لطفا منتظر باشید

روز ششم چهارشنبه (28-9-1397)

(خوانسار حسینیه آیت الله ابن‌الرضا)
ربیع الثانی1440 ه.ق - آذر1397 ه.ش
10.4 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

مقید نبودن قرآن و گفتار معصوم(ع) به زمان

از چهار سال قبل در همین ایام شنیدید که وجود مبارک امام یازدهم(ع) گفتار بسیار مهم اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی و معاشرتی را با گروهی از شیعه داشتند. گفتار معصوم(ع) مانند قرآن کریم مقیّد به زمان نیست و همین‌طوری که خطابات قرآن مجید تا برپاشدن قیامت متوجه مردم است، خطابات پیغمبر(ص) و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) هم تا قیامت متوجه مردم است؛ اگر کسی بگوید این حرف‌ها را پیغمبر(ص) و ائمه(علیهم‌السلام) برای مردمان زمان خودشان گفته‌اند، دارد خودش را کاملاً بی‌خبر از حقایق نشان می‌دهد.

-قرآن، هدایتگر کل مردم

قرآن خودش را که می‌خواهد تعریف کند، در 52 مورد تعریف می‌کند که یک موردش این است: من «هدی للناس»، یعنی هدایتگر کل مردم هستم. الف و لام «الناس» به تعبیر استادان ادب عرب، الف و لام شمسی است و در اینجا به‌معنای کل است؛ «من هدایتگر کل مردم هستم». کل مردم، یعنی از زمان نزولم تا لحظهٔ برپاشدن قیامت.

-گفتار معصوم(ع)، آگاهی‌دهندهٔ حق

فرمایشات ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) هم همین حیثیت و هویت را دارد؛ یعنی آگاه‌کنندهٔ همهٔ مردم و گزارش‌دهندهٔ همهٔ حقایق تا قیامت است. امیرالمؤمنین(ع) یک خطبه دارند که چقدر زیباست! شما اهل علم، حداقل بخشی از خطبه‌های کوتاه ولی‌الله‌الاعظم و حکمت‌های پایان «نهج‌البلاغه» را حفظ کنید و بنویسید؛ اگر توانش را دارید، تحلیل این فرمایشات را در شرح ابن‌میثم که شرح عالمانهٔ بسیار مهمی است یا در شرح ابن ‌ابی‌الحدید ببینید. او یک عالم سنّی است، ولی خیلی خوب از عهدهٔ شرح نهج‌البلاغه‌اش که بیست جلد است، برآمده و شرح عالمانه‌ای است؛ البته مطالبی هم لابه‌لای شرح خود دارد که نه قرآن و نه روایات اهل‌بیت(علیهم‌السلام) می‌پسندد. آنها را باید سرند کرد، آشغال‌ها بماند و تمیزها و صاف‌ها کنار دیگر قرار بگیرد. این برای عالم شیعه در مراجعه به کتب غیرشیعه لازم است که فهم پذیرش یا ردّ مطالبشان را با دلیل و کمک از عقل و علم داشته باشیم.

 

لزوم اقتدای مردم به قرآن در کلام امیرالمؤمنین(ع)

-قرآن، چراغ راه بشر

حضرت در این خطبه دربارهٔ قرآن صحبت می‌کنند؛ اولاً خیلی جالب است که از قرآن مجید به کتاب‌الله، قرآن و فرقان تعبیر نمی‌کنند، تعبیری از قرآن می‌کنند که از خود قرآن گرفته است: «فجاءهم بتصدیق الذی بین یدیه و نور المقتدی به» پیغمبر(ص) نوری با خودش آورده که شایسته است کل مردم به این نور اقتدا کنند و این نور را چراغ زندگی و راهشان قرار بدهند.

