شب سوم شنبه (24-9-1397)
(گلپایگان مسجد آقا مسیح)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- سعادت اولین خانوادۀ بشر
- سیر تمدن بشر در قرآن
- بیعقلی با وجود علم و دانش
- عذاب اقوام گذشته
- ردپای صهیونیست در جامعۀ علمی
- فروپاشی اخلاق جنسی
- انسانهایی مانند حیوان
- اطلاع معصومین از سر درون انسانها
- بازشدن گرههای زندگی با خوشاخلاقی
- خانهدارشدن طلبه با دعای کمیل
- سعادت شیعه
- تشییع جنازه شیعه توسط پیامبر
- ولایت اهلبیت
- عشق خرمافروش به علی(ع)
- دعای آخر
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهلبیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.
سعادت اولین خانوادۀ بشر
تاریخ این فکر شاید به زمان تشکیل اولین خانواده در کرۀ زمین برگردد، حتماً هم همین باید باشد، آن فکر این است که این اولین خانواده و خانوادههای بعد و بهتدریج ملتها، امتها در فکر رسیدن به سعادت و خوشبختی بودند، رسیدن به یک فضایی که در آن فضا زیان و شر و خطری متوجه آنها نشود.
تاریخ نشان میدهد کسانی که خود تصمیمگیر بودند یک مسائلی را بهعنوان سعادت برای خودشان مطرح کردند، ولی آن سعادت نبوده، دنبال یک سلسله مسائلی رفتند بهعنوان مرکب رسانندۀ به سعادت اما نرسیدند، هم مرکب مرکب لنگی بود و هم آن چیزی را که فکر میکردند سعادت است، سعادت نبود.
وقتی قرآن نازل شد خیلی از امتهای گذشته و ملتهای زمان پیغمبر را رمی به جدا زندگیکنندگان از عقل و شعور و فکر و اندیشۀ درست معرفی کرده است. جالب این است که اول اشتباهاتشان را در آیات میگوید، انحرافاتشان را در آیات میگوید، پشت کردن آنان را به حقایق در آیات میگوید و بعد نتیجه گیری میکند که «وَ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُون»(مائده، 103)
این نتیجهگیری بعد از بیان اوصاف ملتها و جامعه زمان پیغمبر است که اینها «لا يَعْقِلُون» هستند یعنی زندگی میکنند، تمدن هم دارند، اختراعات هم دارند و داشتند، اما انسان عاقلی نبودند. آنان انسان بودند و کارهای زیادی هم داشتند، کار معیشتی ایشان، کار آبادی مناطق زندگی ایشان، کار بهداشتی ایشان، حتی قرآن میفرماید عمرشان از شما بیشتر بود. آنان خیلی وارد به بهداشت بودند که چه بخورند و چقدر بخورند و چه زمانی بخورند و به همین خاطر سلامت داشتند و عمرشان طولانی بود، اکثر اعمار و آثار و تمدن خیلی فراوانی داشتند، آدمهایی نبودند که با برگ درخت زندگی کنند یا خانهشان غار باشد یا در گودالهای زمین باشد.
سیر تمدن بشر در قرآن
تمدن معیشتی از زمان آدم بوده، لذا قرآن مجید آیاتی دربارۀ انسان دارد و از آیات استفاده میشود که غارنشینی را قرآن قبول ندارد. اینهایی که اروپاییها ساختند دوران غارنشینی، خیر بشر غارنشین نبوده، فلاسفه هم وقتی انسان را تعریف میکنند میگویند مدنیون به طبع، یعنی سرشت انسان و طبیعت انسان شهرنشینی و خانهنشینی و گرایش به تمدن بوده است. دوران حجر را قبول ندارد که ابزارها فقط سنگی بوده، دوران اختراع و پیدا کردن آتش را هم قبول ندارد، چون در آیاتی که مربوط به قابیل و هابیل است صریحاً از آتش پروردگار بحث میکند.
