لطفا منتظر باشید

شب دوم یکشنبه (5-12-1397)

(رفسنجان مسجد الزهرا)
جمادی الثانی1440 ه.ق - اسفند1397 ه.ش

0

11.82 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

انسان کامل، جامع همهٔ ارزش‌ها و فاقد هر عیبی

ظاهر بعضی از آیات کتاب خدا و روایات، معمولی به‌نظر می‌رسد؛ با اینکه قرآن مجید، علم، رحمت، هدایت، شفا و نور پروردگار است. اینها اسم‌هایی است که خود پروردگار برای قرآن کریم قرار داده و روایات صحیح و درست و واقعی هم، طلوع تجلیات انسان کامل است؛ انسانی که اگر بخواهیم او را در یک جمله بشناسانیم و به قول دانشمندان، دربارهٔ او تعریف منطقی ارائه بدهیم، باید بگوییم انسان کامل یعنی وجود پاکی که جامع همهٔ کمالات و ارزش‌ها و فاقد همهٔ عیوب و نواقص است. اینکه این‌گونه گفته می‌شود، بی‌دلیل نیست!

-انبیای الهی و امامان، فوق همهٔ انسان‌ها

شما از طریق قرآن، روایات، اخلاق و اعمال، در وجود هر پیغمبری و امامی دقت کنید، ارزشی را پیدا نمی‌کنید که در او نباشد و عیبی را هم پیدا نمی‌کنید که در او باشد. ما این مطلب را صریحاً از آیهٔ مربوط به حضرت ابراهیم(ع) استفاده می‌کنیم: «وَ إِذِ ابْتَلی إِبراهیمَ ربّه بِکلماتٍ فأتمهنّ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 124)، همهٔ لبهٔ تیز آیهٔ شریفه همین «أتمهنّ» است؛ بعد از این به او خطاب کردم: «إِنّی جاعِلُک لِلنّاسِ إِماماً» تو فوق همهٔ انسان‌ها هستی. بعد ابراهیم به پروردگار عرض کرد: «وَمِنْ ذُرّیتی» در نسل من هم کسی این‌گونه پیدا می‌شود که فوق همهٔ انسان‌ها تا قیامت باشد؟

پروردگار او را دل‌خوش کرد که بله در نسل تو هم پیدا می‌شود. از نسل او انسان مافوق، یعنی دارندهٔ همهٔ ارزش‌ها و پاک از همهٔ عیب‌ها پیدا شد که سیزده‌نفرشان مرد هستند و یک‌نفرشان هم زن است. آیه‌ای که می‌گوید اینها همهٔ ارزش‌ها را دارند و هیچ عیب‌ونقصی ندارند، این آیهٔ سورهٔ احزاب است: «إِنَّمٰا یرِیدُ اَللّٰهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً»(سورهٔ أحزاب، آیهٔ 33). علمای بزرگوار می‌دانند که «تَطْهِیراً» آخر آیه از نظر ادبی مفعول مطلق است که بحث آن به حوزه‌ها مربوط است؛ اینکه پروردگار یک مفعول مطلق در آخر آیه آورده، معنی مفعول مطلق در این آیه این است که پاکی شما خانواده، بی‌عیب بودنتان و ارزش ‌داشتنتان کامل و صد درصد است. این متن قرآن است؛ ما اوّل باید انسان‌های کامل را در قرآن، بعد در روایات ببینیم.

 

