روز دوم شنبه (22-10-1397)
(تهران مسجد رسول اکرم (ص))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- نیاز انسان به معلم برای فهم حقایق قرآن
- الف) پیامبر اکرم(ص)، نخستین معلم قرآن
- ب) اهلبیت(علیهمالسلام)، ادامهدهندهٔ راه
- امکانناپذیری فهم آیات قرآن بدون وجود معلمین حقیقی
- حقایق بینهایت قرآن مجید در قلب معصومین(علیهمالسلام)
- -واقعیتی پنهان تا روز قیامت
- علم آسمانی و ملکوتی زینب کبری(س)
- -برپایی کلاس درس برای زنان در کوفه
- -زینب کبری(س)، معدنی از علوم الهی
- -زینب کبری(س)، دارای مقام عصمت
- -درد اسارت و داغ برادر، بر قلب زینب کبری(س)
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
نیاز انسان به معلم برای فهم حقایق قرآن
قرآن مجید به تعبیر پیغمبر عظیمالشأن اسلام، سفرهٔ خداست: «القرآن مأدبة الله». نعمتهای معنوی پروردگار نیز سر این سفره، کامل و جامع قرار داده شده است. انسان چیزی را برای خیر دنیا و آخرتش نیازمند نیست، مگر اینکه خدای مهربان در این سفره قرار داده است. مسئلهٔ بسیار مهمی که در رابطهٔ با قرآن در خود قرآن بیان شده، این است که برای بهرهبرداری و استفاده کردن از نعمتهای این سفره، هر انسانی در هر حدی و در هر موقعیتی که باشد، نیازمند معلم و آموزگار است که حقایق این سفره را میداند. لازم است که برای فهم حقایق، لطایف، اشارات و واقعیات این سفره به این معلم مراجعه کرد.
الف) پیامبر اکرم(ص)، نخستین معلم قرآن
خود پروردگار برای قرآن انتخاب معلم کرده و معلم قرآن مجید در درجهٔ اول، پیغمبر اسلام(ص) است؛ چراکه قرآن و کل معانی قرآن بر قلب مطهر او نازل شده است: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ × عَلَىٰ قَلْبِكَ»(سورهٔ شعراء، آیات 193-194). این الفاظی را که ما روی صفحات میبینیم، خدا بر صفحهٔ قلب پیغمبر(ص) نازل نکرده، بلکه آن قرآنی که علم خودش است و حقیقت غیبی و ملکوتی قرآن بر قلب مطهر او نازل شده است. بعد پروردگار عالم آن قرآن علمی را و حقیقت معنوی را به لباس الفاظ درآورده و به پیغمبر اکرم(ص) فرموده است که به این صورت بر مردم بخوان. الآن آنچه در دست ماست، صورت کتبی قرآن است؛ ولی قرآن مجید به همان کیفیت علمیاش و هرچه اسرار و لطایف و دقایق دارد، مانند خورشید به قلب مبارک رسول خدا(ص) تجلی کرد. ما واقعاً نمیتوانیم حقایق، لطایف، اسرار و اشارات را از این الفاظ دربیاوریم. این چند مطلب از حضرت ابیعبداللهالحسین(ع) روایت شده است و حتی اهلتسنن هم روایت کردهاند که ابیعبدالله(ع) فرمودهاند: قرآن دارای حقایق، لطایف، اسرار و واقعیاتی است که برای ما قابل استخراج و کشف نیست؛ بلکه کار کسی است که قرآن بر او نازل شده که این واقعیات، حقایق، لطایف و اشارات را به مردم بیاموزد. برای اینکه بدانید در درجهٔ اوّل، قرآن بدون پیغمبر(ص) فهمیده نمیشود، داستان کوتاهی را برایتان نقل میکنم:
-امام صادق (ع) و شاگرد طغیانگرش
امام صادق(ع) شاگردی داشتند که این شاگرد از وجود مبارک حضرت جدا شد و او را غرور علمی گرفت، برای خودش کلاس جداگانه درست کرد و یکمشت هم شاگرد دور خودش جمع کرد، بنیعباس هم از نظر مالی کمکش کردند؛ چون دیدند این شخص در برابر حضرت صادق(ع) یک مدرسه و مکتب درست کرد. این شاگرد منحرف و گردنفرازِ طغیانگر هم اصالتاً ایرانی بوده و ابوحنیفه نام داشت. سالها بعد از مردنش بهعنوان رهبر فقهی اول اهلتسنن انتخاب شد و مکتبش هم به مکتب حنفی معروف شد. نفر دومی که در برابر اهلبیت(علیهمالسلام) کلاس جداگانه باز کرد، شافعی بود؛ نفر دیگر مالک بود و نفر دیگر احمد حنبل بود. اینها چهار مدرسه در مقابل اهلبیت(علیهمالسلام) شد؛ یعنی فقه جدا، روش جدا و منش جدا با رنگ اسلام و دین که الآن نزدیک یکمیلیارد نفر تابع این چهار مکتب هستند.
