لطفا منتظر باشید

شب اول دوشنبه (15-11-1397)

(تهران حسینیه حضرت ابوالفضل (ع))
جمادی الاول1440 ه.ق - بهمن1397 ه.ش
12.5 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

معرفت صدیقهٔ کبری(س) به دو نعمت الهی

وجود مبارک صدیقهٔ کبری(س) به دو نعمت خدا آشنا بود و معرفت و بینایی داشت:

الف) نعمت‌های مادی

یک نعمت مجموعه نعمت‌های مادی پروردگار بود که در سخنرانی مسجد و منزل، روایاتشان و دعاهایشان دربارهٔ مجموعهٔ نعمت‌های مادی شکر دارند.

ب) نعمت‌های معنوی

نعمت دیگر نعمت‌های معنوی پروردگار بود که در فرمایشاتشان از این بخش دوم به «آلاء» تعبیر فرموده‌اند. آلاء به‌معنای نعمت‌های باطنی است.

 

شکرگزاری نعمت‌ها، از وظایف بندگان

-کفران‌ نعمت‌ها، ظلمی آشکار

جالب این است که حضرت همهٔ انسان‌ها را سر سفرهٔ نعمت‌های مادی و معنوی می‌دیدند؛ الّا اینکه بخش عظیمی از انسان‌ها نه شکرگزار نعمت‌های مادی و نه شکرگزار نعمت‌های معنوی پروردگار عالم بودند و هستند. حتی اغلب انسان‌ها را هم از نعمت‌های مادی و هم از نعمت‌های معنوی غافل می‌دانند؛ یعنی نعمت لباس، نعمت خانه، نعمت زن و بچه، نعمت خوراکی‌ها و آشامیدنی‌‌ها را دارد، ولی آدم کفران‌کننده‌ و ناسپاسی است. این ناسپاسی ظلم است و کسی که ظالم به نعمت‌ها باشد، یعنی هم به نعمت‌ها توجه نداشته باشد که مُنعمی مانند پروردگار به او عنایت کرده است و هم به نعمت‌های معنوی توجه نداشته باشد، این ظلم است.

-هجوم عذاب‌ها در قیامت بر ناسپاسان نعمت‌ها

این غفلت و خواب نسبت به هر دو رشتهٔ نعمت، ستم است که پیغمبر اکرم(ص) می‌فرمایند: این ستم و ظلم و ظلم‌های دیگر که البته همه‌اش زیرمجموعهٔ همین ظلم به نعمت‌های مادی و معنوی است، در قیامت به‌صورت ظلمات درمی‌آید و این خورنده و کفران‌کننده نعمت را در تاریکی‌های متراکم قرار می‌دهد که تا ابد در آن تاریکی‌ها نمی‌تواند راه بهشت، راه رضایت و مغفرت خدا را پیدا کند. تنها راهی که پیش پای اوست، راه دوزخ است و از عجایب دوزخ هم این است که آتش آن مثل آتش دنیا روشنایی ندارد؛ نه فضای دوزخ روشنایی دارد و نه آتش هفت طبقهٔ جهنم روشنایی دارد. تمام دوزخیان در تاریکی متراکم هستند، عذاب‌ها در تاریکی به آنها حمله می‌کند و هوای بسیار گرمِ کُشنده‌ای در هفت بخش دوزخ است. این هوا علاوه‌بر اینکه سَمیِ سخت است، خیلی متعفن است و جهنمی‌ها را نمی‌کُشد.

هوای بد در دنیا ممکن است آدم را خفه کند یا گاهی که اعلام می‌کنند هوا مناسب نیست، مریض، پیرمرد و کودک بیرون نرود؛ چون احتمال این هست که قلب نتواند در برابر هوای ناباب به حرکتش ادامه بدهد و مرگ انسان را در پی داشته باشد؛ ولی در دوزخ، آتش با همهٔ سوزندگی‌اش، تاریکی با همهٔ وحشتناکی‌اش و هوا با آن‌همه تعفن، کسی را نمی‌کُشد و این خیلی درد است! کراراً قرآن می‌فرماید: مردم در جهنم آرزوی مرگ می‌کنند، اما مرگی در کار نیست؛ آرزوی نجات می‌کنند، ولی نجاتی در کار نیست.

