شب ششم سه شنبه (27-9-1397)
(گلپایگان مسجد آقا مسیح)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- امیرالمؤمنین(ع)، منبعی از ارزشها
- -ارزیابی یک مسیحی از امیرمؤمنان(ع) بهلحاظ عقلی
- -امیرمؤمنان(ع)، صدای عدالت انسانیت
- -نیاز بشر به وجود امیرمؤمنان(ع)
- رسول خدا و امیرالمؤمنین(ع)، نور واحد
- -ناشناخته بودن امیرمؤمنان(ع) در بین شیعه
- -معجزه امیرمؤمنان(ع) در شب شهادت
- -وجود امیرمؤمنان(ع)، دلیل اثبات خداوند
- -حکایتی عجیب از امیرمؤمنان(ع)
- ثروت و فرزند همیشه خیر نیست
- ذکر علی(ع)، عبادت خداوند
- گلِ در خاک و خونِ زینب کبری(س)
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
در جلسهٔ قبل، دورنمایی از دانش و علم و دانایی امیرمؤمنان(ع) نسبت به حقایق ظاهر و باطن عالم را فقط از طریق قرآن کریم شنیدید. امشب هم مقدمهٔ دیگری را در همین زمینه عرض میکنم تا روایت خواندهشدهٔ شب قبل توضیح داده شود و ارزش کلام برایتان بیشتر روشن شود که گوینده کیست و چه موقعیتی در این عالم هستی دارد.
امیرالمؤمنین(ع)، منبعی از ارزشها
دههٔ آخر ماه صفری بود که من در لندن سخنرانی داشتم، بزرگواری به من گفت: دوست دارم که شما را ببرم تا آسماننمای لندن را ببینید؛ رفتم، محلی نزدیک دوهزار متر بود که بدون ستون روی این دوهزار متر گنبد زده بودند و در حدود 1500 صندلی داشت. ما هم طبق بلیط خودمان، دو نفری در شمارهٔ صندلی که داده بودند نشستیم. تقریباً جمعیت که پر شد، کل چراغهای محل را خاموش کردند و کاملاً تاریک شد؛ بهگونهای که بغلدستی بغل دستی را نمیدید. بعد سقف گنبد شروع به فیلم کرد و شروع خلقت را تا الآن نشان داد. نزدیک دو ساعت طول کشید که ابتدای کرّات، آسمانها، سحابیها و کهکشانها چه بوده است. این ماده اولیه را کاملاً نشان داد و بعد بهتدریج، تغییرات ماده را نشان داد. پایان تغییرات هم بهوجودآمدن این جهان باعظمت را در معرض تماشای مردم گذاشت.
دو ساعت تمام شد؛ عکسالعملی که من در خودم داشتم، دلم سوخت و رنج بردم که این مجموعهٔ دوساعته در بخشی از خطبهٔ اوّل «نهجالبلاغهٔ» امیرالمؤمنین(ع) بیکموزیاد بیان شده است. در شهر کوفه و روی منبر، برای عدهای عرب بیسواد که فکر میکنم پامنبریها نفهمیدند امیرالمؤمنین(ع) در آن روز چه فرمودند. نمیدانم شما همین قسمت اوّل خطبهٔ اول را در دورهٔ عمرتان بهاندازهٔ یک گلابی تازه، خیار تازه، کدوی تازه یا خربزهٔ تازه نوبر کردهاید؟ نوبر میوهها و صیفیجات گران هم هست، اما مردم میگویند اوّلش است و عیب ندارد کیلویی پنجاه تومان میخریم؛ بعداً ارزان میشود.