گروهی که به حنفی معروفاند، در ایران، در منطقهٔ جنوب شرقی زندگی میکنند و در کشورهای اسلامی هم پیروان زیادی دارد. گروهی هم الآن به شافعی معروف هستند که در ایران، بخشی در کردستان تابع این مکتب هستند و در مصر هم تقریباً کل کشور مصر تابع شافعی هستند. مالکیها در آفریقا بیشتر زندگی میکنند و حنبلیها هم همین وهابیها و اهل عربستان هستند. احمد حنبل مکتب خشکِ بیرحمِ بیعاطفهای را بنیانگذاری کرد که پیروانش آدمکش، قاتل، غارتگر و در صف مخالف با تمام مسلمانان جهان هستند. اینها باعث شدند که شیرازهٔ امت از هم بپاشد و آن بنایی را که پیغمبر(ص) در 23سال بنا کردند، در هم بریزد و فقط یک قسمت این بنا صد درصد سالم مانده که آن هم بنای اهلبیت(علیهمالسلام) و مکتبی است که معروف به مکتب تشیع است. تشیع یعنی آنهایی که خودشان را پیرو اهلبیت(علیهمالسلام) معرفی میکنند.
-ابوحنیفه و برپایی کلاس تفسیر قرآن
روزی امام ششم به همین شاگرد فراریاش که یک مکتب و مدرسهٔ جدا مقابل اهلبیت(علیهمالسلام) به پا کرده بود و بنیعباس هم پول خوبی به او میدادند، فرمودند: شنیدهام تفسیر قرآن میگویی؟! گفت: بله من تفسیر میگویم. چه کسی حق دارد تفسیر بگوید؟ این را دقت بفرمایید! آنکسی که نظر و رأی و خواست پروردگار عالم را از آیه بداند، او حق تفسیر گفتن دارد؛ یعنی یقین داشته باشد که نظر پروردگار عالم از این آیه این واقعیت بوده است. حال چه کسی جز پیغمبر(ص) و اهلبیت(علیهمالسلام) میتواند این را بفهمد که قرآن به قلب آنها و در خانهٔ آنها نازل شده است؟
یک نفر در زمان حضرت عسکری(ع) شروع به نوشتن تفسیر کرد، امام یک روز او را دیدند و فرمودند: شنیدهام تفسیر مینویسی! عرض کرد: بله. فرمودند: هر آیهای را که تفسیر میکنی، آنچه تو نوشتهای، نظر و خواست خداوند همان است؟ این معنایی که در آیات مینویسی، همان معنایی است که در علم خداست؟ گفت: نه! فرمودند: پس چرا این ظلم را به قرآن مجید میکنی؟ گفت: آن را جمع میکنم و ظاهراً هم آن تفسیر نوشته نشد.