-قرآن، درمانگر امراض روحی و اخلاقی انسان

این نکته خیلی جالب است، بعد در این خطبه می‌فرمایند: این کتاب «دواءَ دائکم» دوای پروردگار برای درمان بیماری‌های فکری، قلبی، روحی و اخلاقی شماست؛ اما به شرطی که آدم داروی این طبیب را کنار نگذارد و به‌کار بگیرد. آدم نسخهٔ طبیب متخصص را از دکتر بگیرد، چهار تا کند و در طاقچه بگذارد که خوب نمی‌شود. دارو را باید به‌کار گرفت! باید در قرآن کریم دقت کرد و دید خداوند راجع‌به ریا، فتنه، غرور، کبر، حرص، بخل و حسد چه نظری دارد. وقتی آدم نظر پروردگار را به‌دقت بفهمد، حاضر نیست برای یک لحظه هم بگذارد که این بیماری‌ها در خودش بماند.

-حسادت، نمونه‌ای از امراض روحی

شما ببینید مردی یا خانمی که توان و تحمل بودن نعمت خدا را در دست دیگران ندارند، در فشار روحی هستند که حالا چرا خواهرم، چرا برادرم، چرا همسایه‌ام، چرا فلان قوم‌وخویشم خانه‌اش را بازسازی کرد؟ عجب خانه‌ای شد! ای کاش روی سر خودش و زن و بچه‌اش خراب می‌شد! چرا فلان‌کس چنین مغازهٔ آباد و پرمشتری‌ای دارد. ای کاش یک روز صبح بیاید و ببیند کل مغازه‌اش آتش گرفته و خاکستر شده است. چرا فلانی برای پسرش چنین عروس بزرگواری از خانواده‌ای متین گرفته است؟ ای کاش، این عروس یک شب سکته کند و بمیرد.

-حکایتی تلخ از بیماری حسادت

عروس و دامادی پیش من آمدند، داماد گفت: مادر خانم من خیلی در زندگی ما گره می‌اندازد(تازه هم عروسی کرده بودند)، خیلی مشکلات ایجاد می‌کند و به ما رنج می‌دهد. گفتم: تلفن مادرخانمت را داری؟ گفت: دارم. گفتم: به من بده. زنگ زدم، خیلی محترمانه سلام کردم و گفتم: من فلانی هستم(کاملاً مرا شناخت)؛ دخترخانم و دامادت دربارهٔ شما این‌جور می‌گویند، درست است؟ گفت: بله درست است. گفتم: چرا این‌قدر مزاحم این دو جوان هستی؟ یک چیز غیرقابل‌باور گفت که اصلاً برای خودم هنوز هضم نشده است! الآن آن عروس و داماد دو سه بچه دارند، داماد دارند و آن مادرزن، 25 سال است که دخترش و نوه‌هایش را ندیده است و اصلاً باورکردنی نیست. او گفت: من وقتی راحت می‌شوم، نفس راحت می‌کشم و آرامش پیدا می‌کنم که برای من خبر بیاورند این عروس و داماد زیر چرخ تریلی با زمین صاف شده‌اند! حتی بچهٔ خودش!

-پناه بردن به خداوند از شرّ حسود

خدا اسم این را در قرآن، حسد گذاشته است و وقتی به‌کار گرفته می‌شود، یک زندگی، دو زندگی، ده زندگی، بین پدر و پسری، داماد و دختری، داماد و مادرزنی، داماد و پدرزنی را به آتش می‌کشد. خیلی عجیب است که پروردگار به پیغمبری که قوی‌ترین روح جهان هستی است، در قرآن می‌گوید به من پناه بیاور؛ یعنی هیچ قدرت دیگری نیست که این خطر را دفع بکند و فقط من هستم که می‌توانم دفع کنم: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ × مِنْ شَرِّ مٰا خَلَقَ × وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ × وَ مِنْ شَرِّ اَلنَّفّٰاثٰاتِ فِی اَلْعُقَدِ × وَ مِنْ شَرِّ حٰاسِدٍ إِذٰا حَسَدَ»(سورهٔ فلق،آیات 1-5)، به من پناه بیاور! داروی حسد و راه درمانش پیش کدام استاد دانشگاه است؟ خودشان خیلی‌ها دچار حسادت هستند؛ پیش کدام کاسب است؟ خیلی از کاسب‌ها حسودند؛ پیش کدام عالم و دانشمند است؟ خیلی‌هایشان حسود هستند؛ پیش کدام روان‌شناس است؟ خیلی‌هایشان حسود هستند. داروی این‌گونه دردها قرآن مجید است: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ اَلْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ»(سورهٔ إسراء، آیهٔ 82)، قرآن درمان‌کننده است.

