لطفا منتظر باشید

روز اول چهارشنبه (9-8-1397)

(تهران حسینیه آیت الله بروجردی)
صفر1440 ه.ق - آبان1397 ه.ش
11.52 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل‌بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.

 

عصر جاهلیت در مکه

مکه طبق نوشته‌های اهل تاریخ و بر اساس آیات قرآن و روایات و بخشی از خطبه‌های نهج‌البلاغه غرق در همۀ مفاسد بود. در نهج‌البلاغه می‌فرماید: تمام رشته‌های درستی از هم گسسته بود، شرک همراه با سیصد و شصت بت بی‌جان مسلط بر فکر و جان و قلب مردم بود، در همۀ شئون زندگی مرد و زن دچار انحراف بودند، درمان جامعۀ مکه بسیار کار مشکلی بود، با همۀ وجود با حقی که برایشان آمده بود مبارزه می‌کردند.

وجود مبارک رسول خدا چند کار بسیار مهم را با کمک قرآن کریم در مکه انجام دادند؛ البته با تحمل سخت‌ترین هجوم‌ها، تهمت‌ها و ضدیت سنگین مردم با خودشان، با اینکه اسلحه‌ای هم در دست نداشتند و سیزده سال مکه فرمان جهاد هم به حضرت داده نشد، همۀ اسلحه پیغمبر قرآن مجید و زبان الهی و ملکوتی و اخلاق بی‌نظیر آن حضرت بود.

 

ترویج تفکر در مکه

یکی از کارهای مهمی که پیامبر انجام دادند، ایجاد روحیۀ اندیشه و تفکر در آن مردم بود، تفکر را به‌عنوان عبادت ارائه کردند و ارزش این عبادت را برابر با یک سال بندگی دانستند «تفکر الساعة خیر من عبادة سنه» یک لحظه دربارۀ خودتان، دربارۀ جهان، دربارۀ عاقبتتان، دربارۀ موجودات اندیشه کنید و از طریق این اندیشه به حق برسید، برابر با یک سال عبادت است.

اگر در سوره‌هایی که در مکه نازل شده مخصوصاً سوره‌های جزء‌های آخر قرآن دقت کنید، می‌بینید که این برنامۀ عظیم را پیغمبر اکرم با همۀ توان دنبال کردند که عقل خوابیدۀ مردم را بیدار کنند و مردم را از طریق اندیشه و تفکر به حقایق عالم وصل کنند؛ چون علم مردم مکه فقط علم به شکم و شهوت بود و کنترل کردن شکم و شهوت، پیغمبر اکرم خیلی رنج کشید تا مردم را از توجه تام به شکم و شهوت آزاد کند، نجات دهد و یک افق‌های عظیمی را در برابر عقل و فکر مردم باز کند.

 

شگفتی‌های خلقت شتر

شما در همان سور‌ه‌های آخر قرآن می‌بینید که پیامبر از جانب خداوند به مردم می‌گفت: «أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَت»(غاشیه، 17) ینظرون غیر از رؤیت است، رؤیت دیدن با چشم است. مردم مکه شش قرن از زمان بعثت مسیح تا بعثت پیغمبر اسلام با چشم شتر را می‌دیدند، اما هیچ‌وقت شتر و خلقت شتر، دلیل و راهنمای آنها به سوی توحید و به سوی حق و به سوی پروردگار نبود. آنها از اطراف مکه، از شهرهای دور، مناطق چادرنشین شتر سوار می‌شدند ولی می‌آمدند برای تعظیم به بت‌ها، شتر سوار می‌شدند ولی برای عبادت بت‌ها می‌آمدند.

پیغمبر اکرم با کمک قرآن، شتر را دلیل بر توحید و دلیل بر شناخت خدا به آنها ارائه داد و فرمود: «أَ فَلا يَنْظُرُونَ» نظر یعنی نگاه با کمک عقل، نگاه با کمک اندیشه، نگاه با کمک فکر. این سیصد و شصت بت چه دخالتی در شتر دارند؟ شتری که با نبود علائم راهنمایی از یک مملکت تا مملکت دیگر شما را می‌برد و اشتباه نمی‌کند، شتری که در کویرهای عظیم عربستان وقتی می‌خواهد بار شما را جابه‌جا کند، یک هفته تا ده روز در این مسیرها آب پیدا نمی‌شود، آب ده روزش را می‌خورد و به‌تدریج از آب ذخیره شدۀ در وجودش استفاده می‌کند.