امام فرمودند ابوحنیفه شنیدهام تفسیر قرآن میگویی و ابوحنیفه گفت بله؛ امام فرمودند: این آیه را برای من تفسیر کن: «إِنَّ أَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنّٰاسِ لَلَّذِی بِبَکةَ مُبٰارَکاً وَ هُدی لِلْعٰالَمِینَ × فِیهِ آیٰاتٌ بَینٰاتٌ مَقٰامُ إِبْرٰاهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کٰانَ آمِناً»(سورهٔ آلعمران، آیات 96-97). آیه مربوط به مکهٔ معظمه است؛ در این مکه نشانههای خدا، یعنی نشانههای عظمت، کرامت و خواست الهی جلوهگر است و کسی که وارد مسجدالحرام شود، حتماً از خطر در امان است. امام فرمودند این آیه را معنی کن! ابوحنیفه به حضرت عرض کرد: معنی این آیه که خیلی روشن و واضح است. از نظر عربی: «و من» یعنی کسی که؛ «دخله» وارد این منطقه، یعنی حرم و مسجدالحرام شود؛ «کان آمنا» حتماً از ضرر خسارت و خطر در امان است. امام فرمودند واقعیت آیه همین است؟ تفسیر آیه همین است؟ گفت: بله، غیر از این نیست. امام فرمودند: در همین نزدیکیها، مثلاً سی چهل سال پیش، عبدالملک مروان با عبداللهبنزبیر درگیر بود. عبداللهبنزبیر منطقهٔ مکه را از حکومت بنیامیه جدا کرده و خودش حکومتی تشکیل داده بود. عبدالملک با عبداللهبنزبیر درگیر شد و جنگ اتفاق افتاد. عبدالملک میخواست بخش مکه را بگیرد که حکومت جدا برای آن تشکیل داده بودند و جزء قلمرو حکومت خودش کند. چه کسی را به جنگ عبدالله فرستاد؟ حجاجبنیوسف؛ وقتی حجاجبنیوسف به مکه حمله کرد و عبداللهبنزبیر دید با این ارتشی که دارد، نمیتواند مقاومت کند، با چند نفر از سران ارتش و دوستانش داخل مسجدالحرام آمدند و همهٔ درهای ورودی مسجد را بستند. درها به این راحتی باز نمیشد، حجاج داخل یک سربالایی آمد و چون دیدید مسجدالحرام کاملاً در عمق قرار گرفته و اطرافش بلندی است، منجنیقی را در یکی از این بلندیها سوار و داخل مسجد را شروع به سنگباران کرد. همه طرفش را میزد، عبدالله و یارانش زیر این سنگباران کشته شدند. کجا؟ در کنار مقام ابراهیم، همانجایی که آیه میگوید: «وَ مَنْ دَخَلَهُ کٰانَ آمِناً».
امام صادق(ع) فرمودند: ابوحنیفه، این آیه که میگوید هرکس وارد مسجد و مقام ابراهیم شود، از خطر در امان است؛ چطور عبداللهبنزبیر و دوستانش از خطر در امان نبودند و همهشان هم کشته شدند؟ این آیه دروغ میگوید؟ ابوحنیفه، داستان این آیه از چه قرار است؟ اگر معنی امنیت این است که هر کسی وارد مقام ابراهیم و مسجدالحرام شود، خطر نمیبیند، باید احدی خطر نبیند؛ اما اگر معنی این آیه این نیست، پس ممکن است آدم وارد مسجدالحرام شود، خطر و خسارت هم ببیند. معنی این آیه چیست؟ ابوحنیفه گفت: من نمیدانم! امام فرمودند: چرا تفسیر قرآن میگویی؟ تو که نمیدانی، چرا تفسیر میگویی؟!