خداوند در سورهٔ مبارکهٔ مؤمنون، تمام بهشتیان را به دوزخیان مُشرِف می‌کند که هم بهشتی‌ها کل دوزخیان را می‌بینند و هم دوزخیان کل بهشتیان را به ارادهٔ خدا می‌بینند؛ با اینکه در تاریکی متراکم هستند و ظلمات یک ظلمت نیست. هر هفت طبقهٔ جهنم را به بهشتی‌ها نشان می‌دهد که بیشتر از بهشت لذت ببرند و ببینند که خودشان را از کجا در دنیا با قدرت ایمان و عمل و اخلاق نجات داده‌اند؛ اما برای جهنمی‌ها دیدن بهشت و بهشتیان یک عذاب بسیار سخت است که ببینند می‌توانستند اهل بهشت بشوند، ولی خودشان را دوزخی کردند.

-درخواست دوزخیان از اهل بهشت در قیامت

حالا که تمام دوزخیان بهشتیان را می‌بینند، قرآن می‌گوید فقط یک درخواست از بهشتیان می‌کنند و آن‌هم این است(اینها خبرهای پروردگار است): «أَنْ أَفِیضُوا عَلَینٰا مِنَ اَلْمٰاءِ»(سورهٔ أعراف، آیهٔ 50). اگر می‌گفتند «أفِیضوا الْمٰاء» یعنی هرچه که می‌شود؛ اما می‌گویند «أَفِیضُوا عَلَینٰا مِنَ اَلْمٰاءِ» که این «مِن» به‌معنای اندک است. ای بهشتیان که در تمام نعمت‌های خدا غرق هستید، همه‌چیز دارید و هیچ‌چیزی هم از شما کم نمی‌آید؛ چون بهشتیان هرچه نعمت‌های بهشت را مصرف بکنند، کم نمی‌آید. نعمت‌های بهشت نعمت‌های پایداری است که با مصرفش کم نمی‌شود. شما هر نعمتی را در بهشت مصرف کنید، درجا سر جای آن می‌آید و هیچ‌چیزیی کم نمی‌شود.

حالا اگر در قرآن هم مراجعه بکنید، در سوره‌ای که به‌نام رسول خداست، چهار رود -یعنی چهار رودخانه- در قرآن مجید نام برده شده که یکی آب خالص خوش‌گوار است(همه در یک آیه است)، یکی شیر بسیار بامزه است، یکی شراب بهشتی است که مستی نمی‌آورد و یکی هم رودخانهٔ عسل است؛ حالا من نمی‌دانم آن عسل ساخت زنبور است؟! فکر نمی‌کنم آن عسلی که مثل رودخانه زیر پای بهشتیان در جریان است، فقط به ارادهٔ خدا تحقق پیدا می‌کند. دوزخیان نمی‌گویند از آن عسل، شیر یا آن خمر، می‌گویند «أَنْ أَفِیضُوا عَلَینٰا مِنَ اَلْمٰاءِ» این رودخانهٔ عظیم آب خوش‌گوار زیر پایتان در جریان است، نصف استکان به ما بدهید. خداوند به بهشتیان یاد داده است که اگر دوزخیان از شما درخواست یک‌ذره آب کردند، به آنها بگویید: «إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَي الْکافِرينَ»، یک قطره‌ از این آب هم بر شما حرام است. بعد هم پرده عوض می‌شود و بهشتی‌ها دیگر دوزخ را نمی‌بینند، دوزخیان هم بهشتیان را نمی‌بینند. اصلاً این دو دیدن، حال آدم را عوض می‌کند و بهشتیان در کمال خوشحالی قرار می‌گیرند، جهنمی‌ها در کمال بدحالی قرار می‌گیرند.

