روز اول پنج شنبه (11-11-1397)
(تهران حسینیه بنی الزهرا (مرحوم طریقت))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- گمشدن در خود، عامل خسارت انسان
- دلیل بر حقانیت قرآن در کلام وحی
- -دلیل و برهان، همراه اهل خدا
- -اعتراف فضانورد شوروی به وجود سازنده
- -مؤمنین جن در صف نمازگزاران رسول خدا(ص)
- -اتمام حجت خداوند با جن و انس
- پروردگار عالم، ابتدا و انتهای همهٔ موجودات
- خودفراموشی، خطرناکترین بیماری
- -بهیاد خدا نبودن، کیفر خودفراموشی
- -خارجشدن از چهارچوب انسانیت
- نابرابری خودشناسان و خودفراموشان
- انسان، خلیفه و نایبمناب خلق
- -ظرف مشعل هدایت و کرامت الهی
- تخریب گوهر وجودی انسان
- -دوزخ، مکان تخریبگران گوهر وجود
- کلام آخر؛ اتصال شب جمعه به دو منبع نور بینهایت
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
گمشدن در خود، عامل خسارت انسان
دوهزار سال پیش از میلاد مسیح(ع)، معبدی را برای عبادت اهل منطقهای ساخته بودند و سنگی را بالای درِ ورودی معبد بهصورت مایل نصب کرده بودند تا هر کس وارد معبد میشود، آن سنگ را ببیند. جملهای با خط درشت و قابلخواندن روی این سنگ نوشته بودند تا حتی آنهایی که چشمشان ضعیف است، بتوانند بخوانند. جمله این بود: «خودت را بشناس». اگر آدم خودش را بشناسد که «چه کسی و چهچیزی است»، «از کجا آمده»، «به کجا آمده» و «برای چه آمده»، یقیناً ضرر نخواهد کرد.
تمام خسارتها و ضررها برای این است که انسان پیش خودش گم است. هفتادهشتاد سال زندگی میکند، ولی خودش را نمیفهمد و نمیداند «چه کسی و چهچیزی است»، «از کجا آمده»، «به کجا آمده»، «برای چه آمده» و «میخواهد به کجا برود».
دلیل بر حقانیت قرآن در کلام وحی
هر کدام از اینها یک دانش نورانی و پُرفایده است که تحصیل این چند رشتهٔ دانش، خیلی کار و وقت و زحمت نمیبرد. اگر کسی به قرآن مجید و روایات اهلبیت(علیهمالسلام) دل بدهد؛ یعنی باور کند که قرآن کریم وحی الهی است و دلیل وحی بودنش هم، در خودش هست. من دراینزمینه دهتا آیه را هم نمیخوانم و فقط یک آیه از سورۀ مبارکۀ إسراء میخوانم (برخی به اشتباه میگویند سورۀ اَسراء). پروردگار در یک آیه از این سوره میفرماید: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِن»(سورهٔ إسراء، آیهٔ 88) این دلیل بر وحی بودن و حقانیت قرآن است. حبیب من! به همۀ مردم بگو اگر کل جن و انس جمع شوند.
منظورِ آیه جنّی نیست که در زمان نزول قرآن بوده، بلکه کل جن را میگوید. جن موجود قدرتمند، قوی و تیزرویی است. البته اجازه ندارند که کاری به کار انسانها داشته باشند. در قدیم اشتباهی داشتند که وقتی کسی از نظر اعصاب و روان خیلی شدید بههم میریخت، میگفتند «جنزده» است. در عربی هم میگفتند «مجنون» است. این کلمه مصداق یا واقعیت ندارد. خدا چندینبار در قرآن فرموده است: برای این طایفه تسلطی ضد شما قرار داده نشده است. آنها هم مخلوق حق هستند. سورۀ کاملی در قرآن بهنام ایشان نازل شده و در همان سوره، خداوند جن را به دو بخش تقسیم کرده است: مؤمن و کافر. مردم دنیا هم از زمان آدم(ع)، کافر و مؤمن بودند و سومی نداشتند. در زمان خود آدم(ع)، یک بچهاش (قابیل) بیدلیل کافر شد و یک بچهاش هم با دلیل مؤمن شد. هر کس کافر است، بیدلیل کافر است.