-درک بهتر آیات قرآن، نیازمند معلمی از جانب پروردگار
آیات قرآن معلم میخواهد؛ معلم آن هم امت نیست! تو نیستی! اوّلین معلم قرآن هم پیغمبر اسلام(ص) است؛ اگر معلم نمیخواست و هر عربی، هر ایرانی باسوادی، قرآن را درک میکرد، دیگر خدا این چند آیه را در قرآن نازل نمیکرد که تمام این چند آیه یک سبک است. خیلی عجیب است! یکی از این آیات در سورهٔ بقره، یکی هم در آلعمران، یکی در سورهٔ جمعه و یکی هم در یک سورهٔ دیگر است؛ اگر به معلم احتیاج نبود، خدا این چند آیه را برای فهم حقایق، لطایف و اشارات قرآن نازل نمیکرد. «هُوَ اَلَّذِی بَعَثَ فِی اَلْأُمِّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیٰاتِهِ وَ یزَکیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ اَلْکتٰابَ»(سورهٔ جمعه، آیهٔ 2)؛ یعنی برای فهمیدن قرآن به معلم نیاز هست و این متن آیهٔ شریفه است. «وَ یعَلِّمُهُمُ اَلْکتٰابَ» چندهزار سال پیش از بعثت پیغمبر(ص) که ما تاریخ دقیقش را نمیدانیم، وقتی ابراهیم(ع) خانه را ساخت، در آنجا چند دعا کرد که خیلی دعاهای مهمی است. خدا دعاها را در سورهٔ بقره نقل میکند که این دعاها خواندنی و دانستنی و دریایی از معارف و حقایق است. یکی از دعاها این بود: «رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِکَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ يُزَکِّيهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَکيمُ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 129). خدایا! پیغمبری برای این منطقه بفرست که آیات تو را بر مردم قرائت کند، قرآن و روش عملی آن را به مردم یاد بدهد و درون مردم را از آلودگیها پاکیزه کند؛ یعنی ابراهیم(ع) چندهزار سال قبل از بعثت پیغمبر(ص) فرموده است که قرآن معلم میخواهد و معلمش هم همانی است که با دعای من به رسالت مبعوث میشود.
ب) اهلبیت(علیهمالسلام)، ادامهدهندهٔ راه
بعد از پیغمبر(ص)، معلم قرآن چه کسی است؟ خود پیغمبر(ص) دو ساعت به از دنیا رفتنشان مانده بود که به مردم فرمودند: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ما ان تمسکتم بهما» اگر هم به سراغ قرآن و هم به سراغ اهلبیت(علیهمالسلام) بروید، «لن تضلوا من بعدی ابداً». معنی این روایت چیست؟ این روایت را هم مهمترین کتابهای ما و هم مهمترین کتابهای اهلسنت نقل کردهاند. مرحوم میرحامد حسین، عالم بسیار مهم شیعه در هندوستان، کتابی دارد(الآن آن کتاب را به سبک فعلی چاپ میکنند) که حدود شصت جلد میشود و در زمان خودش حدود چند جلد بزرگ قطور است که همان یکدانهاش به چاپ الآن پانزده شانزده جلد میشود. یکی از آنها که چهارده پانزدهتا در چاپ الآن شده، به حدیث ثقلین مربوط است که تمام آن را از اهلسنت نقل کردهاند؛ یعنی کسی در این روایت شکی ندارد و سنیها میدانند روایت از پیغمبر(ص) صادر شده است. ما هم که صدور روایت را از رسول خدا(ص) راحت قبول میکنیم. «ما ان تمسکتم بهما» برای چه به سراغ اهلبیت(علیهمالسلام) برویم؟ برای اینکه قرآن را بفهمیم. برای چیز دیگر نمیرویم! وقتی ما قرآن را با اهلبیت(علیهمالسلام) بفهمیم و عمل کنیم، یک مؤمن کامل میشویم. قرآن بدون پیغمبر(ص) و اهلبیت(علیهمالسلام) فهمیده نمیشود و اگر کسی بدون پیغمبر(ص) و اهلبیت(علیهمالسلام) به سراغ قرآن برود، یقین بدانید کافر میشود.
