شب چهارم یکشنبه (25-9-1397)
(گلپایگان مسجد آقا مسیح)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهلبیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.
رابطۀ موازی عقل و دین
هجوم به دین و حملۀ به دیندار سابقۀ بسیار طولانی دارد، از زمانی که انسان در این کرۀ زمین تشکیل زندگی داده این هجوم شروع شده، ادامه دارد و بعد از ما هم ادامه دارد. البته بیان علتهای این هجوم به دین و به دیندار یک بحث نسبتاً طولانی لازم دارد.
شما ممکن است بفرمایید دین واقعی خدا که همۀ برنامههایش، اعتقاداتش، اخلاقیاتش و اعمالش همه حق است، حق بودنش را عقل درک میکند چون پیچیده نیست. اگر دین خدا به مردم میگوید که در بخش محرماتش «وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضا»(حجرات، 12) در نبود برادران ایمانی خود شخصیتشان را مورد هجوم قرار ندهید، به آبرویشان لطمه نزنید، اگر هم عیبی در آنها خبر دارید این عیب را آشکار نکنید؛ عقل میفهمد که غیبت زشت است، دلیل استدلال کمک عقل است، عقل زشتی کار را میفهمد، دلیل اثبات میکند که زشت است.
دین میگوید: «وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِل»(بقره، 188) مال مردم، زمین مردم، مغازۀ مردم، فرش و زندگی مردم، ملک مردم است و حق شما نیست؛ زورت را نیاور به میدان، تقلبت را نیاور به میدان، مکر و حیلهات را نیاور به میدان، نقشۀ شیطانیات را نیاور به میدان، برای اینکه مال مردم را غارت کنی. بدی بردن مال مردم را عقل قبول دارد؟ عقل این بدی را اظهار میکند؟ بله قبول دارد. دین هم آمده آثار بردن مال مردم را بیان کرده؛ آثار دنیایی و آثار آخرتی.
ما روایاتی داریم البته در کنار قرآن و به کمک قرآن که این روایات را هر متخصص و هر دانایی میفهمد، جزء روایات ساختگی نیست. روایات ساختگی بابش معلوم است، مسئلهاش معلوم است، روایات ساختگی خیلی روشن است، ما هم در کتابهایمان روایات ساختگی خیلی کم داریم. بزرگان دین ما این روایات را در یک کتاب یکی دو جلدی جمع کردند به نام «الاخبار دخیله»، روایاتی که دینی نیست، از پیغمبر و ائمه نیست، اینها را وارد این کتابها کردند ولی خیلی خوب روایات ساختگی را میشود فهمید.
یک سلسله روایاتی داریم که به هیچ دلیلی نمیشود گفت ساختگی است، مثلاً دربارۀ به ناحق بردن مال مردم پیغمبر اکرم میفرماید: کسی که دیناری حرام بیاورد خانه، کاسبی کرده یک دینارش را میداند حرام است، یعنی حق خودش نیست، ملک خودش نیست، برای مالک است، آن را به خانه بیاورد و بگذارد داخل صندوقخانه یا روی طاقچۀ خانه، تا زمانی که این دینار داخل آن خانه است پروردگار عالم نظر رحمت به آن خانه نمیکند، چرا نظر کند؟ خداوند متعال به جایی که فعلاً نجس است چرا نظر کند؟ این دینار ملک دیگران است ،دیگران راضی نیستند پولشان را بردند، برای چه خدا نظر رحمت کند؟
نگاه خداوند به پاکیزگان
خداوند متعال نظر میکند ولی به پاکان و پاکیزهها نه به مردم منحرف، نه به نجاسات؛ چه نجاسات معنوی چه ظاهری. شما در باب نجاسات ظاهری در رسالهها زیاد دیدید که چه عواملی برای پاک کردن نجاسات قرار داده شده؛ آب، خاک، خورشید، زائل کردن نجاست. چرا اگر در لباس من یک قطره خونی باشد نماز باطل است چرا؟ مگر یک قطره خون چیست؟ چون پروردگار به نجاست نظر نمیکند، این نجاست نماز من را هم نجس میکند.