-دلیل و برهان، همراه اهل خدا
من تا حالا زیاد با کافر روبهرو بودهام؛ البته نه کافر خارجی، بلکه کافر داخلی. اول به او گفتم: شما بر کفرت دلیل قابلقبول بیاور. قرآن به ما گفته که اگر طرف مقابلت دلیل قابلقبولی داشت، بپذیر: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِين»(سورهٔ نمل، آیهٔ 64) شما دلایلتان را بیاورید، اگر درست میگویید. من میگفتم که شما دلیل علمی، عقلی، فلسفی و طبیعی بر درست بودن کفرت بیاور، اگر من کافر نشوم، خلاف خواست خدا عمل کردهام. خدا دستور داده که هر کس دلیل درستی دارد، حرف و دین و مکتبش را بپذیر؛ اما دلیل و برهان همیشه با اهل خدا بوده و بقیه فقط ادعاکننده بودهاند. برای مثال، هفتادسال میلیونها نفر در شوروی سابق طبق تعلیمات لنین که او هم تعلیماتش را از «کارل مارکسِ» یهودی گرفته بود، میگفتند عالم هستی خدا ندارد؛ ولی هیچ دلیلی در کتابهایشان نیاوردهاند. دانشمندانی از بین خودشان، البته بیرون شوروی پیدا شدند (در شوروی جرئت نداشتند) و در کتابشان نوشتند که کمونیست از ریشه پوچ است. درحالیکه خودشان چهلپنجاه سال کمونیست بودند.
-اعتراف فضانورد شوروی به وجود سازنده
این مسئله که عالَم هیچ مالک و کارگردانی ندارد، دل را قانع نمیکند و آدم را راحت نمیگذارد. اولین فضانوردی که شورویها در سفینه نشاندند و او را از فضای زمین بیرون فرستادند؛ البته بعد از یوریگاگارین که چندبار دور کرۀ زمین گشت. حرفهایش همانوقت در همهجا چاپ شد و من آن را خواندم. داستان برای پنجاه سال پیش است. وقتی آن بالا از پشت شیشههای مخصوص سفینه زمین را نگاه میکرد که بهاندازۀ یک مجمعه است و بهخاطر وجود پنج اقیانوس، رنگ آبی دارد. همچنین ستارهها و ماه را نگاه میکرد، آنچنان تحتتأثیر قرار گرفت که فریاد زد: ای کاش، وقتی سفینۀ مرا برگرداندند و وارد زمین شدم، کسی آدرس سازندۀ این نظام هستی را به من بدهد. آدم قانع نمیشود که عالم صاحب ندارد.
-مؤمنین جن در صف نمازگزاران رسول خدا(ص)
در هر صورت، جن هم مؤمن و هم کافر دارد؛ جنّ کافر اجازۀ تصرف ظالمانه در زندگی ما را ندارند. اگر کاری از دستشان بربیاید، قرآن میگوید: فقط وسوسهاندازی است. شما هم میتوانی به آن وسوسه و سفسطه توجه نکنی. مؤمنین جن هم مؤمنان بسیار درست، با واقعیت و اهل عبادتی هستند. هر وقت رسول خدا(ص) در محراب مسجد مدینه برای نماز میایستاد، اینها میآمدند و به پیغمبر(ص) اقتدا میکردند. هجومشان هم برای نماز زیاد بود. حتی وقتی پیغمبر(ص) در مکه بودند، باز برای شنیدن صدای الهی پیغمبر(ص) هجوم میآوردند.
-اتمام حجت خداوند با جن و انس
آیه میگوید: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ» به کل مردم دنیا (قرآن تا روز قیامت در زمان حرکت دارد) بگو که اگر کل جن و انسانهای آفریده در یکجا جمع شوند «عَلى أَنْ يَأتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ» تا کتابی مانند این قرآن بسازند. کل یعنی اِنس از زمان خلقت انسان تا برپاشدن قیامت؛ همچنین میلیاردهامیلیارد جن عاقل و روشنبین، چه کافر و چه مؤمن، بالاخره از فهم و شعور بالایی برخردار است. این دو گروه که هیچکس عددشان را نمیداند، یکجا جمع شوند و عقلهایشان را روی هم بریزند تا یک عقل هم نباشد و میلیاردها عقل جنّی و اِنسی بشوند. همگی یک واحد بشوند و تمام نیرو و قدرت در این یک عقل واحد جمع شود تا مانند این قرآن را بیاورند، «لا يَأْتُونَ بِمِثْلِه» نمیتوانند مثل آن را بیاورند. «وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرا» اگرچه همه پشتیبان یکدیگر باشند.
