لطفا منتظر باشید

شب اول، چهار شنبه (18-7-1397)

(سمنان مهدیه اعظم)
صفر1440 ه.ق - مهر1397 ه.ش
9.96 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل‌بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.

 

دلیل برتری انبیا

آیاتی که تلاوت شد «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِين»(آل‌عمران، 33) از دو نفر و دو خانواده نام برده شد و درباره هر دو نفر و هر دو خانواده پروردگار عالم مسئله انتخاب و اختیار خودش را نسبت به آنها بیان کرده است. آدم و نوح دو نفر، آل‌ابراهیم و آل‌عمران دو خانواده؛ این دو نفر و این دو خانواده را بر تمام جهانیان انتخاب کردند، چرا این دو نفر و این دو خانواده را انتخاب کرد؟ چرا مثل بقیه مردم معمولی مثلاً به‌عنوان آدم‌های مؤمن و آدم‌های خوب حساب نکرد؟ علتش این است که در آن دو نفر و در آن دوخانواده ارزش‌ها یعنی ارزش‌های اعتقادی، اخلاقی و عملی به وسیله خودشان به کمال رسانده شد، این علت انتخاب و علت برگزیدن است.

آدم چهار مقام به او ارائه شد که البته پروردگار مهربان این چهار مقام را به تمام نسلش تا قیامت به صورت استعداد جریان داد. هر کسی که خواهان خیر دنیا و آخرت باشد، این چهار مقام را تحقق بدهد و فعلیت بدهد، از حالت دانه بودن و بسته بودن تبدیل به شجره طیبه و درخت محصول‌دار می‌شود.

 

مقام خلافت

یک مقامی که به آدم عطا شد مقام خلافت بود؛ یعنی نیروهایی را در آدم قرار داد که بتواند از زمانی که زندگی را شروع می‌کند تا روز مرگش صفات الهی را، اخلاق الهی را، تحقق بدهد و با تحقق دادنش مقام خلافت از خدا را در خودش اثبات بکند. آدم این کار را کرد، در این سلوک الهی کم نیاورد، سستی نکرد، تنبلی نکرد، اهل شانه خالی کردن از زیر بار این مقام نبود، آن مقداری که باید اسمای الهی، اخلاق الهی و منش الهی را در خودش طلوع می‌داد و تجلی می‌داد، این کار را کرد، و نایب مناب خدا در زمین شد؛ نه اینکه مثل خدا شد، نه اینکه شبیه خدا شد، نه اینکه هم وزن خدا شد؛ هم اخلاق خدا شد.

 

احترام خداوند به پیامبر اسلام

من یک زمانی البته فکر می‌کنم از ایام جوانیم که این جمله را شنیده بودم، فکر نمی‌کردم روایت باشد، به نظرم می‌آمد این یک جمله حکیمانه‌ای است، یک جمله با ارزشی است که از یک انسان والای دلسوز آدمیان صادر شده است، بعد که با کتاب‌های روایات سروکار پیدا کردم و سروکارم هم زیاد شد و توانستم با لطف پروردگار بسیاری از روایات را مخصوصاً در ابواب تربیت و ادب و نفس ببینم این روایت را دیدم و متوجه شدم حدیث و روایت است و گوینده‌اش وجود مبارک رسول خداست، یعنی گوینده معدن علم الهی است، چشمه علم الهی است، گوینده صاحب وحی است، گوینده آخرین فرستاده پروردگار است، گوینده دارای مقام جمع الجمعی است.

این یک مقامی است که توضیح لازم دارد، من فقط دو سه خط شعر درباره مقام رسول خدا برایتان بخوانم و بعد روایت را بگویم. این اشعار از حکیمانه‌ترین اشعار درباره پیغمبر است و از استوارترین اشعاری که در عرب و عجم برای حضرت گفته شده است.

(یکی خط است ز اول تا به آخر/ در آن خلق جهان گشته مسافر/ در این ره انبیا چون ساربانند/ دلیل و رهنمای کاروانند/ از ایشان سید ما گشت سالار/ همو اول همو آخر نمودار/ احد در میم احمد گشت ظاهر/ در این دور اول آمد عین آخر/ ز احمد تا احد یک میم فرق است/ همه عالم در این یک میم غرق است/ بدو ختم آمده پایان این راه/ در او منزل شده ادعوا الی الله)

