روز دهم، چهارشنبه (18-7-1397)
(تهران مسجد رسول اکرم (ص))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- تعریف عبادت و بندگی
- حقیقت و محصول عبادت
- اثر ایمان در کلامی گوهربار از امیرالمؤمنین(ع)
- ترک گناه، نشانۀ عقل سلیم
- مخالفت عقل و فطرت و وجدان با گناه
- عوامل بازدارنده از گناه
- اسارت عقل انسان در بند هوای نفس
- ایمان، عامل بازدارنده از گناه
- تأثیر علم در جلوگیری از گناه
- شرک با وجود علم به وحدانیت خدا
- گناهان قانونی در غرب
- اصالت لذت در سبک زندگی غربی
- رابطۀ گناه با فساد و تباهی
- مهمترین عامل گسترش فساد در زمین
- عبادت خالصانه و دوری از گناه
- بازدارندگی نماز از گناه
- همۀ هستی در حال عبادت پروردگار
- مراحل آغاز آفرینش
- «کُن» وجودی در خلقت عالم هستی
- نظم حیرتانگیز جهان خلقت
- هستی، تسبیحگوی خداوند
- بخشش و محبت خداوند نسبت به مؤمنان
- شرط قبولی اعمال
- بهترین عبادت
- کلام آخر؛ مصیبت جانسوز کربلا
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
تعریف عبادت و بندگی
عبادت پیوند قلبی و عملی با پروردگار مهربان عالم است. اگر عبادت مطابق با شرایط بیان شده و همراه با اخلاص باشد، یعنی انسان کسی غیر از خدا را در عبادتش راه ندهد، یکچنین عبادتی در طول عمر انسان، یقیناً از فساد جلوگیری میکند و نمیگذارد که زندگی انسان تباه شود.
حقیقت و محصول عبادت
این عبادت در قیامت، سه حقیقت را برای انسان تجلی میدهد. طبق آیات قرآن، این سه حقیقت عبارتاند از: مغفرت الهی، رحمت خاص پروردگار و بهشتی که تقریباً در سی جزء قرآن کریم مطرح است. بهطور یقین، همهٔ واقعیات مثبت قیامت، حتی مغفرت الهی، محصول عبادت است.
اثر ایمان در کلامی گوهربار از امیرالمؤمنین(ع)
جملهٔ خیلی زیبایی امیرالمؤمنین(ع) دارند که لازم است توضیح مختصری دربارهٔ آن جمله عرض کنم. خیلی جملهٔ مهمی است! این جملهٔ امیرالمؤمنین(ع)، خیلی افکار بیهوده و باطل و حرفهای بیربط را رد یا درمان میکند. امام(ع) میفرمایند: گناه (انسان دلش نمیخواهد که اتفاق بیفتد، ولی اتفاق میافتد) در وجود مؤمن، قابل آمرزش است؛ ولی عمل در وجود کافر و بیدین، قابلقبول نیست.
ترک گناه، نشانۀ عقل سلیم
یک نفر دین ندارد، ولی صدتا کار خیر کرده است. پروردگار حتی یکی از آن کارهای خیر را قبول نمیکند. علت آن هم روشن است. وقتی میگوییم کافر و منافق و مشرک، یعنی آدمی که پروردگار عالَم را قبول و باور ندارد. اگر با او حرف هم بزنند، باز نمیپذیرد. فکر نکنید همهٔ مردم تابع دلیل هستند که ما بگوییم انسان عقل دارد و اگر برایش دلیل بیاوریم، عقلش تسلیم دلیل میشود. عقل یک نور باطنی است که تسلیم دلیل میشود، ولی خود این آدم تسلیم نمیشود؛ ولو اینکه عقلش هم به او نهیب بزند که این دلیل، دلیل درستی است.
مخالفت عقل و فطرت و وجدان با گناه
شما فکر میکنید هر شخص گنهکار، ظالم، فاسد و فاسقی که میخواهد کار زشتی را انجام بدهد، عقلش امضا میکند؟! یعنی به او میگوید بارکالله! کار خوبی میکنی؟ نه، خود آن شخص در باطن خودش، مخالفت عقل یا فطرت یا بهقول خارجیها، مخالفت وجدان را حس میکند؛ اما باز هم گناه میکند و آن کار زشت را مرتکب میشود.
یکی نصفهشب از دیوار مردم بالا میرود و عواقبش را هم میداند که اگر داخل خانهٔ مردم برود، ممکن است آنها بیدار شوند. اگر او را ببینند، میترسند، داد و فریاد میکشند و فشار روانی به آنها وارد میشود. اگر بیدار هم نشوند، پول و طلا و جواهراتشان را برمیدارد و میبرد. آیا عقل این شخص به او میگوید که کار خوبی میکنی؟ خودش میفهمد که کار بدی میکند؛ ولی با اینکه میفهمد کارش بد است، آن کار بد را انجام میدهد.