بشر متمدن بوده اما اکثرشان انسان با تمام وجود مادی بودند، نه انسان عقلی، نه انسان فکری، نه انسان اندیشهای که بیایند در آثار عالم اندیشه کنند برای اینکه خدا را پیدا کنند، اکثر اینگونه بودند؛ اما اقلیتی هم از زمان آدم بودند که یک برگ درخت را میدیدند و میگفتند (برگ درختان سبز در نظر هوشیار/ هر ورقش دفتریست معرفت کردگار).
بیعقلی با وجود علم و دانش
اکثر مردم عالم درخت را میدیدند فقط میدیدند، یعنی با همان چشمی که گاو و شتر و بز و گوسفند و درخت را میدید، میدیدند. مردم گردش شب و روز را میدیدند با همان چشم جدای از عقل، دریاها را میدیدند با چشم جدای از عقل، اما آن اقلیتی که عاقلانه زندگی میکردند یعنی عقل را به کار میگرفتند، با عقل نگاه میکردند، با عقل وارد کار میشدند، با عقل وارد حرکت میشدند، زندگی بسیار درست و سالم و صحیحی داشتند، آنها «يَعْقِلُون» بودند؛ اما انسان بی عقل، حیوان متمدن بود «لا يَعْقِلُون».
شما در قرآن ببینید خدا ملتها را رمی به بیسوادی نمیکند، رمی به بیتمدنی نمیکند، این آیه را نمیدانم در قرآن تا حالا دقت کردید یا الان من بخوانم یادتان میآید که خوانده باشید، پروردگار میفرماید: «یعلمون»، یعلمون فعل مضارع است، نمیگوید علموا میدانستند، میگوید یعلمون میدانند، این دانستن ایشان همیشگی است، این دانستن ادامه دارد، یعلمون میدانند و دانستن هم همواره است، چه چیزی را میدانند؟ «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا»(روم، 7) تمام برنامههای مادی را میدانند، بلد بودند کارهایی را که داشتند که پروردگار نقل میکند.
من چندتا از بلد بودن امتهای گذشته را بگویم؛ بلد بودند با تیشههای مخصوص خانههایشان را در دل کوه بسازند، یعنی بنشینند سنگها را بتراشند که این نمونهاش الان گوشۀ تبریز هست، اسمش کندوان است، شما بروید تبریز بروید کندوان کوه را یعنی سنگ یکپارچه را تراشیدند، سالن دارد، اتاق دارد، حمام دارد، دستشویی دارد، زندگی دارد.
عذاب اقوام گذشته
قوم عاد اینطور بودند «إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ»(فجر، 7 و 8) اینها یک تمدنی داشتند که قرآن میگوید آن زمان اصلاً نمونه و نظیر نداشته «الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ وَ ثَمُودَ الَّذِينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْواد»(فجر، 8 و 9) اینها یک ملت دیگری بودند که تخته سنگهای هزار کیلویی و پانصد کیلویی را میآوردند و روی همدیگر سوار میکردند، خانه درست میکردند.
من نمونۀ این خانهها را در سوریه دیدم برای دو سه هزار سال پیش است، آدم نگاه میکند با چه جرثقیلی این تخته سنگها را بردند بین دو ستون قرار دادند و تخته سنگهای دیگر را بهعنوان سقف رویش گذاشتند، یقیناً قویترین جرثقیلهای آمریکا قدرت تکان دادن چنین سنگهایی را ندارد و آنها این کار را میکردند؛ اما نهایت کارشان عذاب الهی بود.
این تمدنها دچار یک زمین لرزهای شدند، خودشان و تمدن فرو رفت؛ یا با سیلهای عظیمی از بین رفتند؛ یا از لرزش زمین و سیلهای عظیم؛ خیلی شگفتانگیزتر باد بود که پروردگار میگوید هفت شبانه روز دنبال هم این پیچ وزیدن باد را مدام اضافه کردم، بعد از هفت شبانهروز که باد نشست، هیچچیز از آن مملکت باقی نماند حتی خانههای به آن با عظمتی را تکه پاره کرده بود و باد برده بود. چرا؟ «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا» خیلی خوب بلد بودند.