-ارزیابی یک مسیحی از امیرمؤمنان(ع) بهلحاظ عقلی
دلم سوخت که چطور نامی از وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) در این دو ساعت برده نشد! فکر میکنید انگلیسیها و دانشمندانشان علی(ع) را نمیشناسند؟ من یک کتاب از نوشتههای دانشمندان انگلیس را برایتان میگویم که پانصد صفحه است و یک استاد دانشگاه نوشته، شیعه هم نشده و مسیحی پروتستان است، کاتولیک هم نیست. اوّل صفحهٔ این کتاب نوشته است: من به تاریخ کار ندارم، به احادیث شیعه و سنی هم کار ندارم، به آیات قرآن هم کار ندارم، من میخواهم علیبنابیطالب(ع) را از نظر عقلی در این کتاب ارزیابی کنم؛ بعد بپرسم که به چه دلیل و به چه علت، بعد از مرگ پیغمبر اکرم(ص)، چنین منبع عظیم ارزشها را کنار زدید؟ نمیخواهم با روایت و آیه و مسائل تاریخی بگویم؛ من میخواهم از یکمیلیارد جمعیت الآن و گذشتگانشان تا زمان سقیفهٔ بنیساعده بپرسم دلیل شما چیست که اقیانوس علمی مثل علی(ع) را کنار گذاشتید و همهٔ شما 1500 سال پیرو تعدادی بیسواد هستید؟ نمیگویم ظالم و بد، بلکه میگویم به چه دلیل و چرا عالمترین انسان آفرینش را بعد از پیغمبر(ص) کنار زدید و بیسوادترینها را جانشین او کردید؟ این یک کتاب که در لندن نوشته شده است.
-امیرمؤمنان(ع)، صدای عدالت انسانیت
و اما پنج جلد کتاب در حدود 2500 صفحه که شصت سال پیش در بیروت، پایتخت لبنان بهوسیلهٔ یک دانشمند مسیحی(مشکلی ندارم این را بگویم) گوشت خوکخور و آبجوخور نوشته شده است؛ چون آنها مرحلهٔ دوم آبشان آب جو و بهترین گوشتشان هم گوشت خوک است و زنانشان هم همه نیمهعریان هستند؛ صاحب این کتاب به ایران هم آمده بود. این دانشمند مسیحی این کتاب را در پنج جلد و2500 صفحه بهنام «امام علی(ع)، صدای عدالت انسانیت» نوشته که عربیاش این است: «الإمام علی(ع)، صوت العِدالة الإنسانیة». آدم امیرالمؤمنین(ع) را در آنجا از قلم یک مسیحی میبیند و شگفتزده میشود که علی کیست!
وقتی برای این کتاب در نجف رونمایی گرفتند، مرجع بزرگ شیعه در آن روز، آیتاللهالعظمی حکیم که خودش هم عرب بود(البته ذاتاً ایرانی و بروجردی بود)، به جورج جرداق، نویسندهٔ این کتاب میگوید: میخواهم چیزی دربارهٔ کتاب تو بنویسم(به تعبیر طلبهها، تقریظ، معرفینامه و اظهارنظر)، اما باید قلم خودت را به من امانت بدهی(نه قلم دست، بلکه آن قلمی که این هنر را داشته و این پنج جلد را نوشته است) تا من تقریظم را بنویسم و دوباره به خودت برگردانم؛ چون هرچه نگاه میکنم، میبینم من مثل خودت نمیتوانم یک صفحه دربارهٔ علی(ع) بنویسم. این هم یک کتاب است.