عوامل بازدارنده از گناه
اسارت عقل انسان در بند هوای نفس
نوع مردم دنیا گرفتار هوای نفس هستند و عقل در وجودشان بازدارنده نیست. علم هم بازدارنده نیست. میداند و علم دارد که کار زشتی میکند، ولی آن کار زشت را انجام میدهد.
ایمان، عامل بازدارنده از گناه
آن چیزی که بازدارندهٔ انسان است و نمیگذارد آدمی وارد گناه، ظلم یا تجاوز به مال مردم شود، علم نیست؛ بلکه باورداشتن خدا و قیامت است. مگر اروپا یا آمریکا کم عالم دارد! بیشتر مردم لیسانس و فوقلیسانس و دکتری هستند. تعداد زیادی دانشمند و مؤلف و دانشگاههای عریض و طویل دارند؛ ولی 90درصد آنها دین ندارند. دود میکشند و عرق میخورند و رابطهٔ نامشروع دارند.
تأثیر علم در جلوگیری از گناه
این حرفها را با یقین میگویم؛ چون من به بیست کشور اروپایی برای تبلیغ رفتهام. آنجا قلم و کاغذ دستم بود و از اوضاع اجتماعی این کشورها میپرسیدم. بهعنوان مثال، دانشمندان آلمانی میگویند هرکس مشروبات الکلی بخورد، هر یک بار که میخورد، دوهزار سلول مغزش میمیرد. اما همان کسی که این حرف را میزند، خودش به جای آب، مشروب میخورد! علم جلوی آدم را نمیگیرد که کار بد نکند.
شرک با وجود علم به وحدانیت خدا
قرآن مجید هیچ آیهای ندارد که بگوید علم مانع است. حالا یک آیه را برایتان بخوانم. اینهایی که من عرض میکنم، تماماً نکات دقیق قرآنی است. در سورهٔ بقره میفرماید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ؛ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَكُمْ فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[1] همهٔ این آفرینش را خدا در اختیار شما قرار داده است؛ پس اینهمه بت و معبود باطل بر ضد او عَلَم نکنید؛ «وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» در حالی که میدانید خدا شریکی به نام بت و معبود ندارد. میفرماید که میدانید و با این وجود، باز هم بتپرستی میکنید.
«فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا» بر ضد او بت عَلَم نکنید. خدا در ربوبیت، الوهیت، خالقیت و رزاقیت شریکی ندارد و «أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» شما این را میدانید. علم دارند، ولی بتپرست و مشرک هستند. علم دارند، ولی انواع گناهان را در اروپا و آمریکا آزاد گذاشتهاند و قانونی هم هست. اگر کسی مزاحم گنهکار شود، زندان و جریمه دارد و پدرش را درمیآورند!
گناهان قانونی در غرب
من به احترام منبر و شما در مورد گناهانی که در مجالس آنها قانونی شده است، چیزی نمیگویم. وکلای آنها که بیشترشان دکتر و مهندس و استاد دانشگاه و دانشمند هستند، رأی دادهاند به اینکه این گناه در مملکت قانونی است و هیچکس حق ندارد مزاحم اینها بشود. دولت به انواع گناهان کمک هم میکند؛ با اینکه ضرر گناهان را میدانند.
اصالت لذت در سبک زندگی غربی
من یک شب با یکی از چهرههای مهم دانشگاه انگلیس، دربارۀ گناهی که آنجا قانونی است، سه ساعت صحبت کردم و گفتم: آیا برای شما یقینی است که یکی از ضررهای این گناه، پایمالشدن حق دختران و زنان است؟ گفت: بله. گفتم: آیا شما یقین دارید که این گناه باعث بیماری خطرناک ایدز است؟ گفت: بله. گفتم: پس چرا انجام میدهید؟ گفت: ما لذت امروز را میبینیم و کاری به فردا نداریم!
اینکه فردا سر بدن من چه خواهد آمد، اهمیتی ندارد. هرچه میخواهد بیاید. چرا من باید حالا خودم را نگه دارم که سی سال دیگر ایدز نگیرم یا بدنم اختلال پیدا نکند یا آنزیمهای خونم به هم نخورد یا بهخاطر این نوع گناه، خواهر من ازدواج نکند. علم بههیچوجه، بازدارندهٔ از فساد نیست. هیچچیز دیگری هم بازدارندهٔ از فساد نیست.