 احترامی که در آیات قرآن برای پیغمبر خداوند قائل شده برای احدی در این عالم قائل نشده است. به مردم روزگارش می‌گوید صدایتان را کنار پیغمبر بلند نکنید، یعنی بلند با او حرف بزنید کمال بی‌تربیتی است، بی‌ادبی است؛ وقتی که پیشش می‌روید زیاد ننشینید، پراکنده بنشینید؛ سؤالات بیجا از او نکنید؛ اینها یک سلسله امور تربیتی ظاهر است، ولی حقیقت پیغمبر را اگر کسی بخواهد بیان بکند آیات قرآن، خطبه‌های نهج‌البلاغه، روایات اهل‌بیت، سخنان حکما، نگاه‌های عارفان شیعه، اینها را باید کنار هم گذاشت تا معلوم شود وجود مقدس پیغمبر در چه جایگاهی است البته در حد فهم ما، نه در جایگاهی که پروردگار عالم او را قرار داد.

 

همرنگ با اخلاق الهی

این سخن از رسول خداست، امر است، امر واجب است، چون این امری که پیغمبر کردند قید ندارد که به ما برساند این امر مستحب است، امری که مقید به قید نیست، امری که قرینه ندارد که ما آن را از واجب به مستحب انصراف بدهیم واجب است. این روایت که دو کلمه هم هست، از ناب‌ترین روایات پیغمبر است «تخلقوا باخلاق الله» بر شما من واجب می‌کنم که همرنگ با اخلاق خدا شوید.

اگر اخلاق خدا را بخواهید بشناسید حدوداً دو هزار آیه قرآن را باید دقت کنید، اگر اخلاق خدا را بخواهید بشناسید با دقت عقلی و فکری باید هزار اسم حضرت او را در جوشن کبیر دریابید، بیابید و بفهمید. فکر نکنید متخلق شدن به اخلاق پروردگار کار پرمشقتی است و نشدنی است، اگر نشدنی بود که پیغمبر دعوت واجب نمی‌کرد. «تخلقوا باخلاق الله» شدنی است.

 

اخلاق الهی: مهربانی

یک اخلاق خدا مهربانی است، مهربان باشید، با چه کسی؟ با همه، حتی با یهودی و مسیحی و زرتشتی، با بی‌دینی که با شما جنگ ندارد و مزاحمتان نیست، ظلمی در حق شما روا ندارد مهربان باشید. مگر خود پروردگار مهربان به کل نیست؟ اگر مهربان نبود که روزی همه را نمی‌داد، اگر مهربان نبود که نعمت‌ها را سر راه همه قرار نمی‌داد، این یک اخلاق خداست، مهربان باشید.

 

اخلاق الهی: عفو

عفو اخلاق خداست. اصلاً جای عفو کجاست؟ سر سفره مهمانی است؟ جای عفو آنجایی است که من از کسی به ناحق آزار ببینم نه به حق، به ناحق، یک نفر اشتباه کرده، خطا کرده، پدرم است یا مادرم یا همسرم یا دامادم یا عروسم یا برادرم یا قوم و خویش دیگرم یا همسایه‌ام یا مردم کوچه و بازار، به ناحق من را آزرده است، این آزردگی تا آخر عمر من باید در قلبم بماند؟ خدا راضی نیست، خشم من باید تا آخر عمرم با من بماند؟ خدا راضی نیست، درگیری من با آنها باید تا آخر عمر من بماند؟ خدا راضی نیست، رنجیدگی من و قهر بودن من تا آخر عمرم باید با من بماند؟ خدا راضی نیست.

شما آیات قرآن مجید را ببینید «خُذِ الْعَفْو»(اعراف، 199) گذشت از آنهایی که به ناحق شما را آزردند انتخاب بکنید و دو دستی به دامن عفو متمسک شوید؛ عفو ظاهری هم فایده‌ای ندارد، اگر بناست عفو بکنی قلباً گذشت کن، خدا از قلبت خبر دارد، خدا که آشکار و نهان را می‌داند. اگر بنا به گذشت باشد و بناست حکم پروردگار عملی شود، قلباً باید گذشت کرد. اگر پای گذشت در کار بیاید، کینه دیگر جا ندارد، عصبانیت دیگر جا ندارد، قهر بودن دیگر جا ندارد، دشمنی دیگر جا ندارد، خشم دیگر جا ندارد، طرد کردن دیگر جا ندارد، رفت و آمد نکردن دیگر جا ندارد.

