لطفا منتظر باشید

شب دهم، سه شنبه (17-7-1397)

(تهران بیت الزهرا (س))
محرم1440 ه.ق - مهر1397 ه.ش
11.33 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل‌بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.

 

سخن نیکو با همه

نکات بسیار مهمی از قرآن کریم و روایات اهل‌بیت دربارۀ زبان شنیدید و به‌خصوص در یکی از روایات فوق‌العادۀ جلسۀ گذشته روشن شد که زبان به فرمودۀ حضرت باقر(ع) باید مورد مواظبت ما قرار بگیرد، از بیست گناهی که برایش در کتاب‌ها شمرده شده او را حفظ کنیم و سعی ما بر این باشد که در همۀ موارد یعنی با زن، با بچه، با رفیق، با مردم، با آشنا، با غریبه، با مسلمان و غیرمسلمان مثبت گو باشیم.

این فرمان قرآن مجید است: «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا»(بقره، 83) نمی‌فرماید: «قولوا للمؤمنین»، می‌فرماید: «قولوا لناس»، بین مردم مؤمن هست، شیعه هست، غیرشیعه هست، یهودی هست، مسیحی هست، زرتشتی هست، لائیک هست، بی‌دین هست؛ آیۀ شریفه به اهل ایمان و به آنهایی که قرآن و خدا و قیامت را باور دارند، امر واجب می‌کند، چون ترکیب آیه از نظر ادبی نشان دهندۀ امر واجب است. اگر این امر واجب نبود، خداوند متعال قیدی کنارش می‌گذاشت که اهل تفسیر و دانشمندان با آن قید می‌فهمیدند امر «قولوا» واجب نیست، ولی چون امر خالی از قید است، معلوم می‌شود که واجب است. بر شما واجب است با همۀ مردم یعنی با هر طور آدمی به نیکی سخن بگویید، حرفتان حرف مثبتی باشد، حرف درستی باشد، منفی نگویید، به مردم دروغ نگویید، زبانتان را مایۀ ریختن آبروی دیگران قرار ندهید، زبانتان و کلماتش به شخصیت مردم لطمه نزند.

 

حکم فحش به حیوانات

یک فتوایی از یکی از بزرگ‌ترین مراجع شیعه در کتاب «منهاج الصالحین» ایشان برایتان بگویم. یک مرجع مطرحی بوده که کسی بخواهد عظمت علمی آن مرجع را درک کند، نوشته‌های خود آن مرجع و درس‌هایش را یک موسوعه کردند، یعنی یک مجموعۀ پیوسته به هم و جامع حدود پنجاه جلد ـ ششصد صفحه ـ است.

این یک گوشه از عمر پربرکت او بود، این پنجاه جلد کار زبانش بوده؛ کار عضو دیگر که نبوده، دستش که این مطالب را بیان نکرده، چشم و گوشش که بیان نکرده، با چشم دیده با گوش شنیده خوانده و تحلیل کرده در درونش، یک گنجینۀ دانش الهی ساخته شد و بعد آمده در طول هفتاد سال به شاگردان با زبان القا کرد. این موسوعه شده پنجاه جلد، پنجاه جلد حرف مثبت خالص، پنجاه جلد علم، پنجاه جلد فتوا، پنجاه جلد حکمت، پنجاه جلد درست گویی.

شما فکر کنید ایشان با این عظمتش در این فتوایی که حالا نقل می‌کنم چه راهنمایی‌های زیبایی به زبان ما کرده، ایشان می‌فرماید: فحش دادن و ناسزا گفتن و بد گفتن به هر حیوانی حرام است. من اول بار علمی ایشان را گفتم که فکر نکنید این فتوایی که ایشان دادند سرخود فتوا دادند، فتوا ریشۀ علمی دارد، ریشۀ عقلی دارد، ریشۀ قرآنی دارد، ریشۀ روایتی دارد.