-دادوستد ناسپاسان با نعمت‌های الهی در دنیا

حالا جهنمی‌ها چرا به جهنم رفته‌اند؟ برای اینکه تمام نعمت‌های مادی و معنوی الهی را که مفت به آنها داده بود، ما در کرهٔ زمین مغازه باز کرده و تمام نعمت‌های خدا را دادوستدی کرده‌ایم؛ می‌گوییم یک بسته پنیر بده، می‌گوید ده‌هزار تومان بده؛ یک شیشه شیر بده، چهارهزار تومان بده؛ یک کیلو گوشت بده، 140هزار تومان بده؛ یک موز بده، دوهزار تومان بده؛ دو کیلو انار بده، بیست‌هزار تومان بده؛ اما تمام نعمت‌های الهی در بهشت فضل و احسان پروردگار است و دادوستد ندارد.

 

فضل نعمت‌های الهی در روزگار حکومت امام عصر(عج)

-امنیت کامل در حکومت مهدوی

پروردگار عالم همهٔ نعمت‌ها را یک‌بار هم در دنیا در اختیار قرار می‌دهد؛ بارانِ به‌موقع، فراوان و بدون اینکه خسارت بزند، می‌بارد و هوا در کمال لطافت است؛ گوشت و میوه بسیار فراوان است و مردم فقط درِ مغازه را آن‌هم عاشقانه باز می‌کنند، تمام مردم نان، میوه، سبزی و همه‌جور لبنیات برمی‌دارند و پول نمی‌دهند. آن‌هم مدت روزگار حکومت امام دوازدهم(عج) است. حالا چرا پول نمی‌گیرند؟ چون تمام انسان‌ها از هر نوع نعمتی اضافه دارند، پول را می‌خواهند چه‌کار؟! هر کسی هرچه می‌خواهد، برای او آماده است؛ امام باقر(ع) می‌فرمایند: امنیت هم در روزگار او امنیتی نورانی است و این‌قدر مردم در امنیت هستند که اگر یک دختر هجده نوزده‌سالهٔ جوان و بسیار زیبا شتر را از بازار بغداد بخواباند، یک‌طرف بار شتر را پر از طلای 24عیار کند؛ این را امام باقر(ع) می‌فرمایند، یعنی می‌دید و می‌گفت.

-فرق انبیای الهی و معصومین(علیهم‌السلام) با انسان

فرق انبیا و ائمه با ما این است که ما از طریق کتاب و زبان دانشمندان می‌شنویم، بعد برای زن و بچه‌مان یا رفیق‌هایمان می‌گوییم؛ اما انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) می‌دیدند و می‌گفتند. دلیلش را هم همین امشب در قرآن، سورهٔ مبارکهٔ آل‌عمران و آیات اول سورهٔ مریم نگاه بکنید که از قول حضرت مسیح(ع) به بنی‌اسرائیل می‌گوید: اگر دلتان می‌خواهد، برایتان می‌گویم که دیروز چه خورده‌اید و الآن چه‌چیزی در صندوق‌خانهٔ خانه‌هایتان ذخیره کرده‌اید. من این را می‌گویم! ائمه(علیهم‌السلام) و انبیا می‌دیدند و می‌گفتند؛ انبیا جهنم را می‌دیدند که به امت‌ها می‌گفتند(این آیه در قرآن تکرار شده است، البته از زبان پیغمبر به پیغمبر): «إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ»(سورهٔ شعراء، آیهٔ 135؛ سورهٔ اعراف، آیهٔ 59)، من بر همهٔ شما از عذاب روز بزرگ می‌ترسم، چون جهنم را می‌دیدند؛ اما خودشان نمی‌ترسیدند، چون می‌دانستند هیزم اینجا نیستند و مهمان پروردگار برای ابد در بهشت هستند، شاد زندگی می‌کردند و درون ناامنی نداشتند.

-چشمه‌ای از امنیت بهشت در زمان امام عصر(عج)

