لطفا منتظر باشید

شب دوم پنج شنبه (4-11-1397)

(تهران مسجد جامع غدیر خم)
جمادی الاول1440 ه.ق - بهمن1397 ه.ش
11.82 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

راه‌های شناخت صدیقه کبری

از چند راه می‌توان تا حدی به شخصیت و ارزش وجودی صدیقه کبری پی برد؛

1ـ از طریق آیاتی که گروهی از علمای معروف اهل سنت و همۀ علمای بزرگ شیعه ایشان را مصداق یا یکی از مصادیق آن آیات معرفی کردند و در این زمینه روایات بسیار مهمی را همراه کلام خود دارند.

2ـ روایاتی که از رسول خدا و ائمۀ طاهرین تا امام عصر دربارۀ شخصیت و کمالات و ارزش‌های ایشان در کتاب‌های مهم حدیث نقل شده است.

3ـ مطالعه در حالات و اخلاق و اعمال ایشان.

4ـ دقت در دو خطبۀ معجزه‌آمیز مسجد و خانۀ ایشان.

 

خطبه‌های حضرت زهرا

خطبۀ مسجد را برای مهاجر و انصار خواندند و احدی هم قدرت رد یک مطلبش را پیدا نکرد. همه دیدند که تمام این مطالب درست است، صادقانه است، حقیقت است ولی حسادت و ترس و جو مدینه به آنها راه نداد که حضرت را تصدیق کنند و به اهل‌بیت کمک کنند و تازیانۀ ظلم را از این خانواده بردارند. یک خطبه هم در خانه برای خانم‌هایی که به عیادت ایشان آمده بودند خواندند.

این دو خطبه دریایی از معارف است. نمی‌دانم تا الان چند دانشمند و چند فقیه به شرح این دو خطبه پرداختند، بهترینش مربوط به هفتاد سال پیش است، دویست صفحه است. من این دویست صفحه را با اجازۀ ورثۀ مفسر این دو خطبه را تبدیل به نهصد صفحه کردم، چند بار هم چاپ شده تحت عنوان «ملکۀ اسلام».

انسان این دو خطبه را که می‌بیند، اگر مستمعین این دو خطبه را نشناسد فکر می‌کند مستمعین حکیم بودند، فیلسوف بودند، دانشمند بودند، عقلای زمان بودند، افراد متفکر و اندیشمند بودند، فکر می‌کند که مستمعین این خطبه افلاطون بوده، ارسطو بوده، ارشمیدس بوده، فارابی بوده، کندی بوده، ابن‌سینا بوده، صدرالمتألهین بوده است.

چشمۀ فیض بی‌نهایت الهی از این دو خطبه فوران کرده ولی مستمعین بدبخت خود را از سعادت دنیا و آخرت محروم کردند و مهر شقاوت بر پرونده خودشان زدند و به حالت «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُون»(بقره، 18) باقی ماندند و به صورت مرگ روزگار جاهلیت مردند.

 

راه‌های شناخت صدیقه کبری

5ـ یک راه دیگر شناخت ایشان روایاتشان است، روایاتی که نظیر روایات پیغمبر و ائمۀ طاهرین است و در اغلب مسائل حیات و دنیا و آخرت در این روایات ایشان نظر دادند. خوشبختانه در روزگار ما قم یک عده‌ای از چهره‌های برجستۀ علمی زحمت کشیدند و همۀ روایاتش را پیدا کردند و تحت عنوان «فرهنگ فاطمه زهرا» چاپ کردند.

6ـ یک راه دیگر شناخت ایشان دعاهایشان است. ایشان یک دعاهای بسیار مفصلی دارند که یک دوره معارف الهیه را در چهارچوب دعا ریختند که اگر فرصت باشد قطعاتی از این دعاها را در جلسات بعد برایتان می‌گویم.

