لطفا منتظر باشید

شب سوم چهارشنبه (17-11-1397)

(تهران حسینیه حضرت ابوالفضل (ع))
جمادی الاول1440 ه.ق - بهمن1397 ه.ش
10.84 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

انسان، ساختمانی الهی

روایت بسیار مهمی که در جلسهٔ قبل خوانده شد، توضیح داده نشد. روایت از روایت‌های فوق‌العاده مهم است. رسول خدا(ص) می‌فرمایند: «الإنسان بنیان الله» انسان یک ساختمان الهی و خدایی است که شروع این ساختمان به پاکی، درستی و حق بوده است. وقتی او را به‌دنیا آورده، از هر جهت سالم به‌دنیا آورده است، «ملعون من هدم بنیانه» و کسی که این ساختمان خداساخته را تخریب کند، از رحمت خدا محروم، ممنوع، دور و مطرود است.

 

بخش‌های ساختمان وجودی انسان

الف) بدن انسان

از ابتدایی که بشر وارد علم و دانش و اندیشه شده، چند حقیقت برای این ساختمان بیان کرده است و کسی هم منکر این چند حقیقت نیست، مگر اینکه پَست و مخالف حقیقت باشد. یک بخش این ساختمان، بدن است که در قرآن مجید می‌فرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ»(سورهٔ تین، آیهٔ 4). این جملهٔ «أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» نه برای آسمان‌ها، نه برای زمین، نه برای فرشتگان و نه برای جن به‌کار گرفته شده است، بلکه ما انسان را «أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» آفریدیم؛ یعنی به زیباترین سرشت و اندام و این مخلوق زیبایی است که زیبایی او بر همهٔ زیبایان عالم می‌چربد و این زیبایی وزن بیشتری دارد.

-رابطهٔ تنگاتنگ اعضای بدن انسان

یک بخش این ساختمان، بدن است که کم ساختمانی نیست. عزیزانی که اهل تحصیل در دانشگاه هستند، می‌دانند کتاب‌های زیادی در داخل و خارج، تحت عنوان فیزیولوژی انسان نوشته شده است. گستردگی این ساختمان به نوعی است که از اوایل قرن نوزدهم در شرق و غرب، دانش هر عضوی را جدا کردند و گفتند: دیگر روزگاری نیست که یک نفر بتواند به همهٔ بدن شناخت پیدا بکند و این امکان ندارد؛ لذا دانشی را تحت عنوان چشم‌پزشکی، گوش و حلق و بینی، گوارش، دندان، پوست، مو و کلیه قرار دادند و همه دانش مستقلی شد؛ چون وضع ساختمان بدن معلوم شد که خیلی گسترده است و روابط این اعضا و جوارح با همدیگر، رابطهٔ بسیار تنگاتنگی است و اگر همه‌شان با هم در ارتباط نبودند، این ساختمان به پا نمی‌شد. این یک رشته که اسمش را فیزیولوژی گذاشته‌اند. یکی دو سه کتاب را من اسم ببرم که خودم اینها را خوانده‌ام؛ اگر یادتان ماند و پیدا کردید و خریدید، برای خودشناختن بخرید و بخوانید. کتاب «راز آفرینش انسان» که در فرانسه نوشته شده و این‌قدر هم دقیق نوشته شده که مترجم کتاب برای هر بخشی، آیاتی از قرآن مجید را در پاورقی شاهد آورده است. این آیاتی که در پاورقی آورده، به خاطر این بوده است که به خارجی‌ها بگوید قبل از اینکه شما این حرف‌ها را برای بدن کشف بکنید، قرآن مجید 1500 سال پیش فرموده و راه دانش فیزیولوژی را به روی بشر گشوده است. مسائلی که در قرآن دربارهٔ بدن است، آیاتی دربارهٔ دست، آیاتی دربارهٔ پا، آیاتی دربارهٔ پوست، آیاتی دربارهٔ چشم، آیاتی دربارهٔ گوش، آیاتی دربارهٔ زبان و آیاتی دربارهٔ دستگاه گوارش است؛ البته قرآن بنا نداشته که اینها را توضیح بدهد، بلکه فقط سبک آیات به‌گونه‌ای است که برای یک انسانِ بااندیشه ایجاد شوق می‌کند تا دنبال بکند اینکه خدا می‌فرماید: «أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ × وَلِسَانًا وَشَفَتَيْنِ»(سورهٔ بلد، آیات 8-9). یک آیه است که سه عضو را در این آیه بیان کرده و سؤال می‌کند: ای انسان، آیا دو چشم برای تو قرار ندادم؟ آیا برای تو زبان قرار ندادم؟ آیا برای تو دو لب قرار ندادم؟ اگر مشکلی برای یکی از لب‌ها پیش بیاید و آن را بِبُرّند، به حرف زدن طبیعی انسان خاتمه داده می‌شود؛ اگر بیماری به نوک زبان بزند و طبیب حاذق و متخصص بگوید باید بُرید، حرف زدن خاتمه پیدا می‌کند.