حالا یک چشمه‌ از همین امنیت بهشت را در دنیا نشان می‌دهد که در زمان امام عصر(عج) است؛ اگر دختر زیبای خوشگل در بازار بغداد یک‌طرف شتر را طلا و یک‌طرف شتر را نقره بار ‌کند؛ حالا چرا امام باقر(ع) طلا و نقره می‌گویند؟ چون حضرت باقر(ع) می‌دانند که ملت عاشق طلا و نقره هستند. خانم‌ها بیشتر از مردها عاشق طلا و نقره هستند و گاهی هم سر همین طلا و نقره در خانه بگومگو پیدا می‌کنند. شوهر از نظر کاسبی به وضعی رسیده است که نمی‌تواند یک سرویس کامل بخرد و می‌گوید خانم، من به‌اندازهٔ این پول دارم که یک انگشتر طلا برای تو بخرم و برای النگو، گوشواره و گردن‌بند پول ندارم؛ می‌گوید من می‌دانستم پدر و مادرم می‌خواهند مرا به یک گدا شوهر بدهند! به تو هم مرد می‌گویند که بلد نیستی زندگی همسرت را بچرخانی؟! واقعاً به تو مرد می‌گویند؟! صدیقهٔ کبری(س) نُه ده سال کامل همسر امیرالمؤمنین(ع) بود و در روایاتمان دارد یک‌بار در این نُه ده سال درخواست یک نان یا پیراهن از امیرالمؤمنین(ع) نکرد! همیشه می‌گفت ما روزی‌خور خدا هستیم، علی دارد، برایمان می‌آورد؛ ندارد، امتحان می‌شویم که خدا را شکر! اما این حرف «من را به یک گدا شوهر دادند»، ظلم، توهین، فحش و هجوم به شخصیت شوهر است.

مرحوم فیض نقل می‌کند و می‌گوید: در زمانی که من در شهر کاشان مستقر شده بودم، خیلی از خانم‌ها صبح شوهرشان که می‌خواست درِ حیاط را باز کند و بیرون برود، خانم‌ها تا دم در کوچه برای بدرقه می‌آمدند و غروب که مرد برمی‌گشت، برای استقبال می‌آمدند(این را فیض نقل می‌کند، چون خودش دیده بود). زن دم در به شوهرش می‌گفت: ان‌شاءالله به‌سلامت در مغازه، سر زراعت، سر بافندگی بروی(چون کاشان مرکز بافندگی بود)؛ اما آقا وقتی سرکار می‌روی و خریدوفروش تو کم است، یک‌وقت پای من و بچه‌ها را وسط نکشی و بگویی زن و بچه دارم، به خجالت گرفتار نشوم و جنس را به تقلب بفروشی، کم‌فروشی کنی، اختلاس کنی، جنس از راه غیرمشروع در این خانه بیاوری! شوهرم، ما -زن، دخترها و پسرهایت- روز قیامت در پیشگاه پروردگار اقرار می‌کنیم که به این شوهر گفتیم ما زن و بچهٔ کم‌توقعی هستیم، در خانه حرام آورده است و ما خبر نداشتیم؛ می‌خواهی به جهنم ببری، ببر و هیچ‌چیزی از گناهش را هم به گردن ما نینداز. بله اگر من خیلی توقع داشتم و نمی‌توانست توقعم را معمولی برآورده بکند، من یا دخترم یا بچه‌ام هم شریک گناه بودیم.

در این نه سال یک درخواست نکرده باشد و فقط یک‌بار در همین چند روز(همین فردا یا دیروز)، امیرالمؤمنین(ع) از او درخواست کرد، او که اصلاً درخواستی نکرده بود! یک‌بار گفت: دختر پیغمبر، این دو نفر به من التماس کرده‌اند که به عیادت تو بیایند و از شما اجازه می‌خواهند. دختر پیغمبر هم با یک دنیا نگاه بامحبت به امیرالمؤمنین(ع) گفت: «البیت بیتک» خانه خانهٔ خودت است، «و الحرّة امتک» و با اینکه خدا مرا آزاد آفریده است، من کنیز تو هستم. درخواست و جواب در کل این نه‌ساله همین بود: «البیت بیتک و الحرّة امتک». آیا در این زندگی، اختلاف، تلخی، بگومگو کینه یا حسود پیدا می‌شود؟ نه، خیلی زندگی بهشتیِ آرام و الهی است.