-فهم قرآن، راه درمان با قرآن

وقتی من انصاف به خرج بدهم، تواضع به میدان بیاورم و ببینم پروردگار به عظیم‌ترین قدرت روحی هستی می‌گوید از شرّ حسود به من پناه بیاور، چون من می‌توانم کَلَک او را بکَنم، این درست است من حسود باشم؟ وقتی پروردگار عالم نسبت به حسود این‌قدر اظهار نفرت کرده است که از شرّ او به من پناه بیاور تا او را داغان کنم، دیگر معنی دارد که من حسود باشم؟ درست است من حسود باشم؟ راه درمانِ با قرآن، فهم قرآن است؛ راه درمان با قرآن، یافتن معنای حقیقی قرآن کریم است.

-اتصال امراض روحی به باطنی پر از نجاسات معنوی

حالا من اگر حسود، مغرور، ریاکار، با بقیهٔ زشتی‌های اخلاق باشم، ولی قرآن مجید را خیلی خوب قرائت بکنم و قرآن را نفهمم، من زبانی را کنار قرآن آورده‌ام که این زبان به باطنی پر از نجاسات معنوی وصل است. اگر قرآن را نفهمم و درک نکنم، آیا روی من اثر می‌گذارد؟ آدم به یک دیوانه می‌گوید دنبال من بیا و یک باغچه پر از گل رز، گل لاله‌عباسی و گل‌های دیگر را نشان او می‌دهم و می‌گویم اینها را دوست داشته باش؛ نگاهی به من می‌کند و می‌گوید توالت کجاست؟ من الآن در لباسم می‌ریزم. اگر آدم هم قرآن را نفهمد، باید تا روز مرگش با نجاسات معنوی همراه و آلوده باشد.

 

همراهی توبهٔ حقیقی با اصلاح امور

من این را برای نمونه گفتم که چگونه خود را با کتاب خدا معالجه و درمان کنیم؛ نمونه‌اش در تاریخ در حدی هست که گاهی بدترین افراد با شنیدن یک آیهٔ قرآن، تمام بیماری‌های درونشان درمان و علاج شد. فهمیدند چه خبر است، کجا هستند و در چه عرصهٔ بدبختی، ناپاکی، پلیدی و پستی قرار دارند؛ خودشان را عوض کردند، ادب کردند، اصلاح کردند و برگشتند از آنچه بودند و بعد از برگشتن اصلاح کردند. «إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَٰلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»(سورهٔ نور، آیهٔ 5)، شما از مسیر غلط برگرد و خودت را اصلاح کن، من نسبت به تو غفور و رحیم هستم.

عمدهٔ آیات قرآن در مسئلهٔ توبه، اصلاح را بعد از توبه مطرح کرده است؛ نه اینکه فقط گریه کنم و بگویم خدایا از گناهان گذشته‌ام غلط کردم و گناه هنوز به من مسلط است، سه چهار روز بگذرد و دوباره در گناه بیفتم. برگشت و اصلاح، هر دو باید باشد.

 

یک‌سو نگری، عامل انحراف در دین

-پرواز حقیقی با دو بال نماز و زکات

امام هشتم(ع) روایتی دارند که خیلی روایت باارزشی است، می‌فرمایند: بعضی چیزها با گره خوردن به بعضی چیزها قبول می‌شود و تک قبول نمی‌شود؛ مثلاً کسی که گوسفند علف‌چَر دارد، یکی شتر و گاو دارد، طلا دارد، نقره دارد، کشمش دارد، گندم دارد، جو دارد، تمام نمازهایش را می‌خواند و زکات نمی‌دهد، خدا مجموعهٔ این نمازها را نمی‌پذیرد؛ چون در همهٔ آیات قرآن مجید می‌گوید: «يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ»(سورهٔ نمل، آیهٔ 3) یا «وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 110). می‌گوید تک‌پری کارت را به جایی نمی‌رساند و باید با دو بال نماز و زکات پرواز بکنی.