هر حیوانی را باید بار کنند اما در یک حد کمی می‌تواند تحمل بار کند، اگر بخوابانند و بارش کنند دیگر نمی‌تواند بلند شود، زیر بار می‌ماند؛ اما شما سنگین‌ترین بار را در حالی که شتر را خواباندید روی شتر قرار می‌دهید و شتر با یک حرکت منظمی که از نظام مهم‌ترین جرثقیل‌های جهان دقیق‌تر است بار را بلند می‌کند، کف پا به گونه‌ای ساخته شده که در سنگلاخ‌ها خیلی راحت حرکت می‌کند.

با یک شتر و اندیشه در خلقت شتر به بیداری مکی‌ها کمک داد، به عقلشان کمک داد، به توجه دادن آنان به پروردگار عالم کمک داد.

 

شگفتی‌های خلقت زمین و آسمان

«وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَت»(غاشیه، 18) دقت نمی‌کنید در عوالم بالا، در این خورشید، در این ماه، در این ستارگان، در این خط شیری که شب‌ها می‌بینید از میلیاردها ستاره تشکیل شده، این بارهای عظیم سنگین را چه کسی در فضا بلند کرده که نه ستونی دارد و نه با زنجیری به جایی وصل است؟ با چشم خود حرکات ماه، حرکت خورشید و حرکت ستارگان را می‌بینید، اینها کار کدام‌یک از این سیصد و شصت بت است؟ کدام‌یک خورشید را در فضا بلند کردند و در یک نقطۀ معین نگهش داشتند؟ کدام از اینها دخالت در خورشید و ماه و ستارگان دارند؟

«وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَت»(غاشیه، 20) زمین را چه کسی برای شما به این پهنایی قرار داد که بتوانید در آن زندگی کنید؟ زمین آمادۀ زندگی شماست، اگر کل کف زمین سنگ بود زندگی بپا نمی‌شد، اگر کل زمین آب بود زندگی بپا نمی‌شد، اگر کل زمین خشکی بود زندگی بپا نمی‌شد. البته این آیات را خود پیغمبر و بعد امیرالمؤمنین(ع) و بعد امام باقر(ع) و امام صادق(ع) توضیحات خیلی مفصلی دادند.

 

استاد انصاریان در رم

 من در یک سفری در رم هم با بزرگان واتیکان مخصوصاً وزیر فرهنگ پاپ ملاقات داشتم، هم بیرون واتیکان با رئیس دانشگاه گریگوریان ایتالیا که بنا بود یک ربع با او ملاقات کنم و ملاقات یک ساعت اضافه شد. ایشان به هفت زبان دنیا هم مسلط بود، در ملاقاتش با من گفت: من عربی با شما صحبت کنم، انگلیسی صحبت کنم، اردو صحبت کنم یا ایتالیایی یا فارسی؟ و زبان فارسی را مثل یک بچۀ تهران خیلی سلیس بلد بود.

من در آن ملاقات از بخش «السماء و العالم» کتاب «بحارالانوار» مرحوم مجلسی که از معجزات فکری ائمۀ طاهرین است مسائل عالم بالا را برایش شرح دادم، گردش خورشید را برایش گفتم، کروی بودن خورشید را برایش گفتم، حرکت خورشید را برایش گفتم.

من به او گفتم شما اروپایی‌ها تمام این مسائل را در کتاب‌هایتان آوردید اما به نام دانشمندان خودتان ثبت کردید. من گفتم شما می‌گویید گالیلۀ ایتالیایی همشهری شما کسی بوده که گردش زمین را کشف کرده، ولی قرآن ما و روایات ما صریحاً به گردش زمین اشاره دارند. در قرآن مجید آمده «أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتا»(مرسلات، 25) گفتم به لغت عرب مراجعه کن، تو که عربی وارد هستی «کفات» نام یک پرندۀ پر قدرت است که بار را هم با خودش می‌تواند بردارد و پرواز سریع کند. گفتم این نگاه قرآن به کرۀ زمین است.