وقتی این کار نه به دست جن و نه به دست اِنس انجامشدنی نیست، معلوم میشود که کار خداست. اگر کار بشر بود و این کاری شدنی بود؛ مثلاً فرض کنید که پیغمبر(ص) سورهٔ «ناس» را ساخته بود، کل جن و اِنس هم میتوانستند این کار را بکنند. ولی تا قیامت، بههیچعنوان شدنی نیست.
پروردگار عالم، ابتدا و انتهای همهٔ موجودات
اگر آدم اینطور به قرآن دل بدهد که وحیالله است و شکی هم نمیتوان در وحی بودن آن کرد، آنوقت از همین آیات قرآن به خودشناسی میرسد و میگوید: «من چه کسی هستم»، «کجا بودهام»، «به کجا آمدهام»، «برای چه آمدهام» و «میخواهم به کجا بروم»؛ آنگاه باطن پُرآرامشی به انسان دست میدهد که تا آخر عمر، اگر هر روز حادثهای مثل حادثۀ کربلا بر سرش بیاید، انحرافی در فکر و روان او پیدا نمیکند و میگوید: من «مِنَ اللّه» هستم و از سوی او آمدهام؛ یعنی قبل از او، خودِ او بوده و بعد او هم، خودِ اوست. این جمله در دعای کمیل آمده است که باید روی آن خیلی دقت کرد. در دعای کمیل میخوانیم: «يَا أَوَّلَ الْأَوَّلِينَ» ای ابتدای پیش از همۀ ابتداها که پیش از خودت، ابتدایی جز خودت نبوده است. «وَ يَا آخِرَ الآخِرِينَ» ای وجود مقدسی که انتهای همۀ موجودات هستی و انتهایی بعد از خودت وجود ندارد.
شما دایرهای را در ذهنتان بهعنوان اراده، رحمت، لطف و احسان خدا فرض کنید که تمام هستی در این دایره است، بیرون از این دایره، فقط خودش هست و درون این دایرۀ نامحدود هم، فقط خودش هست؛ یعنی تمام هستی در ابتدا بهوجودآمدۀ او هستند و در انتها هم، هرچه برایشان پیشبینی کرده است، همان میشود.
خودفراموشی، خطرناکترین بیماری
اینکه دوهزار سال قبل از میلاد مسیح(ع) روی آن سنگ درشت نوشتهاند «خودت را بشناس»، خیلی حرف است! یعنی اگر خودت را نشناسی، یک حیوان هستی. آدم گاوی را بیاورد و دو ساعت داخل طویله بنشاند، با هنرمندیِ کامل به او بگوید که خودت را میشناسی؟! قرآن مجید میگوید: اصلاً حرف تو را نمیفهمد، فقط صدایت را میشنود؛ اما این صدا چیست و چه میگوید، این را نمیفهمد. قرآن میگوید هر حیوانی همین است که صدا را میشنود، ولی مفهوم صدا را درک نمیکند و نمیفهمد. اگر آدم خودش را نشناسد، «كَالْأَنْعام» مثل بقیۀ حیوانات میشود که هیچکدام خودشان را نمیشناسند. این که نفهمم چه کسی و چهچیزی هستم، از کجا آمدهام و به کجا میخواهم بروم، خودفراموشی و خطرناکترین بیماری است.
-بهیاد خدا نبودن، کیفر خودفراموشی
شما همین امروز بعد از منبر، وقتی به منزل یا سرکار تشریف میبرید، سورۀ مبارکۀ حشر را ببینید؛ پروردگار سفارش مهمی به همه دارد و میفرماید: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»(سورهٔ حشر، آیهٔ 19) شما بندگان خوب من، مانند کسانی نباشید که خدا به کل از یادشان رفته است و در روز و شب، سفر و حضر، سلامتی و بیماری و حوادث، اصلاً یاد خدا نمیافتند. کیفر و عذاب این به یاد خدا نبودن و یاد خدا نیفتادن، خودفراموشی است؛ یعنی آدم اصلاً خودش را به یاد نمیآورد که انسان، مملوک، مخلوق، آفریدهشده، ضعیف و ناتوان است، از جای دیگری تغذیه میشود و به او کمک میشود.