ایشان می‌فرماید: فحش و ناسزا گفتن به هر نوع حیوانی حرام است؛ به خوک و سگ و روباه و گربه نه از باب اینکه حیوان دارای شرافت و امتیاز است، حیوان حیوان است، یک مسئولیتی روی دوشش است که در دنیای حیوانیت خودش انجام می‌دهد؛ حرمت برای خود فحش است، فحش حرام است، به هر کسی که می‌خواهی این فحش را شما انتقال بدهی، می‌خواهی به یک انسان فحش بده یا به یک حیوان، فحش حرام است، بی‌ادبی حرام است، بی‌تربیتی حرام است. نعمت الهی را در غیر جایی که خداوند طرح داده هزینه کردن حرام است، خدا این نعمت را برای فحش دادن نداده، برای غیبت نداده، برای تهمت عطا نکرده، برای ریختن آبروی مردم در اختیار ما نگذاشته است.

 

فیض کاشانی

حالا بروم سراغ حرف حضرت باقر(ع)، توضیح نکته‌داری که در جلسۀ قبل نرسیدم برایتان بگویم. اگر مردی یا خانمی زبان را از مجموع گناهان مربوط به زبان که به نظر یکی از بزرگ‌ترین عالمان کم‌نظیر شیعه، می‌ترسم به من ایراد کنند و الا می‌گفتم بی‌نظیر، چون من این عالم را خیلی خوب می‌شناسم، پنجاه سال است با آثارش سر و کار دارم.

در صد و سی جلد کتابی که نوشتم و در سی و پنج جلد تفسیرم، کم جلدی را پیدا می‌کنید که من از ایشان چیزی ـ از کتاب‌ها یا روایتی یا نکته‌ای ـ را نقل نکرده باشم. ایشان پانصد سال قبل در گوشۀ شهر کاشان، در مرکز هم زندگی نمی‌کرد همان جایی که دفن است خانه‌اش هم همان نزدیکی‌ها بوده، وجود مبارک فیض کاشانی، فیلسوف، علامه، مدقق، محقق، خبیر، عارف، عابد، زاهد بودند.

ایشان در خانه‌های کاهگلی کاشان که هفت ماه گرما نزدیک به پنجاه درجه است و تمام وسیلۀ خنک کنندۀ آن زمان یک بادبزن بوده، باید بادبزن را دستش بگیرد و خودش را خنک کند، اگر بادبزن را دستش می‌گرفت دیگر نمی‌توانست بنویسد، حتی از یک بادبزن حصیری هم ایشان استفاده نکرد. در این خانۀ کاهگلی به چاپ زمان قدیم و به نوشته‌های دستی خودش که موجود است سیصد جلد کتاب پر مایه نوشته، کتاب‌هایی که از گردونه خارج نمی‌شوند، یعنی در علوم شیعه جریان دارد؛ اما به چاپ امروز و زمان ما بالای پانصد جلد است.

جوان‌ها همت را ببینید، فیض هم مثل شما یک روز ده دوازده سالش بوده، هجده نوزده سالش بوده، بیست و پنج شش سالش بوده، حدود هشتاد و دو سه سال هم بیشتر در این دنیا نبود، این عمر را این انگشت‌ها را، این قدم را، این چشم را، این گوش را، این زبان را فقط هزینۀ پروردگار کرد. ایشان در یکی از جلدهای هشت جلدی چهار و هزار صفحه‌ای «محجة‌البیضا» گناهان زبان را که شمردند از بیست‌تا بالا رفت، یعنی این یک ذره گوشت نوک زبان می‌تواند بیست‌تا گناه مرتکب شود، بعضی‌ها که از گناهان کبیره است، بعضی‌ها که شعله‌ور کنندۀ آتش دوزخ است.

 

اسراف در وجود

امام باقر(ع) می‌فرماید، من توضیح روایت ایشان را می‌گویم کسی که گناهان زبان را کنار بگذارد و اصلاً سراغش نرود، این نکته را برادران و خواهرانم عنایت بفرمایید؛ خدا و خالق ما، یک نفر از ما میلیاردها انسان را، از زمان آدم تا الان و از الان تا روز قیامت هم همین‌طور است، محتاج به گناه خلق نکرده است؛ ما در گناه اسراف می‌کنیم، زیاده‌روی می‌کنیم، ما نیاز به هیچ گناهی نداریم.