الان هم خیلی خوب بلدند، یعنی مهندس میآید نقشه میکشد، محاسبهکننده میآید محاسبه میکند و یک ساختمان میسازد صد و بیست طبقه، آسانسور برای این صد و بیست طبقه میسازد که سرعت اینقدر زیاد است دو دقیقه نمیکشد بالا برسی. من بعضی از این ساختمانها را با آسانسورش رفتم، دو دقیقه نمیکشد که شما را میبرد طبقۀ آخر و شما را دو دقیقه پایین میآورد.
من یک چیزی را در ایتالیا و پاریس دیدم، در پاریس اول غروب دیدم که یک جایی نصب شده بود برای بالا بردن که صد و بیست متر در یک چشم بهم زدن بالا میبرد و پایین میآورد. آنان ساخت و ساز دنیایشان را بلدند «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا». شما در قرآن مجید نگاه کنید ملتها را پروردگار از نظر دنیایی تعریف میکند که کار را بلد بودند و این ملتها «وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُون»(روم، 7).
آنان در کنار این تمدنها از توحید، از عدل، از حقایق، از حلال و حرام، از مسائل عالی اخلاقی و عاطفی و خانوادگی کاملاً بی خبر بودند، فکر هم میکردند سعادت در این تمدن است، به آن سعادت که نرسیدند چون اشتباه فکر کردند، آن چیزی که فکر میکردند سعادت است، سعادت نبود و شقاوت بود، عذاب بود.
ردپای صهیونیست در جامعۀ علمی
فرجام کار امتها بحث خیلی گستردهای در قرآن کریم است. شما اگر در قرآن دقت کنید جامعهشناسی قرآن، بالاترین دانش جامعهشناسی است؛ ولی الان در غرب بالاترین متفکر جامعهشناس و متفکر اقتصاد و متفکر روانکاو سهتا یهودی صهیونیست هستند که کتابهایشان در دانشگاهها درس داده میشود. یکی از آنها «دورکهایم» است که دوستانی که دانشگاهی هستند میدانند، یکی «فروید» است و یکی «مارکس» است، هر سه یهودی و هر سه هم صهیونیست و هر سه را هم خود جامعۀ صهیونیستی پول زیادی خرج کرد کتابهایشان در تیراژ وسیعی پخش شد، پول زیادی هم به مراکز دانشگاهی دادند که اینها را کتاب دانشگاهی کنند.
شما فکر میکنید بالاترین جامعهشناسان جهان در غرب هستند، بالاترین اقتصاددانان در غرب هستند، بالاترین روانکاوان در غرب هستند. اقتصاد مارکس هفتاد سال دوام آورد که نقطۀ مرکزی این اقتصاد مارکسیستی شوروی بود، بعد از هفتاد سال این ساختمان پوسیدۀ بالا آمده فرو ریخت و استخوانهای این اقتصاد هم خورد شد.