-شگفتی امیرمؤمنان(ع) از ساختمان بدن انسان

چه داستانی است که پانزده قرن قبل به نقل «نهج‌البلاغه»، امیرالمؤمنین (ع)می‌فرمایند: منِ علی در شگفتم که خداوند انسان را وادار کرده و با استخوانی می‌شنود، با لبهٔ گوشتی حرف می‌زند و با جنسی از پیه، هرچه را دلش می‌خواهد، می‌تواند ببیند. اولاً چشم ما چقدر است؟ از یک بادام کوچک‌تر است، ولی شما روی پشت‌بام بایست، تمام آسمان را در خودش جا می‌دهد. در هواپیما بنشین و پایین را نگاه کن، تمام کوه‌ها، زمین، دریاچه یا دریای خزر و خلیج فارس را نشان می‌دهد(من در هواپیما دیده‌ام)، همهٔ رنگ‌ها، قیافه‌ها، میلیاردها ستاره، سبزی‌ها، درختان و میوه‌هایش را می‌بیند؛ اگر اینها در چشم نیاید و انعکاس پیدا نکند، آدم هیچ‌چیزی را نمی‌بیند. در ساختمان چشم چه‌کار کرده است که عالَم در آن جا می‌گیرد؟ جا نگیرد که ما نمی‌بینیم! باید جا بگیرد تا ما ببینیم. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: تعجب می‌کنم که این انسان با یک‌ذره پیه می‌بیند، با یک‌ذره گوشت می‌تواند به هر زبانی حرف بزند، با چندپاره استخوان -استخوان میانی، سندانی و چکشی- می‌شنود و برای شنیدن از گوشش تا مغزش چندمیلیون سیم‌کشی شده است که بتواند یک کلمه را بشنود و چندمیلیون از چشمش تا مغز سیم‌کشی شده است تا بتواند ببیند. مگر می‌شود کتاب بدن را به این زودی مطالعه کرد و خواند؟

-جاری بودن نشانه‌های آفرینش در وجود آدمی

خیلی عجیب است، در همین کتاب «راز آفرینش انسان» است و نویسندهٔ دانشمندش می‌گوید: تا الآن که کتاب را می‌نویسم و بعد آن را نمی‌دانم، آنچه از معدهٔ تنها کشف شده، معده آزمایشگاهی است که یک‌میلیون کار فیزیکی و شیمیایی انجام می‌دهد. شما عدد یک‌میلیون را روی کاغذ بنویس، یک عدد «یک» و شش تا صفر، بعد هم اندازهٔ معده را روی کاغذ بکش؛ آن‌هم معده‌ای که ضخامتش میلی‌متری است. شاید در بیمارستان‌ها دیده باشید به بعضی‌ها که دستگاه وصل است، یک مادهٔ زرد کم‌رنگی از معده در شیشه می‌آید که آن ماده اسید است. همهٔ معده‌ها این اسید را دارند و اگر این اسید تعطیل شود، معده نمی‌تواند حتی یک برگ سبزی یا یک گندم کوبیدهٔ آردشدهٔ بسیار نرم را هضم بکند. حالا این اسیدی که در این شیشه می‌رود، روی یک تکه آهن یا یک تکه ورق بریزیم، آن را سوراخ می‌کند؛ اما نود سال این اسید در این معده پر است و معده سوراخ نمی‌شود.