در قرآن مجید مسئلۀ اسراف را وارد بخش گناه کرده «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِم»(زمر، 53) قرآن نفرموده علی بطونهم، بندگان من که زیاد خوردید و اسراف در شکم داشتید؛ «أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِم» همۀ وجودتان را به زیاده‌روی کشیدید، یعنی به چیزی که نیاز نداشتید سراغش رفتید.

ما نیاز به هیچ گناهی نداریم، کدام یک از ما احساس درست می‌کنیم که به دروغ نیاز داریم، به غیبت نیاز داریم، به زنا نیاز داریم، به رشوه نیاز داریم، به اختلاس نیاز داریم، به تقلب در جنس نیاز داریم، ما چه نیازی به این گناه‌ها داریم؟ نهایت امر یکی ممکن است بگوید اگر ما در امور مالی گناه نکنیم کم می‌آوریم، یعنی از ابوذر کمتر می‌آوری؟

 

پیش‌بینی مرگ ابوذر توسط پیامبر

ابوذر مرگش بنا به خبر پیغمبر اکرم به خاطر گرسنگی و تشنگی در تبعید اتفاق افتاد، دولت زمانش چنان به او سختگیری کرد که چیزی به او نرسید، آخر لحظات عمرش به دخترش ـ دختر جوان بود کمی مقاومت بدنش بیشتر بود ـ گفت: بابا من در حال مردنم، بلند شو ببین کمی آب، کمی غذا پیدا می‌کنی؟ دختر بلند شد از چهار طرف رفت و برگشت، گفت: بابا حتی علف خشکی که بتوانی بخوری پیدا نکردم. گفت: پس سر من را بگذار روی دامنت، من وقتم تمام است، پیغمبر این وقت را به من خبر داده است.

مؤمن گرسنه و تشنه می‌میرد اما زیر بار گناه شکم نمی‌رود، زیر بار گناه شهوت نمی‌رود، زیر بار گناه زبان و گناه گوش و گناه دست و قدم نمی‌رود؛ چون مؤمن واقعی می‌داند، عالم است، آگاه است و پروردگار مهربان او را نیازمند به هیچ گناهی خلق نکرده است.

اگر از نگاه قرآن و ائمۀ طاهرین و مخصوصاً امام باقر(ع) من این بیست‌تا گناه را کنار بگذارم و مرتکب نشوم، چون نیازی هم به آن ندارم و یک انسان مثبت‌گویی شوم، یک انسان درست گویی شوم، یک انسان حق‌گویی شوم، یک انسان امر به معروف کننده و نهی از منکر کننده‌ای شوم، یک انسان هدایتگر مردم در حد خودم شوم، یک انسان نرم‌گو و محبت‌گویی با همۀ مردم باشم؛ من وارد تجارتی شدم که در قیامت سود این تجارت قابل ارزیابی نیست؛ بر خلاف این رفتار وارد خسارتی شدم که جبران نخواهد داشت. شما امشب اگر فرصت کردید آیاتی که کلمۀ تجارت یا خسارت دارد را ببینید.

 

تقوا چیست؟

من یک آیۀ دیگر دربارۀ زبان برایتان بخوانم که این چند شب نخواندم، چه آیۀ عجیبی است، آیه در سورۀ مبارکۀ احزاب است. چرا می‌گویم آیۀ عجیبی است؟ چون خدا یک مسئله‌ای از زبان را کنار یک حقیقتی ذکر کرده که در قرآن می‌گوید من تمام امت‌ها را به این حقیقت سفارش کردم، در قرآن می‌گوید قیامت رهایی از آتش با قدرت این حقیقت است، در قرآن می‌گوید با دارا بودن روحیۀ این حقیقت هدایت پذیر خواهید بود، در قرآن می‌گوید با داشتن این حقیقت محبوب من خواهید شد.

