روز دوم پنج شنبه (27-10-1397)
(تهران حسینیه محبان الزهرا (س))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- بر باد دادن عمر
- عظمت آتش جهنم
- باور غرب به زندگی پس از مرگ
- خرید مال انسان توسط پروردگار
- ماجرای چک نوشتن برای ابیعبدالله(ع)
- ساخت و ساز زیر نظر مراجع
- ماجرای چک نوشتن برای ابیعبدالله(ع)
- خرید جان انسان توسط پروردگار
- پاداش نماز و روزه در قیامت
- توصیف بهشت در قرآن و روایات
- عاقبت پول جمع کردن برای مسجد
- نور ابیعبدالله(ع) در برزخ
- سوگواره
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
بسیاری از نعمتهای پروردگار جایگزین ندارد. نعمتی است خاص و ویژه که یک بار به انسان عطا میشود و وقتی از دست برود عین آن به انسان داده نمیشود؛ هر مقداری که از دست برود و هزینه شود اگر درست هزینه نشود از دست رفته است، اما اگر درست هزینه شود در پیشگاه پروردگار هزینه شدهاش پاداش دارد و ثواب دارد که در قرآن میفرماید برایتان ذخیره میکنم و در قیامت برمیگردانم «وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّه»(بقره، 110).
بر باد دادن عمر
اگر آن نعمت ضایع و تباه شود، بیهوده بگذرد، به باطل بگذرد، قرآن مجید با تعبیر خسارت از آن یاد کرده است و یک سورۀ کامل در این زمینه نازل شده است. از نعمتهایی که جایگزین ندارد نعمت عمر است، یک بار عطا میشود و دیگر انسان تا قیامت نمونۀ این نعمت را نخواهد دید.
اگر این نعمت هرز برود، باطل مصرف شود، به قول قرآن «هَباءً مَنْثُورا»(فرقان، 23) بشود و به صورت گرد و غبار به باد برود؛ یک بخش آن به خواب بگذرد و یک بخشش هم به سرگرمی و بازیگری، «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْو»(حدید، 20) عمر به این صورت اگر بر باد برود جایگزین آن پروردگار در سورۀ مبارکۀ فاطر میفرماید آتش دوزخ است.
آیه شریفه این است که عمر بر بادها در این مدتی که به آنان عطا شده بود نه به عبادت برخواستند، نه کار خیری کردند، نه دردی را از مردم دوا کردند، نه مشکلی را حل کردند و وقتی وارد قیامت میشوند میبینند که جایگزین عمر بر باد رفته به لهو و لعب، به باطل، به بازیگری، به گناه و به لذتخواهی کامل گذشته، جایگزینش جهنم است. آنان را در جهنم قرار میدهند.
عظمت آتش جهنم
جهنم یک جایی است که پروردگار عالم میفرماید: «فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّار»(بقره، 175) اینها چگونه میخواهند در این آتش طاقت بیاورند؟ با چه قدرتی؟ با چه نیرویی؟ با چه قوتی؟
در دعای کمیل میخوانیم «و هذا ما لا تقوم له السماوات و الارض» این کلام امیرالمؤمنین(ع) است، البته برگرفته از قرآن است. اگر جهنم را خدا آزاد کند که بتواند شعلهاش بیرون بیاید تمام آسمانها و زمین در برابر فشار این آتش بیطاقت میشوند، نابود میشوند. «هذا ما لا تقوم له السماوات و الارض». یک مقدار گوشت و پوست و استخوان چطور میخواهند این آتش را طاقت بیاورند؟
یک روایتی را من خیلی وقت پیش شاید نوجوان بودم شنیدم، بعد آن روایات شنیده شده را در کتابها دیدم که آتش جهنم از نظر سوزندگی و حرارت به کیفیتی است که اگر پروردگار یک کوهی را در دنیا تبدیل بکند به آتش ـ فرض کنید کوه دماوند ـ این را خداوند متعال یک پارچه آتش کند پیغمبر میفرماید آنی که در دوزخ عذابش از همه کمتر است دربیاورند بیندازند به این کوه آتش از استراحت خوابش میبرد.