خدا به نجاست نگاه نمیکند چه برسد به اینکه من پیراهنم از حرام باشد، لباسم از حرام باشد، فرشم از حرام باشد، زمین خانهام از حرام باشد، چه دلیلی دارد خدا نظر رحمت کند؟ ما هم که زورمان به پروردگار عالم نمیرسد که به او بگوییم نه نظر کن، مگر ما چه کارۀ خداییم؟
این یک آیه، این یک روایت، این عقلی است یا نه؟ یعنی عقل ما حکم میکند که این فرش برای دیگران است و حق من نیست چون من نخریدم، پول ندادم، عوض ندادم، تبدیل جنس به جنس نیست. من مال مردم را بردم، مردم رنج میبرند، مردم قلبشان درد میگیرد، مردم در بردن مالشان میگویند چرا مال ما را بردی؟ این عقلی است یا نه؟
عدالت و میانهروی
در امور مثبت خدا شما را در همۀ کارهایتان دستور به میانهروی میدهد؛ نه افراط کنید و نه تفریط «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ»(نحل، 90). سعدی به خیلی از شعرا حمله کرده که شما پادشاهان و وزیران و وکیلان و دبیران و مستوفیها را مدح میکنید، حمله میکند به یک شاعری که تو یک قصیده در مدح قزلارسلان گفتی که مثلاً کلهاش مثل گنبد دوار است، چشمش مثل دوتا گوهر شب چراغ است، قدش از هر سروی زیباتر است، (چه حاجت که نُه کرسی آسمان/ نهی زیر پای قزلارسلان) مگر قزلارسلان کیست؟ یک ظالم فرعون.
شاه در هر کشوری مگر کیست؟ یک ظالم. اگر آدم در تعریف دیگران و تکذیب دیگران از میانهروی خارج شود، این یک کار بدی است، یک کار زشتی است، یعنی عقل میگوید این آقا هم مثل خودت است، زد و بند کرده یک صندلی گیر آورده، زور دارد، بد کاری انجام میدهد، برای چه او را مدح میکنی؟ این مدح غلط است. چرا تکذیب بیجا میکنی؟ یکی سواد دارد میگویی سواد ندارد، یکی آدم خوبی است میگویی آدم خوبی نیست، یکی چشمپاک است میگویی چشمش هرزه است، «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ»
عدالت و میانهروی خوب است؟ عقل میگوید خوب است. «وَ الْإِحْسان» هر کجا که جای نیکی کردن است نیکی کنید، خیلی جاها جای نیکی کردن است. یک یهودی در شهر دچار تهیدستی شده، قرآن مجید در سورۀ بقره میگوید از زکات واجب مشکلش را حل کنید، از زکات واجب مسیحی از کار افتاده را، از زکات واجب از کار افتادگی ایشان را حل کنید.
احسان خوب است یا بد است؟ عقل میگوید خوب است، خیلی خوب است. بخل بد است یا خوب است؟ من ده میلیارد تومان ثروت دارم، در قوم و خویشهایم افرادی را دارم دوتا نان سنگک نمیتوانند بخرند مگر به زور، گوشت کیلو این مقدار را نمیتوانند بخرند، اصلاً امکان ندارد برایشان، کارشان به جایی رسیده در هفته یا باید یک شب سیبزمینی پخته بخورند یا یک شب نان و ماست بخورند؛ این ده میلیارد ثروت را من به عباد خدا، به گرسنه، به برهنه کمک نکنم و بخیل باشم این بخل خوب است یا بد است؟ اگر خودت از کار بیفتی، خودت دستت خالی شود که بخیل بودی، ده میلیارد از دست رفته الان میگویی به من کمک نکنند بد است یا میگویی الان که کمکم نمیکنند خیلی پولدارهای بدی داریم؟
همه خوبیهایی که دین میگوید، عقلشان فتوا میدهد درست است؛ آنچه را دین میگوید بد است، عقلشان فتوا میدهد بد است. هیچکس نیست بد را خوب بگوید.
دعای کمیل استاد انصاریان در زندان
شما یک بار بروید زندان، من زندان زیاد رفتم، البته قبل از انقلاب زندان رفتم و بعد از انقلاب برای سخنرانی و برای دعای کمیل و اینها زندان رفتم. این کار را من کردم مثلاً یک شب در زندان به من گفتند امشب که میخواهی کمیل بخوانی مصادف شده بود با شب جمعه، یکی از کسانی که خودش از سلولش گفته من را ببرید کمیل، شنیده که شما میآیید، چون آن وقت کمیل را زیاد رادیو پخش میکرد و در زندان روشن میکردند شنیده بود، بعد پرسیده بود چه کسی امشب میخواهد کمیل بخواند گفتند فلانی، گفته بود من را ببرید.