قرآن به مردم می‌گوید: «وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ»(سورهٔ ذاریات، آیهٔ 21)، تمام نشانه‌های خدا در وجود خودتان است، آیا نمی‌بینید؟ همهٔ مردم دنیا ماهی‌خور هستند و ماهی تیغ‌های تیز دارد؛ گاهی گوشت ماهی با تیغ‌های تیز لای لقمهٔ برنج و خورش فرو می‌رود و یک استخوان تیز ماهی وارد معده می‌شود، اگر معده آن را رها کند و به چند جای معده بخورد، سوراخ می‌کند؛ اما معده درجا با اسیدپاشی، تیزیِ تیغ را می‌بُرّد و بعد با موادی که دارد، روکشی برای این تیغ درست می‌کند که با هضم غذا در دستشویی بیرون برود. تیغ را باندپیچی می‌کند که در راه بیرون رفتن زخم نکند. معده این شعور را از کجا آورده است که باید سر تیزش را زد و بقیه هم با مواد لازم باندپیچی کرد؟ این یک کار معده است و هضم کردن یک کار معده است. وی می‌گوید یک‌میلیون کار انجام می‌دهد. حالا شما در همین کتاب‌ها بخوانید، خیلی اعجاب‌انگیز است.

یک کتاب دیگر که چند دانشمند با هم نوشته‌اند و «فیزیولوژی انسان» نام دارد. در این کتاب اعضا و جوارح را مورد دقت علمی قرار داده‌اند که پروردگار عالم در ساختمان این اعضا و جوارح چه هنری به خرج داده است. پلک چه‌کاره است؟ موهای روی پلک چه‌کاره هستند؟ ابرو چه‌کاره است؟ چشمهٔ شوری که در چشم است و تا نودسالگی آب شور تولید می‌کند تا این پیه خشک نشود و نشکند، چه کاره است؟ بدن این آب شور را در کجا تولید می‌کند و با چه لوله‌هایی به گوشهٔ چشم می‌فرستد؟ آب گوش این‌قدر تلخ و بدبوست که اگر آدم ده ساعت بخوابد و یک‌مرتبه حشرهٔ مضرّی وارد گوش شود، این‌قدر این بو بد است که حشره فرار می‌کند. ما خواب هستیم و گوش ما هم به هیچ عنوان در ندارد که حالا شب می‌خواهیم بخوابیم، در آن را ببندیم؛ ولی چشم ما در دارد، وقتی می‌خوابیم، بسته می‌شود و وقتی بیداریم، چون هوا آلوده است، دائماً با آب شور رفت‌وآمد پلک چشم را شست‌وشو می‌دهد. زیر زبان هم سه جفت چشمهٔ آب شیرین در جریان است.

-دوری از رحمت خداوند برای تخریب‌کنندگان ساختمان انسانیت

آیا نباید تا آخر عمر به اینها فکر کرد، نباید سازنده را دید و به او ادب کرد؟ اینکه پیغمبر(ص) می‌فرمایند: «ملعون من هدم بنیانه» لعنت خدا به کسی است که این ساختمان را ویران کند، با چه‌چیزی است؟ با عرق‌خوری، با الکل، با مشروب، با گوشت‌های حرام، با غذای فاسد، با پرخوری، با کم‌خوری، با ایجاد خستگی مفرط، با بی‌خوابی. ملعون است کسی که این ساختمان را تخریب بکند.

خیلی عجیب است من چند سال پیش از اخبار تلویزیون شنیدم که دانشمندان آلمان به این نتیجه رسیده‌اند که زیان و ضرر الکلی که مشروب‌خورها و الکل‌خورها می‌خورند، تا هفت نسل را عبور می‌کند؛ یعنی زیان‌هایش وارد بچه‌هایشان می‌شود، از آنها وارد نوه‌ها، از آنها وارد نبیره‌ها و از آنها وارد ندیده‌ها تا هفت نسل، این زیان مشروب‌خوری جریان دارد؛ ولی پیغمبر ما هفت نسل را قبول ندارد و می‌فرمایند: «كَسْبُ الْحَرَامِ یَبِینُ فِی الذُّرِّیَّةِ» تا روزگاری که اولاد و ذریه از تو به‌وجود بیاید، زیان در او در جریان است. ممکن است نسل تو تا هزار سال بماند، از زیان مشروبات الکلی در امان نیست.