باور غرب به زندگی پس از مرگ
ما نمیتوانیم جهنم را باور نکنیم، البته کافر میتواند باور نکند، مشرک، بتپرست، لائیک، بیدین، این غربیهای نابکار میتوانند باور نکنند، میتوانند به خودشان ظاهراً بقبولانند که جهنمی وجود ندارد. وقتی دربارۀ قیامت در قرآن کریم هزار آیه بیشتر داریم و بخشی از این آیات درباره دوزخ و مجرمین در دوزخ است، چطور میشود ما باور نکنیم؟ همان افراد هم اگر قرآن مجید را بخوانند ولو زبانی بگویند ما قبول نداریم، اما قلبی نمیتوانند بگویند ما قبول نداریم.
خود آنها کتاب دارند درباره برزخ به نام «عالم ارواح» البته یک کتاب و دو کتاب نیست. عالم ارواح یک کتابی است که در فرانسه نوشته شده، مؤلف آن هم یکی از دانشمندان قابل توجه آنجاست به نام لئون دنی، این از طریق ارواح کسانی که از دنیا رفتند خبرهایی را از عالم بعد نقل میکند که البته با نقل این خبرها میخواهد بگوید انسان با مرگش نابود نمیشود بلکه وارد یک زندگی دیگری میشود که آن زندگی تحتتأثیر خوبیهایش است یا تحتتأثیر بدیهایش است.
این کتاب برای این نوشته شده که غربیها خیال نکنید با مردن پرونده بسته شد، کار تمام شد و وارد عالم پوچ و هیچ شدید، شما انتقال به یک عالم دیگری پیدا میکنید که در آن عالم دیگر دو نوع زندگی هست؛ یک زندگی قابل قبول براساس اعمال و عقاید و اخلاق نیک شما، یا یک زندگی پرعذاب براساس عقاید زشت و اخلاق بد و اعمال ظالمانۀ شما.
این مطالبی که ایشان نوشته و درست هم هست و قبول هم هست کل این کتاب را پروردگار عالم در دو تا آیه بیان کرده است. این کتاب حدود سیصد صفحه است، من بالای دویست صفحه را خواندم، آنهایی را که مورد نیازم بود محصول دو آیه قرآن است. او به این دو آیه اشاره نمیکند چون او وارد به قرآن نبوده، ما که اهل قرآن هستیم و کتاب را که میخوانیم میبینیم مجموع این نوشته محصول دو تا آیه است، یکی دربارۀ نیکان در عالم پس از مرگ و یکی دربارۀ بدان در عالم پس از مرگ.
خرید مال انسان توسط پروردگار
سورۀ مبارکۀ توبه را بخوانید، من اول آیه را میخوانم تا سه چهار تا آیه به همدیگر پیوند دارد. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى» خدا خریدار است، از چه گروهی؟ از مردم مؤمن. چه چیز را میخرد؟ «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ»(توبه، 111) یکی مالشان را و یکی خودشان را میخرد.
خداوند چه مالی را میخرد؟ این آیه در خیلی از آیات قرآن ریشه دارد، چه مالی را میخرد؟ یک کسی که رنج کشیده، زحمت کشیده، رفته چند سال شاگردی کرده و پیچ و خم کاسبی را که یاد گرفته آمده کاسب شده، تاجر شده، کارخانهدار شده، یک زمانی بدن به کار میانداخت اوستا پول زحمت هفته یا ماه یا سالش را به او میداد، یک زمانی هم خودش مستقل شد و یک کسب مشروعی را انتخاب کرد و حالا پولدار شده، حالا که پولدار شده نسبت به هزینه کردن پولش در راه خیر آدم نرمی است.