همین اندازه که عرض کردم اگر انسان وقت بگذارد برای شناخت ایشان به این نتیجه می‌رسد و قرآن هم تأیید می‌کند ایشان در علم و عقل و ایمان و اخلاق و ارزش‌های انسانی و ملکوتی هم وزن انبیای الهی بوده، آن هم در مدت هجده سال یا حداکثر بیست و پنج سال ـ هر دو را نوشتند ـ به این قله رسید.

این شبیه معجزه است که یک انسانی در هجده سال عمر که نُه سالش هم بیرون از تکلیف بوده، یا در بیست و پنج سال که ده سالش هم خارج از تکلیف بوده، پانزده سال از نظر درون، اخلاص، عمل، مایه‌های عمل، اخلاص در عمل، عیار در عمل خودشان را به چه قله‌ای رساندند که ائمۀ ما در حق ایشان می‌فرمایند: ایشان در انسان‌ها لیلة‌القدر در ایام هستند. چنان‌که لیلة‌القدر پنهان است و احدی نمی‌تواند پیدا کند که از این سه شب یا به قول امام صادق(ع) از دو شب 21 و 23 کدام است، ایشان را هم نمی‌تواند دریافت کند، نمی‌تواند آن‌گونه که هست عظمتش را بفهمد.

این شش راهی که شنیدید، اگر آدم این شش راه را طی کند تا حدی به درک شخصیت ایشان نائل می‌شود، تا حدی نه به‌طور کامل، به‌طور کاملش را ائمۀ ما فرمودند قیامت خدا برای مردم روشن خواهد کرد که این انسان عین و عین انسان و این انسان کامل چه کسی بوده است. به احتمال قوی دنیا ظرفیت شناخت ایشان را ندارد، ظرف کوچک است و نشده که با تمام وجود ایشان را معرفی کنند. در جملاتی هم که دربارۀ ایشان نوشتند این جمله هست «و المجهولة قدرا» ارزش ایشان پنهان است، عظمت ایشان پنهان است.

 

علم غیب

جلسۀ گذشته من برای اینکه شما عزیزانم را به گوشه‌ای از شخصیت ایشان آشنا کنم ناچار شدم یک مقدمه‌ای را بگویم، امشب هم دنبالۀ آن مقدمه را باید بگویم که علم سه گونه است، یکی «علم حضوری» است که علم وجود مقدس حضرت حق است و این علم ویژۀ خود اوست و در عالم هستی کسی آراستۀ به این علم نشده و نمی‌شود و از افق وجود احدی خورشید این علم طلوع نمی‌کند، این علم بی‌نهایت است، به تعبیر دقیق خود ذات است که حدود ندارد، رسم ندارد، اسم ندارد، مرز ندارد و درکش هم امکان ندارد چون یک حقیقت بی‌نهایت در مغز ما که دارای نهایت و محدودیت است جا نمی‌گیرد و گنجایشش را ندارد.

این علم خیلی عجیب است، من یک آیه‌ای که با آن آشنا هستید با اندکی توضیح برایتان دربارۀ علم پروردگار بخوانم «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ»(انعام، 59) تمام علوم غیب و دانش غیب نزد اوست. «مفاتیح» در اینجا از نظر لغوی یعنی کلید ولی معنای واقعی آن رشته‌های علم است که بی‌نهایت است. رشته‌های غیب فقط نزد اوست، این غیب معلوم نیست که چه واقعیاتی در آن هست. در یک آیۀ دیگر در قرآن می‌فرماید فقط به کسی از فرستادگانم که رضایت داشته باشم رشحه‌ای از این علم غیب را تجلی می‌دهم و الا اصل غیب کار کسی نیست و پیش اوست. در این پردۀ غیب چه معلوم‌هایی وجود دارد کسی نمی‌داند، در این پردۀ غیب چه موجوداتی هستند کسی نمی‌داند، تعدادش را هم هیچ‌کس نمی‌داند. هیچ‌چیزش را کسی نمی‌داند.

 

فرشته‌های زائر ابی‌عبدالله(ع)

یک روایتی را امام صادق(ع) در کتاب «کامل الزیارات» نقل می‌کنند که یکی از مهم‌ترین کتاب‌های شیعه است و نوشتۀ ابن‌قولویه قمی که قبر پاکش تقریباً چهار قدم با ضریح مطهر موسی بن جعفر فاصله دارد، کنارش هم قبر شیخ مفید است، این دوتا کنار هم هستند.

