لطفا منتظر باشید

روز ششم دوشنبه (14-8-1397)

(تهران حسینیه آیت الله بروجردی)
صفر1440 ه.ق - آبان1397 ه.ش
10.94 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.

 

کلام در این مسئله بود که وجود مبارک رسول خدا یک کار بسیار مهمی که انجام دادند روحیۀ نصیحت‌خواهی را در مردم زنده کردند، آن هم مردمی که در اوج کبر و غرور و آلوده به انواع رذائل اخلاقی بودند.

با زنده شدن روحیۀ نصیحت‌پذیری کراراً مرد و زن به خود حضرت مراجعه کردند و از وجود مقدس ایشان درخواست موعظه و نصیحت کردند. نصیحت‌های پیغمبر به افراد، به آنهایی که تنها به حضرت مراجعه کردند، اگر یک جا جمع‌آوری شود و توضیح داده شود یک فرهنگ جامع است، یک مدرسۀ تربیتی کامل است.

 

ذکر خدا

روزهای گذشته شنیدید خانمی بود که در مدینه به محضر مبارک پیامبر مشرف شد و به حضرت عرض کرد: «عظنی» من را موعظه کن. این موعظه‌خواهان روحیۀ عمل به موعظه هم در آنها قوی بود، به‌خاطر ایمانشان به خدا و قیامت. پیغمبر اکرم سه نصیحت به این خانم بزرگوار داشتند که دو نصیحتش را توضیح دادم. بخشی از توضیح نصیحت سوم باقی مانده و چه نصیحت مهمی است.

«اکثری من ذکر الله» کلمۀ «کثیر» را با توجه به دو آیۀ قرآن عرض کردم که در بعضی از موارد به معنی کل است، همیشه یاد خدا باش، همیشه غرق ذکر پروردگار باش، همه جا و در هر موردی «فانکِ لا تأتین الله بشیءٍ غداً احب إلی الله من کثرة ذکره» خیلی مهم است روز قیامت وقتی وارد بر پروردگار می‌شوی چیزی در پیشگاه پروردگار برای تو محبوب‌تر در پرونده‌ات از ذکر خدا نیست.

 

قرآن، مصداق ذکر

در آیات قرآن و در روایات مسئلۀ ذکر خیلی مطرح است و مصادیق متعددی هم دارد که همه را می‌شود بر همین نصیحت پیغمبر اکرم تطبیق کرد. همیشه اهل ذکر باش، یک ذکر قرآن مجید است. قرآن مجید حدود پنجاه و دو اسم دارد، در قرن هفتم ابوالفتوح رازی که کنار حضرت عبدالعظیم دفن است، این پنجاه و دو نام قرآن را یک جا ثبت کرد و نوشت.

یک نام قرآن ذکر است، یک نامش شفاست، یک نامش رحمت است، یک نامش فرقان است، یک نامش قرآن است، یک نامش کتاب است، یک نامش هدایت است «هُدىً لِلْمُتَّقِين»(بقره، 2)؛ اینها هر کدام معانی گسترده‌ای دارد. «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ»(حجر، 9) دائم با ذکر خدا باش، یعنی همۀ زندگی خودت را با کتاب خدا هماهنگ کن، غفلت از این اقیانوس عظیم حکمت و رحمت الهی نداشته باش؛ چون هر یک آیه‌ای که عملاً در زندگی ترک شود و اینجا جبران نکنی، قیامت یقیناً جبران نخواهد داشت. این یک ذکر است.

 

اهل‌بیت، مصداق ذکر

عالم بزرگ و شخصیت ممتازی که خیلی هنرمندانه در هزار و دویست سال پیش، قبل از پدید آمدن این رشته‌های ادبی و کتابتی و فصل‌بندی، روایات را در طول بیست سال جمع کرد، مرحوم کلینی بود. ایشان در جلد اول «اصول کافی» در باب حجت، با سند نقل می‌کند از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) که می‌فرمایند: «نحن الذکر» ذکر ماییم.