به او میگویند آقا این مسجد در حال اتمام است، ده میلیون میخواهد برای تمام شدن، میگوید: بفرمایید این ده میلیون. آقا ده نفر تا حالا کربلا نرفتند، دارند جان میدهند، رنج میکشند، شما پول ده تا را میدهی اینها بروند کربلا؟ میگوید: بله چرا نمیدهم، بروند کربلا. آقا پنج تا خانواده همه جهازیه دختر را آماده کردند یک یخچال میخواهند، یک فرش میخواهند، یک گاز میخواهند، واقعاً دیگر ندارند بخرند، میگوید: این پول را ببرید بخرید و بدهید به اینهایی که کمبود جهیزیه دارند. مال این شکلی را خدا میخرد.
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ» یعنی اموال هزینه شده را میخرد؛ نه اینکه یک کسی در بانک هزار میلیارد تومان پول دارد، یک شب هم از خواب بیدار نمیشود و او را میبرند در چالۀ بهشت زهرا میاندازند، آن پول را خدا نمیخرد، آن پول حلال شیطان و حلال وارثهای بیدینش، خدا وارد خرید چنین پولهایی نمیشود.
ماجرای چک نوشتن برای ابیعبدالله(ع)
یک روز بیست و یکی دو سالم بود ـ اسمش هم ببرم عیبی ندارد ـ رفتم در خیابان بوذرجمهری در یکی از این سه راههایی که تاجرها مغازه داشتند، رفتم در مغازه مرحوم حاج غلامحسین مسچی که خانهاش ایام فاطمیه و ایام محرم منبر میرفتم. طلبۀ قم هم بودم تهران نبودم، وقت منبر از قم میآمدم تهران. ازجمله کسانی که من را برای منبر دعوت میکرد ایشان بود.
رفته بودم چند تا مشکل بود به ایشان بگویم، ایشان هم وقتی مطالب من را شنید یک پول قابل توجهی پنجاه سال پیش با روی باز، با لبخند، با خوشحالی به من داد. ایشان یک داستانی برای من نقل کرد، گفت که من جزو هیئت مدیرۀ سازندگان حسینیۀ تهرانیها در کربلا بودم. گفت ما تهرانیها یک عدهای دورهم جمع شدیم و یک پولی را گذاشتیم و رفتیم یک زمینی را خریدیم، حدودهای بین الحرمین که حالا هم هست ولی خیلی کهنه شده و از استفاده افتاده است.
ایشان گفت: زمین خیلی خوبی بود، شروع کردیم بنایی کردن و دو سه طبقه برای زوارهای تهرانی ساختیم. آنجا مقداری پول کم آوردند، خودم میرفتم آنجا رسیدگی میکردم که کار پیش برود، به من گفتند: حاجی پول میخواهیم، بنایی دارد تعطیل میشود. گفتم: مشکلی ندارد، من یک رفیق دارم که تهران زندگی میکرد به نام حاج محمد حسین کاشانی، این آمده کربلا مانده و مقیم شده که این مسجد ارگ تهران را این حاج محمد حسین کل را با پول خودش ساخت زیر نظر آیتالله العظمی بروجردی.
ساخت و ساز زیر نظر مراجع
پولدارهای قدیم تهران پولهایشان را با مراجع هماهنگ میکردند و میگفتند آقا ما فلان جا میخواهیم حسینیه بسازیم، مسجد بسازیم، حمام بسازیم، مدرسه بسازیم، دارالایتام بسازیم، آنها هم تشویق میکردند. همین میدان شوش کمی که میروید جلوتر یک مسجدی هست به نام مسجد مهدیه، از این طرف که میرویم طرف حضرت عبدالعظیم دست چپ یک مدرسه است، یک حوزه علمیه است، یک مدرسۀ ایتام است.