حالا این دختر در بازار بغداد یک‌طرف شتر را مثلاً صدکیلو طلای 24عیار و یک طرف را صدکیلو نقره بار کرده است. امام باقر(ع) امنیت را تعریف می‌کند؛ شما ناامنی را ببینید که چقدر تلخی دارد! خانهٔ‌ شما پارکینگ ندارد و ماشین هشتاد، نود، صد یا چهل‌میلیونی‌ات را در خانه می‌گذاری، قفل هم می‌کنی و فرمان و سرباتری‌اش هم برمی‌داری؛ تا خوابت نبرده، دلت مضطرب است که نکند این دزدهای هنرمند ماشین را روشن بکنند، قفل فرمان را بِبُرّند و بِبَرند و بغل خانهٔ خودت امنیت نداری؛ دخترم به مدرسه می‌رود، تا وقتی برگردد، دلم می‌جوشد که نکند یک آدم پستِ هرز متلکی به او بگوید؛ جنسی که فروخته‌ام و الآن هم که قوانین چک را محکم گرفته‌ند، این چکی که در برابر جنس به من داده است، نکند برگردد؛ یعنی مردم شبانه‌روز در اضطراب زندگی می‌کنند و کسی معنی امنیت را مثل ما خوب می‌فهمد که گرفتار ناامنی باشد.

حالا من از خانه بیرون می‌روم و خانمم هم گفته است باید یک سرویس برای من بخری، فردا شب عروسی برادرزاده‌ام است. من هم که نمی‌توانم بخرم! حالا دلم درِ مغازه یا روی زمین یا کارخانه همین‌طور می‌جوشد که من شب دست خالی بروم، نکند دادوفریاد کند و پای خود را در یک کفش کند و بگوید من را طلاق بده، تو را نمی‌خواهم؛ یعنی قیمت این شوهر از چندمثقال حلبی زرد کمتر است؟ الآن که در قیمت‌گذاری بسیاری از خانم‌ها بله، قیمت شوهرها کمتر است! این زندگی اسلامی نیست، زندگی مسلمانی در خانه غرق در امنیت و آرامش است.

امام باقر(ع) می‌فرمایند: دختر شتر را راه می‌اندازد و خودش هم پشت شتر حرکت می‌کند و هر وقت خسته شد، روی بار می‌نشیند. این طلا و نقره را می‌خواهد به کجا ببرد، آن‌هم در عرب‌ها؟! بسیاری از عرب‌ها(البته کمِ بسیار خوب هم دارند) بردهٔ شهوت جنسی و حضرت شکم هستند. امام باقر(ع) نمی‌گویند این شتر را می‌خواهد از تهران به اهواز ببرد یا از مشهد به تهران بیاورد؛ بلکه محیطی را می‌گوید که حرف اوّل را در شکم و شهوت می‌زنند. شما سفرهٔ عرب‌ها را ندیده‌اید؟! من هم ندیده‌ام، یعنی سر سفره‌شان نبوده‌ام و ندیده‌ام؛ اما مکه که می‌رفتیم یا عمره که می‌رفتیم، وقتی در سالنِ آن هتل برای خودشان و رفیق‌هایشان میز می‌چیدند، بیست نفر رفیق دور هم بودند و سه برهٔ کامل تنوری‌پخت روی دیس می‌ایستادند، ماهی، کباب‌برگ، کباب‌کوبیده، به‌نظرم هشت‌جور سالاد، نوشابه، دوغ، ماست. بیست نفر می‌خواهند سر این میز غذا بخورند، اما غذا هم به‌اندازهٔ دویست نفر است! با دست هم می‌خورند، یعنی گوشت این بره را می‌کَنَند و با قاشق هم کاری ندارند. بعد هم پیغمبر(ص) می‌فرمایند: پرخوری تحریک شهوت جنسی شدید می‌کند. هر کدام چهار زن عقدی و سی زن صیغه‌ای دارند و خیلی آدم‌های جالبی هستند! آنهایی که بد هستند، خوب‌هایشان هم که واقعاً خوب هستند. بالاترین خوبان عرب در تمام تاریخ بشر به فرمودهٔ پیغمبر(ص)، این 72 نفری بودند که به کربلا آمدند. اینها مرد و زنشان از همه‌چیز آزاد بودند.