اهل‌بیت معدن علم الله هستند، معدن رحمت الله هستند، اهل‌بیت ذکر الهی هستند، یعنی ارتباط با اهل‌بیت به‌طور یقین انسان را به تمام رشته‌های خیر وصل می‌کند. از وجود مقدس پروردگار مستقیم که نمی‌شود حقایق را دریافت کرد، خدا که با ما سخن نمی‌گوید، ما مقام کلیم اللهی که نداریم. یک راه ارتباط تربیتی پروردگار با ما قرآن مجید است، یک راه ارتباطش هم اهل‌بیت هستند.

این روایت را باز «کافی» نقل می‌کند که یک بزرگوار و مؤمنی به حضرت باقر(ع) عرض کرد: یک روایت سنددار برای من بگویید. می‌دانید که روایات شیعه سندهای بسیار مهمی دارد، این سندها هم بررسی شده و خیلی روی اسناد روایات کار شده، واقعاً برای حفظ فرهنگ اهل‌بیت چه زحماتی را علمای شیعه متحمل شدند، فقط خدا می‌داند، مزدش هم فقط قدرت خدا می‌تواند پرداخت کند.

آن شخص به امام گفت: یک روایت سنددار برای من بگویید. امام باقر فرمودند: من از پدرم، حضرت زین‌العابدین(ع) پدرم از ابی‌عبدالله(ع)، ابی‌عبدالله(ع) از امیرالمؤمنین(ع)، امیرالمؤمنین(ع) از پیغمبر، پیغمبر از خدا نقل می‌کند. خیلی مطلب مهمی است که حضرت فرمودند ما چهارده نفر هر چه به شما می‌گوییم سندش منتهی به پروردگار می‌شود، برای خیر دنیا و آخرت مردم.

یک زبان خدا قرآن است و یک زبان خدا اهل‌بیت هستند؛ یعنی کسی که عاشق اهل‌بیت است و اقتدای به اهل‌بیت می‌کند این اهل ذکر است، این در زندگی بالاترین ذکر را دارد.

 

داروخانۀ قرآن

به قرآن آنجایی که آیات قرآن شامل حالتان می‌شود، عمل کنید. قرآن مجید مثل یک داروخانه است، شش هزار و ششصد و شصت و چندتا دارو دارد، ما برای اصلاح عمل و اخلاق و زندگی خود که لازم نیست هر شش هزار و ششصد و چندتا دوا را به کار بگیریم.

ما الان در تهران زندگی می‌کنیم هیچ‌کدام هم در این شهر نه گاو داریم نه گوسفند نه شتر نه مویز و نه خرما، آیات زکات قرآن را واقعاً ما معطل گذاشتیم؟ نه، شامل حالمان نمی‌شود، وقتی شامل حالمان نشد، ما مسئولیتی در پیشگاه پروردگار نداریم. اما خیلی از آیات هم در این شهر و شهرهای دیگر شامل حال اهلش می‌شود، مثلاً قرآن مجید امر می‌کند به همۀ ما «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى»(مائده، 2) این شامل حال ما می‌شود، قرآن امر می‌کند «أَقِمِ الصَّلاة» شامل حال ما می‌شود، «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيام»(بقره، 183) شامل حال ما می‌شود.

 

آیا قرآن برای ما کافی است؟

اینجا باید توجه داشت که قرآن که هست، صد و چهارده سوره و شش هزار و شصت و چند آیه، آیا ما نیازی به روایات داریم؟ به همین قرآن عمل می‌کنیم. اگر کسی یک چنین حرفی بزند، حرف زور می‌زند، یعنی حرف باطل است. من می‌خواهم وظایف الهی و شرعی و اخلاقی خود را با آیات قرآن عمل کنم، قرآن مجید حدود صد و چند بار مسئلۀ نماز را مطرح کرده، این دو رکعت نمازی که ما صبح خواندیم حمد داشت، سوره داشت، رکوع داشت، سجود داشت، تشهد داشت، تعداد رکعاتش هم معلوم و معین است، از سورۀ حمد تا سورۀ ناس یعنی در صد و چهارده سوره این شکل نماز و عدد رکعات نماز و ذکر رکوع و سجودش کجای قرآن است؟