رابطۀ گناه با فساد و تباهی
وقتی که مردم دنیا بازدارندهٔ از فساد نداشته باشند، کرهٔ زمین چیزی میشود که قرآن میگوید: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ»[2] تباهی در تمام مناطق خشکیِ انساننشین (برّ) و در سطح دریاها (بحر) آشکار میشود. الآن هم همینطور شده است و هیچ دریا و اقیانوسی برای بشر امنیت ندارد؛ چون اینقدر تبهکار روی آب زندگی میکند که تمام کشتیهای بزرگ و کوچک، با افراد ویژهٔ مسلّح رفتوآمد میکنند. زیاد هم به کشتیها حمله میشود و یکدفعه، یک کشتی نفتکش را میدزدند. این تباهی است.
مهمترین عامل گسترش فساد در زمین
این آیهٔ خیلی روشنی است و ترجمه نمیخواهد. «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ» تباهی در تمام مناطق خشکیِ انساننشین «وَالْبَحْرِ» و روی همهٔ سطح دریاها آشکار میشود و همهجا را ناامن میکند. چرا؟ «بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ». این «كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ»، اصطلاح است؛ یعنی بهخاطر کارهایی که مردم میکنند.
مردم چهکار میکنند؟ مردم کافرانه، مشرکانه و فاسقانه زندگی میکنند؛ نه علم بازدارندهٔ مردم است و نه قدرت اسلحه. مگر قدرت نیروی انتظامی و سپاه و ارتش و بسیج کم است؛ ولی تا دلتان بخواهد، در کشور گناه میشود. اسلحه جلوی گناه را نمیگیرد. آنکسی که میخواهد گناه کند، به دور از چشم اسلحه گناه میکند. اگر هم گیر افتاد و زندانی شد، آنجا میخوابد و استراحت میکند و میگوید که شش ماه دیگر آزاد میشوم و دوباره این کار را میکنم. من پروندۀ یک زندانی را دیدم که وقتی میخواستند او را آزاد کنند، دفعهٔ سیودوم بود که آزادش میکردند!
عبادت خالصانه و دوری از گناه
بههیچوجه، علم بازدارنده نیست. عقل هم بازدارنده نیست. اما عبادت، اگر با شرایط آن انجام بگیرد، بازدارنده است.
بازدارندگی نماز از گناه
یکی از عبادات، نماز است که باید با شرایط بیانشدۀ آن انجام بگیرد. شرایط هم همین است که در رسالهها نوشتهاند؛ یعنی وضو و تیمم درست، غسل صحیح، لباس و مکان و آب مباح و شکم خالی از حرام. اگر همهٔ این شرایط انجام بگیرد و اخلاص هم چاشنی عبادت باشد، یعنی من از اول عبادت تا پایان کار، غیر از پروردگار عالم، مراد، منظور، نظر، محبوب و معشوقی نداشته باشم، جلوی مرا از افتادن در فساد و تباهی میگیرد. قرآن میفرماید: «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ»؛[3] «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ»، این نمازی که در بالا گفتم و نه هر نمازی، «تَنْهَىٰ» یعنی بازدارنده است. نمیگوید منِ خدا بازدارندهٔ نمازگزارم. بهقول ما طلبهها، فاعل فعل، تنها کلمهٔ «صلاة» است؛ یعنی فاعل در این آیهٔ شریفه، پروردگار نیست، بلکه خود نماز است. «إِنَّ الصَّلَاةَ»، «إِنَّ» یعنی یقیناً، مسلماً، بیبروبَرگرد و بدون شک. نماز بهطور یقین، تنها بازدارنده است.
از چه چیزی بازدارنده است؟ «عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ». بعضیها اینطور آیه را معنا کردهاند که نماز از همهٔ گناهان پنهان و آشکار یا فحشا یعنی گناهان زشت و منکر یعنی گناهان نفرتآور، بازدارنده است. این عبادت است.
همۀ هستی در حال عبادت پروردگار
آیا این عبادت فقط مخصوص ما انسانهاست که اگر انجام بدهیم، ما را از تباهی باز میدارد؟ نه، اگر این عبادت در عوالم وجود، آفرینش و ذرات عالم نبود، مجموعهٔ هستی هم در بیرون از گردونهٔ عبادت به تباهی کشیده میشد و فرومیریخت. طوری بههم میریخت که هیچچیز باقی نمیماند. دو آیه هم در این زمینه بخوانم.