چقدر مسئلۀ زبان در پیشگاه پروردگار مهم است که در سورۀ احزاب وجود مقدس او کنار این حقیقت ذکر کرده و چقدر جالب است که بعد از تمام شدن این آیه در آیۀ بعد می‌گوید من شخص خودم دوتا کار برایتان می‌کنم، اگر شما این حقیقت اول با مسئلۀ زبان را رعایت کنید، خودم برایتان دوتا کار می‌کنم.

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّه»(احزاب، 70) ای اهل ایمان تقوا داشته باشید، تقوا چیست؟ در روایات ما تقوا مرکب از سه حقیقت است، هر کس دارای این سه حقیقت باشد از نظر پروردگار اهل تقواست. من به ترتیبی که پیغمبر نقل کردند برایتان می‌گویم، این ترتیب‌ها هم در آیات و روایات خیلی مهم است؛ گتره‌ای خدا یک حقیقت را اول نمی‌گوید، بعد دوم و بعد سوم، این رده‌بندی خودش نسبت به انسان و دنیای او و آخرت او لحاظ شده است.

تقوا یک ترکیبش و یک عنصرش اجتناب از همۀ گناهان است، باز هم تأکید کنم ما به گناهان باطنی و ظاهری نیازی نداریم. اگر ملت ایران همین بی‌نیازی را احساس کنند، فردا کل کشور بی‌گناه می‌شود، آن وقت چه می‌شود؟ یعنی اگر مردم دیگر گناه نخورند، گناه مرتکب نشوند، چون نیاز ندارند، زیاده‌روی در طبیعت زندگی می‌کنند.

 

عنصر اول تقوا: اجتناب از گناهان

این یک عنصر تقوا که اجتناب از همۀ گناهان است، شدنی است یا نشدنی؟ چه کسی می‌گوید نشدنی است؟ ما کمی تنبل هستیم، اراده ما کمی ضعیف است و الا اگر بخواهیم گناه نکنیم نمی‌کنیم. مگر ماه رمضان خدا به ما نگفته روزه بگیرید؟ مگر ما روزه نمی‌گیریم؟ مگر پروردگار نفرموده روزه‌دار با زبان پیغمبر و خودش در قرآن از ده چیز باید اجتناب کند: نخورد، نیاشامد، سر زیر آب فرو نبرد، مشروع با همسرش همراه نباشد و ... مگر ما ماه رمضان در گرمای شدید روز و هفده ساعت از همۀ اینها اجتناب نمی‌کنیم؟ اگر بنا به نتوانستن باشد، عذر ما قابل قبول است ولی توانستیم که این ده‌تا کار را ترک می‌کنیم و همین بر ما در قیامت حجت است که می‌توانستید چرا اجتناب از گناهان را ترک نکردید.

 

عنصر دوم تقوا: عمل به واجبات

عمل به واجبات هم کار شاقی نیست. شما صبح از خواب بلند شوید، دو سه قدم تا کنار روشویی بروی کمی صورت و دستت را بشوری، یک کمی با کف دستت روی سرت و روی دوتا پایت را تر کنی، این کار مشکلی است؟ شستن که طبیعتاً خوب است، آدم صورتش را بشوید مگر بد است؟ دستش را بشوید مگر بد است؟ به امر خدا یک مقدار آن آب نورانی وضو را به فرقش بکشد مگر کار بدی است؟ روی دوتا پایش بکشد مگر کار زشتی است؟ این وضو کلاً چقدر می‌کشد؟ دو دقیقه، بعد بیا رو به قبله بایست دو رکعت نماز بخوان، دو رکعت نمازهای ما که پنج دقیقه می‌کشد؟ بعد هم که همۀ ما سلام نماز را می‌دهیم کنار همان جانماز دراز می‌کشیم و می‌خوابیم، این نماز کار شاقی است؟

نماز ظهر و عصر شاق است؟ نماز مغرب و عشا سخت است؟ سالی یک بار روزه گرفتن مشکل است؟ در کل عمر یک بار حج رفتن مشکل است؟ در طول سال اگر گندم و جو و طلا و نقره و گاو و شتر و مویز اضافه آوردم، زکات دادنش مشکل است؟ چه چیز دین مشکل است؟ مگر پروردگار در قرآن کراراً نفرموده «يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْر»(بقره، 185) من اراده‌ام از ارائۀ دین به شما آسانی بوده است. اصلاً هیچ حکم خدا سخت نیست، کدام حکم خدا سخت است؟ مگر ما به خودمان سخت بگیریم، پروردگار که به ما سخت نگرفته است.