آیات قرآن و کلام انسان کامل، در حدّ ظرفیت بشر

حرف‌های این انسان‌های کامل هم گاهی معمولی به‌نظر می‌رسد، اما آیا بعضی‌ از آیات قرآن واقعاً معمولی است؛ یعنی باید به ظاهرش که خیلی هم معمولی و عادی است، قناعت کرد؟ آیا به ظاهر روایاتی که عادی به‌نظر می‌رسد، باید قناعت کرد؟ نه! خدا در این‌گونه آیات چه می‌خواهد بگوید؟ انسان کامل در این‌گونه روایات چه می‌خواهد بگوید؟ در حقیقت، پروردگار عالم با این‌گونه آیات که به قول حکمای اسلامی، تشبیه معقول به محسوس است، می‌خواهد دست ما را با این آیات و انسان کامل می‌خواهد دست ما را با این روایات بگیرد و به عالی‌ترین مسائل عرشی و ملکوتی برساند. یادتان هم باشد که قرآن و روایات، آنجایی که در ارتباط با ماست، به‌اندازهٔ ظرفیت ما حرف زده‌اند؛ آنجایی که در ارتباط با انسان‌های کامل است، اصلاً در حدّ ما نیست، واقعاً نیست! نه حدّ عارف، نه حدّ فیلسوف، نه حدّ حکیم و فقیه، نه حدّ مرجع تقلید و نه حد اساتید ماست؛ ما در این زمینه، طفل کلاس اوّل مدرسه اگر باشیم، هستیم.

-اقرار حقیقت از سوی تربیت‌شدگان مدرسهٔ سقیفه

برای نمونه، من با لطف خدا، از یکی از بزرگ‌ترین عالمان اهل‌سنت که اصالتاً اهل بلخ بود و الآن در افغانستان است، بعد به استانبول ترکیه سفر کرده، در آنجا بوده و کتاب نوشته و از دنیا رفته است، کتابش را که برای چاپِ تقریباً 120 سال پیش است، دارم؛ ولی الآن کتابش را در چهار جلد چاپ کرده‌ام. باز هم تکرار می‌کنم که نقل این روایت برای اهل‌سنت است؛ برای شاگرد مدرسهٔ سقیفه، بنی‌امیه و بنی‌عباس است. یک‌مقدار این را در ذهنتان تحلیل بکنید و ببینید داستان از چه قرار است که تربیت‌شدگان مدرسهٔ سقیفه، اموی و عباسی چاره‌ای جز این ندیدند که حق را اقرار بکنند. ایشان در جلد اوّل چاپ جدید از قول ابن‌عباس می‌نویسد و می‌گوید: ابن‌عباس شاگرد تفسیر امیرالمؤمنین(ع) بوده است؛ البته این حرف ابن‌عباس برای این روایت نیست، روایت را می‌خوانم. یکی به ابن‌عباس گفت: چند سال است که از تفسیر قرآن امیرالمؤمنین(ع) درس می‌گیری، الآن دانش و فهم تو نسبت به قرآن مانند علی(ع) شده است؟ گفت: بیچاره! علم علی(ع) نسبت به قرآن، اقیانوسی است که ساحل ندارد و دانش من نسبت به دانش قرآنی علی(ع)، یک قطره بیشتر نیست که آن قطره را هم من از آن دریا برداشته‌ام.

-محبت و عشق‌ورزی، از اخلاق اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

این عالم سنی، شیخ سلیمان بلخی حنفی‌مذهب؛ حالا اگر شافعی بود، ما می‌گفتیم نه، سختش نبوده که نقل بکند! اما حنفی‌ها و حنبلی‌ها مردم بسیار متعصبی هستند و تعصب خارج از حدود عقل دارند. دین عربستان دین حنبلی است که می‌بینید چگونه هستند؛ چقدر بی‌عاطفه و خشک، آدم‌کش، خائن هستند و به قول دشمن، گاوی برای شیر دادن به کثیف‌ترین مردم دنیا هستند. دین اینها دین احمد حنبل است. ما که این‌همه همدیگر را دوست داریم؛ ما که در کوچه یا حیاط می‌رویم و مورچه می‌بینیم، این طرف‌تر می‌رویم که زیر پایمان له نشود؛ ما که دل نداریم بایستیم و گوسفندی را تماشا بکنیم که کشتنش حلال است؛ یک بوی بسیار دوری از اهل‌بیت(علیهم‌السلام) به ما وزیده است که با زن و بچه مهربان هستیم، به همدیگر محبت و علاقه داریم و کمک می‌کنیم. یک‌نفر از ما برای خاطر همه یک‌مسجد می‌سازد که مردم تا چندهزار سال هدایت بشوند. این محبت و روحیه برای اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است؛ اگر ما هم حنبلی بودیم، بن‌سلمان بودیم. حنفی‌ها هم خشک و تند هستند؛ جنوب شرقی ایران و بخش عمده‌ای از افغانستان، حنفی هستند. اینها را گفتم که عنایت بفرمایید حق چیست! یک عالم حنفی‌مذهب نتوانسته خودش را حاضر بکند که حق را پنهان کند و از دستش برنیامده است. شاید هم ر درون خودش احساس کرده است که اگر من این حق را پنهان بکنم، در قیامت جوابش را ندارم بدهم.

