*فرض کنیم ملاک حق و باطل نژاد باشد و نژاد آریایی برتر از دیگر نژادهاست یا اینکه بپذیریم ایران تنها جایگاه نژاد آریایی باید باشد اما آیا امروز می توان دست روی کسی گذاشت و او را آریایی خواند؟ آیا زرتشتیها را می توان آریایی خالص دانست؟ آنها که این همه آریایی آریایی می کنند و برای نژاد آریایی سینه چاک می دهند آیا می توانند ادعا کنند که خودشان آریایی هستند؟
نمونه هایی از غیر آریاییها در ایران
الف) بومیهای قبل از آریاییها. مشهور است آریاییها بین 1500 تا 1000 سال پیش از میلاد وارد ایران شدند. برای اینکه بدانیم امروز همه ی ایرانیهای غیر سید نژاد آریایی دارند یا نه، در درجه ی اول باید به این سؤال پاسخ گفت که: آیا پیش از آریاییها هیچکس در ایران زندگی نمی کرد؟ مسلما انسانهایی متمدن پیش از آریاییها در ایران می زیسته اند و ما دلیلی نداریم که با آمدن آریاییها همه ی بومیها مردند یا همگی از ایران کوچ کردند یا آنها را اخته کرده باشند.
ب) یونانیها. می توان رد پای مهاجرتهای فراوان به ایران پس از ورود آریاییها را نیز در تاریخ یافت. اسکندر مقدونی 330 سال پیش از میلاد از یونان به ایران آمد و حکومت هخامنشی را سرنگون کرد و سلوکیان نزدیک هشتاد سال در ایران حکومت کردند. مسلما با آنها یونانیهای فراوان به ایران آمدند و حتی شهرهایی در ایران بنا شد و یونانیها در آنها جا گرفتند. آیا هیچکس از نسل آنها باقی نمانده؟ایران و مسئله ای به نام پان
برای اینکه بدانیم از هر یونانی مهاجر به ایران، چه جمعیتی در ایران را می توان احتمال داد، تعداد سادات را مورد توجه قرار دهیم. تنها از نسل امام علی(ع) این همه انسان در سراسر دنیا پراکنده اند. حال دقت کنیم از هر یونانی که هزار سال قبل از امام علی به ایران مهاجرت کرده اند، چه تعداد انسان ممکن است وجود داشته باشد.
ج) برده ها. در گذشته افراد فراوان در سرزمینهای گوناگون به بردگی گرفته می شدند. یکی از اقدامات برای اینکه برده ها به محل زندگی خود فرار نکنند این بود که آنها را به جاهای دوردست می بردند. اساسا چون برده مثل کالاهای دیگر خرید و فروش می شد، جابجایی در آنها زیاد صورت می گرفت. چه بسیار انسانها که از نسل همین برده هایی هستند که به سرزمینهای دیگر از جمله ایران رفته اند.د) عربها.
عربها پس از شکست ساسانیان سالیان دراز در ایران حکومت کردند و مسلما در پناه چنین حکومتی، بسیاری از عربها به ایران مهاجرت کردند. این همه امامزاده و سادات را سراغ داریم که به مرور وارد ایران شدند. با توجه به اینکه سادات جمعیت کمی را تشکیل می دادند، می توان حدس زد که چند برابر آنها، عربهای دیگر نیز مهاجرت کرده اند. مثل عربهای اشعری که در عصر امامان(ع) در قم می زیسته اند.
هـ) مغولها. سالیان دراز مغولها در ایران حکومت کردند. آیا مغولان دیگر با امرایشان به ایران نیامدند؟ آیا نسلی از آنها نمانده؟
و) لبنانیها. با روی کار آمدن صفویه، زمینه ی نشر تشیع در ایران فراهم شد و بسیاری از شیعیان لبنان فرصت را مغتنم شمرده برای تبلیغ این مذهب به ایران مهاجرت کردند.
شیخ بهایی و شیخ حر عاملی نمونه هایی از همین مهاجرانند. برای آشنایی با بخشی از این مهاجرتها به کتاب «مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل به ایران در عصر صفوی»، نوشتهی مهدی فراهانی منفرد مراجعه شود.
ز) دیگر مهاجرتها. هشتاد سال است که شناسنامه صادر شده و دولت، ایرانیان و غیر ایرانیان را از هم تفکیک می کند اما در گذشته که نه شناسنامه ای بود و نه میله های مرزی وجود داشت و نه نیروهای ژاندارمری در مرزها رفت و آمدها را کنترل می کردند و نه مردم وابسته به دولت بودند، تبادل جمعیت بآسانی و فراوان صورت می گرفت. همان گونه که رد پای ایرانیان مهاجر به کشورهای فراوان در سراسر دنیا را می بینیم، مسلما مهاجرتهای کوچک و بزرگ به ایران نیز صورت گرفته هرچند اکثر آنها در تاریخ ثبت و ضبط نشده است.
نتیجه
با توجه به آنچه گذشت، امروزه به هیچ وجه نمی توان کسی را به طور قطع آریایی دانست. اما برخی با سینه ای ستبر چنان از نژاد آریایی دفاع می کنند و غیر آریایی را می کوبند که گویی ثابت شده خودشان آریایی هستند! با این وصف ندانستیم چگونه بعضی خود را به نادانی زده جمعیت ایران را به دو گروه سادات و آریایی تقسیم می کنند؟!