روزگاری تا زمان گالیله می‌گفتند زمین ثابت است و هیچ حرکتی ندارد و بعداً معلوم شد که زمین یکی از سیارات منظومه است، سیصد و شصت و پنج روز یک بار دور خورشید می‌گردد، خود خورشید هم حرکت دارد، مجموعۀ منظومه هم از زمانی که به وجود آمدند در حرکت هستند و آخرین منزل‌شان هم «إِلى‏ رَبِّكَ مُنْتَهاها»(نازعات، 44) است. او خیلی شگفت زده شد ولی من فکر می‌کنم شگفت زدگی او قلابی بود، چون آنها می‌دانند که بسیاری از مسائل اصلی عالم در قرآن کریم و در روایات ما مطرح است.

«وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَت»، «أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتا»، «أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهادا»(نبا، 6) مهد یعنی گهواره و این دلیل بر حرکت زمین است. «وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَت»(غاشیه، 19) به این کوه‌ها نگاه نمی‌کنید که چگونه روی کرۀ زمین نصب شدند. آثار این کوه‌ها را نمی‌بینید که بخشی از اینها معدن مواد مورد نیاز است، در دامنۀ بخشی از اینها کشاورزی دیم می‌شود، وجود افراشته بودن کوه‌ها زمین را از بادهای خطرناک حفظ می‌کند، اگر اینها نبودند وزش بادهای شمالی و جنوبی اصلاً اجازه نمی‌داد کسی یک اتاق بتواند بسازد یا کسی یک نهال بتواند بکارد.

 

آزادی اندیشۀ مردم، ارمغان نبوت

 این یک کار پیغمبر حرکت فکری، حرکت عقلی، بیدار کردن اندیشۀ مردم برای آزاد شدن آنان، برای آزادی از بند شکم و شهوت و حیوانیت و سبوعیت و درندگی و همۀ این حالاتی که در مردم مکه بود. این کار پیامبر برای توجه دادن مردم به وجود مقدس پروردگار مهربان عالم بود، وقتی زمینۀ اندیشیدن را فراهم کرد، آرام آرام روحیۀ عبادت را نسبت به پروردگار در آنها زنده کرد.

حالا که فکر کردید و فهمیدید هستی یک کلیددار دارد، هستی یک خالق دارد، هستی یک مالک دارد، هستی یک رب دارد، هستی جلوۀ رحمت وجود مقدس اوست؛ حالا نوبت این است که تمام بت‌های درونی و برونی را دور بریزید و باطن را برای تجلی توحید آماده کنید، روح و بدن را برای عبادت وجود مقدس او هزینه کنید، عبادتی که شما را به حرّیت و رضایت‌الله و مغفرت‌الله و جنت‌الله می‌رساند.

 

ثواب بی‌اندازۀ نماز جماعت

ما اگر بخواهیم سود عبادات را حساب کنیم همۀ رؤسای ریاضیدان بانک‌های جهان را جمع کنیم، امکان ندارد سود عبادات را بتوانند رسیدگی کنند. نماز جماعت مستحب است، یعنی در تمام روایات ما آمده است، مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی در «رسالۀ توضیح المسائل» هم این روایت را ذکر کردند. معلوم می‌شود روایت از دید ایشان روایت درستی بوده، با آن دقتی که ایشان در روایات و در اسناد روایات و در زمان صدور روایات داشتند، معلوم می‌شود این روایت را قبول داشتند.

روایت این است: اگر نماز جماعت از ده‌تا بگذرد و بشود یازده نفر، یک کار مستحب یک عبادت مستحب از ده نفر بگذرد و بشود یازده‌تا، به دوازده‌تا هم نرسد، حالا نماز جماعتی که چهار پنج‌ هزارتا در آن شرکت می‌کنند آن را دیگر هیچ‌کس نمی‌تواند محاسبه کند، به یازده‌تا برسد، درختان قلم شوند و دریاها مرکب شوند و جن و انس هم نویسنده شوند، ثوابش را نمی‌توانند دربیاورند، پاداشش را نمی‌توانند دربیاورند.