از بغداد راه می‌افتد، به کجا می‌خواهد برود که این دو بار را خالی کند؟ خیلی عجیب است، امام می‌فرمایند بازار شام؛ یعنی می‌خواهد از بغداد تا دمشق برود. امام باقر(ع) می‌گویند: در این راه که چندصد کیلومتر است، نه چشمی پیدا می‌شود که به شهوت به این دختر نگاه بکند و نه دستی پیدا می‌شود که به بارش دست دراز بکند. این امنیت است! این امنیت از کجا می‌آید؟ شکر کردن نعمت‌های مادی و معنوی.

 

حضرت زهرا(س)، شکرگزار واقعی نعمت‌های الهی

صدیقهٔ کبری(س) در جملاتشان می‌فرمایند: «الحمد لله على ما أنعم و له الشكر على ما ألهم و الثناء بما قدم من عموم نعم ابتداها و سبوغ آلاء أسداها و إحسان منن‏». وقتی «آلاء» را نام می‌برد، «من عموم نعم ابتداها و سبوغ آلاء أسداها» از نعمت‌های معنوی بزرگ خدا که مجانی به ما داده است؛ مگر با فرستادن انبیا تا روز قیامت از مؤمنین پول خواسته که به‌خاطر فرستادن پیغمبر، امام و قرآن پول بدهید؟! اگر هم پولی مثل خمس و زکات از ما خواسته، به نفع خودمان و به نفع مردم فقیر، ازکارافتاده و به نفع مردمی از ما خواسته است که چرخ زندگی‌شان با چندرغاز پول ما راه می‌افتد؛ اما برای دین، انبیا، ائمه و قرآن از ما مزدی نطلبیده است. صدیقهٔ کبری(س) نعمت‌های مادی را تقریباً در یک چهارچوب کلی و نعمت‌های معنوی را در یک چهارچوب کلی بیان می‌کنند و خودشان را هم شکرگزار واقعی هر دو نعمت معرفی می‌کنند.

-انفاق نعمت، بهترین گونهٔ شکرگزاری

داد زهرا(س) از دست حکومت درآمد؛ ولی هیچ‌وقت کنار هیچ نعمتی دادِ با تأسف و بدون ‌تأسف نزده و یک‌بار در دورهٔ عمرش در مسئلهٔ نعمت‌ها چون‌وچرا نکرده است. نعمت‌های مادی را که مصرف می‌کرد، بهترین شکر را به‌جا می‌آورد. بهترین شکر کدام است که ما هم یاد بگیریم؟ همین امشب در آیاتی که قرائت شد، امیرالمؤمنین(ع) دیدند زهرا(س)، دو پسر و دو دخترش سه شبانه‌روز است نان نداشته‌اند که بخورند، یک مقدار پنبه قرض کرده و به خانه آورده، زهرا(س) پنبه را به‌اندازهٔ مزد یک روز ریسیده، بعد فردا و بعد پس‌فردا، روز اوّل پنبهٔ ریسیده‌شده را برده و طرف پول داده، امیرالمؤمنین(ع) هم گندم یا جو خریده و به خانه آورده، زهرا(س) خودش آرد کرده و خودش هم پخته است. پنج شش نان برای روز اوّل بیشتر درنیامده بود، نذر داشتند و روزه بودند: «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً × وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا»(سورهٔ انسان، آیات 7-8). یک‌دفعه اوّل افطار که آمدند افطار بکنند، هنوز لقمهٔ نان را نگرفته بودند که در زدند. فردا شب و پس‌فردا شب هم همین‌طور؛ گفتند گرسنه به سر می‌بریم و آب می‌خوریم که نگذاریم مسکین و یتیم و اسیر گرسنه بمانند.

شکر نعمت یعنی انفاق نعمت، به‌جا خرج کردن نعمت و در مصرف نعمت برای خودم اسراف نکنم. من می‌توانم پنج فرش دست‌باف برای خانهٔ جدیدم بخرم، چه نیاز است که فرش ابریشمی بخرم؟ همسر من دو النگو، یک انگشتر و یک گردن‌بند و دو گوشواره می‌خواهد، چه نیازی دارد از آن جنس‌هایی بخرم که چند قیراط الماس در آن است و فروشنده می‌گوید این یک سرویس سیصد‌میلیون تومان است؟ بدن من چه نیازی به سیصدمیلیون تومان آویزه دارد؟