ابن‌قولویه شخصیت کم‌نظیری است، در شیعه یک وقتی مراجع ما می‌گفتند روایات همۀ کتب سندش قابل بررسی است الا کتاب «کامل الزیارات». البته کمی از روایاتش شاید از نظر سندی قابل بررسی باشد.

من آداب این جلسات را هم در پرانتز از قول پیغمبر برایتان بگویم. رسول خدا می‌فرمایند: کسی که از امت من در این جلسات شرکت می‌کند پنج مسأله را واجب است رعایت کند؛ یکی خوب گوش بدهد به حرف‌های معلم، یکی حرف‌های معلم را حفظ کند، یکی حرف‌های معلم را عمل کند، یکی حرف‌های معلم را به دیگران برساند، یکی حرف‌های معلم را ببندد که از دست نرود با قلم «قید العلم بالقلم». این پنج‌تا را باید رعایت کرد یعنی خلاف پیغمبر عمل کردن حرام است، یک گوینده‌ای جان کنده یک ساعت مطلب تهیه کرده، چهارتا بلند شوند نماز بخوانند، چهارتا بنشینند مفاتیح و قرآن بخوانند، چهارتا با همدیگر حرف بزنند؛ این به نظر پیغمبر توهین و معصیت است و خیلی جالب است که من هنوز نمی‌دانم که بعضی از کارهای خوب معصیت است.

امام صادق(ع) به نقل کتاب با عظمت «کامل الزیارات» می‌فرماید: خدا در عالم غیب چه تعداد فرشته دارد؟ حضرت می‌فرماید روزی که حضرت حسین(ع) چهار بعدازظهر عاشورا شهید شد، بعد از شهادتش همان روز غروب یعنی غروب شب یازدهم، هفتاد هزار فرشته برای زیارت ابی‌عبدالله(ع) نازل شدند ـ اصلاً هنوز حضرت هم دفن نشده بود ـ اینها مأموریت داشتند ابی‌عبدالله(ع) را زیارت کنند و برگردند. امام می‌فرماید: هفتاد هزار فرشتۀ اولی که برگشتند دیگر تا روز قیامت نوبتشان نمی‌شود که به زیارت ابی‌عبدالله(ع) بروند.

 

گستردگی عظیم خلقت

در آیات قرآن این «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْرا»(نازعات، 5) را اصلاً آدم نمی‌تواند بفهمد که تعداد فرشتگان در غیب چه تعداد هستند، در عالم ملکوت، در عالم لاهوت، در عالم جبروت، قیامتی که در پردۀ غیب است هیچ‌کس مسائلش را کامل نمی‌داند الا آن مقداری که خودش در قرآن آن هم خیلی کلی بیان کرده است؛ مسائل دیگر که مربوط به غیب است «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلَّا هُو» این یک رشتۀ علم حق است، «وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ»(انعام، 59) آنچه که در خشکی‌هاست و آنچه که در دریاست علمش پیش پروردگار است.

یک کتاب ترجمه از کتب خارجی را مطالعه می‌کردم، کتاب بسیار مهمی است، شاید چهارصد پانصد مقاله از علمی‌ترین کتاب‌های اروپا و آمریکا ترجمه کردند و در این کتاب یک جا جمع است. آنجا خواندم یک دانه تپۀ خاکی، همین تپه‌هایی که ما در راه قم و شمال و جاهای دیگر می‌بینیم، یک تپۀ خاکی معمولی نه تپۀ خیلی بزرگ، در این تپه به اندازه‌ای موجود زنده زندگی می‌کند که اگر این هشت میلیارد جمعیت کرۀ زمین بر فرض بشود وارد این تپه شوند و با آن موجودات زندۀ خاکی آن تپه قاطی شوند و بعد از مثلاً دو سه ساعت یا یک روز این هشت میلیارد جمعیت دربیایند، موجودات زندۀ آن تپه نمی‌فهمند چیزی به آنها اضافه شده یا کم شده است؛ این‌قدر تعدادشان زیاد است.