آن کسی که پایۀ «حسبنا کتاب الله» را گذاشت، هیچ نظری جز نابودی دین نداشت. مفطرات روزه کجای قرآن است؟ شما در حج واجب هفت بار باید در عمرۀ تمتع طواف کنید، هفت بار در حج تمتع، هفت بار طواف نسا کجای قرآن است؟ حد مطاف کجای قرآن است؟ چندتا ریگ به نیت رجم شیطان پرتاب کنم، کجای قرآن است؟ تلبیه کجای قرآن است؟ مسجد جحفه و شجره میقات کجای قرآن است؟

بدون اهل‌بیت که آدم کافر می‌ماند بی‌دین می‌ماند، چون اصلاً نمی‌تواند به قرآن مجید عمل کند. در آیات متشابه قرآن اگر سراغ اهل‌بیت نرویم گمراهی قطعی است.

 

حدیث ثقلین در اواخر عمر پیامبر

نزدیک حدود دو ساعت مانده به درگذشت پیغمبر اکرم، دوتا پای مبار‌شان قدرت اینکه حضرت را ببرد مسجد نداشت، به فضل بن عباس و امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: زیر بغل من را بگیرید و من را مسجد ببرید.

کسی که در حال احتضار است حتماً یک مسئلۀ خیلی مهمی را می‌خواهد اعلام کند که با این حال می‌گوید من را به مسجد ببرید. من خواندم که حضرت اختیاراً پاهایشان را بلند نمی‌کردند و زمین بگذارند، پایش را می‌کشید تا آوردند ایشان را مسجد، نمی‌توانستند هم از آن سه‌تا پله بالا بروند، نشستند روی پلۀ اول «انی تارک فیکم الثقلین» من در حال رفتن هستم و دو ثقل بین شما قرار می‌دهم، «کتاب الله و عترتی».

دوتا ذکر؛ یک ذکر صامت و یک ذکر ناطق، یک ذکر کتبی و یک ذکر مصداقی، یک ذکر کتاب است و یک ذکر هم کتاب به صورت انسان است. «لن یفترقا» اصلاً این دوتا را نمی‌شود از هم جدا کرد که بگویم من می‌روم سراغ قرآن مرا بس است، نه، فقط سراغ قرآن بروی دین‌دار نمی‌شوی؛ یا من می‌روم سراغ اهل‌بیت دیگر نیازی به قرآن ندارم، این هم نمی‌شود. «حتی یردا علی الحوض» آن چیزی که لبۀ تیز گفتار پیغمبر اکرم است این است «ما ان تمسکتم بهما» اگر شما به هر دو اقتدا کنید «لن تضلوا من بعدی ابدا» اگر به هر دو اقتدا کنید، روی گمراهی را نخواهید دید.

 

دعا، مصداق ذکر

یک ذکر کتاب الله است، یک ذکر اهل‌بیت هستند؛ یعنی از پیغمبر عظیم‌الشأن اسلام تا وجود مبارک امام دوازدهم اینها همه ذکر الله هستند. یک ذکر هم همین ذکرهایی است که در کتاب‌های مهم دعا مثل باب دعای «اصول کافی» بیان شده که یکی «لا اله الا الله» است. طبق نقل صدوق این مرد الهی و این محدث کم نظیر در کتاب «توحید»، با سند هم نقل می‌کند، پیغمبر می‌فرماید: «لا اله الا الله ثمن الجنة» این ذکر قیمت بهشت است، یعنی قیمتش بهشت است.

این «لا اله الا الله» که از سه حرف هم ترکیب شده (ل، ا، ه) یعنی واقعاً من بگویم «لا اله الا الله» بهشت را به‌دست آوردم؟ این‌طور «لا اله الا الله» قیمتش بهشت است؟ یا «لا اله الا الله» که در همۀ زندگی من تحقق داشته باشد؟ «لا اله الا الله» خیلی جالب است، دوتا مسئله در «لا اله الا الله» است؛ حذف و انتخاب، این حذف و انتخاب در همۀ زندگی من باید جریان داشته باشد.