به من گفتند امشب در این هزار و چهارصد پانصد نفر یکی از مشتریهایی که خودش به دلخواهش گفته میخواهم در کمیل شرکت کنم احسان طبری است، پیغمبر کمونیستهای ایران، یعنی کسی که برای شوروی سابق کمونیست گوهر بوده، افتخار به او میکردند. آدم با سوادی بود، ششتا زبان زندۀ دنیا را مثل زبان مادری حرف میزد، هفده جزء قرآن را هم حفظ بود ولی از قویترین تودهایها بود، خیلیها را هم تودهای کرد، خیلی از جوانها را کمونیست و تودهای کرد. او کتابهایی دربارۀ کمونیستی نوشته بود.
گفتم که بعد از کمیل میشود بیاوریدش پیش من؟ گفتند: بله. کمیل تمام شد و او را آوردند در همان اتاقی که نشسته بودم، آمد کنار دست من نشست. عالم و دانشمند بود، من به او احترام کردم اما پنجاه سال بیدین محض بود. من به او گفتم: آقای طبری ممکن است من از شما یک سؤال داشته باشم؟ آقای طبری! من هم کارهای نیستم که بترسی جواب من را بدهی، من یک آدم روضهخوانی هستم امشب ما را برای کمیل دعوت کردند. سؤال من را اگر دلت میخواهد، من اجبارت نمیکنم راحت جواب بده. گفت: بپرس.
این را خوب عنایت میکنید، این خیلی مسئله است. گفتم: شما پنجاه سال تبلیغ کمونیستی کردی، مقاله نوشتی، کتاب نوشتی، چند هزار جوان را در دانشگاه و بازار و کارخانهها تودهای کردی، ممکن است در یک جمله کمونیستی را برای من تعریف کنی؟ گفت: بله. به او گفتم: من میخواهم از قول تو هم بیرون نقل کنم. گفت: میگویم این پنجاه سالی که من تبلیغ کمونیستی میکردم، کمونیستی یک مکتب پوچ، بیپایه، بیاساس، بیدلیل، مخالف عقل، مخالف دلایل فلسفی، مخالف روح انسان و مخالف با اخلاق است. گفتم: چرا تبلیغ میکردی؟ گفت: از آدم گمراه نمیپرسند چرا، گمراه بودم و دوست داشتم تبلیغ کنم.
دانشمندان بزرگ کرۀ زمین بدی را هم مثل بقیۀ مردم بد میدانند، خوبی را هم خوب میدانند، اقرار هم میکنند. احسان یعنی آدم بیاید مهرش را، لطفش را، قلبش را، اخلاقش را هزینه کند برای هم خونش، برای هم نوعش، برای قوم و خویشش، برای آبرودار، این خوب است یا بد است؟ این را عقل چه میگوید؟ کار خوبی است. بخل چه؟ خیلی بد است که من تنها بخورم، دیگران چه؟ فقیر چه؟ مستحق چه؟ آبرودار چه؟ این خیلی زشت است. دین میگوید: «وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْي»(نحل، 90) فحشا و منکر، مجموع گناهان ظاهری و باطنی، بغی یعنی تجاوز به حقوق مردم بد است یا خوب است؟ فحشا بد است یا خوب است؟ بدها هم میگویند بد است.
استدلال پیامبر برای دوری از زنا
یک جوانی آمد مسجد به قول ما از این مشتیها و لوتیمنشها بود، به پیغمبر اکرم گفت: من دوست دارم زنا کنم. افراد تا آمدند تکان بخورند پیغمبر فرمود: با من حرف میزند، شما برای چه تکان میخورید؟ میخواهید مشت بلند کنید؟ اینجا جای مشت بلند کردن نیست، یک نفر ناوارد آمده پیش من و حرف دلش را میزند، برای چه شما تکان خوردید؟
پیغمبر اکرم خیلی آرام فرمودند: خواهر داری؟ گفت: دارم. مادر داری؟ دارم. خاله داری؟ دارم. پیر هستند؟ نه. فرمود: اگر یک کسی دوست داشته باشد با خواهرت، با مادرت، با خالهات، با عمهات زنا کند خوشت میآید؟ گفت: یا رسولالله! کسی به اینها نگاه چپ بکند جوابش با این خنجر است.