بالاترین روانکاو غرب فروید است که نهایتاً بشر غربی را با این علم به عریان شدن و قانع شدن به انواع فسادهای جنسی رساند. شما در اروپا و آمریکا اگر بنشینید صحبت کنید، من ساعتها صحبت کردم با اروپاییها، با دانشجوهایش، با بزرگتر از دانشجوهایش کاری کرده روانکاوی فروید که آنچه را انبیا و ائمه و صد و چهارده کتاب آسمانی گناه میداند، آنها دیگر گناه نمیدانند، یعنی طبیعت ثانویه شده است. شما به آنان بگو زنا گناه دارد، میخندد و میگوید: گناه یعنی چه؟ شما به او بگو ازدواج مرد با مرد خیلی گناه کثیفی است، میگوید: چه میگویی گناه یعنی چه؟
فروپاشی اخلاق جنسی
جدیداً هم من سخنرانی با کمال تأسف یک دانشمند مسلمان آب و نمک آمریکا خورده را دیدم. خانۀ کسی بودم، تلویزیونش را روشن کرد کانال آمریکا، کانال علمی آنان را نشان میداد، یک مرتبه او را دیدم و شناختم. او داشت سخنرانی میکرد، مصاحبه کننده از او پرسید: آقا شما که یک دانشمند اسلامی هستید راجع به ازدواج مرد با مرد که الان در کل غرب قانونی است، نه رایج قانونی یعنی وکلای مجالس آمریکا و هلند و ایتالیا و آلمان و فرانسه نشستند بحث کردند و قانونی کردند، نظر شما چیست؟
او گفت: یک زمانی گناهان از نظر اخلاقی بد بوده، اما الان جهان حق را جای اخلاق قرار داده، اخلاق دیگر تعطیل؛ یعنی یک مرد میگوید حقم است، یک زن میگوید حقم است، یک جوان میگوید حقم است که از وجود خودم چیزی را که لذت میبرم با آن باشم. او میگفت دیگر اخلاق بساطش تمام شده است؛ این مسائل شده حق و نمیتوانیم به او بگوییم حق نداری، نمیتوانیم، حقش است. اینطور به لجن کشیده شده است.
من به یک جوان ایتالیایی که آدم باسوادی بود گفتم: این گناهان عوارض جسمی بدنی و روحی دارد. گفت: کجایی هستی؟ گفتم: من شرقی هستم. گفت: مثل اینکه معنی زندگی را تا حالا حالیت نشده، جاهلی، نفهمی، آنچه برای ما مهم است لذت فعلی است، یعنی الان از چه چیزی لذت میبری، این حق است؛ حالا از این لذت فردا یا ده سال و بیست سال دیگر ایدز میگیری نمیدانم، سکتۀ مغزی میکنی، خونت آنزیمهایش به هم میخورد، اینها را نباید فکر کرد چون ما یک روزی از این دنیا باید برویم، با ایدز برویم چه عیبی دارد؟ گفتم: راجع به دنیای بعد عیسی که پیغمبر شماست خیلی حرفهای خوبی دارد. گفت: عیسی این حرفها را برای خودش زده است.
انسانهایی مانند حیوان
این بشر متمدن حیوان، انسان متمدن بدون تعقل صحیح و بدون اینکه عقل را به کار بگیرد قرآن مجید میگوید متمدن است ولی در یک آیۀ دیگر میگوید: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ»(اعراف، 179) اینها هم یک نوع شتر و گاو و گوسفند و خوک و از همین حرفها هستند. انسان هستند اما انسان عاقل نیست، انسان حیوان مثل حیوانات دیگر است.
«يَتَمَتَّعُون وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعام»(محمد، 12) این هم آیۀ عجیبی است، انگار برای امروز نازل شده است. «یتمتعون» فعل مضارع است، یعنی دائم لذتگراست، کاری هم به عوارضش ندارد، حالا برای اینکه لذتش را اشباع کند با گرسنگی که نمیتواند با تشنگی که نمیتواند، «يَتَمَتَّعُون وَ يَأْكُلُونَ» میخورد که قدرت بگیرد که هر لذت نامشروعی را ببرد «كَما تَأْكُلُ الْأَنْعام» انسان لذتگرای خورندهایست مانند انعام، یعنی به شکل انسان است.
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «الصورة صورة انسان» قیافه انسان است «و القلب قلب حیوان» قلب خوک است. اینکه شما شنیدید روز قیامت بعضیها به صورت حیوانات محشور میشوند و در قرآن هم داریم «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَت»(تکویر، 5) یعنی تمام باطنها در ظاهر آدم میافتد.
در قیامت نگاه میکند میبیند ماشاءالله چقدر سگ در قیامت است، چقدر خوک در قیامت است، چقدر خرس در قیامت است، چقدر روباه در قیامت است، آن وقت آنجا آدم میفهمد که اینها هیچکدام به حقیقت حیوان نیستند، در دنیا به شکل انسان بودند «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِر»(طارق، 9) باطنشان آمده در ظاهرشان و تو این شخصی که در دنیا همسایهات بوده حالا به شکل خوک میبینی، به شکل روباه میبینی.