پنج قاره را حساب کنید چقدر تپه دارد؟ حیوانات جنگل، حیوانات خزنده، حیوانات مختلف، «يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ» چند درخت روی زمین است؟ چند دانۀ نباتی هر سال سر از خاک درمی‌آید و چندتا به آن اضافه می‌شود؟ چقدر گل، چند دانه برگ، چند دانه ساقه؟ این «وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ» و هر چه در دریاست علمش پیش اوست.

امام چهارم به پیشگاهش عرض می‌کند: «یا من فی البحار عجائبه» خدایا شگفتی‌های آفرینش تو نه در خاک و در خاکی‌هاست در دریاست و بعد هم این همه موجود نباتی و حیوانی و بری و بحری ناهار و صبحانه و شامشان را می‌دهد، یکی هم یادش نمی‌رود.

«وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها» در کل کرۀ زمین، من نمی‌دانم آیا آیه مربوط به کرۀ زمین است یا هر مرکزی که در عالم وجود درخت دارد؟ این را من نمی‌توانم به‌طور یقین اظهار نظر کنم، ولی برگی از درختی نمی‌افتد مگر اینکه او عالم به آن برگ است و می‌داند.

«وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ» زیر خاک چه خبر است؟ یک کتابی است این را هم خارجی‌ها نوشتند به نام «علم و زندگی» واقعاً اعجاب‌انگیز است که در یک سانتی‌متر مربع خاک چه تحولات و تغییرات عظیمی دائم در جریان است. «وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ» در کرۀ زمین زیرش تا کجا موجود زنده و غیر زنده زندگی می‌کند؟

«وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ» تر و خشکی در این جهان نیست «إِلاَّ فِي كِتابٍ مُبِين»(انعام، 59) مگر اینکه در علم من موجود است. «کتاب مبین» یعنی علم الله.

 

تفکر در خلقت انسان

بعضی از دکترهای بزرگوار در جلسه حضور دارند، این حرف‌ها به اصطلاح ارتباطی به علم من ندارد و ارتباطی به علم آنها دارد. من در کتاب‌های مربوط به شما خواندم نمی‌دانم تغییر کرده یا نکرده؟ این حرف سر جایش هست یا نه؟ ترکیب کل بدن از سلول است، به تعبیر ساده‌تر آجرهای بدن که حالا خارجی‌ها اسمش را گذاشتند سلول و قرآن اسمش را گذاشته ذره؛ سلول‌های بدن هر انسانی در این کرۀ زمین این هشت میلیارد نفر هر کدام اگر بخواهند سلول‌های بدن خودشان را بشمارند و ثانیه‌ای هزار عدد بشمارند، ثانیه یعنی در یک دقیقه شصت هزار سلول را بشمارند، بیست و چهار ساعته هم بشمارند و هیچ کار دیگری نکنند، نه بخوابند و نه بخورند و نه این طرف و آن طرف بروند و نه استراحت کنند، فقط بشمارند، سلول‌های بدن هر انسانی شمردنش سه هزار سال طول می‌کشد.

از زمان آدم تا حالا چقدر سلول آفریده؟ او همه را می‌داند. اگر آدم اعتقاد به این علم پیدا کند و این علم را باور کند، این را باید به خودم بگویم که بیچاره! اگر این علم را باور کنی، اگر به این علم یقین بکنی در چه کاری در چه مالی در چه حرکتی دست از پا خطا می‌کنی؟ اگر به این علم اعتقاد داشته باشی دیگر خلوت و جَلوت برایت حساب دارد؟ خلوت و جلوت برایت یکی می‌شود، در باطن و ظاهر برایت باطن و ظاهر یکی می‌شود.