جوان میخواهد زنا کند، میداند زنا بد است؛ یعنی پیغمبر از او اقرار گرفت، گفت دوست نداری با خواهر و مادر و عمه و خاله زنا بکنند؟ گفت: نه. فرمود: تو هم با خواهر و مادر و دختر دیگران زنا نکن. گفت: راست میگویی، من نمیفهمیدم، من اشتباه داشتم.
مقید بودن در غذا
برگردم به اول منبر، هجوم به دین. با اینکه دین واقعی آنچه را که امر کرده، نهی کرده، خوبی و زشتی اوامر و نواهی را درک میکند، پس چرا عقل هجوم کرد؟ چرا به دیندار هجوم کردند؟ من یک علتش را میگویم و از بقیۀ علتهایش هم میگذرم. یک علتش این است، اینهایی که به دین و به دیندار هجوم میکنند، فردی، دستهای، جمعی، گروهی، دولتی که هجوم میکنند اینها نسبت به شکم و شهوت و ثروت آدمهایی هستند که قید را مطلقاً دوست ندارند، یعنی میخواهند شکمشان در خوراک کاملاً آزاد باشد، آزاد مثل چینیها.
به یک چینی گفتند: غذا چه میخورید؟ گفت: ما غیر از هواپیما و کشتی و قطار و ماشین هر چیز دیگری هست میخوریم. من خوراک چینیها را دنبال کردم مثلاً خیلیها در خانههایشان یک جای کوچکی را دارند سوسک پرورش میدهند، این سوسکها که خوب چاق و چله شدند سوسکها را از آن محل درمیآورند و میکشند و قاطی سالاد میکنند. آنان سگ میخورند، مار میخورند، خوک میخورند، سوسمار میخورند، شراب میخورند، ربا میخورند، حرام میخورند؛ اینها طاقت این نهی را که خدا و انبیا میگویند نخور ندارند. شما طاقت دارید نمیخورید، این طاقت شما برای دین شماست، شما هم اگر بیطاقت بشوید میخورید. دین ما این روحیه را به ما داده که در خوراک مقید باشیم و آنها دوست ندارند مقید باشند.
مقید بودن در کسب مال
آنان اصلاً دوست ندارند در ثروت به دست آوردن مقید باشند، دوست ندارند در حکومت به عدالت مقید باشند؛ لذا هر کس در مقابل آنان بایستد با او مخالفت میکنند. ابولهب عموی پیغمبر است، با پیغمبر مخالفت میکند و میگوید اینهایی که تو میگویی من قبول ندارم، دوست ندارم، نمیخواهم. عباس عموی پیغمبر از مخالفین ردۀ اول است، چون رئیس رباخوران مکه است و در جنگ بدر هم با کلی اسلحه آمد برادرزادهاش را بکشد، یعنی آمد برای کشتن پیغمبر، کشتن پیغمبر اسلام، گناهش را که نمیشود محاسبه کرد، میشود؟
خدا در قرآن میگوید کشتن یک بیگناه گناهش مساوی است با کشتن کل انسانهایی است که خلق شدهاند، یک انسان معمولی حالا بیا پیغمبر را بکش، یعنی همۀ موجودات را کشتی، یعنی همۀ اهداف مثبت را کشتی. عمو آمده پیغمبر را بکشد، چه دشمنی با پیغمبر دارد؟ چرا پیغمبر تا چهل سالش شد همیشه عموجان عموجان میکرد و در آغوشش میگرفت و او را میبوسید، چرا بعد از بعثت اینگونه مخالف شد؟ چون دلش میخواست آزاد باشد، خدا هم میگوید این آزادی غلط است و به نفعت نیست.
در جنگ بدر اسیر شد و بعد از مدتها مسلمان شد، این حرامخوریهای دورۀ عمرش در بدن خودش نپیچید و تمام شود، جریان پیدا کرد و نسلش شدند بنیعباس، هفتتا از امامهای ما را کشتند، از امام صادق(ع) تا امام عسکری(ع) همین نطفههای حرام و نطفههای ربا.