فتال نیشابوری نیز در کتاب بسیار با ارزش «روضة الواعظین» این مطلب را از زینالعابدین(ع) نقل میکند. امام امام است، یعنی مقدم بر همۀ انسانها در عقل، در دید، در اندیشه و در علم است. اگر مقدم بر همۀ انسانها نبود که مثل بقیه بود، یعنی اگر موسی بن جعفر(ع) یا حضرت هادی(ع) یا امام عسکری(ع) یا امیرالمؤمنین(ع) این نبودند، مثل ما بودند، یعنی در ارزش هم وزن ما بودند.
اطلاع معصومین از سر درون انسانها
شخصی آمد پیش موسی بن جعفر(ع) با چشم گریان که یک کسی با من معاملۀ اقتصادی داشته، بده بستان بوده، میگرفت و میداد، جنس را نسیه میبرد، این شخص مرده و من هم پول حسابی از او طلبکارم، یابن رسولالله رفتم به وارثش میگویم پدرتان به ما بدهکار بوده میگویند: ما در دفترهایی که از پدرمان مانده بدهکاری نمیبینیم. چه کار کنم؟ هیچ سندی نیست، فرمودند: امشب برو قبرستان بقیع و با این کلمات بدهکارت را صدا کن«وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِين»(یس، 12). البته این کلمات را به ما یاد بدهند و بدون امام ما برویم بالا سر هر قبر دو هزار بار هم بخوانیم مرده زنده نمیشود، پشت تمام کارهای مثبت و دنیا و آخرت ما باید نور امام باشد.
امام آگاهی کامل دارد، وقتی مسافر میآید در خانۀ امام صادق(ع) را میزند خود حضرت میآید پشت در و خیلی نرم و آرام، ائمۀ ما اهل عصبانی شدن نبودند، چون عصبانیت از خصلتهای ابلیس است، ائمۀ ما خصلتهایشان الهی بود. امام خیلی نرم بدون اینکه بپرسد چه کسی است در میزند فرمودند: اول برو غسل کن، چون نیاز به غسل جنابت داری، اینطور نمیشود من را ببینی.
(غسل در اشک زنم که اهل طریقت گویند/ پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز) اول برو غسل بکن، نجس که به امام راه ندارد، نجس که به خدا راه ندارد. من شکمم پر از مال حرام است، یک گرفتاری هم پیدا کردم، یکی هم به من گفته برو دعا کن دعاکنندۀ حرامخور راه به خدا ندارد، چه دعایی بکند؟ دعاکنندۀ حرامخور راه به ابیعبدالله(ع) ندارد، حالا برود بالای ضریح یا زیر گنبد و زیر قبه بگوید آخوندها گفتند زیر قبه دعا مستجاب است، اصلاً راه ندارد که دعا کند و مستجاب شود. بدن راه پیدا کرده، نه خودش راه ندارد.
بازشدن گرههای زندگی با خوشاخلاقی
شخصی پیش یک اهل الهی، اهل حال آمده بود. من آن اهل دل را میشناختم، گفت: آقا زندگیم به هم پیچیده، من به کسی بدهکار هم نیستم اما متوقف شده، مدام گره میخورد و گره میخورد. گفت: راه دارد که زندگیت از فردا به بعد گره نخورد، گرههای خورده هم باز شود. گفت: چه کار کنم؟ گفت: با زن و بچهات تلخ برخورد میکنی، دائم در این خانه دل میسوزد، از دست تو این دل سوختنها بیرون که میآید میشود گره در زندگی.
مدام میگویی چرخم نمیچرخد و کسادم، نمیآیند سراغم، گیر میکنم یک جا میروم میخواهم بگویم که این مشکل من را حل کنید میگویند قانون اجازه نمیدهد، میگویند نمیتوانیم، گاهی هم مسخرهام میکنند، میگویم آقا مشکل دارم این اداره باید مشکلم را حل کند؟ میگوید میخواستی نروی روی پشت بام الله اکبر بگویی یا بریزی داخل خیابان.