-سرقت بالاترین آیهٔ قرآن در سورهٔ حمد، دستاورد مکتب سقیفه

ایشان می‌نویسد(باز آدرسش را بگویم؛ جلد اول کتاب «ینابیع المودة» به نقل از ابن‌عباس، کتاب از عالم مدرسهٔ بنی‌امیه، بنی‌عباس و سقیفه می‌گوید): امیرالمؤمنین(ع) سورهٔ حمد را تفسیر می‌کردند؛ سورهٔ حمد هفت آیه است که حنبلی‌ها در مسجد مدینه و مکه شش آیه می‌خوانند. قرآن در سورهٔ حجر می‌گوید: «وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِي»(سورهٔ حجر، آیهٔ 87)، سوره‌ای که برایت فرستادم، هفت آیه است. امام صادق(ع) می‌فرمایند: غیرشیعه آیهٔ «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» را که پرمفهوم‌ترین آیهٔ قرآن است، از سورهٔ حمد دزدیده‌اند! امام صادق(ع) کلمهٔ سرقت می‌فرمایند. شما آنجا بوده‌اید؛ وقتی می‌گوید تکبیرة‌الإحرام، «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» نمی‌گوید و با «اَلْحَمْدُلِلّه رَبِّ الْعَالَمین» شروع می‌کند. «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» چه شد؟ امام صادق(ع) می‌گویند بالاترین آیهٔ قرآن را دزدیده‌اند! این هم از برکت مکتب سقیفه، بنی‌امیه و بنی‌عباس است. شما چرا «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» را می‌گویید؟ برای اینکه بوی اهل‌بیت(علیهم‌السلام) به شما خورده است و در قرآن دستکاری نمی‌کنید، جرئتش را هم ندارید، دزد قرآن هم نیستید و «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» را می‌گویید.

-بررسی عالمانهٔ فخررازی در خصوص پرمفهوم‌ترین آیهٔ قرآن

این مطلب را به برادران روحانی بگویم؛ حتماً به کتابخانه‌های شهر مراجعه بکنید. فخر رازی یک عالم بسیار مهم برای قرن هفتم، ایرانی، مورد اعتماد تمام مذاهب اهل‌سنت و آخوند بسیار متعصبی است. در تفسیر قرآنش که چهل جلد است، هر کجا به اسم ما می‌رسد، یا می‌گوید خدا شیعه را لعنت کند یا می‌گوید خدا شیعه را خوار کند. این‌قدر با ما مخالف است! ایشان در جلد اول تفسیرش دربارهٔ حمد و «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»و اینکه آیا نباید «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» را خواند، آیا باید خواند و با صدای بلند خواند، آیا باید خواند و با صدای آهسته خواند، می‌گوید سه نگاه و دیدگاه است. وی می‌گوید: منِ فخر رازی، تمام فتواهای علمای حنبلی، شافعی، مالکی و حنفی را که خودم هم جزء اینها هستم، به‌خاطر نمازهای خودم عالمانه بررسی کرده‌ام که من هفده رکعت نماز را «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» بگویم، آهسته بگویم یا بلند بگویم یا اصلاً نگویم! مدام تحقیق و دنبال کردم تا از مدارک مهم به این نتیجه رسیدم که علی‌بن‌ابی‌طالب در همهٔ نمازهایش، هم «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» را می‌خواند و هم بلند می‌خواند. من هم از آن به بعد، تمام نمازهایم-همهٔ هفده رکعت نماز- را با «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» می‌خوانم، بلند هم می‌خوانم.