-نیاز بشر به وجود امیرمؤمنان(ع)
فکر میکنید تا حالا چند کتاب راجعبه امیرالمؤمنین(ع) نوشته شده باشد؟ کتاب از زمان ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) شروع شده و تا حالا هنوز تمام نشده است. رئیس دفتر جمال عبدالناصر، رئیسجمهور مصر که یک رئیسجمهور بهشدت ناسیونالیسم بوده است، یک کتاب بهنام «امام علی(ع)» دارد که حدود هشت جلد است و به زبانهای مختلف ترجمه شده است. آدم کتاب را که میخواند، بهتزده میشود که یک سنّی دربارهٔ امیرالمؤمنین(ع) چه معرفت فوقالعادهای داشته است! خلیلبناحمد یک سنّی است که وقتی امیرالمؤمنین(ع) را در نصف خط تعریف میکند، بهنظر من، از زمان امیرالمؤمنین(ع) تا حالا، هیچ دانشمندی علی(ع) را با این قدرت تعریف نکرده است. او میگوید: «إحتیاجُ الکُلِّ إلَیْهِ وَ إسْتِغْنائُه عَنِ الکُلِّ، دَلیلٌ عَلى أنَّه إمَامُ الکُلِّ» علی(ع) در هیچ برنامهٔ ظاهر و باطن و در انواع علوم، به احدی از آدم تا قیامت نیاز ندارد؛ ولی کل آدمیان به علی نیازمندند و دلیل بر این است که علی(ع) امام کل هستی است. این را یک سنّی میگوید! شما شیعیان و منِ شیعه، چقدر علی(ع) را میشناسیم و تا حالا چقدر بهدنبال شناخت او رفتهایم؟ خیلی از ما علی(ع) را در زورخانه و زمان شنا، گرفتن گَوارْگه، گرفتن سنگ، گرفتن زنجیر و زدن ضَرب میشناسیم. خیلی از ما علی(ع) را همین مقدار میشناسیم و خیلیهایمان هم دورنمایی، گاهی در 21 ماه رمضان، واعظی چیزی دربارهٔ علی گفته است! بیشتر که نمیشناسیم، میشناسیم؟ اما نمیدانید که این دانشمندان خارجی و اهلسنت چطور برای شناخت علی(ع) جان کندهاند؛ حالا دانشمندان شیعه که در این زمینه غوغا کردهاند. من عموم مردم را میگویم!
رسول خدا و امیرالمؤمنین(ع)، نور واحد
رسول خدا(ص) یک جمله دارند که من نمیتوانم این را توضیح بدهم و ترجمه کنم؛ چون کیفیتش را درک نمیکنم. ایشان میفرمایند: «أنا و علیٌ مِن نور واحد». «أنا» یعنی من با همهٔ جسم و جانم؛ «أنا» بهمعنی روح نیست، بلکه یعنی من با همین موجودیت؛ نمیگوید روح من و علی، میگوید: من با همین موجودیت و علی با همین موجودیت، یک نور هستیم. این نور چه نوری است؟ معنی آن چیست؟ کار نور چیست؟ این پدیدهٔ نور در وجود این دو نفر که در ذات متحدشان کرده، چه زمان طلوع کرده است؟
این مسئلهٔ «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»(سورهٔ نور، آیهٔ 35) را یک مقدار در تهران بحث کردم، واقعاً دیدم جلسه دارد به دیوانگی کشیده میشود! من خودم قبول ندارم که معنای «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»، «اللَّهُ منورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» است. این را در تفسیر سوره نور در «تفسیر حکیم» خودم که 35 جلد است، در چهل پنجاه صفحه بحث کردهام. مقالات دانشمندان شرق و غرب را روی هم ریختم و به این نتیجه رسیدم که تمام جهان از یک اتم تشکیل یافته است و آن اتم ذاتاً نور است. نور اتم اوّلِ اوّلِ اوّل(نه عنصرش) که در ذاتش دوانده شده، محمدبنعبدالله(ص) است. با علم جدید ثابت کردم که این نور گسترده شده و تمام آسمانها و کهکشانها و موجودات شده است. ملاصدرا، این بزرگ فیلسوف عالم اسلام، اولِ «شرح اصول کافی» از پیغمبر(ص) نقل میکند: «اول ما خلق الله نوری» اوّلین مخلوق خدا نور من بوده است، «و انا و علی من نور واحد» و در حقیقت، ما دو تا یکی بودیم و اوّلصادر هستیم. این امیرالمؤمنین(ع) است!