 

ارزیابی خداوند از نماز شب

ما یازده رکعت نماز داریم که خیلی از شما توفیق خواندنش را دارید، یک نماز مستحبی است وقتش هم از نیمۀ شب به بعد است، بهترین وقتش هم سحر است که همۀ کارهایش تمام شود و اذان شروع شود. شما در قرآن مجید راجع‌به همین نماز مستحب ببینید پروردگار عالم چه فرموده، این دیگر ارزیابی پیغمبر و ائمه نیست، نماز شب را خود پروردگار ارزیابی کرده است.

شما با منبر و با ادبیات عرب آشنا هستید، در عربی نکره وقتی در سیاق نفی قرار بگیرد افادۀ عموم می‌کند، یعنی یک کلمه‌ای که الف و لام ندارد و در جملۀ منفی قرار بگیرد دلالت بر عمومیت دارد، استثنا هم نمی‌شود از آن کرد، فلا تعلم این جمله منفی است، نفس کلمۀ نفس نکره است بی الف و لام است «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُن»(سجده، 17) به احدی از فرشتگانم، به احدی از انسان‌ها، به احدی از انبیا، به احدی از اولیا پاداش این نماز را خبر ندادم.

چه پاداشی است که دنیا زمینۀ خبرگیریش را ندارد. «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُن» شما سورۀ سجده را ببینید، آیات قبل و بعد این آیه را هم ببینید که چه خبر است، عبادت چه گنجی است، عبادت چه معدنی است، حالا سراغ واجباتش برویم که خدا می‌داند.

 

ثواب زیارت ابی‌عبدالله از زبان امام صادق

امام صادق(ع) آمده بودند نزدیکی‌های کربلا چادر زده بودند، یک روز به خادم خود فرمودند: یک سفرۀ کامل غذا مهیا کن. عرض کرد: چشم. امام فرمودند: برو در فلان منطقه، یک مسافری از یمن برای زیارت ابی‌عبدالله(ع) آمده است. ما همه می‌دانیم زیارت یک امر مستحبی است، واجب که نیست، ولی ببینید خدا برای همین امر مستحب که یک عبادت است چه کار کرده؟

روایت در کتاب‌های عادی و معمولی نیست، ناقل روایت ابن قولویه در «کامل الزیارات» است که هزار و دویست سال است این کتاب مورد توجه علمای شیعه، فقهای شیعه، بزرگان شیعه و خود مردم شیعه است. اقبال به این کتاب خیلی فوق‌العاده است. من از اول تا آخر این کتاب را خواندم، یعنی یک کلمه‌اش را هم جا نیانداختم، در حالی که می‌خواندم گاهی نمی‌توانستم از گریه خودداری کنم، کتاب را یک ترجمۀ خیلی روان و دقیق ترجمه‌اش کردم.

خادم رفت دنبال آن مرد یمنی و گفت: امام صادق(ع) آمده در این منطقه خیمه زده، دلش می‌خواهد تو را ببیند. مرد یمنی آمد خدمت امام صادق(ع)، اولین باری بود که حضرت را می‌دید و اولین باری بوده که امامان ما موکب زدند، یعنی سفره پهن کرده بود و غذا را آماده کرده بود که هر زائری بیاید رد شود بنشیند و غذا بخورد. این زائر هم خبر نداشت از موکب امام صادق(ع)، حضرت خودش دنبالش فرستاد.

حالا شما در ایام اربعین می‌بینید چقدر التماس می‌کنند که بیا صبحانه بخور، بیا غذا بخور، بیا بخواب، بیا برویم خانۀ ما. امام خودش فرستاد دنبال زائر، آمد غذایش را خورد. امام پرسید: از صدها کیلومتر از یمن برای چه آمدی عراق؟ گفت: یابن رسول‌الله برای زیارت حضرت ابی‌عبدالله الحسین(ع). حضرت فرمودند: ثواب زیارت را هم می‌دانی؟ گفت: نه نمی‌دانم.