 

آیت‌الله بروجردی

من نماز مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی را می‌رفتم البته سیزده چهارده سالم بود، یک کسی آخرهای عمر آیت‌الله به ایشان گفته بود: آقا اضعف مأمومین پشت سرتان را رعایت بفرمایید، یک عده‌ای پیرمرد هستند و به شما اقتدا می‌کنند، حالا نفس تنگی دارند.  ایشان آن وقت هشتاد و هشت سالش بود، فرمودند: داخل اینهایی که به من اقتدا می‌کنند اضعف از من هم مگر وجود دارد؟

ایشان رکوع و سجود کل نمازهایشان را صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشا تمام را هفت بار می‌گفتند که من یک بار هم حوصله‌اش را ندارم. من بعضی از افراد را می‌بینم سرشان را روی مهر می‌گذارند، نصف «سبحان الله» نگفته بلند می‌شوند، نمی‌دانم در سجده چه می‌گویند؟ این نماز که باطل است واقعاً باطل است.

من از شب‌های ایشان خبر ندارم، فقط یک خبر مبهمی دارم که خادم ایشان می‌گفت، آن خادم ایشان را هم من دیده بودم، اما حالا چه وضعی سحر و در تاریکی داشتند نمی‌دانم. وقتی که کار سحرشان تمام می‌شد، یک تلنگر به در می‌زدند و خادم در را باز می‌کرد و پیراهن به ایشان می‌داد، چون از شدت گریه جلوی پیراهن ایشان خیس بود و مجبور بودند عوض کنند. ایشان می‌فرمودند: از من ضعیف‌تر در این نماز چه کسی است؟

 خدا که به ما سخت نگرفته، همان نماز برای آقای بروجردی عشق بود، حال بود، سخت نبود، همان نماز مگر من به خودم سخت بگیرم و بگویم حالش را ندارم و خوابم می‌آید و نمی‌توانم و نمی‌شود، این سختگیری به خود است، این سختگیری قیامت باعث می‌شود که خدا به ما سخت بگیرد؛ اما شما آسان بگیر، دین را آسان بگیر به خودت، رفاقت‌ها را آسان بگیر، زن و شوهری را آسان بگیر، بچه‌داری را آسان بگیر، یقیناً قیامت خدا به تو آسان می‌گیرد. این عنصر دوم تقوا، انجام واجبات بود.

 

عنصر سوم تقوا: اخلاق

عنصر سوم تقوا، آراسته بودن به حسنات اخلاقی است. با محبت باش، مهربان باش، نرم باش، با تحمل باش، با حوصله باش، با گذشت باش، چشم پوش باش، اینها برای تقواست. عفو کن یعنی خودت را از عصبانی شدن نگه دار، تقوا یعنی خود نگاه داری؛ مهربان باش یعنی خودت را از خشونت نگه دار، این تقواست.

این اول آیه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّه»(احزاب، 70) یادتان می‌ماند، تقوا سه عنصر دارد: ترک گناهان، انجام واجبات و زیبا بودن و آراسته بودن به خوبی‌های اخلاق.

 

حکایت زیبا از دیوان سعدی

سعدی دیوانش چند بخش است، نمی‌دانم جوان‌های امروز با سعدی آشنا هستند یا نه، دیوان یک گلستان دارد، یک قصاید دارد، یک ده باب دارد که به سبک مثنوی است، یک غزلیات قدیم دارد، یک طیبات دارد، یک بدایع دارد، یک خواتین دارد، یک قسمتی هم تک بیتی، این کل دیوان سعدی است.