ربا حرام است، چرا حرام است؟ به قول قدیمی‌ها خوردن خون مردم است. خیلی‌ها ربا می‌گیرند، نمی‌توانند بپردازند و خانه‌شان از دست می‌رود؛ چون رباخور اسناد قوی می‌گیرد، دو برابر هم می‌گیرد و خانه‌شان، مغازه‌شان یا کارخانه‌شان از دست می‌رود و زن و بچه‌شان به خاک سیاه می‌نشینند. چرا حرام است؟ در رباخوری ظلم و بی‌رحمی وجود دارد. عموی پیغمبر(ص) از زمانی که پیغمبر(ص) به‌دنیا آمد، چون سن او از پیغمبر(ص) بیشتر بود و هنوز پیغمبر(ص) به‌دنیا نیامده بود، او کاسب بود. شغلش رباخوری بود و رئیس رباخورهای مکه بود. عموی او تا کی ربا را ادامه داد؟ تا زمانی که رسول خدا(ص) هجرت کرد، این آدم رباخور با مشرکین مکه به جنگ بدر آمد تا پیغمبر(ص) را بکشد. این عمو به کشتن پیغمبر(ص) دسترسی پیدا نکرد و به مکه برگشت؛ بعد به مدینه آمد و رباخوری‌اش ادامه پیدا کرد. پیغمبر اکرم(ص) در سفر آخر حج، دو بار در مسجدالحرام، یک‌بار در عرفات و دو بار در منا با صدای بلند اعلام کرد: من هر ربایی، حتی ربای عمویم عباس را باطل اعلام می‌کنم. مردم! به هر کسی بدهکار هستید، ربا ندهید و اصل مال را بدهید. عباس مُرد و آلودگی ربا در نسلش آمد که نهایتاً نسل این حرام‌خوار دولتی را به‌نام بنی‌عباس تشکیل دادند.

من می‌شمارم، ببینید این ذریه‌ای که حرام پدرشان در آنها اثرگذاری داشته، چندتا از امام‌های ما را شهید کردند! حالا زجرهایشان را کاری ندارم؛ آن ساداتی که شصت‌تا شصت‌تا شب‌ها به دستور هارون سر بریدند، آنها را کار ندارم؛ ساداتی که دورشان را زنده‌زنده دیوار چیدند و نابود کردند، آنها را هم کار ندارم؛ فقط ببینید این حرام‌خورها چندتا از امامان ما را شهید کردند! امام صادق، موسی‌بن‌جعفر، امام هشتم، حضرت جواد، امام هادی، امام عسکری(علیهم‌السلام) و دربه‌در هم به‌دنبال امام زمان(عج) گشتند تا بکشند، اما ایشان را پیدا نکردند. این نتیجه حرام‌خوری است. تخریب از این بالاتر که آدم این ساختمان را خراب بکند و بعد از خراب شدن، امام‌کش از آب درآید؟! حالا اگر امام را پیدا نکرد، هدف‌های امام را می‌کُشد؛ حجاب را می‌کُشد، حلال‌ها را می‌کُشد و حرام‌ها را حلال می‌کند، به مردم بی‌رحمی می‌کند. این حرام است. حالا به پیغمبر(ص) حق می‌دهید که فرموده‌اند: «ملعون من هدم بنیانه» کسی که این بنیان را تخریب بکند، از رحمت خدا دور است.

-قبولی عمل صالح و عبادت، در سایه‌سار حلال‌خوری

«كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ»(سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 51) پاکیزه‌خور و حلال‌خور باشید؛ این از آیات عجیب قرآن است! بعد از حلال‌خوری می‌گوید: «وَاعْمَلُوا صَالِحًا» کار خیر و عبادت کنید؛ چون با حرام‌خوری، نه کار خیر و نه عبادت شما قبول می‌شود. شما را خیلی نترسانم‌، پیغمبر(ص) می‌فرمایند: کسی که یک لقمهٔ حرام بخورد، حالا این حرام مثل گوشت خوک، مشروب، گوشت مِیته ذاتاً حرام باشد، یا حلالی باشد که با حرام، یعنی با پول دزدی، غصب، اختلاس و ظلم به‌دست آورده است، می‌فرمایند: تا زمانی که آثار این یک لقمهٔ حرام در بدن است، پروردگار هیچ عبادتی را قبول نمی‌کند؛ چون عبادت نجس است و باید پاکی به پیشگاه خدا ارائه داد. «الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ»(سورهٔ نور، آیهٔ 26) این اسلام است؛ یعنی شما فکر کنید اگر اسلام در کل کشور عمل بشود، چه می‌شود و کشور چه‌چیزی از آب درمی‌آید؟ حتماً همین دو سه روزه در اخبار شنیدید که چقدر معصیت، فسق و فجور، ظلم و تعدّی فراوان شده است که می‌خواهند به‌خاطر احترام به بیست‌ودوم بهمن پنجاه‌هزار زندانی را آزاد کنند! مگر چقدر در زندان هستند؟! اینها به‌خاطر نماز یا جلسه آمدن یا گریهٔ بر ابی‌عبدالله(ع) یا عزاداری یا کار خیر به زندان آمده‌اند؟ چقدر در زندان هستند که می‌خواهند پنجاه‌هزار تای آن را آزاد کنند؟ حالا اینها آزاد می‌شوند، آیا این پنجاه‌هزار تا همه توبه می‌کنند و آزاد می‌شوند یا اینکه در زندان رفتند و با چهار نفر دیگر قاتی می‌شوند، چهارتا روش دیگر جنایتی را یاد گرفتند و بیرون می‌آیند؟