-امیرمؤمنان(ع)، قوی‌ترین دستگیرهٔ الهی

باز هم عرض می‌کنم برادران روحانی ببینید؛ من در هلند با بزرگ‌ترین استاد دانشگاه اسلامی هلند که سنّی بسیار متعصبی بود، حدود یک‌ساعت صحبت کردم، با مرجع تقلید اهل‌سنت ترکیه در استانبول صحبت کردم، نوار و فیلم اینها هست. من به این دو تا گفتم: شما یک سؤال از من داشته باشید؛ گفتند: بفرمایید چه سؤالی بکنیم؟ گفتم: از من بپرسید شما به چه دلیل شیعه هستید و چرا حنفی، شافعی، مالکی یا حنبلی نشدید؟ با اینکه جمعیت زیاد برای شماست و ما نسبت به شما در اقلیت هستیم، شما یک‌میلیارد بیشتر هستید و ما پانصدمیلیون بیشتر نیستیم. هر دو گفتند: چرا شیعه شدید؟ خودم از جا بلند نشدم، چون کتاب را دیدم و به آن استاد دانشگاه هلند گفتم: این جلد اوّل فخر رازی را بیاور؛ به مرجع تقلید ترکیه هم گفتم: این کتاب را پشت سرت بیاور؛ باز کردند، گفتم: این نظر بزرگ‌ترین مفسر و عالم شما در بحث «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» است. من اگر بگویم این جمله را باید با طلا نوشت، در سرش زده‌ام! طلا چیست؟ این جمله را باید با قلم نور بر صورت حور در بهشت بنویسند، نه روی کاغذ و نه با آب طلا؛ غوغا کرده است! «من اتخذ عَلیّا اماما فی دینه و دنیاه فقد استمسک بالعروة الوثقی» کسی که علی(ع) را به‌عنوان امام، مقتدا، پیشوا و واجب‌الإطاعه انتخاب کند، برای دین و دنیایش به قوی‌ترین دستگیرهٔ الهی مستمسک شده است. این انسان کامل است؛ اگر این حرفی که می‌زند، عادی است، ظاهرش عادی است، ولی باطنش عظمتی دارد.

-عظمت سورهٔ حمد

حالا شیخ سلیمان این را می‌گوید: سورهٔ حمد را تفسیر می‌کردم؛ این که من می‌گویم، خودم یک‌ذره درک می‌کنم، نه زیاد؛ چون اگر بگویم حسابی می‌فهمم، روی منبر پیغمبر(ص) دروغ گفته‌ام. مردم! من یک ذره از قرآن را فهمیده‌ام! یازده سال از فروردین تا فروردین، تفسیر قرآن مجید را نوشته‌ام و تمام هم شده که حدود 35 جلد هشتصد صفحه‌ای است، یک‌ذره قرآن را فهمیده‌ام؛ اگر بیشتر می‌فهمیدم که خدا می‌دانست این نوشته چه‌چیزی از آب درمی‌آمد! نوشته نوشتهٔ آدمی است که یک ذره قرآن را فهمیده است؛ آن‌وقت این روحانی سنی می‌گوید: این سوره هفت آیه است؛ البته من خودم تفسیر سورهٔ حمدم حدود پانصد صفحه است، ولی باز یک‌ذره است. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: پسر عباس، اگر آنچه من از هفت آیهٔ حمد می‌دانم، نه از بقرهٔ 280 آیه‌ای، نه از آل‌عمران دویست آیه‌ای، نه از اعراف دویست‌وچند آیه، نه از شعراء و نه از «قل هو الله احد» که تا حالا برای کسی روشن نشده است؛ اگر این هفت آیه را به‌اندازه‌ای تفسیر کنم که می‌دانم و در حد شماست، نه در حد سوره و حد خودم و به شما هم بگویم بنویسید، بعد به شما بگویم من تا «ولا الضالین» را گفته‌ام، اگر بخواهید این نوشته‌ها را به جای دیگر انتقال بدهید، هفتاد شتر جوان لازم است که بیاورید و بار کنید. این امام شماست، یعنی انسان کامل.