در مدرسه آن وقت من یادم است چهارصد پانصد تا یتیم در آنجا درس میخواندند و هر کدامشان یک مؤمنی و یک آدم با منفعتی از آب درآمد. سازندۀ مدرسه یک چرمفروش بود که من او را دیده بودم به نام حاج مهدی صبوحی، این پولش را برداشت رفت پیش آیتالله العظمی بروجردی و گفت من چنین کاری میخواهم بکنم. ایشان فرمودند: برو حتماً انجام بده، خیلی هم مسجد مفیدی است، مفید بود. من هم یک مقدار درس طلبگیام را صبحهای زود آنجا خواندم.
یک محل با منفعتی بود. وقتی مسجد تمام شد یک پیشنمازی را آورد عبدالرزاق گائینی که مجتهد مسلم بود، تحصیلکرده نجف بود و زیر نظر ایشان درسها و مدرسه و مسجد اداره میشد. قبر این آقا شیخ عبدالرزاق و خود حاج مهدی کنار هم در اتاق بیرون شبستان است. واقعاً بعضی پولها چقدر خوب است، چقدر بابرکت است، یک مسجد و یک دارالایتام ساخت و خودش هم بغل آنجا خوابیده، قیامت بغل کارش از قبر درمیآید چقدر خوب است.
چه پولهایی بد میلیاردی است که میماند یا در این اوضاع عجیب و غریب میآیند با افراد معامله میکنند سر و ته پولشان را میخورند و میدزدند و میروند و یا میماند و میمیرند، هیچ کاری هم انجام نمیدهند.
ماجرای چک نوشتن برای ابیعبدالله(ع)
حاج غلام برای خودم تعریف کرد این را من از کسی نشنیدم. گفت: بلند شدم رفتم سراغ حاج محمد حسین گفتند رفته حرم، آمدم وارد حرم ابیعبدالله(ع) شدم، زمانی هم بود که زمان زیارتی نبود، خیلی خلوت بود. من دیدم ایشان روی ویلچر گوشۀ حرم زیر قبه مشغول زیارت است. من هم یک زیارتی خواندم و حاج محمد حسین زیارتش تمام شد. رفتم جلو سلام کردم، با هم رفیق بودیم تهران، به او گفتم: حاجی حسینیه یک مقدار پول کم آورده، چیزی میدهی به ما؟ گفت: بله.
آن وقت در عراق بانک ملی شعبه داشت. حاجی دسته چکش را درآورد و گفت ما هم لنگ بیست هزار تومان بودیم. بیست هزار تومان الان دو تا ده تومانی است که مقداری سبزی خوردن و ماست به شما میدهند، بقیه را هم به بقالی میگویید فردا میآورم. بیست هزار تومان لنگ بودیم که کار را پیش ببریم، ایشان دسته چک را درآورد گفت: چقدر لنگ هستید؟ گفتم: بیست هزار تومان.
حاجی گفت: بنویس. من هم قلمم را درآوردم، باید مینوشتم دویست هزار ریال (بیست هزار تومان) نوشتم دو میلیون ریال، انگار قلمم چرخید. گفتم: حالا نوشتیم، به او میدهیم یا میگوید پاره کن یک چک دیگر بنویس یا میگوید درست کن پشتش را امضا میکنم. چک را گذاشتم روی ویلچر، گفت: نوشتی؟ گفتم: بله. قلمش را درآورد امضا کند گفتم: حاج محمد حسین بخوان. گفت: باید عینک بگذارم عینکم هم در جیبم است. گفتم: این کاری ندارد عینکت را بگذار و مبلغ چک را بخوان. گفت: من برای ابیعبدالله(ع) عینک نمیگذارم، هر چه نوشتی امضا میکنم.
دویست هزار تومان پول کمی نبود، دویست هزار تومان در تهران آن زمان شش تا خانه میدادند. ما اولین خانهای که در تهران پدرم بعد از مستأجری خرید من کلاس ششم مدرسه بودم، چهار هزار و هفتصد تومان خرید یعنی از این پنج هزار تومانیهای الان سیصد تومان هم کمتر، یک خانه خرید.