-ناشناخته بودن امیرمؤمنان(ع) در بین شیعه
نمیدانم برادران دکتر بسیار بسیار قابلاحترام و تکریم در جلسه حضور دارند یا نه! شما از دکترها بپرسید: کسی در خیابان راه میرود، زمین میخورد و گوشهٔ سرش به سیمان جوی میخورد. یکی دو رگ مغزش پاره میشود و نصف بدن یا همهٔ بدن از کار میافتد و علاج هم نمیشود. دیگر نیمهتنه یا بدون تن، فقط با تکان دادن سر تا آخر عمرش باید زندگی کند. علی(ع) کیست؟ شب نوزدهم سه لقمه نان جو با یکذره نمک خورده و این از عجایب است که(من در روایات گشتم) عمری تمام غذای 63سالهٔ علی(ع) یا نان خالی بوده یا نان با کدوی آبپز بوده یا نان آبگوشت رقیق بوده یا نان و خرما بوده یا نان و شیر بوده است. اینها را هم با هم نمیخورده که همهاش سر یک سفره باشد؛ یا نان و شیر یا نان و یک مقدار کدوی پخته یا آبگوشت از گوشت شتر، آنهم رقیق بوده است.
غذایی که امیرالمؤمنین(ع) به شکمش داده، آنهم کم، در بدن علی(ع) پخش شده، یک مقدار آن در مغز آمده و بعد آن انرژیِ گرفتهشدهٔ از نعمت زمین را به «نهجالبلاغه» و نه «مستدرک نهجالبلاغه» تبدیل کرده که چاپ شده و ده جلد است. روی هم هفتهزار خطبه و نامه و کلمات قصار دارد که با همین یکخرده نان و خرما یا نان و آب، این محصول مغزش بوده است. یکبار هم علی(ع) مثل من و شما نه صبحانه خورده و نه شام؛ اصلاً ندید! اما اگر شما این دهجلدی که دنبالهٔ نهجالبلاغه چاپ شده است، ببینید ماتزده میشوید. یکمقدار از این غذای مختصر نطفه شده و این نطفه به دو امام(علیهماالسلام)، قمربنیهاشم(ع)، زینب کبری(س)، حضرت کلثوم(س) و بچههای دیگرش تبدیل شده است. همین یک مقدار غذای مختصر! زینالعابدین(ع) زارزار گریه کردند و به امام باقر(ع) گفتند: عزیز دلم! شما که به من میگویی بابا، چرا اینقدر عبادت میکنی؟ از پا درمیآیی! عبادت جدم علی(ع) را در این دفترچهٔ روی طاقچه بخوان و ببین کسی در دنیا میتواند مثل علی(ع) عبادت کند؟
شیعه! شما را نمیگویم؛ این صدا بالاخره همین امشب در همهٔ دنیا پخش میشود، چقدر علی(ع) را شناختید؟ چقدر به علی(ع) اقتدا کردید؟ چقدر دخترهایت مثل علی(ع) هستند؟ پسرهایت مثل بچههای علی(ع) هستند که امام نیستند؟ عبادت خودت چه مقدارش مثل علی(ع) است؟
-معجزه امیرمؤمنان(ع) در شب شهادت
از دکترها بپرسید؛ با شکم گرسنه، با آن نمازهایی که میخواند و با آن نالههایی که میزد، در سحر شب نوزدهم به مسجد آمده است. شمشیری که بنا بود به فرقش بزنند، هزار دینار خریده بود. فولاد آبدیدهٔ هندی بود که قویترین فولاد و شمشیر است. هزار دینار به یک متخصص داده بود و زهر به آن خورانده بود. امیرالمؤمنین(ع) یا در رکوع یا در قیام است، شمشیر را میزند و بچهها او را به خانه میبَرند با آن داستانهایی که شنیدهاید. سریع دکتر خبر میکنند، دکتر میآید و میگوید: همین الآن یک گوسفند بکُشید(طبق کارهایی که اطبا در آن روز داشتند)، یک رگ از شُش سفید و جگر سفید را بیرون میکِشد و در مغز علی(ع) میگذارد. بعد به بچهها میگوید: این مغز دو نصف شده و پر از خون است، این مریض قابلمعالجه نیست؛ ولی این مغزی که دو نصف شده و تمام هم خون لخته شده است، علی(ع) با روز سلامتش هیچ فرقی نکرد! نه لمس شد، نه کور شد، نه حافظهاش از دستش رفت.