شکر نعمت، یعنی به‌جا مصرف کردن شکر نعمت عقل، آلاء یعنی نعمت دیگر، نعمت معنوی؛ شکر هزینه کردن عقل، نشستن و مثل امشب شما گوش دادن و یاد گرفتن است. شما الآن شکر عقلتان را طبق قرآن انجام می‌دهید؛ شکر زبان، خوب حرف زدن با همه -شیعه، سنّی، یهودی، مسیحی، زرتشتی، توده‌ای، کمونیست یا لائیک- است: «قولوا للناس حُسنا»، این شکر زبان است؛ شکر چشم، خوب دیدن است؛ شکر شکم، حلال خوردن است و شکر قدم، جاهای مثبت رفتن است. زهرا(س) تمام نعمت‌ها را شکر می‌کرد، چون همه را به‌جا مصرف می‌کرد. این شکرش هم برای نعمت‌های معنوی و هم برای نعمت‌های مادی بود.

-امنیت خانه در پیروی از زندگی زناشویی زهرا(س)

اینها شایستگی دارند که ما از آنها اطاعت بکنیم و زن و مَرد ما به آنها اقتدا بکنیم. خانم‌ها بزرگواری کنند کتاب‌های کم‌حجمِ پنجاه شصت صفحه‌ای که زندگی زهرا(س) را نوشته‌اند و همه‌جا هم دارند، بگیرید و بخوانید. در مادری، شوهرداری، بچه‌داری و امور مادی زندگی پیرو و دنباله‌رو او باشید. برای امیرالمؤمنین(ع) هم جزوه نوشته‌اند که چگونه با زن و بچه‌اش رفتار می‌کرد، آن را هم بخوانید. زندگی زن و شوهرها که دنبالهٔ زندگی زهرا(س) و امیرالمؤمنین(ع) باشد، خانه را در امنیت کامل نگه می‌دارد. -زهرا(س)، الگوی زندگی امام عصر(عج)

«الحمد لله على ما أنعم و له الشكر على ما ألهم و الثناء بما قدم» این گفتارش است که همین گفته‌ها را در هجده سال عمرش به‌طور کامل عمل کرده است.

برادران و خواهران! صدیقهٔ کبری(س) هیچ‌چیزی را از شکر کم نگذاشته و خیلی عجیب است، امام دوازدهم که به حضرت در روایات «بقیة‌الله»، یعنی به‌جا مانده از 124هزار پیغمبر و یازده امام می‌گویند؛ یعنی می‌خواهند به ما بگویند آنچه خوبان همه داشتند، خدا همه را در تو جمع کرده است. وقتی می‌خواهند قیامت حضرت را معرفی کنند، می‌گویند: «المهدی طاووس اهل الجنه». ایشان که بناست سفرهٔ عدالت و انصاف را به ارادهٔ خدا در پنج قارهٔ زمین پهن بکند؛ یک خانم هجده‌ساله را می‌فرمایند: در تمام امور زندگی‌ام زهرا(س) سرمشق من است. خدا نکند که ما لیاقت اقتدای به این زن و شوهر را نداشته باشیم. هیچ فشاری هم به ما در اقتدای به این زن و شوهر وارد نمی‌شود؛ زندگی پاک فشاری ندارد، اما زندگی ناپاک خیلی فشار دارد. هیچ‌وقت خوبی‌ها فشار ندارد و بدی‌ها فشار روحی، روانی، پشیمانی، رنج و عذاب وجدانی دارد؛ اما هیچ‌کدام از خوبی‌ها نه رنج وجدانی و نه عذاب روحی دارد.