اگر من به این علم اعتقاد پیدا کنم به خودش قسم اگر بتوانم بیرون که می‌روم و برمی‌گردم به یک نامحرم نگاه کنم، اگر زورم برسد یک دروغ بگویم، یک غیبت کنم، یک تهمت بزنم، یک ذره یک درهم مال حرام داخل مالم بیاورم، اصلاً امکان ندارد. این همه که می‌بینید تلویزیون و روزنامه و رادیو هر روز ـ جای شکر هم دارد چون شده هر روز ـ می‌گویند که گیر می‌اندازند کسانی که اختلاس کردند، دزدی کردند، میلیاردی بردند و خوردند، چرا؟ چون اینها به خودش قسم ذره‌ای خود خدا را باور ندارند و قیامت را باور ندارند و الا اگر خدا را با این دانش آدم باور داشته باشد مگر می‌تواند کار خلاف کند؟ مگر می‌تواند عمرش را ضایع کند؟ مگر می‌تواند با کسی بدخلقی کند؟

 

برخورد آقای حسن زادۀ آملی با همسرش

من چند بار خدمت آقای حسن زادۀ آملی که بیش از صد جلد کتاب دارد رسیدم، ایشان یک بار هم این مطلبشان را در یک جلسۀ عمومی گفتند و تلویزیون پخش کرد، خیلی هم رویش سرمایه گذاشت، آن وقت که تلویزیون پخش می‌کرد خیلی باحال تعریف کرد.

ایشان فرمودند: درس‌های قم تعطیل شده بود، من با زن و بچه رفتم آمل آنجا یک خانه داشتم گرم بود، تابستان بود، بعدازظهر خوابیدم خوابم برد. بچه‌های خودم داخل خانه شلوغ می‌کردند و بازی می‌کردند و سر و کول همدیگر می‌رفتند، نشد من استراحت کنم. از خواب پریدم و سر خانمم داد کشیدم، گفتم: زن می‌بینی که من با این جان کندن و زحمت و نوشتن و حفظ کردن و گفتن نیم ساعت آمدم استراحت کنم، جلوی اینها را بگیر. چند دقیقه که گذشت از بس که حوصله‌ام سر رفته بود و کسل شده بودم به خانمم گفتم من برمی‌گردم.

آمدم دم گاراژ آمل و بلیط گرفتم، سوار شدم آمدم تهران و آمدم شمس‌العماره، آن وقت یک بخش از گاراژهای تهران شمس‌العماره بود، آنجا هم بلیط گرفتم و رفتم تبریز، سحر رسیدم تبریز که بروم پیش استاد کم نمونه‌ام مرحوم آقای الهی که یک شخصیت ملکوتی بود.

صبر کردم نماز صبحم را خواندم، آفتاب زد و دیگر یقین داشتم استاد بیدار است، رفتم در خانۀ استاد را آرام زدم مرحوم آقای الهی آرام آمد در را باز کرد، اصلاً به من تعارف نکرد بفرمایید داخل یا بیا صبحانه و گفت: رسول خدا و ائمۀ طاهرین را دیدم از آن برخوردی که با زنت کردی دلگیرند، برو رضایت او را بگیر، داخل نیا.

من دوباره آمدم داخل گاراژ ماشین گرفتم آمدم از تبریز تهران و از تهران آمدم آمل، رفتم از خانمم عذرخواهی کردم و یقین پیدا کردم که آن رنجشی که از من پیدا کرده بود برطرف شد که دل پیغمبر و ائمۀ طاهرین شاد شود.

 

دردکشیدن معصومین از درد شیعیان

یک روایتی را یکی از مهم‌ترین کتاب‌های گذشتۀ ما «بصائر الدرجات» با سند نقل می‌کند که یکی از یاران امیرالمؤمنین(ع) اسمش رمیله است می‌گوید: من دچار یک بیماری سختی شدم، خیلی فشار به من آمد، خوابیده بودم در بستر، روز جمعه شد و خیلی ناراحت بودم، ضعف هم گرفته بودم و دلم هم نمی‌خواست نماز امیرالمؤمنین(ع) را ترک کنم. بلند شدم خودم را شستم، طهارت گرفتم، وضو گرفتم و رفتم مسجد در صف نشستم.