-خارجشدن از چهارچوب انسانیت
در پایان آیه هم میفرماید: «أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» اینهایی که خودفراموش هستند، از چهارچوب انسانیت درآمدهاند. «فسق» قبل از نزول قرآن، سخن اعراب در مدینه و مکه بود. وقتی خرما میرسید و از جلدش بیرون میآمد، میگفتند که «فسق» انجام گرفته، یعنی خرما درست شده و زمان چیدن آن است. پروردگار کلمۀ «فسق» را بعد از نزول قرآن وارد قرآن کرد که بهمعنای خارجشدن از چهارچوب انسانیت است.
نابرابری خودشناسان و خودفراموشان
بعد خداوند میگوید: «لا يَسْتَوِي أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ»(سورهٔ حشر، آیهٔ 20) بین آنهایی که خودشناس هستند و ضرورتاً با خودشناسی هم خداشناس هستند؛ بین اینها که اهل بهشت و آنهایی که اهل جهنم و خودفراموش هستند، اصلاً برابری وجود ندارد. «أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُون» آنهایی در این عالم بَرَنده هستند که بهشتیاند.
این افراد، یعنی بهشتیان در همین دنیا زندگی میکنند و همینجا خودشان را به موجود بهشتی تبدیل کردهاند. بعد از مرگ، ما نسیم بهشت را در برزخشان میوزانیم تا قیامت بشود و وقتی از قبرها درآمدند، در محشر معطّلی ندارند. عجیبتر از همۀ این حرفها، این است که وقتی از قبر بیرون میآیند، «أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِين»(سورهٔ شعراء، آیهٔ 90) بهشت را نزدیک اینها میآورند تا زحمت برداشتن چهار قدم هم نداشته باشند. اینها زحمتشان را در دنیا کشیدهاند، ما دیگر در قیامت به آنها زحمت نمیدهیم.
انسان، خلیفه و نایبمناب خلق
بهراستی ما چه کسی هستیم؟ ما طبق قرآن مجید، «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَة»(سورهٔ بقره، آیهٔ 30) خلیفةالله هستیم. «جاعل» اسم فاعل است و معنی مضارعش را میدهد؛ یعنی من تا قیامت خلیفه و نایبمناب خلق میکنم. من عشقم کشید که خاک مُرده را بهصورت یک ظرف به موجودی تبدیل کنم، اسمش را انسان بگذارم و در این ظرف، همۀ حقایق جای بگیرد؛ علم، ایمان با آن عظمتش و اخلاق با همۀ شئونش در آن جای بگیرد.
ما ابتدا خاک بودیم که یک کامیون خاک را مثلاً میگفتند در باغچه بریز، قدیمترها دو تومان میدادند. قبل از آن که خیلی ارزانتر بود و یک زمانی هم برای خاک پول نمیگرفتند. دهتا گاو، شتر یا الاغ میبردند، کشاورزها به هم کمک میدادند و از خاک پر میکردند، بعد میآوردند و در زمین میپاشیدند. ما این خاک بودیم که در قرآن میفرماید: «مِنْها خَلَقْناكُمْ»(سورهٔ طه، آیهٔ 55)؛ یعنی زمانی که در دنیای خاک بودی، ارزش فوقالعادهای نداشتی.
قبل از دنیای خاک هم ارزش نداشتی؛ چون نطفه بودی و اگر از بدن پدرت یا مادرت بیرون میریخت، بیچارهها باید لحاف، پتو و رختخواب را عوض میکردند و میشستند. قبل از خاک، قطرهای نجس بودی و چیزی نبودی. من تو را در دنیا آوردم تا چیزی بشوی. در حقیقت، من اراده کردم که آن خاک و نطفه به خلیفةالله تبدیل شود؛ یعنی از ارزش فوقالعادهای که نتوان آن را ارزیابی کرد، برخوردار شوی. تو خلیفۀ من هستی.