 

بی‌حجابی و بی‌غیرتی، نتیجهٔ الگوپذیری نادرست

جوانان، من شما را نمی‌شناسم؛ اما از طریق منبرها در محرّم، احیاها، همهٔ مردم ایران فهمیده‌اند که من عاشق شما مردم -شما مردم ایران و شیعه هستم و نسبت به شما جوان‌ها عاشق‌ترم. این علی(ع) است؛ علی(ع) را می‌خواهید با چه کسی جابه‌جا کنید؟ با کدام فوتبالیست؟! با کدام استاد دانشگاه خارج؟ با کدام شخص؟ او را می‌خواهید با چه کسی جابه‌جا کنید؟ قابل‌جابه‌جا شدن است؟ شما خانم‌های ایران(نه خانم‌های حاضر در مجلس که مثبت هستید)، صدیقهٔ کبری(س) را می‌خواهید با چه کسی جابه‌جا کنید؟ البته عده‌ای از شما با زنان تلاویو، واشنگتن و لندن جابه‌جا کرده‌اید و به‌خاطر این جابه‌جایی است که بی‌حجاب و بدحجاب شده‌اید، با آرایش از خانه بیرون می‌آیید و تا شب که برمی‌گردید، هزاران نفر را که شما را تماشا می‌کنند، چپه می‌کنید. این جابه‌جایی درست است؟

حالا زهرا(س) نه، شما زینب کبری(س) را با چه کسی جابه‌جا می‌کنید؟ زینب کبری(س) که جای خود دارد، شما در این سخن، زن یزید سگ‌بازِ شراب‌خور را با چه کسی جابه‌جا می‌کنید؛ وقتی یزید با چوب به سر بریده حمله کرد، زن جوانش که زن یک شوهر سگ‌باز عرق‌خور بود، بدون چادر و پوشش در مردانه پرید و عربده زد که چه‌کار می‌کنی؟ یزید بلند شد و عبایش را روی سرش انداخت و گفت: مگر نمی‌بینی اینجا نامحرم نشسته است؟ شما اسلام را با این جملهٔ یزید با چه جابه‌جا می‌کنید؟ بله یک گوهر از دهان سگ بیرون پریده است و یزید برای حجاب داد زد؛ چرا الآن حاکمان ما داد نمی‌زنند و هیچ‌چیزی نمی‌گویند؟ چرا روزبه‌روز حجاب کنار می‌رود؟ من چهار سال پیش در اصفهان روی منبر گفتم: زمان خیلی دوری نخواهد بود و چهار پنج سال دیگر، در ماشین‌ها و بعد بیرون، قسمتی از زن‌ها بی‌حجاب می‌شوند؛ آن‌وقت هیچ‌کس این‌جوری نبود، ولی الآن شده است. چرا ناله نمی‌زنید؟ این مسئلهٔ قرآنی دوباره مثل زمان رضاخان مورد تهدید قرار گرفته است! چرا دردتان نمی‌آید؟ اگر ما –افراد- داد بزنیم که می‌گیرید و به دادگستری می‌دهید، جریمه‌مان می‌کنند یا به زندان می‌اندازند که چرا توهین کردی؟ امر به معروف توهین است؟ حکم الهی را بامحبت به مردم گفتن، توهین است؟ شما که خدا همهٔ امکانات را به شما داده است، برای اینکه دین خدا و احکامش را به کرسی بنشانید، در قیامت چه جوابی دارید که به زهرا و زینب و خدیجه(علیهم‌السلام) بدهید؟