مراحل آغاز آفرینش
ابتدای این آفرینش، یعنی آن وقتی که پروردگار اراده کرد آسمانها و زمین را خلق کند و به این صورت شکل بدهد، مایعی آفریده شد که این مایع فضا را پُر کرد. اسم این مایع در قرآن مجید، «دُخان» است. لغت خارجی آن، «گاز سدیم» است. عالم هنوز شکل نداشت و حالا پروردگار عزیز میخواهد که بهوسیلهٔ این گاز، جهان را شکل بدهد و بهشکل زمین، خورشید، ماه، آسمانها، میلیونها کهکشان و میلیاردها ستاره درآورد.
«کُن» وجودی در خلقت عالم هستی
به آیه خوب دقت کنید: «ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ»[4] به این گازی که خودم آن را آفریده بودم و در فضا پر بود، توجهی کردم. همۀ کاری که کرد، همین بود؛ نه خودش را تکان داد، نه خطکش و ابزاری برداشت و نه تراز و شاقولی به کار گرفت. فقط به این گازی که در فضای عالم پر بود، توجهی کرد. طرحی که بر اساس آن چنین نقشی به وجود بیاید، در علم او بود.
«فَقَالَ لَهَا» به این گاز متراکم و «وَلِلْأَرْضِ» به زمینی که هنوز بهصورت گاز بود، گفت: «اِئْتِيَا» به شکلِ منظمِ هفت آسمان و زمین حرکت کنید. فقط یک دستور داد که آن هم دستور لفظی نبود. بهقول علما، این «کُن» لفظی نبود، بلکه ارادی و وجودی بود.
«أَتَيْنَا طَائِعِينَ» این گاز با اطاعتکردن و مطیعشدن و فرمانبردن از من، بهصورت آسمانها و زمین، بهسوی من آمد و میلیاردها سال است که در چهارچوب این فرمان حرکت میکند. این عبادت است.
نظم حیرتانگیز جهان خلقت
نظمِ آنها هم میلیاردها سال است که برقرار است. شما هیچوقت شنیدهاید که دو کهکشان به هم بخورند؟ هیچوقت شنیدهاید که نظم دوهزار ستاره به هم بریزد و به هم برخورد کنند یا فاصلۀ زمین با خورشید کم شود؟
همان وقتی که به زمین گفتم از من اطاعت کن، در فاصلۀ 150میلیون کیلومتری از آسمانها و خورشید قرار گرفت. چند سال است؟ چهارمیلیارد و پانصدمیلیون سال است! تا حالا شنیدهاید که دانشمندان بگویند فاصلهٔ بین زمین و خورشید، یک مقدار کم شده است؟ اگر فاصله کم شود، تمام آبهای دریا تا کف آن بخار و تمام موجودات زمین هم خاکستر میشوند؛ یا اگر فاصلهٔ یکخُرده زیاد شود، تمام اقیانوسها منجمد میشوند و کل موجودات هم یخ میزنند.
این عبادت زمین است که خدا را اطاعت کرد تا در 150میلیون کیلومتری بچرخد و میچرخد. اگر عبادت نبود، فساد و تباهی در موجودات عالم یقینی بود. آن چیزی که موجودات عالم را در منفعتدهی نگه داشته، عبادت است.
هستی، تسبیحگوی خداوند
آیۀ دیگری که میخوانم، در سورهٔ مبارکهٔ اِسراء آمده است: «وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ».[5] «وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ» چیزی در این عالم وجود ندارد، یعنی شما در ذهن خودتان چیزی را استثنا نکنید و نگویید که این ذره، این مورچه، این ملخ، این برگ یا این ریگ از قاعده مستثناست؛ نه، این کار را نکنید. چیزی در این عالم وجود ندارد، «إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» مگر اینکه در حال تسبیح و ستایش پروردگار است. در غیر این صورت، سنگ روی سنگ باقی نمیماند. هیچچیز باقی نمیماند. این حقیقت عبادت است.
بخشش و محبت خداوند نسبت به مؤمنان
عبادت با شرایط آن، همراه با اخلاص، بازدارنده است. اخلاص ارزش و مزد عبادت را خیلی بالا میبرد. اگر مردم مؤمن بلغزند، بهخاطر ارزش ایمانشان، گناه آنها آمرزیده است. البته باید سعی کنند که نلغزند.
شرط قبولی اعمال
اما آنکسی که با خدا ارتباط ندارد، هرچه کار خیر کند، قبول نمیشود و مردود است. حالا هرکسی میخواهد باشد. چرا؟ چون شخص کافر و مشرک، علنی میگوید که من خدا را قبول ندارم و کاری هم با او ندارم. پس کارهای خوبی که کرده است، چه ربطی به خدا دارد؟ مگر با خدا معامله کرده است که پاداش او برعهدهٔ خدا باشد؟! این حرف امیرالمؤمنین(ع) است.