ربا بد است یا خوب است؟ خود رباخور هم میداند بد است، میداند ربا یعنی خون مردم را داخل شیشه کردن، ربا یعنی وقتی مردم نتوانستند پول ربا را بدهند و مدام روی هم آمد، رباخور هم ضمانتهای قوی دارد، خانهاش را میبرد، مغازهاش را میبرد، آبرویش را میبرد، پولش را میبرد و او را زندان میاندازد. رباخور میداند ربا بد است ولی چرا ربا میخورد؟ میگوید: چرا نخورم؟ بیایم بر خیابان گلپایگان یک مغازه باز کنم از صبح تا شب جان بکنم یک میلیون فروش کنم مثلاً صد هزار تومان استفاده کنم؟ میآیم صد میلیونم را میگذارم در ربا بعد از چند سال دو میلیارد میشود. او نمیخواهد مقید شود، شکمش نمیخواهد مقید شود، شهوتش نمیخواهد.
حفظ دین در مجلس
یک کسی دورۀ اول وکیل شد، خوب هم رأی آورد، فکر کنم در آن منطقه نود و یک درصد رأی آورد. یک انسان الهی و پاک بود، با من هم قبل از انقلاب رفیق بود. حدود سه ماه مجلس بود، مجلس اول بعد از سه ماه استعفا داد و بیرون آمد. یک روز یک جا او را دیدم و گفتم: فلانی تو به درد مجلس نمیخوردی چه کسی به درد مجلس میخورد؟ تو آدم مقید، متدین، عادل، درس خوانده، اهل خدا، چرا جا را خالی کردی؟ گفت: فلانی سه ماه خوب بود ماندم، یک ماه دیگر میماندم دینم رفته بود، من بیرون نیامدم، من دینم را برداشتم فرار کردم.
در مجلس پنجم ششم یک روحانی بود هفت هشت ماه یا یک سال از یک ناحیۀ پر جمعیتی وکیل بود. من کرمان کمیل داشتم، آمدم بنشینم رو به قبله دیدم یک سید روحانی نورانی کنارم نشست، من ندیده بودم، کمیل را خواندم بعد چراغها را که روشن کردند دیدم چشمش دوتا کاسۀ خون است، به من گفت: الان که نفس پاک است و کمیل خوانده شده یک دعا به من میکنی؟ گفتم: چه دعایی بکنم؟ گفت: دعا کن من از دنیا بروم، چون دو روز دیگر در مجلس باشم دینم رفته. گفتم: چنین دعایی من بلد نیستم، ما باید دعای خیر کنیم، خدا عمرتان را طولانی کند و قدرت روحی به شما بدهد دینتان را حفظ کنید. گفت: دعا کن. گفتم: خودت دعا کن، من دعا نمیکنم. عصر جمعه از کرمان با ماشین رفت که شنبه برسد مجلس، نرسیده به تهران ماشینش تصادف کرد و از دنیا رفت.
پایان هجوم به دین با ظهور موعود
چرا به دین هجوم میشود؟ متوجه شدید امشب با شب اول چرا به دیندار هجوم میشود؟ برای اینکه دیندار با دین میخواهد جلوی فساد بایستد و اهل فساد هم دلشان میخواهد راهشان باز باشد، این را قرآن میگوید: «بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَه»(قیامت، 5) انسان میخواهد راهش برای هر فسادی باز باشد و هیچکس هم جلودارش نباشد، این علت مخالفت با دین و با شما دینداران بزرگوار است.
این مخالفت چه وقتی تمام میشود؟ هیچوقت، ادامه دارد تا وقتی که فرزند با برکت و ملکوتی و الهی و عرشی، مولود امروز امام عسکری(ع) صدایش از مکه شنیده شود که ای مردم عالم! همه جا هم صدایش پخش میشود، الان من برای شما دارم منبر میروم در همین حال گفتار سخنرانی مسجد همه جا پخش میشود، الان باور کردن این روایات خیلی راحت است.
وقتی مکه میایستد و میگوید آن کسی که منتظرش بودید منم، به مخالفت با دین و دینداران خاتمه میدهد. آن وقت زمان او این «معز الاولیاء» همۀ شما ـ اگر بودیم و او را دیدیم ـ همۀ ما عزیز میشویم، این «معز الاولیاء و مذل الاعداء» و همۀ دشمنان دین و دینداران به خاک خاری میافتند و تمام میشوند، دیگر صدای مخالفتی شنیده نمیشود.