خیلی عجیب است برادران، امام از حقایق مسلم خبر می‌دهد، یعنی امام از آنچه که ثواب در این زیارت پیش پروردگار است خبر می‌دهد. مرد یمنی گفت: نه من نمی‌دانم. امام که از پیش خودش نساخته، علوم ائمه علم پیغمبر است و علم پیغمبر علم الله است، یعنی ما هر چه قال الصادق و قال الباقر و قال الحسین و قال امیرالمؤمنین داریم برای پروردگار است. شما در قرآن خواندید: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»(نجم، 3)‏ از پیش خودش نمی‌گوید «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى»(نجم، 4) یا وحی است یا الهام الهی است.

مرد یمنی گفت: نه من همین‌طوری به عشق زیارت ابی‌عبدالله(ع) آمدم، اما ثوابش را نمی‌دانم. امام فرمود از آنجایی که حرکت کردی... من این مسأله را یقین دارم که ائمۀ ما فرمودند هر قدم به سوی زیارت ابی‌عبدالله(ع)، خدا این را قدمی حساب می‌کند، حالا شما با قطار بروی با هواپیما بروی با ماشین بروی آنها ملاک نیست، از در اتاق که درمی‌آیید تا کربلا چند هزار قدم می‌شود، اینها را خدا قدمی حساب می‌کند، نه هوایی و ریلی و ماشینی.

امام فرمود: از خانه‌ات که حرکت کردی تا برسی به قبر، به هر قدمی که برمی‌داری در پرونده‌ات ثواب هزار حج عمرۀ قبول شده نوشته می‌شود. حالا خود حج چقدر ثواب دارد؟ نمی‌دانیم. عمره چقدر ثواب دارد؟ نمی‌دانیم. هزار عمره و حج چقدر ثواب دارد؟ نمی‌دانیم. این یک عبادت مستحب است.

 

آب و غذا دادن به خداوند

ما در روایاتمان داریم به یتیم محبت کنید. حدود 23 بار خدا در قرآن مجید از یتیم سخن گفته است، بعد می‌گوید مردی، زنی، پیری، جوانی به‌عنوان محبت به یتیم و دلجویی از یتیم، دست به سر یتیم بکشد، به هر مویی که از زیر دستش رد می‌شود خدا یک ثواب و پاداش در نامۀ عملش ثبت می‌کند. دست کشیدن به سر یتیم واجب است؟ نه، واجب نیست.

خداوند به موسی بن عمران در کوه طور فرمود: مریض بودم عیادت نیامدی، من برهنه بودم من را نپوشاندی، گرسنه بودم غذا به من ندادی، تشنه بودم آب ندادی، پس چه کار کردی موسی؟ البته خدا به ملت درس می‌دهد و معلوم است که این روایات جنبۀ درسی دارد. موسی گفت: خدایا مگر تو مریض می‌شوی؟ گرسنه می‌شوی؟ تشنه ‌می‌شوی؟ برهنه می‌شوی؟ خطاب رسید: عیادت مؤمن عیادت من است، سیراب کردن مؤمن سیراب کردن من است، پوشاندن مؤمن پوشاندن من است. شما فرض کنید آدم خدا را طعام بدهد، چقدر ثواب دارد. اینها تازه مستحبات است.

 

درمان‌گر تکبر عرب

 یک کار دیگر پیغمبر بعد از بیدار کردن عقول، بعد از وادار کردن مردم به تفکر و اندیشه، بعد از اینکه ارتباط مردم را از بت‌های برون و بدتر از بت‌های برون، بت درون ـ هوای نفس ـ قیچی کرد و آنها را به پروردگار وصل کرد، روحیۀ عبادت در آنها ایجاد کرد.