فرض کنید کسی آمده تهرانپارس و دیوار حاج محمدعلی را تعمیر کرده و دو روز هم زحمت کشیده است. دویستهزار تومان هم دستمزدش شده و کار دیوار را هم تمام کرده است. حالا از خانهٔ حاج محمدعلی راه میافتد و به میدان آزادی میرود. در راه اسلامشهر، یقهٔ حاج محمدحسن را میگیرد که من دو روز دیوار تعمیر کردهام. مزد من را بده که دویستهزار تومان میشود. حاج محمدحسن میگوید به من چه ارتباطی دارد که دیوار چهکسی را تعمیر کردهای؟! کارهای خوب کافر به خدا چه ارتباطی دارد؟ مگر نیت کافر لِله بوده یا مگر اخلاصورز به پیشگاه خدا بوده است؟ حالا شخص بیدین صدتا بیمارستان یا دَهتا درمانگاه بسازد یا ماهی سیتا جهیزیه بدهد؛ این به خدا چه ارتباطی دارد؟ مگر با خدا معامله کرده و مگر دیوار خدا را تعمیر کرده است؟
گاهی جوانها میگویند که مثلاً فلان شخص بیدین در آمریکا یا اروپا، فلان کار خیر مهم را انجام داده است؛ یعنی خدا به این شخص هیچ مزدی نمیدهد؟! نه، به خدا چه ارتباطی دارد؟ مگر با خدا معامله کرده است که حالا خدا مزدش را بدهد؟
بهترین عبادت
این حرف امیرالمؤمنین(ع) است که عبادتِ همراه با شرایط و اخلاص، در قیامت مغفرت و رحمت و بهشت میشود. عبادت این ارزش را دارد. ولی هرچه کار خیر از شخص بیدین صادر میشود، چون طرف مقابلش پروردگار نیست، مزدی هم ندارد؛ چون دیگر به خدا ارتباطی ندارد.
کلام آخر؛ مصیبت جانسوز کربلا
حرفم تمام. البته پروندۀ این حرف که به این راحتی تمامشدنی نیست. کربلا چه حادثهٔ عظیمی بود! اصلاً آدم نمیتواند این حادثه را هضم کند و بفهمد. دختر امیرالمؤمنین(ع) 56 سال با ابیعبدالله(ع) بوده است. از چهار بعدازظهر که امام(ع) شهید شدند، بهاحتمال قوی، هفدههجده ساعت برادر را ندید. تا کی ندید؟ تا صبح یازدهم.
میشود که آدم بعد از 56 سال باهمبودن، هفدههجده ساعت برادرش را نبیند و حالا مجبور شود که بپرسد «أَ أَنْتَ أَخِي»[6] تو برادر منی؟! مگر چهکار کرده بودند؟ مگر کشتن یک نفر، چقدر اسلحه لازم داشت؟ شما با یک شمشیر یا خنجر یا تیر هم میتوانستید ابیعبدالله(ع) را بکشید. چهکار کردید؟!
برادران و خواهران! روی بدن، یک قبر از اسلحه درست کرده بودند که در روایتی از امام باقر(ع) آمده است: زینب کبری(س) شمشیر و نیزه شکستهها را کنار زد و پرسید: تو برادر من هستی؟! امام باقر(ع) خودشان کربلا بودهاند. حضرت چهارسالشان بود. من در یکی از کتابهایم این را نوشتهام و آدرس هم دادهام. روی بدن پر از سنگ و چوب بود. زینب کبری(س) همۀ اینها را کنار زد و سؤال کرد: «أَ أَنْتَ أَخِي» تو برادر من هستی؟! «و إبنُ والدی» تو پسر امیرالمؤمنین(ع) بابای من هستی؟! تو پسر فاطمهٔ زهرا(س) مادر من هستی؟! وقتی این اسلحهها را کنار زد، گلوی بریده را روی دامن گذاشت. رو کرد به مدینه و فرمود: «وامحمداه، صَلّیٰ عَلَیْکَ مَلیکُ السَّماء، هَذا حسَینٌ بِالعَراء، مُرَمَّلٌ بالدِّماء، مُقَطَّعُ الأعضَاء».[7]
[1]. سورۀ بقره، آیات 21 و 22.
[2]. سورۀ روم، آیۀ 41.
[3]. سورۀ عنکبوت، آیۀ 45.
[4] سورۀ فصلت، آیۀ 11.
[5]. سورۀ اِسراء، آیۀ 44.
[6]. ریاضالقدس، ج2، ص189.
[7]. لهوف، ص180.