-ظرف مشعل هدایت و کرامت الهی
همچنین در قرآن مجید آمده است: تو اینقدر لیاقت خلقتی داری که چراغ «هدایت تشریعی» را در وجود تو روشن کردهام. هیچ موجودی این نوع هدایت را ندارد. بعد از بعثت پیغمبر(ص)، قرآن مجید مایههای هدایت تشریعی است. تو خلیفةالله، ظرف مشعل هدایتالله و کرامتالله هستی. چنانکه در قرآن میخوانیم: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَم»(سورهٔ إسراء، آیهٔ 70) تو ظرف کرامتالله هستی. کار تو به جایی رسانده شده است یا رساندهام که اکنون میتوانم یک حرفی دربارهات بزنم. این حرف را دربارۀ هیچ موجودی نمیزنم و جا هم ندارد که دربارۀ آسمانها، زمین، مخلوقات، سحابیها، کهکشانها، حیوانات و نباتات بزنم؛ فقط میتوانم در حق تو بگویم: «اَلإنسانُ سِرّی وَ أنا سِرُّه» انسان راز من است و من راز انسان هستم. این ارزش توست؛ تو «سرّ الله» هستی و پروردگار «سرّ الانسان» است. این جمله را باید خیلی موشکافی کرد؛ چون خیلی حرف عجیب، عظیم و پُرمفهومی است.
تخریب گوهر وجودی انسان
این مقدمه را که اول صبح پنجشنبه و در ایام شهادت صدیقهٔ کبری(س) شنیدید و به اینجا رسیدیم که هیچ گوهری در دریای آفرینش، قیمت وجود انسان را ندارد. انسان بالاترین گوهر دریای خلقت است. این جمله را در ذهنتان نگه دارید؛ بالاترین گوهر دریای خلقت هستی، با آن مقدماتی که شنیدید. به اینجا رسیدیم که ما بالاترین گوهر دریای خلقت هستی، حالا به این مطلب توجه کنید.
شخصی چهارپنج ماه زحمت کشیده و اکنون اول فروردین و فصل بهار است، زحمتی که برای کاشتن کشیده؛ فرض کنید که خوشۀ گندمی کنار زمین اوست، در بیست هکتارش هم پر از گندم هست. صاحبش هم ایستاده، یکی رد میشود و این خوشه را برمیدارد، پوست خوشه را میکَنَد و یکدانه گندم از این خوشه درمیآورد، کمی نگاه کرده و در زمین پرت میکند. به صاحب این گندم چه میگذرد؟ معلوم است که خیلی ناراحت میشود و میگوید: برای چه این کار را کرد؟ برای چه در مِلک دیگران تصرف کرد؟
حالا یک نفر در تهران ساختمانی ساخته است که دوسه میلیارد میارزد. شخصی یک آجر از این ساختمان را با چکش بیرون میآورد و نمای ساختمان با همین آجری که از آن درمیآید، خراب میشود. هر کس از کنار این ساختمان رد میشود، میگوید: حیف، عجب ساختمانی! چرا یک آجر ندارد؟! اگر صاحبخانه در را باز کند و ببیند که یک آجر را با چکش درمیآورند و ساختمان را بیریخت میکنند، چه حالی پیدا میکند؟
شخص دیگری یک شیشۀ رنگی آلمانی خریده که بهترین شیشۀ رنگی دنیاست و به پنجرهاش زده است. یک نفر سنگی برمیدارد و آن شیشۀ وسطی را که عروس همۀ شیشههاست، میشکند. صاحب شیشه چه حالی پیدا میکند؟!
شخصی یک الماس، عقیق یا فیروزۀ پُرقیمتی را از داخل جعبهٔ آینهٔ ویترین مغازهای برمیدارد، قندشکن را بلند میکند و تا صاحبش داد بزند، روی این فیروزه میزند و یکتکهاش میپرد، چه حالی پیدا میکند؟
حالا این گوهر بینظیر خلقت، یعنی انسان، وقتی کلنگ معصیت را بردارد و به جان این موجود بیفتد، آیا خدا بیتفاوت است؟ خدا میبیند که گوهر آفریدهشده و بینمونهاش را در این عالم با چکش و کلنگ میشکند؛ آن هم با کلنگ معصیت! خدا چه نگاهی به شکنندۀ این گوهر دارد؟
-دوزخ، مکان تخریبگران گوهر وجود
پروردگار در قرآن به کسی که گوهر وجودش را با چکش میشکند، میگوید: «حَسْبُهُمْ جَهَنَّم»(سورهٔ مجادله، آیهٔ 8) دوزخ برایشان بس است و دیگر عذاب اضافه هم نمیخواهند. هرچه عذاب در عالم است، در جهنم هست و اضافه نمیخواهد. «يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصِير» خدا میگوید خیلی جای بدی است! جهنمی که امشب امیرالمؤمنین(ع) در دعای کمیل دربارۀ آتشش میگوید: «وَ هذا ما لا تَقُومُ لَهُ السَّماواتُ وَ الأرْضُ» این آتشی است که تمام آسمانها و زمین در مقابلش مقاومت ندارند و هفتادکیلو گوشت و پوست را مثل من میخواهد داخل این آتش بیندازد. چرا؟ چون من مملوک او بودم و او مالک گوهر بوده، جلوی دید این مالک تیشه برداشته و این گوهر را با تیشۀ گناه خرد کردهام. آیا صاحبش باید بیتفاوت باشد؟! بیتفاوت نگاه کند و هیچ کاری نکند؟!