-گره‌خوردگی عبادت خدا به احسان والدین

یا می‌فرماید: عبادتْ تک قبول نمی‌شود؛ یعنی فقط خدا را عبادت کنم. حضرت می‌فرمایند: عبادت خدا با گره خوردن به احسان به پدر و مادر قبول می‌شود. «وَ قَضی‏ رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»(سورهٔ اسراء، آیهٔ 23)، یعنی پدر و مادر را کنار خودش گذاشته است و می‌گوید: من و پدر و مادر؛ منِ تنها نمی‌شود، پدر و مادر هم تنها نمی‌شود. برای پدر و مادرت جان بدهی و هر شب کف پا و دستشان را ببوسی، اما من را عبادت نکنی، این احسان مانع نمی‌شود که قیامت تو را به جهنم نبرم، به جهنم می‌روی؛ یا عبادت بدون احسان و خدمت به پدر و مادر نمی‌شود. ما دین را باید به‌صورت جمعی احکامش را نگاه بکنیم و اگر تک‌نگر باشیم، به انحراف کشیده می‌شویم.

-قرآن، کتابی یک‌سو نگر نیست

قرآن مجید دربارهٔ خودش می‌گوید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ اَلْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لاٰ یزِیدُ اَلظّٰالِمِینَ إِلاّٰ خَسٰاراً»(سورهٔ إسراء، آیهٔ 82)، من یک‌طرفه نیستم، برای آنهایی منفعت دارم که پیرو من هستند و برای آنهایی ضرر دارم که مرا پشت سر انداخته‌اند؛ ضرر من هم این است که روز قیامت در پیشگاه خدا شکایت می‌کنم و از هر کسی شکایت بکنم، خدا شکایتم را قبول می‌کند و در جهنم می‌اندازد.

-خداوند، مالک حقیقی عالم هستی

ما نباید یک‌سو نگر باشیم و بگوییم فقط کسب خودم، درآمد خودم، پول خودم؛ این یک سونگری است. «وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شیءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ»(سورهٔ انفال، آیهٔ 41). این آیهٔ قرآن است و کاری به رساله، آخوندها، پیش‌نمازها و منبری‌ها ندارد. این قرآن است و اگر کاری به ما داشت، شما حق‌ دارید که بعد از منبر بیایید و با ما بحث کنید؛ اما این قرآن است و کاری به یک آخوند و مرجع تقلید ندارد. «وَ اعْلَمُواْ»، کاسب هستی و سودی گیر تو آمده است، «أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شیءٍ» نه «مِنَ الْجَهاد». اگر می‌گفت «من الجهاد»، می‌گفتم شما آخوندها بی‌خود دنبال ما آمدید و مرتب روی منبرها به ما فشار می‌آورید که خمس بده؛ اگر خمس ندهی، مال تو مخلوط حلال به حرام است؛ اگر یک دکمهٔ پیراهنت از خمس‌نداده باشد، نمازت باطل است. «مِنَ الْجهاد» نگفته و «من شیء» می‌گوید. «شیء» یک لغت تقریباً عام است و شامل همهٔ سودهای از کسب می‌شود. همه‌اش هم نمی‌گوید از سودت بده که اگر یک میلیون سود کردی، همه را بیاور؛ بلکه می‌گوید هشتصدهزار تومان هم مُفت خودت و دویست‌هزار تومانش را برای دین من بده. اول اینکه تو مالک نیستی که می‌گویی نمی‌دهم؛ به تو چه! مگر تو از مادرت به‌دنیا آمدی، مالک مال بودی؟ مگر روزی که تو را به امامزاده عبدالله می‌برند و خاک می‌کنند، مالک مال هستی؟ تو در دو سر مالک نیستی و بین ولادت و مرگ هم یک امانتدار هستی، همین! من بچه بودم؛ در راه تهران و قم که گاهی خلوت و ماشین کم بود، تریلی هم آن زمان نبود؛ از این ماک‌های آمریکایی و جمس بود که پشت گِلگیرشان نوشته بود:

در حقیقت، مالک اصلی خداست×××××××این امانت بهر روزی دست ماست

یعنی لات‌های در صنف رانندگان هم این را فهمیده بودند؛ اما الآن من با هشتادسال سن و محاسن سفید نفهمیده‌ام که این مال، امانت خدا برای روزی پیش من است و من مالک نیستم. «وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شیءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ»؛ لام در اینجا لام ملکیت است، «وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ».

 

معجزهٔ قرآن، قابل‌فهم بودن برای همگان

من اگر یک‌سونگر باشم که خدا این نمازت را قبول دارم و می‌خوانم، اما زکات و خمس و انفاق و صدقه و این حرف‌ها در گوش من نمی‌رود. یک‌وقت میلیاردری را در شب یازدهم دوازدهم ماه رمضان پای منبر آورده و گفته بودند حالا بیا، اگر نپسندیدی که برگرد. یک‌ساعت نشستن پای منبر که طوری نیست! آمده و ظاهراً پسندیده بود، بعد از منبر گفته بود که من را پیش ایشان ببرید. آوردند، او گفت: آقا من همه‌چیز دین را قبول دارم(این عین جمله خودش است)، اما خمس را نمی‌توانم قبول کنم! گفتم: حالا چه کسی گفته است که خمس را قبول کنی؟! خوشت نمی‌آید خمس بدهی؟ گفت: نه! گفتم: نده، کسی به تو زور نمی‌گیرد و هیچ‌جا هم پیغمبر(ص) و ائمه(علیهم‌السلام) به ما نگفته‌اند دخل مردم را جلو بِکِش، خمس مالشان را حساب کن و بردار. عمل کردن به احکام دین واجب است؛ دلت می‌خواهد، عمل کن و دلت می‌خواهد، عمل نکن. خدا هم در روز قیامت خیلی خدای نرم و گرم و بامحبتی است و وقتی می‌خواهد یکی را به جهنم ببرد، می‌گوید چرا من را به جهنم می‌بری؟ می‌گوید دلم می‌خواهد! مگر تو در دنیا نمی‌گفتی دلم می‌خواهد نماز نخوانم، دلم می‌خواهد خمس ندهم، دلم می‌خواهد دخترهایم حجاب نداشته باشند؟! تو دلت نمی‌خواست، من هم دلم نمی‌خواهد که تو را به بهشت ببرم؛ خوشم می‌آید به جهنم ببرم. روز قیامت که کلاس «اسفار» ملاصدرا نیست تا پروردگار استدلال بیاورد. خدا با رمردم با مردم حرف می‌زند و در قرآنش هم با زبان مردم حرف زده است. قرآن پروردگار می‌فرماید: قابل‌فهم برای همگان است و استثنا نکرده است. آدم یا ده‌سالی درس می‌خواند و می‌فهمد، یا قرآن را روی منبر برای دیگران می‌گوید و دیگران راحت می‌گیرند و می‌فهمند. قرآن کتاب پیچیدهٔ مُغلق و غیرقابل‌فهم نیست و خیلی روان است.