اهل دل گفت: گره تو برای بد رفتاری و تلخی با زن و بچهات است، برو از اینها عذرخواهی کن، یک وقت نگویی من یک پیراهن از اینها بیشتر پاره کردم، قیچی دو هزارتا پیراهن از تو بیشتر پاره کرده، من بروم از زن عذرخواهی کنم؟ از پسرم؟ از دخترم؟ من اعلیحضرت خانهام، من شاه خانهام، چرا عذرخواهی کنم؟ گفت: برو عذرخواهی کن و روشت را هم عوض کن، نرم شو، گرم شو، خوب رفتار کن.
دو سه هفتۀ بعد آمد پیش همین بزرگواری که عرض کردم، من هم کاملاً میشناختمش، گفت: آقا حل شد. من میدانستم حل میشود، معلوم است که حل میشود. اینی که قرآن میگوید، اینی که روایات میگویند پشتوانۀ زندگی این خیلی مهم است، وقتی توحید باشد پشتوانۀ زندگی است.
خانهدارشدن طلبه با دعای کمیل
یک کسی بود تهران این روحانی بود، من بچه بودم آن وقت خیلی مورد احترام اهل تقوا بود. با زن و بچهاش مستأجر بود، صاحبخانه یک روز صبح به او گفت: آقا کمکم آماده شوید خانۀ من را خالی کنید. گفت: چشم. اینها کسانی بودند که پشتوانۀ زندگیشان توحید بود، نبوت بود، امامت بود، عقل داشتند عقل انسان، عاقل بودند نه انسان حیوانگونه. صاحبخانه رفت ایشان هم تا نه صبح تمام اثاثش را جمع کرد و در رختخواب گذاشت و گره زد، کل زندگی او با زن و بچهاش سهتا دانه رختخواب شد.
آمد داخل کوچه فرشش را پهن کرد، متکاها را هم چید کنار دیوار و تکیه داد به دیوار، رهگذرها هم میرفتند میدیدند آخوند با زن و بچه داخل کوچه است، یکی آمد به او گفت: آقا؟ گفت: آقا ندارد، دو شب مانده به شب جمعه کلید حل مشکل من کمیل امیرالمؤمنین(ع) است. این را من درک کردم، شب جمعه کمیلش را خواند، خیلی هم اهل گریه بود.
صبح جمعه ساعت ده و یازده یک کسی آمد گفت: آقا من امروز خبر شدم صاحبخانۀ شما گفته خالی کن. صاحبخانه هم بعدازظهر آمد گفت: آقا من که نگفتم امروز خالی کن، من گفتم آماده شو برای خالی کردن. گفت: تو دلت دیگر با من نبود که داخل این خانه بنشینم، من باید خالی میکردم. گفت: آقا من امروز شنیدم اوضاع اینطور شده است، حالا چطور میخواهی زندگی کنی؟ گفت: داخل کوچه دیشب کلیدش را به من دادند و انداختم داخل قفل مشکل. پرسید: کدام کلید؟ گفت: دعای کمیل. گفت: آقا راست است، درست است، من یک خانۀ دویست متری دارم، برای من زیاد است، اثاثهایت را بیاور داخل آن خانه، امروز که تعطیل است، شنبه هم بیا محضر به نامت کنم.
سعادت شیعه
مؤمن عاقل هزار جور پشتوانه دارد؛ یک پشتوانه خود پروردگار است، ما شیعهها که یک ملتیم، یک جمعیتیم، ما شیعهها سعادتمان در چیست؟ ما شیعهها چطور سعادتمند میشویم؟ من یک متنی را دربارۀ اهلبیت بخوانم برایتان که راه سعادتمند شدن را این متن به ما نشان میدهد، آن هم از برکت شب ولادت امام عسکری(ع) این متن به فکر من افتاد، یادداشت کرده بودم نه برای اینجا برای جای دیگر، چقدر این متن عالی است.