امکانناپذیری فهم آیات قرآن بدون وجود معلمین حقیقی
من کتابی دیدم که یکی از علمای بزرگ سنی نوشته و به سراغ اهلبیت(علیهمالسلام) نرفته است. «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»(سورهٔ فتح، آیهٔ 10) دست خدا بالاترین دستهاست؛ «إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ»(سورهٔ لقمان، آیهٔ 28) خدا شنوا و بیناست؛ «وَ جاءَ رَبُّکَ»(سورهٔ فجر، آیهٔ 22) پروردگار در قیامت میآید؛ کتاب قطوری بدون اهلبیت(علیهمالسلام) در این مسئله نوشته است که خدا مثل ما دست دارد، مثل ما گوش دارد، مثل ما چشم دارد، مثل ما پا دارد و میگوید اینها هم صریح قرآن است؛ یعنی بر خلاف قرآن که میگوید «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ»(سورهٔ شوری، آیهٔ 11) هیچچیز در این عالم شبیه پروردگار نیست؛ ولی ایشان پروردگار را شبیه انسان قرار داده و برای او دست و پا و چشم و گوش گذاشته و کتابی دربارهاش نوشته است.
حالا به سراغ اهلبیت(علیهمالسلام) میرویم و میگوییم «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» یعنی چه؟ آنها به ما میگویند که چون ما همهٔ کارها را با دست انجام میدهیم، همهٔ نیروی ما در دست است؛ ید در قرآن نیز کنایهٔ از قدرت است. «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» یعنی قدرت خدا فوق همهٔ قدرتهاست؛ بعد «نهجالبلاغه» را میخوانیم که خدا بدون ابزاری چون گوش میشنود، بدون ابزاری چون چشم میبیند، بدون ابزاری چون پا قدرت دارد؛ پس «وَ جاءَ رَبُّکَ» یعنی قدرت خدا در قیامت ظهور میکند؛ نه به این معنا که همهٔ مردم در محشر ایستادهاند، یکمرتبه خدا از یک گوشه با پا وارد محشر میشود. وقتی آدم از پیغمبر(ص) و اهلبیت(علیهمالسلام) کنارهگیری کند، در فهم قرآن کافر میشود و دوزخی و جهنمی میشود.
حقایق بینهایت قرآن مجید در قلب معصومین(علیهمالسلام)
این یک بخش حرف امروز که قرآن به فرمودهٔ ابیعبدالله(ع)، دانش، حقایق، لطایف و اشارات گسترده است و کل این دانش گسترده در قلب پیغمبر است که بعد به ائمه(علیهمالسلام) انتقال پیدا کرده و اولین آنها امیرالمؤمنین(ع) است. یک کار علی(ع) در آن چهارسال و چندماهی که حکومت به دستشان رسید، تفسیر قرآن مجید بود؛ اما متأسفانه به او مهلت ندادند، سه جنگ در آن چهار سال به حضرت تحمیل کردند و وقت امام را در جنگ گرفتند؛ اما در عین حال، ما خیلی مطلب در تفاسیر مأثور در کنار آیات داریم که حضرت مشکل آیه را حل و باطن آیه را بیان کرده که این روایات زیاد است. وقتی امام تفسیر میگفتند، یکی از بهترین شاگردان این کلاس، پسرعموی خودش ابنعباس بود. روزی یکنفر به ابنعباس گفت: الآن علم تفسیر تو با علیبنابیطالب(ع) یکی شده است؛ یعنی تو قرآن را دیگر بهاندازهٔ علی میفهمی؟ ابنعباس گفت: بیانصاف! آنچه در تفسیر قرآن بلدم، از علیبنابیطالب(ع) گرفتهام و همهٔ دانش تفسیر من در برابر تفسیر علی(ع) مانند یک قطرهٔ آب در مقابل یک دریا و اقیانوس است. چه کسی میتواند به علم علی(ع) برسد که من برسم؟! این گسترهٔ قرآن مجید است.
-واقعیتی پنهان تا روز قیامت
حالا یک جمله هم از پیغمبر(ص) برایتان بگویم: واقعیات این قرآن در روز برپاشدن قیامت به عدد درنمیآید؛ ولی همهٔ این واقعیات پیش پیغمبر(ص) و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) بوده است. این هم بخش دوم مطلب بود.