یک اخلاق خدا که باید در من ظهور کند عفو است، شما ببینید چقدر ارزش‌ها را به دنبال دارد، آیا مردم به خواسته خداوند اهمیت می‌دهند؟ آیا گوش خود را تسلیم خدا می‌کنند؟ آیا قلب خود را هماهنگ با اخلاق پروردگار می‌کنند؟ اگر نکنند که پیغمبر اکرم می‌فرماید مسلمانان ضعیف، بی‌ارزش، بی‌مایه، ناتوان در معنویت هستند، اینان روز قیامت مقامات را چطور می‌خواهند طی بکنند در حالی که ناتوان و ضعیفند. من که از یک پله نمی‌توانم بالا بیایم به من بگویند از صد تا پله برو بالا، می‌توانم؟ عفو یک اخلاق خداست.

 

اخلاق الهی: گذشت از گناهان

یک اخلاق دیگر خدا که خیلی اخلاق عجیبی است این است که آزار مردم را نسبت به خودتان به رُخشان نکشید. شخصی فهمیده بد کرده، فهمیده اشتباه کرده، شما هم به دستور پروردگار گذشت کردید، دیگر او را رها کن، تا آخر عمر به رخش نکش که تو بودی که با من این‌گونه رفتار کردی، یادت است چه کار بدی کردی، یادت است با اینکه کار بدی کردی، من دندان روی جگر گذاشتم و چشم‌پوشی کردم و از تو گذشت کردم، یادت است؟ بندگان خدا را خجالت ندهید، بندگان من را شرمنده نکنید.

 

حفظ آبروی حاجی توسط امام رضا(ع)

 یک کسی آمد در خانه حضرت رضا(ع) در زد، امام هشتم خودشان پشت در آمدند، می‌دانند کیست، اگر ندانند کیست که مثل من و شما هستند، دیگر امام نیستند و مأموم هستند. فرق بین مأموم و امام در علم گسترده، در تقوا، در عصمت فکری، در عصمت قلبی، در عصمت اخلاقی است.

امام در را باز نکردند و فرمودند: چه کسی هستی و چه کار داری؟ گفت: مکه بودم از حج برگشتم، پولم تمام شده، خانه من هم در شهر مرو نیست، من باید یک مسیر طولانی را بروم تا برسم به منطقه زندگیم، یابن رسول‌الله! شیعه هستم، یک پول قرض در حدی که من را به وطنم برساند به من بدهید، من رسیدم وطن عین پول را می‌دهم که برایتان بیاورند.

چه مقدار پول درخواست کرد ننوشتند. امام فرمودند: مانعی ندارد، تشریف بردند و در خانه یک پول قابل توجهی، نه به اندازه اینکه از طوس خراسان قدیم تا منطقه خودش برود، یک پول قابل توجهی آوردند و خودشان را کشاندند پشت در که دیده نشوند، روزنه در را باز کردند و فقط تا مچ مبارکشان را دادند بیرون و به این حاجی از راه مانده فرمودند: آنچه که خواستی بگیر و در را بست و بعد به او فرمود: به وطنت رسیدی پول را برنگردان، چون من نیت قرض نکردم، پول برای خودت است.

حاجی رفت، یاران امام به حضرت گفتند: یابن رسول‌الله! در را تمام باز می‌کردید و یک زیارت قبولی می‌گفتید، یک مصافحه‌ای می‌کردید، یک معانقه‌ای می‌کردید بعد پول را به او می‌دادید، این چه شکل پول دادن بود؟ امام فرمودند: آدم محترمی بود، زائر خانه خدا بود، اگر در را باز می‌کردم من را می‌دید، پول را که می‌دادم شرمنده می‌شد و دیگر این پول هیچ ارزشی نداشت.

آبروی بندگان من را حفظ کنید، شخصیت بندگان من را حفظ کنید، کار بدی اگر در حق شما کردند یا نه کار بدی کردند در حق شما هم نبوده، بین خودشان و خدا بوده و شما فهمیدید، آنان را شرمنده نکنید، بندگان من را خجالت زده نکنید، به شخصیت بندگان من لطمه نزنید، این اخلاق خداست.

 

مقام هدایت

مقام خلافت یعنی مقام تحقق اخلاق خدا در وجود خود، خود را افق طلوع اسمای الله و صفات الله قرار دادن؛ حضرت آدم این کار را کرد و پروردگار هم در گزینش، او را به‌عنوان یک انسان ارزشی که یک سر و گردن از جهانیان بالاتر قرار گرفته گزینش کرد. این علت انتخاب ایشان بود.

