد برنمی‌گردند. مطلقاً برنمی‌گردند! اگر برگشتنی بودند، ابلیس که از همه بهتر دانای به دوزخ است. هنوز هم اصلاً جهنم را نچشیده بود، حرارت جهنم را نچشیده بود، یک درگیری با پروردگار سر سجده نکردن به آدم(ع) پیدا کرد و پروردگار به او فرمود: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْک وَ مِمَّنْ تَبِعَک مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ»(سورهٔ ص، آیهٔ 85)، من جهنم را از تو و همهٔ اقتداکنندهٔ به تو پر می‌کنم. خدا قسم هم خورد! او به جهنم آگاه بود و خدا جهنم را به رخ او کشید، مجهول که نبود. خدا را با ملائکه عبادت می‌کرد و به بهشت و جهنم عِلم داشت، می‌دانست جهنم چه عذاب‌هایی دارد! تهدید با قسم، قسم پروردگار که یقیناً تو و یارانت را داخل جهنم می‌ریزم و جهنم را از شما پر می‌کنم، چرا با علم به عذاب‌های گوناگون جهنم، توبه نکرد؟ حالا جهنم را به ما نشان نداده‌اند و ما عذاب‌هایش را ندیده‌ایم، اما او که خبر داشت، چرا توبه نکرد؟ این همین است که پروردگار می‌فرماید ارتکاب گناه با جرئت.

-لغزش آدم(ع) و همسرش و ندامت آنها

حالا آدم(ع) میوه را خورد، نه با جرئت، بلکه لغزید. وقتی از آن باغ آباد بیرون آمد یا ابلیس بیرونش کرد، ببینید خودش و همسرش چقدر زیبا با پروردگار حرف زدند: «قٰالاٰ رَبَّنٰا ظَلَمْنٰا أَنْفُسَنٰا»(سورهٔ أعراف، آیهٔ 23)، چقدر این اقرار زیباست! خدایا مقصر خودمان دوتا هستیم، خیلی این اقرار باادب است! ارادهٔ تو بوده و این را از ازل خواستی؛ اگر ما نمی‌خوردیم، برخلاف خواست تو بود. آدم(ع) و همسرش می‌دانستند این مزخرفاتی‌ که جبریون عالم می‌گویند، باطل و نادرست است. این میوه را به من گفته بودند نخور، حالا چیدم و خوردم؛ من این کار را کردم، به خدا چه ربطی دارد! پروردگار که فرمود: «وَ لاٰ تَقْرَبٰا هٰذِهِ اَلشَّجَرَةَ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 35)، از ازل اراده کرده من بخورم و بعد ضد ارادهٔ خودش می‌گوید نخور! اگر اراده کرده است که بخورم، تخلفی نمی‌توانست صورت بگیرد و باید بخورم؛ اگر اراده نکرده است، من خودم خورده‌ام و کاری به پروردگار عالم ندارد. خیلی باید در آیات قرآن دقت کرد! اصلاً مسئله را به خدا نسبت نداد که حالا فلسفه‌بافی کند: عجب، من در این بهشتی که قرار داشتم و میوه خوردم، این خواست ازلی پروردگار بود و اگر نمی‌خوردم، در خواست ازلی تخلف ایجاد می‌شد. این مزخرفات را زمینی‌ها ساخته‌اند و به قرآن ارتباطی ندارد. حرف قرآن این‌قدر صاف و پاک است که آدم را راحت قانع می‌کند! دوتایی‌شان گفتند: «رَبَّنٰا ظَلَمْنٰا أَنْفُسَنٰا» ما از حدود خودمان قدم جلوتر گذاشتیم، حدّ ما همان میوه‌هایی بود که به ما گفتند بخور، ما نباید این میوه را می‌خوردیم و از حد خود خارج شدیم. معنی «ظَلَمْنا» یعنی خروج از حد.