مدرک این متن «مجمعالبحرین» دانشمند بزرگ شیعی طریحی است، ترکیب این متن از قرآن و روایات گرفته شده و به هم وصل شده، این متن یک خط است؛ سعادت ما در قبول و پذیرش ولایت، یعنی سرپرستی، یعنی کارگردانی اهلبیت است و بعد از قبول ولایت، عمل کردن به دستورات اهلبیت. ما با همین دوتا به سعادت کامل میرسیم.
تشییع جنازه شیعه توسط پیامبر
جنازه را از داخل خانه بیرون آوردند، پشت جنازه چهارتا حمال بازار مدینه بودند، یک دانه از این حمالها آن طرف تابوت بود و یکی این طرف، در گیر و داری که این چهارتا حمال جنازه را میبردند بقیع دفنش کنند، پیغمبر و امیرالمؤمنین(ع) از خانه آمدند بیرون، پیغمبر تا چشمش به این چهارتا حمال و این جنازه افتاد فرمود: علی جان! برویم تشییع، یک بار من و تو جلوی تابوت را روی دوش میگذاریم، یک مقدار که رفتیم بعد میآییم عقب تابوت را و دیگر تابوت را دست این حمالها نمیدهیم، خودمان میبریم.
جنازه را آورد بقیع، حمالها گفتند: آقا! کفن داخل بقچه است. فرمود: کفن لازم ندارد، علی جان تو آب بریز و من این حمال را غسلش میدهم، پیراهنم را کفنش میکنم و بعد میرویم خانه یک پیراهن میپوشیم. پیراهنهای بلند عربی را پیغمبر سه تکه کرد و حالت کفنی به آن داد و بعد هم خود پیغمبر جنازه را گذاشت داخل قبر، خم شد صورت میت را بوسید، آمد بیرون لحد چیدند، دست امیرالمؤمنین(ع) در دستش بود، برگشتند. فرمود: علی جان! از من نپرسیدی من با این مرده چرا اینطور رفتار کردم؟ گفت: آقا بفرمایید چرا اینطور رفتار کردید؟
سعادت ما «الولایة محبت اهل البیت»، یک: «و اتباعهم فی الدین»، دو: «و امتثال اوامرهم و نواهیهم»، سه: «و تأسی بهم فی الاخلاق و الاعمال» گفت: علی جان از خانه که آمدیم بیرون این جنازه را که روی تابوت نگاه کردم، قلبش را که دیدم از عشق تو پر است. آدم عاشق دنبال معشوق میدود، دنبال معشوق دویدن ما همین عمل کردن به دستورات ائمۀ طاهرین است.
پیامبر گفت: علی جان! این خیلی مردۀ با ارزشی است، دیدم میارزد من خودم غسلش بدهم و کفنش کنم و دفنش کنم. این ولایت اهلبیت با این ترکیب محبت اهلبیت، عشق ورزی به اهلبیت.
ولایت اهلبیت
چطور عشق ورز شوم؟ من یک کتابی دارم نهصد صفحه است، اسمش اهلبیت است، تاریخ اهلبیت نیست، یعنی در تمام این نهصد صفحه ندارد که امام عسکری(ع) چه روزهایی به دنیا آمد یا چه روزی شهید شد یا چند سالش بود یا چه کسی زنش بود، اینها را ندارد، کل این کتاب بیان زیباییهای عقلی، علمی، روحی، اخلاقی و عملی اهلبیت است، از پیغمبر و صدیقۀ کبری تا امام زمان.
آدم این زیباییها را که میبیند مثل گل رز زیبا که آدم میبیند دلش را میبرد و میگوید بخرم ببرم خانه، هر چه زیبایی در این عالم است در اهلبیت است. آدم میخواند فکر میکند عاشق میشود و این عشق را کسی نمیتواند از عاشق با معرفت بگیرد.