مقام دوم هدایت بود، وقتی که به او فرمان داد زندگی را در کره زمین شروع کن «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً، فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً، فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون»(بقره، 38) نسل آدم و حوا زندگی را شروع کنید و من راهنمایی خودم را به طرف شما می‌فرستم؛ یعنی دینم را، یعنی اسلام را می‌فرستم. دین خدا از زمان آدم اسلام بوده که ترکیبی از اعتقادات درست، اخلاق پاک و عمل صالح است. کسی که از هدایت من پیروی بکند در دنیا و آخرت نه ترسی بر او خواهد بود و نه غم و غصه‌ای دارد.

 

لبخند ابی‌عبدالله(ع) در لحظۀ شهادت

این هفتاد و دو نفر کربلا ترسیدند؟ اصلاً برای این پیشامد غصه خوردند؟ در روایات نوشتند که چهره ابی‌عبدالله(ع) وقتی در گودال افتاده بود ـ این را دشمن هم می‌گوید ـ هیچ‌گاه چهره حضرت روشن‌تر، درخشنده‌تر و شادتر از آن لحظه نبود. من خودم دیدم در کتاب‌هایمان نوشتند وقتی شمر خنجر کشید، خنجرش هم هندی بوده، امام باقر(ع) می‌گوید که خیلی فلز پرقدرتی بوده و تیزی آن هم خیلی قوی بود؛ وقتی تیزی خنجر را گذاشت روی گلو و آماده بریدن سر شد، ابی‌عبدالله(ع) لبخند زد و با لبخند از دنیا رفت. این محصول هدایت است.

هدایت آدم را شاد نگه می‌دارد، دینداری آدم را شاد نگه می‌دارد، دینداری آدم را با استقامت نگه می‌دارد، دینداری تمام این اوضاع جهان را به نظر آدم یک جوک نشان می‌دهد که شیاطین متعددی دست در دست هم گذاشتند و بازیگری می‌کنند، پیروزی هم مطلقاً ندارند و قبل از آنان هم نداشتند. مگر بنی‌امیه پیروز شدند؟ مگر بنی‌عباس پیروز شدند؟ مگر فرعونیان پیروز شدند؟ چیزی که از آنها در دنیا مانده فقط لعنت دیگران بر آنهاست.

آدم از این هدایت الهی کمترین انحرافی نداشت، من نمی‌دانم زمان حضرت آدم حلال و حرام دین چقدر بود، هر مقداری که دین حلال و حرام داشته، حضرت آدم نه حلالی را ترک کرده و نه آلوده به حرامی شد، به این خاطر می‌گوید: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَم»(آل‌عمران، 33) ما آدم را برگزیدیم.

 

مقام معرفت

مقام دیگر مقام معرفت است. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها»(بقره، 31) آدم معرفت نداشته باشد پوچ است. (گر کیمیا دهندت بی‌معرفت گدایی) وقتی نتوانی کیمیا را به کار بگیری، بلد نباشی، این کیمیا در دست تو چه ارزشی دارد؟ (گر کیمیا دهندت بی‌معرفت گدایی/ ور معرفت دهندت بفروش کیمیا را) چون وقتی معرفت به تو بدهند کل کیمیا را به تو دادند. با معرفت مس وجود خودت را می‌توانی طلای بیست و چهار عیار کنی، مس وجود دیگران را هم می‌توانی طلای بیست و چها رعیار کنی.

(یک دوبیتی وقت مردن گفت افلاطون و مرد/ حیف دانا مردن و صد حیف نادان زیستن) حیف که یک آدم آگاه بمیرد، ولی صد حیف که یک آدم احمق و نفهم زندگی کند. (یک دوبیتی وقت مردن گفت افلاطون و مرد/ حیف دانا مردن و صد حیف نادان زیستن/ آن را که علم و دانش و تقوا مسلم است/ هر جا نهد قدم، قدمش خیر مَقدم است/ عالم اگر چه گشت موخر ـ اگر جامعه کنارش زدند ـ مُقدّم است/ جاهل اگر چه گشت مقدم موخر است)

ذات واقعیات را باید سنجید. یک آدم بی‌معرفت و بی‌هنری را بیاورند و یک مقام خیلی بالا به او بدهند، این همان پَستی است که بود؛ یک آدم آگاه با معرفت بزرگ و با کرامتی را خانه‌نشین بکنند، بنشیند در خانه، این همان بزرگ است که نشسته است (جهانی است بنشسته‌ است در گوشه‌ای). با حقایق که نمی‌شود بازی کرد. یک علت برگزیدن آدم علمش است.

علت چهارم هم که خدا آدم را بر جهانیان برگزیده است، کرامتش است، آن ارزش‌های انسانی است.