-ادب آدم(ع) در محضر پروردگار

حالا ادب عجیبی بود که کارشان را به جبر، ارادهٔ ازلیه و خواست پروردگار نسبت ندادند. «رَبَّنٰا ظَلَمْنٰا أَنْفُسَنٰا» این یک بخش آیه است، «وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا» چقدر ادب است! کلاس ادب، آن هم ادبی که حضرت حق به آدم(ع) بیاموزد، چقدر با ارزش است! نگفتند: الهی! ما را بیامرز. احتمالاً یک احتمالی در قلبشان داده باشند که اگر این‌طوری با خدا حرف بزنیم و بگوییم خدایا ما را بیامرز، خدا بگوید: من بخواهم، می‌آمرزم و نخواهم، نمی‌آمرزم. شما از حدود تجاوز کردید، من هم «فعالِ ما یشاء» هستم و خواستم می‌بخشم، «ان‌شاءالله یغفر و ان لم یشأ لم یغفر» بخواهم، می‌بخشم و نمی‌خواهم، نمی‌بخشم! من می‌گویم احتمالاً در قلبشان این بود که این جسارت را نکنند که ما را ببخش؛ این یک اقیانوس ادب است! آنها گفتند: «وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا». پروردگارا! اگر ما را نیامرزی، «وَتَرْحَمْنَا» و به ما رحم نکنی، «لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ» همه‌چیز ما تباه می‌شود.

-نافرمانی ابلیس از خداوند با علم به دوزخ

این دو نفر اهل جسارت و جرئت نبودند و قرآن هم در سورهٔ بقره می‌گوید: آنها را بخشیدم، «إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 37)؛ اما ابلیس علم به دوزخ داشت، چون خدا دربارهٔ دوزخ با او حرف زد و دوزخ برای او مجهول نبوده است. وقتی خدا به او قسم خورد که به خودم قسم! «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْک وَ مِمَّنْ تَبِعَک مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ»، سؤال نکرد این جهنمی که می‌گویی، چیست و کجاست؟ کِی هست؟ عذاب‌هایش را برایم شرح بده که ببینم اگر طاقتش را ندارم، توبه کنم. همهٔ اینها را بلد بود و توبه نکرد! حالا چرا به جهنم می‌رود؟ ممکن است یکی بگوید برای یک سجده نکردن؟ خشم خدا یعنی این‌قدر عجیب است که برای یک سجده! نه برای یک سجده نکردن، خود آیه را ببینید: «أَبي‏ وَ اسْتَکْبَرَ»(سورهٔ بقره،‌آیهٔ 34) برای این جرئتی که بر ضد خدا داشت. این نکته بود که که در قرآن است، یک‌خرده طول کشید.

 

تاجران گناه در دنیا

کسی که تاجر محرّمات و گناه است؛ حالا تاجر گناه است، نه اینکه از صبح که بیدار می‌شود تا شب، در گناه باشد؛ اصلاً هر قدمی که برمی‌دارد، گناه است. خود همان حال جسارت، گناه دائم است. کاسبی می‌کند، به حلال و حرام خدا کار ندارد و از نظر بدنی و اخلاقی در محرّمات می‌افتد، چنین آدمی که اصلاً «بَلَىٰ مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً»(سورهٔ بقره، آیهٔ 81) کسب او یعنی افعالش، رفتارش، اخلاقش و کردارش گناه است، کارش به جایی می‌رسد که «أن کذَّبُوا بِآیٰاتِ اَللّٰهِ» همه‌چیز را منکر می‌شود و می‌گوید: من قرآن را قبول ندارم، نبوت را قبول ندارم، امامت را قبول ندارم. حالا شما به او بگو قرآن به‌اندازهٔ آیاتش بر حقانیتش دلیل دارد، می‌گوید به گوشم نمی‌رود! این را قرآن می‌گوید: «أن کذَّبُوا بِآیٰاتِ اَللّٰهِ»، حالا تو بگو دلیل و حجت و استدلال دارد. تو به او بگو پیغمبر(ص) از نظر ایمان و اخلاق و عمل شخص اوّل جهان آفرینش است، می‌گوید برو بابا، حوصله داری؟ من اصلاً این حرف‌ها را قبول ندارم، با من بحث نکن! این نظر و داوری قرآن راجع‌به کسانی است که اصلاً زندگی‌شان و کارشان محرّمات محرمات است؛ وقتی دل زیرورو شد، اینها دیگر برنمی‌گردند.