گناهکار از ویترین عالم آفرینش چکش درآورده و این گوهر را خُرد میکند. در حقیقت، آن مقام خلافت، هدایت و علم را به شمر و یزیدشدن، به یک رباخوار، زناکار، ظالم و ستمگر تبدیل میکند. خداوند دست روی دست بگذارد، نگاه کند و یک بارکالله هم بگوید؟ این گوهرشکن گناه کبیره میکند؛ خیلی گناه بزرگی است که تمام هویت آدمیت و انسانیتش را خُرد میکند و میشکند.
زمان صحبتم کوتاه بود، ولی حرفها خیلی شد و میشود همین بحث امروز را یک جزوۀ دویستصفحهای کرد؛ تحت عنوان: «انسان کیست»، «انسان چیست»، «از کجا آمده»، «به کجا آمده»، «برای چه آمده» و «او را به کجا میبرند». ما خودمان نمیرویم؛ اگر به خودمان واگذار کند که نمیرویم و میگوییم جای ما همینجا خوب است. اما ما را بعد از این دنیا میبرند؛ قرآن میگوید: «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُون»(سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 100) تو را به برزخ میبرم و بعد از تمامشدن برزخ، وارد قیامتت میکنم.
کلام آخر؛ اتصال شب جمعه به دو منبع نور بینهایت
شب جمعه چه شبی است! امشب به دو منبع نور بینهایت وصل است؛ یعنی همینطور که نشستهاید، یقیناً لیاقت دارید که از این دو منبع نور بگیرید. یک منبعش خدا و یک منبع هم حضرت سیدالشهدا(ع) است. ما بین این دو منبع هستیم. این روایت را هم از کتاب «کاملالزیارات» بگویم که 1200 سال جزء کتابهای مهم ما قرار دارد، تاکنون کنار زده نشده و مانده است. من این کتاب را ترجمه کردهام که اگر خدا بخواهد، سهچهار ماه دیگر چاپ میشود. این کتاب بهترین کتاب شیعه دربارۀ زیارت و گریۀ بر ابیعبدالله(ع) است که ترجمهاش حدود ششصدصفحه یا کمی بیشتر شده است.
روایت اینجاست که امام صادق(ع) به شیعهای از اهل کوفه فرمودند: شبهای جمعه به زیارت ابیعبدالله(ع) میروی؟ کوفه تا کربلا شصت کیلومتر است. این شخص هم هیجان زده شد و به امام صادق(ع) گفت: شما خودتان شبهای جمعه میروید؟ حضرت فرمودند: چطور به زیارت کسی نروم که خدا او را زیارت میکند؟!
«فَبِعِزَّتِكَ يَا سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ أُقْسِمُ صَادِقاً لَئِنْ تَرَكْتَنِي نَاطِقاً لَأَضِجَّنَّ إِلَيْكَ بَيْنَ أَهْلِهَا ضَجِيجَ الْآمِلِينَ وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَيْكَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ وَ لَأُنَادِيَنَّكَ أَيْنَ كُنْتَ» اگر مرا به جهنم ببری، راه میروم، صدا میزنم، گریه میکنم و فریاد میزنم: «أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ وَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ».
کسی گل را به چشم تر نبوسید ×××××××× کسی گل را ز من بهتر نبوسید
کسی چون من گلش نشکفت در خون ×××××××× کسی چون من گل پرپر نبوسید
در روایات همین «کاملالزیارات» آمده است که فقط برای حسین ما بلند گریه کنید و در مصیبت حسین ما داد بزنید. جای دیگر بلند گریه نکنید!
کسی غیر از من و زینب در آن دشت ×××××××× به تنهایی تنِ بیسر نبوسید
به عزم بوسه، لعل لب نهادم ×××××××××× به آنجایی که پیغمبر نبوسید