-انفاق صدیقهٔ کبری(س) در شب عروسی

پیغمبر نشسته بودند، جبرئیل نازل شد و شروع به صحبت کرد و گفت: یا رسول‌الله! اگر خدا ما را از فرشته بودن درآورد، زمین بفرستد و بگوید در زمین زندگی کنید، می‌دانی ما اگر به انسان تبدیل بشویم و بخواهیم در زمین زندگی کنیم، چه‌کار می‌کنیم؟ فرمودند: چه‌کار می‌کنید؟ گفت: یک کار ما این است که هر تشنه‌ای را سیراب کنیم؛ اگر کسی تشنهٔ آب است، خانه‌اش را لوله‌کشی کنیم؛ اگر کسی تشنهٔ علم است، علم به او انتقال بدهیم؛ اگر کسی تشنهٔ محبت است، عاشقانه به او محبت بکنیم. کار دوم ما این است که می‌گردیم و مردهای عیالوار را گیر می‌آوریم که حقوق و درآمدشان با هزینه‌شان نمی‌خواند. سه میلیون حقوق و چهارمیلیون خرج دارد یا پنج میلیون درآمد و هفت میلیون خرج دارد. نمی‌گذاریم اینها یک شب یا یک روز نگران باشند و همین‌طور کمک دائمی برایشان می‌فرستیم. ما اگر به انسان تبدیل بشویم و وارد زمین شویم، این کار را برای عیالوارهایی انجام می‌دهیم که کمبود دارند.

هر کاری که بنا بود اگر فرشتگان انسان می‌شدند، انجام بدهند، صدیقهٔ کبری(س) انجام داده و خیلی جالب است که شب عروسی در تاریکی کوچه به خانم‌هایی که داشتند او را می‌بردند، گفت: خانم‌ها صدا می‌آید، سکوت کنید! دیدند صدای یک زن است. حالا زهرا(س) را نمی‌شناخت و گفت: خوش‌به‌حالت عروس! لباس عروسی تن توست و من یک پیراهن درست‌وحسابی ندارم که بپوشم. زهرا(س) فرمودند: خانم‌ها دور مرا با چادرها بگیرید و پنهان کنید تا این پیراهن شب عروسی را درآورم و به این مستحق بدهم و پیراهن کهنهٔ خانهٔ پدرم را بپوشم. این کار را کرد و این شکر نعمت بود. فردا صبح وقتی پیغمبر(ص) آمدند، گفتند: دخترم پیراهن دیشبت کجاست؟ گفت: آقا زن مستحقی سر راهم را گرفت، به او دادم و این پیراهن کهنهٔ خانهٔ شما را پوشیدم. اشکشان ریخت و به زهرا(س) گفتند: جانم فدای تو! این زندگی عادلانه و پاک است که همهٔ اهل‌بیت(علیهم‌السلام) این‌گونه بوده‌اند.

 

کلام آخر؛ پیراهن کهنه‌ای که غارت شد

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو بستم××××××××باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی؟

ای گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه×××××××ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی؟

عشق و درویشی و انگشت‌نمایی و ملامت××××××××همه سهل است، تحمل نکنم بار جدایی

گر بیایی دهمت جان، ور نیایی کشدم غم××××××× من که بایست بمیرم، چه بیایی چه نیایی

شما شب عروسی پیراهن نو را به مستحق دادید؛ پسر دلبندت هم وقتی در کربلا می‌خواست به میدان برود، به فضه فرمودند: خواهرم زینب متوجه نشود، از بارهای من یک پیراهن کهنه برایم بیاور! فضه نگران شد و گفت: آقا پیراهن کهنه برای چه می‌خواهید؟ فرمودند: می‌خواهم زیر لباس‌هایم بپوشم که اگر مردم لباس‌هایم را غارت کردند، این پیراهن برایم بماند؛ اما روز یازدهم وقتی خواهر آمد، آن پیراهنی که طبق فقه باید کفن ابی‌عبدالله(ع) بود؛ تا بدن قطعه‌قطعه را نگاه کرد، روی زمین نشست و گفت: «حسین جان کفنت کو، به تن پیراهنت کو؟».

این پیراهن زخم‌آلود و خون‌آلود را در شام از یزید پس گرفت و وقتی وارد حرم پیغمبر(ص) شد، مرد و زن دیدند که پیراهنی را درآورد و روی قبر پیغمبر(ص) انداخت: یا رسول‌الله! این پیراهن عزیزت است، ببین با حسین ما چه کردند...

 

تهران/ حسینیهٔ حضرت ابوالفضل(ع)/ دههٔ سوم جمادی‌الاولی/زمستان1397ه‍.ش./ سخنرانی اوّل

 

برچسب ها :