عبدالملک مروان یکی از خلفای بنی‌امیه است که دیگر در لیوان از شراب‌خوری لذت نمی‌برد و یک حوض خیلی تمیز با سنگ تمیز برای او ساخته بودند، این حوض را پر از مشروب می‌کردند و داخل آن شنا می‌کرده است. خیلی هم آدم کشت و جنایت کرد! در آخرهای عمرش که دیگر استخوان‌ها پوسیده و ضعف گرفته بود و دیگر برایش ثابت شده بود که رفتنی است، اتاقی بالای کاخش ساخته بود که چهار طرفش پنجره داشت و تمام باغ‌های دمشق دیده می‌شد، هوا هم خیلی لطیف بود، گفت: رختخواب من را داخل آن اتاق ببرید و درها را هم باز کنید. نگاهی به مشرق، نگاهی به مغرب، نگاهی به شمال و نگاهی به جنوب انداخت(بالای هشتاد سال داشت) و همین‌طور که افتاده بود، گفت: خدایا! الآن وقت توبه کردن است، چون دیگر کار از کار گذشته و وقت من هم تمام شده و مرگ من رسیده است؛ ولی من چون از وجود تو(این همین آیه‌ای است که امروز خواندم: «أن کذَّبُوا بِآیٰاتِ اَللّٰهِ») بسیار بدم می‌آید، توبه نمی‌کنم! این تکرار گناه تکرار جرم است.

دنبالهٔ مطلب با خواست خدا برای فردا باشد. و چقدر عظمت دارد آن انسانی که محبوب خدا می‌شود و پروردگار هشت خصلت به او می‌دهد که یکی این است: «غض البصر عن المحارم» از حرام‌های الهی چشم‌پوشی می‌کند. چقدر این آدم ارزش دارد.

 

کلام آخر

-در گذر ای دوست، گناه مرا

لطف الهی به منِ خوار و زار××××××××نیز امید است دهد لطف یار

عشق، مرا سوی نگار آورد×××××××××سوی بهشتِ رخ یار آورد

از مِی آن ساغیِ شیرین‌لبم××××××××××× لطف کند صبح نماید شبم

در گذرد از گنهم لطف دوست×××××××××لطفْ چنین پر گنهی را نکوست

در گذر ای دوست، گناه مرا××××××××صبح کنی شام سیاه مرا

بر دلم افروز تو نور یقین×××××××××با همه اخیار کنم هم‌نشین

ای کرمت از ازل اوّل عطا××××××××زان کرم‌ آمرز ز ما هر خطا

-گر این حسین من، سر او از چه بر سنان؟

زینب چو دید پیکری اندر میان خون××××××××زخم تنش ز انجم هفت‌آسمان فزون

بی‌حد جراحتی نتوان گفتنش که چند×××××××پامال‌پیکری نتوان گفتنش که چون

گفت این به خون‌تپیده نباشد حسین من××××××××این نیست آن‌که در برِ من بوده تا کنون

گر این حسین من، سر او از چه بر سنان×××××××××ور این حسین من، تن او از چه غرق خون؟

یا خواب بوده‌ام من و گم‌‌ گشته است راه××××××××یا خواب بود آن‌که مرا بوده رهنمون

می‌گفت و می‌گریست که جان‌سوز ناله‌ای××××××××آمد ز حنجر شه لب‌تشنگان برون

کای عندلیب گلشن آمدی بیا××××××××××ره گم‌نکرده خوش به نشان آمدی بیا.

«اللهم اغفرلنا و لوالدینا و لوالدی والدینا؛ اللهم اصلح امورنا؛ اللهم اهلک اعدائنا؛ اللهم اشفع مرضانا؛ اللهم اجعل عاقبت امرنا خیرا».

 

تهران/ حسینیهٔ هدایت/ دههٔ سوم محرّم/ پاییز1397ه‍.ش./ سخنرانی نهم

 

برچسب ها :