سعدی در یکی از اشعارش می‌گوید: من خودم دیدم یک نوجوانی یک گوسفندی دنبالش بود و افسار هم نداشت، این گوسفند به هر طرف می‌پیچید گوسفند هم می‌پیچید، می‌آمد داخل کوچه گوسفند هم می‌آمد داخل کوچه، می‌آمد بیرون گوسفند هم می‌آمد بیرون، می‌رفت داخل خیابان گوسفند می‌آمد داخل خیابان، می‌ایستاد گوسفند هم می‌ایستاد. سعدی می‌فرماید: من خیلی تعجب کردم، چون اولین بار بود یک چنین داستانی را می‌دیدم.

آمدم به این جوان سلام کردم و گفتم: آقا پسر افساری، طنابی، نخی که گردن این گوسفند نیست، چطور است که هر کجا می‌روی دنبالت می‌آید؟ می‌ایستی می‌ایستد، می‌نشینی می‌نشیند، چه کارش کردی؟ چه چیزی گردنش انداختی؟ به من گفت:  فکر می‌کنی این افسار ندارد؟ فکر می‌کنی این بندی به گردنش نیست؟ گفتم: نه، فکر نمی‌کنم، هیچ چیز نیست. گفت: آن بندی که من به گردنش انداختم اسمش بند احسان و محبت است و حالا همه جا دنبال من می‌آید.

 

کنترل خشم

اخلاق حسنه اخلاق الهی است، بعد هم اخلاق همۀ انبیاست. پیغمبر می‌فرماید: عصبانیت و خشم نشانه‌ای از آتش دوزخ و جرقه‌های آتش جهنم است. برای چه عصبانی می‌شوید؟ حالا نیاز هم داریم عصبانی بشویم، عصبانیت چه چیزی را حل می‌کند؟ عصبانیت کلید است که آتش اختلاف را بیشتر روشن می‌کند یا باعث می‌شود دوتا بد بیشتر طرف مقابل به من بگوید، طول بکشد یقۀ همدیگر را بگیریم.

ما که اهلش نیستیم، آنهایی که اهلش هستند کمی بیشتر خشم حاکم شود، دست به چاقو و دست به ساطور و دست به هفت تیر، بعد هم که خاموش شد یک پشیمانی برای آدم می‌آید که قابل جبران نیست. یک زنی بیوه شده، چهارتا بچه هم یتیم شدند، یک آدم زنده هم به‌خاطر عصبانی بودن من کشته شد، این چه دردی را دوا کرد؟

امیرالمؤمنین(ع) در کوچه رد می‌شد، یک کسی به امیرالمؤمنین(ع) فحش داد، امام زمان حکومتش بود، رئیس جمهور بود به قول امروزی‌ها، همین‌طور که با فریاد به امیرالمؤمنین(ع) بد گفت، حضرت زیر لب طوری‌که آن شخص نفهمد، فرمودند: «و لقد امر علی اللئیم یسبنی» من می‌گذشتم یک آدم بی‌شخصیت به من ناسزا گفت، ما که رد شدیم و او هم که حرفش باد هوا رفت، من برگردم چه کارش کنم؟ یک تلنگر به گیجگاهش بزنم که مرده، حالا یک چیزی گفت و از دهانش در رفت، به هوا رفت و به من هم که ضرری نخورد. «و لقد امر علی اللئیم یسبنی».

 

حل شدن تمام مشکلات با رعایت تقوا

این بخش اول آیه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّه» و اما بخش دوم، الله اکبر که پروردگار برای زبان چقدر عظمت قائل است که زبان را آورده چسبانده به تقوا «قُولُوا قَوْلًا سَدِيدا»(احزاب، 70) ای مردم مؤمن سخن استوار بگویید، سخن مثبت بگویید، سخن حق بگویید، سخن صدق و درست بگویید. همۀ اینها در لغت «سدید» است.