علم آسمانی و ملکوتی زینب کبری(س)
-برپایی کلاس درس برای زنان در کوفه
بخش سوم: اینهایی که من میگویم، در کتابی مربوط به کتابخانهٔ سوریه دیدهام. کتابخانهٔ سوریه خیلی مهم است و کتابهای خیلی دیدنی و خواندنیای دارد. این مطلب را از آن کتاب گرفتهام.
در مدینه و چند سالی که امیرالمؤمنین(ع) در کوفه بودند، زینب کبری(س) یک کلاس برای خانمها داشتند و تفسیر قرآن میگفتند؛ حالا مهم این است که حضرت زینالعابدین(ع) به عمهٔ بزرگوارشان فرمودند: عمه جان! بحمدالله شما با سپاس و شکر از پروردگار، «عالمة بلا معلمه» هرچه علم داری، خدا به تو افاضه کرده است؛ یعنی زینب کبری(س) به تمام اسرار، لطایف و حقایق قرآن مجید آگاه بوده است. به فرمودهٔ امام معصوم، «انتِ عالمة بلا معلمه» این علمی که تو داری و تعلیم میدهی و هزینه میکنی، این علمت با معلم زمینی به تو نرسیده، بلکه علم تو برای معلم آسمانی و ملکوتی، یعنی وجود مقدس پروردگار است.
اما بخش دیگر؛ ما دانشی به نام دانش فقه داریم که اگر بخواهید بدانید این دانش فقهی چقدر در اهلبیت(علیهمالسلام) گسترده بوده است، چند کتاب را به شما معرفی میکنم؛ البته نمیگویم بخوانید، چون عربی است و خیلی کار میبرد تا آدم اینها را بفهمد. یک کتاب بهنام «من لا یحضره الفقیه» داریم که چند جلد است؛ یک کتاب بهنام «تهذیب» داریم که چند جلد است؛ یک کتاب بهنام «استبصار» داریم که چند جلد است؛ یک کتاب بهنام «فروع کافی» داریم که هفت جلد است؛ یک کتاب بهنام «وسائلالشیعه» داریم که به چاپ جدیدش سی جلد است؛ یک کتاب بهنام «جواهر» داریم که فقه استدلالی و حدود چهل جلد است؛ این مجموعه که کل آن، روایات فقهی و توضیح روایات فقهی است، فقه اهلبیت(علیهمالسلام) میشود. این کتابهایی که گفتم؛ حالا اینها را کنار همدیگر بگذارید، نزدیک صد جلد میشود. من سراغ کتابهای دیگری مثل «ریاض»، «مسالک» و «شرایع» نرفتم و دیگر بهدنبالش نرفتم؛ اگر کتابهای دیگر را هم بخواهم برایتان بگویم، باید دویست جلد کتاب در این مسجد بیاورند و روبهروی ما بچینند، به ما بگویند اینها فقط فقه است و هیچچیز دیگری نیست. کلاس دوم زینب کبری(س)، یاد دادن فقه به زنان مدینه و کوفه با معلمی پروردگار بوده است. «انت عالمة غیر معلمه» این هم یک کلاسش بود.
یک علم دیگری که بشر از ششهزار سال قبل به سراغش رفته و اسلام این علم را در آیات و روایات کامل کرد و تحویل بشریت داد، علم اخلاق است. این هم یک کتابهایی دارد که حالا من باز برایتان اسم ببرم، آنچیزی که در ذهن من است، الآن بالای بیست جلد است که هر کدامش پانصد صفحه باشد، دههزار صفحه علم اخلاق اسلامی میشود. یک کلاس دیگر زینب کبری(س)، یاد دادن علم اخلاق به خانمهای مدینه و کوفه بوده است.