شما معجزهٔ وجود او را در شب بیستویکم ببینید؛ آن وصیتی که به بچههایش کرده، دو صفحه از نهجالبلاغه است و در تمام تاریخ، نمونهٔ چنین وصیتی وجود ندارد؛ یعنی آنوقتی که مغز داغون شده بود، علی(ع) در کمال عقل بوده است. این مغز به کجا وصل بوده است؟ چه کسی کارگردان این بدن و سلولهای بدن بوده است؟ آیا ملتهای دنیا و چهار طایفهٔ اهلسنت، یعنی حنفیها، حنبلیها، شافعیها و مالکیها، در تمام بزرگانشان یکدانه علی از همین علیهایی دارند که شما شیعهها دارید؟ ملتهای دنیا مثل علی(ع) را دارند؟ این علی(ع) را فقط ما داریم که در ما هم الحمدلله در غربت کامل است؛ هم خودش، هم عقلش، کتابهایش، گفتههایش. چه کسی در دنیا کلمات قصاری مثل علی(ع) دارد؟
اروپاییها جان کندهاند و دانشمندان بسیار معروفشان، ده پانزده کلمهٔ قصار دارند! کلمات قصاری که آقا جمال خوانساری، پانصد سال پیش در اصفهان بهنام «غرر الحکم»، هر کدام را شرح چهار پنج خطی داده که هر کدامش یک دنیا علم است، یازدههزار کلمهٔ قصار است.
-وجود امیرمؤمنان(ع)، دلیل اثبات خداوند
من جوان بودم، یکبار کسی به من گفت: عالَم خدا دارد؟ گفتم: بله. گفت: به چه دلیل؟ گفتم: بهدلیل وجود علی(ع). همین یک دلیل بس است که عالم خدا دارد؛ عالم اگر خدا نداشت، علی(ع) ساخته نمیشد. علی(ع) ساخت کیست؟ عالم خدا دارد که علی(ع) را ساخته است. یکروز پیغمبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: علی جان! خیلی از ارزشهای تو را گفتهام، میترسم از همهٔ ارزشهایت رونمایی کنم و بعد از من، مردم دنیا خدا را رها کنند و تو را بهعنوان خدا عبادت بکنند. میترسم بگویم چه کسی هستی! میترسم بعد از من بگویند تو خدا هستی! این علی(ع) با شما حرف میزند، با آن روایتی که دیشب خواندم. یاد مطلبی هم افتادم، دلم میسوزد اگر نگویم. چه کسی آزادتر از علی(ع) بوده است؟!
-حکایتی عجیب از امیرمؤمنان(ع)
یک روز در آنوقت که رئیسجمهور بود؛ اولاً چهار سال و هفت ماه رئیسجمهور بود و یک قِران حقوق ریاستجمهوری نگرفت. چند نخل خرما در مدینه داشت که سپرده بود خرماهایش را بچینید، بفروشید و پولش را به کوفه بفرستید. پول را میشمرد و مطابق آن هم خرج یک سالش را تنظیم میکرد. خانهای که در آن زندگی میکرد، اجارهای بود و روزی هم که دفنش کردند، به صاحبش پس دادند و همه به مدینه رفتند. دیگر جایی خبر دارید که رئیسجمهوری مستأجر باشد، آنهم در یک خانهٔ کاهگلیِ 110 متری؟ کجای دنیا خبر دارید؟
امام مجتبی(ع) را آرام صدا زدند: حسن جان، بیا بابا! امام آمد، به او فرمودند(خیلی مهربان بود، فدایش شوم!): حسن جان، من یک سال است که هوس خوردن جگرِ پخته کردهام، تهیه میکنی؟ گفت: آری بابا. بیرون آمد و پیش برادرها و خواهرها رفت و گفت: یک خبر خوش به شما بدهم؛ بعد از 62 سال زندگی، اولینبار است که پدرم میخواهد جگر بخورد. به قصابی رفت و یک جگر خرید و به خانه آورد. لقمهلقمه کردند، پختند و همهاش را لای نان در یک سینی چوبی گذاشتند. سینی ورشو و آب طلا و... در خانهٔ علی(ع) نبود. علی(ع) خیلی کمهزینه بود و خیلی راحت زندگی میکرد. بَرج نداشت، همچشمی نداشت، چشمش به زندگی دیگران و شکل زندگی دیگران نبود. جگر پخته را لای یک نان نرم و نان را روی جگرها انداختند، جلوی پدرش گذاشت و آن طرف نشست که بابا بخورد و لذت ببرد. حسن جان! کسی را در این محل سراغ داری که جگر گیر او نیاید؟ گفت: آری بابا. فرمودند: به جان بابا، این را بردار و به او بده. همین! فقط جگر پخته را تماشا کرد، مزهاش را نچشید!