عربی که بند کفشش پاره می‌شد از تکبر خم نمی‌شد ببندد و کفش را از پایش درمی‌آورد و می‌رفت؛ عربی که خودش را یک سر و گردن از مردم دنیا و عجم ـ غیرعرب ـ بالاتر می‌دانست، عربی که هزار جور ادعا در روحیۀ کبر و استکبارش داشت؛ عربی که روزهای اول بعثت می‌گفت چه معنی دارد یتیم عبدالله بیاید بشود معلم و راهنمای ما؟ خود یتیم چه ارزشی دارد که یتیم عبدالله باشد؛ عربی که به پیغمبر می‌گفت تو کمپانی دروغی، کذابی و به پیغمبر می‌گفت تو جادوگری، به پیغمبر اکرم تهمت جنون می‌زد، اینها در قرآن است، اینها که دیگر در تاریخ نیست، اینها در قرآن است «وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»(قلم، 51) می‌گفتند تو اختلال روانی داری، می‌گفتند تو ساحری، می‌گفتند تو دروغگویی؛ آن وقت این عرب را بعد از زنده کردن اندیشه‌اش روحیۀ عبادت در او ایجاد کرد، حالا می‌آید داخل مسجدالحرام کتک می‌خورد، از دشمن طعنه می‌شنود، سنگ به او می‌زنند، تهدیدش می‌کنند، می‌ایستد به نماز و رکوع می‌کند و سجده می‌کند و تشهد می‌خواند، می‌آید به پیغمبر اقتدا می‌کند. پیامبر چنان کبر را معالجه کرد که عرب با عشق و علاقه پیشانی روی خاک می‌گذاشت و «سبحان ربی الاعلی و بحمده» می‌گفت.

 

احیای روحیۀ نصیحت‌طلبی در مردم مکه

 اگر عزیزانم فکر کنید به عظمت کار پیغمبر اکرم، پی می‌برید که چه کرد. این اندیشیدن و این روحیۀ عبادت ایجاد کردن جریان پیدا کرد تا حالا که می‌بینید میلیون‌ها نفر شبانه‌روز پنج بار در برابر وجود مقدس حضرت حق پیشانی به خاک می‌گذارند، این‌قدر اندیشه را در مردم قوی کرد که در این کرۀ زمین بالاترین کتاب‌های علمی و روانکاوی و اخلاقی و حقوقی و فقهی برای امت پیغمبر است.

کار دیگری که پیامبر کرد و خیلی عجیب بود، روحیۀ نصیحت‌طلبی و موعظه‌خواهی را در مردم زنده کرد. ایشان کاری کرد که عرب در مکه، در مدینه، در جنگ‌ها، در ایام آرام بودن اوضاع می‌آمد زانو می‌زد و با شوق و با عشق به پیغمبر اکرم می‌گفت: «عظنی یا رسول‌الله» من را نصیحت کن، من را موعظه کن. عربی که به او می‌گفت دیوانه و ساحر و کذاب، حالا می‌آید با یک دنیا ادب زنش زانو می‌زند و می‌گوید: «عظنی» من را موعظه کن.

امیرالمؤمنین(ع) امام معصوم به یک امام معصوم دیگر حضرت مجتبی(ع) می‌فرماید: «احی قلبک بالموعظة» حسن جان دلت را با موعظه زنده کن. چنان زنده کرد این عرب‌ها را که مرد و زنی که مؤمن شده بودند، آنهایی که کافر ماندند رفتند جهنم، آنهایی که اصلاح شدند با چه علاقه‌ای می‌آمدند می‌گفتند: «عظنی» ما را موعظه کن، موعظه‌های پیغمبر را جمع کردند و کتاب جداگانه کردند.

پیغمبر در مسجد تنها بود، ابوذر آمد رد شود، دید پیغمبر تنها نشسته، آمد به حضرت گفت: «عظنی» پیغمبر هم موعظه‌اش کرد. علامۀ مجلسی اعلی الله مقامه الشریف موعظۀ پیغمبر به ابوذر را در هفتصد صفحه شرح داده است. من یادم است بچه بودم در خانه‌های پیشینیان ما این کتاب «عین الحیاة» بود، مخصوصاً شب‌های زمستان رئیس خانواده ـ مرد خانه ـ زن و بچه را می‌نشاند و دو سه صفحه از این «عین الحیاة» را می‌خواند. همان‌ها را خواندند که پدرها و مادرهای ما درست شدند، یعنی دائم در خانه‌های شیعه موعظه و نصیحت دائم بود.