 

جریان داشتن «لا اله الا الله» در زندگی

 من می‌خواهم نماز بخوانم می‌گوید لباست غصبی نباشد، چون نماز دیگر اصلاً صورت نمی‌گیرد، این همان لا اله است، زمینت غصبی نباشد، شکمت حرام نباشد، داخلش ظالم نباشی، این حذف است. باید ببینم چه چیزهایی ساختمان نماز من را تخریب می‌کند، آنها را حذف کنم و چه چیزی نماز من را به پا می‌دارد اخلاص نماز با شرایط. در روزه هم این حذف و انتخاب هست، در حج هم هست، در کسب هم هست، می‌خواهی هفتاد هشتاد سال سر سفرۀ رزق بنشینی، خودت و زن و بچه‌ات، ربا نه، غصب نه، رشوه نه، اختلاس نه، مال وارث را خوردن نه، اینها «لا اله» است، یعنی جنبۀ حذفی است.

الا الله «إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُم»(نسا، 29) یعنی یک معاملۀ شرعی فقهی که بعضی‌ها می‌گویند ـ من موافق با این بعضم ـ در فروش انصاف را هم در سود کشیدن رعایت کنید، اینجا هم حذف و انتخاب است؛ یعنی آدم بگوید «لا اله الا الله» این حذف و انتخاب جریان در تمام شئون زندگی داشته باشد، برای مردها و برای خانم‌ها.

اگر یک خانم می‌خواهد اهل «لا اله الا الله» باشد صریح قرآن است نامحرم تو را نبیند، بی‌حجاب نباشی، اهل تبرج نباشی، یعنی از خانه بروی بیرون با لباس و با آرایش و با خودآرایی، خودنمایی نداشته باشی، این تبرج است. این «لا اله» مربوط به زن است که تبرج نداشته باشی، یعنی زیباترین لباس را بپوشی و غلیظ‌ترین آرایش را بکنی به نیت اینکه بروی خودت را نشان بدهی به نامحرمان ولو حالا ارتباط هم برقرار نکنی، این باید حذف شود تا زن بشود زن مسلمان و زن متدینه و زن اسلامی.

اینها اگر حذف نشود به «الا الله» آدم نمی‌رسد (هرگز نبری راه به سرمنزل مقصود/ تا مرحله پیما نشوی وادی لا را) این شعار همۀ انبیای الهی بوده که ابتدا بروید سراغ حذف کردن حرام‌ها، همه باید حذف شود، اخلاق‌های سبوعی و بهیمی و شیطانی باید حذف شود. من وقتی که اخلاق درندگان را داشته باشم، اخلاق چهارپایان را داشته باشم، اخلاق شیاطین را داشته باشم؛ بین من و پروردگار حجاب است و من اصلاً نمی‌رسم به «الا الله»، من تا این «لا اله» را رد نشوم نمی‌رسم.

 

عظمت حرمت مؤمن

کمتر مردم به نکات دقیق دین توجه دارند. این روایتی که نقل می‌کنم نویسنده و ناقلش وجود مبارک مرحوم ملا مهدی نراقی است، ایشان یک شخصیت کم‌نظیری در علمای شیعه است. ایشان نقل می‌کنند رسول خدا در حال طواف بودند، رسیدند روبه‌روی در کعبه، آن وقت در همکف زمین بود و ارتفاع خانه کم بود، دیدند یک آقایی حلقۀ در کعبه را گرفته و با یک حال دعا می‌گوید: خدایا به حرمت این کعبه مشکل من را حل کن. پیغمبر اکرم فرمودند: به قسم مهم‌تری خدا را قسم بده. گفت: من بلد نیستم، قسم مهم‌تر چیست؟ خیلی عجیب است، فرمود: اگر مؤمنی خدا را به خودت قسم بده «فان المؤمن اعظم حرمة من الکعبه» این را کتاب‌های متعددی نقل کردند.

روایت دیگری دارد که پیغمبر می‌فرماید: «مؤمن افضل من ملک المقرب» درست هم هست. ملک مقرب جبرئیل و میکائیل است، نه شکم دارند، نه غریزۀ جنسی؛ اما این مؤمن شکم دارد، غریزۀ جنسی هم دارد، نود و نه درصد گناهان هم گورشان شکم و شهوت است، کسی که در معرض این همه تحریک شهوات و شکم است، ولی مؤمن مانده، این افضل از جبرئیل و میکائیل است.