دیگر در آیۀ شریفه چیزی ندارد، دنبالش آیۀ بعد می‌گوید شما اگر اهل تقوا شوید، شما اگر در زبان مثبت گو و درست گو شوید «يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُم»(احزاب، 71) تمام حرکات شما را در زندگی خودم سر و سامان می‌دهم، کشور و ملت و ادارات و حکومت را از پریشانی درمی‌آورم.

الان همه پریشان هستند، همه یعنی به صورت جمعی، من فرد را کار ندارم ممکن است در دو هزار نفر یک آدم بسیار با تقوا و با زبان صحیح باشد، شما می‌گویید با یک گل بهار نمی‌شود و راست هم می‌گویید. الان پریشانی عمومی است، یعنی تمام مردم و تمام دولتی‌ها پریشان هستند. پروردگار کلید داده می‌خواهید خودم پریشانی شما را اصلاح کنم و سر و سامان بدهم؟ تقوا پیشه کنید، زبانتان هم زبان سدید باشد، حرف درست بزنید، مثبت گویی کنید، این ضمانت الهی است.

ای کاش این آیۀ قرآن را همه قبول داشتند، «يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُم» کل عمل یعنی کل حرکات شما، دولت و ملت و مرد و زن را با تقوا و زبان سدید سر و سامان می‌دهم. او که بلد است، او که می‌تواند، او که قدرت بی‌نهایت است. کار دیگری که برایتان می‌کنم «وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُم» بعد از تقوا و اصلاح زبان تمام گناهان گذشته را از پروندۀ شما پاک می‌کنم، تجارت خوبی است؟ خیلی خوب است.

 دنبالۀ این آیۀ دوم هم می‌فرماید: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيما»(احزاب، 71) این چقدر عجیب است، کسانی که مطیع خدا و پیغمبر هستند به فوز عظیم نائل شدند، نه می‌شوند، یعنی پرونده ایشان تکمیل شده برای رفتن به بهشت.

 

تقدیر استاد انصاریان از حسینیۀ بیت‌الزهرا

من از زبان کوچک و حقیرم استفاده کنم در این بیت‌الزهرا که خیریۀ بسیار پر برکتی است، در یک دایرۀ گسترده‌ای در این تهرانپارس به خانواده‌های آبرومند، نه خانواده‌های دست دراز کن، شخصیت‌هایی از بانوان بزرگوار می‌روند کنار این خانه‌ها تحقیق می‌کنند و یقین پیدا می‌کنند، مشکلات آنها را حل می‌کنند و سر و سامان به زندگی ایشان می‌دهند، اینجا هم یک صندوق‌هایی گذاشتند برای صدقات که کمک برای این خانواده‌های آبرومند می‌رود.

ما تنها تقاضایی که از طرف مدیران این جلسه داریم، مدیران این بیت‌الزهرا داریم، این است اگر مستحق شرعی خبر دارید آدرسش را بدهید به اینجا، این درخواست کارگردانان بیت‌الزهراست، درخواستی دیگر ندارند؛ اما خود من یک درخواست دارم اگر می‌توانید کمک‌های خوب بدهید، جنسی و مالی، از این تجارت که اسمش را خدا انفاق گذاشته است. انفاق از باب افعال است، بیشترتان مکه رفتید، بالای تونل‌ها نوشتند نفق یعنی خلأ،  انفاق از باب افعال یعنی پر کردن خلأ، خدا در قرآن می‌گوید: خلأ خلأداران را پر کنید، واجب است، لازم است، یک طوری نباشد وقتی مردیم کلی پول از ما مانده باشد که ما در دنیا با این پول‌ها تجارت آخرتی نکرده باشیم و قیامت پشیمانی و حسرت بخوریم.

یک بار دیگر این دوتا آیه را می‌خوانم که مجلس نورانی‌تر شود، «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِينا»(نسا، 174) قرآن نور است. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيدا»(احزاب، 70)، خودم هم این کار را می‌کنم: «يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيما»(احزاب، 71).