 

بوی پیراهن یوسف

من این مقدمات را عرض کردم به‌خاطر یک روایت بسیار مهم که یک خانمی آمد پیش پیغمبر و گفت: من را موعظه کن. در این موعظه کردن پیغمبر غوغا کرده، ان‌شاءالله متن موعظه را خداوند عنایت کند به‌خصوص که ایام با رسول خدا تناسب دارد فردا برایتان عرض می‌کنم.

چهارده پانزده ساله بودم از یکی از علمای بزرگ تهران شنیدم، آن وقت در حدی نبودم بروم بپرسم آقا این مطلب در کدام کتاب است؟ سندش چیست؟ ولی مطلبی که ایشان گفت و من شنیدم، هم در قرآن مجید نمونه دارد و هم در روایات. در قرآن وقتی کاروان یعقوبیان سفر سوم از مصر آمدند بیرون که تا کنعان بیست شبانه‌روز راه بود، یک مرتبه یعقوب گفت: «إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُف»(یوسف، 94) من بوی یوسف را استشمام می‌کنم.

اویس آمد مدینه پیغمبر را ندید، رفت سه روز بعد پیغمبر آمد فرمود: «لانشق رائحة رحمان من طرف الیمن».

در ادبیاتمان هم یک تمثیلات عجیبی هست (شنیدستم که مجنون دل افکار/ بشد از مردن لیلی خبردار/ گریبان چاک کرده تا به دامان/ به سوی تربت لیلی شتابان/ بدیدش کودکی آنجا ستاده/ به هر سو دیدۀ حسرت گشاده/ سراغ تربت لیلی از او جست/ پس آن کودک بخندید و به او گفت/ که ای نشنیده نام عشق مجنون/ که ای نابرده نام عشق مجنون/ تو را مجنون اگرچه عشق بودی/ ز من کی این تمنا می‌نمودی/ برو مجنون به مدفنگه رجوع کن/ ز هر خاکی کفی بردار و بو کن/ هر آن خاکی که بوی عشق برخواست/ یقین دان تربت لیلی همان‌جاست).

 

سوگواره

 آن روایتی که آن عالم فرمود این بود: اول صبح بعد از نماز شب و نماز صبح که بشیر یک آدم نرمی بود به اهل‌بیت گفت: اگر آماده‌اید سوار شوید برویم، همه سوار شدند، یک ساعتی که آفتاب درآمده بود کاروان حرکت کرد، زینب کبری به یکی فرمود: به بشیر بگو بیاید کارش دارم. رفت و گفت: بشیر زینب کبری کارت دارد. آمد کنار محمل، زینب کبری فرمود: بشیر اینجا کجاست؟ بیابان بود، گفت: خانم برای چه؟ فرمود: کاروان به اینجا رسید بوی حسین به مشامم خورد. گفت: خانم اینجا دو راهی مدینه و کربلاست، اگر امری دارید من اطاعت کنم. فرمود: ما را ببر کربلا.

همه می‌دانیم شتر بلند است، می‌خواهند راکب را پیاده کنند باید آن را بخوابانند، دستش را بگیرند، زیر بغلش را بگیرند. زین‌العابدین(ع) می‌فرماید: این زن و بچه از دور وقتی چشمشان به قبرها افتاد، مثل برگ درخت ریختند، همه آمدند دور قبر ابی‌عبدالله(ع).

این را من از یکی از بزرگان شنیدم، آن وقت حدود ده دوازده ساله بودم، ایشان از علمای تهران بود، می‌فرمودند: این بچه‌ها بلند شدند رفتند، همه یکی یک ظرف پر از آب کردند و آوردند روی قبر ابی‌عبدالله(ع) ریختند، می‌گفتند: بابا ما دیگر آب از تو نمی‌خواهیم.

 

تهران/ حسینیۀ آیت‌الله علوی بروجردی/ دهۀ سوم صفر 97/ جلسۀ اول

برچسب ها :