این هم خیلی روایت عجیبی است امام عسکری(ع) می‌فرماید که روز قیامت اگر صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و ما چهارده نفر در یک صف طولی نشسته باشیم، حضرت آدم تا امام زمان در یک صف، یک مؤمن بیاید از جلوی ما رد شود تمام انبیا و ما به احترامش تمام قد بلند می‌شویم. این برای بدن ما و سر و کله‌ و دست ما نیست، برای آن ارتباط دل به پروردگار و به قیامت است، آن کسی که ارزش می‌دهد به مؤمن ایمانش است، ارتباطش است، اتصالش است.

خیلی حرف‌های عجیبی زدند، نقل می‌کند شیخ بهایی که حضرت می‌فرماید: اگر یک دانه نان حلال به من بدهند... شیخ در کتاب «مخلاة» نقل می‌کند، من چاپ مصر این کتاب را دارم، خیلی هم خوب چاپ کردند، بیش از ده هزار نکتۀ درجه یک در این کتاب است. یک دانه نان حلال به من بدهند، می‌گذارم خشک شود که قابل کوبیدن در هاونگ شود، این نان خشک را می‌کوبم و تبدیلش می‌کنم به یک آرد نرم، این را می‌ریزم داخل یک ظرفی و درش را می‌بندم، مریض بیاید پیش من بگوید دکتر نتوانسته من را علاج کند، مقداری از این را به او می‌دهم، او خوب می‌شود. این‌قدر مهم است این «لا اله الا الله».

 

زشتی بخل در روایت

به یک قسم بالاتر از کعبه خدا را قسم بده «فان المؤمن اعظم حرمة من الکعبه» احترام و شخصیت مؤمن از کعبه برتر است. مرحوم نراقی می‌فرماید: آرام به پیغمبر گفت من یک عیب دارم، نمی‌توانم خدا را به خودم قسم بدهم. فرمود: عیبت چیست؟ گفت: وضع مالی من خوب است، بخیلم. پیغمبر اکرم یک لحظه هم نایستاد، همین که گفت من بخیلم، یعنی بخل را حذف نکرده، یعنی هنوز در «لا اله» گیر است، هنوز دچار بت است، توحید ندارد، موحد نیست، دچار بت است؛ پیغمبر نایستادند راه افتادند و با صدای بلند فرمودند: «البخل فی النار» بخل هر کجا هست آتش جهنم است.

در قرآن در سورۀ آل‌عمران و توبه، در آل‌عمران یک آیه و در توبه دو یا سه‌تا آیه است، علناً پروردگار می‌گوید بخیل در جهنم است و پول‌هایی هم که در دنیا جمع کرد و برای هیچ کار مثبتی خرج نکرد، اینها را در قیامت تبدیل به فلز می‌کنم، با آتش جهنم حرارت می‌دهم و به پیشانی و پهلو و پشتش می‌چسبانم، «هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُم»(توبه، 35).

بعضی‌ها بخیل هستند، حریص هستند، ریاکار هستند، حرام‌خور هستند، آنها را که آدم نمی‌داند عذابشان چه هست. این یک رذیلت اخلاقی است، یک «لا اله» است، کلش نیست که این‌طور آدم را گیر می‌اندازد.

 

معادل نداشتن توحید

این را هم صدوق نقل می‌کند: «من قال لا اله الا الله مخلصاً دخل الجنة» کسی که با اخلاص «لا اله الا الله» بگوید یقیناً اهل بهشت است. روایت از رسول خداست «من قال لا اله الا الله مخلصا دخل الجنة، قیل یا رسول الله و ما اخلاصها» به حضرت گفتند: اخلاص در «لا اله الا الله» چیست؟ چقدر پیغمبر زیبا فرمودند: «ان یحجزه لا اله الا الله عمّا حرم الله» اینکه یک «لا اله الا الله» گویی باشد که «لا اله الا الله» او را از محرمات الهی مانع شود، نه همین‌طور به زبان بگوید «لا اله الا الله».