-حکایتی شنیدنی

یک قطعه برایتان بگویم؛ عالمی در تابستان‌ها دویست طلبه‌ای به خانه‌اش می‌آمدند و در حیاط خانه‌اش درس می‌داد. خیلی آخوند لفظ قلمی بود و همسایه‌اش لات کبوترباز بود. این لات رفیق‌هایش را بالای پشت بام آورده بود و داشتند کبوتر در هوا پَر می‌دادند. کبوترها هم جلد بودند و فرار نمی‌کردند، می‌رفتند و این دو تا سوت می‌کشید و دو تا صدای جالب درمی‌آورد، کبوترها برمی‌گشتند. یک کبوتر برگشت خود را معطل کرد و این صاحبخانهٔ لاتِ کبوترباز یک قلوه‌سنگ برداشت و طرف کبوتر انداخت، قلوه‌سنگ برگشت و وسط حیاط این روحانی افتاد؛ درحالی‌که همه برای درس نشسته بودند، همه تکان خوردند و ترسیدند. طلبه‌ای را صدا کرد و گفت: بلند شو و برو کنار باب جار و دق‌الباب کن؛ چون صاحب‌البیت کنار باب آمد، بگو حَجَری را از سطح‌الارض اخذ کردی، سپس به‌سوی حمامة پرتاب کردی و جاذبة‌الارض حجر را به‌صورت مایل به زمین فرود آورد و به حیطان ما خورد، طلاب علوم ترسیدند. این را بگو و خواهش کن دیگر این کار را نکند! این طلبه آمد و در زد. لات به رفیقش گفت: در را باز کن و ببین کیست. رفیق لات دم در آمد و در را باز کرد، طلبه هم متن حضرت آیت‌الله را گفت. لات در را محکم بست و رفت. لات صاحبخانه از روی پشت بام گفت چه کسی بود؟ گفت: آخوندی بود، به‌نظرم آمد و یک زیارت وارث خواند و رفت. هیچ‌چیزی از آن نفهمید، اما معجزهٔ‌ قرآن مجید این است که همگان‌فهم است و می‌شود او را به همگان فهماند. این خصوصیت قرآن مجید است که کمتر کتابی، یعنی هیچ کتابی چنین خصوصیتی را در عالم ندارد. کتاب چیست؟ «دواء دائکم» و چقدر عالی است

 

قرآن کریم، نظم‌دهندهٔ امور و بی‌سروسامانی‌ها

«و نظم ما بینکم»، این کتاب می‌تواند تمام بی‌سروسامانی‌های دولت، ملت، مملکت و ادارات شما را سامان بدهد. این خیلی حرف است که امیرالمؤمنین(ع) زده‌اند. چهارسال و هفت‌ماه بیشتر حکومت نکردند، خودشان به مسجد کوفه آمدند(با توجه به آگاهی و غیب‌دانی علی) و روی پلهٔ منبر ایستادند و گفتند: دیگر خانه‌ای را در عرصهٔ حکومتم خبر ندارم که اهلش از نان و آب محروم باشند؛ یعنی جوری حکومت کرده‌ام که حداقل زندگی یا حد متوسط زندگی به همه رسیده است. این قرآن است! «و نظم ما بینکم».

و به‌نظر من، تا حکومت در ایران به‌طور کامل به قرآن برنگردد و آیات قرآن را چه در بخش سیاست، چه اقتصاد، چه اجتماع، چه اخلاق و چه موارد دیگر به‌کار نگیرد و همهٔ اداری‌ها هم از بالاترین مقام حکومتی تا پایین‌ترین مقام از قرآن کریم پیروی نکنند، محال است و امکان ندارد کشور سروسامان بگیرد؛ اگر کشور را می‌شد به علوم خارجی سروسامان داد که فرانسه بهترین قوانین را دارد و سروسامان می‌داد. الآن که دارد بدبخت می‌شود! آمریکا سروسامان می‌داد، آمریکای لاتین و لندن سرو سامان می‌داد. جهان جز با قرآن مجید و بعدش هم روایات اهل‌بیت(علیهم‌السلام) به‌صورت جهان سروسامان‌دار اداره نخواهد شد.

 

مکن کاری که بر پا سنگت آید

به سراغ قرآن برویم؛ امام عسکری(ع) به کل، یعنی از زمان خودش تا روز قیامت خطاب می‌کنند و اولین حرفشان از آن متن بلند و مفصّل این است: «اوصیکم بتقوی الله»، من شما را به تقوای الهی سفارش می‌کنم که این تقوا باید در عباداتتان، اخلاقتان و در فسادی که به شما هجوم می‌کند، برایتان کار بکند. این جمله را خواستم با کمک یک آیهٔ قرآن توضیح بدهم: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 102).