 

حضرت نوح

این نفر اول آیه، از آیاتی که امشب قرائت شد «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَم و نوحا»، دو نفر را اسم برده و دو تا خانواده، نفر اول آدم بود و نوح را هم بر جهانیان برگزیدم، چرا؟ چون ارزش‌های نوح دریاوار بود و مقامش هم از آدم بالاتر بود. اولین پیغمبر اولوالعزم پروردگار بود. بخواهید نوح را بشناسید سوره مبارکۀ هود را ببینید و سوره مبارکه‌ای که به نام خودش است سوره نوح.

برادران و خواهرانم! هر آیه‌ای را در قرآن می‌خوانید درباره توحید، نبوت، امامت، انسان، اخلاق، دنیا، آخرت، کلمه به کلمه‌اش را دقت کنید، هر کلمۀ قرآن یک اقیانوس معرفت بیرون می‌دهد، همین‌طور نخوانید و رد شوید، خوب نیست، خدا هم راضی نیست. «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها»(محمد، 24) چرا در قرآن اندیشه نمی‌کنید؟ مگر قفل به دلتان زده شده که قرآن را نفهمید.

خداوند در سورۀ هود و در سورۀ نوح ارزش‌های این پیغمبر را که بیان می‌کند، آدم از آن عظمت ماتش می‌برد که نهصد و پنجاه سال با تمام مصائبی که سرش آوردند در این دنیا زندگی کرد و یک چشم به هم زدن از پروردگار فاصله نگرفت. مردم دچار گرانی می‌شوند، دچار کمبود می‌شوند، دچار بیماری می‌شوند، دچار بیماری اولاد می‌شوند، دو روزی صبر می‌کنند بعد با شخص پروردگار اعلام جنگ می‌کنند که بلد نیستی خدایی بکنی، ول کن کار را بده دست یکی دیگر.

 این قرآن است بخوانید، نهصد و پنجاه سال یک نفر نه شب، نه روز، نه در خلوت، نه در آشکار، نه در پنهان، یک بار نهصد و پنجاه سال یک استکان آب خوش از گلویش پایین نرفت، ولی معدن ارزش‌ها و معدن کرامات و معدن عشق‌ورزی به مردم زمان خودش بود. ایشان رنج می‌کشید از اینکه یک نفر جهنم برود. خدا بعد از ده قرن به او گفت اینها آدم بشو نیستند، کشتی بساز، از تنور خانه‌ات که آب بیرون زد، آنهایی را که باید سوار کشتی کنی سوار کن، من زمین را از ناپاکی وجود اینها پاک بکنم. این فرد دوم آیه بود.

 

برتری خاندان ابراهیم و عمران

«وَ آلَ إِبْراهِيم» آل‌ابراهیم چه کسانی هستند؟ اسحاق و فرزندانش تا زمان مسیح؛ یعنی بعد از اسحاق تا زمان عیسی هر چه پیغمبر به وجود آمده از نسل اسحاق است که ریشه‌اش ابراهیم است. این چه انسانی بوده که یک نفره چند هزار پیغمبر از نسلش پدید آمدند؟ پیغمبر ما در مسجد بنشیند و غصه بخورد و بگوید: وای بر بعضی از مادران آخرالزمان که اگر مار و عقرب بزایند بهتر از این است که بچه بزایند.

یک نفر در بابل به دنیا می‌آید، یک مدتی را در شام زندگی می‌کند، یک مدتی را در مکه و بعد هم از دنیا می‌رود، از زمان خودش تا زمان مسیح که از نسل اسحاق است، پیغمبر دنبال پیغمبر به وجود آمده، چقدر مگر در این آدم ارزش بوده؟

این یک رشته آل‌ابراهیم است و رشته دیگر آل‌ابراهیم از اسماعیل به وجود آمده که می‌رسد به وجود مبارک رسول خدا، صدیقه کبری، ائمه طاهرین. امروز در رأس آل‌ابراهیم در کرۀ زمین وجود مبارک امام دوازدهم است، پس برایمان روشن است چرا ابراهیم را بر عالمیان نمره بالاتر داده است، بیخودی که او را انتخاب نکرده است.

«وَ آل‌عمران» خانواده دوم هم آل‌عمران هستند. عمران یک مرد الهی است، یک زن دارد خدا به این زن و شوهر یک دختر داده و این مجموعه شدند آل‌عمران، آیات بعدی را که قاری محترم قرائت کرد نکات بسیار مهمی دارد که واجب است بر همه ما آن نکات را بدانیم که با خواست خدا در جلسه بعد خواهیم گفت.

 

سمنان/ مهدیه اعظم/ دهه اول صفر 97/ سخنرانی اول

 

برچسب ها :