امام حسین(ع) می‌خواهد به میدان برود، الآن برایتان خواندم، زینب کبری(س) به ابی‌عبدالله(ع) گفت: تکلیف ما بعد از کشته شدن شما چیست؟ فرمودند: خواهر، «التوکل علی الله» به خدا تکیه کنید. خدا شما را تا شام سالم می‌برد، تا کربلا برمی‌گرداند، بعد به مدینه برمی‌گرداند؛ اما قبل از اینکه من کشته بشوم، تمام خیمه‌ها را بگرد و تمام انگشتر، النگو، گوشواره، گردن‌بندهای دخترها و خانم‌ها را بگیر و همه را در یک بقچه بریز. اینهایی که آمده‌اند مرا بکشند، به دنبال پول، مال و متاع دنیا هستند، به خیمه‌ها حمله می‌کنند و خیمه‌ها را می‌سوزانند. شما اولاً به زن‌ها و دخترها بگو که قبل از آتش گرفتن خیمه‌ها به بیابان فرار کنند؛ بعد وقتی آمدند، این بقچه را بیرون ببر و جلویشان بریز که تا جمع شوند و اینها را جمع بکنند، زن‌ها و دخترها در پشت تپه‌ها سنگر بگیرند که نامحرم قد و بالایشان را نبیند! اینها حرف‌های درستی هست یا نه؟! ناموس مردم باید برای خودشان باشد یا نه؟ آن آقایی که عروس خانم را عقد کرده، صیغه را چطوری خوانده است؟ گفته «متعت موکلتی لموکلک» و این عروس را برای یک‌نفر مَحرم کرده یا گفته «متعت موکلتی لکل الناس» من این عروس را برای همه محرم می‌خوانم که هر کسی می‌خواهد ببیند، از او لذت ببرد و عیبی نداشته باشد! به جبرئیل گفت: بعد از من هم نازل می‌شوی؟ گفت: آقاجان ده‌بار. گفت: برای چه؟ گفت: یک‌بار می‌آیم و حیا را از زنان امت می‌برم، یک‌بار هم می‌آیم و غیرت را از مردها می‌برم؛ آن‌وقت عده‌ای زن و مرد، بین آن‌همه بی‌حیا و بی‌غیرت، مظلومانه و با سختی و دل خون باید زندگی کنند.

 

نگاهی متفاوت به آیات و روایات

به اوّل سخنرانی برویم: یک روایت بخوانم که خیلی معمولی به‌نظر می‌رسد، بعد یک آیه که آن‌هم خیلی معمولی به‌نظر می‌رسد؛ اما هر دو غیرمعمولی است.

-روایت

رسول خدا(ص) می‌فرمایند: «إغتنموا برد الربیع فانه یعمل بابدانکم کما یعمل باشجارکم واجتنبوا برد الخریف فانه یعمل بابدانکم کما یعمل باشجارکم». حالا ممکن است آدم معمولی این روایت را ببیند و بگوید پیغمبر(ص)، شخصیت به آن باعظمتی و انسان کامل، مطلب به این روشنی را برای چه گفته است؟ مگر ما این را بلد نبودیم که پیغمبر(ص) می‌گویند خود را از باد بهار نپوشانید و باد سه‌ماههٔ فروردین و اردیبهشت و خرداد را غنیمت بدانید؛ چون این نسیم با بدن شما همان کاری را می‌کند که با درخت‌ها می‌کند. این نسیم درخت‌ها را زنده می‌کند و به حرکت می‌آورد، شکوفه برایشان ایجاد می‌کند و بعد به میوه تبدیلشان می‌کند؛ با شما هم همین کار را می‌کند. خودتان را از باد پاییز بپوشانید، برای اینکه با شما همان کاری را می‌کند که با درخت‌ها می‌کند؛ یعنی برگ‌ها را می‌ریزد، شاخه‌ها را رو به خشکی و ریشه‌ها را رو به خواب رفتن می‌برد. واقعاً این روایت به ظاهرش باید در کتاب‌ها باشد یا پیغمبر اکرم(ص) از این مسئله منظور دیگری دارد؟

-آیه

چه آیه‌ای است! آیه برای شما کشاورزها یک ظاهر خیلی معمولی دارد؛ «وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ»(سورهٔ اعراف، آیهٔ 58)، زمین پاک محصولش را با تکیهٔ بر ارادهٔ خداوند بیرون می‌آورد. چه محصولی! «وَالَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا» گیاهی که زمین ناپاک بیرون می‌دهد، به درد نمی‌خورد و مزاحم است. کشاورز باید همه را بسوزاند و خاکستر کند؛ چون به درد نمی‌خورد. واقعاً آیه به همین ظاهر خودش باقی است؟