امیرالمؤمنین(ع) خطبه می‌خواند، خطبه‌اش تمام شد، نمازش هم تمام شد. من دنبالش رفتم در محل دارالأماره که یک گوشۀ مسجد کوفه بود. امام فرمود: رمیله خیلی به خودت می‌پیچیدی در صف که نشسته بودی. گفتم: آقا داستانم این است، بیماری سختی گرفتم، امروز هم سست بودم، دلم نیامد نماز شما را رها کنم، دوباره در نماز این درد به من حمله کرد و من به خودم می‌پیچیدم.

امام فرمود: من درد تو را می‌فهمیدم، تو در خانه که درد می‌کشیدی من هم درد می‌کشیدم چون اتصال شما به ما این‌قدر شدید است که برای شما رنجی پیش می‌آید، آن رنج سراغ ما هم می‌آید. گفتم: علی جان! رنج ما که سراغ شما می‌آید همین ما که کوفه خدمت شماییم؟ فرمود: رمیله! در اطراف کل کرۀ زمین به هر شیعۀ ما دردی برسد ما همان وقت آگاه می‌شویم، ما هم رنج می‌کشیم، رمیله ما شما را دعا می‌کنیم، شما که دعا می‌کنید ما آمین می‌گوییم، اگر دعا نکنید ما شما را دعا می‌کنیم.

این است نگاه ائمۀ ما، این است علم ائمۀ ما، این است «وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ فِي كِتابٍ مُبِين»(انعام، 59) که علم پروردگار است.

 

فضیلت شب جمعه

یک متنی را امروز اولین بار بود پیدا کردم باید برایتان بخوانم که دربارۀ علم دوم «علم لدنی» و علم سوم «علم تحصیلی» است. من تا آن متن را نخوانم دانش صدیقه کبری روشن نمی‌شود که منشأ و مبدأش کجا بوده است.

امشب بسیار شب مهمی است، من در روایاتمان و در مهم‌ترین کتاب‌های گذشته دیدم که شب جمعه هم پایه و هم وزن شب قدر است، در روایاتمان از حضرت باقر(ع) و امام صادق(ع) کفعمی در «بلدالامین» نقل می‌کند که کتاب دعای گذشتگان ما بوده، حدود هشت نه برابر مفاتیح الجنان است، غیر از دعاهایی که نقل کرده روایات عجیبی هم نقل می‌کند. شب جمعه است، هم وزن قدر است، شب پروردگار است.

در «اصول کافی» در باب توبه امام باقر(ع) یک روایت بسیار مهمی دارند، مستند یعنی سلسله سندش همه شیعه هستند، روایت صحیح است، یک خط آن روایت این است که شب جمعه خود پروردگار خطاب می‌کند گرفتاری هست امشب بیاید پیش خود من؟ مریضی هست امشب بیاید پیش خود من؟ توبه کننده‌ای هست امشب بیاید پیش خود من؟ من امشب جوابتان را می‌دهم، من امشب گره از مشکلتان باز می‌کنم. این‌قدر امشب مهم است.

 

دعای کمیل سخنان کیست؟

چه شناختی هم از شب جمعه امیرالمؤمنین(ع) داشته، چه کار کرده در این شب‌های جمعۀ دورۀ عمرش! من نمی‌دانستم، من فقط کمیل را بلد بودم از دوازده سیزده سالگیم حفظ بودم، اما نمی‌دانستم کمیل چیست، البته بعداً دربارۀ کمیل (شرح دعای کمیل) یک کتاب هزار صفحه نوشتم که هشت نه بار چاپ شده است.

این را من نمی‌دانستم که در یک کتابخانه‌ای در کتابخانۀ آستان قدس رضوی است آنجا نقل می‌کند. کمیل می‌گوید: اولین بار شب جمعه دیدم امیرالمؤمنین(ع) نمی‌دانستم می‌خواهد چه کار کند، صورتش را روی خاک گذاشت و شروع کرد دعا خواندن و من هم این دعا را گوش می‌دادم، داشتم دیوانه می‌‌شدم، نزدیک نماز صبح که سرش را از روی خاک بلند کرد و خاک زیر صورتش گل شده بود.