خیلی حرف است «ملعون من هدم بنیانه»! این یک بخش این ساختمان است؛ واقعاً کجای این کتاب را برایتان بخوانم؟ می‌دانید و گاهی هم تلویزیون نشان می‌دهد. روی قیافه‌شان سایه می‌اندازد که پیدا نباشند؛ گوشه و کنار نشسته‌اند و با آمپول در رگشان مواد تزریق می‌کنند. داستان رگ را در همین کتاب‌های علمی بخوانید که چند متر رگ و به تعبیر امروز، لوله‌کشی است که خون در آن جریان دارد. هر بدنی چند متر رگ دارد؟ نوشته‌اند اگر میخی را روی زمین بکوبید، سر رگ را از بدن درآورید و گره بزنید که بشود این رگ را بکشی، این رگ‌های بدن را روی همدیگر ببندید که سرش را به یک میخ روی زمین گره زده‌اید، 365هزار کیلومتر رگ در فضا می‌رود، یک‌دور به دور کرهٔ ماه پیچیده می‌شود و دوباره به آن میخ برمی‌گردد و سر دومش را گره می‌زنند. بدن این مقدار لوله‌کشی دارد، تخریب آن درست است که نجاست و رسوب گناه در این لوله‌کشی‌ها بریزند؟ این درست است، چشمی که صدها کتاب علمی برای آن نوشته شده، یک جوان چشمش را به دختری در خیابان، پارک و دانشگاه بدوزد یا یک دختر به پسری چشم بدوزد، زمینهٔ ازدواج هم نداشته باشند یا پدر و مادرها رضایت ندهند، آن‌وقت اینها تا زمانی که عاشق همدیگر هستند، حالا کِی آتش این عشق خاموش می‌شود، مرتب معصیت کنند که دیگر معاصی را می‌دانید چیست. این تخریب است!

ب) عقل انسان

یک بخش وجود هم عقل است؛ من یک جمله دربارهٔ عقل بگویم، بعد تخریب عقل را بگویم؛ اگر شما کل عالم هستی را یک درخت فرض کنید(من این را از روایات و آیات استفاده کرده‌ام) که میلیاردها شاخه بر این درخت است؛ شاخهٔ وجود ماهی‌ها، شاخهٔ پرندگان، شاخهٔ چرندگان، شاخهٔ کهکشان‌ها، شاخهٔ سحابی‌ها، شاخهٔ منظومه‌های شمسی و بنا به آیات قرآن، پرارزش‌ترین شاخهٔ این درخت، شاخهٔ وجود انسان است. چرا؟ برای اینکه گران‌ترین میوهٔ عالم هستی در این شاخه است که آن عقل است. حالا شما عقل را با تماشای ماهواره‌ها و فیلم‌های نجس، با خواندن کتاب‌های ضال و مُضل و با راه دادن انواع وسوسه‌ها و سفسطه‌ها ویران کن؛ چه گناهی مرتکب شده‌ای؟ ای انسان، تخریب این عقل که باارزش‌ترین میوهٔ جهان هستی است و خدا در شاخهٔ وجود تو قرار داده، چقدر گناهش سنگین است؟ یا روان را که صفحٔه پاک‌ترین رشته‌های اخلاقی -مهرورزی، فروتنی، تواضع، محبت است، با حسد، با کلنگ حرص، تیشهٔ بخل، تیشهٔ کبر، تیشهٔ نفاق از ریشه خراب بکنی؛ «يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ»(سورهٔ حشر، آیهٔ 2)، قسمت روان این بیت وجود را با دست خودتان تخریب بکنید و به جای اینکه یک کانون مهر، محبت، تواضع، فروتنی و ادب بشوی، کانونی از رذایل اخلاقی بشوی. گناه این تخریب و عذابش چقدر است.