جلسهٔ بعد به خواست خدا، همه با هم، آیه و روایت را تحلیل می‌کنیم و ببینیم پروردگار از این آیه چه می‌گوید، پیغمبر(ص) از آن روایت چه می‌گوید؟

 

حقیقت معنایی شکر خداوند

خوش‌به‌حال مردم مؤمن، اهل قرآن و وابستگان به اهل‌بیت(علیهم‌السلام)؛ برادرانم و خواهرانم! چگونه می‌خواهید خدا را برای اینکه به قرآن و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) وابسته هستید، شکر بکنید؟ امکان دارد؟ اصلاً! داوودِ پیغمبر به خدا گفت: من عاشق هستم که شکر بکنم، اما بلد نیستم، شکر کردن را یادم بده! فرمود: داوود، اینهایی که داری -پول، زن، بچه، بدن، اعضا و جوارح- برای کیست؟ گفت: برای توست. گفت: همین که بدانی برای من است و توجه کنی، به جای شکر قبول دارم؛ وگرنه چه کسی می‌تواند شکر کند؟

از دست و زبان که برآید؟ ××××××××××× کز عهدهٔ شکرش به در آید

 

کلام آخر؛ ناله‌های جانسوز خواهر بر پیکر قطعه‌قطعهٔ برادر

خوشا آنان‌که الله یارشان بی ××××××××× که حمد و قل هو الله کارشان بی

خوشا آنان‌که دائم با تو باشند ×××××××××× بهشت جاودان بازارشان بی

بدن قطعه‌قطعه در گودال افتاده است، دور گودال می‌گردد؛ من این شعر را کمتر جایی می‌خوانم، به من فشار می‌آورد؛ اما برای شما می‌خوانم و فشار قلبی هم تحمل می‌کنم. از خدا خواسته‌ام مرگ مرا روی منبر و در حال گریهٔ بر ابی‌عبدالله(ع) برساند.

سرت کو که دامان بگیرم ×××××××××× تنت کو که سامان بگیرم

سراغ سرت را من از آسمان ×××××××××× سراغ تنت را از بیابان بگیرم

(حسین من) تو پنهان شدی زیر انبوه نیزه ×××××××××× که از حنجرت بوسه پنهان بگیرم

مگر خون گلوی تو آب حیات است ××××××××××× که از بوسه بر حنجرت جان بگیرم

رسیده کجا کار زینب که باید ×××××××××××× سراغ سرت زین و از آن بگیرم

«یا باید به دنبال شمر بدوم و بگویم سر برادرم را بده؛ یا باید به‌دنبال سنان بدوم و بگویم سر عزیزم را بده!».

(حسین من) کمی از سر نیزه پایین بیا ××××××××که بهر سفر بر تو قرآن بگیرم

قرار من و تو شبی در خرابه ××××××××××× پی گنج را کُنج ویران بگیرم.

-دعای پایانی

خدایا! به اشک‌های شب یازدهم زینب کبری(س)، باران رحمتت را بر این استان و بر این مردم نازل بگردان.

خدایا! ما را از الطاف و عنایات آسمانی‌ات محروم مکن.

خدایا! ما و نسل ما را شیعهٔ واقعی قرار بده.

خدایا! ما بنده‌های بدی برای تو بودیم و بد کرده‌ایم، به حقیقت ابی‌عبدالله(ع) و زهرا(س)، بدی‌های ما را ببخش.

خدایا! اموات ما و شهدای ما را با حسینت محشور کن.

خدایا! امام زمان(عج) را الآن و در همین لحظه، دعاگوی ما و نسل ما قرار بده.

خدایا! دشمنان ما و مملکت ما را ذلیل و خوار کن.

 

رفسنجان/ مسجدالزهرا/ دههٔ دوم جمادی‌الثانی/ زمستان1397ه‍.ش./ سخنرانی دوم

 

برچسب ها :