برادرانم و خواهرانم! «اتَّقُوا اللَّهَ» معنی امری، دستوری و فرمانی دارد و به قول طلبه‌ها، امر امرِ وجوبی است. هیچ قیدی ندارد که این امر را از واجب بودنش منصرف بکند. امر خالصِ صاف است و انصراف‌دهندهٔ از وجوب ندارد. دلیلی و اماره‌ای ندارد که از وجوب برگرداند. برای اینکه بدانید واجب الهی که عمل کردن به آن واجب و ضروری است، چقدر باارزش است، من یک قطعه از یک آیهٔ قرآن را برایتان می‌گویم. قرآن می‌گوید اینهایی که در قیامت وارد می‌شوند و امر خدا -آن اوامر حق- را اطاعت نکرده‌اند(این عین قرآن است) و حالا در صحرای محشر می‌بینند که باید به جهنم بروند و هیچ راهی ندارند؛ قرآن مجید می‌گوید(این را دقت کنید): «مِلْءُ الأرْضِ ذَهَبًا»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 91)، اگر این یک آدم که محکوم به جهنم است، برای اینکه به جهنم نرود؛ قیامتی که به قول زین‌العابدین(ع)، اغلب مردم قیامت اصلاً کفنی هم تن آنها نیست و عریان هستند و در ابوحمزه هم خواندید: «اَبکی لخروجی من قبری عریاناً». اهل ایمان خیلی کرامت دارند و خدا آنها را با پوشش وارد می‌کند.

حالا آدم می‌فهمد که باید به جهنم برود؛ خدا می‌گوید اگر بر فرض، در قیامت بتواند سطح کرهٔ زمین را طلا پر بکند(نه بچیند) و این کرهٔ پر از طلا را به من بدهد تا او را به جهنم نبرم، از او قبول نمی‌کنم و باید به جهنم برود. بر فرض اگر بتواند که چنین چیزی امکان ندارد و آنجا نیم‌مثقال طلا، یک گرم، نیم‌گرم و یک‌هزارم گرم طلا هم ندارد. این ارزش اوامر پروردگار مهربان عالم است. امر خیلی عظمت دارد! «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»(سورهٔ حشر، آیهٔ 18). آیه نکات مهمی دارد که دیگر فرصت در حال تمام شدن است.

مکن کاری که بر پا سنگت آیو××××××××جهان با این فراخی تنگت آیو

چو فردا نامه‌خوانان نامه خونند×××××××××تو وینی نامهٔ خود ننگت آیو

 

آخرین سرباز دشت کربلا

آخرین سرباز فداکارش با پای خودش قدرت به میدان رفتن نداشت. سرباز را بغل کرد و به وسط میدان آورد. به قول ما به‌اندازهٔ یک ته نعلبکی هم بیشتر آب نمی‌خواست! چه‌کار کردند که گفت‌وگویی با لشکر دارد:

کوفیان این قصد جنگیدن نداشت××××××××این گلوی تشنه ببریدن نداشت

لاله‌چینان دستتان ببریده باد××××××غنچهٔ پژمرده‌ام چیدن نداشت

این‌که با من سوی میدان آمده××××××نیتی جز آب نوشیدن نداشت

با سه‌شعبه غرق خونش کرده‌اید××××× آن‌که حتی تاب بوسیدن نداشت

گریه‌ام دیدید و خندیدید××××××××کشتن شش‌ماهه خندیدن نداشت

دست من بستید و پای‌افشان شدید×××××××صید کوچک پای‌کوبیدن نداشت

از چه دادیدش نشان یکدگر×××××××× کشتن شش‌ماهه‌ام دیدن نداشت.

کلمات کلیدی: تقوای الهی، هدایتگری قرآن، نظم‌دهندهٔ امور، درمانگری قرآن، معجزهٔ قرآن، فهم قرآن، مالک حقیقی، اصلاح امور، توبهٔ حقیقی.

 ---

خوانسار/ حسینیهٔ ابن‌الرضا/ دههٔ دوم ربیع‌الثانی/ پاییز1397ه‍.ش./ سخنرانی ششم

 

برچسب ها :