خرید جان انسان توسط پروردگار
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ»، من اینطور پولها را میخرم، به چه قیمتی میخرد؟ عجله نکن بگذار آیه خوانده شود در آیه گفتم به چه قیمتی میخرم. «أَنْفُسَهُمْ» خود مردم را میخرم. چه چیز مردم را میخرد؟ یعنی شکل ما را میخرد یا هیکل ما را میخرد یا تناسب اندام ما را میخرد یا آن وقت که جوان بودیم موهای خوشگل ما را میخرد؟ چه چیز ما را میخرد؟ وجود مقدس او عاشق چشم و ابروی ماست؟ چشم و ابروی ما را میخرد؟
«أَنْفُسَهُمْ» یعنی کارکرد وجودتان را میخرم. وقتی بدنتان را میآورید در عبادت من و در کارهای مثبت هزینه میکنید، بلند شدی رفتی خانوادههای ایتام پروندههایشان در هیئتتان هست هزار تا خانواده، آمدی گفتی آدرس یک پرونده را به من بدهید، دو ماه مانده به عید من میخواهم بروم یتیم را زیارت کنم.
بدن باید برود، بدن را میبرید خانه یتیم، دست به سر و رویش میکشید و میبوسید و بعد هم از مادرش میپرسید: خیریه محبان الزهرا خوب به شما میرسد؟ میگوید: الحمدلله رب العالمین، ولی تا چقدر خیریه میتواند به یک خانواده برسد؟ هفتصد هشتصد تا خانواده خیلی پول میخواهد، الحمدلله خدا پدر و مادر و امواتشان را بیامرزد خوب به ما میرسند. میگویید امسال که این همه گرانی پیش آمده لنگی شما چیست؟ آن مقداری که صورت میدهد ده میلیون هم نمیشود، آدم ده میلیون میگذارد و بلند میشود میآید. هم بدن را برده در کار یتیم و هم پول را برده در بدن یتیم.
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ» چه چیز بدن ما را میخرد؟ همین دو رکعت نماز صبحی که امروز خواندی، این را خرید تمام شد، نماز مغرب و عشای دیشب را خرید.
پاداش نماز و روزه در قیامت
ما یک کتابی داریم که بعد از کتاب شریف «کافی» و «من لا یحضره» و «تهذیب» از کتابهای مهم شیعه است، پانصد سال پیش نوشته شده و دستور چاپش را مرحوم آیتالله العظمی بروجردی دادند، یعنی زیر نظر ایشان این کتاب چاپ شد. این کتاب الان مشهد، قم، نجف، تمام مراجعی که درس میدهند سر درس میآورند. کل کتاب هم روایت است یعنی حدود شانزده هزار روایت فقهی در این کتاب است، مراجع براساس این روایت این رسالههای عملیه را نوشتند. کتاب «وسائل الشیعه».
این روایت در جلد سوم بیست جلدی «وسائل الشیعه» در باب نماز است. روایت با سند است یعنی روایت قابل قبول و غیرقابل رد کردن، با سند از امام صادق(ع) روایت شده کسی در هفتاد هشتاد سال عمرش دو رکعت نماز صبح، دو رکعت نماز قبول شده در قیامت ارائه بدهد، خداوند از برکت این دو رکعت کل نماز دورۀ عمرش را قبول میکند، گرچه نمازهای دورۀ عمرش عیب داشته باشد.
بدن وارد نماز شود یا بدن وارد روزه شود. یکی از روایات عجیب در باب روزه این روایت قدسی است که پروردگار میفرماید: «الصوم لی» روزه در میان همۀ عبادات مخصوص خود من است «و انا اجزی به» من مزد روزه را میدهم، کسی دیگر نمیتواند مزد روزۀ شما را بدهد. این که میگوید مال و وجود را میخرم به این شکل است.