ثروت و فرزند همیشه خیر نیست
حالا حرفش با ما چیست؟ «لیس الخیر أن یکثر مالک و ولدک»، اگر فکر میکنی که خیر زندگی، دنیا و برنامههایت، اضافه کردن ثروت است، منِ علی بهعنوان ارزیاب تمام حقایق به تو بگویم که خیر در اضافه کردن ثروت نیست. شما ممکن است بگویی خیلی از آدمهای متدین، نمازخوان و نماز شبخوان، درآمد خیلی خوبی دارند. آن خوبهایی که من در تهران میشناختم، درآمد خیلی خوب داشتند و خیلی هم خوب بود؛ مثلاً یک تاجر آهن بود که من برای او منبر میرفتم. بیست کارمند در دفترش داشت؛ یعنی یک ساختمان دفترش بود و بیست کارمند هم داشت. حالا هر بیستتا را به مکه فرستاد، خانهدار کرد، عروسی برای آنها گرفت؛ البته نه از حقوقشان، بلکه از پول جیب خودش. بعد هم درمانگاهی نبود که پیش او آمدند، پول زیادی نداد؛ مسجدی نبود که پول زیادی نداد؛ حسینیهای نبود که پول زیادی نداد، دارالإیتامی نبود که پول زیادی نداد. من تا چندروز مانده به مرگش پیش او میرفتم. یکی از دوستان تهرانمان آنجاست و حاج مقدس را میشناخت. خدا خیلی ثروت به او داد، اما روز مرگش فقط خانهای از او ماند که با خانمش در آن زندگی میکرد. هرچه در این پنجاه سال درآورد، زودتر از خودش به آخرت فرستاد. این اضافه کردن مال نیست و مراد امیرالمؤمنین(ع) از «أن یکثر مالک»، یعنی پنجاه سال مدام در بانکها بگذاری و گاوصندوقها را پر بکنی تا صدمیلیارد، دویستمیلیارد بشود؛ بعد هم یک لحظه ملکالموت بیاید و اصلاً به تو مهلت ندهد که بگویی بگذار از زن و بچهام خداحافظی بکنم. تو را میبرد، چه کسی باید حساب پولها را بدهد؟
همین امیرالمؤمنین(ع) میگویند: این پولها اگر به وارث خوب برسد، وارث با این پولها به بهشت میرود و تو به جهنم میروی؛ اگر به وارث بد برسد، وارث بد به جهنم میرود و تو هم به جهنم میروی؛ ولی مثل عذاب وارثهای خودت هم که پولها را خرج اروپا و گناه کردهاند، تو باید بکِشی. این ارزیابی امیرالمؤمنین(ع) است: خیر در این نیست که ثروتت اضافه شود.
«لیس الخیر ان یکثر مالک و ولدک»، همچنین خیر به این نیست که بچههایت دهتا یا هشتتا بشوند، بچه زیاد شدن در همهجا خیر نیست، خیر است؟ خدا یک پسر به علامهٔ حلی داد، علامه 523 جلد کتاب علمی نوشته است، پسرش از بس که عالم بود، اسمش را فخرالمحققین گذاشتند و کم از بابا نداشت. خدا یک پسر به مرحوم فیض در گوشهٔ شهر کاشان داد که اسمش را علمالهدی گذاشت. این علمالهدی حدود چهل کتاب دارد؛ اصلاً دل را زنده میکند. خدا یک بچه مثل ملأمحمدباقر به مرحوم ملأمحمدتقی داد که این آدم فقط یک کتابش 110 جلد است، «مرآةالعقول» او نزدیک سی جلد است و حدود 68 کتاب دیگر غیر از این دو دارد.