-زینب کبری(س)، معدنی از علوم الهی
زینب کبری(س) معلم تفسیر بوده، معلم فقه بوده، معلم اخلاق بوده است؛ ولی با کمال تأسف از کلاس تفسیر، فقه و اخلاق زینب کبری(س) چیزی در اختیار ما نیست؛ یعنی درسهای ایشان را در آن زمان ننوشتهاند که به دیگران انتقال بدهند و بعد به زمان ما برسد، چاپ شود و عالمان شیعه و مردم شیعه از این سه رشتهٔ دانش زینب کبری(س) استفاده کنند. این زینب کبری(س) است؛ یعنی معدن تفسیر قرآن، معدن فقه اسلام و معدن اخلاق اسلام. این عظمت است که وقتی به دنیا آمد، پیغمبر اکرم(ص) فرمودند قنداقهاش را پیش من بیاورید، به چهرهٔ این دختر نگاه کردند و فرمودند: هرکس برای این دختر گریه کند، ثواب گریهاش مطابق با ثواب گریهٔ بر حسن و حسین(علیهماالسلام) است. بیعلت نیست؛ پیغمبر(ص) این بچه را میبیند که او معدن تفسیر قرآن، معدن فقه و اخلاق خداست. برای دخترهای دیگر هم گریه میکنند. مردم دخترشان از دنیا میرود، گریه میکنند؛ هیچ ثوابی ندارد و فقط تخلیهٔ غصه و اندوه است؛ اما ثواب گریه کردن برای زینب کبری(س) برابر با ثواب گریهٔ بر حسن و حسین(علیهماالسلام) است.
-زینب کبری(س)، دارای مقام عصمت
خیلی عظمت است که تمام بلاهای دنیا در یک نصف روز سر این خانم بیاید؛ یعنی72 نفر را جلوی چشمش سر ببرّند، تشنه و گرسنه باشد، داغدیده باشد، بقیهاش را هم برایتان بگویم؟! تحملش را ندارم! کتکخورده باشد، آنوقت ذرهای در ایمانش به پروردگار ضربه وارد نشود. امام صادق(ع) در زیارتش میگوید: عمه، عصر عاشورا تمام فرشتگان الهی از صبر و استقامت ایمانی تو شگفتزده شدند. این زینب کبری(س) است. حالا یقیناً با جرئت میشود گفت زینب کبری(س) جزء معصومین عالم است؛ چون من در کتاب اهلبیتم که نهصد صفحه است، ثابت کردم عصمت به 124هزار پیغمبر و دوازده امام محدود نیست و طبق قرآن، حضرت مریم هم معصومه است، صدیقه کبری(س) طبق آیهٔ تطهیر معصومه است. خود من به این نتیجه رسیدم که سه نفر دیگر هم در اسلام دارای مقام عصمت هستند: قمربنیهاشم(ع)، علیاکبر(ع) و زینب کبری(س).
-درد اسارت و داغ برادر، بر قلب زینب کبری(س)
اما چنین معدن عظیمی، درد این است؛ یعنی اوّل باید طرف را بشناسیم، بعد دردش را حس کنیم و درد این است که چنین معدن با عظمتی را اشرار به اسارت گرفتند! این را دیگر نمیشود حس کرد؛ یعنی چه! اشرار این معدن علم، تفسیر فقه و علم اخلاق را به اسارت گرفتهاند؟! کاش حالا همینطوری کار را به اسارت تمام میکردند؛ اما سر بازار کوفه آمدند و سر بریدهٔ ابیعبدالله(ع) را در مقابل مَحْملش به نیزه زدند که مرتب چشم این خواهر به این سر خونآلود میافتد و زار میزند، آه میکشد و ناله میکند:
به مهمانی چرا در خانهٔ بیگانگان رفتی××××××بریدی از چه با ما روزی آخر آشنا بودی
که بر روی جراحات سرت پاشیده خاکستر؟×××××××مگر زخم تو را اینگونه دارویی دوا بودی؟
حسین من! جدم، مادرم، پدرم و برادرم، حوادث کربلا را برای من گفته بودند و من آمادگی داشتم؛ اما هیچکدام به من نگفتند یک روزی سر مبارکت را بالای نیزه برابر من قرار میدهند. نمیشود سر تو خونآلود باشد و سر من سالم باشد! چنان سر به چوبهٔ محمل زد که پیشانی شکافت...
تهران/ مسجد رسول اکرم (ص)/ دههٔ اول جمادیالاولی/ زمستان 1397 ه. ش./ سخنرانی دوم