توصیف بهشت در قرآن و روایات
مال و بدن و شخصیت و موجودیت یک انسانی را خریدی «اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ» به چه قیمتی؟ «بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة»(توبه، 111) به قیمت بهشت. بهشت کجاست که میخواهی به بندهات بدهی که مال و وجودش را خریدی؟ بهشت آدرسش در قرآن است البته برای ما معلوم نیست، در «سِدْرَةِ الْمُنْتَهى»(نجم، 14) است.
بهشت چیست؟ بهشت جایی است که پهنایش طبق سورۀ آلعمران و حدید پهنای همۀ آسمانها و زمین است، هیچ نعمتی در بهشت کم نیست، تمام نعمتها کامل است، بهشتیان که از این نعمتها استفاده میکنند، کم نمیآید، تمام هم نمیشود، از انسانها منع نمیکنند، «لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَة»(واقعه، 33) نه کم میآید و نه قطع میکنند.
آنجا چطور از این نعمتها استفاده میکنند؟ پروردگار میفرماید: «ما تَشْتَهِي أَنْفُسُكُم»(فصلت، 31) از هر جایش و هر نعمتی به هر شکلی که خودتان دلتان میخواهد، نه من خدا بخواهم، من دستور به شما نمیدهم حق داری این قسمت بهشت را استفاده کنی و این قسمت را نه، من شما را آزاد میگذارم «ما تَشْتَهِي أَنْفُسُكُم» هر چه که در عالم قیامت میوه و نعمت هست بخواهی برایت آماده است.
روایاتمان که این آیات را توضیح میدهند خیلی جالب است. یکی در قصرش نشسته و اشتهایش به گلابی میخورد، همین که میل به گلابی پیدا کرد شاخۀ درخت گلابی بهشتی میآید کنار قصرش، نمیخواهد بلند شود برود جلو همان جا که نشسته شاخه میآید تا کنارش، میوه را میچیند و میخورد، تا میچیند دوباره یک گلابی سر جایش میآید و درخت برمیگردد یعنی کل بهشت زنده است طبق آیات قرآن «وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوان»(عنکبوت، 64) آخرت همه چیزش زنده است، حتی جهنم.
آن کتابی که آن آقا در فرانسه دربارۀ زندگی برزخیان نوشته که اگر زندگی خوش و راحتی باشد انعکاس اعمال خوبشان است و اگر سخت باشد انعکاس اعمال بد آنهاست؛ این آیه برای سورۀ توبه است و آیات بعدش برزخ را نشان میدهد. من ابتدای آیه را گفتم میتوانید بعد از منبر آیه را تا آخر بخوانید.
عاقبت پول جمع کردن برای مسجد
و اما زندگی سخت برزخ. بدان، کافران، متکبران از مسائل الهی، ستمگران، ظالمان، برزخشان (نه قیامتشان) این است «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا»(غافر، 46) آتش در برزخ نه در قیامت به آنها ارائه میشود «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا» چون برزخ هم شب دارد و هم روز دارد. واقعاً هم همین است.
من یک مسجدی ماه رمضان منبر میرفتم حدود بیست و دو سه سالم بود، هنوز ازدواج نکرده بودم منبرم را میرفتم. روز بعد از عید فطر هم میرفتم قم سراغ درسم. آن سی شبی که من آنجا منبر میرفتم، دو سال منبر رفتم، یک پیرمردی بود برای دهاتهای زنجان که مقیم تهران بود. این شبها بلند میشد در صف میگشت و به مردم میگفت پول بدهید، برای برق مسجد پول بدهید، برای آب مسجد پول بدهید، برای آبادی مسجد پول بدهید، خیلی با زبان خوش میگفت و مردم هم پول میدادند.