این گرفتاری هست در انتظار تمام شدنش نباشید، فقط وظیفۀ ما در مقابل این هجومها این است که صبر کنیم، صبر یعنی چه؟ «صبر» در لغت یعنی خود را از بیدین شدن و افتادن در دامن کفر و شرک نگاه داشتن، این معنی صبر است.
تلاش غرب در تخریب حماسۀ اربعین
الان آمریکا و اسرائیل و اروپا از شما خیلی عصبانی است، عصبانیتش هم این است که چهل سال زدند که کل شما بیدین شوید و نشدید، آنهایی هم که بیدین شدند علتش این بود که میخواستند در شکم و شهوت آزاد شوند، اگر ما هم همینطور بودیم ما هم بیدین میشدیم.
این چند ساله اندازۀ چند میلیون بمب برای اسرائیل و آمریکا تولید خطر شده از اینکه بیست و پنج میلیون مرد و زن و بچه و کوچک و زن حامله با پای برهنه و با عشق کامل از تمام دنیا ـ امسال از شصت کشور بود ـ پیاده به طرف حرم ابیعبدالله(ع) حرکت کردند در حالی که من مدارکش را دیدم که آمریکا و اسرائیل با کمک همدیگر طرح ریختند که ما دیگر زورمان به اینها نمیرسد، تنها راهی که مانده اگر بخواهیم مردم را بیدین کنیم و بیاندازیم در فساد باید حسین را از آنها بگیریم و الا اینها تا با ابیعبدالله(ع) هستند ما کارمان از پیش نمیرود. نمیدانستند که یک مرتبه بیست و پنج میلیون نفر میآیند.
حتماً دیدید از بصره تا کربلا در جغرافیای عراق ششصد کیلومتر است، من که اربعین را ندیدم، نزدیک اربعین را دیدم اما یک مشت کارهایی که در این پیادهرویها میشد برایم میفرستادند. خودم موبایل ندارم خدا را شکر میکنم، این موبایل هم یک طرفش خطرناکترین خطرها برای دین و برای خانوادههاست و یک طرفش هم خوب است؛ منبر رویش پخش میشود، جملات زیبا پخش میشود.
سه سال پیش بود که همین دهۀ اربعین من آمدم خانه گفتند چیزی فرستادند، یکی از نوههایم روشن کرد، یک دختر هشت ساله مادرزادی از کمر پا نداشت، اصلاً دوتا پا نداشت، با دوتا دستش از بصره حرکت کرده بود بدن را با دوتا دست میکشید، یعنی به جای پا با دست بدن را میکشید، گرانترین ماشینهای بصره که میرفتند نجف کراراً جلوی پایش ترمز کردند و گفتند: دخترخانم بیا بالا. گفت: لا انا احب ان امشی حافیا الا مرقد الحسین، من میخواهم پیاده کربلا بروم.
این دین را نگه دارید، این اهلبیت را نگه دارید، به چهارتا یاوهگوییهای اروپاییها و داخلیها، به چهارتا کارهای خلاف صندلیدارها نگاه نکنید، اینها ادامه دارد تمام نمیشود، شما دینتان را نگه دارید، شما ابیعبدالله(ع) را نگه دارید، شما فقط ببینید عرصۀ حسینی امسال چه کار کرده؟ آماری که میدادند در پنجاهتا کشور بود، پیادهروی برای شصتتا کشور است، پنجاهتا کشور روز هفتم محرم تمام خانمهای کشورها بچههای شیرخوارهشان را بغل کردند و آوردند در جلسۀ علی اصغر، میلیونها بچۀ شیرخواره را آوردند.
سوگواره
(کوفیان این قصد جنگیدن نداشت/ این گلوی تشنه ببریدن نداشت/ لالهچینان دستتان ببریده باد/ غنچۀ پژمردهام چیدن نداشت/ این که با من سوی میدان آمده/ نیتی جز آب نوشیدن نداشت/ با سه شعبه غرق خونش کردهاید/ آنکه حتی تاب بوسیدن نداشت/ گریهام دیدید و خندیدید وای/ کشتن شش ماهه خندیدن نداشت/ دست من بستید و دستافشان شدید/ صید کوچک پای کوبیدن نداشت/ از چه دادیدش نشان یکدیگر/ این شهید غرق خون دیدن نداشت).
گلپایگان ـ مسجد آقا مسیح جلسۀ چهارم