اما فکر نکن اولاد زیاد همیشه خیر توست؛ خیلی از اولادها تو و مادرشان را به جهنم هُل میدهند. وقتی آتش جنگ جمل روشن شد، خیلی عجیب است که امیرالمؤمنین(ع) در «نهجالبلاغه» میفرمایند: «الزبیر مِنّا»، زبیر تا وقتی پسرش عبدالله بزرگ نشد، از ما اهلبیت بود؛ اما بچه که بزرگ شد، بابا را از ما جدا کرد و به جهنم برد. «لیس الخیر ان یکثر مالُک و الولدک» این یک جمله از این قطعهٔ نورانی ملکوتی که من دیشب کل آن را خواندم؛ اگر او لطف و محبت کند، فردا شب دنبالهاش را برایتان میگویم که دنبالهاش عجیب است.
ذکر علی(ع)، عبادت خداوند
پیغمبر(ص) میگویند: هر کجا ذکر علی(ع) به میان میآید، رحمت خدا نازل میشود و گناه شنوندگان آمرزیده میشود. خیلی مهم است که امشب از جا بلند نشدهایم، هرچه گناه بین خود و خدا داریم، همه پاک میشود و یک گناه مالی بین ما و مردم میماند که آنهم باید فردا برویم و مال مردم را به مردم بدهیم و خودمان را راحت کنیم. «ذکر علی عبادة»؛ وقتی از علی حرف میزنید، خدا را عبادت میکنید.
روز ازل که آدم و عالم نبود×××××××××جلوهای از روی علی کم نبود
آدم اگر چهره نسودی به خاک×××××××××بر دل پیرم علی آدم نبود
مرغ گل ار یافت به تن جان و دل××××××××از دم عیسی به جز آن دم نبود
کعبه ز میلاد تو این رتبه یافت×××××××ورنه بدین پایه معظم نبود
ای که نه گر کِلک تو دادی نظام××××××××دفتر ایجاد منظم نبود
در شب معراج که حق با رسول××××××××گفت سخن، غیر تو مَحرم نبود
در دل ره کِی بُدی این پیچ و تاب×××××××××گر شکن زلف تو را خم نبود
فاش بگو که اول و آخر علی است××××××××در دو جهان باطن و ظاهر علی است.
گلِ در خاک و خونِ زینب کبری(س)
این علی که دیشب و امشب شنیدید، زینب کبری(س) میفرمایند: برادرم حضرت حسین(ع) 33 سال با پدرم بود و در این 33 سال، هر بار که پدرم میخواستند صدایش بزنند، اول تمامقد از جا بلند میشدند، هیچوقت هم اسمش را نمیبردند و فقط میگفتند: «الیّ یا ابیعبدالله». کسی که 33 سال امیرالمؤمنین برای صدا زدنش بلند میشدند و میایستادند، حالا باید به جایی برسد که خواهر خیرهخیره نگاه بکند و مجبور به سه سؤال شود: «أ انت اخی» آیا تو برادر من هستی؟ «و ابن والدی» آیا تو پسر علی(ع)، پدر من هستی؟ و «ابن اُمی» آیا تو پسر فاطمهٔ زهرا(س)، مادر من هستی؟ اگر بچهها میپرسیدند عمه، این سؤالات و این گشتوگذار برای چیست، جواب میداد:
گلی گم کردهام، میجویم آن را××××××××به هر گل میرسم، میبویم آن را
اگر بینم گلم در خاک و در خون×××××××به آب دیدگان میشویم آن را.
گلپایگان/ مسجد آقامسیح / دههٔ دوم ربیعالثانی/ پاییز1397ه.ش./ سخنرانی ششم