دهۀ عاشورا تهران که مهمترین مجلس دورۀ عمرم است و صبح است و خیلی هم با محبت مردم شرکت میکنند، امسال روز اول چهار هزار صبحانه دادیم، حالا ببینید تا روزهای بعدش و روز عاشورا... آنجا از روی منبر به شرکتکنندگان گفتم چقدر به شما بدهند، چند صد میلیارد یا چند هزار میلیارد یا کدام قاره را به شما بدهند و به شما بگویند راست بگو این ثروت این قاره برای تو دست از ابیعبدالله(ع) بردار، واقعاً هر کدام دست بردار هستید دست خود را بلند کنید، اینقدر مردم گریه کردند.
زیباییها را با معرفت آدم میبیند با چشم عقل عاشق میشود «الولایة محبت اهل البیت و اتباعهم فی الدین» ولایت این است که در این چند میلیون فرهنگهای ابلیسی دنبال هیچکدام نرویم، چون همۀ این مذهبهای جهان ریشه در وجود ابلیس دارد، «و اتباعهم فی الدین» دینت دین اهلبیت باشد که دین خداست، «و امتثال اوامرهم و نواهیهم» هر چه امر دارند و شامل حالت میشود عمل کن، هر چه نهی دارند ترک کن، «و تأسی بهم فی الاخلاق و الاعمال» در اخلاقت و در اعمالت به اهلبیت اقتدا کن.
این سخن امام عسکری(ع) است، اینی که گفتم در چهارده معصوم یکی امام عسکری(ع) است، این چهاردهتا وظیفۀ ما نسبت به آنها برای رسیدن به سعادت است.
عشق خرمافروش به علی(ع)
خدایا فهم مسائلت را به ما بچشان، چه لذتی دارد آدم بفهمد، چه لذتی دارد آدم درک کند. آقا یک خرمافروش که دانشگاه ندیده بود، دبیرستان که ندیده بود، اوستا که نداشت، یک خرمافروش علی را شناخت، معرفت یعنی فهمید که همۀ زیباییهای عالم در این یک نفر جمع است، عاشق شد.
یک روز امیرالمؤمنین(ع) دستش را گرفت و او را آورد کنار یک درخت و گفت: بیست سال دیگر تو را به جرم عشقِ من، در اینجا به دار میکشند. گفت: علی جان یعنی آن روز من را دار بکشند، رابطۀ من با تو قطع نمیشود؟ فرمود: نه. گفت: دارم بکشند. عاشق رهاست در دامن معشوق، جانش، فکرش، اخلاقش، عملش، بیست سال دیگر میخواهند دارت بکشند.
دعای آخر
خدایا عشق به اهلبیت را در قلب ما و زن و بچهها و نسل ما ظهور کامل بده. این را خیلی برادران و خواهران دقت کنید، این جمله خیلی سنگین است، پیغمبر اکرم میفرماید: عشق به اهلبیت من رزق است، خریدنی نیست بروید این طرف و آن طرف، نعمت است باید یک جوری برای خود زمینه آماده کنید، خدا این نعمت را روزی شما کند، عشق رزق است.
خدایا حوصلۀ عمل به فرهنگ اهلبیت را به ما عنایت کن. ای خدا مهمترین کار قدرت ترک هر گناهی که به طرف ما آمد را به ما عنایت فرما.
خدایا شب عید است، نمیدانم چه عیدی به ما میدهی اما همۀ ما خواهش و درخواستمان از وجود مقدس تو این است که ای خدا عیدی کامل امشب ما را آمرزش و آزادی کل کسانی قرار بده که در شیعه شدن ما دخالت داشتند.
خدایا حسین را از ما نگیر، شب عید است نمیخواهم خیلی گریه کنید، گریه بماند برای فردا شب.
خدایا امام زمان را دعاگوی همۀ ما و اهل مملکت ما و مراجع و فقها و بزرگان و هر خدمتگزار به این ملت قرار بده.
گلپایگان/ مسجد آقا مسیح/ ربیع الثانی 97/ جلسۀ سوم