 

سوگواره

چه موجود عجیبی بوده این قمر بنی‌هاشم، در سی و سه سال سن از نظر کمالات و ارزش‌ها خودش را به کجا رسانده بود. من در این جمله برادران بیش از یک ساعت حرف اصولی و مبنایی و استدلالی دارم، الان که فرصتش را ندارم فقط آن جمله را می‌گویم و رد می‌شوم، نویسندۀ جمله وجود مبارک فقیه بزرگ شیعه شیخ مفید است.

شیخ مفید به زمان امام عسکری(ع) نزدیک بوده، ایشان از بزرگ‌ترین مراجع تقلید مکتب اهل‌بیت است و استاد بزرگان بعد از خودش است. ایشان نوشته این جمله تا شرح داده نشود، عظمتش را کسی نمی‌فهمد،  بالای یک ساعت توضیح دارد، چون من این توضیحش را باید از زمان آدم بگیرم بیایم تا عصر تاسوعا، یعنی یک تاریخ عظیم معنوی را در یک قالب زمانی یک ساعته برایتان بگویم تا عظمت جمله تجلی کند.

عصر تاسوعا ابی‌عبدالله(ع) بیرون خیمه نشسته بودند، سرشان را روی زانویشان گذاشته بودند و خواب بودند که جارچی دشمن فریاد زد به خیمه‌ها حمله کنید، مرد‌ها را بکشید و خیمه‌ها را هم بسوزانید و خانم‌ها را هم اسیر کنید. این ندا را که زینب کبری شنید آمد بالای سر ابی‌عبدالله(ع) و با یک دنیا آرامش و بردباری و حلم، نه هیجان و فریاد و از کوره در رفتن، آرام عرض کرد: یا اباعبدالله! امام سرش را از روی زانویشان بلند کردند و فرمودند: چه شده خواهرم؟ من داشتم یک خواب دو طرفه می‌دیدم. حالا خوابشان هم با توضیحش مفصل است بماند.

زینب گفت: آقا جان دستور حمله دادند، امام اصلاً از جا بلند نشد و مضطرب هم نشد، فرمودند: برادرم را صدا کن. زینب کبری آمد به قمر بنی‌هاشم گفت امام شما را می‌خواهد. قمر بنی هاشم سی و دو سالش است، آن جمله‌ای که ابی‌عبدالله(ع) به او گفت نه آسمان تحملش را دارد و نه کوه و نه زمین، شیخ نقل می‌کند به قمر بنی‌هاشم فرمود: «بنفسی انت» جانم فدای تو. باید بگیرید که عالی هیچ‌وقت به دانی نمی‌گوید جانم فدای تو، این مقام قمر بنی‌هاشم است.

الان تصور کنید بین چهار هزار تیرانداز گرفتار شده و همۀ راه‌ها را به رویش بسته‌اند، من به ظاهر برنامه کار ندارم، من فقط یک گوشه‌ای از دفتر وجودش را با چند خط شعر برایتان بگویم (چنان ساغی نمود از باده مستش/ که داد از فرط مستی هر دو دستش/ در آن مستی که حالی این‌چنین داشت/ زبان حال با معشوق این داشت/ الهی عاشقم عاشقترم کن/ سرم را غرق خون چون پیکرم کن/ اگر دستم ز دستم رفت غم نیست/ سرم را می‌دهم که از دست کم نیست/ بزن تیری به چشم نازنینم/ که غیر از یار چیزی را نبینم).

این‌قدر بدانید وقتی ابی‌عبدالله(ع) آمد جملاتی را که کنار بدنش گفت، کنار هیچ شهیدی نگفت «الان انکسر ظهری و قلت حیلتی و انقطع رجائی و الکمد قاتلی» من همین جملۀ آخر را معنی کنم، عباس اگر تا غروب امروز این مردم من را نکشند داغ تو من را زنده نخواهد گذاشت.

 

تهران/ حسینیۀ بیت‌الزهرا/ دهۀ سوم محرم /97 جلسۀ دهم

 

برچسب ها :