سال بعد که من رفتم دیدم بلند نشد، بعد از منبر از پیشنماز پرسیدم این بزرگواری که هر سال اینجا میگشت کجاست؟ گفت: رفت دهشان برای دید و بازدید اقوامشان و همان جا از دنیا رفت، پیشنمازش هم مرد عالمی بود درسخواندۀ نجف بود و خیلی حد بالایی داشت، به من گفت خیلی دلم میخواست که یک خبری از این آدم به من برسد. گفت: خودم یک شب خوابش را دیدم، دیدم خیلی شاد است، به او گفتم: مش علی از آنور میتوانی خبر به من بدهی؟ گفت: آره حاج آقا، من در عالم برزخ یک شب تاریک ندارم، هر شب از مسجد برای من نور میآورند و اینجا مثل روز برایم روشن است. خودش هم پول نداده بود، نداشت که بدهد، آدم نداری بود ولی بلند میشد پول جمع میکرد. میگفت: در برزخ من یک شب تاریک ندارم، تمام شبهایم روشن است.
نور ابیعبدالله(ع) در برزخ
بدان برزخ بسیار سخت و مشکلی دارند. شب جمعه است یک برزخ خوب برایتان بگویم. یک دوستی داشتم شاعر بود، شعرهای خیلی خوبی برای اهلبیت میگفت، من مشهد عرفه میخواندم، آخر عرفه آمد به من گفت: من دارم میروم. گفتم: کجا داری میروی؟ دو سه روز مشهد ایام عرفه بمان. گفت: نه، عملیات مرصاد شروع شده من سریع دارم میروم، رفت و شهید شد. منبرش هم خود من رفتم، خیلی غصه خوردم از این که از دنیا رفت، آدم خیلی مفیدی بود، آدم با ادبی بود، آدم اهلبیتی بود، سی سالش هم بود شهید شد.
من از بس که یادش بودم خودم یک شب خوابش را دیدم، من براساس این خواب خودم روایت هم دارم برایتان بگویم، خوابش را دیدم به او گفتم: در برزخ چه خبر؟ گفت: یک شعله نور که در دنیا نمونه ندارد، یک شعله نور از طرف ابیعبدالله(ع) کشیدند به برزخ من، من در آن نور با چه لذتی زندگی میکنم.
برادران و خواهران! عمر را یک دفعه به آدم میدهند، این یک دفعه را غنیمت بدانید چون دوباره گیرمان نمیآید بعد از اینکه از ما گرفتند. در این مدت عمر با پولتان با بدنتان برای خدا کار بکنید که عمرتان بهره برگرداند نه خسارت، عمر اگر درست هزینه نشود خسارت برمیگرداند، آیهاش را فردا به خواست خدا میخوانم و آیهای که میخواستم از سورۀ فاطر بخوانم که جهنمیها در جهنم چه میگویند.
سوگواره
«فبعزتک یا سیدی و مولای لئن ترکتنی ناطقا لاضجن الیک بین اهلها ضجیج الاملین و لاصرخن الیک صراخ مستصرخین و لابکین علیک بکاء الفاقدین و لانادینک این کنت» اگر من را ببری جهنم و اجازه بدهی با تو حرف بزنم «و لانادینک این کنت یا ولی المؤمنین یا غایة آمال العارفین یا غیاث المستغیثین یا حبیب قلوب الصادقین و یا اله العالمین».
(کسی چون من گل پرپر نبوسید/ کسی گل را زمن بهتر نبوسید/ کسی چون من گلش نشکفت در خون/ کسی گل را ز من بهتر نبوسید/ کسی غیر از من و دل اندرین دشت/ به تنهایی تن بی سر نبوسید/ به عزم بوسه لعل لب نهادم/ به آنجایی که پیغمبر نبوسید)
«یا رسول الله! صلی علیک یا رسول الله ملیک السماء هذا حسینک مرمل بالدماء مقطع الاعضاء»
تهران/ محبان الزهرا/ جمادیالاول/ زمستان1397ه.ش./ سخنرانی دوم