در یک روایت دیگر این هم توحید نقل می‌کند، پیغمبر می‌فرماید: «لیس شیء الا و له شیء یعدله» هیچ چیز در این دنیا نیست مگر اینکه معادل دارد و هم وزن دارد «الا لا اله الا الله» مگر توحید که «لا یعدل لها شیء» هیچ چیز در این عالم هم وزن توحید نیست. باید بگویم خوش به حال شما، شما خیلی خوبید، پدر مادرهای خوبی داشتید، همۀ زمینه‌ها به لطف خدا برایتان فراهم بوده، از گذشتگان، از مدرسه‌هایی که رفتید، از شوقی که خدا به شما داد برای عبادت، از ذوقی که به شما داد و خواب شیرین صبح را چهل پنجاه سال است حذف کردید و در این مجالس علم و مجالس ابی‌عبدالله(ع) شرکت می‌کنید، خیلی قابل شکر است، خیلی قابل سپاس است.

 

زندگی در خانوادۀ مؤمن

یک وقت من خودم می‌نشینم فکر می‌کنم و می‌گویم من اگر در اسرائیل از یک پدر و مادر صهیونیسم به دنیا آمده بودم، الان وضعم چه بود؟ مقایسه می‌کنم در خانه‌ای به دنیا آمدم که از اول که چشمم را باز کردم، نماز دیدم، روزه دیدم، درستی دیدم، اخلاق دیدم، کم‌کم ـ شما هم همین‌طور ـ گریه دیدم.

من از بچگی وقتی پدرم برای ابی‌عبدالله(ع) گریه می‌کرد، می‌ترسیدیم که بمیرد، یعنی طوری گریه می‌کرد و ناله می‌زد و تکان می‌خورد که ما فکر می‌کردیم همین الان از دنیا می‌رود، آخرش هم روز هفتم محرم در نماز صبح در رکعت دوم از دنیا رفت. ما وقتی آمدیم دستش را باز کردیم دیدیم تسبیح تربت داخل دستش است، این را محکم گرفته بود. این خیلی شکر دارد، ما خیلی چیزها را حذف کردیم و خیلی چیزها را نگه داشتیم، این را باید از خدا درخواست کنیم که این حذف و انتخاب برای ما بماند.

ذکر مصادیق دیگری هم دارد که خیلی مهم است و به‌خصوص آیه‌ای که می‌فرماید: «وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون»(انفال، 45) این «تفلحون» یک توضیح چهار قسمتی خیلی جالب دارد که ان‌شاءالله فردا برایتان عرض می‌کنم.

 

سوگواره

(خوشا آنان که الله یارشان بی/ که حمد و قل هو الله کارشان بی/ خوشا آنان که دائم با تو باشند/ بهشت جاودان بازارشان بی) سوال من از ارتش بنی‌امیه در قلبم این است، مگر برای کشتن یک نفر چقدر اسلحه لازم است؟ با یک شمشیر زدن، با یک خنجر زدن جگرگوشۀ زهرا را می‌کشتید، چقدر اسلحه مصرف کردید؟ حتی امام باقر(ع) می‌فرماید: سنگ‌ها و چوب‌های روی بدن را کنار زد عمه‌ام و دست برد زیر بغل بدن قطعه‌قطعه، خیلی عجیب است که سه‌تا سوال کرد: «أ أنت اخی؟» آیا تو برادر منی؟ درست آمدم؟ «و ابن والدی؟» تو پسر امیرالمؤمنین(ع) بابای منی؟ «و ابن امی؟» تو پسر فاطمۀ زهرا مادر منی؟

لب‌های مبارکش را به گلوی بریده گذاشت (کسی چون من گل پرپر نبوسید/ کسی گل را ز من بهتر نبوسید/ کسی چون من گلش نشکفت در خون/ کسی گل را به چشم تر نبوسید/ کسی غیر از من و دل اندر این دشت/ به تنهایی تن بی سر نبوسید/ به عزم بوسه لعل لب نهادم/ به آنجایی که پیغمبر نبوسید).

 

تهران/ حسینیه آیت‌الله علوی بروجردی/ دهۀ سوم صفر 97/ جلسۀ ششم

 

برچسب ها :