من نرفتم پیشش گفتم بگذار حضرت برود استراحت کند، نه و ده صبح می‌روم. رفتم نزد امیرالمؤمنین(ع) گفتم: علی جان! این دعایی که دیشب خواندی این را می‌گویی من بنویسم؟ فرمود: همین الان برو قلم و کاغذ بیاور، من کلمه به کلمه برایت بگویم بنویس. به این خاطر چون دعا را ایشان روایت کرده معروف به نام ایشان شده است. بعد هم دنبال کردم، این هم خیلی باید برایتان مهم باشد، دعا انشای شخص پروردگار است که به قلب مطهر امیرالمؤمنین(ع) طلوع کرده و حضرت هم ظهورش داده است.

 

دعای کمیل در قنوت نماز شب

کسی هم الان در کشور ما هست یک هزارم علی حال این دعا را داشته باشد؟ در این دعا تغییر پیدا کند؟ یک هزارم مثل امیرالمؤمنین(ع) بخواند؟ نمی‌دانم، شاید باشد و ما خبر نداریم، ما که نمی‌توانیم قضاوت قطعی کنیم.

من یک رفیق داشتم پدرش هشتاد و پنج سالش بود فوت کرد، خیلی هم با این رفیق بودم، آدم عالمی بود، پدر شهید بود. ده روز صبح یک جا منبر دعوتش کرده بودند به خانمش گفت: من نماز صبح را خواندم چون منبرم هفت و نیم است یک چرتی می‌زنم هفت من را بیدار کن که منبر بروم. هفت آمد بیدارش کند از دنیا رفته بود.

ایشان برای شخص خود من نقل کرد و گفت: پدرم از پانزده سالگی تا شب مرگش که ما برادرها پیشش بودیم، از پانزده سالگی نماز شبش ترک نشد و حتی شبی که سحر مرد آن شب هم نشسته نماز شبش را خواند، شصت سال در قنوت وتر یک رکعتی تمام کمیل را می‌خواند و مثل زن بچه مرده گریه می‌کرد.

حتماً هست، الان هم هست، ما خبر نداریم، البته یکی الان هست که من از او خبر دارم این هم در نماز وترش کمیل می‌خواند.

خدایا یک حالی به ما بده، یک هولی از درون به ما بده، ما خیلی کِسل هستیم، خیلی کم داریم، پیش تو خیلی کم می‌آوریم.

 

دعای آخر

«فَبِعِزَّتِكَ يَا سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ أُقْسِمُ صَادِقاً لَئِنْ تَرَكْتَنِي نَاطِقاً لَأَضِجَّنَّ إِلَيْكَ بَيْنَ أَهْلِهَا ضَجِيجَ الْآمِلِينَ وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَيْكَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ وَ لَأُنَادِيَنَّكَ أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ وَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ»

(کسی چون من گل پرپر نبوسید/ کسی گل را ز من بهتر نبوسید/ کسی چون من گلش نشکفت در خون/ کسی گل را ز من بهتر نبوسید/ کسی غیر از من و دل اندر این دشت/ به تنهایی تن بی سر نبوسید/ به عزم بوسه لعل لب نهادم/ به آنجایی که پیغمبر نبوسید) صلی علیک یا رسول الله ملیک السماوات! هذا حسینک مرمل بالدماء، مقطع الاعضاء، مسلوب العمامة و الرداء.

اللهم احینا حیاة محمد و آل محمد و امتنا ممات محمد و آل محمد و لا تفرق بیننا و بین محمد و آل محمد و اجعلنا من انصار محمد و آل محمد و اجعلنا من شیعة محمد و آل محمد.

 

تهران/ مسجد جامع الغدیر/ جمادی‌الاول/ زمستان1397ه‍.ش./ سخنرانی دوم

 

برچسب ها :