این یک دورنمایی از توضیح این روایت بود؛ توضیح جالب علمی‌تری هم دارد که ان‌شاءالله آن را فردا شب برایتان می‌گویم. خیلی مهم است و با ایام وابسته به صدیقهٔ کبری، فاطمهٔ زهرا(س) تناسب دارد. توضیح آن برای فردا شب، با لطف و یاری و احسان او.

دلا غافل ز سبحانی چه حاصل ×××××××××× مطیع نفس و شیطانی چه حاصل؟

بود قدر تو افزون از ملائک ××××××××××× تو قدر خود نمی‌دانی چه حاصل؟

 

کلام آخر؛ ساختمان آباد بلال و آخرین درخواست زهرا(س)

عجب ساختمان پاک و آراسته‌ای بود، عجب گلو و زبان ملکوتی، عرشی و الهی‌ای بود که این روزها در بستر بیماری به امیرالمؤمنین(ع) گفت: علی جان دوست دارم یک‌بار دیگر بعد از مرگ بابام، صدای اذان بلال را بشنوم. چه ساختمان آبادی است که زهرا(س) می‌گوید دوست دارم از این ساختمان و گلوی این ساختمان اذان بشنوم! اتفاقاً اذان‌گوهای دولت هر روز صبح و ظهر و شب اذان می‌گفتند، اما اصلاً زهرا(س) گوش نمی‌داد و هیچ اثری هم در وجودش نداشت؛ چون می‌دید این اذان از زبان‌های نجس و گلوهای آلوده درمی‌آید و اذان نیست، بلکه تأیید یک حکومت ظالم و غاصب است. فرمودند: الآن می‌روم و پیغام شما را به بلال می‌دهم؛ در زد، تا بلال در را باز کرد و چشمش به امیرالمؤمنین(ع) افتاد، زارزار گریه کرد و گفت: علی جان، چه عجب به در خانهٔ من آمدی! فرمودند: بلال، زهرا منتظر است تا امروز ظهر اذان تو را بشنود. گفت: آقا من که بعد از مرگ پیغمبر(ص)  و این حوادث بنا نداشتم اذان بگویم؛ اما به زهرا(س) بگو همین امروز اول ظهر اذان می‌گویم. کم‌کم زمان به ظهر نزدیک می‌شود، صدا زد: حسن جان، حسین جان، بیایید و زیر بغل من را بگیرید و از بستر بلند کنید. او را بلند کردند، به امیرالمؤمنین(ع) عرض کرد: امکان دارد پیراهن پدرم را برایم بیاورید؟! پیراهن پیغمبر(ص) را روی سر انداخت و به حسن و حسین گفت: کنار بسترم بنشینید. در پنجره باز است، صدای بلال آمد: «الله اکبر»؛ سر حسن و حسین را به سینه گرفت و گفت: عزیزان من، چرا دیگر جدتان نمی‌آید تا شما را با خودش به مسجد ببرد؟ چرا دیگر صدای پیغمبر به گوش من نمی‌رسد؟ بلال گفت: «اشهد ان لا اله الا الله»، حضرت گفت: همهٔ وجود من به توحید شهادت می‌دهد. وقتی اسم پیغمبر(ص) را برد، حسن و حسین به‌سرعت دویدند و گفتند: بلال، دیگر اذانت را ادامه نده، مادر ما غش کرده است. دختر پیغمبر، شما اسم بابا را شنیدی و غش کردی؛ اما زینب(س)، دخترت وقتی بدن قطعه‌قطعهٔ را دید، وقتی سر بریده را بالای نیزه دید، وقتی دید بچه‌ها را در این بیابان با تازیانه و کعب نی می‌زنند...

 

تهران/ حسینیهٔ حضرت ابوالفضل (ع)/ دههٔ سوم جمادی‌الاولی/ زمستان1397ه‍.ش./ سخنرانی سوم

برچسب ها :